تایید """""باطل""""" آری یا خیر ؟

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تایید """""باطل""""" آری یا خیر ؟

سلام :hamdel:
نقل است روزی یکی از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله پاره ای از تورات یافت و به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد . عرض کرد یا رسول الله این پاره ای از تورات است می توانم بدان عمل کنم ؟
حضرت در حالی که خشمگین شده بود فرمود : وای برتو اگر امروز موسای کلیم هم زنده بود می بایست از من پیروی می کرد .
این مطلب چه ربطی به موضوع ما دارد ؟
ربطش اینستکه حساسیت دین تا بدانجا است که نه کتاب احیانا تحریف شده یک پیامبر بلکه فعل یک پیامبر هم در عصر رسول الله قابل تایید نیست مگر اینکه مطابق دین پیامبر آخر الزمان باشد .
آیا می توان از این مطلب برداشت کرد که ما می بایست در تایید و رد افعال و افکار بسیار حساس و دقیق باشیم ؟

مطمئنا دوستان از من بیشتر آیه وروایت در این مورد می دانند
لذا لطف کنید بیاورید
موفق در پناه حق
:Gol:

برچسب: 

ابتدا باید عقده خود بزرگ بینی در افراد کشته شود تا بعد بتوانند حق و باطل را تشخیص دهند و الا کسی که دچار تکبر است سر تا پای وجود خودش باطل است تا چه رسد به اینکه بخواهد تشخیص حق و باطل بدهد

درسته جناب حامد؟

fagheer;83568 نوشت:
ابتدا باید عقده خود بزرگ بینی در افراد کشته شود تا بعد بتوانند حق و باطل را تشخیص دهند و الا کسی که دچار تکبر است سر تا پای وجود خودش باطل است تا چه رسد به اینکه بخواهد تشخیص حق و باطل بدهد

سلام
تشخیص حق از باطل کار آسانی نیست
علم ،عبودیت حق ،اخلاص و صدق می خواهد
ملکات اخلاقی رذیله هم در بدفهمی بی تاثیر نیستند
و البته گاهی اوقات پافشاری بر اصول و موضع با تکبر اشتباه گرفته می شود
مثلا در بحثی بنده روی عدم رد احکام الهی پافشاری کردم و بعضی افراد مرا به تکبر و غرور متهم کردند این درحالی است که امثال بنده نمی توانند مصلحت سنجی ها را بعنوان دلیل بر رد احکام بپذیرند ولو بلغ ما بلغ
البته فرض بحث اینستکه فرد حق و باطل را میداند
و آنگاه می تواند باطل را تایید کند ؟؟؟؟
موفق در پناه حق

حامد;83581 نوشت:
البته فرض بحث اینستکه فرد حق و باطل را میداند

همين خودش اصل بحث است جناب حامد
جطور مي داند بر چه اساسي آيا در اين مقوله به کمال رسيده که باطل را تشخيص دهد؟
به عنوان مثال حسن بصري که سري در سرها داشت در روز جمل نور عالمتاب علي عليه السلام را نديد
زبير که يار هميشگي علي عليه السلام بود و بسياري احاديث را در شان ايشان مي دانست در تشخيص حق و باطل دچار اشتباه شد
نکته اين است که شناخت حق و باطل نياز به اشراف کامل دارد که جز در حيطه اوليا الله نيست
پس يک فرد عادي مثل حضرتعالي يا بنده حقير به هيچ عنوان نمي تواند باطل يا حق بودن يک امر را به طور مطلق بيان کند
بلکه تمام اينها نسبي است و قراردادي

حامد;83471 نوشت:
نقل است روزی یکی از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله پاره ای از تورات یافت و به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد . عرض کرد یا رسول الله این پاره ای از تورات است می توانم بدان عمل کنم ؟ حضرت در حالی که خشمگین شده بود فرمود : وای برتو اگر امروز موسای کلیم هم زنده بود می بایست از من پیروی می کرد .

