جمع بندی خنده و گریه

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خنده و گریه

به نام خدا.

سلام.

سوالی دارم : چرا اینهمه قید و شرط برای خنده هست ( بلند نباشه ، زیاد نباشه و ... ) ولی برای گریه قید و شرط که نیست هیچی ، بسیار هم سفارش شده؟ اینها چطور با "شاد" بودن جور در میاد؟

ستایشگر :Gol:

با نام الله



کارشناس بحث: استاد

ستايشگر;446480 نوشت:
به نام خدا.

سلام.

سوالی دارم : چرا اینهمه قید و شرط برای خنده هست ( بلند نباشه ، زیاد نباشه و ... ) ولی برای گریه قید و شرط که نیست هیچی ، بسیار هم سفارش شده؟ اینها چطور با "شاد" بودن جور در میاد؟

ستایشگر :Gol:

سلام علیکم
بهتر دیدم که پاسخ حضرتعالی از بیان استاد دینانی خدمتتان تقدیم شود،اگر ابهامی داشتید در خدمت هستم:

استاد دینانی چنین پاسخ می دهند:


چرا خداوند بنده اش را دعوت می کند به اینکه گریه کند ، زاری کند . خیلی هم توصیه می شود که با اشک بیایید، مثلا

دلابسوز که سوز توکارها بکند/نیاز نیم شبی دفع صدبلا بکند



خود قرآن هم می فرماید { فلیضحکوا قلیلا ولیبکوا کثیرا } (توبه آیه ۸۲ )و این مطلب را ارتباط می دهد به توسعه استعداد آدمی برای دریافت فیوضات الهی .

تانگرید ابر کی خندد چمن/تا نگرید طفل کی جوشد لبن

طفل یک روزه همی داند طریق/که بگریم تا رسد دایه شفیق

گفت فلیبکوا کثیرا گوش دار/تا بجوشد شیر فضل کردگار

بعضی ها پرسش می کنند که چرا ما نخندیم و از خدا بخواهیم ؟ آیا باخندیدن استعداد ایجاد نمی شود و حتما باید با گریه باشد و گریه هم یعنی قرات اشکی که از چشم جاری می شود ؟ های و هوی کردن است ؟ مفهوم واقعی گریه را بفرمایید .
بسیار سوال مهمی است دو خصلت گریه و خنده در انسان . اجازه بدهید یه قدری در مورد گریه و خنده عرض کنم و بعد برسیم به اینکه چرا خداوند توصیه کرده { فلیبکوا کثیرا }.

انسان موجودی است که هم می خندد و هم گریه می کند . نمی دانم که موجودات دیگر گریه و خنده دارند یا نه جمادات که حتما ندارند نباتات هم ندارند البته گاهی اوقات گل خندان می گوییم اما این یک حرف شاعرانه است . بعضی ها می گویند حیوانات خنده وگریه دارند ولی بنده چنین باوری ندارم . حالا شاید چیزی شبیه گریه و خنده فکر می کنند ، باشد . حیوانات بعید است که گریه واقعی وخنده واقعی داشته باشند گاه چیزی شبیه گریه و خنده در آنها دیده می شود ولی در واقع خنده و گریه نیست عجیب این است که خداوند در قرآن به این نکته اشاره کرده است . الان هم در ماهیت خنده و گریه خیلی کتابها نوشته اند شاید گریه را بهتر شود توضیح داد تا خنده .

