یک بحث داغ: "اسلام" و "ملی گرایی"

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
یک بحث داغ: "اسلام" و "ملی گرایی"

سلام :Gol:
آیا اسلام برای بشریت است و بشری یا برای ملت و ملی ؟
قومیت و ملیت در اسلام تایید شده یا رد ؟
ملی گرایی و اسلام گرایی چگونه قابل جمع است ؟
ملی گرایی برای اسلام گرایی یک فرصت است یا آسیب ؟
یک ملت مسلمان باید اسلام را اصل قرار دهد یا ملیتش را ؟
تمجید اسلام از بعضی ملتها بر چه مبنایی است ؟
قومی گرایی بعضی ملتهای مسلمان مقبول است یا مردود ؟
در حکومت جهانی مهدوی ملیتها چه میشود ؟
وووو
دوستان در این سرفصلها نظر خود را ارائه فرمایند انشاء الله
موفق در پناه حق
:Gol:

هر جا كه مكتبم هست همان جا نيز وطنم هست ...........
آنجا كه مكتبم نيست وطنم نيست

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ

اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست بى‏ترديد خداوند داناى آگاه است

.
.
خداوند متعال محمد بن عبد الله را به خاطر عرب بودنش انتخاب كرد يا به خاطر ...............
اشهد ان محمد عـبـــده ................................ورسوله

بندگي او ........... شايستگي به دوش گرفتن رسالت را به داد .........
.
مليت محمد بن عبد الله............به اندازه سرسوزن به وي ارزش ومقام وقرب الله نداد ..........كه نداد

بيتاب;95435 نوشت:
هر جا كه مكتبم هست همان جا نيز وطنم هست

سلام
خوب باتشکر از جناب بیتاب
ایشان معتقدند که وطن انسان مکتب اوست
حال چند سوال :
1- در این وطن ، ملتها و کشورها و قومیتها چه جایگاهی دارند ؟
2- آنهایی که مکتب ندارند وطن دارند یا ندارند ؟
موفق باشید

سلام علیکم جمیعا

جناب حامد شما اول بگو ملیت شما چیست . اگر ملیتی دارید و تعریفی از ملیت هم دارید تفاوت بین اهل جائی بودن و ملیت گرائی به نظر شما در چیست آیا تفاوتی دارند ؟

دوم اینکه آیا اسلام با ملیت در تضاد است یا خیر.

یعنی اینکه اگر شما مسلمان باشی لاجرم اهلیت و ملیت شما حذف میگردد یا خیر.

این مفاهیم را توضیح دهید تا ببینیم تکلیف ما با این نوع اسلام گرائی به کجا می انجامد.

یاحق

bina88;95642 نوشت:
جناب حامد شما اول بگو ملیت شما چیست . اگر ملیتی دارید و تعریفی از ملیت هم دارید تفاوت بین اهل جائی بودن و ملیت گرائی به نظر شما در چیست آیا تفاوتی دارند ؟ دوم اینکه آیا اسلام با ملیت در تضاد است یا خیر. یعنی اینکه اگر شما مسلمان باشی لاجرم اهلیت و ملیت شما حذف میگردد یا خیر. این مفاهیم را توضیح دهید تا ببینیم تکلیف ما با این نوع اسلام گرائی به کجا می انجامد.

سلام
در بحثی دیگر موضوع وطن را مطرح کردیم و آنجا بحث می کنیم
اما اینجا بیشتردوست دارم ناقد باشد تا ماتن
لذا شما اظهار نظر بفرمایید ما نقدش می کنیم آنوقت شما بر نقد ما نقد بنویسید و الی آخر
موفق باشید

حامد;95659 نوشت:
در بحثی دیگر موضوع وطن را مطرح کردیم و آنجا بحث می کنیم اما اینجا بیشتردوست دارم ناقد باشد تا ماتن لذا شما اظهار نظر بفرمایید ما نقدش می کنیم آنوقت شما بر نقد ما نقد بنویسید و الی آخر


سلام علیکم جمیعا

مثل اینکه شما هم نمیخواهید پاسخ دهید.
یخورده جرات بخرج بدهید ببینیم در ذهن شما چه میگذرد یک موقع ما نگوئیم شما چه تفکری در ذهن دارید آنوقت کم و زیاد شود و ما مدیون.

