.....:::: تـــــــــعــزیـــه ::::..... (شبیه خوانی ) -- تعزیه حضرت عباس(ع)
تبهای اولیه
[="]لیست نقشها تعزیه حضرت مسلم (ع)
[="]قاصد
[="]محمد اشعث
[="]پسرهانی
[="]ابن زیاد
[="]صیاد دروازه بان
[="]هانی
[="]شریح (قاضی)
[="]پسرطوعه
[="]معقل
[="]طفلان مسلم => [="]به روایت اشتباه (فقط در تعزیه این گونه است)
[="]طوعه
[="]امام حسین (ع)
[="]حضرت مسلم (ع)
[="]ادامه دارد....
نامه ای به امام حسین (ع)
نویسم نامه ای من بر حسینم
شرح تعزیه حضرت مسلم
حضرت مسلم با فرمان امام حسین (ع) با دو پسرش (فقط در تعزیه این گونه است) {همان راه یاب حضرت مسلم هستن که داخل تعزیه به اشتباه پسرانش معرفی شده} راهی شهر کوفه میشوند. در راه میبیند صیادی یک آهو را شکار میکند ! با دیدن این صحنه به دوباره پیش امام حسین (ع) بر میگردد و حضرت مسلم میفرماید این سفر بوی خون میدهد ! ولی امام حسین (ع) از آنجا آگاه بود از آینده دوباره حضرت مسلم را به سفر به شهرکوفه راهی میکنند.حضرت مسلم با رسیدن به شهر کوفه قاصدی را خبر میکند تا به جناب هانی خبر دهد که سفیر امام حسین (ع) به شهر کوفه اماده .
قاصد این خبر را میرساند جناب هانی به پیش باز حضرت مسلم میرود . حضرت مسلم به مسجد کوفه میرود تا با مردم کوفه بیعت کند . و بیشتر مردم کوفه با سفیر امام حسین بیعت میکنند .
ادامه دارد .....
بعد از بیعت مردمان کوفه از حضرت مسلم (ع) ابن زیاد به دستور یزید بن معاویه راهی شهر کوفه میشود که با پارچه سبز رنگی روی صورتش گذاشته وارد شهر میشود همه فکر میکنن امام حسین (ع) است همه مردم استقبال میکنند و همراه اش به کاخ میروند و میبینند این شخص امام حسین (ع) نیست .
بلکه پسرمرجانه است ! همه فرار میکنند چند نفری که جیره خوار بی امیه بودن میمانند.به همراه ابن زیاد شخصی حیله گری به نام معقل است که با حیله خود به خانه هانی میرود و با مسلم (ع) روبرو میشود
خبر را به ابن زیاد میبرند و ابن زیاد دستور کشتن هانی را می دهد. با دستگیر جناب هانی مسلم (ع) آماده نبرد با ابن زیاد میشود که تا برای نماز ظهر به مسجد میروند باز هم این مردمان بی معرفت کوفه پشت خاندان علی را تنها میذارند حضرت مسلم (ع) با پسرانش دیگه کسی در مسجد نبوده!!!!
حضرت مسلم فرزندانش را به شریح قاضی به امانت میدهد که این شخص بعداً فرزندانش را رها میکند در شهر کوفه! ابن زیاد جناب هانی را به شهادت میرساند.
حضرت مسلم تنها بی یاور میان شهر کوفه غریب است!
به دیوار پشت میدهد به خودش میگوید
مانده در وادی حسرت سرو سرگردانم
طفله هایی که به همراه خود آورده ام
حال که ندارم خبری از طفلانم
زون دهم پشت به دیوار که در کوفه نبود آشنا که کند مهمانم
ادامه دارد ...
مسلم وارد خانه طوعه زن شیعه ای میشود و به او پناه می دهد . پسر طوعه فردی پول دوست بوده متوجه میشود که مسلم در خانه آنهاست خبر را به ابن زیاد میدهد . ابن زیاد دستور میدهد حضرت مسلم را دستگیر کنند.
این هم کلیپی از تعزیه حضرت مسلم (ع) است که مربوط به این قسمت میباشد.
Server picoFile
Server MediFire
**************************************
(این فیلم قدیمی است به دلیل کیفیتش گفتم)
__________________________________________
اول جنگ است بسم الله الرحمن الرحیم
زندگی دیگر به من ننگ است بسم الله الرحمن الرحیم
هرکجا پنهان شوم گرگ عجل جوید مرا
نوبت فتح است بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از دستگیری حضرت مسلم (ع) او را پیش ابن زیاد میبرند.
یک بند از گفتگو ابن زیاد و حضرت مسلم (ع)
ابن زیاد :
ای مسلم دل خسته در این شهر چه غوغاست ؟!
حضرت مسلم :
هر فتنه که برپاست از جور تو بر خواست!
باشنیدن این جملات ابن زیاد با فریاد زدن
جلاد ... جلاد .....
حضرت مسلم (ع) را بالای دارالاماره میبرند و او را به پایین می اندازند.
پایان
تصاویر تعزیه حضرت مسلم به گزارش سایت مهر
راهی کردن امام حسین (ع) حضرت مسلم را به کوفه
دیدار با جناب هانی در کوفه
بیعت مردم با حضرت مسلم
ورود ابن زیاد به کوفه
امام تنها در مسجد کوفه با پسرانش
گفتگو با طوعه
لباس رزم پوشیدن حضرت مسلم درخانه طوعه برای جنگ
جنگ در شب که ماموران ابن زیاد به روی حضرت مسلم آتیش می انداختند!
دستگیری حضرت مسلم
برقاتلان اباعبدالله مدام لعنت باد ....
لیست نقش تعزیه طفلان مسلم
- ابن زیاد
- حارث
- زن حارث
- جارچی
- غلام
- مشکور (زندان بان)
- چوپان
- طفلان حضرت مسلم (عبدالله بن مسلم بن عقیل و محمد بن مسلم بن عقیل)
شرح تعزیه طفلان مسلم
بابا کجایی درد جدایی؟
بادا زبانم لال ای عزیزان شد کشته مسلم از تیغ جفا
سیاه بپوشید بابا ندارید در شهر کوفه بی غم گذارید
بیا بردار باهم بنالیم ما هردو مرغ بشکسته بالیم
ابن زیاد متوجه میشود که فرزندان مسلم بن عقیل در کوفه هستند. به جارچی دستور میدهد برود جار بزند کسی فرزندان حضرت مسلم را دستگیر کند پیش من بیاورد کیسه های طلا میدهم !
فرزند شریح قاضی متوجه میشود و خبر به پدر میدهد و شریح فرزندان از خانه شریح می روند!
**********************************
دانلود از ضمیمه همین پست
فایل بصورت صوت با پسوند mp3 باکیفیت 128 میباشد
**********************************
شریح قاضی بخاطر اینکه به طفلان خطری نرسد انها رو راهی مدینه میکند
طفلان مسلم راهی مدینه میشوند با اینکه سن شان کم بود در بیابان کوفه راه را گم کرده و به دور خود میچرخند
ادامه دارد .....
بعد از سرگردانی طفلان مسلم در بیابان به چوپانی بر میخورند که گوسفندان را به چراگاه آورده است
باشنیدن صدای چون به سمت او میروند
پیش خوانی نسخه چوپان درفایل پیوست
*****************************
چوپان وقتی می فهمد این فرزندان حضرت مسلم هستن به انها پناه می دهد شیر و غذا و پذیرایی میکند انها رو به غاری میبرد که نزدیکی بود تا در انجا استراحت کنند.بعد از مدتی سرکله ها غلام ابن زیاد (به روایت تعزیه) پیدا میشه که بدنبال طفلان بود از به چوپان میرسه از چوپان کمک میخواد تا به او آب بدهد که متوجه میشه در غار دوطفلی هستن که با زیرکی خودش (غلام ابن زیاد) اینو فهمید و با چوپان درگیر شد و طفلان رو به نزد ابن زیاد برد و از انجا طفلان را به زندان انداخت . مشکور زندان بان بعد از اینکه متوجه شد طفلان مسلم هستن انها را فراری داد !
