جمع بندی نظر اسلام در مورد نابرابری اجتماعی چیست ؟

تب‌های اولیه

31 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نظر اسلام در مورد نابرابری اجتماعی چیست ؟

سلام
به نظر می رسد شکاف طبقاتی در کشور ما در حال افزایش است
این مساله برای جوانان بیش از اقشار دیگر مورد انتقاد قرار می گیرد .
با توجه به اینکه جامعه ما یک جامعه اسلامی است حساسیت موضوع بیشتر میشود چون این مساله می تواند به اسلام منتسب گردد
لذا تبیین نظر اسلام در مورد نابرابری های اجتماعی می تواند در نشان دادن ابعاد مختلف این مساله مفید باشد
برای اینکه این بحث را از محل مناسبی آغاز کرده باشیم
با این سوال شروع می کنیم :
اساسا
اسلام نابرابری اجتماعی را قبول دارد یا خیر ؟
البته پیش از این بهتر است نابرابری اجتماعی را تعریف کنیم
والله الموفق

با نام الله



کارشناس بحث: استاد صادق

سلام
در تعریف نابرابری اجتماعی باید گفت :
نابرابری اجتماعی: عبارت است از تفاوت های رتبه ای افراد جامعه که مستند به اعتبار اجتماعی است و از مناسبات اجتماعی ناشی می گردد( 1)
بر اساس این تعریف نابرابری اجتماعی همان اختلاف در اعتبار اجتماعی است که منشا آن مناسبات اجتماعی است .
ذکر قید ناشی از مناسبات اجتماعی می خواهد اختلافاتی که از تفاوتهای طبیعی را باعث میشود خارج سازد چه اینکه پایه نابرابری اجتماعی همین تفاوت در تواناییهای طبیعی است
اما پس از مدتی بجای این تفاوتها یکسری مناسبات جایگزین میشوند که الزاما بر تفاوت طبیعی مبتنی نیستند . مثلا ممکن است یک فرد با هوشی با سعی و تلاش ثروتی بدست آورد و به تبع آن به یک اعتبار اجتماعی دست یابد اما فرزندان او همین اعتبار را نه بخاطر هوش و تلاش بلکه بخاطر عنوان فرزندی او به ارث می برند .
نظر دوستان در مورد این تعریف چیست ؟
والله الموفق

1. مقاله قشربندی اجتماعی از دیدگاه امام علی ع ، کریم خان محمدی

سلام
شاید معنای قید " ناشی شده از مناسبات اجتماعی " این باشد که اگر تفاوت رتبه های اجتماعی صرفا از تفاوتهای طبیعی افراد ناشی شود یک امر نامطلوبی نیست
اما در جامعه اغلب چنین نیست و این یک نوع تبعیض شمرده میشود
والله الموفق

سلام
یکی از مباحثی که شاید انگیزه طرح مباحث نابرابری های اجتماعی است بحث سلطه یک طبقه بر طبقات دیگر اجتماع است
ما وقتی به تاریخ حیات بشر نگاه می کنیم می بینیم همیشه طبقات حاکم و محکوم وجود داشته اند
و متاسفانه این رابطه هم اغلب ظالمانه بوده است
لذا برخی مکاتب جامعه شناسی به سمت نفی این طبقات متمایل شده اند و تمام هم و غم خود را بر از بین بردن این طبقات گذاشته تا به زعم خویش ریشه ظلم و ستم را بخشکانند
اما آیا ریشه این مظالم وجود طبقه حاکم و محکوم است یا بی اخلاقی و نا منزه بودن طبقات حاکم ؟
آیا می توان یک جامعه بی طبقه داشت ؟
با نگاهی به آیات شریفه قرآن کریم در می یابیم که خدای متعال اصل حاکمیت برخی طبقات بر برخی دیگر را می پذیرد :
لیتخذ بعضکم بعضا سخریا
تا اینکه برخی از شما برخی دیگر را به تسخیر خود در آورد
از انجا که قرآن کریم عدالت محور و ظلم ستیز است و این ایه شریفه می توان نتیجه گرفت که
اصل وجود طبقات حاکم و محکوم عامل ظلم و ستم نیست بلکه وجود چنین طبقاتی جزء سنتهای خداوند متعال در اجتماع بشری است لذا باید ریشه ظلم و ستم را در چیزی غیر از طبقات حاکم و محکوم جستجو کرد
والله الموفق

[="Tahoma"]

حامد;426485 نوشت:
اصل وجود طبقات حاکم و محکوم عامل ظلم و ستم نیست

سلام
اگر بخواهیم بحث را بصورت چالشی پیش ببریم بهتر است همین جا به این نتیجه ای که گرفته ایم اشکالی وارد کنیم
خدای متعال در قرآن کریم حس استغنا را عامل طغیانگری می داند : ان الانسان لیطغی ان راه استغنی
از طرف دیگر طبقات حاکم اغلب این حس را دارند چرا که به جهت برخورداریها و امتیازات اجتماعی نوعی بی نیازی و در نتیجه برتری را حس می کنند
پس توصیه به وجود طبقات حاکم و محکوم در حقیقت مب تواند به طغیانگری و ظلم منجر شود
و این با نتیجه ای که قبلا گرفتیم متفاوت است
اما به نظر میرسد باید اینجا راهکاری اندیشیده شده باشد تا حاکمیت مستلزم حس استغنا و در نتیجه طغیانگری نباشد
این امر در فرهنگ سیاسی دینی با توصیه موکد به همراهی طبقات حاکم از لحاظ مادی با طبقات نازل اجتماع پیگیری شده است
در حقیقت دین و
اسلام برای جلوگیری از طغیانگری که ناشی از استغناء طبقه حاکم است دستور داده است که کارگزاران جامعه اسلامی از لحاظ مادی و مالی خود را تنزل دهند تا روح سرکشی و طغیان در انها بیدار نشود و به جور نینجامد
لذا با توجه به اهمیت این موضوع شاید بتوان لزوم نازل بودن زندگی مادی حاکمان جامعه اسلامی را نتیجه گرفت
اما سوال این است که آیا این تنزل در حد زندگی مادی و مالی است ؟
آیا نباید از سایر استغنائاتی که می تواند منجر به طغیان شود نیز جلو گیری کرد ؟
والله الموفق

حامد;424808 نوشت:
سلام
به نظر می رسد شکاف طبقاتی در کشور ما در حال افزایش است
این مساله برای جوانان بیش از اقشار دیگر مورد انتقاد قرار می گیرد .
با توجه به اینکه جامعه ما یک جامعه اسلامی است حساسیت موضوع بیشتر میشود چون این مساله می تواند به اسلام منتسب گردد
لذا تبیین نظر اسلام در مورد نابرابری های اجتماعی می تواند در نشان دادن ابعاد مختلف این مساله مفید باشد
برای اینکه این بحث را از محل مناسبی آغاز کرده باشیم
با این سوال شروع می کنیم :
اساسا
اسلام نابرابری اجتماعی را قبول دارد یا خیر ؟
البته پیش از این بهتر است نابرابری اجتماعی را تعریف کنیم
والله الموفق

پاسخ: :Hedye:
با سلام و تسلیت ایام غم اسارت اهلبیت ع و تقدیر از سوال خوب شما .جواب در چند محوربیان می شود :
در ابتدا باید گفت :در دین اسلام مالکیت خصوصی افرادی که از راه مشروع کسب درامد می کنند محترم شمرده می شود . اصولا کسب و کار و تلاش برای پیشرفت شخصی و اجتماعی ، در فرهنگ اسلام یک فضیلت شمرده می شود و افراد جامعه متناسب با سعی و تلاش خود می توانند در بهرمندی مادی متفاوت باشند .

