الگو پذیری ما چگونه است و چگونه باید باشد !؟
تبهای اولیه
با عرض سلام و ادب و احترام
موضوع مورد بحثم در مورد الگو پذیری ما در زندگی است که ابتدا چند تعریف کامل از فرمایشات بزرگان رو مطرح میکنم لذا هدفم از مطرح نمودن این موضوع مشکلاتی است که در بین افراد جامعه وجود دارد و امید دارم با کمک و راهنمایی های شما بزرگوارن این مشکلات و ناآشنایی ها به یاری خدا بر طرف شوند . بعد فرمایشات بزرگوارن عرایضم را به خدمت شما عزیزان می رسانم
===============================================
انسان ، نیازمند الگو
براي کمتر کسي ترديدي در نقش تربيتي و سازندگي الگوها در زندگي آدمي وجود دارد . اگر هيچ تحليل روانشناختي و دليل علمي بر نقش اساسي الگوها در شکل گيري شخصيت فرد و نحوه ي سلوک او و نياز همه جانبه اي که به الگوها دارد ، وجود نداشته باشد جز همان تجربه ي گسترده اي که هر فرد در زندگي شخصي در اين خصوص دارد و احساس نياز به الگو و تأثير آن را عملا و از درون در خود يافته و مي يابد ، در ضرورت اهتمام به اين مهم کفايت مي کند ، بويژه براي کساني که احساسات و عواطف قوي و پر تأثير آنان احساس الگو خواهي و زمينه تأثير پذيري از الگوها را در آنان دو چندان مي سازد . آدمي همواره يک نگاه او به واقعيت موجود خود است و نگاه ديگرش به نقطه اي است که خود را شايسته وصول به آن مي داند . يا لااقل آرزوي دستيابي به آن را دارد .
يك چشم به کاستيها و استعدادهاي کنوني و يک چشم به آرمانها ، اهداف و وضعيت مطلوبي که براي خويش ترسيم مي کند دارد . هر کس مي کوشد فاصله ي ميان واقعيت موجود و حقيقت مطلوب را به حداقل برساند و اين اصلي است مشترک ميان آدميان و ترديدي در آن نيست . نيک مي دانيم که آنچه ميان آدميان متفاوت است واقعيتهاي متفاوت « موجود » ، و آرمانها و واقعيتهاي بسيار متفاوت « مطلوب » است . هر کسي شخصيت و واقعيت وجود خويش را در آينه ي آينده به گونه اي مي بيند و يا مي طلبد و يا لااقل آرزو مي کند ، حتي اگر آرزويي دست نايافتني باشد . خوشبختي ، همان حقيقت مطلوب ، واژه اي نيست که همه يک معنا و يک تفسير از آن داشته باشند . تلاش عمده ي پيامبران الهي (ع) و سرآمد همه ي آنان ، پيامبر خاتم (ص) و اولياء اسلام (ع) آشنا ساختن آدميان با چهره ي واقعي خوشبختي يعني همان « حقيقت مطلوب » است که کمال طلبي هر کس آن را فرياد مي کند و در پي آن مي باشد . آدميان تفاوتشان در شکل دادن به شخصيت خود و نحوه ي سلوک و حيات ، در تفسيري که از اين واژه محبوب ارائه مي دهند و در مسيري که براي وصول به آن ترسيم مي کنند و در عواملي که در اين مسير که گاه به درازاي يک عمر است - يار راه مي شمارند و در سطح و عمق آگاهي آنان به آنچه در پي آنند مي باشد . در اينها نيز ترديدي نيست . آنچه اينک در پي تأکيد برآنيم اين است که آدمي همه ، هر کس به فراخور و به مقتضاي جهان بيني ، باورها ، و تحليل و تفسيري که به اجمال يا به تفصيل از خوشبختي و حقيقت مطلوب خويش دارد ، در نقطه اي از آينده زندگي خود که لزوما عنصر زمان در آن دخالت ندارد و در واقع در نقطه اي ديگر از شخصيت و حيات انساني خود ، نمونه يا نمونه هايي را در پيش چشم آينده نگر خود نصب مي کند و آن را مرکز ثقل همت و تلاش خود قرار مي دهد . نمونه هايي که از آن به عنوان «الگو» ياد مي کنيم . الگوهايي که در شخصيت خويش و در شکل گيري کمالات انساني خود ، دستيابي به آن را هر چند نسبي ، امري شدني مي داند يا آرزوي آن را در سير مي پروراند . الگويي که مي تواند جامع خواستهاي آرماني و مطلوب شخص باشد يا مجموعه اي از الگوها که در ترکيب خود ، چهره اي از الگوي مطلوب شخص را