قطعا آن پاره تورات تورات تحريف شده بوده و نه تورات واقعي
و الا لا نفرق بين احد من رسله
و اينکه و المومنون کل امن بالله و ملائکته و کتبه و رسله
و اينکه در قرآن بارها و بارها تعليمات بني اسرائيل گوشزد شده و از مومنين خواسته شده به آن عمل کنند از جمله آيات آخر سوره انعام
مخلص کلام اينکه چون ذات يکتاي الله جل جلاله يک است و بدون تغيير پس کلام رفيع و مبارکش نيز يکي است از آدم تا به خاتم
و ان نبود مگر اينکه لا اله الا الله محمد رسول الله علي ولي الله و اين سير عرفان از ادم شروع شد و در خاتم با نصب آشکار علي ولي الله به کمال رسيد

پس اگر موسي عليه السلام بايد از محمد صلي الله عليخ و اله تبعيت کند اين هيچ ربطي به حق و باطل ندارد که
سجده ملائک به آدم به حرمت نور محمديه بود صلي الله عليه و اله

نکته ديگر اينکه در زمان ظهور اشکار ولي الله عليه السلام ميزان حق و باطل آشکار است
ولي ايا در زمان م ذات مبارک ولي الله الاعظم روحي فداه و عليه السلام ظاهر المقاله و واضح الدلاله است؟
پس در اين زمان که هرکس سازي براي خود مي زند تشخيص حق و باطل قطعي نياز به اهل خود دارد که از عهده حضرتعالي و امثال بنده حقير خارج است

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

خداوند متعال درکلام خود مثال هاي بسياري براي حق و باطل زده است.اعتقادات مطابق واقع را ازحق و آنچه مطابق واقع نيست را باطل ناميده است؛زندگي آخرت را حق و زندگي دنيا با همه زرق و برقش که انسان ها آنها را مال خود مي پندارند و به طلب آن مي دوندـ که يا مال است و يا جاه و يا امثال آن ـ باطل دانسته است. خداوند ذات متعالي خود را حق و ساير اسبابي که انسان ها فريب آن را مي خورند و به جاي تمايل به خدا به آنها ميل پيدا مي کنند،باطل خوانده است. (طباطبايي، 1417ق، ج 14، ص 262)
بهترين لقبي که بايد به اسلام و قرآن داد «آيين و کتاب دعوت به حق» است.
(حسيني بهشتي، 1382ش، ص 35)

حق به معناي ثبوت و واقعيت داشتن است و در کلام خداوند متعال در مقابل باطل و ضلال استعمال مي شود،زيرا باطل آن چيز است که براي آن ثبوت و واقعيت نباشد و ضلال عبارت است از انحراف و خروج از برنامه حق و راه صحيح. (مصطفوي، 1380ش، ج 1، ص 358) ميان حق و باطل واسطه اي وجود ندارد؛هرچه حق نبود،باطل است. (قرائتي، 1383ش، ج 5، ص 208)

1. حق و باطل در لغت
حق که نقيض باطل است (فراهيدي، 1409ق، ج 3، ص 6؛ احمدبن فارس، 1404ق، ج 2، ص 15) در اصل مصدر است. (فيومي، 1425ق، ج 1، ص 143) اصل واحد در ماده «حق» ثبوت و پابرجايي همراه با مطابق واقع بودن است، اين قيد در مفهوم تمامي مصاديق آن در نظر گرفته شده است. (مصطفوي، 1360ش، ج 2، ص 262) سپس اين واژه بر هر امرثابتي که انکارنمي شود اطلاق گرديده. (از باب اطلاق مصدر و اراده اسم فاعل از آن) (ابن عاشور، بي تا، ج 6، ص 166)
«باطل»که نقطه برابر «حق» است چيزي است که نه ثباتي دارد ونه واقعيتي. (مصطفوي، 1360ش، ج 1، ص 290) اگر به شخص شجاع و قهرمان «بطل» گفته مي شود به خاطر آن است که مخالفان خود را باطل مي کند (احمدبن فارس، 1404ق، ج 1، ص 258) شايد نيز به اين اعتبار که عنوان شجاع براي او و نيز قدرت و نيروي او از ثبات و بقا برخوردارنيست. (مصطفوي، 1360ش، ج 1، ص 290)

.............................................................................. حق یارتان :roz:..................................................................