بيتاب;95437 نوشت:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ

اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست بى‏ترديد خداوند داناى آگاه است


نمیدانم بیتاب برای تائید دیدگاه شما این آیه شریفه را آورد یا میخواست بر له شما مطلبی را آورده باشد در هر حال

در این آیه شریفه خداوند میفرماید که قبلیه قبیله کردن و ملت ملت کردن مردم کار خودش بوده و مردم را با خلقت و حکمتی ایچنین خلق کرده برای چه ؟ برای شناخت.

حال اگر کسی به خواست و اراده خداوند اعتقادی ندارد و حکمتی والاتر از حکمت خداوند سراغ دارد که ملیت را قبول ندارد و فاکتورهای جدیدی ارائه میدهد بسم الله بگوید ببینیم این حکمت الهی که برای شناخت خداوند ایجاد شده چه نقصی داشته
و شما چه پیشنهادی میدهید؟

یاحق

ضمنا دوستان هرکسی پاسخی در نظر دارد میتواند ارائه دهد . این را برای عوت عرض میکنم از این لحاظ که کسی فکر نکند این بحث دو طرفه است ودر این بحث خواستار اظهار نظر دیگران نیستیم .

و من الله التوفیق

یاحق

bina88;95679 نوشت:
یخورده جرات بخرج بدهید ببینیم در ذهن شما چه میگذرد یک موقع ما نگوئیم شما چه تفکری در ذهن دارید آنوقت کم و زیاد شود و ما مدیون.

وطن و ملت هرکسی به اندازه سعه نگاه اوست . اگر بگویم لاریم چرا فارسی نباشم اگر بگویم ایرانیم چرا آسیایی نباشم و لذا از همان ابتدا می گویم خداییم که فرمود : انا لله و انا الیه راجعون
حال که خدایی شدم و وطنم اوست و ملتم عالمیان باید پایبند دین و مکتب او باشم . به معیار او نیز پایبندم و خلایق را از روی رنگ و شهر و دیار و زمان و مکان باز می شناسم و فقط همین نه بیشتر .
به زمینی که از آن آب خوردم و از میوه گیاهش تناول کردم مدیونم و به او اهل دیارش خدمت می کنم چه اینکه او به من فرمان خدمت داد به کسی که به من خدمتی کرد
و اینگونه در وطنم زندگی می کنم . هرجا که باشم وطن من است چون : و هو معکم اینما کنتم و چون فرمان او فوق فرمانهاست با هرکه از اهل این ملت که او بگوید دوستم و با هرکه او بگوید دشمن . با هر که او بگوید صلحم با هرکه او بگوید جنگ . صلح و جنگم را نیز هر دو خدمت به وطن و ملتم محسوب می کنم .
اهل عالم همه هموطنان منند لذا برای کمک و یاری به هیچیک مشکلی ندارم . ووووووووووووووووو
اوست وطن من و عالمیانند ملتم
موفق باشید

سلام علیکم جمیعا

خب الحمدلله که منظور شما از سرزمین اعتقاداتتان است ولی بسیار شنیده و دیده ایم گفته اند که اعراب قوم برگزیده هستند چراکه قرآن به زبان عربی نازل شد و پیامبر نیز عرب بود لذا ما اگر بخواهیم دین را بفهمیم باید عرب زبان شویم و اینکه این اعراب هستن که دین را میفهمند چراکه زبانشان است و زبان عربی فصیح است چون کلام خداست ... الی الانتها که البته این تاثیر آموزه های حوزوی نجفی است که به دیگر اقوام سرایت کرده و نمونه بارز نزادپرستی ای است که برای سرپوش نهادن بر این تفکر و بیانات منحط و منحرف به ایرانیان تهمت نزادپرستی و مجوسی و .. میزنند.

والله علیم بذات الصدور

اینجا قصد ندارم بحث دینی - فلسفی کنم که چرا پیامبر عرب بود و قرآن به زبان عربی نازل شد و ..

این تاپیک بهانه خوبی است که درباره قوم که کلمه ای است که 278 بار در قرآن ذکر شده صحبتی بکنیم و کمی درباره حکمتهائی که در این دسته دسته شدن انسانها با نزاد رنگ آئین و رسوم و مذاهب در سرزمینهای مختلف نهفته است و ما و پیشینیان صالحمان از تعابیر قرآنی و دینی فهمیده ایم سخن به میان آوریم.

يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ

اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست بى‏ترديد خداوند داناى آگاه است

این آیه و آیاتی اینچنینی هدایت کرد اهل معرفت را برای طی طریقی که منجر به شناخت خداوند میشود
و اما آنها این آیات را چگونه تعبیر و تفسیر کردند و چه فهمیدند و چگونه بدان عمل نمودند را در ادامه عرض خواهم کرد.

یاحق

اگر نگوئیم همه لااقل اکثر عرفاء برای شناخت خدا و آموختن چگونگی بندگی بدرگاه الهی به سفر میرفتند و توشه راهی با خود نمیبردند و در آن مسیر با کار کردن ایام میگذراندند و شهر به شهر و دیار به دیار میرفتند و با کار مزد روزانه قوتی فراهم آورده و سد جوع میکردند.

ولی چرا بین اقوام چنین سفر میکردند و این نوع سفر نامش چه بود.

در قرآن کریم 8 بار نام ابن السبیل ذکر گردیده.

ابن السبیل اصطلاحا به کسانی که در راه مانده باشند و خرج سفر نداشته باشند و یا اینکه کسانیکه برای یافتن کار و رزقی از دیار خود رخت سفر بسته بودند تا در جائی دیگر شغلی بیابند اتلاق میشد.

عرفائی همچون سعدی شمس و مولانا و ... نیز همچون این فرزندان راه ( ابن السبیلان ) در طلب شناخت خدا و معرفت الهی و حضور در محضر بزرگان گمنام از این شهر به آن شهر رفته و بقولی کشکول دل را برای ذکر نزد اهل دل میبردند تا از می الست آنها را نیز سیراب نمایند.

نکته جالب در مورد این بزرگواران این بود که هرگز در این طی طریق ها از علمشان نان در نمی آوردند و بنوعی از فعلگی برای دیگران شکم خود را سیر میکردند تا بنوعی خرج ایمان خود را از کیسه ایمانشان نپرداخته باشند بلکه از کیسه بندگیشان.

در این بین جالب است گفتن این مطلب که به حضرت شمس بدلیل تکیدگی اندام و لاغر بودنش کمتر کاری داده میشد و اگر هم کاری را به او میسپردند دستمزدی معادل نصف دیگر کارگران به او میپرداختند.
یا به سعدی علیه الرحمه کار گل داده بودند چون سیه چرده بود فکر میکردند که او غلامی زنگباری است ( البته از نوع سفیدشان )

و اینکه نظامی گنجوی هرگز از شهر سکونت خودتا آخر عمر شریفش خارج نشد ولی کرامات را خداوند به طریق دیگری به او عطا میکرد بشکلی که بدون آنکه روم یا قسطنطنیه یا چین را دیده باشد درباره سرزمین و آداب و رسومشان اشعاری نغز و بی بدیل می سرود.

اقوام مختلف با آئینها و رسومات - فرهنگها و زبانهای مختلف و حتی مذاهب متفاوت به همان شکل که برایشان مطلوب و مفهوم بود رحمت و هدایت الهی شامل حالشان میشد و این عرفاء از این شهد شکرین هدایت آنها با سفر به دیارشان متنعم میشدند.

لذا در هر قومی که اثری از محبوب می یافتند آنجا بیطوطه میکردند و سفره دلشانرا باز.

مردم عامی هم که بر اساس سفارش قرآن کریم برای ابن السبیل از قوت خود میبردند در برخی شهرها اتاقکهائی درست کرده بودند تا این ابن السبیلان( چه جویندگان رزق حلال و چه اهل طریقت ) بتوانند شب را در ان بیطوطه کنندو در زمان سرما وگرما سرپناهی برای آنان باشد.

نام این مکان را خانگه گذاشته بودند که بعدها معرب شد به خانقاه و نهایتا منحرف شد به خانه دیوان درویش نما.

یاحق

در قرآن کریم دلیل دیگر مبنی بر قومیت دادن به انسنها آمده که اگر درست خاطرم باشد ذکر شده بود که برای کمتر شدن اختلافات این حکمت ایجاد شده.