ترسيم مي کند . اينجاست که نقش الگو و ميزان تأثير گذاري آن در شکل گيري و سلوک آدمي نمايان مي شود . تلاش وي در هر چه بهتر شناختن الگو و پي بردن به راز و رمزهاي موفقيت الگو و کوشش براي کنار زدن موانع و هماهنگ سازي و تطبيق خود با او و حتي و لا اقل آرزوي پيشي گرفتن از او ، آغاز مي شود ، آغازي که پايان ندارد ، آغازي که در مسير تا انتها و حتي پس از پشت سر گذاشتن الگو ادامه مي يابد . الگوها به فراخور جاذبه اي که در شخص ايجاد مي کند نه فقط دستمايه ي نحوه شکل گيري شخصيت آدمي مي شوند بلکه مايه اي براي تشخص اجتماعي و ميزاني براي نمود بيروني وي و معرفي او مي گردند . بس است که شخص براي معرفي خود ، الگوهاي شناخته شده ي خود را بازگو کند . و اين خود زمينه اي براي افتخارخوانيها و عاملي براي خط کشيهاي اجتماعي و تمايز شخصيتي آحاد جامعه در ميان خود وجوامع در سطح جهاني خواهد بود . و اين قاعده اي است نه براي فرد بلکه براي هر جامعه اي که در هيأت يک فرد با يک هويت جمعي ظاهر مي شود و از ديگر جوامع متمايز مي گردد .
و نيک مي دانيم آنچه نقطه مشترک و نخست در بحث الگوخواهي و الگوسازي است ، اصل اين نياز و اصل تأثير بخشي و اصل فراگيري و گستره ي آن به پهناي همه آدميان است ، اما نوع الگو ، خوب يا بد ، مثبت يا منفي ، ويرانگر يا اصلاح گر ، همه و همه در مرحله ي بعد است و همين اقعيت است که کار مصلحان را دشوار مي سازد و امر هدايت را در مسيري ناهموار مي افکند . و اينجاست که الگوهاي کاذب رخ مي نمايد و جاذبه هاي وسوسه گر و دلفريب آن ، تشخيص سره از ناسره را بر بسياري آدمان دشوار مي سازد و کار را بر مبلغان ارزشهاي واقعي و تفسيرگران خوشبختي حقيقي سخت مي سازد .
اديان آسماني ، در چهره ي کامل آن ، قرآن کريم ، اين زمينه غريزي و اين نياز فطري آدميان را فرصتي بس مغتنم دانسته و همواره در کنار رهنمودهاي خويش و در جهت رسالت هدايتگري خود ، نمونه هاي عيني و الگوهاي تجربه شده ي بشري را در پيش چشم آنان گذاشته و در وصف آنان سخن گفته و مستقيم و غير مستقيم آنها را در همان نقطه هايي نصب العين آدميان قرار داده که در دعوت خويش ، بشر را به آن نقطه مي خواند ؛ مثالها و نمونه هايي از ميان خود آدميان و از جنس آنان و در شکل و شمايل آنان . نمونه هاي عيني را در حيات و ممات الگو شمرده است و از هر فرصتي براي توجه دادن به آنان استفاده کرده است . تا آنجا که براي نگاه به چهره ي آنان و حتي براي نگاه به در خانه آنان ارزش قايل شده و در ادبيات دين ، براي آنان « ثواب » بر شمرده است .
منبع: کتاب امام خميني و الگوهاي دين شناختي در مسايل زنان - برگرفته از rasekhoon
الگو بودن امام
انسان براي رسيدن به کمال نياز به الگو دارد و يكي از اصول تربيت، الگوسازي و استفاده از الگو ميباشد. در واقع انسان اگر نمونه و مدلي نداشته باشد، سرگردان مي شود.
امام، الگوي کاملي است که بايد همه انسا نها سعي کنند مثل او شوند. امام مدل، نمونه و ميزان است.
اگر الگوهاي کامل و واقعي را پيش چشم خود مجسم نكنيم و به آنان عشق نورزيم، الگوهاي کاذب و باطل با تبليغات نابجا فراروي ما قرار خواهند گرفت و به آنان گرايش پيدا خواهيم نمود و ما را به سوي خود خواهند آشيد.
قرآن، تنها آن قسمتي از داستان پيامبران را که م يتواند براي ديگران الگو باشد بيان مي کند. به نام همسر و تعداد فرزند و تاريخ تولد و وفات آنان کاري ندارد. يعني هرگز قرآن قصد داستان سرايي ندارد بلكه هدفش الگو سازي است.
امام تنها راهنما نيست، بلكه امام است، تنها سرپرست نيست، بلكه امام است، يعني کار و عبادت و خوردن و جنگيدن و سكوت و فريادش براي ما الگو و درس است.
