خمس در سیره و حکومت پیامبر(ص)

تب‌های اولیه

19 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خمس در سیره و حکومت پیامبر(ص)

سلام علیکم

خمس از جمله مباحث اختلافی میان شیعه و سنی می باشد . و ما برای حل اختلافات باید به راه های حل مراجعه کنیم . کتاب و سنت دو راه محکم و قوی برای حل اختلاف هستند . در کتاب آیه 41 سوره انفال تنها آیه در مورد خمس است . و با توجه به اختلافاتی که در میان فریقین وجود دارد رجوع به سنت بر ما واجب است .

با این مقدمه کوتاه از کارشناسان و سایر عزیزان درخواست دارم که خمس را در سیره پیامبر ( ص ) بررسی کرده و اگر روایاتی در مورد تعلق خمس به همه اموال اکتسابی در زمان خود پیامبر وجود دارند ارائه دهند.

قصد بنده در این تاپیک بررسی خمس در سیره شخص پیامبر است .

با تشکر :Gol::Gol::Gol:

با نام و یاد دوست




عبدالرسول;355731 نوشت:

از کارشناسان و سایر عزیزان درخواست دارم که خمس را در سیره پیامبر ( ص ) بررسی کرده و اگر روایاتی در مورد تعلق خمس به همه اموال اکتسابی در زمان خود پیامبر وجود دارند ارائه دهند.

با سلام و عرض ادب

خمس یکی از واجبات اسلامی است که دستور آن در سوره ی انفال،آیه ی 41 آمده است:«وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ »؛[1]بدانيد هر گونه غنيمتى به دست آوريد، خمس آن براى خدا، و براى پيامبر، و براى ذى القربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از آنها) است…

الف)موراد تعلق خمس در فقه شیعه

دامنه ی تعلق خمس در فقه شیعه در هفت موضوع می باشد.
1. غنايم جنگى؛
2. معادن؛
3-.گنج و دفينه‏اى كه با شروط خاصى به دست آيد؛
4. جواهراتى كه با غوّاصى و امثال آن از دريا به دست آورند؛
5. مال حلال مخلوط به حرام؛
6. زمينى كه كافر ذِمّى از مسلمان بخرد؛

7. منافع كسب كه هر گاه انسان از تجارت، صنعت يا كسب‏هاى ديگر، مالى به دست آورد، چنانچه از مخارج سال خود و عيالاتش زياد بيايد، بايد خمس آن را بدهد.

ب) وجوب خمس در فقه اهل سنت

اجمالا در فقه اهل سنت خمس تعلق می یابد به: غنائم جنگی و گنج و معدن(با اختلاف تفسیر و تفاصیلی که در این میان وجود دارد).

وجوب خمس در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله

آنچه جزو مسلمات است این است که: خمس امری واجب در شریعت اسلامی است، هر چند که میان شیعه و اهل سنت در تعلق آن به مصادیق اختلاف نظر وجود دارد، اما آنچه میان مذاهب اسلامی مورد اتفاق است تعلق خمس به غنیمت جنگی و گنج و معدن می باشد که با این حساب روشن می گردد خمس مختص به غنائم جنگی نخواهد بود. اما سؤال این است که آیا خمس در منابع عامه علاوه بر موارد یاد شده شامل منفعت کسب نیز می شود یاخیر؟

ج) خمس در سود کسب
از برخی روایات موجود در متون عامه استفاده می شود که پيامبر خدا صلي الله عليه وآله وجوب خمس را تنها منحصر به غنائم و گنج و معدن ندانسته اند؛ بلکه ارباح مکاسب را نیز متعلق وجوب دانسته اند، که به تعدادی از نقلها اشاره می گردد.[2]


[/HR]
[1]. الانفال/41.

[2]. این موارد برگرفته از کتاب سیمای عقاید شیعه؛ تالیف آیت الله سبحانی می باشد که با تخریج آدرس ارائه می گردد.

1. گروهي از عبدالقيس حضور پيامبر خدا صلي الله عليه وآله آمدند و گفتند: مشرکان بين ما و شما هستند و جز در ماه‏هاي حرام دسترسي به شما نداريم. به ما توصيه جامعي بفرمائید که اگر به آن عمل کنيم وارد بهشت شويم، ديگران را هم به آن فرا بخوانيم.

پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: شما را به چهار چيز فرمان مي‏دهم و از چهار چيز نهي مي‏کنم. شما را فرمان مي‏دهم به ايمان به خدا، آيا مي‏دانيد ايمان چيست؟ شهادت به يکتايي خدا، اداي نماز، پرداخت زکات و دادن خمس غنائم...[1]

روشن است که پيامبرصلي الله عليه وآله، از بني‏عبد القيس نخواسته که غنائم جنگي را بپردازند، چرا که آنان در غير از ماه‏هاي حرام از قبيله خود نمي‏توانستند بيرون روند، چون از مشرکان مي‏ترسيدند. پس مقصود از غنائم، همان معناي لغوي آن است، يعني آن چه به دست مي‏آورند. بر آنان بود که خمس سودهاي خود را بپردازند. نوشته‏ها و اسنادي هست که پيامبرصلي الله عليه وآله آنها را نوشته و بر صاحبان آنها خمس را واجب ساخته است.

2. آن حضرت به شرحبيل بن عبدکلال، حارث بن عبدکلال و نعيم بن عبدکلال. صاحبان قبيله ذي‏رعين، معافر و همدان نوشت: «اما بعد، فرستاده شما برگشت و يک‏پنجم خمس خدا را از غنايم پرداختيد».[2]

3. به سعد هذيم از قضاعه و به جذام، نامه‏اي نوشت و واجبات صدقه را بيان فرمود و دستور داد که صدقه و خمس را به دو فرستاده‏اش اُبيّ و عنبسه يا هر که را اين دو بفرستند بپردازند.[3]

4. به فُجيع و پيروان او نوشت: «از محمد پيامبر به فُجيع و پيروان او که مسلمان شده و نماز خوانده، زکات پرداخته‏اند و خدا و رسولش را اطاعت کرده و خمس درآمدها را براي خدا پرداخت کرده‏اند».[4]

5. به جناده ازدي و قوم و پيروان او نوشت: «تا وقتي نماز مي‏خوانند، زکات مي‏دهند، از خدا و رسولش پيروي مي‏کنند و خمس غنايم را براي خدا مي‏دهند و سهم پيامبرصلي الله عليه وآله را مي‏پردازند و از مشرکان فاصله مي‏گيرند، در پناه خدا و محمد بن عبداللَّه هستند».[5]

6. به جهينة بن زيد نوشت: «دره‏ها، دشت‏ها، وادي‏ها و پشت تپه‏ها از آن شما باشد و اين که گياهان آنها را چراگاه سازيد و از آب آن بنوشيد، به شرط اين که خمس بپردازيد».[6]

7. به پادشاهان حمير نوشت: «زکات مي‏دهيد و از غنايم، خمس براي خدا و سهم خاص پيامبر را و آن چه را خداوند بر مؤمنان به صورت صدقه واجب ساخته مي‏پردازيد».[7]

8. به بني‏ثعلبة بن عامر نوشت: «هر که از آنان مسلمان شد و نماز برپا داشت و زکات داد و خمس غنيمت و سهم پيامبر را پرداخت...».[8]

9. به بعضي از بزرگان جهينه نوشت: «هر که از آنان مسلمان شد و نماز برپا داشت و زکات داد و از خدا و پيامبرش اطاعت کرد و خمس غنائم را پرداخت».[9]

ادامه مباحث در پستهای بعد.

موفق باشید.


[/HR] [1]. صحيح بخاري: ح: 87 ، 500 ، 1334 ، 2928 ، 3319 ، 4119 ، 4111 ، 5822 ، 6838 ، 7117؛ صحيح مسلم: ج1، ص36 - 35؛ سنن نسائي: ج1، ص323 و منابع ديگر.« حدثنا علي بن الجعد قال أخبرنا شعبة عن أبي جمرة قال: كنت أقعد مع ابن عباس يجلسني على سريره فقال أقم عندي حتى أجعل لك سهما من مالي فأقمت معه شهرين ثم قال إن وفد عبد القيس لما أتوا النبي صلى الله عليه و سلم قال ( من القوم ) أو من الوفد ) ؟ قالوا ربيعة . قال ( مرحبا بالقوم أو بالوفد غير خزايا ولا ندامى ) فقالوا يا رسول الله إنا لا نستطيع أن نأتيك إلا في شهر الحرام وبيننا وبينك هذا الحي من كفار مضر فمرنا بأمر فصل نخبر به من وراءنا وندخل به الجنة . وسألوه عن الأشربة فأمرهم بأربع ونهاهم عن أربع أمرهم بالإيمان بالله وحده قال ( أتدرون ما الإيمان بالله وحده ) . قالوا الله ورسوله أعلم قال ( شهادة أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله وإقام الصلاة وإيتاء الزكاة وصيام رمضان وأن تعطوا من المغن الخمس ) . ونهاهم عن أربع عن الحنتم والدباء والنقير والمزقت . وربما قال ( المقير . وقال ( احفظوهن وأخبروا بهن من وراءكم )».
[2]. الوثائق السياسيه: ص227، شماره 110 (چاپ چهارم، بيروت).
[3]. الطبقات الکبري: ج1، ص270.«قالوا: وكتب رسول الله، صلى الله عليه وسلم، إلى سعد هذيم من قضاعة وإلى جذام كتاباً واحداً يعلمهم فيه فرائض الصدقة، وأمرهم أن يدفعوا الصدقة والخمس إلى رسوليه أبي وعنبسة أو من أرسلاه، قال: ولم ينسبا لنا».
[4]. همان: ص305 - 304.«أخبرنا هشام بن محمد بن السائب الكلبي قال: كتب رسول الله، صلى الله عليه وسلم، للفجيع كتاباً من محمدٍ النبي للفجيعٍ ومن تبعه وأسلم وأقام الصلاة، وآتى الزكاة، وأعطى الله ورسوله وأعطى من المغانم».
[5]. همان: ص270.«وكتب رسول الله، صلى الله عليه وسلم، كتاباً لجنادة الأزدي وقومه ومن تبعه، ما أقاموا الصلاة، وآتوا الزكاة، وأطاعوا الله ورسوله، وأعطوا من المغانم خمس الله وسهم النبي، صلى الله عليه وسلم، وفارقوا المشركين، فإن لهم ذمة الله وذمة محمد بن عبد الله».
[6].الوثائق السياسيه: ص265 شماره 157.
[7].فتوح البلدان: ج1، ص82؛ سيره ابن هشام: ج4، ص258.«عن محمد بن اسحاق قال: كتب رسول الله صلى الله عليه وسلم إلى ملوك حمير: " بسم (ص 70) الله الرحمن الرحيم: من محمد النبي رسول الله إلى الحارث بن عبد كلال ونعيم بن عبد كلال وشرح بن عبد كلال وإلى النعمان قيل ذى رعين ومعافر وهمدان.أما بعد، فإن الله قد هداكم بهدايته ان أصلحتم وأطعتم الله ورسوله، وأقمتم الصلاة، وآتيتم الزكاة من المغانم خمس الله وسهم النبي وصفيه، وما كتب الله على المؤمنين من الصدقة من العقار عشر ما سقت العين وسقت السماء، وما سقى بالغرب نصف العشر».
[8]. الاصابة: ج2، ص189؛ أسد الغابه: ج3، ص34.
[9].الطبقات الکبري: ج1، ص271.

توضيح استدلال به اين نامه ‏ها:
از اين نامه‏ ها به روشني برمي‏ آيد که رسول خداصلي الله عليه وآله از آنان نخواسته که خمس غنائم جنگ‏هايي را که در آنها شرکت داشتند بپردازند، بلکه خمس و صدقه ‏اي را که در اموال آنان بوده مي‏ طلبيده است. از آنان خمس مي‏ طلبيد، بدون آنکه شرط کند وارد جنگ شده باشند و غنائمي به دست آورده باشند.