تفاوت بهره مندی انسان‌ها در برخی موارد معلول کار و تلاش انسان‌ها است .
قانون خلقت بر آن نهاده شده که هر کسی به اندازه سعی و تلاش خود بهره­مند شود. مطمئنا کسی که به تنبلی خو کرده باشد ، به دنبال کسب روزی حلال بر نیاید یا تصمیمات اقتصادی درستی اتخاذ نکرده باشد و مقدمات صحیح موفقیت اقتصادی را فراهم ننموده باشد ، نمی‌تواند مانند دیگران از نعمت‌های دنیوی بر خوردار شود . هر چند کاملا اهل عبادت و بندگی خدا باشد؛

اما از طرف دیگر ، فضیلت دیگری در اسلام مطرح شده به نام عدالت . از نظر اسلام باید عدالت در تمامی مراحل زندگی فردی و اجتماعی جریان داشته باشد . مبارزه با بی عدالتی و تلاش در جهت رفع تبعیض بین افراد جامعه از خصوصیات بارز ادیان توحیدی بخصوص اسلام است . اسلام طرفدار عدالت اجتماعی و برخورداری متساوی تمام مردم از حقوق شهروندی است و نظام اسلامی موظف به مبارزه و محو تمامی اشکال بی عدالتی در جامعه می باشد. بر این اساس راهکارهای اقدامات مبارزه اصولی با بی عدالتی های موجود درجامعه را می توان در موارد ذیل بصورت مختص بیان نمود :
الف - توجه جدی به رعایت عدالت اجتماعی در برنامه ریزیهای توسعه و سازندگی کشور : پس از دوران دفاع مقدس مدل برای توسعه اقتصادی و اجتماعی درپیش گرفته شد که این مدل تا حدودی موجب بروز تفاوت اقتصادی و فاصله گرفتن جامعه ازشاخصهای مطلوب گردید .به گونه ای که توسعه، نتایج عکس خود را ظاهر ساخت و فاصله ها را تشدید نمود .
این عامل در برخی از تحلیلها و تحقیقات به عمل آمده ،عامل اصلی ایجاد نابرابری در جامعه دانسته شده است .
حضرت آیت الله خامنه ای ضمن انتقاد از این روند، می فرمایند : « در این مرحله از انقلاب ،هدف عمده عبارت است از ساختن کشور نمونه که در آن ، رفاه مادی هم راه باعدالت اجتماعی و توام با روحیه و آرمان انقلابی ، با برخورداری از ارزش های اخلاقی اسلام ، تامین شود .هر یک از این چهار رکن اصلی ضعیف یا مورد غفلت باشد، بقای انقلاب و عبور از مراحل گوناگون آن ممکن نخواهد شد » (1).
و در جای دیگر می فرمایند : « در نظام جمهوری اسلامی ایران اساس همه فعالیت ها باید مبتنی بر عدالت باشد زیرا قسط و عدل ازهمه آرمان ها و اهداف نظام اسلامی والاتر و بارزتر است و بر این اساس رونق وشکوفایی اقتصادی هنگامی خوب و ارزشمند است که جهت آن مبتنی بر اقامه قسط و عدل در جامعه باشد .رشد اقتصادی در جامعه ما هدف اصلی هم نیست ،بلکه رشد اقتصادی جزیی از هدف ماست و جز دیگر عبارت از عدالت است ... هربرنامه اقتصادی آن وقتی معتبر است که یا خودش به تنهایی ، یا در مجموع برنامه هاما را به هدف عدالت نزدیک کند، و الا اگر ما را از عدالت اجتماعی دور کند، فرض بر این که به رشد اقتصادی منتهی بشود کافی نیست » ، (2) .

ب - برخورد فیزیکی ، مصادره و بازپس گیری اموال غاصبان وصاحبان ثروتهای نامشروع و بادآورده : امام علی ( ع ) دو اقدام مهم و انقلابی راسرلوحه اقدامات حکومت عدل خویش قرار دادند :
1- مصادره و باز پس گیری اموال غاصبان
2- احیا سنت برابری و مساوات در بهره مندی از بیت المال .
حضرت آیت الله خامنه ای در این زمینه می فرمایند : « ... با قوانین لازم و تامین امنیت قضایی در کشور بساط تجاوز و تعدی به حقوق مظلومان و دست اندازی به حیطه مشروعزندگی مردم ، جمع شود » ، (3) . و در فرمان مبارزه بافساد که در یازدهم اردیبهشت ماه 1380 خطاب به سران سه قوه صادر فرمودند براین امر مهم تاکید نمودند که خود بیانگر، عزم ، همدلی و همکاری قوای سه گانه بابرنامه ریزی های دقیق و حساب شده برای ریشه کن کردن فساد و تحقق عدالت اجتماعی می باشد .

ج - پیشگیری از پیدایش ثروتها و ثروتمندان نامشروع جدید : یکی دیگر از راههای مبارزه با وجود بی عدالتی در جامعه ، جلوگیری از روی آوردن و دلباختگی والیان و کاپردازان حکومتی به اندوختن ثروت و افزودن بر حجم دارایی خویش است در این راستا اهم اقدامات پیشگیرانه عبارتند از :
1- اسوه ونمونه بودن مسوولان حکومت برای دیگر کارگزاران : امام علی ( ع ) می فرمایند : « ان الله تعالی فرض علی ایمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس ، کیلا یتبیغ بالفقیرفقره ؛ خداوند بر امامان عدل فرض و واجب فرموده ، خود را با اقشار ناتوان ومحروم جامعه اندازه گیری کنند و زندگی خود را با آنان برابر نهند .تا تنگدستی فقیر،او را به هیجان نیاورد و موجب هلاکت و نابودی او نگردد » ، (4)
2- زیر نظر گرفتن رفتار اقتصادی نزدیکان : حضرت علی ( ع ) درفرازی از عهدنامه مالک اشتر، در این زمینه می فرمایند « والی را نزدیکان وخویشاوندانی است که خوی برتری طلبی و گردن فرازی دارند و در داد و ستد، کمترحاضر به رعایت انصافند، وظیفه تو، آن است که ریشه ستم چنین افرادی را قطع نمایی » ، (5) .
3- بازرسی ، نظارت ، حراست و مراقبت دولتی و نظارت بر دارایی کارگزاران :
حضرت آیت الله خامنه ای در این زمینه می فرمایند : « باید در گزینش کارمندان دولت دقت لازم صورت گیرد و به دنبال گزینش خوبان ، نظارت بر کار آنان نیز ضروری است ، چون مقام و قدرت ، غالبا"اخلاق و رفتار مسوولان را تغییر می دهد، بنابراین اگر بعد از گزینش حتی افراد پارساو کاردان ، از بالا بر عمل کرد آنان نظارت دقیقی نشود، ممکن است به تدریج تغییررویه داده و به سبب سستی در انجام وظیفه موجب بی اعتمادی ملت نسبت به دستگاه حکومت اسلامی شوند » ، (6) .

د- بالا بردن میزان آگاهی مردم :
با بالا رفتن میزان آگاهی مردم ، درک آنها از حقوقشان افزایش می یابد و بی عدالتی را نمی پذیرند و به انحا مختلف برای دستیابی به حقوقشان می کوشند از این طریق قشر متوسط گسترش و نقش آنها درتصمیمگیریهای سیاسی افزایش می یابد.