ابن زیاد دستور میدهد بکشند و حارث را فراخوانی میکند
ابن زیاد :
حارث کجاست که هر کجا بنگرم هویدا نیست؟ ؟ ؟ !
حارث:
دروازه های کوفه به نام کلید شد
نامم بلند مرتبه نزد یزید شد
باید روم به نزد عبیدالله که منادی کند مرااااا
ابن زیاد:
حارث حارث خوش امدی
امید ابن زیاد خوش امدی
گر بیاری کودکان مسلم آوره رو
هم خودت و هم کاکول اسبت را زر افشان میکنم
حارث:
چشم چشم امیر
طبل بنوازید .....
خون شون بخورم ! قطره ای نگذارمشان !
قسمت زره پوشی حارث و آماده نبرد
در فایل پیوست****************************************
تصاویر زره پوشی
بعد از فرار کردن طفلان از زندان زن حارث که در شهر کوفه بود به پست او میخورند اسم و کنیه شون را میپرسد انها هم جواب میدهند که فرزندان مسلم بن عقیل هستن زن حارث انها را به خانه خود میبرد به آنها غذا و پذیرایی میکند و در اتاقی رختخواب پهن میکنند طفلان به بسترخواب میروند.حارث از راه میرسد خسته از پیدا نکردن طفلان مسلم به خانه باز میگردد با اوقات تلخ خود زنش رو صدا میزنه برایش غذا بیاود بعد از خوردن غذا و بحث کردن با زنش به رختخواب خود میرود تا استراحت کند که طفلان مسلم باخستگی و رنج درخواب گریه میکنند با صدای گریه طفلان حارث متوجه میشود کسی درخانه اش هست ! از این اتاق به اون اتاق زن حارث متوجه میشود حارث دنبال طفلان است ، زن حارث طفلان را بیدار میکنه از این اتاق به ان اتاق که یهو حارث طفلان را پیدا میکند . زنش را میزند که اینا هستن و بعد می فهمد پسران حضرت مسلم هستن
بعد دستان طفلان میبرد تا سرشان را در کنار رودخانه ببرد.
گفتگو حارث با طفلان در پیوست همین پست
*************************************
به جلاد دستور میدهد همان گونه سر او را ببرند و به هلاکت برسانند
جلاد امر ابن زیاد را اجرا میکند
بر قاتلان طفلان مسلم تا روز قیامت مدام لعنت باد
پایان
نقش های تعزیه حضرت علی اکبر (ع)
امام حسین (ع)
حضرت عباس (ع)
حضرت زینب
امة لیلا
سکینه
شمر
منقذ
ابن سعد
حضرت علی اکبر (ع)
بنام خدا.
سلام.
معدنچی گرامی خیلی زیبا بود ممنونم.
لطفاً فایل های تصویری بیشتر بذارید.
ممنون:Gol:.
سلام
معدنچی گرامی خیلی زیبا بود ممنونم. لطفاً فایل های تصویری بیشتر بذارید.
خواهش میکنم
حتماً دوستان که هم راهی نمیکنن بتونم میذارم
یاعلی
شرح تعزیه حضرت علی اکبر
ابن سعد با هل مبارز خواستن شاه کربلا او رو به دعوت جنگ میکند.
حضرت زینب با امام حسین به بالین حضرت علی اکبر میروند که حضرت علی اکبر درخواب هست . ام لیلا هم متوجه امدن پدر فرزندش میشود به حضرت زینب میفرماید برای چی امدید این وقت شب ! حضرت زینب جواب میدهد که برادرش تا قامت پسر خود را نگاه کند
حضرت زینب :
آرزو دارم که دامادت کنم
چشم بگشا غنچه باغ حسین
ام لیلا:
خواست بابات ای نور عین
حضرت علی اکبر
این چه خوابی بود یارب
هوش من از سر پرید
جدم زهرا به جنت طاقت درید
فاطمه گفتو به بابایش شریفش مصطفی (ص)
که شب دیگر علی اکبر بود مهمان ما
حضرت علی اکبر به خدمت پدرش میرود
حضرت علی اکبر:
اسلام ای شمع تابان
اسلام ای گل نچیده از گلاستان مراد
یاحسین جان علی اکبر به قربان تو باد
امام حسین از حضرت علی اکبر تا روبرو او بشنید حضرت علی اکبر از پدرش درخواست میکند تا به جنگ قوم لعین برود ولی پدر این اجازه را نمیدهد و حضرت علی اکبر به گوشه میرود
امام حسین میخواد برود به جنگ ولی اهل حرم اجازه نمیدهند که امام حسین برود
حضرت علی اکبر متوجه میشود که پدرش میخواد به جنگ برود و میرود جلو اسبش را نگه میدارد
علی اکبر (ع)
الله اکبر این پادشاه است
یاران ببینید شاه بی پناه است
اهل حرم
الله اکبر این پادشاه است
یاران ببینید شاه بی پناه است
علی اکبر (ع)
فرزند حیدر بی یاور است
شمرستم گر با اذن و جا هست (کنایه از این است شمر ادم فاسد این همه لشگر و مقام دارد)
اهل حرم
الله اکبر این پادشاه است
یاران ببینید شاه بی پناه است
و امام حسین (ع) را از این کار باز میدارد
ادامه دارد
حضرت علی اکبر به خدمت پدرخود میرود و از او اجازه جهاد میگرد امام حسین (ع) راضی نمیشود تا حضرت علی اکبر پدر را قسم میدهد تا اینکه پدرش راضی شود بعد از تاییده پدر نزد عمه خود حضرت زینب میرود و از او هم اجازه و حلالیت مطلبد و بعدش به خدمت مادرش ام لیلا میرود وبه او میگوید من به جنگ قوم لعین بروم مادر با گریه و زاری راضی نمیشود تا حضرت علی اکبر مادرش رو راضی میکنید .امام حسین (ع) ماجرا را متوجه میشود و به فرزندش می فرماید : آفرین به همت و غیرتت علی جان!
حضرت زینب و حضرت علی اکبر ، ام لیلا را به خیمه میبرند .ام لیلا میفرماید علی جان من خواستم دامادت کنم.علی جان جلوی چشم هایم راه برو علی جان علی جان تا قامت زیباتو ببینم.
*******************************
قسمتی از گفتگو حضرت علی اکبر با مادرش
بزودی اپلود میشود
******************************
قسمتی از گفتگو حضرت علی اکبر با مادرش
با فرمت 3g2 است که در پوشه zip قرار دارد
اگر درپخش مشکل است بگید تا فرمت را عوض کنم
یا با برنامه media classic باز کنید
******************************
حضرت زینب و حضرت سکینه به دیدن حضرت علی اکبر میروند بعد از آن حضرت علی اکبر به دیدن امام حسین میرود که امام حسین بر تن فرزندش کفن می پوشد.حضرت علی اکبر سوار است خود میشود
اگر بار گران بودیم و رفتیم
اگر نامهربان بودیم و رفتیم
شما باخانمان خود بمایند
که ما بی خانمان بودیم رفتیم
ام لیلا می بیند که پسرش کفن پوش شده جلو اسبش را میگیرد و نمیگذارد برود بعد از آغوش گرفتن پسرش .حضرت علی اکبر مادرش را به خیمه میبرد و به مصاف سپاه ابن سعد میرود.
حضرت علی اکبر به مصاف دشمن میرود. شاهزاده علی اکبر ابن سعد را خطاب میکند ، ابن سعد با دیدن حضرت علی اکبر تصور میکند پیامبر به جنگ شان می آید و شمر هم میگوید این گربلا چقدر معجزه دارد !
ابن سعد :
ای شمر دون کن سوی میدان یک نظر!
شمر:
امیرااا من نظاره کردم ای بیداد گر !
ابن سعد:
یک جوان ماه رخ نهاده کلاه خود زر
شمر:
دیدمش ای وای شد خاکم به سر
ابن سعد:
ازچه ریزی خاک بر سر ای لعین !