به علاوه، حاکم اسلامي يا جانشين او عهده ‏دار جمع‏ آوري غنائم جنگ پس از پيروزي و تقسيم آنها پس از استخراج خمس آنهايند و هيچ‏
يک از جنگجويان مالک چيزي جز آنچه از لباس و سلاح کشته به دست مي‏ آورند، نيستند وگرنه دزدي کرده ‏اند. پس وقتي اعلان جنگ و جداکردن خمس غنائم در دوران پيامبرصلي الله عليه وآله، از شؤون پيامبرخداصلي الله عليه وآله است، درخواست خمس از مردم و تأکيد بر آن در نامه ‏ها و قراردادها براي چيست؟

معلوم مي‏ شود آنچه را مي‏ طلبيده، مربوط به غنائم جنگ نبوده است، علاوه بر اين که نمي‏ توان گفت مقصود از غنيمت در اين نامه‏ ها، چيزهايي بوده که مردم در جاهليت از راه غارت به دست آورده بودند، چرا که آن حضرت به شدّت از غارتگري و چپاول نهي کرده و فرموده است: هرکس چيزي را غارت کند از ما نيست.[1]

و فرموده است: مال غارت شده حلال نيست.[2]

در صحيح بخاري و مسند احمد از عبادة بن صامت نقل شده که: با پيامبرصلي الله عليه وآله عهد بستيم که غارت نکنيم.[3]

همچنین روايت شده که مردي از انصار گويد: همراه پيامبر خداصلي الله عليه وآله بيرون شده بوديم. مردم به شدّت نياز پيدا کردند. گوسفندي را يافته و آن را چپاول کردند. ديگ‏هاي ما مي‏ جوشيد که پيامبر خداصلي الله عليه وآله آمد، در حالي که با تکيه بر کمان خود راه مي‏رفت، با کمان خود ديگ‏هاي ما را واژگون ساخت و گوشت‏ها را خاک‏ آلود مي‏ کرد و فرمود:«غارت، هرگز حلال‏ تر از مردار نيست!»[4]

عبداللَّه بن یزيد هم گويد: پيامبر خداصلي الله عليه وآله از غارت و مُثله نهي کرد.[5] و روايات ديگري که در کتاب الجهاد آمده است.

غارت نزد عرب، به معناي غنيمتي بوده که امروز به کار مي‏رود، يعني گرفتن مال دشمن. پس وقتي غارت، در دين مجاز نيست و جنگ بدون اذن پيامبرصلي الله عليه وآله هم جايز نبوده است، پس غنيمتي که در اين نامه‏ ها و عهدنامه ‏ها آمده، همان دستاوردهاي مردم از غير راه جنگ، يعني از راه کسب و امثال آن بوده است.

بنابراین بايد گفت: خمسي را که پيامبرصلي الله عليه وآله از آنان مي ‏طلبيده، خمس درآمدها و بهره ‏هاي غير از راه جنگ و غارت بوده است، چون آنچه از راه چپاول به دست آيد، حرام است. آنچه هم از راه جنگ و جهاد به دست آيد، غنائمي است که اختيار آن به دست پيامبرصلي الله عليه وآله است و اوست که غنائم جنگي را ميان سواران و پياده‏ ها به اندازه سهم هرکدام تقسيم مي‏ کند، البته پس از اخراج خمس آنها از آن غنايم. پس معني ندارد که از جنگجويان بخواهد که خمس آن را بدهند، پس قسم سوم مي‏ماند، يعني خمس درآمدهاي کسب. [6]
موفق باشید.

:Gol:-----------------------------------------------------------:Gol:

[1].سنن ابن ماجه: ج2، ص1298 کتاب الفتن. «حدثنا حميد بن مسعدة . حدثنا يزيد بن زريع . حدثنا حميد . حدثنا الحسن عن عمران ابن الحصين أن رسول الله صلى الله عليه و سلم : قال ( من انتهب نهبة فليس منا )» . قال الشيخ الألباني : صحيح.

[2].همان. حدثنا أبو بكر بن أبي شيية . حدثنا أبو الأحوص عن سماك عن ثعلبة بن الحكم قال أصبنا غنما للعدو . فانتهبناها . فنصبنا قدورنا . فمر النبي صلى الله عليه و سلم بالقدور . فأمر بها فأكفئت . ثم : قال ( إن النهبة لا تحل )

[3].صحيح البخاري:ح6479. «حدثنا عبد الله بن يوسف حدثنا الليث حدثنا يزيد عن أبي الخير عن الصنابحي عن عبادة بن الصامت رضي الله عنه قال : إني من النقباء الذين بايعوا رسول الله صلى الله عليه و سلم بايعناه على أن لا نشرك بالله شيئا ولا نسرق ولا نزني ولا نقتل النفس التي حرم الله ولا ننتهب ولا نعصي بالجنة إن فعلنا ذلك فإن غشينا من ذلك شيئا كان قضاء ذلك إلى الله».

[4].سنن ابي‏داود: ج3، ص18،ح2707. «حَدَّثَنَا هَنَّادُ بْنُ السَّرِىِّ حَدَّثَنَا أَبُو الأَحْوَصِ عَنْ عَاصِمٍ - يَعْنِى ابْنَ كُلَيْبٍ - عَنْ أَبِيهِ عَنْ رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ قَالَ خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فِى سَفَرٍ فَأَصَابَ النَّاسَ حَاجَةٌ شَدِيدَةٌ وَجَهْدٌ وَأَصَابُوا غَنَمًا فَانْتَهَبُوهَا فَإِنَّ قُدُورَنَا لَتَغْلِى إِذْ جَاءَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- يَمْشِى عَلَى قَوْسِهِ فَأَكْفَأَ قُدُورَنَا بِقَوْسِهِ ثُمَّ جَعَلَ يُرَمِّلُ اللَّحْمَ بِالتُّرَابِ ثُمَّ قَالَ « إِنَّ النُّهْبَةَ لَيْسَتْ بِأَحَلَّ مِنَ الْمَيْتَةِ ». أَوْ « إِنَّ الْمَيْتَةَ لَيْسَتْ بِأَحَلَّ مِنَ النُّهْبَةِ ». الشَّكُّ مِنْ هَنَّاد»ٍ.

[5].صحيح البخاري:ح2342،دارابن کثیر،بیروتحدثنا آدم بن أبي إياس حدثنا شعبة حدثنا عدي بن ثابت سمعت عبد الله بن يزيد الأنصاري وهو جده أبو أمه قال : نهى النبي صلى الله عليه و سلم عن النهبى والمثلة».

[6]. برگرفته از کتاب سیمای عقائد شیعه، آیت الله جعفر سبحانی، با تغییرات.

سلام علیکم

برادر بزرگوار ، کارشناس گرامی ، از طرفی خوشحالم که مذهب حقیقی را انتخاب کرده ام و از طرفی شرمسار از اینکه تاکنون چنین حق مسلمی را پرداخت نکرده ام . حال که حجت بر من تمام شده باید چه کنم ؟ چگونه این حق را ادا کنم ؟ آیا تمام اموال بنده حرام خواهد بود ؟ عاجزانه از شما و همه عزیزان درخواست دارم که راهی جلوی پای حقیر بگذارید .

تشکر فراوان.

[="Tahoma"][="Black"]

عبدالرسول;357006 نوشت:
سلام علیکم

برادر بزرگوار ، کارشناس گرامی ، از طرفی خوشحالم که مذهب حقیقی را انتخاب کرده ام و از طرفی شرمسار از اینکه تاکنون چنین حق مسلمی را پرداخت نکرده ام . حال که حجت بر من تمام شده باید چه کنم ؟ چگونه این حق را ادا کنم ؟ آیا تمام اموال بنده حرام خواهد بود ؟ عاجزانه از شما و همه عزیزان درخواست دارم که راهی جلوی پای حقیر بگذارید .

تشکر فراوان.

با عرض سلام و احترام خدمت جناب عالی و تشکر از سؤال شما

در مورد سؤال لازم است با دفتر مرجعتان تماس گرفته و مسئله را توضیح دهید تا با مصالحه یا راه دیگری که صلاح می دانند مشکل را حل کنند.

همیشه سلامت و موفق باشید[/]

عبدالرسول;357006 نوشت:
برادر بزرگوار ، کارشناس گرامی ، از طرفی خوشحالم که مذهب حقیقی را انتخاب کرده ام و از طرفی شرمسار از اینکه تاکنون چنین حق مسلمی را پرداخت نکرده ام . حال که حجت بر من تمام شده باید چه کنم ؟ چگونه این حق را ادا کنم ؟ آیا تمام اموال بنده حرام خواهد بود ؟ عاجزانه از شما و همه عزیزان درخواست دارم که راهی جلوی پای حقیر بگذارید .

با سلام و عرض ادب

البته بنده قصد تشکیک در اعتقاد فعلی جنابعالی را ندارم. اما برای تکمیل تحقیقات شما شاید بد نباشد که به پست زیر نیز نگاهی بیندازیم:
http://www.askdin.com/thread7788-3.html#post355955

برخی امامان نیز در شرایطی مشابه شرایط غیبت شیعیان را از پرداخت خمس معاف کرده بودند. این مطلب یعنی خمس در شرایطی ساقط می شود که تشخیص آن با امام معصوم است.

ابهام وجوب پرداخت خمس زمانی قوت می گیرد که دقت کنیم اختصاص مصارف دقیق وجوه شرعی از جمله خمس با امام معصوم (ع) است و ایشان ممکن است رویه ای که فقهای ما برای مصرف خمس اجتهاد کرده اند را قبول نداشته باشند. در واقع شیوه اجرای این حکم مثل نماز و روزه قطعی و روشن نیست. بماند که بخشی از خمس منحصراً سهم امام است و این که سهم امام معصوم را به دیگران بدهیم جای سؤال دارد.

البته اینها ابهامات و نتیجه گیری شخصی بنده بود.

موفق باشید.:Hedye:

مؤمن;358412 نوشت:
با سلام و عرض ادب
البته بنده قصد تشکیک در اعتقاد فعلی جنابعالی را ندارم. اما برای تکمیل تحقیقات شما شاید بد نباشد که به پست زیر نیز نگاهی بیندازیم:
راهكار زني كه شوهرش خمس نميده چيه؟
برخی امامان نیز در شرایطی مشابه شرایط غیبت شیعیان را از پرداخت خمس معاف کرده بودند. این مطلب یعنی خمس در شرایطی ساقط می شود که تشخیص آن با امام معصوم است.
ابهام وجوب پرداخت خمس زمانی قوت می گیرد که دقت کنیم اختصاص مصارف دقیق وجوه شرعی از جمله خمس با امام معصوم (ع) است و ایشان ممکن است رویه ای که فقهای ما برای مصرف خمس اجتهاد کرده اند را قبول نداشته باشند. در واقع شیوه اجرای این حکم مثل نماز و روزه قطعی و روشن نیست. بماند که بخشی از خمس منحصراً سهم امام است و این که سهم امام معصوم را به دیگران بدهیم جای سؤال دارد.
البته اینها ابهامات و نتیجه گیری شخصی بنده بود.
موفق باشید.

با عرض سلام

پاسخ شبهه تحلیل خمس در تاپیک مورد اشاره :

http://www.askdin.com/thread7788-3.html#post358564

درج شده است ؛ لطفا مراجعه نمایید.

پاسخ سؤال دوم شما را ان شاء الله جناب استاد صدرا به صورت مفصل بیان خواهند کرد ولی بنده به صورت مختصر عرض می کنم پرداخت خمس به فقهاء همان چیزی است که در زمان غیبت ، خواست امام زمان عجل الله فرجه الشریف است زیرا :

1. پرداخت خمس حتی در زمان غیبت امام زمان عجل الله فرجه ، واجب شرعی است .

2. در زمان غیبت مراجعه به متخصصان دین و کسانی که تبحر در استنباط احکام شرعی دارند و تقلید از آنان در این مسائل ، تنها گزینه مطمئن و حجت شرعی برای یافتن دستور اهل بیت علیهم السلام است که در روایاتی مانند توقیع شریف مورد تأیید امام زمان عجل الله فرجه الشریف قرار گرفته و ایشان در دوران غیبت ، دستور مراجعه به فقهاء و تقلید از آنان در مسائل شرعی و حوادث روز داده اند.

3. اگر نگوییم همه ، اکثر قریب به اتفاق فقهای شیعه در طول دوران غیبت ، پرداخت سهم امام به فقیه جامع الشرایط را واجب شرعی دانسته و صرف آن جز از این طریق را موجب برائت ذمه مکلف نمی دانند. (1)

از این رو تنها شیوه صحیح پرداخت و بکار گیری سهم امام و خمس ، سپردن آن به وکیل عام امام زمان عجل الله فرجه الشریف یعنی فقیه جامع الشرایط است .