امام به گفته ها و تئور يها، عينيّت ميبخشد.
امام طرح ذهني اسلام را به حقيقت خارجي، تصوّر را به واقعيّت و خيال را به حقيقت تبديل ميکند و بيان ميکند که اسلام تنها اسم بي مسمي نيست .
امام با آن صفات و افكار و اعمال هم هجا و در همه وقت و براي همه افراد امام است، چنانكه ابراهيم عليه السلام اکنون نيز امام است.
چه جالب تعبيري است و چه نيكو مقامي است و چه زيبا لفظي است کلمه امام. اين کلمه به قدري بار و محتوا دارد که هرگز لغات ديگر از قبيل معلم، مرشد، هادي، مبلغ، واعظ اين همه معنا ندارد، زيرا همه لغات دلالت بر آموزش و ارشاد ميکند نه حرکت و پيشوايي، ولي امام يعني کسي که خود ميرود و عملاً پيشواست و ديگران از او پيروي مي کنند.
از بزر گترين را ههاي نفوذ استعمارگران ارائه الگوهاي بد و دور کردن جوانان از امامان و الگوهاي حقيقي است و شايد يكي از فلسفه هاي زيارت امامان نيز همين است که انسان هر گونه که هست، در برابر انساني که بايد باشد بايستد و فاصله ها و کمبودها را دريابد.
شايد يكي از فلسفه هاي عزاداري امام حسين عليه السلام نيز همين باشد که انسان بنشيند و صبر و پشتكار رهبران خود را در احياي مكتب و ايثار آنان را بشنود و با خود مقايسه کند و بداند که چگونه بايد زندگي کند و بميرد و چه راهي را بايد انتخاب نمايد.
نقش الگوها در جامعه
قرآن زنان پيامبر را مخاطب قرار داده و مي فرمايد:
« يا نساء النبي من يأت منكنّ بفاحشة مبيّنة يضاعف لها العذاب ضعفين» (سوره احزاب، آيه 30) هر کدام از شما مرتكب خلافي آشكارا شويد، دو برابر ساير زنان عذاب ميشويد.
اين به خاطر آن است که زن پيامبر عملاً الگو و مدل ساير مردم است و نقش رهبري را ايفا مي کند. در حديث ميخوانيم: « يُغفر للجاهل سبعون ذنباً قبل أن يغفر للعالم ذنب واحد » (کافي، ج 1، ص 47) هفتاد گناه از جاهل بخشيده مي شود قبل از آنكه يك گناه از عالم بخشيده شود.
آري انسان عالِم و دانشمند، در جامعه سرآمد و الگوي مردم است، لذا خطاي او هم بزرگ به حساب ميآيد.
بزرگان گفتهاند: گناه صغيره عالم و دانشمند، گناه کبيره به حساب ميآيد، زيرا عمل او در ديگران بيشتر اثرگذار است. اينكه ميبينيم گناه بدعت گذار و کساني که در جامعه پيشگام و برنامه ريز و پايه گذار انحراف هستند چند برابر سايرين است، به خاطر آن است که آنها نقش الگو و رهبري را دارند.
برگي از تاريخ
از امام هادي عليه السلام پرسيدند: چرا حضرت علي عليه السلام در جنگ جمل هر که را زخمي ميشد رها مي کرد، ولي در جنگ صفين فرمان داد زخميها را هم بكشند؟
امام هادي عليه السلام در پاسخ فرمود: در جنگ صفين رهبر مخالفان زنده بود و زخميهاي فراري را دوباره جمع و کمبودها را جبران و ضعفها را تقويت و بيماران را عيادت و دلجوئي مينمود و ريشه فساد در آب بود، (تا ريشه در آب است اميد ثمري هست) و لذا براي خشكاندن ريشه فساد و پايان دادن به توطئه بايد اثري باقي نگذارد، امّا در ماجراي جنگ جمل، پس از کشته شدن بزرگان دشمن مثل طلحه و زبير و از هم پاشيده شدن فرماندهي سپاه دشمن، اميد و پناهگاهي براي فريب خوردگان فراري و زخمي ها نبود، لذا هر کدام زخمي مي شدند يا پا به فرار مي گذاشتند، مورد تعقيب قرار نميگرفتند. (تحف العقول، ص 508)
از اين ماجرا به خوبي ميتوان نقش رهبر را در جبهه باطل و تفاوت عكس العملها را در جبهه حق دريافت.
