قیام حضرت حسین – سلام الله علیه - از دیدگاه اهل سنّت

تب‌های اولیه

75 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قیام حضرت حسین – سلام الله علیه - از دیدگاه اهل سنّت

سم الله الرَّحمن الرَّحیم

قیام حضرت حسین – سلام الله علیه - از دیدگاه اهل سنّت


سؤال: لطفاً دیدگاه اهل سنّت را درباره ی واقعه ی عاشورا بیان کنید.

جواب: چون قیام حضرت حسین علیه سلطنت یزید به اقدام معاویه ( انتخاب فرزندش به عنوان جانشین خود به خلاف صلحنامه ای که با حضرت حسن امضا کرده بود ) بر می گردد، بنابراین برای روشن شدن دیدگاه ما مسلمانان اهل سنت درباره ی حادثه ی عاشورا نخست به دو موضوع مرتبط به هم (1ـ خلافت اسلامی از نظر اهل سنت 2ـ مواد قرارداد صلح میان حضرت حسن و معاویه ) اشاره می کنیم:

1ـ هم چنان که می دانید درباره ی نوع حکومت ما مسلمانان اهل سنّت «حکومت شوری و دولت خلافت» را قبول داریم و معتقدیم بعد از وفات حضرت محمّد ـ ص ـ به الهام ربّانی پیش بینی فرموده بود که مدت خلافت سی سال خواهد بود سپس به پادشاهی تبدیل می شود و مدت خلافت آن بزرگواران سی سال بود (حضرت ابوبکر 2 سال و 3 ماه، حضرت عمر 10 سال و 6 ماه، حضرت عثمان 12 سال و 3 ماه، حضرت علی 4 سال و 6 ماه و حضرت حسن 6 ماه) در فتح الباری ج 9 ص 683 اثر ابن حجر عسقلانی از قول حضرت رسول ـ ص ـ می خوانیم: « الخلافه بعدی ثلاثون سنه ثم تصیر ملکاً عضوضا ـ اخرجه احمد و اصحاب السنن و صحّحه ابن حبّان و غیره »

2ـ وقتی حضرت عثمان توسط باغیان ( تجاوزگران ) به شهادت رسید شورای مهاجرین و انصار حضرت علی را به عنوان خلیفه ی مسلمین برگزیدند و همه ی مسلمانان به جز معاویه و مردم شام با او بیعت کردند و مخالفت های معاویه طی مراحل مختلفی به جنگ صفین انجامید. چون قبول حکمیت بر حضرت علی تحمیل شد جمعی از یارانش ـ که بعداً به خوارج شهرت پیدا کردند ـ از وی جدا شدند و به نام دین جنایت ها کردند. حضرت علی سرکوبی آنها را وظیفه ی خود دانست. بعد از متلاشی شدن لشکر خوارج در جنگ نهروان سه نفر از آنها بعد از رایزنی به این نتیجه رسیدند که حضرت علی و معاویه و عمروعاص را به قتل برسانند تا مسلمانان به اتّفاق خلیفه ای برگزینند و فتنه ی برادرکشی میان مسلمانان خاتمه یابد. عبدالرحمان ابن ملجم حضرت علی را هنگامی که برای ادای نماز صبح راهی مسجد بود در کوچه به قتل رسانید اما دو نفر دیگر موفق نشدند عمروعاص و معاویه را بکشند. بعد از شهادت حضرت علی بزرگان اسلام شورایی تشکیل دادند و به اتفاق حضرت حسن را به خلافت برگزیدند. معاویه با خلافت او نیز مخالفت نمود و اینبار هم به رأی اجماعی صحابه پشت کرد. حضرت حسن برای جلوگیری از جنگ و خونریزی میان مسلمانان ناچار با معاویه پیمان صلحی امضا کرد. مواد اساسی آن صلحنامه به قرار ذیل بود.

1ـ معاویه طبق قرآن و سنت و به روش خلفای راشدین عمل کند.

2ـ معاویه حق ندارد برای بعد از خود ولیعهد و جانشین تعیین کند.

3ـ بعد از مرگ معاویه شورا امور مسلمین را بدست گیرد.

متن قرارداد صلح در کتب معتبر سنی و شیعه چنین گزارش شده است.

« بسم الله الرحمن الرحیم ـ هذا ما صالح علیه الحسن بن علی معاویه بن ابی سفیان صالحه علی أن یسلّم الیه ولایه المسلمین علی أن یعمل فیهم بکتاب الله و سنه نبیه محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و سیره الخلفاء الصالحین و لیس لمعاویه بن ابی سفیان أن یعهد لإحد من بعده عهداً بل یکون الامر من بعده شوری بین المسلمین »

حضرت حسن بعد از ده سال (50 هجری) به رحمت ایزدی پیوست او تا آخر عمر شریفش به صلحی که امضا کرده بود پایبند بود و علیه معاویه اقدامی نکرد و برادرش حضرت حسین نیز در طول بیست سال سلطنت معاویه هیچ حرکتی جهت براندازی وی نکرد امّا معاویه به خلاف عهدی که امضا کرده بود فرزندش یزید را جانشین خود قرار داد و اکثر سران اقوام و عشایر را به بیعت با فرزندش وادار نمود. معاویه با این اقدامش سلطنت موروثی را پایه ریزی کرد و مانع شد حکومت، اسلامی شود یعنی مجدداً بر پایه ی شورا استوار گردد. بعد از مرگ او یزید بر تخت سلطنت نشست حضرت حسین حاضر نشد بایزید بیعت کند و سلطنت را به رسمیت بشناسد و چون در برابر لشکر انبوه یزید سپاهی نداشت جز سکوت چاره ای ندید، امّا وقتی اکثر مردم کوفه برای حضرت نامه فرستادند و اعلام کردند که رهبری او را می پذیرند. اینجا بود که حضرت حسین خود را موظف دانست به سوی کوفه حرکت کند. چون یزید از اقدام کوفیان مطلع گشت نعمان بن بشیر والی کوفه را خلع و ابن زیاد را مأمور سرکوب مخالفان کرد و او با تهدید و خشونت و کشتار با مردم رفتار کرد در نتیجه حمایت مردمی از نهضت حضرت حسین خنثی شد و او در حالی که از انصراف و ملغی شدن حمایت کوفیان و جنایات عمال یزید از جمله کشته شدن پَیکَش، مسلم بن عقیل بی خبر بود هم چنان به سوی کوفه حرکت می کرد تا اینکه در منطقه ی کربلا لشکر یزید راه را بر وی بستند و آن حضرت را بر سر یک دو راهی قرار دادند ( یا بپذیرد که با یزید بیعت کند و یا جنگ را تحمّل نماید ) امّا آن اُسوه ی ایمان و تقوا تسلیم درخواست آنها نشد و قبول نکرد با یزید بیعت کند و چون خواست به مکه برگردد به او اجازه ندادند و جنگ را بر آن حضرت و یارانش تحمیل کردند سرانجام او و جمع زیادی از همراهانش به قتل رسیدند ـ سلام و رحمت و برکات خدا بر آن شهیدان والا مقام باد ـ

اکنون این سؤال مطرح است که چرا حضرت حسین علیه یزید قیام کرد؟

پاسخ به سؤال مزبور این است که حضرت حسین ـ سلام الله علیه ـ برای احیای نظام شورایی قیام کرد. توضیح اینکه: اگر معاویه طبق مفاد صلحنامه عمل می کرد و جانشینی برای خود قرار نمی داد و پس از مرگ وی بزرگان اسلام شورایی تشکیل می دادند و زمام امور مسلمانان را بدست می گرفتند و به اتفاق خلیفه ای بر می گزیدند در آن صورت حضرت حسین نیز با منتخب شورای مسلمین بیعت می کرد.