پی نوشت:
1. برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به :
http://islamquest.net/fa/archive/question/fa10845

سجاد;358569 نوشت:
پاسخ شبهه تحلیل خمس در تاپیک مورد اشاره :

راهكار زني كه شوهرش خمس نميده چيه؟

درج شده است ؛ لطفا مراجعه نمایید.


با سلام و عرض تحیت

ضمن تشکر فراوان بنده پاسخ ها را مطالعه کردم. البته سؤال اصلی در مورد وجوب خمس در زمان غیبت بود نه دلایل تحلیل آن در هنگام حضور ائمه (ع). بدیهی است که اگر امام معصوم (ع) تشریف داشته باشند اختیار تصرف در خمس با ایشان است. ضمن این که در پاسخ ها به توقیع شریف امام زمان (عج) اشاره ای نشده بود و لذا بنده هنوز قانع نشدم که این حکم مثل نماز و روزه در زمان ما توسط کسی غیر از معصوم (ع) قابل اجرا باشد.

سجاد;358569 نوشت:
پرداخت خمس به فقهاء همان چیزی است که در زمان غیبت ، خواست امام زمان عجل الله فرجه الشریف است

سندی وجود دارد که عیناً خلاف توقیع مذکور را برای زمان غیبت به ما بگوید؟
علاوه بر این آیا سندی وجود دارد که شیوه تقسیم مصارف خمس را برای زمان غیبت به طور دقیق مشخص کرده باشد یا اختیار آن را به طور کامل به فقها تفویض کرده باشد؟

سجاد;358569 نوشت:
ایشان در دوران غیبت ، دستور مراجعه به فقهاء و تقلید از آنان در مسائل شرعی و حوادث روز داده اند.

حضرت دستور مراجعه به متخصص دین داده اند و این متخصصان را روات حدیث معرفی فرموده اند. مثل این که ما بگوییم در مسائل پزشکی در غیبت پزشک اصلی به پزشکانی با فلان ویژگی ها مراجعه کنید تا از بیماری ها مصون بمانید. اما طبیعتاً نمی گوییم در مسائل بدیهی عقل خود را از کار بیندازید. چون ممکن است این پزشکان بدلی اشتباه کنند. این که سهم امام سهم امام باشد و دادن آن به غیر امام نادرست باشد به نظر بنده بدیهی می رسد.

سجاد;358569 نوشت:
پاسخ سؤال دوم شما را ان شاء الله جناب استاد صدرا به صورت مفصل بیان خواهند کرد

تشکر از جنابعالی و ایشان بخاطر سعه صدر و زحمات همیشگی شما.

التماس دعا.:Hedye:

مؤمن;358704 نوشت:
با سلام و عرض تحیت
ضمن تشکر فراوان بنده پاسخ ها را مطالعه کردم. البته سؤال اصلی در مورد وجوب خمس در زمان غیبت بود نه دلایل تحلیل آن در هنگام حضور ائمه (ع). بدیهی است که اگر امام معصوم (ع) تشریف داشته باشند اختیار تصرف در خمس با ایشان است. ضمن این که در پاسخ ها به توقیع شریف امام زمان (عج) اشاره ای نشده بود و لذا بنده هنوز قانع نشدم که این حکم مثل نماز و روزه در زمان ما توسط کسی غیر از معصوم (ع) قابل اجرا باشد.

مؤمن;358704 نوشت:
سندی وجود دارد که عیناً خلاف توقیع مذکور را برای زمان غیبت به ما بگوید؟

با عرض سلام و احترام مجدد

پاسخ توقیع شریف در همان جا داده شده است :

http://www.askdin.com/thread7788-4.html#post358647

مؤمن;358704 نوشت:
علاوه بر این آیا سندی وجود دارد که شیوه تقسیم مصارف خمس را برای زمان غیبت به طور دقیق مشخص کرده باشد یا اختیار آن را به طور کامل به فقها تفویض کرده باشد؟

مؤمن;358704 نوشت:
حضرت دستور مراجعه به متخصص دین داده اند و این متخصصان را روات حدیث معرفی فرموده اند. مثل این که ما بگوییم در مسائل پزشکی در غیبت پزشک اصلی به پزشکانی با فلان ویژگی ها مراجعه کنید تا از بیماری ها مصون بمانید. اما طبیعتاً نمی گوییم در مسائل بدیهی عقل خود را از کار بیندازید. چون ممکن است این پزشکان بدلی اشتباه کنند. این که سهم امام سهم امام باشد و دادن آن به غیر امام نادرست باشد به نظر بنده بدیهی می رسد.

خمس را از نظر فقه شیعه باید شش قسمت کرد. سه قسمت آن «سهم امام» نامیده می شود سه قسمت دیگر «سهم سادات» است.
این معنا علاوه بر آیه 41 سوره انفال :
«واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین وابن السبیل»؛ بدانید آنچه را غنیمت بردید 5/1 آن از آن خدا و پیغمبر خدا و صاحب خویشاوندی و یتیمان و مسکینان و از راه ماندگان است.

در روایات متعددی هم به اثبات رسیده که می توانید در کتاب وسائل الشیعه ، ابواب خمس آن را مطالعه کنید.

اتفاقا عقل می گوید حالا که دادن سهم امام واجب است و به امام علیه السلام دسترسی ندارید به کسی آن را بدهید که مطمئنا به جانشینی امام تعیین شده تا در جایی که یقینا مورد رضایت امام زمان عجل الله فرجه الشریف است ، به مصرف برساند !

موفق و مؤید باشید


سجاد;358813 نوشت:
پاسخ توقیع شریف در همان جا داده شده است :

راهكار زني كه شوهرش خمس نميده چيه؟


با سلام و تشکر فراوان

گویی پیش فرض ما این است که حتماً دریافت خمس از مسلمین را در زمان غیبت مثل احکام ثابت (نماز، روزه و ...) باقی نگه داریم و مراجع تقلید را مجاز به تصرف در مال ائمه بدانیم و از این رو روایت توقیع شریف را به مورد خاصی از مصارف خمس (کنیز) تخصیص می زنیم:
http://www.askdin.com/thread7788-4.html#post359161

سجاد;358813 نوشت:
خمس را از نظر فقه شیعه باید شش قسمت کرد. سه قسمت آن «سهم امام» نامیده می شود سه قسمت دیگر «سهم سادات» است.

بله در این که مصارف کلی آن در قرآن کریم آمده است بحثی نیست. اما آیه مورد بحث دلالتی بر این ندارد که نحوه تقسیم چگونه باشد. آیا باید آن را به طور مساوی تقسیم کرد؟ در کدام روایت آمده در زمان غیبت بجای ما با فلان نسبت ها تقسیم کنید؟ این که فرضاً فقها آخرین رویه پیش از غیبت را ملاک تقسیم قرار داده باشند نیز عقلانی نیست. ضمن این که اختلاف فقها در چگونگی تقسیم و مصرف یا حتی نحوه دریافت خمس دلیل محکمی است بر این که اجماع و قطعیت کافی برای این حکم وجود ندارد.

هنوز این ابهام نیز برای بنده باقی است که امام معصوم (ع) کجا به فقیه اجازه تصرف در حق خود را داده است. آیا استناد به مقبوله عمر ابن حنظله برای این اختیارات کافی است؟

با تشکر.:Hedye:

مؤمن;358412 نوشت:

ابهام وجوب پرداخت خمس زمانی قوت می گیرد که دقت کنیم اختصاص مصارف دقیق وجوه شرعی از جمله خمس با امام معصوم (ع) است و ایشان ممکن است رویه ای که فقهای ما برای مصرف خمس اجتهاد کرده اند را قبول نداشته باشند. در واقع شیوه اجرای این حکم مثل نماز و روزه قطعی و روشن نیست. بماند که بخشی از خمس منحصراً سهم امام است و این که سهم امام معصوم را به دیگران بدهیم جای سؤال دارد.

البته اینها ابهامات و نتیجه گیری شخصی بنده بود.

در خصوص ملکیت در امر خمس و موارد مشابه آن از انفال و فی ء عرض می شود:

الف) در قرآن کریم مالکیت فیء و انفال و خمس به خدا و رسول صلی الله علیه و آله و ذوی القربی اختصاص یافته است:

1)«يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِفَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين»؛[1]

2)«وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ»؛[2]

3)«ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقاب»[3]

4)«وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ»؛[4]

باید توجه داشت که از طرفی در این آیات بحث ملکیت نسبت به رسول و ذوی القربی مطرح گردیده و از طرفی در فقه انفال و فیء از اموال عمومی محسوب می شود که زیر نظر حاکم اسلامی به صلاحدید او در امور مربوطه صرف می شود.بنابراین باید دانست که مراد از این ملکیت به چه معنایی خواهد بود؟


[/HR][1]. الانفال/1. از تو درباره انفال [غنايم، و هر گونه مال بدون مالك مشخص‏] سؤال مى‏كنند بگو: «انفال مخصوص خدا و پيامبر است پس، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد! و خصومتهايى را كه در ميان شماست، آشتى دهيد! و خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد اگر ايمان داريد.

[2].الحشر/6.و آنچه را خدا از آنان [يهود] به رسولش بازگردانده (و بخشيده) چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نكشيديد،) نه اسبى تاختيد و نه شترى ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلّط مى‏سازد و خدا بر هر چيز توانا است.

[3].الحشر/7.آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خويشاوندان او، و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا (اين اموال عظيم) در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است!

[4]. الانفال/41.بدانيد هر گونه غنيمتى به دست آوريد، خمس آن براى خدا، و براى پيامبر، و براى ذى القربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (از آنها) است، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايى حق از باطل، روز درگيرى دو گروه (باايمان و بى‏ايمان) [روز جنگ بدر] نازل كرديم، ايمان آورده‏ايد و خداوند بر هر چيزى تواناست.

ب) تفاوت ملکیت و استحقاق

قبل از بیان حقیقت ملکیت در مورد خدا و رسول صلی الله علیه و آله نکته ای در رابطه با مالکین و یا مستحقین انفال و خمس گفته می شود.
همچنان که از دو آیه خمس و فیء استفاده می شود، این اموال مالک و مورد مصرف دارند خدا و رسول و ذوی القربی و ایتام و مساکین و در راه ماندگان.

سهم خدا و رسول صلی الله علیه و آله یک چیز بیشتر نیست و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مالک این اموال هستند و ملکیت نیز بدون حق تصرف معنایی نخواهد داشت بنابراین آنحضرت حق تصرف دارند و حق دارند نیازهای خود را از این راه تامین نمایند.

همچنان که ملاحظه می شود لام ملکیت علاوه بر اینکه بر سر الله و رسول آمده بر سر (ذی القربی) نیز آمده است؛ لذا آنان نیز مالک فیء و خمس (به میزان تعیین شده ) خواهند بود؛ لذا این گروه در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله صاحب حق بوده اند و بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ولی و صاحب امر در تصرف و مصرف آن بوده اند همچنان که سیاق آیه چنین امری را می رساند.

نکتۀ دیگری که در این آیات قابل توجه است این است که: لام ملکیت بر سر سه گروه بعدی نیامده است این امر دلالت بر این امر دارد که: یتیم وقتی از یتیمی خارج شد دیگر از فیء و خمس سهمی ندارد مسکین وقتی از مسکینی خارج شد از خمس سهمی ندارد اما سهم (ذی القربی) تا روز قیامت مستمر خواهد بود؛ یعنی سهم خدا و رسول و امام مشروط به هیچ شرطی نیست اما در بقیه اصناف شرایط خاصی است مثل این که یتیم و ابن السبیل باید نیازمند باشند البته لازم هم نیست این سه صنف به یک اندازه سهم بهره مند بشوند؛ بلکه اختیار با امام است همه اینها نشان می دهد آنها مالک خمس نمی شوند بلکه استحقاق آن را دارند و مورد مصرف می باشند.

ج) ملکیت به معنای اولویت در تصرف است

آنچه مسلم است این است که ملکیت در این آیات به معنای ملکیت اعتباری لحاظ نشده اند؛زیرا فساد چنین امری در مورد خداوند متعال امری بدیهی و آشکار است[1] و از آنجا که در این آیات تفکیکی بین خدا و رسول و ذوی القربی نیامده است، ملکیت در مورد آنان نیز به چنین معنایی نخواهد بود.و در آيه انفال، به دليل آنكه لفظ رسول بدون لام ذكر شده است، به مثابه نصّ صريح، گوياى آن است كه نحوه مالكيّت خداوند متعال و پيامبر صلی الله علیه و آله نسبت به انفال يكسان است لذا این ملکیت از مقولۀ اعتباری نخواهد بود.

