نمی دونم چطوری به پدر و مادرم کمک کنم؟!لطفا راهنماییم کنید

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نمی دونم چطوری به پدر و مادرم کمک کنم؟!لطفا راهنماییم کنید

سلامممممممممم
شاید این موضوعی که من الان میخوام مطرح کنم به نظر خیلیها مضحک و باورنکردنی بیاد اما متاسفانه مشکلی هست که من رو خیلی وقته داره آزار میده

ما تقریبا خانواده متدینی هستیم یعنی پدر و مادرم آدمهای مذهبی و نماز خون و تحصیلکرده ای هستند که حتی شغلهاشون هم دارای وجهه مذهبی هست یعنی مشاغلی که تو جامعه اگر کسی درش مشغول به کار باشه افراد جامعه اون رو آدم مذهبی میشناسن
آفت خوانواده ما ازونجایی شروع شد که پدرم بازنشسته شد بابام 48 سالشه و مادرم 46 ساله و وقتی بابام بازنشسته شد مامانم حجم کاریش بیشتر شد و ...

و اینکه من الان چند ماهه که هر روز شاهد خیانت پدرم به مادرم هستم ....
مامانم بیشتر وقتها خونه نیست و بابام تقریبا 24 ساعته پشت سیستم توی چت رومهاست و همش دنبال مخ زنی و حرفای.... از سلاممجیگر شروع میکنه تا خودتونو بخونید تا آخر خط رو
و من واقعا ناراحتم هم دلم برای بابام میسوزه که آخر عمری انقد وقتشه پای این چرندیات هدر میده هم دلم برای مامنم میسوزه که بیخبر از همه جاست

حالا من نمیدونم واقعا چطوری باید بهشون کمک کنم
البته ی راههایی هم امتحان کردم ولی روم نمیشه مستقیم به بابام بگم چرا این کارو میکنی؟اینا گناهه ی بار تو برنامه سمت خدا بود نمیدونم یکی از حاج آقاهای محترم داشت میگفت به جوونا!!!که وقتتون رو پای چت و اینا هدر ندید منم صدای تلویزیون رو زیاد کردم اتفاقا بابام هم داشت همون موقع چت میکرد بعد از اینکه صحبتای حاج آقا تموم شد گفت احسنت حاج آقا و به کارش ادامه داد....

و اصلا به این هم فکر نکنید که به مامانم بگم بیخیال کار کردن بشه چون مامانم خیلی به کارش تعلق خاطر داره و فکر میکنم به هیچ وجه حاضر نیست بیخیالش بشه حتی اگر ازین مساله با خبر بشه...چون ی بار غیرمستقیم سعی کردم بهش بگم ولی مامانم رفت به ببام گفت تو چت میکنی؟و اینا و....ولی بیخیال کارش نشد
اوضاع خیلی بدیه خدا رو شکر من تازگیا نامزد کردم وگرنه معلوم نبود با این وضع خانواده به کجا کشیده میشدم

نامزدم خیلی بچه پاک و خوبیه ازین بابت مطمئنم اتفاقا اونم بعضی وقتا دیده بابام داره چت میکنه اما به روی من نمیاره نمیدونم این کار بابام روی اون هم تاثیر منفی میذاره یا نه؟؟
تازه ی داداش هم دارم که 18سالشه و اونم میدونه بابام چت میکنه نگران داداشمم هستم نمیخوام اون هم شاهد این کارا باشه تازه من مشکلای بزرگتر هم دارم با خونوادم ی داداش بزرگتر دارم که یکساله رفته خونه بخت اون از 16 سالگی همیشه عاشق بود و مدام عاشق میشد که بالاخره با یکی از همکلاسیاش ازدواج کرد
ولی هنوز دست از اون اخلاقاش برنداشته با دخترا گرم میگیره و.... تازه دست اینداداش کوچیکمم گرفته و اون رو میبره به محل کارش که بیشتر شبیه محل تفرج و تفریحه و ....میترسم این داداشمم مثل اونا بشه
خیلی ناراحتممم نمیدونم چرا خونوادم اینطوری شدن تازه جالبش اینجاست که همه فک میکنن ما بهترین خونواده ایم