.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش


2. حق و باطل دراستعمال قرآن کريم
به گفته راغب اصفهاني (1412ق، ص 129) «باطل» نقيض و نقطه مقابل «حق» است و به معناي چيزي است که پس از بررسي کردن،کشف مي شود که ثبات نداشته است و درآيه زير به اين معنا به کار رفته است:
«ذلک بأنّ الله هو الحق و أنّ ما يدعون من دونه هو الباطل و أن الله هو العلي الکبير»؛ (الحج، 62) اين بدان سبب است که خدا خود حق است و آنچه به جاي او مي خوانند، باطل است و اين خداست که والا و بزرگ است.
واژه ي «باطل» گاهي هم نسبت به گفتار و کردار به کار برده مي شود،همانگونه که خداوند فرموده: «... و بطل ما کانوا يعملون»؛ (الاعراف، 118)» و کارهاي که مي کردند باطل شد. همچنين فرموده: «... لم تلبسون الحق بالباطل...». (آل عمران، 71)... چرا حق را به باطل در مي آميزيد.
به گفته ي فخرالدين رازي لفظ «حق»، اگر بر ذات چيزي اطلاق شود منظورآن است که آن ذات به خودي خود موجودي حقيقي است. مصداق حقيقي آن ذات باري تعالي است؛چرا که، زوال و عدم در وي راه ندارد.به گفته لبيد «الا کل شئ ما خلالله باطل». اگر «حق» بر اعتقادي اطلاق شود مراد آن است که آن اعتقاد درست و مطابق با واقع است و اگر لفظ «حق» برقول و خبراطلاق شود به اين معناست که آن خبر صدق و مطابق با واقع است. (رازي، 1420ق، ج 1، صص 119-120)
واژه ي «ابطال» به معناي فاسدکردن و از بين بردن چيزي است،چه اينکه آن چيزحق باشد و چه باطل و هر دو مورد در قرآن کريم آمده است؛ درباره ي ابطال
حق مي فرمايد: «...و خسر هنالک المبطلون». (غافر، 78) ... آنجاست که باطل کاران زيان مي کنند.
همچنين درباره ي ابطال باطل مي فرمايد: «ليحقّ الحقّ و يبطل الباطل...». (الانفال، 8) تا حق را ثابت و باطل را نابود گرداند.... .(راغب اصفهاني، 1412ق، ص 130) نقطه برابرابطال،احقاق است. (مصطفوي، 1360ش، ج 1، ص 290)
تمامي موجودات از دو قسمت خارج نيستند: يکي حق يعني ثابت و باقي،ديگري باطل يعني زايل و بي دوام. آنچه حق است از ناحيه خداست،ولي آنچه باطل است مستند به او نيست،هرچند که به اذن او موجود مي شود،چنانکه فرموده: «الحق من رّبک...» (البقره، 147؛آل عمران، 60) حق از جانب پروردگار توست....
درباره ي باطل نيز فرموده: «و ما خلقنا السّماء والأرض و ما بينهما باطلاً..». (ص 27) و آسمان و زمين و آنچه را که ميان اين دو است به باطل نيافريديم... .
پس آنچه موجود درعالم است چه حق و چه باطل، همه آنها مشتمل بر جزئي از حق است، که ثابت و غير زايل است و حق، پس از بطلان جزء باطلي که آميخته آن است،به سوي خداوند باز مي گردد؛ چنانکه فرموده: «ما خلقنا السموات والأرض و ما بينهما إلّا بالحق و أجلٍ مسمي...». (الاحقاف، 3) آسمان ها و زمين و آنچه را که ميان آن دو است جز به حق و [تا] زماني معين، نيافريديم... و نيز فرموده: «و يحق الله الحق بکلماته...». (يونس، 82) و خدا با کلمات خود، حق را ثابت مي گرداند.... . نيز فرموده: «إنّ البالطل کان زهوقا». (الاسراء، 81) ... آري،باطل همواره نابود شدني است.
همچنين فرموده: «بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فإذا هو زاهق...». (الانبياء، 18) بلکه حق را بر باطل فرو مي افکنيم، پس آن را درهم مي شکند و به ناگاه آن نابود مي گردد...
(طباطبايي،1417ق، ج 11، ص 338-339)