آنچه با تامل در این آیات قابل تصور است این است که انفال و فیء و خمس یک مالک بیشتر ندارند و آن خداوند متعال است. حق تصرف او مطلق و نامحدود است؛ اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امام معصوم علیه السلام به اعتبار خلافت و ولایت و رهبری جامعه ، حق ولایی و تصرف در انفال و فی ء و خمس را دارند. بنابراین ملکیت در این آیات به معنای اولویت در تصرف است؛ ملکیتی که اصالتا و حقیقتا متعلق به خداست واوست که صاحب تصرف مطلقه است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از جانب خداوند چنین ولایتی را پیدا نموده که ولایت بر تصرف داشته باشد. این ولایت در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله متعلق به آنحضرت است و با رحلت ایشان این ولایت به امام منصوب از جانب خدا می رسد.

با این بیان روشن می شود که :انفال از قبيل ملك شخصى پيامبر صلی الله علیه و آله يا امامان عليهم السّلام نيست كه بعد از وفاتشان وارثانشان بواسطۀ ارث بردن مالک این اموال شوند، و مثلا، فرزندان ذكور آنان دو برابر فرزندان إناث سهم داشته باشند. اما باید توجه داشت که ولايت پیامبر صلی الله علیه و آله و امام عليه السّلام اقتضا دارد كه، هر گونه که مصلحت دید در این اموال تصرف نماید، لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بعد از اخراج مقدار لازم در زندگی خود و خانواده اشان ولایت دارند که این اموال را هر گونه که خواستند مصرف نمایند؛ لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر مبنای مصالح عمومی، چگونگی توزیع و هزینه سازی را تشخیص داده و موارد مصرف را تعیین می کنند و در این زمینه ، همۀ نیازمندان از جمله گروههای سه گانه که در آیه به عنوان مورد مصرف آمده اند، تامین می شوند، اما تعیین میزان آن باز به تشخیص پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و امام معصوم بوده و خواهد بود.

د) در زمان غیبت فقیه جامع الشرایط سرپرستی تصرف در سهم امام علیه السلام را دارا خواهد بود و هر گونه که بداند و تشخیص دهد، آنرا هزینه می کند، بدون اینکه این اموال به ملکیت شخصی و اعتباری او درآید تا اینکه بعد از مرگش به ورثه ی او منتقل شود. اما اینکه گفته شود معلوم نیست که مصرف سهم امام در مصادیق تشخیص داده شده از سوی فقیه مورد رضایت امام نبوده باشد، لازمه اش تعطیلی چنین واجبی در عصر غیبت است؛ علاوه بر اینکه فرض این است که فقیه بر اساس تشخیصی که دارد آنرا در مصالح مسلمین صرف می نماید.

موفق باشید.


[/HR][1].یعنی اینگونه نیست که مالکیت خدا همچون مالکیت ما بر اموالمان باشد بدین صورت که مثلا اگر خداوند متعال پیامبر صلی الله علیه و آله را مامور فروش ملک خود نمود، این جنس از تحت ملکیت خداوند متعال خارج شود وبه ازای آن بهای آن ملک به ملکیت خداوند درآید و این امری بدیهی البطلان است.

صدرا;362243 نوشت:
آنچه با تامل در این آیات قابل تصور است این است که انفال و فیء و خمس یک مالک بیشتر ندارند و آن خداوند متعال است. حق تصرف او مطلق و نامحدود است؛ اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امام معصوم علیه السلام به اعتبار خلافت و ولایت و رهبری جامعه ، حق ولایی و تصرف در انفال و فی ء و خمس را دارند. بنابراین ملکیت در این آیات به معنای اولویت در تصرف است؛ ملکیتی که اصالتا و حقیقتا متعلق به خداست واوست که صاحب تصرف مطلقه است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از جانب خداوند چنین ولایتی را پیدا نموده که ولایت بر تصرف داشته باشد. این ولایت در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله متعلق به آنحضرت است و با رحلت ایشان این ولایت به امام منصوب از جانب خدا می رسد.

با سلام و تشکر از شما استاد گرامی بخاطر توضیحات موجز و مفید

از فرمایشات شما متوجه شدیم که مالک اصلی این اموال خداوند متعال است و پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) اولویت در تصرف دارند. تا اینجا بحثی نیست.
ضمناً فرمودید:

صدرا;362241 نوشت:
البته لازم هم نیست این سه صنف به یک اندازه سهم بهره مند بشوند؛ بلکه اختیار با امام است همه اینها نشان می دهد آنها مالک خمس نمی شوند بلکه استحقاق آن را دارند و مورد مصرف می باشند.

صدرا;362243 نوشت:
تعیین میزان آن باز به تشخیص پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و امام معصوم بوده و خواهد بود.

از این فرمایشات نیز متوجه می شویم که تقسیم سهم هر یک از موارد استحقاق خمس در اختیار امام معصوم است. در اینجا هم بحثی نداریم.
بحث اصلی و سؤال اصلی بنده در مورد توضیحات پایانی بود که فرمودید فقیه جامع الشرایط می تواند از جانب امام معصوم سهم او و سایر سهم ها را از خمس اموال مؤمنین اخذ کرده و به صلاحدید خویش مصرف کند:
صدرا;362243 نوشت:
د) در زمان غیبت فقیه جامع الشرایط سرپرستی تصرف در سهم امام علیه السلام را دارا خواهد بود و هر گونه که بداند و تشخیص دهد، آنرا هزینه می کند، بدون اینکه این اموال به ملکیت شخصی و اعتباری او درآید تا اینکه بعد از مرگش به ورثه ی او منتقل شود. اما اینکه گفته شود معلوم نیست که مصرف سهم امام در مصادیق تشخیص داده شده از سوی فقیه مورد رضایت امام نبوده باشد، لازمه اش تعطیلی چنین واجبی در عصر غیبت است؛ علاوه بر اینکه فرض این است که فقیه بر اساس تشخیصی که دارد آنرا در مصالح مسلمین صرف می نماید.

راستش را بخواهید بنده دلیل یا توضیح محکمی برای سؤالم در مطالب شما پیدا نکردم. بجز این که فرمودید اگر این کار را نکنند واجبی در زمان غیبت تعطیل می شود.

اولاً چرا باید فرض کنیم که پرداخت خمس در زمان غیبت واجب است؟ ما در مورد نماز جمعه هم اختلاف نظر داریم. عده ای آن را در غیبت واجب و برخی فقها حرام می دانند. چطور با قطعیت معتقدیم خمس در زمان غیبت واجب است در حالی که اجرای درست آن وابستگی زیادی به تصمیم و صلاحدید معصوم دارد؟

ثانیاً اگر فرض کنیم دستور خمس در قرآن کریم در هیچ شرایطی تعطیل بردار نیست این با تاریخ اسلام همخوانی ندارد چون حتی زمان ائمه نیز در مواردی به طور کامل تعطیل شده بود (هرچند موقت).

ثالثاً اگر آن را در زمان غیبت نیز واجب فرض کنیم (که هنوز برای بنده ثابت نشده است) چطور براحتی در مورد سهم امام صحبت می کنیم و تصمیم می گیریم؟

رابعاً اگر بخواهیم فقط سه سهم دوم (و الیتامی و المساکین و ابن السبیل) را هم در زمان غیبت نگه داریم باز نمی دانیم چند درصد از خمس باید در آنها صرف شود چون همان طور که به درستی فرمودید تشخیص اندازه آن با خدا و رسول و امامان است.

بنده تا بحال استدلال محکمی برای وجوب پرداخت خمس پیدا نکردم و حتی شنیده ام برخی مراجع بزرگوار در دریافت خمس از پرداخت کننده اجازه می گیرند که اگر در تشخیص اشتباه کرده بودند در پیشگاه خدا مؤاخذه نشوند.

اگر توضیحی در مورد سؤالات فوق داشته باشید ممنون می شوم. اگر توضیح جدیدی هم نیست مجدداً از زحمات شما بزرگوار تشکر می کنم.

اللهم وفقنا لما تحب و ترضی:Hedye:

سلام
آیا خمس در زمان غیبت بخشیده شده؟

نقل قول:
وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
و بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد يك پنجم آن براى خدا و پيامبر و براى خويشاوندان [او] و يتيمان و بينوايان و در راه‏ماندگان است اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايى [حق از باطل] روزى كه آن دو گروه با هم روبرو شدند نازل كرديم ايمان آورده‏ايد و خدا بر هر چيزى تواناست

[ ١٢٦٩٣ ] ١٩ ـ وعن علي بن محمّد ، عن علي بن العبّاس ، عن الحسن بن عبد الرحمن ، عن عاصم بن حميد ، عن أبي حمزة ، عن أبي جعفر 7ـ في حديث ـ قال : إنّ الله جعل لنا أهل البيت سهاماً ثلاثة في جميع الفيء ، فقال تبارك وتعالى : (وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ للهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ ) (١) فنحن أصحاب الخمس والفيء ، وقد حرّمناه على جميع الناس ما خلا شيعتنا ، والله يا أبا حمزة ، ما من أرض تفتح ولا خمس يخمس فيضرب على شيء منه إلاّ كان حراماً على من يصيبه فرجاً كان أو مالاً ... الحديث.
١٩ ـ الكافي ٨ : ٢٨٥/ ٤٣١ ، وأورد قطعة منه في الحديث ٣ من الباب ٧٣ من أبواب جهاد النفس.
(١) الأنفال ٨ : ٤١.

از ابی جعفر(ع) در حدیثی فرمودند: همانا خداوند برای ما اهل بیت از همه غنيمت ها سه سهم قرارداد پس تبارک وتعالی فرمود(و بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد يك پنجم آن براى خدا و پيامبر و براى خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه‏ماندگان است) پس ما صاحبان خمس وغنيمت هستیم وهمانا آن را برای همه مردم به جز شیعیانمان حرام کردیم به خدا سوگند ای اباحمزه همانا نه زمينى فتح گردد ( آزاد شود ) ونه خمسى در آيد پس از آن در به دست آوردن فرجى يا مالى استفاده شود مگر اينكه حرام باشد
وقسمتی از آن در حدیث 3 از باب 73 در 19 باب جهاد نفس وارد شده

[ ١٢٦٨٢ ] ٨ ـ وبإسناده عن علي بن الحسن بن فضّال ، عن الحسن بن علي بن يوسف ، عن محمّد بن سنان ، عن عبد الصمد بن بشير ، عن حكيم مؤذّن بني عيس (١)، عن أبي عبد الله 7قال : قلت له : (وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ للهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ ) (٢) قال : هي والله الإِفادة يوماً بيوم إلاّ أنّ أبي جعل شيعتنا (٣)من ذلك في حلّ ليزكوا.
ورواه الكليني عن محمّد بن يحيى ، عن أحمد بن محمّد ، عن محمّد
ابن سنان نحوه (٤).9
التهذيب ٤ : ١٢١/ ٣٤٤ ، والاستبصار ٢ : ٥٤ / ١٧٩.
(١) كذا في الاصل ، وفي المخطوط ( بني عيس ) وفي الكافي : حكيم مؤذن ابن عيسىٰ ( هامش المخطوط ) وفي المصدر : حكيم مؤذن بني عبس ...
(٢) الأنفال ٨ : ٤١.
(٣) في الكافي شيعته ( هامش المخطوط ).