[="]الگو پذیری از قرآن
[="]
[="]چگونه مىتوان قرآن را الگو قرار داد؟ [="]
الگو قرار دادن كسى يا چيزى براى انسان به اين معناست كه انسان حركات، سكنات، اعمال، گفتار و رفتارش شبيه الگو شود. ما با فهم دقيق قرآن و عمل به دستورهايش و اجراى اوامر و ترك نواهىاش و عبرت گرفتن از قصص آن ـكه در مورد امتهاى گذشته است ـ و ترك روش كسانى كه در قرآن مذمت شدهاند و پيروى از روش كسانى كه در قرآن مدح شدهاند و در يك كلمه قرآنى شدن، در حقيقت قرآن را الگو قرار دادهايم. حضرت على(ع) درباره پرهيزكاران مىفرمايد:
«افراد پرهيزكار، شب هنگام برپا مىخيزند و قرآن را جزء جزء و با ترتيل مىخوانند و اندوهبار مىشوند و داروى درد خود را در قرآن مىجويند. اگر به آيهاى برسند كه تشويقى در آن است بدان طمع [و اميد] دارند و جانهايشان چنان به شوق مىافتد كه گويا گوش دل بدان مىسپارند و اگر به آيه عذاب برسند گويا بانگ برآمدن و فرو شدن شعلههاى آتش دوزخ را مىشنوند...»[1]
چنانكه روشن است حضرت، در خطبه ياد شده بيان كردهاند كه مؤمنان چگونه قرآن را الگوى خود قرار دادهاند.
چگونه مىتوان احكام قرآن را در جامعه اجرا كرد؟
اين مهم، همّت بلندى را مىطلبد، چون هر چه كارى بزرگتر و برجستهترباشد براى انجام دادن آن به تلاش و جديت و همّت بيشترى نياز است، امّااز آنجا كه احكام قرآن مطابق با فطرت بشر است، راحتتر بر دلهاى پاكمىنشيند. اولين قدم و از راههاى بسيار مهم براى پياده كردن احكام قرآن درجامعه اين است كه ما مردم و جوانان را با قرآن آشنا كنيم. كارى كه مقام معظم رهبرى ـمدظله العالىـ سالها پيش در كشور شروع كردند و ما ثمرات آن را امروز مىبينيم كه تعداد كودكان حافظ قرآن روزبهروز در حال افزايش است و جوانان زيادى به قرآن و حفظ و فهم آن علاقه پيداكردند. برخى از راهكارهاى اجراى فرهنگ قرآن در جامعه عبارتند از:
1. بايد هماهنگى قرآن و عترت بيش از پيش براى مردم بازگو شود و به مسلمانان تفهيم شود كه بايد به هر دو متمسك شوند.
2. بايد نيازمندى شديد مردم به قرآن ـاين برترين ارزش و عالىترين اسوهـ براى جامعه بازگو شود; چنانكه حضرت باقر(ع) در مورد قرآن مىفرمايد: «هيچ ملتى بدون قرآن غنى و بىنياز نيست و هيچ كس با داشتن قرآن فقير و محتاج نيست».
3. توجه به قرآن و عترت به صورت يك فرهنگ فراگير «مثل محرم و عاشورا» تبديل شود و با تبليغ و ترويج، مردم طالب شوند و براى به دست آوردنش از هم سبقت بگيرند.
4. دولت اسلامى و نيروهاى تبليغ و ارشاد جامعه بايد معيار ارزش جامعه را معيار قرآن و عترت قرار دهند و چشمانداز حركتهاى اجتماعى به سوى آن معطوف شود. احترامها، امتيازها، اهميت دادنها و... بر اساس پيروى از قرآن باشد.
5. حركتهاى اجتماعى براى تربيت انسان مثل: آموزش و پرورش، دانشگاه و... بايد بر اساس فرهنگ قرآن و عترت صورت پذيرد و در اين كار سبقت بگيرند و جهان بينى خود را از آن كسب كنند.
بهترين بنده قرآن خوان و قارى كيست؟
امام باقر(ع) درباره دسته بندى قاريان قرآن مىفرمايد:
«قاريان قرآن سه دستهاند:
1. كسانى كه قرائت قرآن را وسيله امرار معاش و جلب هداياى پادشاهان و فزونطلبى قرار دادهاند.
2. كسانى كه قرآن را مىخوانند و فقط حروف آن را گرفته و حدود آن را ضايع كردهاند... [و به آن عمل نمىكنند]خدا امثال آنان را زياد نكند.
3. كسانى كه قرآن را تلاوت مىكنند و با دستورهاى شفابخش آن، بيمارىهاى قلبى و فكرى خود را درمان مىكنند. شبها با تلاوت قرآن مأنوساند و روزها در صحنههاى زندگى از آنها الهام مىگيرند....