اما چون معاویه به خلاف عهدنامه یزید را جانشین خود قرار داد و مانع شد اصل مهمی از دین (نظام شورایی) احیا شود علیه یزید قیام کرد بنابراین شکی نیست که قیام حضرت حسین برای اجرای مفاد صلحنامه بود او قیام کرد تا سلطنت ( نظام فردی ) بر چیده شود و نظام و حکومت شورایی احیا گردد. به اعتقاد ما اگر معاویه فردی درستکار و شریف را هم جانشین خود می کرد چون تعیین ولیعهد بخلاف عهدنامه بود باز حضرت حسین با او بیعت نمی کرد. اگر گفته شود حضرت حسین قیام کرد تا حکومت را بدست آورد و بجای یزید زمام امور مسلمین را بدست گیرد این تصور اهانت به آن حضرت محسوب می شود زیرا به معنی آن است که حضرت حسین نیز مانند معاویه بر خلاف عهدنامه عمل کرد و به اصل مهم و اساسی صلحنامه (بعد از مرگ معاویه باید شورای مسلمین حکومت را در دست گیرد) بی اعتنا بود و آن را پایمال نمود. آری حضرت حسین - سلام الله علیه – جانش را در راه احیای نظام شورایی فدا کرد.


( عبدالکریم راهنما)




ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاورقی:

1- آیت الله نعمت الله صالحی نجف آبادی در کتاب ده گفتار یکی از مقالاتش را به این موضوع اختصاص داده است که طبق روایات و اسناد و مدارک تاریخی حضرت علی در کوچه ضربت خورد نه در داخل مسجد.

2- به الصواعق المحرقه ص 136 اثر دانشمند مشهور اهل سنت ابن حجر هیثمی و بحار الانوار ج 44 ص 65 اثر علامه مجلسی از علمای شیعی و نیز الفتوح اثر احمد بن اعثم کوفی از علمای شیعی ج 4 ص 160 نگاه کنید

با سلام به ایمان عزیز و معذرت از اینکه برخی از جملات ارسالی شما را رنگی نمودم.
مطالب فی الجملة خوب بود اما در مواردی که به رنگ قرمز مشخص شده است جای تامل جدی وجود دارد.
1- اگر اهل سنت نظام شورایی را قبول دارند مشروعیت آن چگونه ثابت می شود؟ .آیا رای مردم در نظر شارع مقدس مشروعیّت زا است؟
2- در نظام سیاسی اهل سنت بجز شوری مسالۀ اجماع ؟و نصب هم وجود دارد .کدام یک از اینها درستند؟آیا ادلۀ شرعی بر مشروعیت آنها وجود دارد؟
3- از کجا می گویید امام برای احیای شوری قیام نمود؟!!!! شاید حضرت برای احیای «نصب» آن هم نصب الهی ونه مردمی قیام نموده باشند.علاوه بر اینکه هدف آن حضرت احیای سنت نبوی صلی الله علیه وآله بوده است.
4- اینکه حضرت علی علیه السلام در کوچه شهید شده اند جای بسی تعجب است.ونهایت بی خبری یک نویسنده را می رساند.
5-با اوصافی که حضرتعالی بیان نمودید معاویه«علیه الهاویة»نمی تواند جز صحابی رسول خدا باشد بلکه جزو منافقانی است که به اکراه اسلام را پذیرفتند.حال سوال این است اهل سنت چگونه هنگام ذکر او به او القابی می دهند و از او به نیکی یاد می کنند؟!
6- چه کسی معاویه و بنی امیه را بر کول مردم سوار نمود؟ تا امر خلافت را به پادشاهی تبدیل نماید و در نتیجه خود او در مقابل امام علی علیه السلام و امام مجتبی علیه السلام بایستد و فرزند او پسر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را به شهادت برساند؟
7- در قتل عثمان مردم مدینه و صحابی شرکت داشتند چگونه شما آنها را باغی می نامید؟
8- اینکه نویسنده متن گفته امام حسین علیه السلام از او ضاع کوفه بی خبر بوده اند نیز مطلبی قابل تامل است؟!!!
9- در ذکر موارد تاریخی و حدیثی هیچگاه به دیدگاه شاذ«طبق مبنای فریقین»اعتنائی نمی شود و این امر مهمی در مباحث است.
منتظر پاسخ شما هستیم.

با سلام.
خوانندگان عزیز توجه کنند که همانطور که خود جناب صدرا گفتند رنگی کردن جملات توسط ایشان صورت گرفته نه بنده. و اما جواب سوالات شما بصورت خیلی خیلی خلاصه:
1. اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم.....(اولی الامر جمع است و به یک جمع و گروه مربوط میشود). و امرهم شوری بینم... (و کدام امر مهمتر از امر مملکت داری است در اسلام؟).
2. امیدوارم درست متوجه سوال شده باشم. منظور از اجماع همان شوری میتواند باشد. هر چند بنده تخصصی در قسمت حدیث ندارم. ولی اجماع هم همان شوری است و فرقی بین آنها نیست. دو بیان مختلف هستند از یک مسئله. شوری یک نفر را از میان خود با رای اکثریت شوری (همان اجماع) انتخاب کرده تا دستورات و تصمیمات گرفته شده در شوری را اجرایی کند و اهل سنت اصطلاحا آن شخص را خلیفه مینامند. پس خلیفه در حقیقت مقام خاصی نیست بلکه شخصی است که از میان خود شوری و با رای اکثریت شوری انتخاب میشود تا دستورات گرفته شده در شوری را به عموم ابلاغ کند و مورد اجرا قرار دهد.
3. از آنجا که تا زمانی که معاویه زنده بود حضرت حسین برسر پیبمانی که حضرت حسن با معاویه بسته بود استوار ماند. اگر هدف حضرت حسین نصب میبود باید بعد از فوت حضرت حسن علیه معاویه قیام میکرد ولی چنین صورت نگرفت و معاویه طبق مفاد صلح نامه قول داده بود که بعد از خودش کسی را جانشین نکند و جانشینی را به شوری اولی الامر بسپارد. ولی وقتی معاویه برخلاف این بند از صلح نامه عمل کرد و یزید را جانشین خود کرد حضرت حسین سلطنت یزید را نپذیرفت. زیرا اگر میپذیرفت باید این روند همانطور ادامه پیدا میکرد و بعد از یزید هم فرزند یزید حاکم شود و تا آخر به همین منوال......
4. در مورد شهادت حضرت علی دو نظریه وجود دارد. اصلا بحث سر نحوه شهادت حضرت علی نیست و شاید هم حق با شما باشد و حضرت علی در محراب شهید شده باشند. این مورد بحث این قسمت نیست. در پاورقی توضیح بسیار اندکی در این مورد داده ایم. الله اعلم
5. متاسفانه این جزو اشتباهات اهل سنت است که معاویه را از یاران پیامبر میدانند. بنده با افکار کاکه احمد مفتی زاده آشنا شدم و کاک احمد مفتی زاده نیز جزو آن دسته از اهل سنت است که معاویه را جزو بدترین افرادی میداند که بدترین ضربات را به اسلام زدند. معاویه و ابوسفیان جزو صحابه نیستند!!! معاویه و ابوسفیان افرادی بودند که تقریبا از سرناچاری اسلام آوردند. هنگام فتح مکه اسلام آوردند و میدانیم که در هنگام فتح مکه اکثریت مردم مکه مسلمان شده بودند و ابوسفیان دیگر قدرت و شوکتی نداشت و اگر اسلام نمیاورد دیگر هیچ احترامی پیش مردم مکه برایش وجود نمیداشت حتی ممکن بود کسب و کار ابوسفیان و تجارتش دچار اشکالات جدی شود. چرا که مسلمین ترجیح میدادند امور خود را از طریق مسلمین انجام دهند نه از طریق مشرکین. پس ابوسفیان خود را مجبور میدانست که اسلام بیاورد تا ضریه مادی کمتری بخورد.......
6. کسی معاویه را بر کول مردم سوار نکرد. زیاده طلبی معاویه این بلا را سر او آورد. معاویه کسی بود که از نظر کارایی در مملکت داری وارد و باهوش بود ولی زیاده خواهیهای ایشان باعث تفرقه در اسلام و از میان رفتن نطام شوری شد. لذا تفرقه از زمان معاویه شروع شد و شاید بتوان گفت که خوراج هم نتیجه نافرمانی معاویه بودند.
7. در قتل حضرت عثمان افرادی از مصر و... حضور داشتند و صحابی در قتل ایشان حضور نداشتند.