لطفا کمک کنید چطور به خوانوادم کمک کنم راستی من خودم بیست سالمه و دانشجو ام.همین
ممنون

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد امیدوار



ارغوان تاریکی;308892 نوشت:
سلامممممممممم
شاید این موضوعی که من الان میخوام مطرح کنم به نظر خیلیها مضحک و باورنکردنی بیاد اما متاسفانه مشکلی هست که من رو خیلی وقته داره آزار میده

ما تقریبا خانواده متدینی هستیم یعنی پدر و مادرم آدمهای مذهبی و نماز خون و تحصیلکرده ای هستند که حتی شغلهاشون هم دارای وجهه مذهبی هست یعنی مشاغلی که تو جامعه اگر کسی درش مشغول به کار باشه افراد جامعه اون رو آدم مذهبی میشناسن
آفت خوانواده ما ازونجایی شروع شد که پدرم بازنشسته شد بابام 48 سالشه و مادرم 46 ساله و وقتی بابام بازنشسته شد مامانم حجم کاریش بیشتر شد و ...

و اینکه من الان چند ماهه که هر روز شاهد خیانت پدرم به مادرم هستم ....
مامانم بیشتر وقتها خونه نیست و بابام تقریبا 24 ساعته پشت سیستم توی چت رومهاست و همش دنبال مخ زنی و حرفای.... از سلاممجیگر شروع میکنه تا خودتونو بخونید تا آخر خط رو
و من واقعا ناراحتم هم دلم برای بابام میسوزه که آخر عمری انقد وقتشه پای این چرندیات هدر میده هم دلم برای مامنم میسوزه که بیخبر از همه جاست

حالا من نمیدونم واقعا چطوری باید بهشون کمک کنم
البته ی راههایی هم امتحان کردم ولی روم نمیشه مستقیم به بابام بگم چرا این کارو میکنی؟اینا گناهه ی بار تو برنامه سمت خدا بود نمیدونم یکی از حاج آقاهای محترم داشت میگفت به جوونا!!!که وقتتون رو پای چت و اینا هدر ندید منم صدای تلویزیون رو زیاد کردم اتفاقا بابام هم داشت همون موقع چت میکرد بعد از اینکه صحبتای حاج آقا تموم شد گفت احسنت حاج آقا و به کارش ادامه داد....

و اصلا به این هم فکر نکنید که به مامانم بگم بیخیال کار کردن بشه چون مامانم خیلی به کارش تعلق خاطر داره و فکر میکنم به هیچ وجه حاضر نیست بیخیالش بشه حتی اگر ازین مساله با خبر بشه...چون ی بار غیرمستقیم سعی کردم بهش بگم ولی مامانم رفت به ببام گفت تو چت میکنی؟و اینا و....ولی بیخیال کارش نشد
اوضاع خیلی بدیه خدا رو شکر من تازگیا نامزد کردم وگرنه معلوم نبود با این وضع خانواده به کجا کشیده میشدم

نامزدم خیلی بچه پاک و خوبیه ازین بابت مطمئنم اتفاقا اونم بعضی وقتا دیده بابام داره چت میکنه اما به روی من نمیاره نمیدونم این کار بابام روی اون هم تاثیر منفی میذاره یا نه؟؟
تازه ی داداش هم دارم که 18سالشه و اونم میدونه بابام چت میکنه نگران داداشمم هستم نمیخوام اون هم شاهد این کارا باشه تازه من مشکلای بزرگتر هم دارم با خونوادم ی داداش بزرگتر دارم که یکساله رفته خونه بخت اون از 16 سالگی همیشه عاشق بود و مدام عاشق میشد که بالاخره با یکی از همکلاسیاش ازدواج کرد
ولی هنوز دست از اون اخلاقاش برنداشته با دخترا گرم میگیره و.... تازه دست اینداداش کوچیکمم گرفته و اون رو میبره به محل کارش که بیشتر شبیه محل تفرج و تفریحه و ....میترسم این داداشمم مثل اونا بشه
خیلی ناراحتممم نمیدونم چرا خونوادم اینطوری شدن تازه جالبش اینجاست که همه فک میکنن ما بهترین خونواده ایم