پس خداوند به بركت اين گروه از حاملان معارف قرآن، بلا را از اجتماعات دورمىكند و به علت حضور آنان، باران رحمت خود را فرود مىآورد. به خدا قسم! اين دسته در جامعه، از كبريت احمر كميابترند!»[2]
بهترين قرآن خوان و قارى كسى است كه:
1. تلاوتش خالصانه و مقدمه عمل به قرآن باشد; يعنى بخواند تا بفهمد و عملنمايد.
خداوند متعال به پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد: «[اين] كتابى مبارك است كه آن را بهسوى تو نازل كردهايم تا در[باره]آيات آن بينديشند و خردمندان پند گيرند.»[3]
2. آداب تلاوت قرآن از قبيل: طهارت، تدبر و تفكر در آيات، خضوع و خشوع و... را رعايت كند و از جهت ترتيل (وقف و ابتدا)، صوت، لحن، تجويد، قرآن را درست و طبق معيارهاى دقيق بخواند.
پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد: «قرآن را با لحنهاى عرب بخوانيد». و در روايت ديگرى مىفرمايد: «قرآن را با صوت نيكو زينت دهيد، زيرا صوت نيكو بر زيبايى قرآن مىافزايد».[4]
3. تلاوت قرآن مقطعى نباشد و هر روز قرآن بخواند. خداوند متعال مىفرمايد: (فَاقْرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَان); هر چه از قرآن ميسر مىشود، بخوانيد.[5]
4. قرآن را به ديگران بياموزد; پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد:
«بهترين شما كسى است كه قرآن را فراگيرد و به ديگران ياد دهد».[6]
[="]
[="]راههاى انس با قرآن
[="]براى انس گرفتن با قرآن مجيد راههايى وجود دارد كه بسيارى از آنها تجربى است و لازم است آزمايش شود. كيفيت رسيدن به هدف با توجه به ذوق، سليقه، استعداد و گرفتارىهاى شخصى تفاوت مىكند. از جمله اين راهها آشنايى با قرائت قرآن، آشنايى با مفاهيم، ترجمه و تفسير قرآن، خواندن مداوم، رعايت آداب ظاهرى و باطنى قرائت قرآن، بررسى كيفيت تعامل و برخورد اولياى الهى و معصومين(ع) با قرآن و الگو قرار دادن آنان و اهل قرآن است.
انس با قرآن چگونه به دست مىآيد؟ لطفاً درباره اهميت آن هم توضيح دهيد؟
هر مرد و زن مسلمان، بايد قرآن را تلاوت و در آياتش تدبر و خصلت همدم بودن با آن را در خود ايجاد كند و رابطه تنگاتنگ و جدّى با آن داشته باشد، چرا كه قرآن، كتاب كامل انسانسازى است. جامع تمامبرنامهها و رموز تكامل است. سخن خداست و عمل به آن، موجب پيروزى و رستگارى دنيا و آخرت مىشود.انس، يعنى رابطه گرم، علاقه و محبتِ آميخته با عشق و معرفت و الفت ناگسستنى كه موجب اتصال و به هم پيوستگى مىشود. اگر خواسته باشيم به چنين انسى برسيم، نخست بايد عظمت قرآن را بشناسيم و آن را با تمام وجود درك كنيم كه غذاى كامل روح است و موجب رشد معنوى و تكامل همهجانبه خواهد شد. شناخت قرآن به آن است كه در آياتش تدبر كنيم و در محضر استادان برجسته و شايسته يا استفاده از كتابهاى تفسيرى از تفسير آن آگاهى يابيم. «ما اينگونه آيات قرآن را، براى گروهى كه مىانديشند، شرح مىدهيم».[7]اُنس واقعى داراى دو ركن است: 1. شناخت; 2. عشق.هرگاه قرآن را بشناسيم، به عظمت نازل كننده و پيامبرى كه بر او نازل شده پى ببريم، محتوايش را دريابيم و سپس با عشق، با آن ارتباط فكرى و عملى برقرار كنيم; در اين صورت است كه مىتوانيم ادعاكنيم با قرآن انس گرفتهايم.حضرت على(ع) درباره پرهيزكاران مىفرمايد: «آنها شب هنگام بر پا ايستاده، قرآن را شمرده و با تدبر تلاوت مىكنند. جان خود را با قرآن محزون مىسازند و داروى درد خود را از آن مىگيرند. هرگاه به آيهاى كه در آن تشويق است مىرسند، با علاقه فراوان به آن روى مىآورند. چشم جانشان با شوق بسيار در آن خيره مىشود و آن را نصبالعين خود مىسازند. هرگاه به آيهاى كه در آن بيم و انذار است مىرسند، گوشهاى دلشان را براى شنيدنش باز كرده، گمان مىكنند كه صداى ناله آتش سوزان دوزخ و به هم خوردن زبانههايش در گوش جانشان طنينانداز است.»[8]