ه - توجه جدی به گسترش و تثبیت ارزشهای اسلامی در جامعه :
زیرا وجود ارزشهای اسلامی مانند ایمان ، تقوا، تعهدو ...موجب ایجاد و اجرای عدالت در سطح جامعه می شود قرآن کریم می فرماید ( ( اعدلوا هو اقرب للتقوی ) ) ، (7)
امام علی ( ع ) نیز می فرماید : « قد الزم نفسه العدل فکان اول عدله نفی الهوی عن نفسه ؛ هر که می خواهد به حلیه عدل و دادآراسته شود می بایست هوا و هوسهای گوناگون را از خود دور کند » ، (8) .
لذا برای مبارزه با بی عدالتی در جامعه ، تحقق باوری عمیق ، درونی ریشه دارد، عقلای و مبتنی بر نظام ارزشی اسلام در مدیران جامعه - به معنی کسانی که در دستگاههای رسمی تقنینی ، اجرایی ، قضایی ، نظامی ، و انتظامی ، آموزشی ،فرهنگی و تبلیغی و نیز دستگاهها و نهادهای غیر رسمی ولی موثر جامعه نقش تعیین کننده ، ایفا می کنند، لازم و ضروری می باشد و باید این نظام ارزشی در 1-رفتار حقیقی و حقوقی مدیران ، 2- ساختار کلان کشور 3- برنامه های اجرایی ، تبلورو تجلی یابد .و - فراهم نمودن امکانات و شرایط و فرصتهای مساوی برای همه افراد جامعه از لحاظ تحصیلات ، اشتغال ، مسکن ؛ رفاه و ...که در اصول متعددی ازقانون اساسی ج . ا .ا .متبلور می باشد .

پی نوشت ها:
1.حدیث ولایت ، ج 1، ص 286 و 287
2. روزنامه رسالت ،9/3/1372
3. حدیث ولایت ، ج 1، ص 287
4. نهج البلاغه ، خطبه 209، ص 325
5. نهج البلاغه ، نامه 53، ص 441
6. فجر انقلاب در بهار قرآن ، ص 203 و 205
7. مایده / 8
8. نهج البلاغه ،خطبه 87
برای آگاهی بیشتر ر.ک : فصلنامه حکومت اسلامی ، شماره 17، ص 48 فصلنامه حکومت اسلامی ، شماره 18، ص 26 و ص 56 محمدنقی نظرپور، ارزشها و توسعه ، ص 196 علی ذو علم ، انقلاب و ارزشها،ص 256 و ص 264 دکتر فرامرز رفیع پور، آناتومی جامعه ، ص 480 ;

حامد;426485 نوشت:
آیا می توان یک جامعه بی طبقه داشت ؟
با نگاهی به آیات شریفه قرآن کریم در می یابیم که خدای متعال اصل حاکمیت برخی طبقات بر برخی دیگر را می پذیرد :
لیتخذ بعضکم بعضا سخریا
تا اینکه برخی از شما برخی دیگر را به تسخیر خود در آورد

سلام
اين آيه نشانگر وجود استعداد هاي مختلف و اجتماعي بودن زندگي انسان است نه توجيح حاكميت يك طبقه بر طبقه ديگر!

معلق;426639 نوشت:
سلام
اين آيه نشانگر وجود استعداد هاي مختلف و اجتماعي بودن زندگي انسان است نه توجيح حاكميت يك طبقه بر طبقه ديگر!

سلام

با شما موافقم که حاکمیت یک طبقه خاص بر دیگران توجیه مذهبی و عقلی نمی تواند داشته باشد
و خودش باعث ایجاد طبقه گرایی و انحصار طلبی در قدرت و سر منشا فساد خواهد بود

کلا وقتی قدرت در انحصار گروه و طبقه خاصی باشد و ان طبقه قدرت را منحصر به خودش بداند
و احساس مالکیت بر ان داشته باشد برای حفظ این تملک و مالکیت
دست به جنایت و فساد خواهد زد

چنین گروه و طبقه ای اجازه نظارت بر خودش را به دیگران و مردم نمی دهد و هر حکومتی که از جانب مردم نظارت نشود به فساد خواهد رفت

تنها نظارت مردم بر حکومت و حاکمان جامعه است که جلوی فساد و هرگونه تجمع ثروت و اجحاف رو خواهد گرفت
و این نظارت امکان پذیر نیست مگر در یک جامعه دموکراسی
جامعه ای که این حق را به احاد ملت و مطبوعات و همه ارگانها می دهد که همواره او را تحت نظر
داشته باشند و همواره او را نقد کنند

موفق باشید

[="Tahoma"]

معلق;426639 نوشت:
سلام
اين آيه نشانگر وجود استعداد هاي مختلف و اجتماعي بودن زندگي انسان است نه توجيح حاكميت يك طبقه بر طبقه ديگر!

سلام
آیه می فرماید خداوند چنین مقرر فرموده است که بعضی از شما بعضی دیگر را در تسخیر خود درآورند
یکی از مصادیق روشن رابطه تسخیر کننده و تسخیر شونده حاکم و محکوم در ابعاد سیاسی و اقتصادی است که هرکدام متعلق به طبقه خاص اجتماعی خویش هستند
مثلا در اقتصاد تسخیر کننده سرمایه دار است و تسخیر شوند مهندس و کارگر
و چون خدای متعال خود چنین رابطه ای را مقرر فرموده است پس می بایست طبقه بندی طبیعی که از این رهگذر ایجاد میشود نیز مورد پذیرش قرار داده باشد
والله الموفق

[="Tahoma"]

بی نظیر;426662 نوشت:
با شما موافقم که حاکمیت یک طبقه خاص بر دیگران توجیه مذهبی و عقلی نمی تواند داشته باشد
و خودش باعث ایجاد طبقه گرایی و انحصار طلبی در قدرت و سر منشا فساد خواهد بود

کلا وقتی قدرت در انحصار گروه و طبقه خاصی باشد و ان طبقه قدرت را منحصر به خودش بداند
و احساس مالکیت بر ان داشته باشد برای حفظ این تملک و مالکیت
دست به جنایت و فساد خواهد زد

چنین گروه و طبقه ای اجازه نظارت بر خودش را به دیگران و مردم نمی دهد و هر حکومتی که از جانب مردم نظارت نشود به فساد خواهد رفت

تنها نظارت مردم بر حکومت و حاکمان جامعه است که جلوی فساد و هرگونه تجمع ثروت و اجحاف رو خواهد گرفت
و این نظارت امکان پذیر نیست مگر در یک جامعه دموکراسی
جامعه ای که این حق را به احاد ملت و مطبوعات و همه ارگانها می دهد که همواره او را تحت نظر
داشته باشند و همواره او را نقد کنند


سلام
از آیه شریفه انحصاری فهمیده نمیشود تا کسی بخواهد از آن سوء استفاده ای بکند
در صورتی انحصار را میتوان پذیرفت که تحرک اجتماعی از نظر اسلام مردود باشد در حالیکه اسلام مانع تحرک اجتماعی نیست و برای یک فرزند کارگر هم این را قائل است که بتواند حاکم یک منطقه یا کشور شود
و اما دموکراسی
هیچ کس قائل نیست که در کشورهای دموکراتیک طبقات اجتماعی وجود ندارند . در آن کشورها هم طبقات و رابطه حاکم و محکوم در ساختار مشخص خودش وجود دارد
والله الموفق

[="Tahoma"]

حامد;426499 نوشت:
آیا نباید از سایر استغنائاتی که می تواند منجر به طغیان شود نیز جلو گیری کرد ؟