iman2010;79653 نوشت:
با سلام.
خوانندگان عزیز توجه کنند که همانطور که خود جناب صدرا گفتند رنگی کردن جملات توسط ایشان صورت گرفته نه بنده. و اما جواب سوالات شما بصورت خیلی خیلی خلاصه:
1. اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم.....(اولی الامر جمع است و به یک جمع و گروه مربوط میشود). و امرهم شوری بینم... (و کدام امر مهمتر از امر مملکت داری است در اسلام؟).


با سلام
اوردن ایات کریمه قرآن باید همراه استدلال منطقی باشد . آیه اول هیچ دلالتی بر مشروعیت خلافت خلفای سه گانه ندارد چون مقتضای عطف اولی الامر به اطاعت رسول عصمت آنها را می رساند و خدا امر به اطاعت از اشخاص گنهکار را صادر نمی فرمایدچون نقض غرض است.
در مورد شوری:شورى منحصرا در مورد كارهاى اجرايى و شناسايى موضوعات است نه در باره احكام كه تنها بايد از مبدء وحى و از كتاب و سنت گرفته شود تعبير به" امرهم" (كارهايشان) نيز ناظر به همين معنى است چرا كه احكام كار مردم نيست كار خدا است.

iman2010;79653 نوشت:

2. امیدوارم درست متوجه سوال شده باشم. منظور از اجماع همان شوری میتواند باشد. هر چند بنده تخصصی در قسمت حدیث ندارم. ولی اجماع هم همان شوری است و فرقی بین آنها نیست. دو بیان مختلف هستند از یک مسئله. شوری یک نفر را از میان خود با رای اکثریت شوری (همان اجماع) انتخاب کرده تا دستورات و تصمیمات گرفته شده در شوری را اجرایی کند و اهل سنت اصطلاحا آن شخص را خلیفه مینامند. پس خلیفه در حقیقت مقام خاصی نیست بلکه شخصی است که از میان خود شوری و با رای اکثریت شوری انتخاب میشود تا دستورات گرفته شده در شوری را به عموم ابلاغ کند و مورد اجرا قرار دهد.



شورای مورد نظر با اجماع متفاوت است ولو اینکه در واقع امر،اگر اکثریت در یک امر شرکت داشته باشند می توان گفت اجماع از شوری نشات گرفته اما سخن این است که در مورد ابوبکر شورایی صورت نگرفت.
رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله از دنيا رفت در حالى كه هنوز بدن شريفش بر زمين بود؛ عدّه اى از مهاجران و انصار متحيّر در منزل‏هاى خود بودند، عدّه‏ اى نيز همراه امير مؤمنان على عليه السلام در كنار آن پيكر مطهّر بودند و گروهى از انصار در سقيفه دور هم جمع شدند و در اندك زمانى تعدادى از مهاجران نيز به آنان پيوستند و شد آن چه شد و ماجرا بر بيعت با ابوبكر پايان يافت؛ امّا هيچ كس مدّعى نبود و نشد كه اين بيعت از طريق شورا حاصل گشته است؛ زيرا كه در سقيفه هيچ خبرى از شورا و سخنى از آن در ميان نبود؛ بلكه تنها فرياد بود و دشنام و شتم و مرافعه و كش مكش تا آن جا كه نزديك بود سعد بن عباده در زير دست و پا بميرد و يا كشته شود.

iman2010;79653 نوشت:

5. متاسفانه این جزو اشتباهات اهل سنت است که معاویه را از یاران پیامبر میدانند. بنده با افکار کاکه احمد مفتی زاده آشنا شدم و کاک احمد مفتی زاده نیز جزو آن دسته از اهل سنت است که معاویه را جزو بدترین افرادی میداند که بدترین ضربات را به اسلام زدند. معاویه و ابوسفیان جزو صحابه نیستند!!! معاویه و ابوسفیان افرادی بودند که تقریبا از سرناچاری اسلام آوردند. هنگام فتح مکه اسلام آوردند و میدانیم که در هنگام فتح مکه اکثریت مردم مکه مسلمان شده بودند و ابوسفیان دیگر قدرت و شوکتی نداشت و اگر اسلام نمیاورد دیگر هیچ احترامی پیش مردم مکه برایش وجود نمیداشت حتی ممکن بود کسب و کار ابوسفیان و تجارتش دچار اشکالات جدی شود. چرا که مسلمین ترجیح میدادند امور خود را از طریق مسلمین انجام دهند نه از طریق مشرکین. پس ابوسفیان خود را مجبور میدانست که اسلام بیاورد تا ضریه مادی کمتری بخورد.......

این سخن شما نشان از انصاف جنابعالی دارد و جای تشکر دارد ولی بحث این است با اینکه در صحیح بخاری،هنگام ذکر معاویه ، وی نیز برای او منقبتی قائل نیست اما با این حال اکثر برادران اهل سنت از وی با تجلیل یاد می کنند.
http://www.muawiah.blogsky.com/1387/11/06/post-30/

http://www.islamtxt.net/content/question/403

iman2010;79653 نوشت:

6. کسی معاویه را بر کول مردم سوار نکرد. زیاده طلبی معاویه این بلا را سر او آورد. معاویه کسی بود که از نظر کارایی در مملکت داری وارد و باهوش بود ولی زیاده خواهیهای ایشان باعث تفرقه در اسلام و از میان رفتن نطام شوری شد. لذا تفرقه از زمان معاویه شروع شد و شاید بتوان گفت که خوراج هم نتیجه نافرمانی معاویه بودند.
7. در قتل حضرت عثمان افرادی از مصر و... حضور داشتند و صحابی در قتل ایشان حضور نداشتند.