شمر:
معجزه ای دیدم چون شد بر من یقین!
ابن سعد:
میشناسی این کیست ماه منیر
شمر:
ظاهراً باشد پیامبر ای امیر
ابن سعد:
اکبر است ! اکبر است!
دارد توان و شور و شین
شمر:
آری بر یقین هست که او فرزند حسین !
شمر:
ای شاهزاده تو پیغمبری یا نسل پیغمبر !!!؟
حضرت علی اکبر :
منم علی به شکل نبی خدایم
منم که از نسل رسول خدایم
حضرت علی اکبر به جنگ میرود و بعدازچندی دوباره پیش پدر می اید و از خستگی و تشنگی می گوید و باز لب تشنه ی خواهر خود را میبیند و باز به جنگ میرود
حضرت علی اکبر زخمی میشود (درتعزیه این گونه است)
و به گوشه ای میرود وبه کبوتر نامه رسان میگوید!
کبوتر می روی اندر مدینه صغری وای صغری وای ( فاطمه صغری در مدینه )
به نزد خواهرم برو صغری وای صغری وای
وبعد سوار اسبش میشود و از روی اسب زمین می افتد
قسمت نامه نوشتن و بستن به کبوتر
در ضمیمه همین پست
بافرمت 3gp
********************************
همه فایل ها صوتی و تصویر در سرور سایت اسک دین آپلود شده است
***********************************
قسمت گفتگو حضرت علی اکبر با اسب (عقاب)
بافرمت 3gp
در پیوست همین پست
***********************************
حضرت علی اکبر با سن کمش تعداد زیادی از لشکر ابن سعد را به هلاکت میرساند و به دست منقذ یا (در بعضی از تعزیه ها شمر ) به شهادت میرسد و امام حسین تن له شده فرزندش رو می اورد به خیمه خود.
زودا بیا ای پدر شمر نبرد سرم
زودا بیا ببین زیر ندا خنجرم
امام حسین
یوسف گل گلم آه علی اکبر
گمشده در کربلا آه علی اکبر
ام لیلا
زینب از دست رفت جوانم
حضرت زینب
چه کنم من جسم و جانم رفت
ام لیلا
ترسم از اسب سرنگون گردد
حضرت زینب
ترسم از تشنگی سرنگون گردد
ام لیلا
میروم سر برهنه از خیمه بیرون
حضرت زینب
من دخیلم مرو ز خیمه بیرون
امام حسین با اوردن علی اکبر :
زنان از خمیه گه بیرون بیایید تماشا قد اکبر نمایید
بر قاتلان اباعبدلله تا به روز قیامت مدام لعنت باد
پایان تعزیه حضرت علی اکبر (ع)
لیست نفش ها تعزیه حر
قاصد
ابن سعد
ابن زیاد
شمر
امام حسین
حضرت عباس
حضرت علی اکبر (هم خوان)
حضرت زینب
ساربان
برادر حر
پسر حر
غلام حر
حربن ریاحی
* در تعزیه حر کسی که نقش حر را میخواند لباس رنگ زرد را میپوشد بخاطر این است بخاطر دو دل بودن حر بود که بعد به سپاه حق می پیوندد
قاصدی از سوی یزید ابن معاویه (دمشق) نامه ای برای ابن زیاد می فرستد که جلوی امام حسین (ع) بگیرد و آن حضرت را به شهادت برساند . ابن زیاد تمام بزرگان شمر - ابن سعد - حر را فرا میخواند و دعوت به جنگ امام حسین (ع) میکند شمر با نوشتن نامه به سران روستا و شهر ها اطراف راهی به کربلا میشود ابن سعد هم با مشورت با قوم خود راهی کربلا میشود .
ابن زیاد حر را طلب ، حر با شنیدن جنگ با نوه پیامبر از ابن زیاد میخواد او را از این کار معاف کند ولی پسرمرجانه قبول نمیکند . حربن ریاحی میرود بیرون از قصرابن زیاد و پیش خود میگوید : چرا من به جنگ خاندان پیامبر بروم ؟! چرا با قمربنی هاشم بجنگم ؟! (بعدش وصف یاران امام حسین را میگوید)پ
و به غلام خود میگوید لباس رزم بیارید
**********************************
**********************************
بعد از زره پوشی جناب حر و حرکت به سوی کربلا نوبت به زره پوشی شمر میرسد
*****************************
دانلود زره پوشی شمر درتعزیه حر
برای دانلود در فایل پیوست همین پست
*****************************
ادامه دارد .....
بعد از حرکت شمر ، امام حسین هم به نینوا میرسد
نسخه ای از تعزیه حر برای نقش امام حسین
بـــــار بگشـــــایید اینجـــــــا کربلاست
ادامه دارد ...
قسمتی نسخه ها ورود اهل بیت امام به کربلا ....
ما را زمانه خوانده به مهمان کربلا
رو کردهایم سوی بیابان کربلا
بر ما ز راه ظلم اجل هم عنان شده
تا وعدهگاه ما صف میدان کربلا
حضرت عباس:
ما میرویم جمله به میهمانی ای فلک
آن میهمانی که تو میدانی ای فلک
جانها گرفته بر سر کف کردهایم نثار
سوی منای دوست به قربانی ای فلک
ما جملگی به هدیه بر دوست میرویم
هر یک هزار گوهر ربانی ای فلک
علیاکبر:
ما بلبلان گلشن خلدیم با تمام
ما طایران گلشن قدسیم والسلام
بر ما زراه ظلم اجل هم عنان شده
بر کف گرفته است عنان تمام ما
منزل به منزل پی هر غم رسد غمی
عیش و نشاط گشته به ما جملگی تمام
زینب:
زین سفر یارب پریشانم نمیدانم چرا
میتپد دل در برم یارب نمیدانم چرا
بیسبب از دل همه خیزد نوای الفراق
با چنین جمعیتی خاطر پریشانم چرا
سکینه:
ماییم بلبلان بیابان کربلا
ماییم نوحهخوان شهیدان کربلا
من دختر حسینم و آواره از وطن
ای چرخ رحم کن به غریبان کربلا
امام حسین:
همرهان چیست که فریاد و فغانی دارید
بازگویید اگر سر نهانی دارید
حالیا موسم سربازی و ایام گل است
آخر دی نشده از چه قرانی دارید
زینب ای اختر برج شرف و عزت ناز
ناله کم کن تو چنین، سروروانی دارید
زینب:
ای برادر چه کنم درد نهانی دارم
زان سبب ناله و فریاد و فغانی دارم
ترسم از آنکه مبادا از تو جدا سازندم
من که کم طالعی خویش گمانی دارم
به خدا نیست به من تاب و توان از غم تو
به جمال رخت آرام و توانی دارم
سیل خون از دیده بارانم نمیدانم چرا
بوالعجب کاریست آه و ناله میخواهد دلم
امام حسین:
خواهر این ناله جانسوز تو آخر دارد؟
بیقراری مکن این روز تو آخر دارد
حالیا گریه ز بد عهدی ایام مکن
بعد از بخت بد آموز تو آخر دارد
زینب:
منعم از گریه مکن خواهش و افغان دارم
شکوه از دست جفاکاری دوران دارم
صبر دانم بودم چاره ولیکن جانا
طاقتم نیست برادر چه کنم جان دارم
باورم نیست اگر ز آنکه پریشان حالم
نالههایم تو ببین داغ فراوان دارم
امام حسین:
بیا نزد من عباس ای برادر جان
بیا نما به من این منزلی که گشته عیان
رسیده بوی غمی زین مکان مرا به مشام
بگو به من که همین دشت را چه باشد نام
عباس:
بدان فدای تو گردم ای شه خوبان
بدم به همره بابم امام عالمیان
در این زمین بلاخیز چون نمود مکان
کشیده آه ز دل دیدهاش شد گریان
سوال کردم از آن شاه مسند و تمکین
پدر فدای تو گردم چرا شدی غمگین
جواب داد پدر گریهام برای شماست
همین زمین بلاخیز دشت کرببلاست