چه كنيم كه بتوانيم به قرائت قرآن و عمل كردن به دستورهاى آن علاقه شديد پيدا كنيم; بهگونهاى كه قرآن با گوشت و خونمان عجين شده، دورى از آن براىمان قابل تحمل نباشد؟
براى مأنوس شدن با قرآن، داشتن برنامهاى منظم و روزانه براى قرائت قرآن و حتىالامكان تكلّم قرآنى مفيد مىباشد. براى فهميدن قرآن، علاوه بر فراگيرى علوم مقدماتى، بايد از تفسيرهايى كه درباره قرآن نوشته شده مدد جست.البته از خود قرآن مجيد هم مىتوان مراحل فهم آن را به دست آورد. در آيه (ولَقَد يَسَّرنَا القُرءانَ لِلذِّكرِ فَهَل مِن مُدَّكِر)[9] اشاره مىفرمايد قرآن براى پندآموزى، آسان شده است، ولى بايد «پند گيرنده»اى باشد. بعد از اين كه پندگيرنده يافت شد. بايد دانست قرآن كتابى است كه: (لا يَمَسُّهُ اِلاَّالمُطَهَّرون).[10] پس از آن نوبت به ترتيل قرآن مىرسد: (و رَتِّلِ القُرءانَ تَرتيلا)[11] و آنگاه به تدبّر: (اَفَلا يَتَدَبَّرونَ القُرءانَ اَم عَلى قُلوب اَقفالُها)[12]و تقواى الهى مرحله بعدى اين سير است: (واتَّقوا اللّهَ ويُعَلِّمُكُمُ اللّه)[13] كه تدبر در قرآن و عمل به آن انسان را به تقواى الهى مىرساند و اين تقوا باعث مىشود كه ابواب علوم از طرف خداوند متعال به سوى انسان گشوده شود و....علاوه بر مطالب ياد شده، براى نزديك شدن به اين كتاب آسمانى مىتوان با استفاده از بيانات پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) و تزكيه روح و نفس و نيز با درخواست از خداى متعال با آن ارتباط حاصل نمود.
براى انس بيشتر با قرآن، خداوند متعال و امامان معصوم(ع) چه بايد كرد؟
براى انس بيشتر با پيشوايان بزرگوار معصوم(ع) عمل به نكاتى اهميت فراواندارد:1. دستورهاى خداى تعالى را اطاعت كنيم.2. علم و معرفت خود را نسبت به او افزايش دهيم: «تا نگردى آشنا زين پرده رمزى نشنوى». افزايش علم و معرفت، راههايى دارد; از جمله:الف) مطالعه و تفكر در اسرار آفرينش (انسان، زمين، آسمان، گياهان، حيوانات و...) هر كس در مطالعه آفرينش و اسرار زندگى بشر دقيقتر شود، سهم بيشترى از معرفت و شناخت نصيب او خواهد شد. قرآن كريم مىفرمايد: «و از نشانههاى [قدرت] او آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف زبانهاى شما و رنگهاى شماست. قطعاً در اين[ امر نيز] براى دانشوران نشانههايى است».[14]ب) تحقيق و مطالعه كتابهاى اصول عقايد (مانند برخى از كتابهاى شهيدمطهرى، استاد مصباح يزدى، آيةالله مكارم شيرازى و...) و پرسيدن شبهاتى كه در ذهن به وجود مىآيد. پيامبراكرم(ص) در روايتى مىفرمايد: «كليد علم، پرسشاست».