.....................................................................حق یارتان :roz:........................................................................

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

در سوره ی غافر منشأ قریب جدال باطل را تكبر و غرور و خود خواهی می داند: ”إن الذین یجادلون فی ایات الله بغیر سلطان أتیهم إن فی صدورهم إلا كبر ما هم ببالغیه فاستعذ بالله إنه هو السمیع البصیر“( سوره ی غافر آیه ی 56،) یعنی آنها كه تن به جدال باطل داده اند، برای آن است كه می خواهند متكبرانه زندگی كنند و خود بزرگ بینی مانع پذیرش و تسلیم در برابر حق است خود را از حق و حقیقت بزرگتر پنداشته در برابر آن خضوع نمی كنند در حالی كه هرگز به بزرگی نمی رسند زیرا حق،بزرگ وبالاست واگر كسی بخواهد مزاحم حق باشد، حق او را از بالا سركوب می كند ”بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فإذا هوزاهق “ پس سبب قریب عدم پذیرش آنها تكبروخود بزرگ بینی است، گرچه سبب بعید آن، القائات شیطانی است: ”إن الشیاطین لیوحون إلی أولیائهم لیجادلوكم “( سوره ی انعام آیه ی121،) و اینها بدون جهت جدال می كنند، سلطانی ندارند.

باز در مورد جدال مجادلان، می فرماید: " فلما جاءتهم رسلهم بالبینات فرحوا بماعندهم من العلم وحاق بهم ماكانوا به یستهزؤن" سوره ی غافر آیه ی 81، اینها به علوم مادی بسنده كرده و خوشحال بودند كه از آن علوم برخوردارند و در برابر وحی و ره آورد انبیا خضوع نكردند، ریشه جدال آنها نیز همین است ”ویریكم ایاته فأی ایات الله تنكرون (“سوره ی غافر آیه ی 81)، شما كدامیك از آیات الهی را انكار می كنید؟ اگر آیات عقلی را نفهمیدید وقتی به صورت آیات حسی تنزّل كرد، یقیناً می فهمید: ”ألم تر إلی الذین یجادلون فی ایات الله أنی یصرفون“: (سوره ی غافر آیه ی 69،) از آنها كه در آیات الهی جدال باطل می كنند،باید پرسید: كجا می روند؟ خداوند گاهی به منكران می فرماید: نمی توانید ترقی كرده، بالا بیایید چون حق بالاست و شما را سركوب می كند. گاهی می فرماید: شما كه از صراط مستقیم منحرف شده وبه طرف راست یا چپ گرایش پیدا كردید سقوط خواهید كرد، زیرا غیر از صراط مستقیم راهی نیست: ”أنی یصرفون“ كجا برده می شوند؟ و ”فأین تذهبون“كجا می روید؟ راهنمای مهربان، به انسانی كه از راه راست فاصله گرفته خود را به پرتگاه كشانده می گوید: «أین تذهب؟» (سوره ی تکویر آیه ی26،) یا در غیاب می گوید: «أین یصرَف»: به كدام سمت منصرف شده، به كجا پناه می برد؟