سلام
گفتیم که خدای متعال طبقات اجتماعی را که رابطه حاکم و محکومی دارند پذیرفته است
از سوی دیگر استغناء طبقه حاکم موجب طغیان و ظلم است
پس باید راهکاری برای این معضل اندیشیده شود
و دیدیم که اسلام با توصیه بلکه فرمان به حاکمان اسلامی در خصوص تنزل در زندگی مادی و مالی این هدف را پیگیری کرده است هرچند آثار این تنزل بیش از اینهاست
اما چه بسا استنائات دیگری اسباب طغیانگری را فراهم سازند
مانند حس بی نیازی از دیگران در اعمال حاکمیت و به اصطلاح استبداد
اسلام برای جلوگیری از این طغیانگری عدالت شخصی را بعنوان شرط پذیرش مسوولیت و استمرار آن قرار داده است
شرط عدالت مانع از ورود اشخاصی است که خصلت استبدادی دارند و اشتراط آن برای ادامه احراز پست هم مانع تحقق استبداد در ادامه کار است
راهکار دیگری که بعنوان یک اصل جامع در اسلام قرار داده شده است قانونگرایی است
اسلام با ارائه برنامه جامع زندگی مجموعه ای از قوانین را در اختیار مسلمین قرار داد که خود محکی برای صحت و سقم عملکرد حاکمان و مناطی برای کشف طریق اعمال حاکمیت است
پس
اسلام با ارائه اصل قانونگرایی و لزوم عدالت در حاکمان از استبداد آنها جلو گیری نموده است
والله الموفق

[="Tahoma"]تحرک اجتماعی
تحرک اجتماعی به معنای امکان جابجایی موقعیت و طبقه اجتماعی افراد است
تحرک اجتماعی را باید یکی از شاخصه های مهم در تحقق عدالت شمرد
در جوامع بسته قدیم افراد امکان خروج از طبقه اجتماعی خود را نداشتند
فرزند کارگر همیشه کارگر و فرزند سرمایه دار همیشه سرمایه دار می ماند
اما با گذشت زمان و شکستن این قالبهای تحمیلی افراد این امکان را یافتند که به طبقات بالاتر ارتقاء یابند و نقشهای ارزنده تری را در جامعه خود عهده دار شوند
در اسلام برای افراد هیچ مانعی بر سر راه تحرک اجتماعی وجود ندارد و هرفردی می تواند با توجه به شایستگی های خویش عهده دار مناصب اجتماعی شود و در این مناصب و طبقات ارتقاء یابد تا جایی که می بینیم اسامه بن زید با وجود سن کم می تواند فرمانده لشکر شود و سلمان ایرانی کارگزار دولت علی ع
البته عملکرد همه حاکمان اسلامی چنین نبوده بلکه در مواردی طبقه بندی تبعیض آمیز نژادپرستانه ای را هم برخی از آنها پیگیری می کنند اما حاکمان اصیل اسلامی هیچ معیاری جز شایستگی فردی را برای احراز مناصب مد نظر قرار نمی دهند و اجازه می دهند افراد فرودست شایسته به جایگاه مناسب ارتقاء یابند
علی ع در ابتدای خلافت ظاهری خود مژده تغییر مناصب اجتماعی بر اساس معیارهای صحیح اسلامی را مطرح ساخت : همانا غربال و ازموده میشوید تا جایی که موقعیت بالادستان و فرودستان عوض شود
والله الموفق

[="Tahoma"]سلام
یکی دیگر از عوامل نابرابریهای اجتماعی میزان دسترسی و بهره مندی از موقعیتها ، امکانات و مواهب جمعی است
موقعیتها و امکانات محدود است ثروت و سرمایه هایی که میتواند در اختیار افراد یک جامعه هم قرار بگیرد نیز چنین است
بطور طبیعی کسانی که امکان دسترسی بیشتری به این موقعیتها و مواهب را دارند طبقات بالاتر و دیگران طبقات پایین تر را تشکیل می دهند
سوالی که اینجا قابل طرح است این است که:
اولا این نوع طبقه بندی عادلانه است ؟
ثانیا اسلام در برابر چنین طبقه بندی و نابرابری اجتماعی چه موضعی را اتخاذ کرده است ؟
جواب سوال اول تقریبا روشن است
اگر شرایط مساوی برای دستیابی به موقعیتها و مواهب فراهم نشود بی عدالتی و تبعیض خواهد بود
پس باید انتظار داشت اسلام با چنین طبقه بندی مبارزه کرده باشد
یکی از برنامه های اسلام برای عدم تحقق چنین امری آنستکه برخی موقعیتهای اجتماعی را از تحت عنوان منزلت و مقام خارج می کند . بطور نمونه مناصب دولتی و حکومتی را مسوولیت می نامد نه مقام و منزلت . علی ع در نامه به مالک اشتر می فرماید : منصب دولتی برای تو یک طعمه نیست بلکه مسوولیتی بر عهده توست
دیگر اینکه اسلام شایسته سالاری را بعنوان یک اصل برای احراز جایگاهها و بهره مندیها مطرح می کند . قران کریم در قالب توصیه و فرمانی عام ادای امانت به اهلش را مورد تاکید قرار می دهد
بطور قطع جایگاهها و مواهب امانتهایی هستند که باید به اهل و شایسته آن داده شود
البته در بحث برخورداری از مواهب همه افراد جامعه در حد ضروریات اهل و شایسته محسوب میشوند چه اینکه نیاز آنها به این امور جنبه ضروری دارد فلذا باید جامعه پاسخ مثبتی به آن داشته باشد اما آیا جامعه برای فراتر از این هم باید بهره مندی عام را مد نظر قرار دهد یا خیر ؟
والله الموفق

[="Tahoma"]سلام
کلامی از امام علی ع منقول است که :
اگر انسانها برابر شوند هلاک خواهند شد
این کلام دلیل بر لزوم اختلاف در ابعاد مختلف و حتی رتبه اجتماعی افراد است
اما چرا تساوی افراد موجب هلاک آنهاست ؟
فرض بگیریم همه انسانها از لحاظ استعداد ذهنی برابر باشند
مثلا در حدی که همه مهندس یا همه کارگر یا همه دکتر بشوند
روشن است که وقوع این تساوی باعث بهم خوردن توازن و خالی ماندن بسیاری از مسوولیتهای اجتماعی است
آنچه که تحقق جامعه را امکان پذیر کرده است استعدادها ، توانایی ها ، گرایشهای مختلف می باشد
اگر این اختلافها نبود ما موقعیتهای متنوع اجتماعی را که هر یک در جایگاه خود از ضرورتی بر خوردار است نداشتیم
این یک وجه اجتماعی برای مضر بودن تساوی انسانهاست
بر این اساس
می توان طبقات اجتماعی را نیز جزء ضروریات حیات اجتماعی محسوب کرد
چرا که هر قشر و طبقه اجتماعی نقش و جایگاه ویژه خود را داراست که اگر نباشد خلا جبران ناپذیری در جامعه محسوب می شود
البته ضرورتی که اینجا استنباط میشود به هیچ وجه آثار منفی که ممکن است از جهات دیگر بر این طبقه بندی مترتب شود توجیه نمی کند
والله الموفق

حامد;427032 نوشت:
سلام
کلامی از امام علی ع منقول است که :
اگر انسانها برابر شوند هلاک خواهند شد
این کلام دلیل بر لزوم اختلاف در ابعاد مختلف و حتی رتبه اجتماعی افراد است
والله الموفق

سلام آقا حامد ...
من تا حالا خیلی در مورده کشور انگلیس صحبت کردم و میدونم حسابی هم از دستم نارحتی ....
ولی راستش رو بخوای ... دلم نیومد این حرف رو نزنم ....

اگر در کشور انگلیس ثابت بشه ... انسانی به صورت ژنتیکی و مادر زاد تنبل هست ....
مثلا چاقی مادر زادی افراطی داشته باشه ... تنبلی افراطی داشته باشه و ...