ابن عیسی گوید: از امام صادق (ع) در باره قول خدایتعالی(بدانید هر چه غنیمت گیرید پنج یک آن از خدا و پیغمبر و خویشاوندان است) پرسیدم، حضرت دو آرنج را بر زانو گذاشت و با دست اشاره کرد و فرمود: بخدا آن استفاده روز بروز است( که باید خمس آنرا داد ) جز آنکه پدرم شیعیان خود را حلال کرده تا آلوده نباشند.
وبا اسنادش از علی بن الحسن بن فضال از حسن بن علی بن یوسف از محمد بن سنان از عبدالصمد بن بشیر از حکیم موذن بنی عیس از اباعبدالله (ع) گفت به او گفتم : وبدانید هرگونه غنیمتی به دست آورید خمس آن برای خدا وبرای پیامبرش است فرمود: بخدا قسم اين منفعت روز به روز است همانا پدرم آن را براى شيعيانمان حلال كردند تا پاک باشند
وکلینی از محمد بن یحیی از احمد بن محمد از محمد بن سنان به همین صورت روایت کرده
التهذيب ٤ : ١٢١/ ٣٤٤ ، والاستبصار ٢ : ٥٤ / ١٧٩.
اینچنین در اصلش است ودر قدیم (بنی عیس) ودر کافی حکیم موذن ابن عیسی (در نوشته های پاورقی )ودر مصدری حکیم موذن بنی عبس
(٢) الأنفال ٨ : ٤١.
در کافی شیعته (شیعیانش) ( در نوشته های پاورقی است)

عن رسول الله (ص) انه قال { تقسم أموال ذوي القربى بالزور ويتقامر عليها وتشرب بها الخمور } ( بشارة الإسلام ص 134
: وفي رواية ثانية عن الإمام علي ع قال ( أموال ذوي القربى تقسم في الزُّور ويتقامر بها ويشرب بها الخمور ) روضة الكافي ، ج 8 ، ص 36 إن أموال ذوي القربى في القران كما قال الله عز وجل الخمس وهو خاص بال محمد عليهم السلام ولا احد يأخذ الخمس من الناس إلا الفقهاء فليس للسياسيين أو الملوك أو أي احد أن يأخذ الخمس من الناس وحتى لوا أرادوا ذلك فان الناس لا يعطوهم الخمس فهم يتصورون انه من حق الفقهاء وليس لأحد حق فيه :
از رسول خدا ص كه فرمودند : اموال ذوی القربى به زورتقسيم می شود وبا آن قمار مى شود , وخمر ( مشروب ) مي خورند ( بشارة الاسلام
ودر روايتى دیگر از امام علی ع كه فرمود : اموال ذوی القربى به زور تقسيم شده و با آن قمار مى كنند وبا آن خمر مى خورند .. روضة الكافي ,, همانا اموال ذوى القربى در قرآن همچنانكه خداوند فرمود خمس است وآن خاص به آل محمد ص است و
هیچ کس بجز فقها خمس را از مردم نمی گیرد سیاستمداران و یا حاکمان و یا کسی دیگری از مردم خمس را نمی گیرد و حتی اگر آن را بخواهند مردم خمس را به آنها نمی دهند چون آنها تصور می کنند که خمس حق فقهاست و هیچ کس در آن حقی نیست..

عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حماد بن عيسى، عن إبراهيم بن عمر اليماني، عن أبان بن أبي عياش، عن سليم بن قيس قال: سمعت أمير المؤمنين عليه السلام يقول: { نحن والله الذين عنى الله بذي القربى، الذين قرنهم الله بنفسه ونبيه صلى الله عليه وآله، فقال: { ما أفاء الله على رسوله من أهل القرى فلله وللرسول ولذي القربى واليتامى والمساكين } منا خاصة ولم يجعل لنا سهما في الصدقة، أكرم الله نبيه وأكرمنا أن يطعمنا أوساخ ما في أيدي الناس } الكافي للكليني

از علي ابن ابراهيم از پدرش , از حماد پسر عيسى , از ابراهيم پسر عمر يمانی , از ابان بن ابى عياش از سليم ابن قيس گفت : شنيدم امير المومنيين ع كه فرمود : بخدا سوگند ما کسانی هستيم كه خداوند فرموده ذوى القربى از انها نام برده است و آنها را با خود وپيامبرش مقرون ساخت پس فرمود ( ما أفاء الله على رسوله من أهل القرى فلله وللرسول ولذي القربى واليتامى والمساكين ) برای ما خاص است
و در صدقه برای ما سهمی قرار نداده خداوند پيامبر خود و ما را كرامت بخشید تا چرک آن چه در دستان مردم است اطعام نکند.

[ ١٢٦٧٥ ] ١ ـ محمّد بن الحسن بإسناده عن سعد بن عبد الله ، عن أبي جعفر ـ يعني : أحمد بن محمّد بن عيسى ـ عن العبّاس بن معروف ، عن حمّاد بن عيسى ، عن حريز بن عبد الله ، عن أبي بصير وزرارة ومحمّد بن مسلم كلّهم ، عن أبي جعفر 7قال : قال أمير المؤمنين علي بن أبي طالب 7: هلك الناس في بطونهم وفروجهم لأنّهم لم يؤدّوا إلينا حقّنا ، ألا وإنّ شيعتنا منذلك وآباءهم في حلّ.
ورواه الصدوق في ( العلل ) عن محمّد بن الحسن ، عن الصفّار ، عن العبّاس بن معروف مثله ، إلاّ أنّه قال : وأبناءهم (١).
ـ التهذيب ٤ : ١٣٧/ ٣٨٦ ، والاستبصار ٢ : ٥٨ / ١٩١ ، والمقنعة : ٤٩.
(١) علل الشرائع : ٣٧٧ / ٢.

محمّد بن الحسن با اسنادش از سعد بن عبد الله ، از أبی جعفر ـ يعنی : أحمد بن محمّد بن عيسى ،از العبّاس بن معروف ، از حمّاد بن عيسى ، از حريز بن عبد الله ، از أبی بصير وزرارة ومحمّد بن مسلم همه آنها از امير المومنيين ع فرمودند :مردم در شكم ها وفرج هايشان هلاك شدند چون حق ما را به ما ادا نكردند ,, همانا شيعيان ما وپدرانشان در حل ( حلال ) هستند.
و شیخ صدوق آن را در ( علل الشرائع ) از محمد بن الحسن ، از صفار , از عباس بن معروف همانند آن روایت کرده،جز ای که گفت: (و فرزندانشان )
ـ التهذيب ٤ : ١٣٧/ ٣٨٦ ، والاستبصار ٢ : ٥٨ / ١٩١ ، والمقنعة : ٤٩.
(0)٣٧٧ /٢ علل الشرائع :

[ ١٢٦٧٦ ] ٢ ـ وعنه ، عن أبي جعفر ، عن علي بن مهزيار قال : قرأت في كتاب لأبي جعفر 7 من رجل يسأله : أن يجعله في حلّ منمأكله ومشربه من الخمس فكتب بخطّه : من أعوزه شيء من حقّي فهو في حلّ.
ورواه الصدوق بإسناده عن علي بن مهزيار مثله (١).
٢ ـ التهذيب ٤ : ١٤٣/ ٤٠٠.

از ابن مهزيار كَفت خواندم در نامه ای براى ابى جعفر (ع) از مردى كه از او سوال كرده بود : كه ببخشد به او خمس خوراک وآشاميدن او را پس براى او به خط نوشت : هر كس به چیزی از حق من نیازمند باشد پس بر او حلال است. (و صدوق هم او را از علی بن مهزيارروايت كرده)

[ ١٢٦٧٧ ] ٣ ـ وعنه ، عن أبي جعفر ، عن الحسين بن سعيد ، عن فضالة بن أيّوب ، عن عمر بن أبان الكلبي ، عن ضريس الكناسي قال : قال أبو عبد الله 7: أتدري من أين دخل على الناس الزنا ؟ فقلت : لا أدري ، فقال : من قبل خمسنا أهل البيت ، إلاّ لشيعتنا الأطيبين فإنّه محلّل لهم ولميلادهم.
ورواه الكليني ، عن علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن ابن محبوب ، عن ضريس مثله (١).
(١) الفقيه ٢ : ٢٣ / ٨٨
ـ التهذيب ٤ : ١٣٦/ ٣٨٣ ، والمقنعة : ٤٥.
(١) الكافي ١ : ٤٥٩ / ١٦.

واز او از ابی جعفر از حسین بن سعید از فضاله بن ایوب از عمر بن ابان الکلبی از ضریس الکناسی گفت: ابى عبد الله (ع) فرمودند : آيا می دانى از كجا زنا بر مردم وارد شد؟ گفتم : نمى دانم ,, پس فرمود : از جانب خمس ما اهل بيت , جز بر شيعيان پاک ما، پس برآنها و فرزندانشان حلال است.
1)وکلینی از علی بن ابراهیم از پدرش از ابن محبوب از ضریس مانند آن روایت کرد

[ ١٢٦٧٨ ] ٤ ـ وعنه ، عن أبي جعفر ، عن الحسن بن علي الوشّاء ، عن أحمد بن عائذ ، عن أبي سلمة سالم بن مكرم وهو أبو خديجة ، عن أبي عبد الله 7قال : قال رجل وأنا حاضر : حلّل لي الفروج ؟ ففزع أبو عبد الله 7 ، فقال له رجل : ليس يسألك أن يعترض الطريق إنّما يسألك خادماً يشتريها ، أو امرأة يتزوّجها ، أو ميراثاً يصيبه ، أو تجارة أو شيئاً أعطيه ، فقال : هذا لشيعتنا حلال ، الشاهد منهم والغائب ، والميّتمنهم والحيّ ، وما يولد (١)منهم إلى يوم القيامة فهو لهم حلال ، أما والله لا يحلّ إلاّ لمن أحللنا له ، ولا والله ما أعطينا أحداً ذمّة ، ( وما عندنا لأحد عهد ) (٢) ولا لاحد عندنا ميثاق.
ـ التهذيب ٤ : ١٣٧/ ٣٨٤ ، والاستبصار ٢ : ٥٨ / ١٨٩ ، والمقنعة : ٤٥.
(١) كتب في المخطوط نقطتين تحت الياء ، ونقطتين فوق التاء وكتب : ( معاً ).
(٢) في الاستبصار : ولا بيننا لأحد هوادة ( هامش المخطوط ).

از ابى جعفر , از حسن بن علی الوشاء , از احمد بن عائذ , از ابى سلمه سالم بن مكرم واو ابا خديجه است , از ابى عبد الله ع فرمود : در حالى كه من حاضر بودم مردی گفت : فرج ها را برايم حلال كن ؟ پس ابى عبدالله ع از جا شتافت , پس مردى گفت : از شما نمی پرسد كه راه را بر ديكَران ببندد بلكه مى خواهد کنیزی بخرد , يا همسری بگیرد , يا ارثى به او برسد , يا تجارتى يا چيزى به او بدهى ,, پس (ع) فرمود اين براى شيعيان ما حلال است , حاضر و غایب آنها , ومرده وزنده ی آنها , وهرآنچه از آنها متولد مى شود، تا روز قيامت بر آنها حلال است , همانا به خدا سوگند براى كسى حلال نمى شود مگر آنكسى كه ما برايش حلال كرديم , به خدا سوگند به كسى عهد و پیمانی ندادیم(در نزد ما برای کسی عهدی نیست) , و براى كسى در نزد ما ميثاقى نیست.

در نوشته ای كه بدست آمده دو نقطه زير حرف ياء است ودو نقطه بالای تاء و نوشته:معا ً
در استبصار آمده: و در بین ما برای کسی رمق و مدارا نیست.( در نوشته های حاشیه است)

[ ١٢٦٧٨ ] ٥ ـ وعنه ، عن أبي جعفر ، عن محمّد بن سنان ، عن صباح الأزرق ، عن محمّد بن مسلم ، عن أحدهما 8 قال : إنّ أشدّ ما فيه الناس يوم القيامة أن يقوم صاحب الخمس فيقول : يا ربّ خمسي ، وقد طيّبنا(١) ذلك لشيعتنا لتطيب ولادتهم ولتزكو أولادهم (٢).
ورواه الكليني ، عن محمّد بن يحيى ، عن أحمد بن محمّد ، عن محمّد ابن سنان (٣).
ورواه المفيد في ( المقنعة ) عن محمّد بن مسلم (٤) ، والذي قبله عن سالم بن مكرم ، والذي قبلهما عن ضريس ، والأوّل عن محمّد بن مسلم.
ورواه الصدوق بإسناده عن محمّد بن مسلم مثله (٥).
٥ ـ التهذيب ٤ : ١٣٦/ ٣٨٢ ، والاستبصار ٢ : ٥٧ / ١٨٧.
(١) في نسخة : حللنا ( هامش المخطوط ).
(٢) في الكافي : ولتزكو ولادتهم ( هامش المخطوط ).
(٣) الكافي ١ : ٤٥٩ / ٢٠.
(٤) المقنعة : ٤٥.
(٥) الفقيه ٢ : ٢٢ / ٨٢.