................................................................................ حق یارتان :roz:.......................................................................

fagheer;83594 نوشت:
همين خودش اصل بحث است جناب حامد جطور مي داند بر چه اساسي آيا در اين مقوله به کمال رسيده که باطل را تشخيص دهد؟ به عنوان مثال حسن بصري که سري در سرها داشت در روز جمل نور عالمتاب علي عليه السلام را نديد زبير که يار هميشگي علي عليه السلام بود و بسياري احاديث را در شان ايشان مي دانست در تشخيص حق و باطل دچار اشتباه شد نکته اين است که شناخت حق و باطل نياز به اشراف کامل دارد که جز در حيطه اوليا الله نيست پس يک فرد عادي مثل حضرتعالي يا بنده حقير به هيچ عنوان نمي تواند باطل يا حق بودن يک امر را به طور مطلق بيان کند بلکه تمام اينها نسبي است و قراردادي

سلام
هرکس در هر مرتبه از علم و ایمان که باشد به اندازه خودش حق و باطل را فی الجمله می شناسد مثلا می داند خدا یکی است لذا اگر کسی گفت خدا دوتاست می تواند به قطع و یقین بگوید شما حرف باطلی می زنید ، خدا یکی است . لذا این فرض فرض صحیحی است .
دیگر اینکه اگر دانسته های خود از حق و باطل را
با فرض غلط بودن قبول نداشته باشیم ، ایمان و عمل ممکن نخواهد بود . ایمان یعنی آرامش و آرامش جز در سایه علم و یقین حاصل نمی شود و با شک و تردید سازگار نیست
fagheer;83594 نوشت:
قطعا آن پاره تورات تورات تحريف شده بوده و نه تورات واقعي و الا لا نفرق بين احد من رسله و اينکه و المومنون کل امن بالله و ملائکته و کتبه و رسله و اينکه در قرآن بارها و بارها تعليمات بني اسرائيل گوشزد شده و از مومنين خواسته شده به آن عمل کنند از جمله آيات آخر سوره انعام مخلص کلام اينکه چون ذات يکتاي الله جل جلاله يک است و بدون تغيير پس کلام رفيع و مبارکش نيز يکي است از آدم تا به خاتم و ان نبود مگر اينکه لا اله الا الله محمد رسول الله علي ولي الله و اين سير عرفان از ادم شروع شد و در خاتم با نصب آشکار علي ولي الله به کمال رسيد پس اگر موسي عليه السلام بايد از محمد صلي الله عليخ و اله تبعيت کند اين هيچ ربطي به حق و باطل ندارد که سجده ملائک به آدم به حرمت نور محمديه بود صلي الله عليه و اله نکته ديگر اينکه در زمان ظهور اشکار ولي الله عليه السلام ميزان حق و باطل آشکار است ولي ايا در زمان م ذات مبارک ولي الله الاعظم روحي فداه و عليه السلام ظاهر المقاله و واضح الدلاله است؟ پس در اين زمان که هرکس سازي براي خود مي زند تشخيص حق و باطل قطعي نياز به اهل خود دارد که از عهده حضرتعالي و امثال بنده حقير خارج است

هیچ دانشمند مسلمان سریان و جریان شرایع گذشته را در اسلام نمی پذیرد مگر به اندازه ای که در خود شریعت اسلامی بر آن مهر تایید نهاده شده مثل حکم قصاص . دیگر اینکه مومنان به پیروی از تورات مامور نشده اند بلکه بنی اسراییل به آن مامورند . یکی بودن ادیان الهی در اصول به معنای یکی بودن آنها در احکام نیست . نظر بزرگان اینستکه در معارف حتی توحید هم بین اسلام و شرایع دیگر امتیاز است و حقیقت توحیدی که در اسلام ارائه شده برتر از توحیدی است که در ادیان دیگر است و این است رمز لزوم تبعیت موسی ع از محمد ص در عصر آن بزرگوار و اکثر علمای اسلام نیز به نسخ شرایع گذشته حکم کرده و لزوم تبعیت از اسلام را بیان کرده اند .
و آخر اینکه حق و باطل هرچند مراتب دارند اما فی الجمله عالم به دین ، بسیاری از امور حق و باطل را می شناسد و همین اندازه برای حضورش در عرصه دفاع از حق و دفع باطل کافی است .
البته جسارت نشود ممکن است برای شما همه امور مشتبه باشند اما برای حقیر ریزه خوار خوان علمای علوم محمد و آل محمد حقانیت خیلی از امور و باطل بودن بسیاری دیگر از واضحات است والحمد لله
موفق در پناه حق