میره از دولت بابته تنبلیش مالیات میگیره .... :khandeh!:

[="Tahoma"]

FT_Mohammadi;427034 نوشت:
سلام آقا حامد ...
من تا حالا خیلی در مورده کشور انگلیس صحبت کردم و میدونم حسابی هم از دستم نارحتی ....
ولی راستش رو بخوای ... دلم نیومد این حرف رو نزنم ....

اگر در کشور انگلیس ثابت بشه ... انسانی به صورت ژنتیکی و مادر زاد تنبل هست ....
مثلا چاقی مادر زادی افراطی داشته باشه ... تنبلی افراطی داشته باشه و ...

میره از دولت بابته تنبلیش مالیات میگیره ....


سلام
این شبیه یارانه ای است که مثلا برخی بیماران خاص در کشور ما میگیرند
ولی ارتباطش با مطلب ما چیه ؟
والله الموفق

به نام خدا

اگر نابرابری در اثر وجود فرصتهای نابرابر برای افراد مسلم باشد پسندیده نیست. مثلا عده ای توانایی داشته باشند فردا قیمت آهن را دو برابر کنند و خودشان قبل از آن آهن زیادی بخرند و بعد بفروشند. یا عده ای کالایی را انحصاری کنند و ... .
به هر حال باید به این نتیجه رسید که برای اینکه در جامعه خوشی باشد باید تا می شود همه افراد لایق بهره مند باشند (البته ممکن است کسی همه دارایی اش را دود کند که این افراد مد نظر نیستند). در غیر این صورت تا یک زمانی اوضاع به کام داراها خواهد بود.

[="Tahoma"]سلام
عدالت مانع آثار سوء نابرابریها
تا اینجا دیدیم که برخی نابرابریها طبیعی و برخی اجتماعی است
برخی ضروری و منطقی و برخی ظالمانه و تحمیلی است
شاید مهمترین عاملی که می تواند آثار سوء برخی نابرابریها را در سطح اجتماع برطرف نماید عدالت است
اما سوال این است که عدالت به چه معناست ؟
عدالت اجتماعی یعنی چه ؟
آیا عدالت اجتماعی مستلزم نفی طبقات اجتماعی است ؟
والله الموفق

[="Tahoma"]

حامد;427045 نوشت:
عدالت به چه معناست ؟
عدالت اجتماعی یعنی چه ؟
آیا عدالت اجتماعی مستلزم نفی طبقات اجتماعی است ؟

سلام
عدل را بطور معمول در مباحث کلامی و دینی به معنای قرار دادن هرچیز در جای شایسته خود معنا می کنند
پس
عدالت اجتماعی هم به این معناست که هرکس و هرچیز در جایگاه شایسته خود قرار گیرد
در این تعریف وجود اختلاف در جایگاههای اجتماعی مفروض است
چون اگر اختلافات مد نظر نباشد دیگر اینکه هرچیزی در جای شایسته باشد معنا ندارد
اما از آنجا که بحث طبقه بندی اجتماعی مبتنی بر اختلاف اقتصادی و اعتباراجتماعی است شاید بهتر باشد با تامل بیشتری به پیش برویم
گفتیم که عدالت اجتماعی یعنی هرچیز در جای شایسته خود باشد
این معنا الزاما به معنای رسمیت داشتن طبقات اجتماعی به معنای معروف آن ( اختلاف در امور اقتصادی و اعتبار اجتماعی ) نیست
چه اینکه افراد می توانند در جایگاههای متفاوتی باشند اما از لحاظ اقتصادی و اعتبار اجتماعی تفاوت نداشته باشند
مگر اینکه کلام امیر مومنان علی ع را اینجا بیاوریم و بگوییم اختلاف در امور اقتصادی و اعتبار اجتماعی هم از لوازم عدم تساوی افراد بشر است همان تساوی که علی ع آنرا مهلک معرفی فرمود
پس نتیجه اینکه مفهوم عدالت با وجود طبقات اجتماعی حتی به معنای معروف آن مخالفتی ندارد
یعنی
وجود طبقاتی که از لحاظ اقتصادی و اعتبار اجتماعی اختلاف دارند با معنای معروف عدالت ناسازگار نیست
والله الموفق

[="Tahoma"]

حامد;427047 نوشت:
وجود طبقاتی که از لحاظ اقتصادی و اعتبار اجتماعی اختلاف دارند با معنای معروف عدالت ناسازگار نیست

سلام
گفتیم که وجود طبقات اجتماعی با عدالت منافات ندارد
معنای این کلام آنستکه ما یک ساختار طبقاتی را برای اجتماع باید بپذیریم که چه بسا خود از مصادیق عدالت است چرا ؟
چون افراد نوع انسان از لحاظ استعدادها تواناییها و نیازها در یک سطح نیستند لذا طبیعی است که در طبقات متفاوتی قرار بگیرند
و اگر اینگونه نباشد خلاف عدالت است
مثلا اختلاف دو نفر از لحاظ استعداد ذهنی مستلزم قرار گرفتن در مسوولیتهای متفاوتی است و از آنجا که نظام جزا و پاداش در اجتماع بر مبنای ارزش نقش اجتماعی افراد است قاعدتا کسی که استعداد بیشری دارد به تبع منزلت بالاتر از پاداش بیشتری هم برخوردار خواهد بود
اما چه بسا اینجا این اشکال قابل طرح باشد که تفاوت استعداد افراد یک امر اکتسابی نیست بلکه میراث الهی طبیعت است بنابر این چرا باید در نظام جزا و پاداش برای فردی بخاطر چیزی که در داشتنش نقشی نداشته بهره بیشتری قائل شویم ؟
پاسخ این است که استعداد بدون سعی و تلاش خود فرد کافی نیست پس استعداد به علاوه تلاش فرد جایگاه اجتماعی او را باعث شده است بنابر این میتوان برای او تفاوتی در جزا و پاداش قائل بود
قرآن کریم هم ابتنای دارایی انسان را بر تلاش بدین گونه مطرح فرمود :
لیس للانسان الا ما سعی
البته منظور از تلاش صرفا فعالیت جوارحی نیست بلکه به حسب هر مسیری معنای تلاش متفاوت است . مثلا تلاش در مسیر ورزش قهرمانی تمرین بدنی است اما تلاش در مسیر المپیاد علمی مطالعه و کار ذهنی است .
نتیجه نهایی اینکه
وجود طبقات اجتماعی متفاوت که مستلزم بهره مندی و اعتبار اجتماعی متفاوتی است خود از مصادیق عدالت است چون تا این طبقات نباشند معنای قرار گرفتن هر فرد در جایگاه شایسته خود که مفهوم عدالت می باشد تحقق نخواهد یافت
اما اعتبار اجتماعی هر فردی تا حد زیادی نشات گرفته از نظام ارزشی آن جامعه است آیا میتوان پذیرفت که اعتبار اجتماعی فرد ( که بی ارتباط با ارزش انسانی او نیست ) تنها منوط به جایگاه اجتماعی او باشد؟
والله الموفق

[="Tahoma"]

حامد;427063 نوشت:
اما اعتبار اجتماعی هر فردی تا حد زیادی نشات گرفته از نظام ارزشی آن جامعه است آیا میتوان پذیرفت که اعتبار اجتماعی فرد ( که بی ارتباط با ارزش انسانی او نیست ) تنها منوط به جایگاه اجتماعی او باشد؟