در مورد معاویه وی از زمان خلیفه دوم در شام حکومت نمود وچون با عثمان رابطۀ خویشاوندی داشت وی دامنه حکومت او را گسترش داد.اما سوال این است چرا خلفا افراد بی ایمان را حاکم بر مردم می نمایند و مردم شام را از صحابی جلیل القدری که تقوی و درایت آنها ثابت بود محروم نمودند.
در مورد سخن دوم سخن غریبی بیان فرمودید چگونه صحابی در قتل عثمان حضور نداشتند ودر کجا چنین سخنی آمده است؟

با سلام
متاسفانه مطالب مختلف را باید جواب دهیم که هر کدام خودش نیاز به یک سرنگار جداگانه دارد. ولی در کل:
1. اهل سنت به عصمت اعتقاد ندارند و عصمت شرط حاکم بودن نیست
2. حکم حکم خداست و امرهم شوری بینهم نیز حکم خداست و خداوند حکم شوری را واجب الطاعه میداند
3. اتفاقا شوری مهاجرین و انصار در سقیفه جمع شدند و حضرت ابوبکر را انتخاب کردند. البته این بی انصافی شماست که میگویید هیچ کس مدعی نشد که شوری بوده. زیرا خود حضرت علی در نامه ششم میگوید که انتخاب خلفای پیشین با شورا بوده است. در ضمن مرگ رهبر اصلی و پایه اولیه اسلام (یعنی پیامبر) بزرگترین شوک و ضربه بر مسلمین بود و بزرگترین فرصت برای مشرکین و یهودیان و کشورهای همسایه (مثل امپراطوری رم) بود که به جامعه بدون رهبر اسلام ضربه بزنند و تمام تلاشهای پیامبر را به باد دهند. حال در این شرایط آیا نباید انتخاب به سرعت صورت بگیرد؟ آیا اگر در همین مجلس کشور خودمان اگر تعدادی از نماینده ها حضور نداشته باشند هیچ طرحی را برای تصویب بررسی نخواهند کرد؟ مخصوصا اگر یک طرح اضطراری باشد؟
4. آیا حضرت علی میدانست که شمر قاتل فرزندش خواهد شد که شمر را یکی از فرماندهان اصلی جنگ صفین قرار داد؟ همچنین یکی از حاکمان ایران که از سمت حضرت علی منصوب شده بود نادرست از آب در آمد و حضرت علی خودشان این قضیه را بیان کرده اند. انسان بر اساس حال فعلی مردم تصمیم میگیرد. در آن زمان که معاویه حاکم شده بود هیچ ضرری را متوجه نکرده بود و حتی در جنگها نیز کمک شایانی به سپاه اسلام میکرد ولی وقتی توسط حضرت علی عزل شد قبول نکرد و زمان خرابکاری اش شروع شد. کسی که از آینده خبر دارد فقط خداست و لذا ما مجبوریم براساس حال فعلی افراد تصمیم بگیریم و از تواناییهای آنان استفاده کنیم (همانطور که حضرت علی از شمر استفاده کرد. و همینطور در مورد حاکم منصوب شده توسط حضرت علی در ایران).

iman2010;79619 نوشت:

پاسخ به سؤال مزبور این است که حضرت حسین ـ سلام الله علیه ـ برای احیای نظام شورایی قیام کرد. توضیح اینکه: اگر معاویه طبق مفاد صلحنامه عمل می کرد و جانشینی برای خود قرار نمی داد و پس از مرگ وی بزرگان اسلام شورایی تشکیل می دادند و زمام امور مسلمانان را بدست می گرفتند و به اتفاق خلیفه ای بر می گزیدند در آن صورت حضرت حسین نیز با منتخب شورای مسلمین بیعت می کرد. اما چون معاویه به خلاف عهدنامه یزید را جانشین خود قرار داد و مانع شد اصل مهمی از دین (نظام شورایی) احیا شود علیه یزید قیام کرد بنابراین شکی نیست که قیام حضرت حسین برای اجرای مفاد صلحنامه بود او قیام کرد تا سلطنت ( نظام فردی ) بر چیده شود و نظام و حکومت شورایی احیا گردد. به اعتقاد ما اگر معاویه فردی درستکار و شریف را هم جانشین خود می کرد چون تعیین ولیعهد بخلاف عهدنامه بود باز حضرت حسین با او بیعت نمی کرد.(!!!!!!) اگر گفته شود حضرت حسین قیام کرد تا حکومت را بدست آورد و بجای یزید زمام امور مسلمین را بدست گیرد این تصور اهانت به آن حضرت محسوب می شود زیرا به معنی آن است که حضرت حسین نیز مانند معاویه بر خلاف عهدنامه عمل کرد و به اصل مهم و اساسی صلحنامه (بعد از مرگ معاویه باید شورای مسلمین حکومت را در دست گیرد) بی اعتنا بود و آن را پایمال نمود. آری حضرت حسین - سلام الله علیه – جانش را در راه احیای نظام شورایی فدا کرد. ...

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و کسب اجازه از کارشناسان محترم؛
ایمان عزیز! لطفا در معنای پیمان، صلح نامه و عهدنامه تأمل کنید تا به اشکال استدلالتن پی ببرید.
پیامبرهم با کفّار قریش پیمان نامۀ صلح حدیبیّه امضاء فرمود که درآن توافق شده بود: «اگر كسى از قرشيان كه تحت قيمومت و ولايت ديگرى است بنزد محمّد آمد اگر چه مسلمان شده باشد او را بسوى قريش باز گردانند.» این که پیامبر از باب دفع افسد، ناچار به پذیرش شروط مشرکان قریش شد و از باب "اوفوا بالعقود" پایبند به آن شروط ماند حقانیت مشرکان و شروطشان را نمی رساند.
این که امام حسن علیه السلام شرطِ :تعییین جانشین توسط شورای مسلمین را باز به جهت دفع فاسد به افسد یعنی (دفع نظام سلطنت و پادشاهی با قبول نظام شورایی) پذیرفت دلیل بر این نمی شود که نظام شورایی برحق است.
اساسا انحرافات و بدعت ها پس از پیامبر به سرعت آغاز شد:
1- ابتدا پس از آن که امر خدا و رسول را وانهاده همچون قوم موسی که به دنبال سامری افتادند و از دست هارون هم کاری بر نیامد به رأی انحرافی شورای سقیفه روی آوردند و بدعت نظام شورایی را بنیان نهادند.
مبارزۀ فاطمۀ زهرا با این انحراف منجر به شهادت ایشان شد.
2- این انحراف به این جا ختم نشد و رفته رفته به سوی نظام پادشاهی و سلطنت موروثی در زمان معاویه و یزید پیش رفت و به شهادت امام حسین منجر شد. و مطمئن باشید که اگر حضرت ابی عبدالله الحسین نیز به مقابله به آن نمی پرداخت این نظام نیز از سوی عامّۀ مردم آن زمان پذیرفته می شد همچنان که اکنون شاهدیم نظام پادشاهی بر همین کشورهای عربی به اصطلاح اسلامی حاکم است.