از یکی از آنها(امام باقر یا صادق) ع فرمود : همانا سخت ترين چیزی که مردم در روز قيامت در آن هستند آنوقتى است كه صاحب خمس برخیزد وبگويد : خداوندا خمسم , وما آن را براى شيعيانمان بخشيديم تا ولادتشان پاک باشد و فرزندانشان طاهر شوند
وکلینی آن را از محمد بن یحیی از محمد بن احمد از محمد بن سنان روایت کرده
ومفید در مقنعه آن را از محمد بن مسلم روایت کرده وکسی که قبل از اوست از سالم بن مکرم وکسی که قبل از آنهاست از ضریس واولی از محمد بن مسلم
وصدوق مانند آن را با اسنادش از از محمد بن مسلم روایت کرده
٥ ـ التهذيب ٤ : ١٣٦/ ٣٨٢ ، والاستبصار ٢ : ٥٧ / ١٨٧.
در نسخه ای :آن را حلال کردیم ( در پاورقی نوشته)
درکافی :تا ولادتهایشان طاهر شوند ( در پاورقی نوشته )
(٣) الكافي ١ : ٤٥٩ / ٢٠.
(٤) المقنعة : ٤٥.
(٥) الفقيه ٢ : ٢٢ / ٨٢.

[ ١٢٦٨٠ ] ٦ ـ وعنه ، عن أبي جعفر ، عن محمّد بن سنان (١)، عن يونس بن يعقوب قال : كنت عند أبي عبد الله 7فدخل عليه رجل من القماطين ، فقال : جعلت فداك ، تقع في أيدينا الأرباح والأموال وتجارات نعلم أنّ حقّك فيها ثابت ، وأنّا عن ذلك مقصّرون ، فقال أبو عبد الله 7 : ما أنصفناكم إن كلّفناكم ذلك اليوم.
ورواه الصدوق بإسناده عن يونس بن يعقوب (٢) ، وكذا المفيد في
( المقنعة ) (٣).
ـ التهذيب ٤ : ١٣٨/ ٣٨٩ ، والاستبصار ٢ : ٥٩ / ١٩٤.
(١) في نسخة : محمّد بن سالم( هامش المخطوط ).
(٢) الفقيه ٢ : ٢٣ / ٨٧.

یونس بن یعقوب گفت :نزد اباعبدالله (ع) بودم كه مردی از قماطين بر او وارد شد , پس گفت جانم به فدايت، سود و اموال و تجارت هایی بدست می آوریم و مى دانيم حق شما در آنها ثابت است , وما در آن مقصر هستيم , پس اباعبدالله (ع) فرمود: ما به شما انصاف نكرديم اگر شما را آن روز مكلف كرده باشيم
وصدوق با اسنادش از یوسف بن یعقوب روایت کرده وهمچنین مفید در المقنعه
ـ التهذيب ٤ : ١٣٨/ ٣٨٩ ، والاستبصار ٢ : ٥٩ / ١٩٤.
در نسخه ای محمد بن سالم (در پاورقی نوشته شده)
(٢) الفقيه ٢ : ٢٣ / ٨٧.

[ ١٢٦٨١ ] ٧ ـ وعنه ، عن الهيثم بن أبي مسروق ، عن السندي بن أحمد (١)، عن يحيى بن عمر (٢) الزيّات ، عن داود بن كثير الرقّي ، عن أبي عبد الله 7قال : سمعته يقول : الناس كلّهم يعيشون في فضل مظلمتنا إلاّ أنّا أحللنا شيعتنا منذلك.
ورواه الصدوق بإسناده عن داود بن كثير الرقي (٣).
ورواه في ( العلل ) عن أحمد بن محمّد ، عن أبيه ، عن محمّد بن أحمد ، عن الهيثم النهدي مثله (٤).
ـ التهذيب ٤ : ١٣٨/ ٣٨٨.
(١) في المصدر : السندي بن محمد.
(٢) في التهذيب : عمرو ، وفي العلل : عمران ( هامش المخطوط ) ... .
(٣) الفقيه ٢ : ٢٤ / ٩٠.
(٤) علل الشرائع : ٣٧٧ / ٣.

از ابا عبدالله ع : شنيدم كه فرمود : همه مردم در فضل ما زندگى مى كنند مگر اينكه ما شيعيانمان را از آنچه در دستشان هست حلال كرديم
وصدوق آن را با اسنادش از داود بن کثیر الرقی روایت کرده
ودرالعلل از احمد بن محمد از پدرش از محمد بن احمد از هیثم هندی مانند آن را روایت کرده
ـ التهذيب ٤ : ١٣٨/ ٣٨٨.
(١) درمصدر : سندي بن محمد.
در التهذیب :عمرو ودر العلل : عمران (در پاورقی نوشته)
(٣) الفقيه ٢ : ٢٤ / ٩٠.
(٤) علل الشرائع : ٣٧٧ / ٣.

ادامه....................

نقل قول:
[ ١٢٦٨٣ ] ٩ ـ (وعنه ، عن أحمد بن محمّد ) (١) ، عن أحمد بن محمّد ابن أبي نصر ، عن أبي عمارة ، عن الحارث بن المغيرة النصري عن أبي عبد الله 7قال : قلت له : إنّ لنا أموالاً من غلاّت وتجارات ونحو ذلك ، وقد علمت أن لك فيها حقّاً ؟ قال : فلم أحللنا إذاً لشيعتنا إلاّ لتطيب ولادتهم ، وكلّ من والى آبائي فهو (٢) في حلّ ممّا في أيديهم في حقّنا فليبلغ الشاهد الغائب.
التهذيب ٤ : ١٤٣/ ٣٩٩.
(١) في المصدر : سعد بن عبد الله.
(٢) في المصدر : فهم.

واز او از (احمد بن محمد) از احمد بن محمد ابن ابی نصر از ابی عماره از حارث بن مغیره نصری از ابى عبدالله(ع) گفت كه به او گفتم : همانا برای ما اموالى از غلات وتجارت واينكَونه اموال است, و می دانی كه در آن براى شما حقی است ؟ فرمود : پس چرا ما آن را براى شيعيانمان حلال كرديم همانا فقط بخاطر اينكه ولادت هايشان پاک و طاهر شود , وهر كس كه ولايت پدرانم را قبول كرد هر آنچه كه در دست دارند از حق ما پس حلال شان باشد وشاهد ،غايب را خبردهد
التهذيب ٤ : ١٤٣/ ٣٩٩.
ودر مصدری : سعد بن عبد الله
در مصدری : و آنان که

[ ١٢٦٨٤ ] ١٠ ـ وبإسناده عن محمّد بن الحسن الصفّار ، عن يعقوب بن يزيد ، عن الحسن بن علي الوشّاء ، عن القاسم بن بريد ، عن الفضيل ، عن أبي عبد الله 7قال : من وجد برد حبّنا في كبده فليحمد الله على أوّل النعم ، قال : قلت : جعلت فداك ، ما أوّل النعم ؟ قال : طيب الولادة ، ثمّ قال أبو عبد الله 7 : قال أمير المؤمنين 7 لفاطمة 3: أحلّي نصيبك من الفيء لآباء شيعتنا ليطيبوا ، ثمّ قال أبو عبد الله 7 : إنّا أحللنا اُمّهات شيعتنا لآبائهم ليطيبوا.
١٠ ـ التهذيب ٤ :١٤٣ / ٤٠١.

وبا اسنادش از محمد بن الحسن الصفار از یعقوب بن یزید از حسن بن علی الوشاء از قاسم بن برید از فضیل از ابى عبد الله(ع) فرمودند : هر آنكس كه اندكی محبت ما را در دل خود ببيند پس خدا را بر اولين نعمت شكر كند ,,گفت گفتم : فدايت شوم , اولين نعمتها چيست ؟ فرمودند طاهر بودن ولادت ,سپس ابا عبدالله(ع) فرمودند : امير المومنيين(ع) به حضرت فاطمه(س) فرمودند : سهم خودت را از غنيمت به پدران شيعيانمان ببخش تا طاهرشوند ,, سپس ابو عبدلله(ع) فرمود : ما مادران شيعيانمان را به پدرانشان حلال كرديم تا طاهر شوند

--------------
[ ١٢٦٨٥ ] ١١ ـ وعنه ، عن الحسن بن الحسن ومحمد بن علي وحسن بن علي ومحسن بن علي بن يوسف جميعاً ، عن محمّد بن سنان ، عن حمّاد بن طلحة صاحب السابري ، عن معاذ بن كثير بياع الأكسية ، عن أبي عبد الله 7قال : موسّع على شيعتنا أن ينفقوا ممّا في أيديهم بالمعروف ، فإذا قام قائمنا حرّم على كلّ ذي كنز كنزه حتى يأتوه به يستعين به.
ورواه الكليني عن محمّد بن يحيى ، عن أحمد بن محمّد ، عن محمّد بن سنان ، عن معاذ بن كثير نحوه (١).

لتهذيب ٤ :١٤٣ / ٤٠٢.

واز او از حسن بن الحسن ومحمد بن علی وحسن بن علی ومحسن بن علی بن یوسف همگی از محمد بن سنان از حماد بن طلحه صاحب السابری از معاذ بن کثیر بیاع الاکسیه
از ابى عبدالله(ع) فرمودند : توانگر بر شيعيان ما آنچه که در دست دارند به نیکی انفاق کنند، پس اگر قائم مان قيام كرد هر گنج داری را گنجش را بر او حرام می کند تا اينكه آن را برايش بياورند و به دیگران كمكـ کند.
وکلینی از محمد بن یحیی از احمد بن محمد از محمد بن سنان از معاذ بن کثیر به همین صورت روایت کرده

[ ١٢٦٨٦ ] ١٢ ـ وبإسناده عن سعد بن عبد الله ، عن أبي جعفر ، عن الحسن بن محبوب ، عن عمر بن يزيد ، عن أبي سيّار مسمع بن عبد الملك ـ في حديث ـ قال : قلت لأبي عبد الله 7 : إنّي كنت وليت الغوص فأصبت أربعمائة ألف درهم ، وقد جئت بخمسها ثمانين ألف درهم ، وكرهت أن أحبسها عنك وأعرض لها وهي حقّك الذي جعل الله تعالى لك في أموالنا ، فقال : ومالنا من الأرض وما أخرج الله منها إلاّ الخمس ؟! يا أبا سيّار ، الأرض كلّها لنا ، فما أخرج الله منها من شيء فهو لنا ، قال : قلت له : أنا أحمل إليك المال كلّه ؟
فقال لي : يا أبا سيّار ، قد طيبناه لك وحللناك منه فضمّ إليك مالك ، وكلّ ما كان في أيدي شيعتنا من الأرض فهم فيه (١) محلّلون ، ومحلّل (٢)لهم ذلك إلى أن يقوم قائمنا فيجبيهم طسق ما كان في أيدي سواهم ، فإنّ كسبهم من الأرض حرام عليهم حتى يقوم قائمنا فيأخذ الأرض من أيديهم ويخرجهم منها صغرة.
ورواه الكليني ، عن محمّد بن يحيى ، عن أحمد بن محمّد ، عن ابن محبوب ، إلاّ أنّه قال : إنّي كنت وليت البحرين الغوص ، ثمّ قال في آخره : فيجبيهم طسق ما كان في أيديهم ويترك الأرض في أيديهم ، وأمّا ما كان في أيدي غيرهم فإنّ كسبهم من الأرض حرام ، ثمّ ذكر مثله (٣).
أقول : قوله : الأرض كلّها لنا مخصوص بأرض السائل التي وليها أو بأرض الأنفال لما مضى (٤) ويأتي في الجهاد (٥) وغيره (٦).
التهذيب ٤ :١٤٤ / ٤٠٣.
(١) ليس في المصدر.
(٢) في المصدر : ويحل.
(٣) الكافي ١ : ٣٣٧ / ٣.
(٤) مضى في الباب ١ من هذه الأبواب.
(٥) يأتي في الحديثين ١ ، ٢من الباب ٧٢ من أبواب جهاد العدو.
(٦) يأتي في الحديثين ١٣ ، ١٤من هذا الباب.