سلام
اعتبار اجتماعی یکی از ملاکهای مدنظر در طبقه بندی اجتماع می باشد
اما اعتبار اجتماعی خود یک مولفه در تعیین طبقه اجتماعی است و نه بالعکس
این باعث میشود که نظام ارزشی اسلام در مورد قدر و قیمت انسانها ولو در بعد اجتماعی متاثر از طبقات اجتماعی نباشد بلکه در تعیین طبقات یک اجتماع اسلامی خود ملاک و معیار باشند
مگر اینکه نظام ارزشها در جامعه اسلامی عملا عوض شده باشد
انوقت است که بین طبقه بندی اجتماعی که نوعی تعیین ارزشی اقشار جامعه اسلامی است با ملاکهای دین ناسازگار خواهد بود چرا که از نظر عرف جامعه ممکن است صاحب یک نقش اجتماعی بسیار بالاتر از کسی دانسته شود که به حسب معیارهای دینی برتر و بالاتر است
اینجاست که طبقه بندی استقرائی جامعه بر مبنای اعتبار اجتماعی با ملاکهای دینی ناسازگار خواهد بود
البته ناسازگاری به این مورد منحصر نمی شود
در صورتی که در طبقات اجتماعی افرادی قرار بگیرند که با معیارهای دینی شایستگی احراز آنرا نداشته اند بازهم ناسازگاری هست
لکن ما پیجوی این مساله در این مقام نیستیم
بلکه می خواهیم ببینیم در مقام نظر بین اصول اسلامی و و اصول مباحث نابرابری اجتماعی چه نسبتی هست
والله الموفق

سلام
آیا تساوی در بهره مندی ، راه حل نابرابریهای اجتماعی است ؟
موضعگیری افراد در مقابل نابرابریهای اجتماعی از نظر اسلام چیست ؟
والله الموفق

حامد;428166 نوشت:
سلام
آیا تساوی در بهره مندی ، راه حل نابرابریهای اجتماعی است ؟
موضعگیری افراد در مقابل نابرابریهای اجتماعی از نظر اسلام چیست ؟
والله الموفق

سلام

به نظر من،حتی اگر تساوی در بهره مندی های اجتماعی باشد، باز هم نابرابریهای اجتماعی رخ خواهد داد. چون ظرفیت افراد،استعدادها،اعتقادات و باورها،روحیات و خلقیات و کلا تمامی ویژگیهای افراد با هم متفاوت است و در نتیجه استفاده از بهره مندی ها متفاوت خواهد بود و باز هم نابرابری های اجتماعی پیش خواهد آمد.

موضعگیری افراد در مقابل نابرابریهای اجتماعی از نظر اسلام؛
بستگی دارد که این نابرابریها روی چه اصول و مبنایی قرار گرفته باشد،آیا بر مبنای حق است یا باطل،چون در آنصورت هم موضعگیریها متفاوت است و میتواند در دو دسته قرار گیرد

[="Tahoma"]

حامد;428166 نوشت:
آیا تساوی در بهره مندی ، راه حل نابرابریهای اجتماعی است ؟

سلام
شاید بتوان گفت تساوی در حد خاصی از نیازهای طبیعی و ضروری ، لازم است . این حد حدی است که همه طبقات اجتماعی در آن مشترکند . مثل نیاز به غذا ، مسکن ، آموزش و چند مورد دیگر که جزء ضروریات حیات انسانی است . نامش را نیازهای پایه می گذاریم . هیچ اشکالی به نظر نمیرسد که تساوی را در این حد تعقیب نماییم و تا محقق نشده از پای ننشینیم اما در مازاد برآن که محل بروز تفاوت افراد از لحاظ تواناییها و استعدادهای شخصی در ابعاد مختلف است دیگر نمی توان از تساوی بعنوان مصداقت عدالت سخن گفت لذا
نابرابری را در این سطح باید بپذیریم چرا که معنای عدالت در این سطح اتفاقا وجود نابرابری است
والله الموفق

[="Tahoma"]

حامد;428166 نوشت:
موضعگیری افراد در مقابل نابرابریهای اجتماعی از نظر اسلام چیست ؟

سلام
شاید مطالب قبلی تا حدی اصول مقاصد را در اینجا تعیین کرده باشند
بنابر آنچه گفته شد :
هر فرد از افراد جامعه اسلامی باید در تحقق آنچه که عدالت در ساختار طبقاتی اجتماع محسوب میشود سعی و تلاش نماید
در سطحی تحقق تساوی و در سطحی کمک به شکوفایی استعدادها ( که طبعا به نابرابری خواهد انجامید) موضع عملی ماست
اما
آنچه که در ورای این تساویها و تفاوتها باید مقصد همه باشد آن است همه این مساعی باید در خدمت هدفی والاتر و آن عظمت امت توحیدی اسلام و تحقق آرمانهای الهی باشد بگونه ای که هر قشری به اندازه بهره مندی مادی و معنوی خود در خدمت اسلام و ارزشهای آن باشد و در نگاه افراد جامعه موقعیتهای اجتماعی بعنوان موقعیتهای خدمت به آرمانهای بلند الهی شناخته شود و نه یک ابزاری برای استفاده مادی بیشتر یا وسیله ای برای سلطه خودمحور
به عبارت ساده تر
طبقات اجتماعی که نمود نابرابریهای افراد در توانمندیها و استعدادهای واقعی افراد است طبقات نقش آفرینی در تحقق ارزشهای اسلامی در سطح جامعه است
این امر باعث میشود که هیچگاه طبقات اجتماعی در یک جامعه دینی بخودی خود ارزش نباشند بلکه بخاطر امری مقدس ارزش بیابند لذا طبقات بالاتر اجتماع مورد غبطه خواهد بود و نه مورد حسد چراکه حسد در فضای مادی خودمحور و غبطه در فضای معنوی الهی تعالی خواه شکل می گیرد
والله الموفق

سلام ...

آقا حامد تو رو خدا ببخشید ... باور کن دلم نمیاد نگم .....

اگر شما یک میلیارد تومن پول داشته باشین و بزراین تو بانک ... برجی 20 میلیون تومن سود بهتون میده ....
اگر شما تو انگلیس 1 میلیارد تومن پول بزارین بانک سود که نمیده هیچ ... باید بابته نگهداریش مالیات بدین ...

بانکداری اسلامی ...

[="Tahoma"]

FT_Mohammadi;428269 نوشت:
سلام ...

آقا حامد تو رو خدا ببخشید ... باور کن دلم نمیاد نگم .....

اگر شما یک میلیارد تومن پول داشته باشین و بزراین تو بانک ... برجی 20 میلیون تومن سود بهتون میده ....
اگر شما تو انگلیس 1 میلیارد تومن پول بزارین بانک سود که نمیده هیچ ... باید بابته نگهداریش مالیات بدین ...

بانکداری اسلامی ...


سلام
خوب این مطلب ربطی به مباحث ما داره ؟
پولی که شما در ایران در اختیار بانک میذارین عموما به نحو توکیل در عقود اسلامی است
یعنی نوعی سرمایه گذاری و مضاربه همراه با توکیل است
بنده نمیدونم تو انگلیس تحت چه عنوان مردم پولاشونو تو بانک میذارن
والله الموفق

معلق;426639 نوشت:
سلام
اين آيه نشانگر وجود استعداد هاي مختلف و اجتماعي بودن زندگي انسان است نه توجيح حاكميت يك طبقه بر طبقه ديگر!