تو با حسین و عزیزان شهید میگردید
در این زمین بلاخیز شهید میگردید
ز گفته پدرم، پادشاه روز جزا
به یقین و صدق بود این زمین کرببلا
امام حسین:
گر این زمین به قول پدر کربلا بود
اینجا محل ریختن خون ما بود
اینجاست آنکه ناله به عرش علا رود
دست از تنت بردارم اینجا جدا شود
اینجاست آن زمین که علیاکبر جوان
رأسش ز ظلم کینه اعدا جدا شود
اینجا ز کین عروسی قاسم عزا شود
در این زمین سکینه به غم مبتلا شود
سازند اسیر از ره کین خواهران من
زنجیر کین به گردن زینالعبا شود
عباس:
ای شهسوار عرصه کونین یا حسین
از بهر چیست اشک بریزی ز هر دو عین
ای سید سعید چرا گریه میکنی
ای خلق را امید چرا گریه میکنی
امام حسین:
عباس نوجوان تو بدان ای برادرم
بینم تو را شهید کنند در برابرم
ناکام و نامراد علیاکبر جوان
از جانب دیگر علیاصغر به خون تپان
بعد از شهادت همه یاران در این مکان
من کشته میشود ز جفای مخالفان
عباس:
ای جان من فدای کلامت نگو نگو
باشی به ملک امر الهی تو کامجو
گر مطلبی توراست بیان کن کنون به من
کوشم به خدمت تو در این دشت پر محن
امام حسین:
بیار نزد من عباس قبضهای زین خاک
نظر نما و ببین دیدهام شده نمناک
عباس:
بگیر خاک فدایت شوم برادر جان
ببوی، شرح بفرما تو از ره احسان
امام حسین:
مژده ای قربانیان ماوای قتل ماست این
بار از محمل گشایید زانکه جای ماست این
ای عزیزان بر سر کوی منی منزل کنید
خویش را آمده بهر خنجر قاتل کنید
هست این خاک ای عزیزان تا به محشر جایگاه
بهرتان ای یاوران خامس آل عباء
ایا برادرم عباس، اهل بیت مرا
پیادهساز در اینجا به آه و شور و نوا
عباس:
مسافران دیار بلا پیاده شوید
مخدرات رسول خدا پیاده شوید
بیاورید فرود این کجاوه و محمل
که تا کنیم در این سرزمین کنون منزل
امام حسین:
خطاب من به تو عباس ای نکو اطوار
نما تو مالک این بقعه را برم احضار
بود میان همین بادیه به اصل و نصب
ظهیر نام بزرگیست او به خیل عرب
بیار در برم او را ز راه غمخواری
که تا کنم زوی این ملک را خریداری
عباس:
ایا جماعت اهل قبیله سرتاسر
ز یمن مقدم سلطان دین شوید خبر
رسیده است در این سرزمین دشت بلا
ظهیر نام طلب کرده او ز خیل شما
بعد از گفتگو حر با علمدار کربلا ، حضرت عباس حر را نزد امام حسین یبرد سخن با امام حسین
ای برادر خبرت نیست چه غوغا برپاست
این همه لشگر بیدین پی خونریزی ماست
حر بود نام سپهدار ریاحی نسب است
لشگر زاده مرجانه سگ بیادب است
این قدر هست که معلوم نشد مذهبشان
نیست جز کشتن اولاد علی مطلبشان
امام حسین:
عباس این برادر با جان برابرم
این دم به نزد حر برو از ره کرم
اذنش ببخش تا که بیاید به نزد من
ببینم چه مطلب است مر او را به صد محن
عباس:
ای حر نامور طلبیدت امام ناس
برخیز رو کن بر آن فلک اساس
حر:
سلام من به تو ای بهترین خلق جهان
سلام من به تو ای زیب صفحه امکان
شوم فدای سرت ای عزیز پیغمبر
چه مطلب است بگو ای گزیده داور
امام حسین:
علیک من به تو باد ای حر نکو منظر
امیر و میر سپهدار خیل این لشگر
بگو به من تو ایا حر ز راه غمخواری
تو با سپاه گران روی در کجا داری
بگو به یاری ما به جنگ آمدهای
ز بهر نام و یا بهر ننگ آمدهای
اگر به یاری ما آمدهای بارکالله
وگر به جنگ، تو میدانی و رسولالله
حر:
یابن خیرالمرسلین مامورم از ابنزیاد
آمدم تا ره ببندم بر تو ای والانژاد
عزم آن دارم که در این دشت پر خوف و خطر
یا ستانم بیعت از تو یا دهم سر را بباد
امام حسین:
بیعت به کس نکردهام ای مرد ناصواب
محکوم کس نگشتهام ای خانمان خراب
کس را نه حد آنکه شود مانعم ز راه
آنقدر هم ذلیل نبودیم هیچگاه
برگرد زین مکان به کناری برو کنون
ورنه به تیغ کینه کشم پیکرت به خون
حر:
مکن خویش را رنجه ای شهریار
عنان برکش ای خسرو نامدار
که نگذارم از این مکان بگذری
از این عزم بگذر مکن داوری
بگیرید ای لشگر بیشمار
سر ره به این شاه گردون وقار
امام حسین:
مادرت بر ماتمت بنشیند ای بیدادگر
خویش دیگر مخوان از امت خیرالبشر
خود تو میگویی مرا فرزند ختمالانبیاء
این چه بیشرمیست ای بیآبروی بیحیاء
حر:
شما ای گروه برون از شماره
به غرش درآرید و کوس و نقاره
بگیرید دور حسین علی را
گروهی پیاده گروهی سواره
که مامور کرده عبید زیادم
ببندم به روی حسین راه چاره
ببرم سر اصغر شیر خواره
ز خون تر کنم کاکل اکبرش را
امام حسین:
تو عباس پاس حرم را نگهدار
گرفتند دورم سپاه شراره
تو هم اکبر ای ماه تابان بابا
بکن یاری بابت از هر کناره
عباس:
ایا حر نامآور پر شراره
بکن بیکس حسین را نظاره
کنون لشگرت را ببر بر کناری
وگرنه کنم جسم تو پارهپاره
عباس:
کمند افکنم دست عباس یل را
کنم پیکر قاسمش پارهپاره
زبانم شود لال سلطان دین را
کشم روی خاکش ز بالای باره
عباس:
ایا حر حسین است سبط پیمبر
بکن از حریمش زمانی کناره
بکن رحم بر کودکان و صغیران
که افتاده بر جان طفلان شراره
امام حسین:
ایا حر سکینه ز خوف تو پر زد
به این بیکسانم نما یک نظاره
ایا حر حذر کن تو از آه زینب
نباشد برایش دیگر راه چاره
حر:
مخور غم حسین جان برای سکینه
زنم چوب بر رویش از هر کناره
به زنجیر بندم چنان دست زینب
که افتد به دلهای طفلان شراره
عباس:
ایا بیادب کن حیا از پیمبر
بیاد آور آخر ز روز شماره
دریغا که اذن از حسین نیست بر من
نمایم به تو جنگ از هر کناره
امام حسین:
بده ره روم یا فرنگ یا به بطحا
ز دور حریمم نما تو کناره
ایا حر بترس از خدا و پیمبر
چه گویی جوابش به روز شماره
حر:
نه ره در فرنگت دهم نی به بطحا
ندارم به جز کشتنت هیچ چاره
پی منع آب فرات آورید رو
گروهی پیاده گروهی سواره
عباس:
مرخص شوم گر ز شاه شهیدان
کنم جسمت از کینه من پاره پاره
بکن شرم از روی سبط پیمبر
ببر لشگرت را کنون بر کناره
امام حسین:
ایا حر نما خوف از روی محشر
در آن روز نبود دگر راه چاره
هر آن کار خواهی نما تو به دنیا
ولیکن بترس از غم روز فردا
حر:
خدایا تو دانی که گفتم زبانی
نکردم من از خواهش دل اشاره
مزن این قدر طبل آشوب و کینه
مبادا بترسد به خیمه سکینه
چنان دل نسوزد به فرزند زهرا
مگر آنکه باشد دل از سنگ خاره
مبادا که ترسیده باشند طفلان
نمایید از خیمه گاهش کناره
«یابن خیرالمرسلین آتش زدی بر پیکرم