والبته حکمتهای فراوانی است در کارهائی که خداوند حکیم انجام میدهد و دستوراتی که میفرماید که ما تا به خواست او نباشد از آنها بی اطلاع و بی خبریم.

هر کسی را سیرتی بنهاده ایم - هرکسی را اصطلاحی داده ایم
هندیان اصطلاح هن مند -- فندیان را اصطلاح فندمند

نهایت عرایض بنده به اینجا ختم یشود که عرفاء نیز سرزمین و دیار خود را سرزمین و دیار دوست میدانستند و هرگز تعصبات قومی و قبیله ای و حتی مذهبی را مدنظر قرار نیمدادند مگر اینکه حقی ناحق میگردید .
در غیر اینحال در هر جائیکه بودند در سرزمین خدا بوندند و هرگز بر له آن قوم و آئینهایشان به مخالفت بر نمیخواستند مگر آنکه قبحی در آنها می یافتند که بانی انحراف میشد.

مثلا مولانا در ابیاتی در وصف قومی که برای امام حسین علیه السلام عزاداری میکردند میفرماید که آن شهید سعید رستگار شد حال شما بجای اینکه بحال او بگئید به حال خود بگرئید که معلوم نیست عافبت شما چه میشود
ولی از این نقد قصدش این نبود که چرا عزاداری میکنید بلکه نیت این بود که در کنار گرامیداشت قیام امام با عزاداری فهم قیام و راه هدایت را برای خود نیز باید جست و نباید بر احوال امام با این عنوان که او بد بخت شد گریه کرد چراکه آنچه که ایشان کردند عین سعادت و خوشوقتی بود و ملامتهای ایشان و خانواده اشان چنان با اخلاص بود که طعم شهود خدا را قبل از شهادت چشیده بودند.

ومن الله التوفیق

یاحق

bina88;96750 نوشت:
خب الحمدلله که منظور شما از سرزمین اعتقاداتتان است ولی بسیار شنیده و دیده ایم گفته اند که اعراب قوم برگزیده هستند چراکه قرآن به زبان عربی نازل شد و پیامبر نیز عرب بود لذا ما اگر بخواهیم دین را بفهمیم باید عرب زبان شویم و اینکه این اعراب هستن که دین را میفهمند چراکه زبانشان است و زبان عربی فصیح است چون کلام خداست ... الی الانتها که البته این تاثیر آموزه های حوزوی نجفی است که به دیگر اقوام سرایت کرده و نمونه بارز نزادپرستی ای است که برای سرپوش نهادن بر این تفکر و بیانات منحط و منحرف به ایرانیان تهمت نزادپرستی و مجوسی و .. میزنند.

سلام
وطن ما نه عقیده بلکه متن عالم وجود است که تجلی گاه حق متعال است
و اما
قضیه لزوم آشنایی با زبان عربی برای فهم قرآن که به زبان عربی مبین است بر هیچ عاقلی پوشیده نیست
اما این امر مستلزم عربی شدن زبان نیست
و جریانی که در خصوص بهره گیری اهل معرفت از اقوام و ملتهای مختلف داشته اند منحصر در این مورد نیست بلکه حتی :
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
موفق باشد

حامد;96765 نوشت:
و جریانی که در خصوص بهره گیری اهل معرفت از اقوام و ملتهای مختلف داشته اند منحصر در این مورد نیست بلکه حتی : برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

عجب نمیدانستم.

:khaneh:

یاحق

bina88;96827 نوشت:
عجب نمیدانستم. یاحق

سلام
از اینکه موجب تعجب و دانایی و خنده شما شدم خوشوقتم
موفق باشید

[=Verdana]در گفتگوي دکتر ابراهيم فياض مردم شناس و استاد دانشگاه با رسالت مطرح شد:‏
[=Verdana]ملي گرايي نوعي شرک است و با توحيد گرايي احمدي نژاد سازگار نيست

1390/02/04

بزرگنمایی:

صالح اسکندري
اشاره:
مسئله ايراني گري يا مکتب ايراني و يا ملي گرايي موضوعي است که در چند ماه اخير از جانب برخي اطرافيان رئيس جمهور بخصوص اسفنديار رحيم مشايي در ادبيات سياسي کشور پر رنگ شده است و موضع گيري هاي مختلفي را در سطح علما، مراجع، اصولگرايان و ساير محافل سياسي و رسانه اي برانگيخته است. برخي بر اين باورند که ابراهيم فياض
مردم شناس، جامعه شناس و استاد دانشگاه تهران صاحب اين ايده و نظريه است. از اين رو سعي کرديم در يک گفتگوي صريح از وي بخواهيم چارچوب تئوريک اين ايده را مطرح نمايد تا به طور شفاف و فارغ از ابهامات متداول در معرض نقد و ارزيابي صاحب نظران و انديشمندان در حوزه هاي مختلف مسائل ايران قرار گيرد. البته طرح اين مسئله به هيچ وجه اين معنا را به ذهن متبادر نمي کند که موضع روزنامه رسالت با اين مسئله همسو است بلکه صرفا به منظور تنوير اذهان نخبگي جامعه و روشن شدن بيش از پيش اصل بحث که تا کنون جسته گريخته در
رسانه ها مطرح شده، منتشر مي شود. ‏
جناب دکتر فياض ! نظر به طرح مسئله "مکتب ايراني" توسط اسفنديار رحيم مشايي رئيس دفتر رئيس جمهور در افکار عمومي، چند ماهي است يک سري حواشي و موضع گيريهاي متفاوت پيرامون دولت در خصوص اين مسئله مطرح شده است و برخي معتقدند شما تئوريسن اين ايده هستيد. آيا اين مسئله صحت دارد؟
ببينيد من يک مردم شناس هستم و رشته مردم شناسي هم در حوزه هاي فرهنگي کار مي کند که غالبا متناظر هم هستند. به هر حال فرهنگ ايراني يک فرهنگ با گستره بالاست و اين فرهنگ تا شمال چين و حتي ژاپن در شرق پيش رفته است و در غرب نيز تا بالکان و حتي شمال آفريقا نفوذ کرده است. من فکر مي کنم ما بايد از اين بستر فرهنگي در راستاي اهداف خودمان استفاده کنيم . ايران هم اکنون نيازمند يک گستره منطقه اي است و عضويت کشورما در پيمان هاي منطقه اي به نفع مردم است.چرا که در صورت عضويت ايران در اين پيمان ها امنيت ملي بالا مي رود. همچنين اقتصاد ما شکوفا تر مي شود. اگر مي بينيد دولت بحث نوروز را مطرح مي کند به اين دليل است که مي خواهد دولت هاي منطقه دور هم جمع شوند و مانع از تهاجم فرهنگي شوند . امروز ما مي بينيم که فرهنگ غربي به شدت در حال رسوخ به فرهنگ هاي بومي منطقه است و مثلا والنتاين و کريسمس به جاي اعياد باستاني و ديني ما مثل عيد نوروز مطرح مي شود در حالي که حتي مسيحيان ايران اعتقادي به کريسمس ندارند. بايد ديد چه اتفاقي در حال رخ دادن است .من فکر
مي کنم اگر قشر متوسط جامعه ما که خواستار الگوي فرهنگي جديدي است نتواند ارضاء شود به فرآورده هاي فرهنگي غرب گرايش پيدا مي کند.‏
در خصوص مکتب ايراني و ايراني گري که در ادبيات رئيس جمهور و رئيس دفتر ايشان پر رنگ شده است چه توضيحي داريد؟ آيا طرح اين مسئله نوعي پويش به ملي گرايي نيست؟
ببينيد! ما در ايران هيچ گاه ملي گرايي به شکل پر رنگ نداشته ايم. حتي به نظر من مصدق نيز ملي گرا نبود. ملي گراي واقعي در ايران فقط محمد علي فروغي است که در زمان پهلوي چند دوره نخست وزير ايران بود. رنسانس در اروپا دنبال اين بود که قدرت مرجع و کليسا را که به صورت فرامليتي در اروپا کار مي کرد از بين ببرد. لذا ملي گرايي و ناسيوناليسم را به وجود آورد. در يک چارچوب تحليلي بايد بگويم هويت در اصل دو شاخه دارد: مذهب و زبان . اگر جامعه اي تنها و فقط تکيه را روي مذهب بگذارد از دل آن فاندامنتاليسم يا بنيادگرايي متولد مي شود. يعني همان کليساي قرون وسطي که اجازه نمي داد حتي افراد فکر کنند و نتيجه آن نيز همان چيزي است که در غرب مدرن مشاهده مي کنيم. اين در حالي است که ما در اسلام هيچ گاه بنياد گرايي مذهبي نداشته ايم. در اسلام هيچ کجا عقل تعطيل نشده است.مذهبي ترين افراد ما هم بنياد گرا نيستند . حتي امثال فخر رازي و غزالي هم اين