[15]3. با مطالعه درباره زندگى، اخلاق، رفتار و گفتار امامان معصوم(ع) شناخت خود را درباره آنان افزايش داده، ارتباط خود را با آنان بيشتر و زيارتشان را از راه دور يا نزديك فراموش نكنيم. (مانند: زيارت جامعه، زيارت عاشورا، زيارت امامزمان هر روز صبح و(عج) هر جمعه كه در كتاب مفاتيح الجنان آمده است). علاوه بر آن به معنا و مفهوم زيارات توجه كنيم. هر كس امامان معصوم را بهگونه شايسته و درست بشناسد و حجابها و موانعِ (هواپرستى، تعصب، گناه، كبر و غرور، حب دنيا و...) بين خود و آنها را بر طرف كند، قطعاً محبت و انس و ارتباطش با آنان بيشتر خواهد شد.3. براى انس بيشتر با قرآن بايد پس از فراگيرى روخوانى و روانخوانى و تجويد آن، به قرائت و حفظ و تدبر و تفكر در آيات بپردازيم و هر روز يا شب، مقدارى از آيات آن را تلاوت كنيم و با مفاهيم و تفسير آيات آشنا شده، به آنها عمل كنيم.4. بايد توجه داشت كه اين امور، فقط با مبارزه با هواهاى نفسانى و كنار گذاشتن تنبلى و بىحوصلگى در ميدان علم و عمل و با كوشش مستمر و توكل بر خداوند متعال حاصل مىشود; چنان كه خداوند متعال مىفرمايد:
(والَّذينَ جـهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا واِنَّ اللّهَ لَمَعَ المُحسِنين); و كسانى كه در راه ما كوشيدهاند، به يقين راههاى خود را بر آنان مىنماييم و در حقيقت، خدا با نيكوكاران است.[16]
چه راهى براى ورود به دنياى آسمانى و روحانى قرآن كريم و آشنا شدن با اين درياى بىكران الهى و غرق شدن در لذّات روحانى آن و ايجاد علاقه به اين كتاب عزيز وجود دارد؟
بسيارى دوست دارند به قرآن نزديك شوند، امّا راه آن را نمىدانند. براى نزديك شدن به قرآن، قبل از هر چيز بايد بدانيم كه قرآن چيست؟ چرا خدا آن را فرستاده؟ و اگر نمىفرستاد، چه مىشد؟ راستى آيا تا كنون درباره اين پرسشها فكر كردهايد؟خداوند، دوست و آفريدگار ماست. همه دنيا، آسمان، زمين، ماه، خورشيد و ستارگان را براى ما آفريده است. دنيا را آفريده تا در آن زندگى كنيم; از نور و گرماى خورشيد استفاده كنيم و از تماشاى ماه و ستارگان لذّت ببريم. پس از اين جهان نيز، جهانى بهتر و والاتر براى ما آفريده و انواع ميوهها و غذاها را در آن قرار داده است. باغهاى پر از گل، درختانِ پر از شكوفه و ميوه، دوستانِ مهربان و هزاران نعمتِ ديگر كه چون آنها را نديدهايم، نمىتوانيم تصور كنيم.رسيدن به آن دنياى زيبا و رفتن به آن بهشتِ خوبىها، به راهنما و نقشه نياز دارد و خداوند، آن نقشه را در اختيار ما گذاشته است. به راستى اگر آن نقشه نبود، هرگز به سعادت نمىرسيديم. آن كليدى كه ما را به بهشت رضوان الهى مىرساند، قرآن است. اگر قرآن نبود، خوبىها را نمىفهميديم. راه درست و نادرست را نمىشناختيم، در نتيجه، در زندگى سرگردان مىشديم. نمىدانستيم چگونه رفتار كنيم; از چه راهى برويم; چه كارهايى انجام دهيم; چه غذاهايى بخوريم; چه حرفهايى بزنيم; با پدر، مادر، دوستان، و اقوام خود چگونه رفتار كنيم; با چه كسانى دوست شويم; با خدا چگونه حرف بزنيم و سرانجام چه كنيم تا به رستگارى ابدى برسيم.راستى اگر قرآن نبود، آيا مىتوانستيم اين همه را بفهميم؟ هرگز! هر آيه و سوره قرآن به ما مىآموزد كه چگونه زندگى كنيم تا كامياب و خوشبخت شويم. وقتى فهميديم قرآن، چنين كتاب با ارزشى است، كمكم احساس مىكنيم به قرآن و فهم اين كتاب الهى نيازمنديم و اين احساس نياز، اولين قدم براى علاقهمند شدن به قرآن است.البته راههايى هم براى نزديك شدن به اين كتاب آسمانى وجود دارد; مانند:1. فراگيرى روخوانى و روانخوانى قرآن; پيامبراكرم(ص) مىفرمايد: «بهترين شما كسى است كه قرآن را بياموزد و آن را به ديگران نيز ياد دهد».[17]2. اقدام به قرائت قرآن; رسول گرامى اسلام(ص) در اين باره مىفرمايد: «خانههاى خود را با تلاوت قرآن نورانى كنيد».[18]علاوه بر مطالب ياد شده مىتوان از طريق بيانات پيامبراكرم(ص) و امامان پاك(ع)، تزكيه نفس، دعا و... با قرآن ارتباط برقرار كرد.