بیسبب بردی در این هنگامه نام مادرم
این سخن را گر کس دیگر نمودی آشکار
پیکرش چاک میکردم به تیغ آبدار
اما چه تو زاده بتولی
شمع دل دختر رسولی
هم بانوی بانوان خلد است
هم سیده زنان خلد است
اگر کس دیگر ای افتخار اهل زمن
ادا نمود به این نحو نام مادر من
منم عوض به او ناصواب میگفتم
در مقاتله را با عتاب میسفتم
بریده باد زبانم اگر به بد برم نامش
به غیر آنکه نمایم همیشه اکرامش
امام حسین:
گر تو میدانی که باشد مادرم خیرالنساء
باب من باشد علی آن شهسوار لافتاء
گر مرا تو راکب دوش پیمبر دیدهای
پس چه میخواهی که سد راه من گردیدهای
حر:
شها از قول و فعل خود هراسانم غلط کردم
سیه رویم گنه کردم پشیمانم غلط کردم
به دین جد تو اقرار دارم نیستم کافر
کنم حمد خداوندی مسلمانم غلط کردم
ندانستم چه گفتم خویش را گم کردهام شاها
نمیدانم حدیث خویش میدانم غلط کردم
امام حسین:
عفو کردم جرم تو ای مومن پاک اعتقد
ای جوان باحمیت رحمت حق بر تو باد
از ره پاک اعتقادی سوی انصاف آمدی
عاقبت بد طینتی بکذاشتی پاک آمدی
حر:
بریده باد دو دست حر ای نکومنظر
اگر که تیغ کشم بر تو ای امام بشر
ولیک لشگرم از تشنگی هراسان است
اگر که آب دهی بر من عین احسان است
امام حسین:
خطاب من به تو ای نور دیدهام اکبر
دهید آب روان را به جمله لشگر
چرا که جمله لشگر ستاده حیرانند
ز سوز تشنه لبی جملگی در افغانند
علیاکبر:
پیش آیید و ستانید ز ما جام پر آب
که ز گرما شدهاید ای سپه کینه کباب
آب نوشید و بر اولاد علی جنگ کنید
سر ره بر پسر شیر خدا تنگ کنید
امام حسین:
بیا برادرم عباس ای نکو منظر
ببر تو آب روان از برای این لشگر
دهید آب چه از آدم و چه از حیوان
وصیت است ز جدم گرامی مهمان
عباس:
آبی بنوشید ای خیل لشگر
هستید تشنه جمله سراسر
فردا به میدان بهر کف آب
ببرید از کین دستم ز پیکر
امام حسین:
بیا به نزد من ای حر نامدار دلیر
ز دست من تو همین جام پرگلاب بگیر
بنوش آب روان ای حر نکو منظر
زنید در عوضش تیر بری علیاصغر
حر:
مرحمت بین که در این وادی پر خوف و محن
میدهد آب حسین بر علی بر دشمن
آنکه شمشیر کشیدی به رخش آبش داد
آنکه گرید ز غمش کی رود او را از یاد
امام حسین:
بیا ز بهر خدا ای حر نکوکردار
ببر تو لشگر خود را کنون دمی به کنار
حر:
ای سپه یک دم بیاسایید شب نزدیک شد
از تف آه سپه روی زمین تاریک شد
صبح چون گردد کمر بندیم بهر کارزار
ره باین لشگر ببندیم از یمین و از یسار
امام حسین:
برو به یک طرف و ای جوان نماز نما
رخ نیاز به درگاه بینیاز نما
رسیده وقت نماز خدای فرد مجید
ایا جمیع محبان تمام صف بکشید
که تا نماز نماییم این زمان یکسر
کنیم روی به درگاه خالق اکبر
حر:
از آنکه سبط رسولی و مقتدای و امامی
از اینکه بر همه خلق جن و انس امامی
تو پیش باش که بهر نماز بر داور
شوند مقتدی ای مقتدای عصر دو لشگر
امام حسین:
شوم فدای تو ای نور دیدهام اکبر
زبان به ذکر اذان کن بلند جان پدر
(شبیه علیاکبر اذان میگوید)
بعد از رفتن حر از پیش امام به نزد ابن سعد میرود و متوجه نام قتل امام میشود و دوباره پیش امام حسین بر میگردد
نسخه شو مینویسم شاید بهتر باشد
خطاب من به تو باد ای حر نکو منظر
قلیل لشگری آید مرا به مد نظر
بیان نما که تو این خیمه و سپاه از کیست؟
نزول کرده در این دشت پر جفا از کیست
حر:
یقین بدان تو ایا ابن سعد این لشگر
بود از آن حسین نور دیده حیدر
که آمده ز مدینه در این زمین بلا
بود به همره او عترت رسولالله
ابن سعد:
سردار لشگر ای حر فرخنده گوش دار
آیم ز نزد ابن زیاد ستم شعار
این نامه گفته است زبانی به شور و شین
زنهار رخ متاب تو از کشتن حسین
حر:
ای وای، من کجا و چنین کار الامان
کی جنگ میکنم به حسین شاه انس و جان
کی تیغ برکشم به حسین شاه تاجدار
گردم به حشر نزد پیمبر ذلیل و خوار
امام حسین:
ای حر چه نامهای است که میخوانی از وفا
گویا که باشد این رقم از بهر قتل ما
حر:
بستان تو نامه را به فدای تو جان من
بر خوان تو شرح نامه بیان کن به انجمن
خطاب من به تو ای ابن سعد کفر شعار
تو با سپاه خودت گوشهای بگیر قرار
امام حسین:
ایا گروه محبان و دوست دارانم
برادران و عزیزان و جمله یارانم
خبر کنم همگی را من امشب ای یاران
رسید لشگر ابن زیاد بیایمان
کند محاربه فردا به من در این صحرا
یقین شوید شما کشته جملگی ز وفا
شب است و لشگر کفر رفتهاند ز خواب
هر آنکه میل به رفتن کند رود به شتاب
من پرده میکشم به رخ خود به حالتی
هر کس میرود برود بیخجالتی
فغان و آه که رفتند یاوران یک سر
گذاشتند مرا در میان این لشگر
کسی نگفت که آخر حسین مسلمان است
اگر امام نباشد ز اهل ایمان است
زینب:
الله این بهار غم آل مصطفیست
زینب یقین به این همه اندوه مبتلاست
زینب کند چه چاره چه خاکی کند به سر
دور از مدینه گشته بییار و دربدر
برخیزم و به خیمه روم، ای غریب من
در این سفر اسیری و خواری نصیب من
امام حسین:
به غیر کشته شدن نیست چاره دیگر
اجل کنون نکند از شما کناره مرا
برای کشته شدن نیست آه میترسم
از آنکه طعنه دشمن کشد دوباره مرا
زینب:
ای آسمان چگونه حسین را نظر کنم
برگو چگونه خاک سیاهی به سر کنم
رفتند لشگرش همه یکباره از برش
بییاریش ز جور تو تا کی نظر کنم
شمر:
یاران زنید طبل که شد موسم جدال
گفتند ز شور طبل بر افلاک قیل و قال
خطاب من به تو ای ابن سعد بد بنیاد
ز کوفه میرسم این دم به حکم ابن زیاد
منم بزرگ عراق و منم دلیر یمن
منم دلاور ایام، شمر ذیالجوشن
ز بهر قتل حسین بستهام کمر را تنگ
تو هم ببند کمر را که گشته موسم جنگ
ابن سعد:
بیا تو شمر به حق خدا و پیغمبر
مکن جدال تو با سبط ساقی کوثر
چگونه تیغ کشم ای لعین نامقبول
چه سان به روز جزا میدهم جواب رسول
بترس از غضب کردگار لیل و نهار
نما تو شرم ز جدش محمد مختار
شمر:
باید شود شهید گل باغ نشأتین
باید به خون خود بزند دست و پا حسین
من میکشم حسین و همه یاران او
من میبرم به شام همه خواهران او
گر دوستی تو به آن شاه بیمعین
کن این رقم مطالعه مضمون آن ببین
تا من کنم عیال حسین جمله دربدر
تا من کنم سکینه آن شاه بیپدر
ابن سعد:
ای شمر آتش غضبت شعلهور شده
دانم که ذات تو به حسین کینهور شده
ای شمر خواستم که میان دو پادشاه