یک کتابی را فیلسوف فرانسوی در مورد ماهیت خنده نوشته و خیلی تلاش کرده که ماهیت خنده را بیان کند اما فکر نمی کنم که موفق بوده . یا بعضی از علمای سابق می گویند که خنده وقتی بر انسان عارض می شود که انسان تعجب می کند یعنی وقتی انسان تعجب می کند ، خنده می کند یعنی عارضه تعجب را خنده می دانند ولی من این حرف را قبول ندارم . چه بسا وقتی که آدم تعجب می کند اما اصلا نمی خندد و چه بسا که تعجب ندارد اما خنده می کند . چه طور می شود که آدم می خندد ، خیلی جوابش مشکل است . حتی وقتی که احساس سرور هم می کنید مطلقا نمی شود گفت که می خندید چه بسا نخندید اما بسیار هم خوشحال باشید یا حتی در اثر خوشحالی گریه کنید !! خیلی ها هم اصلا مسرور نیستند اما می خندند. و من این آیه را می خوانم و تعجب می کنم از این بشارتی که کرده { وأنّه هو أضحک و أبکی } { و أنّه هو امات و احیی } ( سوره مبارکه نجم آیات ۴۳ و ۴۴ )

تعریف فیزیکی که از خنده و گریه شده همان حالت انقباض و انبساط است که اینها تعریف حقیقی نیست . به هر صورت خنده و گریه دو حالتند در انسان . امروزه روانشناسان سلامتی روح وجسم را در خنده می بینند .
اما برگردیم به سوال اصلی که توصیه خداوند به گریه و گریه در مقابل خداوند چه معنی دارد ؟ و چرا خنده موجب قرب نمی شود و گریه موجب قرب می شود .
وقتی که انسان می خندد که مسبوق به یک سرور و خوشحالی است ، تعلقش به جهان بیشتر می شود . غالبا مواردی که موجب خوشحالی می شود خبرهایی است که نفعی عاید شما ازین عالم می شود .هرچه نفع بیشتری به شما از این عالم برسد ، دلبستگی شما به این عالم بیشتر می شود و هر چه دلبستگی بیشتر شود ، شما از خداوند دورتر می شوید.انسان همان جایی است که دلش آنجاست .خنده مظهر شادی ها و تعلقات این جهانی است اینکه روان شناسان این را می گویند بیشتر ، این جهانی فکر می کنند.

ادامه دارد . . . .

اما در گریه ، یک ناامیدی از این جهان است . شما وقتی گریه می کنید که از چیزی بریده شدید . خبر ناگوار ،خبر سخت یک ضرر غالبا گریه جاهایی است که یک ناهمواری و یک ناگواری روبرو می شوید یعنی یک قطع تعلق . وقتی که تعلق قطع شد دیگر خلا نیست که جایش را بگیرد و بنده این مساله را بارها عرض کردم که خلا در عالم و روح انسان محال است .حالا وقتی تعلقت قطع شد روحت متوجه حق تبارک و تعالی می شود .بنابراین گریه مظهر و سمبل قطع تعلق از این دنیاست .هر چه گریه بیشتر باشد ، یعنی تعلقاتت از این جهان کمتر می شود و هر چه تعلقات کمتر باشد قرب شما به حق تعالی بیشتر می شود . سرّش این است و الا خنده و گریه دوخصلت آدمی است .

حکیم ملا هادی سبزواری معتقد است که : خنده ها و گریه های ما در مقابل جزع است { إذامس الخیر منوعا و إذا مسّ الشرجزوعا} اما گریه یک مفهوم عرفانی دارد که وقتی انقطاع حاصل می شود و ارتباط انسان با تعلقات قطع می شود ، یک انبساطی به او دست می دهد و این نشانه انبساط قلب است و جوششی دارد به نام اشک همان طور که چشمه ها ازش آب می جوشد .
بنابراین گریه و خنده معمولی مراد نیست بلکه این انبساط قلب است که در واقع درهای رحمت را باز می کند .