والسلام علی من التبع الهدی

iman2010;79684 نوشت:
با سلام متاسفانه مطالب مختلف را باید جواب دهیم که هر کدام خودش نیاز به یک سرنگار جداگانه دارد. ولی در کل: 1. اهل سنت به عصمت اعتقاد ندارند و عصمت شرط حاکم بودن نیست 2. حکم حکم خداست و امرهم شوری بینهم نیز حکم خداست و خداوند حکم شوری را واجب الطاعه میداند 3. اتفاقا شوری مهاجرین و انصار در سقیفه جمع شدند و حضرت ابوبکر را انتخاب کردند. البته این بی انصافی شماست که میگویید هیچ کس مدعی نشد که شوری بوده. زیرا خود حضرت علی در نامه ششم میگوید که انتخاب خلفای پیشین با شورا بوده است. در ضمن مرگ رهبر اصلی و پایه اولیه اسلام (یعنی پیامبر) بزرگترین شوک و ضربه بر مسلمین بود و بزرگترین فرصت برای مشرکین و یهودیان و کشورهای همسایه (مثل امپراطوری رم) بود که به جامعه بدون رهبر اسلام ضربه بزنند و تمام تلاشهای پیامبر را به باد دهند. حال در این شرایط آیا نباید انتخاب به سرعت صورت بگیرد؟ آیا اگر در همین مجلس کشور خودمان اگر تعدادی از نماینده ها حضور نداشته باشند هیچ طرحی را برای تصویب بررسی نخواهند کرد؟ مخصوصا اگر یک طرح اضطراری باشد؟ 4. آیا حضرت علی میدانست که شمر قاتل فرزندش خواهد شد که شمر را یکی از فرماندهان اصلی جنگ صفین قرار داد؟ همچنین یکی از حاکمان ایران که از سمت حضرت علی منصوب شده بود نادرست از آب در آمد و حضرت علی خودشان این قضیه را بیان کرده اند. انسان بر اساس حال فعلی مردم تصمیم میگیرد. در آن زمان که معاویه حاکم شده بود هیچ ضرری را متوجه نکرده بود و حتی در جنگها نیز کمک شایانی به سپاه اسلام میکرد ولی وقتی توسط حضرت علی عزل شد قبول نکرد و زمان خرابکاری اش شروع شد. کسی که از آینده خبر دارد فقط خداست و لذا ما مجبوریم براساس حال فعلی افراد تصمیم بگیریم و از تواناییهای آنان استفاده کنیم (همانطور که حضرت علی از شمر استفاده کرد. و همینطور در مورد حاکم منصوب شده توسط حضرت علی در ایران).

بسم الله الرحمن الرحیم
ایمان عزیز
بحث علم امام را پیش کشیدید
شما بفرمایید خدای شما علم و قدرت دارد یا خیر؟ یعنی می داند کدام انسان بهشتی خواهد بود و کدام جهنمی یا خیر؟ اگر نمی داند که معاذ الله خدای نادانی است و اگر می داند پس چرا علم و قدرت خود را دخالت نمی دهد تا مانع کشته شدن دوستان و اولیاء خود شود؟

[quote=iman2010;79684]

با سلام
متاسفانه مطالب مختلف را باید جواب دهیم که هر کدام خودش نیاز به یک سرنگار جداگانه دارد. ولی در کل:
1. اهل سنت به عصمت اعتقاد ندارند و عصمت شرط حاکم بودن نیست
2. حکم حکم خداست و امرهم شوری بینهم نیز حکم خداست و خداوند حکم شوری را واجب الطاعه

با تشکر از ایمان عزیز
سه سوال از جنابعالی دارم.
1- وظیفۀ حاکم اسلامی چیست؟آیا وظیفه خلفا تنها اصلاح امور مادی مردم بوده؟یا وظیفۀ تبیین احکام الهی را نیز داشته اند؟
2-در مورد شوری که می فرمایید حکم شوری حکم خداست؟اگر جماعتی جمع شوند و با اتفاق اراء حکمی مخالف شرع صادر کنند آیا در این صورت هم این حکم حکم خدا خواهد بود؟!
3- اگر شوری همان اجماع است و خداوند حکم شوری را واجب الطاعة می داند چرا حضرت صدیقۀ کبری «سلام الله علیها» اطاعت از این حکم ننمود وبا خلیفۀ خارج شده از حکم شوری بیعت نکرد؟!!!آیا آن حضرت معصیت خدا را نموده یا خلیفه خلیفۀ شرعی نبوده
...

با سلام
1. من در قسمت قبل هم جواب دادم که خلیفه مقام خاصی نیست بلکه شخصی است که از سمت شوری برای اجرایی کردن دستورات شوری انتخاب میشود تا بتوان تمام نتایج گرفته شده در مجمع شوری را در یک نقطه جمع کرد. خلیفه هر عملی انجام دهد بصورت شورایی است. آنهم شوری اولی الامر. یعنی شورای صاحب نظران. که به قول حضرت علی شوری اولی الامر در آن زمان متشکل از مهاجرین و انصار بوده است.
2. اتفاقا علت اینکه خداوند حاکمیت جمع را بر حاکمیت فرد برتری داده است همین نکته ای که شما بیان فرمودید. احتمال تصمیم گیری اشتباه توسط یک شخص بسیار بسیار بالاتر از احتمال تصمیم گیری اشتباه توسط یک جمع است. در ضمن توجه کنید که در اسلام شوری اولی الامر یعنی صاحب نظران در امور دینی و قرآنی و... (صاحب نظر در آنچه برای اسلام مهم است). بنابراین افراد شوری مطمئنا افراد معمولی نیستند بلکه افرادی هستند که در مورد امور مهم برای اسلام بالاتر از بقیه هستند و از نظر ایمان و خلوص نیت نیز باید تزکیه شده باشند. بنابراین وقتی خداوند امور مسلمین را بعد از فوت پیامبر به دست مجموعه ای از افراد صالح و مومن و کاردان میسپارد احتمال اشتباه به کمترین میزان خود میرسد و تقریبا میتوان گفت که احتمال وقوع اشتباه صفر میشود.
3. ببینید اینکه حضرت فاطمه بیعت کرده یا نه من اطلاع ندارم ولی اگر هم بیعت نکرده باشد باید همه تمرکز را به این معطوف نکنیم که به خاطر دشمنی بوده است. شما میدانید که بنابه قول معروف حضرت فاطمه فقط حدود شش ماه بعد از فوت پیامبر زنده بودند. خوب آیا برای حضرت فاطمه در زندگی کسی عزیزتر از پدرش بود؟ آیا مرگ پدر حضرت فاطمه بزرگترین ضربه روحی بر حضرت فاطمه نبود؟ آیا مرگ چنین شخص عزیزی برای تنها فرزند بازمانده اش به زودی و بعد از شش ماه فراموش میشود و به حالت عادی زندگی برمیگردد؟ اگر حضرت فاطمه بیعت نکرده باشد به علت مخالفتش با تصمیم شوری نبوده بلکه به خاطر شرایط روحی نامناسبی بوده که داشته اند.

iman2010;80050 نوشت:
با سلام
1. من در قسمت قبل هم جواب دادم که خلیفه مقام خاصی نیست بلکه شخصی است که از سمت شوری برای اجرایی کردن دستورات شوری انتخاب میشود تا بتوان تمام نتایج گرفته شده در مجمع شوری را در یک نقطه جمع کرد. خلیفه هر عملی انجام دهد بصورت شورایی است. آنهم شوری اولی الامر. یعنی شورای صاحب نظران. که به قول حضرت علی شوری اولی الامر در آن زمان متشکل از مهاجرین و انصار بوده است.