صلحی دهم به فکر نه با لشگر و سپاه
مانع شدی که خیر نبینی به نشأتین
کردی مرا شریک تو بر کشتن حسین
کی میکنی تو جنگ به آن شاه لافتا
کی میکنی تو جنگ به آن بدر انما
شمر:
این لحظه عرش را به تزلزل درآورم
دست ستم ز جیب تحمل درآورم
باید که حمله بر شه عالی مقام برد
بادی که دختران حسین را به شام برد
باید یورش برم به سراپرده حسین
باید که افکنم به جهان بانگ شور و شین
ای غضنفر فرنکو انفاس
شیر میدان پر دلی عباس
روز جنگ است جنگ باید کرد
کوشش نام و ننگ باید کرد
از دم تیغ گاو ماهی را
اندر این رزم رنگ باید کرد
عباس:
اعوذبالله منالشیطان الرجیم
بسمالله الرحمن الرحیم
نصر من الله و فتح قریب
ای بیادب از جنگ مرا ترسانی
عباس دل از کف ندهد میدانی
شمر:
این سخنها ندهد سود دیگر ای عباس
شو مهیای جدال ای شه اورنگ اساس
یا نمایید شما بیعت و فارغ گردید
دیگرم نیست به تو گفت و شنود ای عباس
عباس:
یا صاحب ذوالفقار وقت مدد است
یا والی هفت و چهار وقت مدد است
حر:
تا زنده است حر تو چرا جنگ میکنی
تیغ پدر به خون خسان رنگ میکنی
یک لحظهای بگیر تو آرام از وفا
تا من کنم نصحیت این قوم بیحیا
عباس:
من زنده باشم بشود خواهرم اسیر
این ننگ را به خود نپسندم ز چرخ پیر
من زنده باشم و بشود دختر حسین
عریان و سر برهنه به دست مخالفین
یا والی الولایت و یا والی الولی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
حر:
تو را قسم بر مرتضی علی عباس
مکن مقاتله با این گروه، حق نشناس
بیا ز من بشنو شمر مرتد کافر
مکن محاربه با سبط والی داور
مگر تو شرم نداری ز سید ثقلین
حیا نما ز رخ شاه دین امام حسین
شمر:
استغفرالله این تو بگو چون که نگذرم
باید سر حسین علی را ز تن برم
باید نهال قامت عباس و اکبرش
از تیغ و نیزه بیفتد در برش
حر:
گر اذن حرب داشتم از شاه تاجدار
بنمودمت به طعمه شمشیر آبدار
برو به یک طرف ای ظالم زنا زاده
که گشته آتش دوزخ برایت آماده
ای ابن سعد با تو مرا هست حاجتی
از من نهان مکن تو اگر پاک طینتی
خواهد حسین که باز رود جانب وطن
راهش نمیدهی تو چرا بازگو به من
ابن سعد:
بدان مامورم ای حر دلاور
برای قتل فرزند پیمبر
نمایم کربلا را دشت و گلزار
به خون سروران آل اطهار
منم مامور غیر از جنگ کردن
تو هم امداد کن بر قتل دشمن
حر:
ای ناکس این نفاق و عداوت چرا کنی
خود را چه سان شریک به خون خدا کنی
از حق بترس مانع راه حسین مشو
از بهر این دو روزه به خون حسین مرو
ابن سعد:
تو میگویی که با سبط پیمبر ترک دعوا کن
ز دنیا بگذر و تا میتوانی فکر عقبی کن
بزن بر طبل ای مغنی بگو تا کی تو در خوابی
زمان جنگ شد اسباب جنگم را محیا کن
حر:
چون که از من نشنیدی سخن راه صواب
خود تو دانی و صف محشر و دیوان حساب
اسب من آب نخورده است ز صبحی تا حال
میروم آب دهم اسب خود را از آب زلال
هر که با ماست بیاید که حسینی شدهایم
سیدینی، سندینی، نیرینی شدهایم
حربن ریاحی اینجا سرگردان میشه که به حرف های امام حسین عمل کنه یا به حرف ها ابن زیاد و تصمیم میگیره پیش اقا امام حسین برود
الا ای حر از خود نداری خبر
نشین و تقاضای گردون نگر
نشین و نما با خود اندیشهای
به باغ نهالت بزن تیشهای
شود دستهای تو ای حر جدا
اگر دست عباس سازی جدا
خورد بر دلت خنجر جانگزا (جانگداز)
اگر عیش قاسم نمایی عزا
الهی شوی در دو عالم ذلیل
اگر اکبرش را نمایی قتیل
الا حر ز عمرت شوی ناامید
نمایی حسین را اگر تو شهید
الهی شود اهل بیتت اسیر
اگر زینبش را نمایی اسیر
شود دخترانت اسیر ظلم
اگر بر سکینه نمایی ستم
الا ای پسر جان بیا از وفا
که شمشیر بندم کمر مرتو را
بپوشم جمله کفن از وفا
به سوی حسین آوریم التجا
برادر حر:
کفن به گردن خود میکنم ز راه وفا
که جان فدای حسین سازم آن شه والا
زهی سعادت و اقبال ای ضیاء دو عین
که ما شویم فدای حسین شه کونین
حر:
آمدی ای حر فرخنده لقا جنگ حسین
آمدی جنگ نمایی به شه بدر و حنین
مادرت کاش نشیند به عزایت ای حر
خاک عالم به سر مهر و وفایت ای حر
زره و خود نیاید به جهان کار دیگر
سر برهنه بروم نزد شه بیلشگر
ای برادر تو بیا یک دمی از راه وفا
کن روا مطلبم از مهر تو ای جان اخا
برادرحر:
مطلبت چیست ایا نور دو چشمان ترم
تا برآرم من دلخسته محزون ز کرم
حر:
گفت ابن سعدم از حیله بازی
باید حسین را مقتول سازی
حسین غریب است لشگر ندارد
سلطان خوبان یاور ندارد
برادر حر:
خاک دو عالم بر فرق مصعب
جان من آمد زین غصه بر لب
حسین غریب است یاور ندارد
سلطان خوبان لشگر ندارد
حر:
چاره چه باشد جانا به دوران
گرداب فکرم در این بیابان
حسین غریب است لشگر ندارد
سلطان خوبان یاور ندارد
برادرحر:
عاقل پسندد هرگز برادر
ما زنده باشیم در خاک یکسر
حسین غریب است یاور ندارد
سلطان خوبان لشگر ندارد
حر:
ترسم برادر از ضرب خنجر
عباس گردد چون مرغ بیپر
حسین غریب است یاور ندارد
سلطان خوبان لشگر ندارد
بربند چشمم جان برادر
ای نور دیده قرآن بیاور
حسین غریب است یاور ندارد
سلطان خوبان لشگر ندارد
برادرحر:
بندم دو چشمت ای نور چشمان
قرآن بگیر این لحظه ز احسان
حسین غریب است یاور ندارد
سلطان خوبان لشگر ندارد
حر:
رو کن به سویش تا جان به تن است
قرآن به فرق و شمشیر در دست
حسین غریب است یاور ندارد
سلطان خوبان لشگر ندارد
برادرحر:
شمشیر خود را ای نور چشمان
انداز گردن از راه احسان
حسین غریب است یاور ندارد
سلطان خوبان لشگر ندارد
حر:
انداز چکمه در گردن من
بربند دستم بر حق ذوالمن
حسین غریب است لشگر ندارد
سلطان خوبان یاور ندارد
برادرحر:
این چکمههایت ای زار افکار
بر گردن انداز با حالت زار
با دست بسته با آه و زاری
نزد شه دین کن التماسی
حسین غریب است یاور ندارد
سلطان خوبان لشگر ندارد
حر:
السلام اول شاه کم لشگر
ثانی التوبه توبه کردم
از کرم بگذر جرمم ای سرور
ای شه خوبان توبه کردم
شاه انس و جان توبه کردم
شاه مظلومان توبه کردم
چون در این کشور اول ای سرور
کردم آزرده خاطرت را
بگذر از جرمم توبه کردم
شاه انس و جان توبه کردم
حامی قرآن توبه کردم
رو سیاهم من بیگناهم من
رحمی ای مولا کن به حالم
بیپناهم من عذر خواهم من
ای شه خوبان توبه کردم
یک سر و یک جان بهر قربانی
چون تو مهمانی توبه کردم