پاسخ مجدد::Hedye:
با سلام . حق با شما است آن آیه در صدد امضا طبقاتی بودن جامعه نیست
كسانى كه چنين گمان مى‏كنند تصورشان اين است كه مفهوم آيه چنين است كه گروه معينى از بشر گروه ديگرى را مسخر خود سازد، آنهم تسخير به معنى بهره‏كشى كردن ظالمانه، در حالى كه مطلب چنين نيست بلكه منظور استخدام
عمومى مردم نسبت به يكديگر است، به اين معنى كه هر گروهى امكانات و استعدادها و آمادگيهاى خاصى دارند كه در يك رشته از مسائل زندگى مى‏توانند فعاليت كنند، طبعا خدمات آنها در آن رشته در اختيار ديگران قرار مى‏گيرد، همانگونه كه خدمات ديگران در رشته‏هاى ديگر در اختيار آنها قرار مى‏گيرد، خلاصه استخدامى است متقابل، و خدمتى است طرفينى، و به تعبير ديگر هدف تعاون در امر زندگى است و نه چيز ديگر.
ناگفته پيداست كه اگر همه انسانها از نظر هوش، و استعداد روحى و جسمى، يكسان باشند هرگز نظامات اجتماعى سامان نمى‏يابد، همانگونه كه اگر سلولهاى تن انسان از نظر ساختمان و ظرافت و مقاومت همه شبيه هم بودند نظام جسم انسان مختل مى‏شد، سلولهاى بسيار محكم استخوان پاشنه پا كجا و سلولهاى ظريف شبكه چشم كجا؟، هر كدام از اين دو ماموريتى دارند كه بر طبق آن ساخته شده‏اند.
مثال زنده‏اى كه براى اين موضوع مى‏توان گفت همان استخدام متقابلى است كه در دستگاه تنفس، و گردش خون، و تغذيه، و ساير دستگاههاى بدن انسان است كه مصداق روشن" لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا" است (منتها در شعاع فعاليتهاى داخلى بدن) آيا چنين تسخيرى مى‏تواند اشكال داشته باشد؟!. تفصیل این بحث را در منع ذیل جویا شوید (1) در هر صورت آیه در صدد صحه گذاشتن بر جامعه طبقاتی نیست بلکه در نیاز طبعی افراد را در زندگی اجتماعی باز گو می کند .

پاورقی :
1. تفسير نمونه، ج‏21، ص: 52

http://www.askdin.com/thread33101.html
جمع بندی 1
سوال : نظر اسلام در مورد نابرابری اجتماعی چیست ؟

جواب در چند محوربیان می شود :
در ابتدا باید گفت :در دین اسلام مالکیت خصوصی افرادی که از راه مشروع کسب درامد می کنند محترم شمرده می شود . اصولا کسب و کار و تلاش برای پیشرفت شخصی و اجتماعی ، در فرهنگ اسلام یک فضیلت شمرده می شود و افراد جامعه متناسب با سعی و تلاش خود می توانند در بهرمندی مادی متفاوت باشند .

تفاوت بهره مندی انسان‌ها در برخی موارد معلول کار و تلاش انسان‌ها است .
قانون خلقت بر آن نهاده شده که هر کسی به اندازه سعی و تلاش خود بهره­مند شود. مطمئنا کسی که به تنبلی خو کرده باشد ، به دنبال کسب روزی حلال بر نیاید یا تصمیمات اقتصادی درستی اتخاذ نکرده باشد و مقدمات صحیح موفقیت اقتصادی را فراهم ننموده باشد ، نمی‌تواند مانند دیگران از نعمت‌های دنیوی بر خوردار شود . هر چند کاملا اهل عبادت و بندگی خدا باشد؛

اما از طرف دیگر ، فضیلت دیگری در اسلام مطرح شده به نام عدالت . از نظر اسلام باید عدالت در تمامی مراحل زندگی فردی و اجتماعی جریان داشته باشد . مبارزه با بی عدالتی و تلاش در جهت رفع تبعیض بین افراد جامعه از خصوصیات بارز ادیان توحیدی بخصوص اسلام است . اسلام طرفدار عدالت اجتماعی و برخورداری متساوی تمام مردم از حقوق شهروندی است و نظام اسلامی موظف به مبارزه و محو تمامی اشکال بی عدالتی در جامعه می باشد. بر این اساس راهکارهای اقدامات مبارزه اصولی با بی عدالتی های موجود درجامعه را می توان در موارد ذیل بصورت مختص بیان نمود :
الف - توجه جدی به رعایت عدالت اجتماعی در برنامه ریزیهای توسعه و سازندگی کشور : پس از دوران دفاع مقدس مدل برای توسعه اقتصادی و اجتماعی درپیش گرفته شد که این مدل تا حدودی موجب بروز تفاوت اقتصادی و فاصله گرفتن جامعه ازشاخصهای مطلوب گردید .به گونه ای که توسعه، نتایج عکس خود را ظاهر ساخت و فاصله ها را تشدید نمود .
این عامل در برخی از تحلیلها و تحقیقات به عمل آمده ،عامل اصلی ایجاد نابرابری در جامعه دانسته شده است .
حضرت آیت الله خامنه ای ضمن انتقاد از این روند، می فرمایند : « در این مرحله از انقلاب ،هدف عمده عبارت است از ساختن کشور نمونه که در آن ، رفاه مادی هم راه باعدالت اجتماعی و توام با روحیه و آرمان انقلابی ، با برخورداری از ارزش های اخلاقی اسلام ، تامین شود .هر یک از این چهار رکن اصلی ضعیف یا مورد غفلت باشد، بقای انقلاب و عبور از مراحل گوناگون آن ممکن نخواهد شد » (1).
و در جای دیگر می فرمایند : « در نظام جمهوری اسلامی ایران اساس همه فعالیت ها باید مبتنی بر عدالت باشد زیرا قسط و عدل ازهمه آرمان ها و اهداف نظام اسلامی والاتر و بارزتر است و بر این اساس رونق وشکوفایی اقتصادی هنگامی خوب و ارزشمند است که جهت آن مبتنی بر اقامه قسط و عدل در جامعه باشد .رشد اقتصادی در جامعه ما هدف اصلی هم نیست ،بلکه رشد اقتصادی جزیی از هدف ماست و جز دیگر عبارت از عدالت است ... هربرنامه اقتصادی آن وقتی معتبر است که یا خودش به تنهایی ، یا در مجموع برنامه هاما را به هدف عدالت نزدیک کند، و الا اگر ما را از عدالت اجتماعی دور کند، فرض بر این که به رشد اقتصادی منتهی بشود کافی نیست » ، (2) .

ب - برخورد فیزیکی ، مصادره و بازپس گیری اموال غاصبان وصاحبان ثروتهای نامشروع و بادآورده : امام علی ( ع ) دو اقدام مهم و انقلابی راسرلوحه اقدامات حکومت عدل خویش قرار دادند :
1- مصادره و باز پس گیری اموال غاصبان
2- احیا سنت برابری و مساوات در بهره مندی از بیت المال .
حضرت آیت الله خامنه ای در این زمینه می فرمایند : « ... با قوانین لازم و تامین امنیت قضایی در کشور بساط تجاوز و تعدی به حقوق مظلومان و دست اندازی به حیطه مشروعزندگی مردم ، جمع شود » ، (3) . و در فرمان مبارزه بافساد که در یازدهم اردیبهشت ماه 1380 خطاب به سران سه قوه صادر فرمودند براین امر مهم تاکید نمودند که خود بیانگر، عزم ، همدلی و همکاری قوای سه گانه بابرنامه ریزی های دقیق و حساب شده برای ریشه کن کردن فساد و تحقق عدالت اجتماعی می باشد .