با سلام به ایمان عزیز
1-سخن عجیبی بیان فرمودید کدام عالم سنی این سخن شما را می پذیرد و یا گفته است؟وآیا اساسا خلفا به نظریه شما عمل کردند؟
2-قرآن کریم خلافت را امری الهی می داند«یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض»لذا شان خلافت بسی بالاتر از شوری و مصلحت است. براستی خلیفه ای که از طرف خدا انتخاب شود بهتر است یا خلیفه ای که از روی هوا و هوس و شتاب زدگی همچنان که خلیفه ثانی در مورد انتخاب ابوبکر گفت«ان بیعة ابی بکر فلتة وقی الله شرها...».
3-در عدم مشروعیت خلافت ابی بکر همین کافی است که امام علی علیه السلام و فاطمۀ زهرا سلام الله علیها با او بیعت نکردند و بنی هاشم نیز همینطور .حال این چه اجماع و شورایی بوده که اهل بیت در آن داخل نیستند؟!وسخن ابن حزم که یادتان هست «ولعنة الله علی کل اجماع یخرج عنه علی بن ابی طالب ومن بحضرته من الصحابة»بنابراین شورایی در کار نبوده «فیا لله وللشوری ...پناه بر خدا از این شوری«شورای خلیفه دوم»در کدام زمان در برابر شخص اولشان در خلافت مورد تردید بودم ،تا امروز با اعضای شوری برابر شوم؟خطبه سوم نهج.
4- بیان نفرمودید چگونه خداوند به صورت مطلق راضی به عمل به شوری است.اگر افراد در شوری حکم خلاف شرع صادر کنند؟

iman2010;80050 نوشت:

2. اتفاقا علت اینکه خداوند حاکمیت جمع را بر حاکمیت فرد برتری داده است همین نکته ای که شما بیان فرمودید. احتمال تصمیم گیری اشتباه توسط یک شخص بسیار بسیار بالاتر از احتمال تصمیم گیری اشتباه توسط یک جمع است. در ضمن توجه کنید که در اسلام شوری اولی الامر یعنی صاحب نظران در امور دینی و قرآنی و... (صاحب نظر در آنچه برای اسلام مهم است). بنابراین افراد شوری مطمئنا افراد معمولی نیستند بلکه افرادی هستند که در مورد امور مهم برای اسلام بالاتر از بقیه هستند و از نظر ایمان و خلوص نیت نیز باید تزکیه شده باشند. بنابراین وقتی خداوند امور مسلمین را بعد از فوت پیامبر به دست مجموعه ای از افراد صالح و مومن و کاردان میسپارد احتمال اشتباه به کمترین میزان خود میرسد و تقریبا میتوان گفت که احتمال وقوع اشتباه صفر میشود.



خوب است برای این سخن شواهد تاریخی بیان بفرمایید تا از صرف نظریه بودن خارج شود.

iman2010;80050 نوشت:

3. ببینید اینکه حضرت فاطمه بیعت کرده یا نه من اطلاع ندارم ولی اگر هم بیعت نکرده باشد باید همه تمرکز را به این معطوف نکنیم که به خاطر دشمنی بوده است. شما میدانید که بنابه قول معروف حضرت فاطمه فقط حدود شش ماه بعد از فوت پیامبر زنده بودند. خوب آیا برای حضرت فاطمه در زندگی کسی عزیزتر از پدرش بود؟ آیا مرگ پدر حضرت فاطمه بزرگترین ضربه روحی بر حضرت فاطمه نبود؟ آیا مرگ چنین شخص عزیزی برای تنها فرزند بازمانده اش به زودی و بعد از شش ماه فراموش میشود و به حالت عادی زندگی برمیگردد؟ اگر حضرت فاطمه بیعت نکرده باشد به علت مخالفتش با تصمیم شوری نبوده بلکه به خاطر شرایط روحی نامناسبی بوده که داشته اند.



چطور اطلاع ندارید .ایا امری از این اشکار تر وجوددارد.« بخاری در دو جای از صحیح خود این مساله را بیان می کند :فَوَجَدَتْ«ای:غضبت»فَاطمه عَلَى أَبِى بَكْرٍ فِى ذَلِكَ فَهَجَرَتْهُ ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم - سِتَّةَ أَشْهُرٍ ، فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ ، دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِىٌّ لَيْلاً ، وَلَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عَلَيْهَا ، وَكَانَ لِعَلِىٍّ مِنَ النَّاسِ وَجْهٌ حَيَاةَ فَاطِمَةَ ، فَلَمَّا تُوُفِّيَتِ اسْتَنْكَرَ عَلِىٌّ وُجُوهَ النَّاسِ ،ودر جای دیگر روایت می کند:«قَالَ فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى مَاتَتْ».در حالی که مسلم روایت می کند:« وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِى عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً».آیا نعوذ بالله فاطمة که سیدۀ زنان بهشت است که رضایت او رضایت الهی است و غضب او غضب الهی است «فاطمة بضعةمنی فمن اغضبها اغضبنی»به مرگ جاهلی از دنیا رفته؟ یا نه طبق روایت مسلم دیگاه اهل بیت و امام علی علیه السلام نسبت به ابوبکر این است که خلیفۀ دوم به عباس و امام علی علیه السلام می گوید:«فرایتماه کاذبا آثما غادرا خائنا»؟ حال این سخن با شورای مورد نظر شما که برخواسته از صداقت و راستی وایمان و علم است چگونه جمع می شود؟!

صدرا;80162 نوشت:
با سلام به ایمان عزیز
1-سخن عجیبی بیان فرمودید کدام عالم سنی این سخن شما را می پذیرد و یا گفته است؟وآیا اساسا خلفا به نظریه شما عمل کردند؟
2-قرآن کریم خلافت را امری الهی می داند«یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض»لذا شان خلافت بسی بالاتر از شوری و مصلحت است. براستی خلیفه ای که از طرف خدا انتخاب شود بهتر است یا خلیفه ای که از روی هوا و هوس و شتاب زدگی همچنان که خلیفه ثانی در مورد انتخاب ابوبکر گفت«ان بیعة ابی بکر فلتة وقی الله شرها...».
3-در عدم مشروعیت خلافت ابی بکر همین کافی است که امام علی علیه السلام و فاطمۀ زهرا سلام الله علیها با او بیعت نکردند و بنی هاشم نیز همینطور .حال این چه اجماع و شورایی بوده که اهل بیت در آن داخل نیستند؟!وسخن ابن حزم که یادتان هست «ولعنة الله علی کل اجماع یخرج عنه علی بن ابی طالب ومن بحضرته من الصحابة»بنابراین شورایی در کار نبوده «فیا لله وللشوری ...پناه بر خدا از این شوری«شورای خلیفه دوم»در کدام زمان در برابر شخص اولشان در خلافت مورد تردید بودم ،تا امروز با اعضای شوری برابر شوم؟خطبه سوم نهج.
4- بیان نفرمودید چگونه خداوند به صورت مطلق راضی به عمل به شوری است.اگر افراد در شوری حکم خلاف شرع صادر کنند؟

باسلام و احترام
1. بنده در چند پست قبل گفتم که مکتب قرآنی هستم و از نظرات و آراء علامه کاکه احمد مفتی زاده پیروی میکنم. کاکه احمد نظراتشان را براساس اصول قرآنی استخراج کرده اند. امیدوارم با مکتب قرآن آشنایی داشته باشید. بله خلفا به همان شیوه عمل کردند. شما قبول ندارید که تمام تصمیم گیریهای خلفا بصورت شورایی بود؟ در جنگها و اداره مملکت و صدور حکمهای قرآنی براساس زمان و.... از تمام صحابه یاری میگرفتند که نمونه این مشورت را به وفور در احادیث میتوان یافت.