از کرم بخشا جرمم ای مولا
در بر زهرا توبه کردم
یک سر و یک جان بهر قربانی
چون تو مهمانی توبه کردم
یک جوان دارم خواهش آن دارم
تا فدا سازم در ره اکبر توبه کردم
تا که جان دارم بر زبان دارم
شاه انس و جان توبه کردم
حق پیغمبر توبه کردم
شاه کم لشگر توبه کردم
شافع محشر توبه کردم
برادرحر:
ای شه خوبان توبه کردم
شاه مظلومان توبه کردم
امام حسین:
ایا جوان ز چه رو دلشکسته میآیی
کفن به گردن و با دست بسته میآیی
سبب ز چیست که افکندهای تو سر در پیش
گرفته مصحف و شمشیر در برابر خویش
نظاره کن به رخم بینم از چه نالانی
چه روی داده چه ابر بهار گریانی
حر:
یقین دانم که از من سرزده ای شاه تقصیری
کز آن تقصیر میدانم شما البته دلگیری
ز رنگ معصیت آئینه قلبم شده تاریک
به آب رحمتت محتاجم ای شاه از تو تطهیری
شفاعت گر نظر داری شفیع آوردهام قرآن
تلافی گر به سر داری عیان بر دست شمشیری
امام حسین:
خوشا سعادتت ای حر که رستگار شدی
مطیع امر خداوند کردگار شدی
گذشتم از سر تقصیرت ای خجسته لقا
بدان که توبه تو شد قبول درگه ما
بیا ز گردن تو حال چکمه بردارم
تو را از جمله یارانت دوستتر دارم
ولی بگو که کیانند این سه کس همراه
که آمدند به همراه تو به ناله و آه
حر:
شوم فدای تو ای نور دیده زهرا
همین سه کس که رسیدند به پابوس شما
مرا یکی است برادر یکی بود پسرم
یکی دیگر بود آقا غلام خوش جگرم
امام حسین:
گذشتم از سر تقصیر تو من ای یار
قبول توبه نمودم به خالق غفار
فدای جان تو عباس ای برادر جان
تو هم ز گردن معصب برآی بند گران
حر:
ایا مشرف معراج دوش پیغمبر
شوم فدای تو ای پادشاه کم لشگر
کسی که کرد در اول جفات من بودم
کسی که جان بسپارد برات من باشم
بده اجازه که جان را کنم به قربانت
فدای جان تو و دیدههای گریانت
امام حسین:
که ای عزیز تو امروز تازه مهمانی
به نزد شاه شهیدان تو بهتر از جانی
تو باش ساعتی آسوده تا کس دیگر
رود محاربه این گروه بد اختر
حر:
خوش بود مهماننوازی یا حسین
جا دهی از لطف مهمان را به فردوس برین
تشنه لب گردم فدایت ای شه با احترام
آب نوشم من ز دست ساقی کوثر مدام
امام حسین:
شرط مهمانی ارباب وفا این نبود
که چو مهمان برسد قهر کند مهمان را
میزبانی چون من و مثل تو مهمان عزیز
به دم تیر فرستم ز چه رو مهمان را
کنون که این همه داری هوای سرداری
بیا ز مهر بپوشم تو را کفن باری
حر:
شوم فدای تو ای پادشاه کرببلا
نما حمایت یاران من ایا مولا
ایا گروه غریبان خدا نگهدارت
خدا وجود شما از بلا نگهدارت
امام حسین:
برادر و پسرت ای حر نکو منظر
بود عزیز از قاسم و علیاکبر
برو که حضرت پروردگار یارت باد
در این سفر گل مقصود در کنارت باد
حر:
ایا سست عهدان بیاعتبار
خدا نشناسان بیننگ و عار
منم حر شیرافکن نامدار
منم شیعه شاه دلدل سوار
منم آنکه از تیغ من بیدرنگ
پرید است از روی افلاک رنگ
منم چاکر خاندان رسول
منم جان نثار عزیز رسول
شما را مگر از خدا شرم نیست
به دل رحم زین کار و آزرم نیست
ادامه دارد ....
پس از توبه کردن حر ، برادر ، پسر و غلام خورد را نزد امام حسین میبرد و خود به جنگ قوم لعین میرود.
برادر حر صحنه درگیری حر با لشگریان ابن سعد را میبیند از امام حسین اجازه میگیرد و به جنگ میرود و شهید میشود و حر با جنگیدن خود را به برادرش میرسند
رسیدم برادر فدایت شوم
به قربان مهر و وفایت شوم
بیا تا به دوشم کشم نور عین
برم نعش تو من به نزد حسین
حسین جان ببین تو ز راه وفا
فدایی نمودم برادر تو را
بگردانمش دور عباس تو
شود جان به قربانی جان تو
به دور سرت گردم ای شاه دین
ببخشا گناه من دل غمین
در اول اگر من خطا کردهام
در آخر سرم را فدا کردهام
برادر فدای برادر تو را
نمودم به صد آه و شور و نوا
سر خود نمایم فدای سرت
به قربانی اکبر و اصغرت
حر: بعد از شهادت پسر حر ، غلام حر هم به میدان میرود و او هم شهید میشود . حر که نایی برایش نمانده پس از جنگ طولانی به زمین میخورد و ... شمر: حر: پایان تعزیه جناب حربن ریاحی.
رسد صوت فرزندم این دم به گوش
که بردست از دل مرا صبر و هوش
خدایا گواهی که با شور شین
پسر را نمودم فدای حسین
نیامد صدای جوانم امان
گمان شد به قربان شاه جهان
کجایی علی جان فدایت شوم
به قربان مهر و وفایت شوم
ندارم دیگر چاره با اشک و آه
بجز آنکه گردم در و دشت را
علی داغ تو قد بابت شکست
دوباره بیارم به شمشیر دست
دوباره کنم جنگ از پر دلی
که شاید بیابم نشان از علی
شه لافتا یا علی یا علی
مه انما یا علی یا علی
در این جا زند موج خون از چرا
یقین کشته گشته است آن باوفا
از این خون تازه عیانم شده
از این جا عبور جوانم شده
ببوسیم تو را خاک نیکو سیر
که شاید نشانی دهد از پسر
دهد بوی فرزندم این خاک آه
یقین کشته گشته است آن با وفا
عزیزان همین نقش طفل من است
همین بره قربانی اکبر است
حلالزاده پسر جان خوشا به احوالت
شهید راه حسین گشتهای خوشا حالت
به دوشم بیا ای مرا نور عین
رسانم تو را من به نزد حسین
شه لافتا یا علی یا علی
مه انما یا علی یا علی
حسین جان نظر کن به این نوکرت
ببین بره قربانی اکبرت
حسین جان نگر حال من از وفا
پسر را نمودم به راهت فدا
یا حسین از نوکرت راضی شدی
راضی از این نوع جانبازی شدی
عزیز فاطمه از من رضا شدی یا نه
به حشر میرسدم خون بها بگو یا نه
ایا پر دلان حر به جنگ آمده
ز کوهسار خونین پلنگ آمده
نسازید بر کشتن او درنگ
نوازید از هر طرف طبل جنگ
ایا امام جهان ای شه سپهر جناب
بیا فدای سرت حر کشته را دریاب
به روز حشر شفیعم شود حسین به خدا
اقول اشهد ان لا اله الا الله
محمد است رسول و علی ولیالله
لیست نفش ها تعزیه حضرت قاسم
وهب
مادروهب
عروس وهب
ام لیلا
زینب
عبدالله
امام حسین
مادر قاسم
شمر
ابن سعد
ازرق
حضرت قاسم
مخالف خوانان (ابن سعد ، شمر ، ازرق ) مبازر طلب میکنن و رجز میخوانن
قسمت رجز خوانی مخالفان در تعزیه حضرت قاسم
در فایل پیوست
با فرمت mp3
*****************************************
بعد ازرجز خوانی مخالفان حضرت زینب با شنیدن رجز خوانی ابن سعد رو به سوی برادرش امام حسین میکند و میفرماید تمام یاران شما شهید شدن اجازه بدید تا ما کفن پوش تو شویم یا حسین ولی امام قبول نمیکند .