حرف ها را نمي زنند و چنين اتهام هايي به ايشان غيرقابل قبول است . ‏
اما در خصوص هويت اگر بگوييم مبنا زبان است هويت سکولار مي شود. از دل اين سکولاريسم ملي گرايي بيرون مي آيد. در واقع اين زبان است که مليت ايجاد مي کند. اما مذهب فرا قومي است و هويت را نيز فرا قومي مي سازد . با اين حال آنچه در عصر رنسانس ايجاد شد آن بود که مذهب را به زبان تاويل بردند و همين نيز منجر به آن شد که تب ملي گرايي در اروپا بالا بگيرد و متاسفانه همين رنسانس ملي گرايي در اروپا منتج به دو جنگ جهاني شد که نتايج آن تمامي جهان را در بر گرفت .‏
‏ در کنار اين بايد به اين نکته نيز توجه کرد وقتي مذهب به زبان تاويل داده شد
فلسفه هاي ملي يعني فلسفه آلماني، فرانسوي، روسي و...پديد آمد . در واقع فلسفه مبنايش زبان گرايي در هويت است. به عبارت بهتر فلسفه در اروپا ، مذهب توليد شده در قالب زبان است. اين در حالي است که ما در اسلام واژه فلسفه نداريم بلکه هر آنچه هست " حکمت" است که در ارتباط با عقل ملتزم با وحي قابل تفسير است. اين فلسفه ملي گرايي است. البته اين نوع ملي گرايي که متعلق به قرن 19 است هم اکنون در پست مدرن زير رو شده است. و مفاهيم جديدي را به وجود آورده است. اما به اعتقاد من تنها کسي که در ايران اين حرفها را زده است محمد علي فروغي است. تنها کسي که ملي گرايي را خوب مطرح
مي کند يعني هم فلسفه دارد و هم زبان خوبي دارد محمد علي فروغي است . وي به صورت متوديک در کتاب"آيين سخن وري" بعد زباني ملي گرايي را مطرح مي کند ضمن آنکه فلسفه خودش را هم طرح مي کند. وي کتاب سير حکمت در اروپا را مي نگارد که سعي در زباني کردن هويت فلسفي در ايران را دارد. از اين روست که من معتقدم حتي پهلوي ها هم نتوانستند ملي گرايي را مطرح کنند . آنها سعي کردند تا تخت جمشيد را به عنوان ديرينه و تبار خودشان معرفي کنند ولي اين باستان گرايي است و نمي توان آن را ملي گرايي دانست.‏
پس شما رويکرد اخير اطرافيان رئيس جمهور در مورد "ايراني گري" را چگونه تحليل و مورد ارزيابي قرار مي دهيد؟‏
من معتقدهستم که ما براي حرکت به سوي آينده نياز به گذشته داريم . کاري که اطرافيان رئيس جمهور نيز هم اکنون انجام مي دهد بيشتر همان باستان گرايي است نه ملي گرايي . دولت سعي دارد حوزه فرهنگي ايران را برجسته کند. ملي گرايي متعلق به قرن 19بوده و در قرن بيست و يکم همه دنيا سعي دارند با تاريخ باستان فرهنگ خود را مطرح و برجسته سازند. امروز ما مي بينيم ژاپن، کره و حتي اروپا دارند گذشته خويش را بازتوليد مي کنند . حتي آمريکا که تاريخ ندارد باستان گرايي را مطرح مي سازد تا الگوي فرهنگي درست کند و در عصر رسانه و ارتباطات پايدار بماند. من فکر مي کنم دولت اين موضوع را مي فهمد . ‏
به نظر شما آيا باستان گرايي نمي تواند تاريخ بعد از اسلام را که پيوند عميق و انيقي با فرهنگ امروز ايران دارد