استاد : این دو بزرگوار (حکیم سبزواری و مولوی ) کلمه انقباض را نخواستند به کار ببرند چون بار منفی دارد در واقع گریه نتیجه انقباض است اما انقباض نسبت به این عالم . ولی چون انقباض و انبساط دو حالت متضادند هر اندازه نسبت به این عالم انقباض بیشتر باشد انبساط نسبت به حق بیشتر است . آنها روی جنبه انبساط تاکید کردند ولی هیچ انبساطی بدون انقباض نیست وهیچ انقباضی بودن انبساط نیست .
مولی علی (ع) می فرماید : مومن کسی است که بشره فی وجه و حزنه فی قلبه ،آن حزن انقباض نسبت به دنیاست و انبساط نسبت به حقّ .
ازامام صادق (ع) سوال می پرسند که : چرا بنده مومن باید گریه بکند ، ناله بزند اما دیگران نمازی نمی خوانند و پایبندی به دین خدا هم ندارند و همه چیز هم دارند .؟

مولوی جواب امام را به زبان شعر می گوید :

در جوابش گفت نز خواری اوست/عین تاخیر عطا یاری اوست
بنده مومن همی داریم دوست/گو تضرع کن که آن اعطاست
بنده مومن تضرع می کند/کاو به غیر تو ندارد مستند

نفس تضرع مطلوب است ( وأذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة) این مطلوبی نفس تضرع از این جهت است که هر چه تضرّع بیشتر باشد انقطاع از این عالم بیشتر است .وگاهی بعضی گله می کنند که ما دعا کردیم و مستجاب نشد در حالی که خداوند گفته بود { ادعونی استجب لکم } تخلف که در وعده خداوند نیست . ولی بسیاری اوقات می شود که آدم مومن دعا می کند اما مستجاب نشده . ولی این چنین فردی باید به این نکته توجه کند که زاری اش لبیک حقّ است . و توجه ندارد که خود این زاری چقدر ارزش دارد .همین که می گویی خدا و همین اشکی که میریزی ، این در درگاه ربوبی خیلی گرانبهاست . و خیلی مقام بالایی است یعنی دعای شما لبیک حقّ است پس استجابت حتمی است اما آن خواسته دنیوی شما چه بسا صلاح در این باشد که شما بهش نرسید . هر وقت هم صلاح بود به آن می رسی .
مولوی می گوید : به عابدی گفتند که تو این همه خدا خدا گفتی ، لبیکی هم شنیدی ؟ گفت نه نشنیدم ، حرکت کرد که دیگر دعا نکند که هاتفی آمد وگفت:
این دعا و درد و سوزت پیک ماست/زیر هر الله تو لبیک ماست

به نام خدا.

بسیار عالی. متشکرم.

فقط یه سوال دیگه هم دارم ، و اون هم اینه که این به سر و صورت زدن های افراطی با جیغ و داد و ... اینها هم جزء گریه هستند و یا گریه ، همان ناراحتی و غمگینی هست که آخرین مرحله ی بروزش اشک چشم هست؟

به بیان ساده تر ، ادا در آوردن در گریه کردن ، باعث بهتر اثر کردنش میشه یا نه؟ آیا از زیاده روی در گریه هم نهی شده یا نه؟

ستایشگر :Gol:

ستايشگر;448013 نوشت:
به نام خدا.

بسیار عالی. متشکرم.

فقط یه سوال دیگه هم دارم ، و اون هم اینه که این به سر و صورت زدن های افراطی با جیغ و داد و ... اینها هم جزء گریه هستند و یا گریه ، همان ناراحتی و غمگینی هست که آخرین مرحله ی بروزش اشک چشم هست؟

به بیان ساده تر ، ادا در آوردن در گریه کردن ، باعث بهتر اثر کردنش میشه یا نه؟ آیا از زیاده روی در گریه هم نهی شده یا نه؟

ستایشگر :Gol:

سلام علیکم
گریه کردن هم نوعی ابراز احساسات است و مشخص است که میزان احساسات در افراد مختلف متفاوت است،برخی نهایت غمگین بودنشان به گریه ختم می شود و برخی هم به لطمه زدن و مواردی از این دست.
نظر فقهای عظام در مورد لطمه زدن به بدن و امثال آن برای مردان و زنان در رساله ها آمده است،تنها موردی که بنده در خاطر دارم که در روایت استثناء شده است،لطمه زدن به بدن برای عزای سید الشهداء علیه السلام است.کما اینکه فقها نیز این استثناء را بیان کرده اند،مثلا مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی در رساله خود آورده اند که مستحب است برای عزای امام حسین علیه السلام بدن سرخ شود(نقل به مضمون)و یا ایشان در مورد رفتن به زیارت می فرمایند که مستحب است به نحوی به زیارت ایشان رفت که سخت تر باشد(مسیر و نحوه تشرف سخت تر انتخاب شود)
اما در مورد ادا در آوردنی که مقصود شماست،خُب مشخص است که اینکار مورد پسند نیست.

سوال اول: چرا برای خنده اینهمه قید و شرط هست (بلند نباشه ، زیاد نباشه و ...) ولی برای گریه قید و شرط که نیست هیچ، بسیار هم سفارش شده؟ اینها چطور با "شاد" بودن جور در میاد؟

پاسخ اول: بهتر است که پاسخ شماکاربرگرامی از بیان استاد دینانی خدمتتان تقدیم شود:
استاد دینانی چنین پاسخ می دهند:
چرا خداوند بنده اش را دعوت می کند به اینکه گریه کند، زاری کند؛ خیلی هم توصیه می شود که با اشک بیایید، مثلا "دلابسوز که سوز توکارها بکند/نیاز نیم شبی دفع صدبلا بکند" قرآن هم می فرماید: "فلیضحکوا قلیلا ولیبکوا کثیرا" 1 و این مطلب را ارتباط می دهد به توسعه استعداد آدمی برای دریافت فیوضات الهی.

تانگرید ابر کی خندد چمن/تا نگرید طفل کی جوشد لبن
طفل یک روزه همی داند طریق/که بگریم تا رسد دایه شفیق
گفت فلیبکوا کثیرا گوش دار/تا بجوشد شیر فضل کردگار

بعضی ها پرسش می کنند که چرا ما نخندیم و از خدا بخواهیم؟ آیا با خندیدن استعداد ایجاد نمی شود و حتما باید با گریه باشد؟ و گریه هم یعنی قطرات اشکی که از چشم جاری می شود؟ های و هوی کردن است؟ مفهوم واقعی گریه را بفرمایید.
بسیار سوال مهمی است دو خصلت گریه و خنده در انسان. اجازه بدهید یه قدری در مورد گریه و خنده عرض کنم و بعد برسیم به اینکه چرا خداوند توصیه کرده "فلیبکوا کثیرا".
انسان موجودی است که هم می خندد و هم گریه می کند. نمی دانم که موجودات دیگر گریه و خنده دارند یا نه.
جمادات که حتما ندارند. نباتات هم ندارند. البته گاهی اوقات گل خندان می گوییم، اما این یک حرف شاعرانه است. بعضی ها می گویند حیوانات خنده و گریه دارند ولی بنده چنین باوری ندارم. حالا شاید چیزی شبیه گریه و خنده فکر می کنند باشد. حیوانات بعید است که گریه واقعی و خنده واقعی داشته باشند. گاه چیزی شبیه گریه و خنده در آنها دیده می شود، ولی در واقع خنده و گریه نیست.
عجیب این است که خداوند در قرآن به این نکته اشاره کرده است. الان هم در ماهیت خنده و گریه خیلی کتاب ها نوشته اند شاید گریه را بهتر شود توضیح داد تا خنده.

یک کتابی را فیلسوف فرانسوی در مورد ماهیت خنده نوشته و خیلی تلاش کرده که ماهیت خنده را بیان کند، اما فکر نمی کنم که موفق بوده. یا بعضی از علمای سابق می گویند که خنده وقتی بر انسان عارض می شود که انسان تعجب می کند. یعنی وقتی انسان تعجب می کند، خنده می کند؛ یعنی عارضه تعجب را خنده می دانند.

