دلایل تشیع بر معنای امامت در خطبه غدیر

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دلایل تشیع بر معنای امامت در خطبه غدیر

دلايل و قرائني كه بر صحّت ديدگاه شيعه گواهي مي‏دهد، عبارت است:

ـ معناي ولايت: لغت شناسان و كتاب‏هاي برجسته و ممتاز لغت، كلمه ولايت را به معناي سرپرستي، عهده‏داري امور، سلطه، استيلا،رهبري و زمامداري معنا كرده‏اند.
در اين جا معناي اين كلمه را با برخي از مشتقاتش فقط از كتاب‏هاي لغت اهل سنت برايتان نقل مي‏كنيم:

- راغب اصفهاني مي‏نويسد: «وِلايت؛ يعني، ياري كردن. و وَلايت؛ يعني، زمامداري و سرپرستي امور و گفته شده است

كه ولايت و ولايت ماننددِلالت و دَلالت است و حقيقت آن «سرپرستي» است. ولي و مولي نيز در همين معنا به كار مي‏رود»، (المفردات الراغب، ص 570).
- ابن اثير مي‏نويسد: «وليّ؛ يعني، ياور... و هر كس امري را بر عهده گيرد، «مولي و وليّ آن است».

سپس خودش مي‏گويد: «و از همين قبيل است حديث «من كنت مولاه فعلي مولاه»...
و سخن عمر كه به علي(ع) گفت: «تو مولاي هر مؤمني شدي»؛ يعني، «ولي مؤمنان گشتي»، (النهاية، لابن اثير، ج 5، ص 227).

- صاحب صحاح اللغة مي‏نويسد: «... هر كس سرپرستي امور كسي را به عهده گيرد ولي او است»، (الصحاح في لغة العرب، ج 6، ص2528).

- صاحب مقاييس مي‏نويسد: «.. هر كس زمام امر ديگري را به عهده گيرد «وليّ او است»، (معجم مقاييس اللغة، ج 6، ص ص 141).

اكنون با اين گفته‏هاي مصرّح ارباب لغت، چگونه مي‏توان «من كنت مولاه فعلي مولاه» را به «دوستي» صرف معنا كرد و سرپرستي اجتماعي وزمامداري را از آن جدا ساخت؟!

مگر نه اين است كه «ابن اثير» لغت‏ شناس معروف عرب و سني، خودش تصريح مي‏كند كه كلمه «مولي» درروايت «من كنت مولاه فعليّ مولاه» از زبان پيامبر(ص) و در گفتار عمر در همين معنا به كار رفته است؟

بقیه در پست بعدی

ـ خطاب تند و قاطع الهي: آيا اگر حادثه غدير صرفا براي اعلام دوستي حضرت علي(ع) بود، آن قدر اهميت داشت كه خداوند به پيامبرش وحي كند،

كه اگر آن را ابلاغ نكني، رسالت الهي را انجام نداده‏اي؟

خداوند مي‏فرمايد: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لن تفعل فما بلغت رسالته واللّه‏ يعصمك من الناس ان اللّه‏ لايهدي القوم الكافرين»، (مائده، آيه 70).


آيا اين اخطار شديد اللحن به خوبي نشان نمي‏دهد كه مسأله بالاتر از اين حرف‏ها است؟

البته محبت اميرالمؤمنين(ع) جايگاه بسيار بلندي دارد و يكي از نشانه‏هاي ايمان است؛
ليكن بحث در اين است كه اين خطبه بنا به دلايل ذكر شده، قطعا منحصر به «ولايت محبت» نيست.


ـ دلداري خدايي: در آيه ياد شده، خداوند پيامبر را دلداري داده، مي‏فرمايد: در راستاي اجراي اين مأموريت، خداوند تو را در مقابل توطئه‏هاي مردم محافظت مي‏كند «واللّه‏ يعصمك من الناس».


آيا اين مسأله نشان نمي‏دهد كه اين مأموريت، مسأله مهمي بوده است كه پيامبر(ص) بيم آن داشته كه برخي بر اثر هواهاي نفساني به مقابله برخاسته و توطئه كنند؟
آيا فقط با اعلام دوستي حضرت علي(ع) جاي چنين خوفي بود؟


ـ گزينش مكان: آيا اين كه پيامبر(ص) جحفه را - كه مكان جدا شدن و انشعاب مسافران است - انتخاب كردند،
تا همگي قبل از انشعاب در سخنراني آن حضرت حضور داشته باشند و نيز اين كه پيامبر(ص) دستور دادند
كساني كه از آن مكان گذشته بودند برگردند، و صبر نمودند تاكساني هم كه عقب مانده بودند، از راه برسند و... نشانه چيست؟
اين كه دستور دادند كه شاهدان به غايبان اطلاع دهند و اين «نبأ عظيم» را به گوش همگان برسانند، دلالت بر اين ندارد كه مسأله، براي امت اسلامي فوق‏العاده مهم و حياتي است؟


آيا عاقلانه است كه پيشواي بزرگ مسلمانان در آخرين سخنراني براي جمعيت باشكوه حج‏گزاران و در آن گرماي سوزان، مسافران خسته و كوفته را گرد آورد
و با اين تأكيدات، با آنان سخن بگويد و تنها مقصودش اين باشد كه بگويد: «علي را دوست داشته باشيد»؟!