لطفا کمک کنید چطور به خوانوادم کمک کنم راستی من خودم بیست سالمه و دانشجو ام.همین
ممنون


بسمه‌تعالي
با عرض سلام وتحيت محضر حضرتعالي
بنابر توصيفات حضرتعالي به نظر مي‌رسد پدر محترم شما، در كنار بازنشستگي و بيكار بودن، از يك احساس تنهايي و خلاء عاطفي رنج مي‌برند كه توسط مادر محترم به آن توجه نشده است.
وقتي به تعبير حضرتعالي همسري (مادر محترم حضرتعالي)، شغل خود را بر وظيفه همسرداري مقدم مي‌كند و حاضر به اختصاص وقت كافي به همسر و خانواده خود نيست، پس ...
البته چنين وضعيتي ( وابستگي به شغل و مقدم نمودن آن بر همسر) خود مي‌تواند بيانگر مشكلات عاطفي و ارتباطي عميقتري ميان والدين باشد كه از گذشته تا كنون همچنان مغفول مانده است. كه ضرورت دارد با بازنگري در روابط گذشته به تدارك اسيبها اقدام گردد. ضمن اينكه ورود يك مشاور براي كمك به زودن اختلافات عميق احتمالي مي‌تواند در رسيدن به نتيجه مطلوب، امري اجتناب ناپذير باشد.
به هرحال براي برون رفت از چنين وضعيتي لازم است؛
- مادر نسبت به تعهدات، از خود پايبندي بيشتري نشان دهد، چرا كه حضور وي در منزل، از ميزان اين رفتار كم خواهد كرد. بنابراين لازم است به بهانه اينكه پدر بعد از بازنشستگي احساس بي حوصلگي و تنهايي ميكنند وي را متقاعد نماييد تا وقت بيشتري را به همسر خود اختصاص دهد.
- تدبيري اتخاذ شود تا پدر، در طول روز اوقات فراغت و بيكاري كمتري را تجربه كند. (گفتگوهاي طرفيني و خانوادگي، مسافرت، رفت و آمد و...)
- تدبيري اتخاذ شود تا ايشان به شغل جديدي مبادرت نمايند.
- سعي كنيد با ترغيب ايشان به پايبندي بيشتر به مناسك مذهبي مانند نماز جماعت، قرائت قرآن و البته تقيد خودتان به اين امور، فضاي معنوي خانه را توسعه دهيد و وي را از دعاي خير خود محروم نگردانيد
در پناه خداي متعال موفق باشيد.

خیلی راحت عزیزم میتونی سایت چتی که پدرتون میره رو ببندید یه جورایی فیلتر کنید...چه طوریشو دیگه از اصحاب فن بپرسید
یا میتونی به صورت ماهرانه ای نشون بدی که مثلا دوستی داری که چت میکنه و توروهم دعوت میکنه چت کنی و شما هم مثلا خیلی کنجکاو شدی امتحان کنی....یه جورایی نگران کنی باباتو....اونموقع به خاطر توهم که شده ولش میکنه
یا میتونی مرتب از اینکه دنیا گرده و اگه تو با کسی چت کنی دیگری هم با دختر تو یا زن تو چت میکنه حرف بزنی
میتونی با برادر کوچیکت حرف بزنی و از موضوع آگاهش کنی که قبول نکنه بره سرکار داداش بزرگترت
میتونــــــــــــــــی...:Gig: اینقد محیط خوبی رو برای بابا تو خونه درست کنی مثل حرف زدن شادی...برنامه ریزی بیرون رفتن...حتی وقتایی که مامانت هست! که دیگه حوصله چت نداشته باشه...این خیلی خوبه...چون بیرون رفتن مثلا خوردن یه ناهار ساده توی پارک علاوه براینکه روحیه آدمو خوب میکنه بابامامانتو به هم نزدیکتر میکنه به شرطی که توهم پیشنهاد دهنده خوب وسرحالی باشی....یعنی مجلسو بگیری دستت با کمک داداشت:ok:
البته کم کم این حس کنجکاوی ازبین میره و خودشون حوصلش سر میره....ما که اینطور بودیم...ازبس الکی وقت ادم میره حالت تهوع میگرفتیم!
.
.
.
دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه:Nishkhand:

موضوع قفل شده است