ولی من این حرف را قبول ندارم. چه بسا وقتی که آدم تعجب می کند، اما اصلا نمی خندد و چه بسا که تعجب ندارد، اما خنده می کند. چه طور می شود که آدم می خندد، خیلی جوابش مشکل است.
حتی وقتی که احساس سرور هم می کنید مطلقا نمی شود گفت که می خندید. چه بسا نخندید، اما بسیار هم خوشحال باشید. یا حتی در اثر خوشحالی گریه کنید!! خیلی ها هم اصلا مسرور نیستند، اما می خندند. و من این آیه را می خوانم و تعجب می کنم از این بشارتی که کرده "وأنّه هو أضحک و أبکی"، "و أنّه هو امات و احیی" 2

تعریف فیزیکی که از خنده و گریه شده همان حالت انقباض و انبساط است که اینها تعریف حقیقی نیست. به هر صورت خنده و گریه دو حالتند در انسان. امروزه روانشناسان سلامتی روح وجسم را در خنده می بینند.
اما برگردیم به سوال اصلی که توصیه خداوند به گریه بود و اینکه گریه در مقابل خداوند چه معنی دارد؟ و چرا خنده موجب قرب نمی شود و گریه موجب قرب می شود؟

وقتی که انسان می خندد که مسبوق به یک سرور و خوشحالی است، تعلقش به جهان بیشتر می شود. غالبا مواردی که موجب خوشحالی می شود، خبرهایی است که نفعی عاید شما ازین عالم می شود. هرچه نفع بیشتری به شما از این عالم برسد، دلبستگی شما به این عالم بیشتر می شود و هر چه دلبستگی بیشتر شود، شما از خداوند دورتر می شوید. انسان همان جایی است که دلش آنجاست.

خنده مظهر شادی ها و تعلقات این جهانی است. اینکه روان شناسان این را می گویند، چون بیشتر این جهانی فکر می کنند.
اما در گریه، یک ناامیدی از این جهان است. شما وقتی گریه می کنید که از چیزی بریده شده باشید. خبر ناگوار، خبر سخت، یک ضرر. غالبا گریه جاهایی است که یک ناهمواری و یک ناگواری روبرو می شوید؛ یعنی یک قطع تعلق. وقتی که تعلق قطع شد، دیگر خلا نیست که جایش را بگیرد؛
و بنده این مساله را بارها عرض کردم که خلا در عالم و روح انسان محال است. حالا وقتی تعلقت قطع شد، روحت متوجه حق تبارک و تعالی می شود.
بنابراین گریه مظهر و سمبل قطع تعلق از این دنیاست. هر چه گریه بیشتر باشد، یعنی تعلقاتت از این جهان کمتر می شود و هر چه تعلقات کمتر باشد، قرب شما به حق تعالی بیشتر می شود. سرّش این است؛ و الا خنده و گریه دوخصلت آدمی است.

حکیم ملا هادی سبزواری معتقد است که: خنده ها و گریه های ما در مقابل جزع است. "إذامس الخیر منوعا و إذا مسّ الشرجزوعا". اما گریه یک مفهوم عرفانی دارد که وقتی انقطاع حاصل می شود و ارتباط انسان با تعلقات قطع می شود، یک انبساطی به او دست می دهد و این نشانه انبساط قلب است و جوششی دارد به نام اشک؛ همان طور که از چشمه ها آب می جوشد. بنابراین گریه و خنده معمولی مراد نیست، بلکه این انبساط قلب است که در واقع درهای رحمت را باز می کند.