حامد;83783 نوشت:
برای شما همه امور مشتبه باشند

هرکه را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند

جناب حامد درخت پربارتر همیشه خمیده تر است

یا الله

Fagheer;83786 نوشت:
هرکه را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند جناب حامد درخت پربارتر همیشه خمیده تر است

سلام
اخوی راه دور بود تمام بار را وانهادم تا سبکبار بروم :hamdel:
موفق در پناه حق

مولایمان علی علیه السلام فرمود برای راه توشه بردارید حال شما چطور توشه نهاده اید ..........

fagheer;83820 نوشت:
مولایمان علی علیه السلام فرمود برای راه توشه بردارید حال شما چطور توشه نهاده اید ..........

سلام
و فرمودند :
ان خیر الزاد التقوی
بهترین توشه پرهیز است
ما هم پرهیز کردیم از هر باری
اخوی
می دانی چه می گویم
ولی حرفهای گذشته شما را به سوال وادار می کند
انصح لکم ان : لا تجادلوا فتفشلوا و تذهب ریحکم
و
الشیطان ینزغ بینکم
و بدانید
این حقیر دشمنی با مومن را بر خود حرام کرده ام
موفق در پناه حق

حامد;83471 نوشت:
سلام :hamdel:
نقل است روزی یکی از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله پاره ای از تورات یافت و به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد . عرض کرد یا رسول الله این پاره ای از تورات است می توانم بدان عمل کنم ؟
حضرت در حالی که خشمگین شده بود فرمود : وای برتو اگر امروز موسای کلیم هم زنده بود می بایست از من پیروی می کرد .
این مطلب چه ربطی به موضوع ما دارد ؟
ربطش اینستکه حساسیت دین تا بدانجا است که نه کتاب احیانا تحریف شده یک پیامبر بلکه فعل یک پیامبر هم در عصر رسول الله قابل تایید نیست مگر اینکه مطابق دین پیامبر آخر الزمان باشد .
آیا می توان از این مطلب برداشت کرد که ما می بایست در تایید و رد افعال و افکار بسیار حساس و دقیق باشیم ؟

مطمئنا دوستان از من بیشتر آیه وروایت در این مورد می دانند
لذا لطف کنید بیاورید
موفق در پناه حق
:Gol:

بی شک این حدیث جعلی است صد در صد یقین می گم این حدیث یا کلا جعلی است یا مورد تحریف واقع شده...چون که گریم تورات تحریف شده منظور مبارک پیامبر(ص) بوده ...پس چرا ادامه فرموده که حتی موسی(ع) کلیم الله هم بود باید از من پیروی می کرد؟یعنی با این حرف مستقیم داره اشاره می کنه کل تورات باید کنار گذاشته شود در برابر قرآن...در صورتی که می دانیم قرآن کتب پیشین خودش رو تصدیق می کنه در صورتی که در این حدیث جعلی کاملا باطل بودن کل تورات را برخ می کشد...از طرفی اگر الله اراده کند باطل و اشتباه مطلق هم باطل نیست و بی تغییر حق می شود...پس الله نه حق است نه باطل...بلکه خالق حق و باطل است و با اراده اوست که حق حق می شود و یا باطل و یا بر عکس

موضوع قفل شده است