اگر بخواهيم فرزندانمان را به قرآن علاقهمند كنيم چه اعمالى بايد انجام دهيم؟
براى علاقهمند كردن فرزندان به قرآن نكاتى را بهطور اختصار بيان مىكنيم:1. بيان اهميت اين كتاب آسمانى; 2. بيان قصهها و تمثيلهاى قرآنى با زبان كودكانه; 3. تشويق و ترغيب دايمى فرزندان; 4. الگو قراردادن معارف، احكام و اخلاقيات قرآنى در حركات، سكنات، اعمال، گفتار و رفتار; 5. فراهم كردن وسايل لازم از قبيل قرآن و جزوههاى آموزشى، نوارهاى كاست براى تمرين، رحل، كتابهاى مخصوص و... 6. تشويق فرزندان براى رفتن به كانونهاى فرهنگى براى تعليم قرآن; 7. فراهم كردن جوّى سالم در محيط منزل به صورتى كه توجه به قرآن بهصورت يك فرهنگ فراگير مانند «محرم و عاشورا» بشود; 8. رعايت حلال و حرام از جانب والدين; 9. برقرارى جلسه قرآن با فرزندان و....
[="][1] [="]. نهج البلاغه، خطبه 193 (خطبه همام).
[2]. الكافى، ج2، ص591 و مهدى مشايخى، آداب تلاوت قرآن، ص43ـ44.
[3]. ص، آيه29.
[4]. ميزان الحكمه، ج3، ص2525 و 2529.
[5]. مزمل، آيه20.
[6]. ميزان الحكمه، ج3، ص2525 و 2529.
[7]. يونس، آيه24.
[8]. نهجالبلاغه، خطبه 193 (همام).
[9]. قمر، آيه17.
[10]. واقعه، آيه79.
[11]. مزمل، آيه4.
[12]. محمد، آيه 24.
[13]. بقره، آيه282.
[14]. روم، آيه22.
[15]. بحارالانوار، ج1، ص197.
[16]. عنكبوت، آيه69.
[17]. بحارالانوار، ج89، ص186.
[18]. الكافى، ج2، ص574; براى آگاهى از آداب قرآن ر.ك: فصل 3، پرسش 17
با عرض سلام مجدد
امیدوارم مطالب فوق را مطالعه نموده باشید .
و اما عرایض بنده :
تا بحال با خود فکر کرده اید که چرا همه ی ما انسان ها با اینکه الگوهایی بسیاری در گذشته و در زندگی حال و اطرافمان وجود دارد با آن توجه نمیکنیم و یا توجه کرده ولی عمل نمی کنیم و یا عمل کرده ولی ناقص و سر سری عمل می میکنیم !؟
حضرت آدم وقتی به همراه حواء به زمین فرود آمدن خداوند راه روش زندگی بر روی زمین و استفاده از نعمات خود را به آنها آموخت و اینکه چگونه شکر نعمات را بجا آورده و خدای خود را پرستش کنن .
قبل از ادامه حرفم یک نکته اضافه میکنم . دوستان الگو فقط الگوهای مثبت نیست بلکه الگوهای منفی هم وجود دارند و در بسیاری از موارد می توانند بهتر و کاربردی تر الگو پذیری خود را نشان دهند . مانند حکایت : ادب از که آموختی از بی ادبان
در زمان حضرت آدم قضیه فرزندانش هابیل و قابیل که باعث بوجود آمدن یک جنایت و قتل شد از اولین الگوهای زندگی بشریست اینکه مثلا حسادت می تواند چه عواقبی را در پیش داشته باشد و تا مرز جنایت هم پیش برود .
در طول تاریخ بشری هزاران اتفاق به وقوع پیوسته که هرکدام از آن در جای خود یک درس برای بشر امروزیست . ولی افسوس که تعداد بسیار اندکی درس عبرت می گیرند و نقاط مثبت و منفی آن توجه ویژه دارند .
خداوند پیامبران بسیاری را از بین مردم انتخاب نمودن ، سخنان خود را که همه در مورد سعادت بشری و بهترین راه و روش زندگی و بندگی انسان در مقابل خداوند است و اینکه هدف خدا از خلق انسان چه بوده و در آینده و بعدها چه اتفاقهایی قرار است رخ بدهد و آن همه وعده های خوب و مجازات ها را طریق پیامبرانش به روشهای مختلف به گوش و چشم و قلب همه انسانها رساند . هرکس به فرمان خداوند و رسولانش گوش داد و عمل کرد بدون شک خداوند به وعده های خود عمل خواهد نمود و همان چیزی که فرموده اند رخ خواهد داد . ما با آنکه خود به گناه و راه اشتباه آگاهی داریم باز مرتکب آن می شویم و در راه غلط قدم برمی داریم .
دوستان عزیز چرا در بحث شرکت نمیکنید ، من منتظر نظرات شما عزیزان هستم
خیلی دوست دارم نظرات شما رو در مورد الگو پذیری در زندگی بدونم تا بتونیم من و دیگر دوستان از نظرات شما استفاده کنیم
منتظر حضور و نظراتتون هستم