2. داوود نبی بود ولی بعد از پیامبر دیگر پیامبری دیگر نخواهد آمد. اگر خداوند به داود گفت که ما تو را خلیفه خود قرار دادیم به این دلیل بود که داوود از طریق وحی با خدا ارتباط داشت ولذا حرف داوود در حقیقت حرف خدا بود و میدانیم که خدا حق کامل است و هرگز اشتباه نمیکند ولی وقتی ختم رسالت اعلام شده است یعنی دیگر هیچ نبی نخواهد آمد. و خلفا نیز با وحی در ارتباط نیستند و اگر یکنفر بخواهد تصمیم بگیرد بدون شک احتمال اشتباه بالا خواهد بود ولی اگر جمع بخواهند تصمیم بگیرند احتمال اشتباه ناچیز خواهد بود. علت اینکه چرا در آن زمان تعجیل برای انتخاب خلیفه زیاد بود را برایتان گفتم و از روی هوی و هوس هم نبوده است. هوس قدرت؟ هوس ثروت؟ هوس خوشگذرانی؟ شما ثابت کن که حضرت ابوبکر در دوران خلافت آدم ثروت اندوز و خوشگذرانی بوده است و از مقام خلافت برای ثروت اندوزی استفاده کرده است. حرف حضرت عمر هم کامل درست بوده است و میفرماید که بیعت با ابوبکر سریع و ناگهانی بود و خدا ملت را از شر اینگونه بیعتها (بیعتهای شتابزده) در آینده نگاه دارد. منظور شر بیعتهای شتابزده هست و پر واضح است که منظور حضرت ابوبکر نیست. اگر حضرت عمر آن بیعت شتابزده را قبول کرد به این خاطر بود که به گواهی قرآن حضرت ابوبکر شخص دوم امت اسلامی (ثانی اثنین) بعد از پیامبر بود ولی بعد از حضرت ابوبکر دیگر کسی مثل ابوبکر نخواهد بود و بیعتهای شتابزده با سایرین ممکن است نتایج ناخوشی داشته باشد.

3. خیر. حضرت علی بیعت کردند و این درست نیست که میگویید بیعت نکردند. حضرت فاطمه بیعت نکردند که گفتم به دلیل مخالفت با حکم شوری نبود بلکه به خاطر شرایط روحی نامناسبی بود که داشتند. شما مدام تاکید میکنید که شورایی در کار نبوده در حالیکه حضرت علی خودشان در نهچ اللبلاغه میگویند شوری بوده و متشکل از مهاجرین و انصار هم بوده است.

4. من آیات قرآن رو در این مورد در پستهای قبل آوردم و تکرار نمیکنم. توجه کنید که گفتم احتمال وقوع اشتباه در تصمیمات شورایی که جمعی از انسانهای مومن و کاردان در آن حضور دارند بسیار ناچیز است. اگر هم احیانا و برحسب اتفاق اشتباهی صورت بگیرد قطعا آن اشتباه در موارد جزئی خواهد بود که هیچ صدمه ای به اصل دین نمیزند. در ضمن خداوند به دلیل عدم تفرقه مسلمین است که دستور به تبعیت کامل از شوری را داده است:
واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقو...
اگر این آیه را در کنار آیه تبعیت از شوری قرار دهید جواب سوال خودتان را خواهید گرفت.

صدرا;80162 نوشت:

چطور اطلاع ندارید .ایا امری از این اشکار تر وجوددارد.« بخاری در دو جای از صحیح خود این مساله را بیان می کند :فَوَجَدَتْ«ای:غضبت»فَاطمه عَلَى أَبِى بَكْرٍ فِى ذَلِكَ فَهَجَرَتْهُ ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم - سِتَّةَ أَشْهُرٍ ، فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ ، دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِىٌّ لَيْلاً ، وَلَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عَلَيْهَا ، وَكَانَ لِعَلِىٍّ مِنَ النَّاسِ وَجْهٌ حَيَاةَ فَاطِمَةَ ، فَلَمَّا تُوُفِّيَتِ اسْتَنْكَرَ عَلِىٌّ وُجُوهَ النَّاسِ ،ودر جای دیگر روایت می کند:«قَالَ فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى مَاتَتْ».در حالی که مسلم روایت می کند:« وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِى عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً».آیا نعوذ بالله فاطمة که سیدۀ زنان بهشت است که رضایت او رضایت الهی است و غضب او غضب الهی است «فاطمة بضعةمنی فمن اغضبها اغضبنی»به مرگ جاهلی از دنیا رفته؟ یا نه طبق روایت مسلم دیگاه اهل بیت و امام علی علیه السلام نسبت به ابوبکر این است که خلیفۀ دوم به عباس و امام علی علیه السلام می گوید:«فرایتماه کاذبا آثما غادرا خائنا»؟ حال این سخن با شورای مورد نظر شما که برخواسته از صداقت و راستی وایمان و علم است چگونه جمع می شود؟!

دلیلش را گفتم. بدون شک بیعت نکردن حضرت فاطمه به دلیل مشکلات روحی ناشی از مرگ پدر بوده است.
در مورد غضب فاطمه همان غضب پیامبر هست نیز قضیه ربطی به این موضوع ندارد. اصلا این حدیث توسط پیامبر مربوط به یک جریان دیگر بوده است و ربطی به اینجا ندارد.
در مورد حدیث بعدی نیز اگر میخواهید دیدگاه حضرت علی را نسبت به خلفای راشدین از صحیحین برای شما ذکر کنم.
در آخر باید بگم که برای من مهم نیست که حضرت علی یا بقیه چه دیدگاهی نسبت به خلفای راشدین داشته اند. برای من مهم این است که خداوند چه دیدگاهی نسبت به خلفای راشدین داشته است. خلفای راشدین جزو مهاجرین بودند و هیچ گروهی در امت اسلامی همانند مهاجرین مورد مدح خداوند در قرآن قرار نگرفته اند. خداوند از آنها راضی و خشنود است ( رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ) و آنان مومنان واقعی هستند (اولئک مومن حقا) و...

من کلام هیچ کس و نظر هیچ کس را در مقابل کلام و نظر خداوند قرار نمیدهم

iman2010;80247 نوشت:

باسلام و احترام
1. بنده در چند پست قبل گفتم که 1-مکتب قرآنی هستم و از نظرات و آراء 2-علامه کاکه احمد مفتی زاده پیروی میکنم. کاکه احمد نظراتشان را براساس اصول قرآنی استخراج کرده اند. امیدوارم با مکتب قرآن آشنایی داشته باشید.3- بله خلفا به همان شیوه عمل کردند. شما قبول ندارید که 4-تمام تصمیم گیریهای خلفا بصورت شورایی بود؟ در جنگها و اداره مملکت و صدور حکمهای قرآنی براساس زمان و.... از تمام صحابه یاری میگرفتند که نمونه این مشورت را به وفور در احادیث میتوان یافت.