وبااسنادش از سعد بن عبد الله ، از أبي جعفر ، از الحسن بن محبوب ، از عمر بن يزيد از أبی سيّار مسمع بن عبد الملك ـ در حديث ـ گفت: به ابو عبدالله(ع) گفتم همانا من در غواصى بودم وچهارصد هزار دينار به دست آوردم خمس آن را كه هشتاد هزار است آورده ام , دوست نداشتم از حق شما كه خداوند آن را در اموال ما برايتان قرار داده در نزد خود باقی بگذارم وآن را از شما دور كنم , فرمود (ع) آيا مال ما از زمين وآنچه خدا از آن خارج سازد فقط خمس ؟ ای ابا سيار : همه زمين براى ما است , وهر آنچه كه خدا از آن زمين خارج سازد براى ماست, پس از او(ع) پرسيدم : آيا همه مال را برايتان بياورم ؟ پس به من فرمود : ای ابا سيار , همانا ما آن را به تو بخشيديم , وحلال كرديم , پس اموالت را برادر , وهر آنچه از اموال در دست شيعيان ما هست آن را به آنها بخشيديم , وبراى آنها تا روز قيام قائم مان حلالشان باشد پس اجرت آنچه در دست غير از آنها ( شيعيان) را مى گيرد , چون آنچه كه از زمين مى گيرند بر آنها حرام مى باشد تا آن روزى كه قائم ما قيام کند پس زمين را از آنها مى گيرد وآنها را خوار از زمين بيرون مى كند
3)وكلينى آن را از محمّد بن يحيى ، از أحمد بن محمّد ، از ابن محبوب روايت كرده ولى گفته : همانا من ولايت غواصى را در بحرين دارم , سپس در آخرش گفت : پس مى گيرد اجرت آنچه از زمين در دستشان است وزمين را براى آنها رها مى كند , واما آنچه از زمين در دست غير از آنها هست پس كسبشان از زمين حرام است , پس همانند او را ذكر كرد
مى گويم : قول او : همه زمين براى ماست , پس منظور زمين روانی كه به او ولايتش را دادند , يا اينكه زمينى كه انفال (غنايم، و هرگونه مال بدون مالك مشخص ) که گذشت وآن از طريق جهاد مى آيد
1)در مصدری نیست
2)ودر مصدری حلال است
4)در باب یک این بابها گذشت
5) در دوحدیث یک ودواز باب 72 از ابواب جهاد دشمن
6) در دوحدیث سیزده وچهارده از این باب آمده

-2
محمد بن علی گوید: از حضرت ابوالحسن علیه السلام در باره مروارید و یاقوت و زبرجدی که از دریا استخراج میشود و درباره معادن طلا و نقره پرسیدم، وجوه آن چقدر است؟ فرمود: هر گاه بهای آن یک دینار باشد خمس دارد.

[ ١٢٦٨٧ ] ١٣ ـ وبإسناده عن محمّد بن علي بن محبوب ، عن محمّد بن الحسين ، عن الحسن بن محبوب ، عن عمر بن يزيد قال : سمعت رجلاً من أهل الجبل يسأل أبا عبد الله 7 عن رجل أخذ أرضاً مواتاً تركها أهلها فعمّرها وكرى (١)أنهارها وبنى فيها بيوتاً وغرس فيها نخلاً وشجراً ؟ قال : فقال أبو عبد الله 7 : كان أمير المؤمنين 7 يقول : من أحيى أرضاً من المؤمنين فهي له وعليه طسقها يؤدّيه إلى الإِمام في حال الهدنة ، فإذا ظهر القائم فليوطن نفسه على أن تؤخذ منه.
١٣ ـ التهذيب ٤ :١٤٥ / ٤٠٤.
(١) في نسخة : وأكرىٰ (هامش المخطوط ).

شنیدم مردی کوهستانی از اباعبدالله(ع) درباره مردی که زمین بایری که صاحبانش آنرا رها کرده بودند را گرفته بود پس آن را تعمیر کرد وساخت و جوب های آن را در آورد ودر آن خانه هایی ساخت و در آن نخل و درختانی کاشت سوال می کند. پس اباعبدالله(ع) فرمودند: امیرالمومنین (ع) می فرمود:هرکس از مومنین زمینی را زنده کند پس اجرت آن زمين از آن اوست ودر هنكَام صلح اجرت آن را به امام بدهد پس اگر قائم (ع) ظهور کرد پس خود را آماده كند تا از آن گرفته شود.

[ ١٢٦٨٨ ] ١٤ ـ وبإسناده عن علي بن الحسن بن فضّال ، عن جعفر بن محمّد بن حكيم ، عن عبد الكريم بن عمرو الخثعمي ، عن الحارث بن المغيرة النصري قال : دخلت على أبي جعفر 7 فجلست عنده ، فإذا نجية قد استأذن ، عليه فأذن له ، فدخل فجثا على ركبتيه ، ثمّ قال : جعلت فداك إنّي اُريد أن أسألك عن مسألة ، والله ، ما اُريد بها إلاّ فكاك رقبتي من النار ، فكأنّه رقّ له فاستوى جالساً فقال : يا نجية ، سلني ، فلا تسألني عن شيء إلاّ أخبرتك به ، قال : جعلت فداك ، ما تقول في فلان وفلان ؟ قال : يا نجية ، إنّ لنا الخمس في كتاب الله ، ولنا الأنفال ، ولنا صفو المال ، وهما ، والله ، أوّل من ظلمنا حقّنا في كتاب الله ـ إلى أن قال : ـ اللهمّ إنّا قد أحللنا ذلك لشيعتنا ، قال : ثمّ أقبل علينا بوجهه فقال : يا نجية ، ما على
فطرة إبراهيم غيرنا وغير شيعتنا.

١٤ ـ التهذيب ٤ :١٤٥ / ٤٠٥.
٥٤٩

از حارث بن مغیره نصری گفت: بر ابو جعفر(ع) وارد شدم و نزدش نشستم
پس نجيه از او اجازه ى ورود خواست، پس اجازه داد , پس وارد شد وروی زانوهايش نشست سپس گفت : فدایت شوم می خواهم از شما درباره مسئله اى بپرسم , به خدا , از آن چيزى نمى خواهم مگر باز کردن گردنم از جهنم , گویا دلش به حالش سوخت پس ( در نشستن خود تغيير داد ) و فرمود: ای نجيه بپرس، از چيزی سوال نكنى مكَر اينكه جواب خواهم داد , گفت فدایت شوم , درباره فلان وفلان چه می گويی ؟ فرمود(ع) : ای نجيه در كتاب خدا خمس برای ماست . و انفال برای ماست , وخاص مال برای ماست , و به خدا سوگند اولين كسانی بودند كه در حق ما درکتاب خدا به ما ستم روا داشتن , تا اينكه گفت : خداوندا همانا ما آن را برای شيعيانمان حلال كرديم , گفت : سپس رو به ما كرد وگفت ای نجيه غير از ما وشيعيانمان كسی بر فطرة ابراهيم نيست

[ ١٢٦٨٩ ] ١٥ ـ محمّد بن علي بن الحسين في ( العلل ) عن محمّد بن الحسن ، عن الصفّار ، عن العبّاس بن معروف ، عن حمّاد بن عيسى ، عن حريز ، عن زرارة ، عن أبي جعفر 7 أنّه قال : إنّ أمير المؤمنين 7 حللهم من الخمس ـ يعني : الشيعة ـ ليطيب مولدهم.
١٥ ـ علل الشرائع :٣٧٧ / ١.
ورواه الطبرسي في ( الاحتجاج ) عن إسحاق بن يعقوب مثله (١).

محمد بن علی بن الحسین در (علل) از محمد بن حسن از صفار از عباس بن معروف از حماد بن عیسی از حریز از زراره از ابی جعفر (ع) وی فرمود: همانا امیرالمومنین (ع) خمس را برآنان حلال کرد - منظورش بر شیعیان_ تا فرزندانشان پاک وطاهر باشند
وطبرسی مانند آن را در احتجاج از اسحاق بن یعقوب روایت کرده

[ ١٢٦٩٠ ] ١٦ ـ وفي كتاب ( إكمال الدين ) عن محمّد بن محمّد بن عصام الكليني ، عن محمّد بن يعقوب الكليني ، عن إسحاق بن يعقوب ، فيما ورد عليه من التوقيعات بخط صاحب الزمان 7 : أمّا ما سألت عنه من أمر المنكرين لي ـ إلى أن قال : ـ وأمّا المتلبّسون بأموالنا فمن استحلّ منها شيئاً فأكله فإنّما يأكل النيران ، وأمّا الخمس فقد اُبيح لشيعتنا وجعلوا منه في حلّ إلى أن يظهر أمرنا لتطيب ولادتهم ولا تخبث.
١٦ ـ اكمال الدين :٤٨٥.
(١) الاحتجاج : ٤٧٠.

از اسحاق بن یعقوب ،از آنچه که بر او از تو قیعات وارد شده است با خط امام زمان (عج): اما آنچه که سوال کردی از امر منکرین من ( يعنی كسانی كه به وجودم ايمان ندارند ) تا آنجا که فرمود: اما کسانی که از اموال ما استفاده می کنند اگر چیزی از آن را حلال بدانند و بخورند، آتش جهنم را خورده اند. واما خمس به درستی که آن را برای شیعیانمان مباح کردم تا وقت ظهور امر ما حلال قرار داده شده تا ولادتشان پاک باشد و خبیث نشوند.

[ ١٢٦٩١ ] ١٧ ـ محمّد بن يعقوب ، عن محمّد بن يحيى ، عن محمّد بن أحمد ، عن محمّد بن عبد الله بن أحمد ، عن علي بن النعمان ، عن صالح بن حمزة ، عن أبان بن مصعب ، عن يونس بن ظبيان أو المعلّى بن خنيس قال : قلت : لأبي عبد الله 7: ما لكم من هذه الأرض ؟ فتبسّم ثمّ قال : إنّ الله بعث جبرئيل وأمره أن يخرق بإبهامه ثمانية أنهار في الأرض منها سيحان ، وجيهان وهو نهر بلخ ، والخشوع وهو نهر الشاش ، ومهران وهو نهر الهند ، ونيل مصر ، ودجلة ، والفرات ، فما سقت أو اسقت (١) فهو
لنا ، وما كان لنا فهو لشيعتنا ، وليس لعدوّنا منه شيء إلاّ ما غصب عليه ، وإنّ وليّنا لفي أوسع فيما بين ذه إلى ذه ـ يعني : بين السماء والأرض ـ ثم تلا هذه الآية : ( قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الحَيَاةِ الدُّنْيَا ) المغصوبين عليها ( خَالِصَةً) لهم ( يَوْمَ الْقِيَامَةِ) (٢) بلا غصب.
١٧ ـ الكافي ١ : ٣٣٧/ ٥.
(١) في المصدر : استقت.
٥٥٠
(٢) الاعراف ٧ : ٣٢.
الإِيصال إليه أو إلى السادات مع حاجتهم لما تقدّم (٢).

محمد بن یعقوب از محمد بن یحیی از محمد بن احمد از محمد بن عبدالله بن احمد از علی بن النعمان از صالح بن حمزه از ابان بن مصعب از یونس بن ظبیان یا معلمی بن خنیس گفت: به ابی عبد الله (ع) كَفتم : چه مقدار از زمین مال شماست؟ پس تبسم کرد و فرمود: همانا خداوند جبرییل را فرستاد وبه او امر کرد که با انگشت سبابه خود هشت نهر درزمین بکند رود سیحون و جیهون و او رود بلخ است , وخشوع وآن نهر الشاش است,
ومهران وآن نهر هند است, ورود نیل در مصر, و دجله وفرات . ، پس هر آنچه كه آن را آبياری كرد يا از او آبيارى شد برای ماست و هر آنچه برای ماست برای شیعیان ما نیز هست، وبرای دشمنانمان از آن چیزی نیست مگر چیزی که غصب کردند وهمانا ولی ما در وسعتى عظیم است از آنچه که بین اين تا اين است ,, یعنی بین آسمان وزمین _ سپس این آیه را تلاوت کرد(بگو آن برای کسانی است که در زندگی دنیا ایمان آوردند) مغصوبین بر آن (خالصانه) برای آنهاست (روز قیامت)بدون غصب.