تحت الشعاع قرار دهد؟
ببينيد! دولت هم اکنون مي گويد ما يک هويت ايراني داريم که بايد با توجه به مهدويت حرکت کند . در احاديث و روايات متعدد آمده است که بسياري از ياران امام زمان(عج) ايراني هستند . ما فکر مي کنيم که آنچه در ايران باستان وجود دارد در راستاي اهداف اسلام مي تواند به کار گرفته شود و اين دو مغايرتي با هم ندارند. بلکه بستر فرهنگي ايران قديم مي تواند به کمک گسترش مفاهيم اسلامي بيايد . البته شخص آقاي احمدي نژاد معتقدند که نبايد اين موضوع سياسي شود . در واقع برايند باستان گرايي و تاريخ بعد از اسلام مي تواند نيروي متمرکزي ايجاد کند که در حرکت جامعه اسلامي ما به سمت ظهور ذيل رهبري ولي فقيه موثر باشد. البته نبايد خطرات و آسيب ها را در اين مسير ناديده گرفت. مثلا همين موضوعاتي که در خصوص مهدويت مطرح مي شود مانند سي دي "ظهور نزديک است" نوعي افراطي گري است و ما بايد مراقب خوارج زمان باشيم . ما تابع مراجع و ولي فقيه هستيم چرا که ولي فقيه نايب عام امام زمان(عج) است. وقتي علماي بلاد در خبرگان حکم به عدالت و اعلميت کسي مي دهند ما بايد تابع آن شخص باشيم و ورع و تقوا داشته باشم و امر به معروف و نهي از منکر کنيم. انقلاب اسلامي ايران فلسفه تاريخ دارد و اين فلسفه انتظار فرج است که مکانيسم آن هم امر به معروف و نهي از منکر بر مبناي ولايت فقيه است. اينکه
مصداق گرايي کنيم انحطاط است . اين همان کاري است که صفويه کردند و خرافات جامعه را در بر گرفت.چه کسي گفته براي تعجيل در فرج امام زمان(عج)کار تمام شده است؟ وظيفه همچنان بر گردن ما ست و نبايد لودگي کرد. نبايد انفعال داشت. ‏
به نظر شما آيا تاکيد بر ايراني گري در شرايط کنوني منطقه که غربي ها پروژه ايران هراسي را کليد زده اند نمي تواند حساسيت کشورهاي عربي را عليه جمهوري اسلامي برانگيزد؟
در تاريخ مصريان پادشاهان هخامنشي را دوست داشتند . ايراني ها نقششان همواره مثبت بوده است. ما خودمان خودمان را تخريب مي کنيم. منطقه خاورميانه از ابتدا با ايران در ارتباط بوده است. همه ملت هاي خاورميانه ايراني ها را دوست دارند. فرهنگ ايراني در کشورهاي منطقه رسوخ کرده است. اردن پر از ايراني است. عراق پر از ايراني است . تونس مملو از ايرانيان و دوستداران ايران است . در بالکان همه خاطرات خوش تاريخي از پادشاهان ايراني نقل مي کنند . اينها را نمي شود، حذف کنيم. فکر مي کنيد چرا
برخي علامه طباطبايي را تخريب مي کنند چون ايشان گفته است ذوالقرنين همين کوروش است . چرا علامه مجلسي را تخريب مي کنند چون از خدمات ايراني ها به اسلام مي گويد. فاندامنتاليسم مذهبي، تشيع صفوي را کوبيد. ما نبايد در دام شريعتي بيفتيم و مقابل تارخ قبل از اسلام موضع بگيريم. مردم با مليت خودشان زندگي مي کنند . نوروز را عربها هم قبول دارند. قزاق ها و قرقيزها نوروز را قبول دارند . نوروز فرا ملي است. به اعتقاد من دولت مي خواهد در منطقه يک جهش فرهنگي با عنصري فراملي ايجاد کند. و آينده هم روشن است. احمدي نژاد مهدويت را
مد نظر قرار مي دهد. بر اين اساس به اعتقاد من ملي گرايي نوعي شرک است و با توحيد گرايي احمدي نژاد جور در نمي آيد.

سلام
چه گذشته و چه حال و چه آینده آنچه حق است و به حق باز می گردد موجب افتخار است و بس
موفق باشید

موضوع قفل شده است