امام حسین هَل مِن ناصر یَنصُرنی میخواد که حضرت قاسم (قاسم ابن الحسن ، نوجوان و یادگار امام حسن) صدای عمو خود را میشنود !
دانلود قسمت آغازین نسخه حضرت قاسم
فایل 3gp
4 مگ حجم فایل
در پیوست همین پست
*******************************
یک بند از نسخه حضرت قاسم
حضرت قاسم به نزد عمو خود میرود و با امام حسین صحبت میکند ولی امام حسین اجازه نمیدهد که گل باغ حسن بن علی به میدان برود هرچقدر قاسم از عمو خواهش میکند ولی آقا امام حسین قبول نمیکند که قاسم بن الحسن به میدان جنگ برود. امام حسین حضرت قاسم را روانه میکند تا به خیمه خود برود
حضرت قاسم به نزد مادرش میرود و از مادر میخواهد که به عموش بگوید او به جنگ برود ولی مادرش هم قبول نمیکنه و میگوید تو یادگار امام حسن هستی و قاسم جان سنت کم است نمیتوانی بجنگی !
مخالف خوانان باز دور خیمه را گرفته و باز هَل مِن مبارز میخواند که قاسم را بفرست بجنگ که او را شبیه علی اکبرت پر پر کنیم!
و امام حسین هَل مِن ناصر یَنصُرنی میخواد که .......
ادامه دارد ...
و امام حسین هَل مِن ناصر یَنصُرنی میخواد که وهب مرد نصرانی صدای امام را میشنود
ادامه دارد .....
سلام علیکم
فوق العاده ست اجرتون با سیدالشهدا تا به حال تعزیه رو درک نکرده بودم...
خواهش میکنم
با تعزیه خیلی از مردم جهان شیعه و عاشق اهل بیت شدند :Gol:
سلام
مطالب فو ق العاده ی شما استفاده کنم
همه چی دست آقا امام حسین و یاران باوفاش است
دست نوشته ها من معمولی است :Gol:
*در فایل صوتی گفتگو وهب با امام حسین و اذن جنگ گرفتن وهب از امام حسین را میتوانید گوش دهید:Gol:
ورود وهب به کربلا + گفتگو وهب با مادش + گفتگو وهب با امام حسین
فایل صوتی پسوند 3gp
در همین پست پیوست است ********************************* [RIGHT]ادامه دارد ....
[/RIGHT]
وهب به میدان جنگ میرود و ابن سعد را خطاب میکنید .
ابن سعد : تو کی هستی که لباسهای خارجی بر تن داری . برو تو که نصرانی هستی ! برو تو به خیمه تازه دامادی !
ولی وهب میگوید شما قوم ظالمی هستید که راه بر روی نوه پیامبرتان میبنید . وهب با سپاه ابن سعد به جنگ می پردازد.
در حال جنگ بیاد مادرش می افتید و برمیگردد به خیمه به مادرش می گوید مادر کجایی؟ مادر وهب جواب میدهد که چرا آمدی مگرتو از علی اکبر حسین عزیز تر هستی ! که برگشتی ! وهب به جنگ میرود
وهب با سرو تن زخمی باز بر میگردد به خیمه و به مادرش میگوید که رضا شدی و وفاداری مو نشان دادم! مادر وهب باز او را تشویق به جنگ میکند.وهب جنگ میرود .بازدوباره وهب برمیگردد که به خیمه پیش مادر و عروس به مادرش میگوید که این آخر بار است منو میبینی مادر منو حلال کن.
و ازمادرش میخواد پیش عشقش برود مادر اجازه میدهد تا پیش عروسش برود.به عروسش میگوید بشین وصیعت دارم: مبدا از خیمه بیرون بیایی ، مبدا چادر از سربداری . مبدا دشمنان بر تو نظر نمایند و از عشقش حلالیت می طلبد و به جنگ میرود.بر روی وهب باران تیر میبارند .عروس صدای ناله های وهب را میشنود و بخاطر حرفهای عشقش از خیمه بیرون نمی آید
ادامه دارد....
*(پایان قسمت تعزیه وهب نصرانی)
امام حسین خواهرش را خطاب میکند و به حضرت زینب میفرماید جنازه پسرم علی اکبر را می اورند شما شیون و فریاد نکنید چون عروسی قاسم است (به روایت تعزیه )
جنازه علی اکبر را می اورند امه لیلا پشت جنازه می دود ! شیون و گریه میکند که جوانان ناکم است ! مادر قاسم می اید میگوید مادر علی چرا گریانی عروسی قاسم است ! امه لیلا میگوید هنوز خون صورت علی خشک نشده چرا من بیام عروسی باز مادر قاسم میگوید امه لیلا گریه نکن بیا عروسی قاسم ، تا وقتی خودم امام حسین تشریف می اورد پیش جنازه پسرش ، فرمود: شهید شدن علی اکبر کمرم را شکسته است . امام حسین فرمودن: بروید عروسی قاسم ، پسر یتیمی که پدر ندارد!
* دوستان توجه کنن این قسمت عروسی حضرت قاسم فقط در تعزیه این گونه میباشد و صحت خارجی ندارد
* اگر در مورد عروسی حضرت قاسم در روز عاشورا سوال دارند به این تاپیک مراجعه کنند
ادامه دارد .....
بعداز داماد شدن حضرت قاسم ، قاسم ابن الحسن نزد عمو خود میرود و از او درخواست میکنم که به قاسم اجازه بدهد به جنگ لشگریان ابن سعد برود . امام حسین این اجازه را نمیدهد ! و مادر قاسم میگوید تو تازه دامادی نرو عزیز مادر. ولی قاسم گفت وهب هم تازه داماد بود ! و حضرت قاسم از امام اجازه میگیرد تا به جنگ لشگریان منافق برود . سپاه ابن سعد و ازرق میبینم یک پسری اماده به جنگ که هنوز زره اش بر تن ندارد !
شمشیرش را هم نمیتوان تکان بدهد !!!
[="]بعد از راهی شدن حضرت قاسم به جنگ ، ازرق مشاهد میکند یک نوجوان به جنگ آماده است که او پسر کوچکش را به جنگ با حضرت قاسم می فرستد . حضرت قاسم با سن کمش ترفندی می زند و خطاب به پسر ازرق میکند و می فرماید تو امدی به جنگ ولی زین اسبت بسته نیست وقتی میخواد پسر ازرق میخواد زین اسب خودرا ببند حضرت قاسم یک شمشیر به او میزند و به درک میفرستد . سر پسر ازرق را پیش ازرق می اندازد ! ازرق خشمگین میشود و پسر دومی را راهی میدان جنگ میکند آن هم به درک میرسد و پسر سومی هم همان طور و خود ازرق هم به جنگ میرود و باز قاسم ابن الحسن او را همان طور به درک میفرستد و ابن سعد دستور میدهد که سپاه به حضرت قاسم حمله می کند و حضرت قاسم با بارش نیزه و کمان مواجه میشود و به این ترتیب به شهادت میرسد[/]
[="]
[/]