این دو بزرگوار (حکیم سبزواری و مولوی ) کلمه انقباض را به کار نبردند، چون بار منفی دارد. در واقع گریه نتیجه انقباض است، اما انقباض نسبت به این عالم. ولی چون انقباض و انبساط دو حالت متضادند،
هر اندازه نسبت به این عالم انقباض بیشتر باشد، انبساط نسبت به حق بیشتر است. آنها روی جنبه انبساط تاکید کردند، ولی هیچ انبساطی بدون انقباض نیست و هیچ انقباضی، بدون انبساط نیست.
مولی علی (علیه السلام) می فرماید: "مومن کسی است که [=system]بشره فی وجه و حزنه فی قلبهآن حزن، انقباض نسبت به دنیاست و انبساط نسبت به حقّ.
ازامام صادق (علیه السلام) سوال می کنند که: چرا بنده مومن باید گریه بکند، ناله بزند، اما دیگران نمازی نمی خوانند و پایبندی به دین خدا هم ندارند و همه چیز هم دارند؟

مولوی جواب امام را به زبان شعر می گوید:
در جوابش گفت نز خواری اوست/عین تاخیر عطا یاری اوست
بنده مومن همی داریم دوست/گو تضرع کن که آن اعطاست
بنده مومن تضرع می کند/کاو به غیر تو ندارد مستند

نفس تضرع مطلوب است. "وأذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة" این مطلوبیِ نفسِ تضرع، از این جهت است که هر چه تضرّع بیشتر باشد، انقطاع از این عالم بیشتر است. و گاهی بعضی گله می کنند که ما دعا کردیم و مستجاب نشد؛ در حالی که خداوند گفته بود "ادعونی استجب لکم". تخلف که در وعده خداوند نیست. ولی بسیاری اوقات می شود که آدم مومن دعا می کند، اما مستجاب نشده.
چنین فردی باید به این نکته توجه کند که زاری اش لبیک حقّ است و توجه ندارد که خود این زاری چقدر ارزش دارد. همین که می گویی خدا و همین اشکی که میریزی، این در درگاه ربوبی خیلی گرانبهاست؛ و خیلی مقام بالایی است. یعنی دعای شما لبیک حقّ است. پس استجابت حتمی است. اما آن خواسته دنیوی شما چه بسا صلاح در این باشد که شما بهش نرسید. هر وقت هم صلاح بود به آن می رسی.
مولوی می گوید : به عابدی گفتند که تو این همه خدا خدا گفتی، لبیکی هم شنیدی؟ گفت نه نشنیدم. حرکت کرد که دیگر دعا نکند؛ که هاتفی آمد وگفت: "این دعا و درد و سوزت پیک ماست/زیر هر الله تو لبیک ماست"


آیا به سر و صورت زدن های افراطی با جیغ و داد هم جزء گریه هستند؟ یا گریه همان ناراحتی و غمگینی ست که آخرین مرحله ی بروزش اشک چشم است؟ به بیان ساده تر، ادا در آوردن در گریه، باعث اثرات بیشتر می شود؟ آیا از زیاده روی در گریه هم نهی شده یا نه؟

پاسخ :
گریه کردن هم نوعی ابراز احساسات است و مشخص است که میزان احساسات در افراد مختلف متفاوت است. برخی نهایت غمگین بودنشان به گریه ختم می شود و برخی هم به لطمه زدن و مواردی از این دست.
نظر فقهای عظام در مورد لطمه زدن به بدن و امثال آن برای مردان و زنان در رساله ها آمده است. تنها موردی که بنده در خاطر دارم که در روایت استثناء شده است، لطمه زدن به بدن برای عزای سید الشهداء (علیه السلام) است.
کما اینکه فقها نیز این استثناء را بیان کرده اند. مثلا مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی در رساله خود آورده اند که مستحب است برای عزای امام حسین (علیه السلام) بدن سرخ شود (نقل به مضمون) همچنین ایشان در مورد رفتن به زیارت می فرمایند که مستحب است به نحوی به زیارت ایشان رفت که سخت تر باشد. (مسیر و نحوه تشرف سخت تر انتخاب شود) اما در مورد ادا در آوردنی که مقصود شماست، کاملا مشخص است که اینکار پسندیده نیست.

پی نوشت:
1. سوره توبه، آیه ۸۲
2. سوره مبارکه نجم آیات ۴۳ و ۴۴


موضوع قفل شده است