ج - پیشگیری از پیدایش ثروتها و ثروتمندان نامشروع جدید : یکی دیگر از راههای مبارزه با وجود بی عدالتی در جامعه ، جلوگیری از روی آوردن و دلباختگی والیان و کاپردازان حکومتی به اندوختن ثروت و افزودن بر حجم دارایی خویش است در این راستا اهم اقدامات پیشگیرانه عبارتند از :
1- اسوه ونمونه بودن مسوولان حکومت برای دیگر کارگزاران : امام علی ( ع ) می فرمایند : « ان الله تعالی فرض علی ایمه العدل ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس ، کیلا یتبیغ بالفقیرفقره ؛ خداوند بر امامان عدل فرض و واجب فرموده ، خود را با اقشار ناتوان ومحروم جامعه اندازه گیری کنند و زندگی خود را با آنان برابر نهند .تا تنگدستی فقیر،او را به هیجان نیاورد و موجب هلاکت و نابودی او نگردد » ، (4)
2- زیر نظر گرفتن رفتار اقتصادی نزدیکان : حضرت علی ( ع ) درفرازی از عهدنامه مالک اشتر، در این زمینه می فرمایند « والی را نزدیکان وخویشاوندانی است که خوی برتری طلبی و گردن فرازی دارند و در داد و ستد، کمترحاضر به رعایت انصافند، وظیفه تو، آن است که ریشه ستم چنین افرادی را قطع نمایی » ، (5) .
3- بازرسی ، نظارت ، حراست و مراقبت دولتی و نظارت بر دارایی کارگزاران :
حضرت آیت الله خامنه ای در این زمینه می فرمایند : « باید در گزینش کارمندان دولت دقت لازم صورت گیرد و به دنبال گزینش خوبان ، نظارت بر کار آنان نیز ضروری است ، چون مقام و قدرت ، غالبا"اخلاق و رفتار مسوولان را تغییر می دهد، بنابراین اگر بعد از گزینش حتی افراد پارساو کاردان ، از بالا بر عمل کرد آنان نظارت دقیقی نشود، ممکن است به تدریج تغییررویه داده و به سبب سستی در انجام وظیفه موجب بی اعتمادی ملت نسبت به دستگاه حکومت اسلامی شوند » ، (6) .

د- بالا بردن میزان آگاهی مردم :
با بالا رفتن میزان آگاهی مردم ، درک آنها از حقوقشان افزایش می یابد و بی عدالتی را نمی پذیرند و به انحا مختلف برای دستیابی به حقوقشان می کوشند از این طریق قشر متوسط گسترش و نقش آنها درتصمیمگیریهای سیاسی افزایش می یابد.

ه - توجه جدی به گسترش و تثبیت ارزشهای اسلامی در جامعه :
زیرا وجود ارزشهای اسلامی مانند ایمان ، تقوا، تعهدو ...موجب ایجاد و اجرای عدالت در سطح جامعه می شود قرآن کریم می فرماید ( ( اعدلوا هو اقرب للتقوی ) ) ، (7)
امام علی ( ع ) نیز می فرماید : « قد الزم نفسه العدل فکان اول عدله نفی الهوی عن نفسه ؛ هر که می خواهد به حلیه عدل و دادآراسته شود می بایست هوا و هوسهای گوناگون را از خود دور کند » ، (8) .
لذا برای مبارزه با بی عدالتی در جامعه ، تحقق باوری عمیق ، درونی ریشه دارد، عقلای و مبتنی بر نظام ارزشی اسلام در مدیران جامعه - به معنی کسانی که در دستگاههای رسمی تقنینی ، اجرایی ، قضایی ، نظامی ، و انتظامی ، آموزشی ،فرهنگی و تبلیغی و نیز دستگاهها و نهادهای غیر رسمی ولی موثر جامعه نقش تعیین کننده ، ایفا می کنند، لازم و ضروری می باشد و باید این نظام ارزشی در 1-رفتار حقیقی و حقوقی مدیران ، 2- ساختار کلان کشور 3- برنامه های اجرایی ، تبلورو تجلی یابد .و - فراهم نمودن امکانات و شرایط و فرصتهای مساوی برای همه افراد جامعه از لحاظ تحصیلات ، اشتغال ، مسکن ؛ رفاه و ...که در اصول متعددی ازقانون اساسی ج . ا .ا .متبلور می باشد .

پی نوشت ها:
1.حدیث ولایت ، ج 1، ص 286 و 287
2. روزنامه رسالت ،9/3/1372
3. حدیث ولایت ، ج 1، ص 287
4. نهج البلاغه ، خطبه 209، ص 325
5. نهج البلاغه ، نامه 53، ص 441
6. فجر انقلاب در بهار قرآن ، ص 203 و 205
7. مایده / 8
8. نهج البلاغه ،خطبه 87
برای آگاهی بیشتر ر.ک : فصلنامه حکومت اسلامی ، شماره 17، ص 48 فصلنامه حکومت اسلامی ، شماره 18، ص 26 و ص 56 محمدنقی نظرپور، ارزشها و توسعه ، ص 196 علی ذو علم ، انقلاب و ارزشها،ص 256 و ص 264 دکتر فرامرز رفیع پور، آناتومی جامعه ، ص 480 ;

اين آيه نشانگر وجود استعداد هاي مختلف و اجتماعي بودن زندگي انسان است نه توجيح حاكميت يك طبقه بر طبقه ديگر!
پاسخ :
آن آیه در صدد امضا طبقاتی بودن جامعه نیست
كسانى كه چنين گمان مى‏كنند تصورشان اين است كه مفهوم آيه چنين است كه گروه معينى از بشر گروه ديگرى را مسخر خود سازد، آنهم تسخير به معنى بهره‏كشى كردن ظالمانه، در حالى كه مطلب چنين نيست بلكه منظور استخدام
عمومى مردم نسبت به يكديگر است، به اين معنى كه هر گروهى امكانات و استعدادها و آمادگيهاى خاصى دارند كه در يك رشته از مسائل زندگى مى‏توانند فعاليت كنند، طبعا خدمات آنها در آن رشته در اختيار ديگران قرار مى‏گيرد، همانگونه كه خدمات ديگران در رشته‏هاى ديگر در اختيار آنها قرار مى‏گيرد، خلاصه استخدامى است متقابل، و خدمتى است طرفينى، و به تعبير ديگر هدف تعاون در امر زندگى است و نه چيز ديگر.
ناگفته پيداست كه اگر همه انسانها از نظر هوش، و استعداد روحى و جسمى، يكسان باشند هرگز نظامات اجتماعى سامان نمى‏يابد، همانگونه كه اگر سلولهاى تن انسان از نظر ساختمان و ظرافت و مقاومت همه شبيه هم بودند نظام جسم انسان مختل مى‏شد، سلولهاى بسيار محكم استخوان پاشنه پا كجا و سلولهاى ظريف شبكه چشم كجا؟، هر كدام از اين دو ماموريتى دارند كه بر طبق آن ساخته شده‏اند.
مثال زنده‏اى كه براى اين موضوع مى‏توان گفت همان استخدام متقابلى است كه در دستگاه تنفس، و گردش خون، و تغذيه، و ساير دستگاههاى بدن انسان است كه مصداق روشن" لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا" است (منتها در شعاع فعاليتهاى داخلى بدن) آيا چنين تسخيرى مى‏تواند اشكال داشته باشد؟!. تفصیل این بحث را در منع ذیل جویا شوید (1) در هر صورت آیه در صدد صحه گذاشتن بر جامعه طبقاتی نیست بلکه در نیاز طبعی افراد را در زندگی اجتماعی باز گو می کند .

پاورقی :
1. ناصر مکارم . تفسير نمونه،نشر دار الکتبالاسلامیه تهران . 1375 ش . ج‏21، ص: 52

موضوع قفل شده است