بقیه در پست بعدی

ـ نزول آيه اكمال: اين كه پس از اجراي اين مأموريت، آيه نازل شد كه: «اليوم اكملت لكم دينكم و رضيت لكم الاسلام دينا»،(مائده،آيه 3).


آيا دلالت بر اين ندارد كه مسأله بالاتر از صرف محبت بوده و آيا فقط با دوستي حضرت علي(ع) - نه رهبري و پيشوايي آن حضرت -دين كامل شد و خداوند اسلام را پسنديد؟


اگر مسأله فقط دوستي و مودّت بود، كه در اين رابطه قبلاً آيه‏اي نازل شده و از اين جهت نقصي در دين نبود؛


زيرا آيه « قل لا اسألكم عليه اجرا الا المودة في القربي»، (شوري، آيه 23) قبلاً نازل گشته بود. پس نتيجه مي‏گيريم كه آيه اكمال، پيام ديگري را در بر دارد.

ـ چرا پيامبر(ص) در آن حادثه، به مسائل اعتقادي استشهاد نموده و در كنار آنها مسأله ولايت را مطرح كردند؟


ـ چرا پيامبر(ص) عترت را در كنار قرآن و به عنوان «ثقل اصغر» ذكر نمودند؟



ـ چرا پيامبر(ص)فرمودند: قرآن و عترت از يكديگر جدا نمي‏شوند و فرمودند: امت بايد به هر دو چنگ زند؟

آيا صرف دوست داشتن قرآن كافي است يا بايد از آن پيروي كرد و آن را امام و پيشواي خود دانست؟

وحدت سياق نشان مي‏دهد كه در مورد اهل بيت(ع)، نيز بايد همين‏گونه رفتاركرد و آنان را سرمشق، الگو و پيشواي عملي خود قرار داد.

ـ چرا پيامبر(ص) به مسأله ايفاي رسالت و سپس به «اولويت» خود بر مؤمنين انگشت مي‏گذارد و بلافاصله مسأله ولايت را طرح مي‏كند؟

ـ چرا پيامبر(ص) مسأله ولايت را سه يا چهار بار تكرار مي‏كند؟ اين همه تأكيد براي چيست؟

بقیه در پست بعدی

ـ چرا پيامبر(ص) بعد از اين حادثه فرمودند: «اللّه‏ اكبر» بر اكمال دين و اتمام نعمت و خشنودي خدا به رسالت من و ولايت علي «بعد ازمن»؟

نكته مهم در اينجا اين است كه اگر مقصود از «ولايت» محبت باشد ديگر قيد «بعد از من»، زايد است؛
زيرا محبت حضرت علي(ع) مقيدبه زمان پس از مرگ پيامبر(ص) نيست و بسيار مسخره است


اگر منظور پيامبر(ص) را اين بگيريم كه بعد از رحلت من، علي را دوست بداريد؟
زيرا محبت علي(ع) با حيات پيامبر(ص) قابل جمع است و اين رهبري امام علي(ع) است كه پس از پيامبر(ص) مورد نظر مي‏باشد؛ زيرا دريك زمان وجود دو پيشوا در عرض هم ممكن نيست.


ـ چرا بعد از اين ماجرا، مردم با حضرت علي(ع) بيعت كردند؟ مگر دوستي بيعت دارد؟

بيعت در لغت به معناي التزام به فرمان‏برداري و تبعيت است و حتي ابوبكر و عمر نيز با آن حضرت بيعت كرده و هر يك گفتند: «بخّ بخّ لك يا علي، اصبحت مولاي و مولي كل مؤمن».


- نكته ديگر آن كه همه حاضران در آن جلسه از خطابه پيامبر(ص) مسأله «امامت و پيشوايي حضرت علي(ع)» را فهميدند

و بلافاصله «حسان بن ثابت انصاري» از پيامبر(ص) اجازه گرفت و اشعاري زيبا سرود كه در يكي از ابيات آن از زبان پيامبر(ص) چنين مي‏گويد:


... قم يا علي فانّني
رضيتك من بعدي اماما و هاديا
يعني: اي علي! برخيز، خرسندم كه تو امام و هادي بعد از من مي‏باشي.


موضوع قفل شده است