[ ١٢٦٩٢ ] ١٨ ـ وعن عدّة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمّد ، عن محمّد بن سنان ، عن يونس بن يعقوب ، عن عبد العزيز بن نافع قال : طلبنا الإِذن على أبي عبد الله 7 وأرسلنا إليه ، فأرسل إلينا : ادخلوا اثنين اثنين ، فدخلت أنا ورجل معي ، فقلت للرجل : اُحب أن تحلّ (١) بالمسألة ، فقال : نعم ، فقال له :جعلت فداك ، إنّ أبي كان ممّن سباه بنو اُميّة ، وقد علمت أن بني اُميّة لم يكن لهم أن يحرّموا ولا يحلّلوا ، ولم يكن لهم ممّا في أيديهم قليل ولا كثير ، وإنّما ذلك لكم ، فإذا ذكرت الذي كنت فيه دخلني من ذلك ما يكاد يفسد عليّ عقلي ما أنا فيه ، فقال له : أنت في حلّ ممّا كان من ذلك ، وكلّ من كان في مثل حالك من ورائي فهو في حلّ من ذلك ، قال : فقمنا وخرجنا فسبقنا معتّب إلى النفر القعود الذين ينتظرون إذن أبي عبد الله 7فقال لهم : قد ظفر عبد العزيز بن نافع بشيء ما ظفر بمثله أحد قطّ ، قيل له : وما ذاك ؟ ففسّره لهم ، فقام اثنان فدخلا على أبي عبد الله 7 فقال أحدهما : جعلت فداك ، إنّ أبي كانمن سبايا بني اُميّة وقد علمت أنّ بني اُمية لم يكن لهم من ذلك قليل ولا كثير وأنا اُحبّ أن تجعلني من ذلك في حلّ ، فقال : وذلك إلينا ؟! ما ذلك إلينا ، ما لنا أن نحلّ ولا أن نحرّم ، فخرج الرجلان وغضب أبو عبد الله 7فلم يدخل عليه أحد في تلك الليلة إلا بدأه أبو عبد الله 7 فقال : ألا
تعجبون من فلان يجيئني فيستحلّني ممّا صنعت بنو اُميّة ، كأنّه يرى أن ذلك لنا ، ولم ينتفع أحد في تلك الليل بقليل ولا كثير إلاّ الأوّلين فإنّهما غنيا بحاجتهما.
أقول : آخر الحديث محمول إمّا على التقيّة أو على غير الشيعة ، أو على ما عدا حصّة الإِمام ، أو على إمكان
١٨ ـ الكافي ١ : ٤٥٨/ ١٥.
(١) في نسخة : تستأذن ( هامش المخطوط).
٥٥١
(٢) تقدم في الأحاديث ١ ـ ١٨من هذا الباب.

از عبد العزيز بن نافع گفت: برای وارد شدن بر ابا عبدالله(ع) اجازه خواستیم و برایش شخصی را فرستاديم وبرای ما فرستاد که: دو نفر دو نفر وارد شويد , پس من وشخصی به همراه هم وارد شديم , دوست داری شما شروع کنی گفت: بله , پس گفت : فدايت شوم , همانا پدرم از كسانی بود كه بنی اميه او را به بردكَى كَرفته بودند , ودانستم كه براى بنی اميه نيست كه حلالى را حرام كرده وحرامى را حلال كنند , وهر آنچه را كه دارند چه كم و چه زياد براى آنها نبود بلكه براى شماست , پس اكَر آنچه را كه در آن بودم بگویم نزدیک است عقلم زایل شود از آنچه در آن بودم؟ پس به او فرمود :ازهر آنچه كه در آن بودی تو را حلال هستی , وهر آنكس كه بعد از من در حال تو باشد آن را حلال است . گفت : پس بلند شده وخارج شديم سپس معتب از ما سبقت گرفت ونزد اشخاصی که منتظر اذن وارد شدن بر ابى عبدالله(ع) بودند رفت وبه آنها گفت همانا كسی مثل عبد العزيز بن نافع منفعت نكرد, به او ) وارد شدند پس يكی از آنها گفت : فدايت شوم , همانا پدرم از كسانی بود كه بنی اميه او را به بردكَى كَرفته بودند , ودانستم كه چه کم و چه زیاد براى بنی اميه نيست , ومن دوست دارم كه مرا از ان حلال كنى , پس به او كَفت : وآن برای ماست ؟! آن برای ما نيست , همانا ما نمی توانيم آن را حلال يا حرام كنيم , پس آن دو مرد خارج شدند وابو عبدالله(ع) غضبناك شد پس هيچ كس آن شب بر او وارد نمى شد مكَر اينكه او شروع به سخن مى كرد ومى فرمود : آيا تعجب نمی كنيد از فلان كه پيش من مى آيد و از من اجازه حلال كردن آنچه كه بنی اميه انجام دادند را مى خواهد , گویا مى بيند كه آن ( حلال كردن آن )براى ماست , ودر آن شب هيچ كس سود نكرد نه كم ونه زياد جزآن دو نفر اول که حاجت خود را بدست آوردند .
مى گويم : آخر حديث محمول است يا بر تقية يا براى غير از شيعه , يا بر چيزى غير از سهم امام ع

[ ١٢٦٩٤ ] ٢٠ ـ الحسن بن علي العسكري 7في ( تفسيره ) عن آبائه ، عن أمير المؤمنين :أنّه قال لرسول الله 6: قد علمت ، يا رسول الله ، أنّه سيكون بعدك ملك عضوض (١) وجبر فيستولى على خمسي ( من السبي ) (٢) والغنائم ، ويبيعونه فلا يحلّ
لمشتريه ، لأنّ نصيبي فيه ، فقد وهبت نصيبي منه لكلّ من ملك شيئاً من ذلك من شيعتي لتحلّ لهممنافعهم من مأكل ومشرب ، ولتطيب مواليدهم ولا يكون أولادهم أولاد حرام ، قال رسول الله 6 : ما تصدّق أحد أفضل من صدقتك ، وقد تبعت رسول الله في فعلك ، أحلّ الشيعة كلّ ما كان فيه من غنيمة وبيع من نصيبه على واحد من شيعتي ، ولا اُحلّها أنا ولا أنت لغيرهم.
__________________
٢٠ ـ تفسير الإِمام العسكري 7 : ٨٦ و ٨٧.
(١) ملك عضوض : الذي فيه عسف وظلم ( النهاية ٣ : ٢٥٣ ).
(٢) ليس في المصدر.
٥٥٢

حسن بن علی العسکری(ع) در تفسیرش از پدرانش :از امیرالمومنین:وی به رسول الله (ص) فرمودند: ای رسول الله (ص) به درستی که دانستم شدم بعد از شما حکومت ظلم برخمس من ( از اسارت ) وغنائم تصاحب مى كنند وآن را می فروشند در حالی که حلال بر مشتریانشان نیست زیرا که سهم من در آن است و من سهم خود را از آن که در دستان شیعیانم ماست برای آنها بخشیدم تا سودهایشان از آشامیدنی و خوردنی حلال گردد و فرزندانشان (مولودهایشان) پاک وطاهر گشته و حرام نباشند، پیامبر ( ص) فرمودند : همانا هیچ کس همانند تو صدقه نداد , ودر اين كار از پيامبر خودت پيروى كردى , برشیعیان هر چیزی که در آن از سود و فروش از سهم من بر هرکدام از شیعیانم باشد حلال می کنم و بر غیر آنان آن را نه من و نه تو حلال نمی کنیم.
ملک عضوض : حکومتی که در آن ظلم وستم است
2)در مصدر نیست

[ ١٢٦٩٥ ] ٢١ ـ علي بن موسى بن طاوس في كتاب ( الطُرف ) بإسناده عن عيسى بن المستفاد ، عن أبي الحسن موسى بن جعفر ، عن أبيه 8 أنّ رسول الله 6قال لأبي ذر وسلمان والمقداد : أشهدوني على أنفسكم بشهادة أن لا إله إلاّ الله ـ إلى أن قال : ـ وأنّ علي بن أبي طالب وصي محمّد وأمير المؤمنين (١) ، وأنّ طاعته طاعة الله ورسوله ، والأئمة من ولده ، وأنّ مودّة أهل بيته مفروضة واجبة على كل مؤمن ومؤمنة ، مع إقام الصلاة لوقتها ، وإخراج الزكاة من حلّها ووضعها في أهلها ، وإخراج الخمس من كلّ ما يملكه أحد من الناس حتى يرفعه (٢)إلى وليّ المؤمنين وأميرهم ، ومن بعده من الأئمة من ولده ، فمن عجز ولم يقدر إلاّ على اليسير من المال فليدفع ذلك إلى الضعفاء من أهل بيتي من ولد الأئمة ، فمن لم يقدر ( على ذلك فلشيعتهم ) (٣)ممّن لا يأكل بهم الناس ، ولا يريد بهم إلاّ الله ـ إلى أن قال : ـ فهذه شروط الإِسلام وما بقي أكثر.
٢١ ـ الطرف : ١١ / الطرفة السادسة.
(١) في المصدر زيادة : ولي المؤمنين ومولاهم وأن حقه من الله مفروض واجب.
(٢) في المصدر : يدفعه.
(٣) ليس في المصدر.

از علي بن موسى بن جعفر از پدرش همانا رسول خدا (ص) به ابوذر وسلمان ومقداد فرمودند: من را برخودتان شاهد قرار بدهيد با گفتن شهادة لا إله إلاّ الله , تا اينكه فرمودند : وهمانا علی ابن ابی طالب وصی محمد وامير المومنيين است ,واينكه طاعت او اطاعت از خدا وپيامبر است وائمة از پسرانش هستند , واينكه محبت اهل بيت او فرض است برهر مومن ومومنه , با اقامه نماز در وقتش , وخارج كردن زكاة از حلال ( از اموال حلال خود ) وكَذاشتن آن در جايی كه اهل آن باشد , وخارج كردن خمس از هر آنچه كه در مالكيت مردم است واجب است تا اينكه به ولی مومنان وامير شان وبه بعد از او از ائمة از فرزندانش برسانند , پس هرآنكس كه عاجز باشد از دادن آن ونمی تواند مكَر بر كم از مال پس آن را به ضعيفان از اهل بيتم از فرزندان ائمه دهد . پس هر كس نتواند ( بر آن پس به شيعيان ما ) از آن كسانی كه با آن به مردم ظلم نکنند، وجز رضای خدا با آن نخواهد داده شود ــــــ تا اينكه فرمود: پس اينها شرطهای اسلام است وآنچه كه مانده بيشتر است
.
٢١ ـ الطرف : ١١ / الطرفة السادسة. طرفه ششم
(١) في المصدر زيادة : ولي المؤمنين ومولاهم وأن حقه من الله مفروض واجب.
.
در مصدر زياده است : ولی مومنيين واميرشان واينكه حقش از خدا فرض واجب است
(٢) في المصدر : يدفعه
در مصدر : به او مي دهد
(٣) ليس في المصدر
در مصدر نيست

[ ١٢٦٩٦ ] ٢٢ ـ العيّاشي في ( تفسيره ) عن فيض بن أبي شيبة ، عن
رجل ، عن أبي عبد الله7 قال : إنّ أشدّ ما فيه الناس يوم القيامة إذا قام صاحب الخمس فقال : يا ربّ خمسي ، وإنّ شيعتنا من ذلك في حلّ.
أقول : وتقدّم ما يدلّ على ذلك (١).
تمّ كتاب الخمس من كتاب ( تفصيل وسائل الشيعة ).
٢٢ ـ تفسير العياشي ٢ : ٦٢ / ٥٩.
٥٥٣
__________________
(١) تقدم في الحديث ١٣ من الباب ١ من هذه الأبواب ، وفي الحديث ٨ من الباب ٨ من أبواب ما يجب فيه الخمس.
٥٥٤
فهرست الجزء التاسع
كتابيّ الزكاة والخمس
عیاشی در تفسیرش از فیض بن ابی شیبه ازمردی از ابی عبدالله (ع) نقل کرد: همانا سخت ترین چیزی که مردم روز قیامت در آن هستند این است که اگر صاحب خمس برخواست وگفت: خدایا خمسم و شیعیان ما از آن حلال باشند
می گويم: و آن چه كه درباره اش دلالت می كند گذاشته.
كتاب خمس از كتاب تفصيل وسائل شيعة به پایان رسید
درحدیث 13 از باب یک در این بابها گذشت ودر حدیث هشت از باب هشت از بابهای چیزهایی که خمس به آنها تعلق می گیرد
فهرست جزء نهم
دو کتاب زکات وخمس

سلام
منتظر پاسخ کارشناسان به سوالم هستم.
با تشکر
:Gol:

موضوع قفل شده است