با سلام به ایمان عزیز
1- مکتب قرآنی یعنی چه؟آیا به معنای ترد سنت رسول خدا «صلی الله علیه وآله» است؟آیا وصیّت پیامبر«صلی الله علیه وآله» تنها به قرآن کریم بود؟ودر کنار قرآن مبیّنی برای آن قرار ندادند؟یا نه در کنار قرآن مبیّن و مفسر نیز قرار دادندکه آن مبیّن ائمه و خلفای دوازده گانه بودند که آخرین آنها مهدی«عج الله تعالی فرجه الشریف» است.
آیا قول به مکتب قرآنی مخالفت قطعی با سنت رسول خدا «صلی الله علیه وآله» نیست که مردم را به ثقلین قرآن و عترت ارجاع نمودند.
2- کاکه احمد مفتی زاده چه جایگاهی در میان شوافع صرف نظر از فرق دیگر اهل تسنن دارد؟ایشان فقیه بودند یا مفسر یا متکلم یا محدث و رجالی؟که شما از اراء ایشان تبعیت می کنید؟!آیا مطمئن هستید قول و فعل ایشان حجت است وشما را به سعادت می رساند؟نمی دانم شاید ایشان در نظر شما معصوم با شند.
ثانیا در مسائل فقهی شما چکار می کنید آیا آنها را هم از قرآن به دست می آورید؟

3- بله خلفا همینطور عمل کردند انجا که خلیفۀ دوم صراحتا با گفتۀ رسول خدا به مخالفت برخواست و گفت:«

هَلُمُّوا أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ فَقَالَ بَعْضُهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَكُمْ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ» درحالی که قرآن می فرماید:«وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً ؛هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند، اختيارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر كس نافرمانى خدا و رسولش را كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است.احزاب/36.»
نمی دانم شاید در این مخالفت صریح، خلیفۀ دوم با مردم مشورت نمود و صلاح مسلمین را در مخالفت با دستور پیامبر«صلی الله علیه وآله» دید .چون در برخی از روایات مثلا در همان کتابی
«شیخین:سید عبدالرحیم خطیب،ص184» که یک بار مطلبی از آن نقل نمودید آمده که پیامبر«صلی الله علیه وآله» فرمودند:«لو کان من بعدی نبی لکان عمر بن الخطاب».ودر همان صفحه این روایت را آورده که آن حضرت فرمودند:«ان الله وضع الحق علی لسان عمر یقول به»که با این اوصاف سخن خلیفه سخن حق بوده و شاید«نعوذ بالله» پیامبر اشتباه می کرده.
4- بسم الله چند مورد از مشورتهای ابوبکر با امام علی «علیه السلام » را بیان بفرمایید.

iman2010;80247 نوشت:

2. داوود نبی بود ولی بعد از پیامبر دیگر پیامبری دیگر نخواهد آمد. اگر خداوند به داود گفت که ما تو را خلیفه خود قرار دادیم به این دلیل بود که داوود از طریق وحی با خدا ارتباط داشت ولذا حرف داوود در حقیقت حرف خدا بود و میدانیم که خدا حق کامل است و هرگز اشتباه نمیکند ولی وقتی ختم رسالت اعلام شده است یعنی دیگر هیچ نبی نخواهد آمد. و خلفا نیز با وحی در ارتباط نیستند و اگر یکنفر بخواهد تصمیم بگیرد بدون شک احتمال اشتباه بالا خواهد بود ولی اگر جمع بخواهند تصمیم بگیرند احتمال اشتباه ناچیز خواهد بود.


آیا عقل انسان این سخن را می پذیرد که پیامبر«صلی الله علیه وآله»برای بعد از خود جانشینی تعیین نکنند ؛ولی خلفا این رخنۀ بزرگ را درک نموده و برای خود جانشین قرار دادند؟نمی دانم شاید عقل آنها«نعوذ بالله » کامل تر از عقل رسول خدا«صلی الله علیه وآله» بوده است؟!
آیا لطف خدا بعد از پیامبر«صلی الله علیه وآله»قطع شد و بر خلاف انبیای گذشته برای پیامبر«صلی الله علیه وآله» وصیی نبود که قول او فصل الخطاب باشد و مردم را از جهالت دور سازد؟آیا ختم نبوت به معنای ختم وصایت است؟آیا روایات متعدد صحیح که غیر قابل خدشه است مبنی بر وصایت و خلافت امام علی«علیه السلام» دروغ بوده است؟
این همه شما دم از شوری و مشورت می زنید چرا در جریان سقیفه مشورت عمومی صورت نپذیرفت؟وچرا با زور چماق و کتک از مردم عادی بیعت گرفتند؟چرا از علی بن ابی طالب علیه السلام و صحابی جلیل القدر طلب شور به عمل نیامد؟براستی آنها از چه می ترسیدند که این قدر در این امر عجله نمودند؟از امامت و خلافت امام علی علیه السلام؟

iman2010;80247 نوشت:

ب علت اینکه چرا در آن زمان تعجیل برای انتخاب خلیفه زیاد بود را برایتان گفتم و از روی هوی و هوس هم نبوده است. هوس قدرت؟ هوس ثروت؟ هوس خوشگذرانی؟ شما ثابت کن که حضرت ابوبکر در دوران خلافت آدم ثروت اندوز و خوشگذرانی بوده است و از مقام خلافت برای ثروت اندوزی استفاده کرده است. حرف حضرت عمر هم کامل درست بوده است و میفرماید که بیعت با ابوبکر سریع و ناگهانی بود و خدا ملت را از شر اینگونه بیعتها (بیعتهای شتابزده) در آینده نگاه دارد. منظور شر بیعتهای شتابزده هست و پر واضح است که منظور حضرت ابوبکر نیست. اگر حضرت عمر آن بیعت شتابزده را قبول کرد به این خاطر بود که به گواهی قرآن حضرت ابوبکر شخص دوم امت اسلامی (ثانی اثنین) بعد از پیامبر بود ولی بعد از حضرت ابوبکر دیگر کسی مثل ابوبکر نخواهد بود و بیعتهای شتابزده با سایرین ممکن است نتایج ناخوشی داشته باشد.


1- قدرت طلبی بزرگترین هوس است که ممکن است با زندگی ساده هم جمع شود.
2-چرا در امر خلافت ابوبکر عجله نمودند.وبه گفته شما«شوری» عمل نکردند؟از اینکه در این امر اجماع و شورایی در کار نبوده اشتباه بودن آن نیز روشن می شود.
4-چرا ابوبکر در تعیین عمر با مردم مشورت نکرد و با مخالفت آنها اعتنایی ننمود؟شاید ایشان عقل کل عالم هستی بوده اند و سخن و رای ایشان همان اجماع و شورا است؟
5-
در مورد شر نبودن امر خلافت ابوبکر سخن شیخ محمد انطاکی کافی است که می گوید:«ونحن نقول :لا والله ما وقی الله شرها،بل ما زال شرها یلتهب،وضررها مستمرّ الی الابد».البته مشخص است که این بیعت آنچنان هم ناگهانی نبوده بلکه نقشه ای از پیش طراحی شده بود،آنجا که امام علی علیه السلام می فرمایند:اگر آن ارتباط ویژه میان ابوبکر و عمر نبود امر خلافت را از من دفع می کردند«لو لا خاصّة ما کان بینه و بین عمر ، لظننت انه لا یدفعها عنّی»شرح نهج،ج6ص95.وتعیین عمر توسط ابوبکر با آن همه مخالفت شاهد این مطلب است.
6
-در مورد فضیلت ابوبکر در قرآن کریم سخن جالبی بیان فرمودید می شود نحوۀ استدلال آن را هم بیان کنید که چطور ثانی اثنین به ابوبکر می خورد و دلالت بر برتری او بر جمیع صحابه دارد؟!!!!!!!!!!!
آیا در نظر شما ایشان از امام علی و حضرت زهرا «علیهما السلام» برتر بوده اند؟یک روایت صحیح هم بیاوری کافی است.

iman2010;80247 نوشت:

دلیلش را گفتم. بدون شک بیعت نکردن حضرت فاطمه به1- دلیل مشکلات روحی ناشی از مرگ پدر بوده است.
2-در مورد غضب فاطمه همان غضب پیامبر هست نیز قضیه ربطی به این موضوع ندارد. اصلا این حدیث توسط پیامبر مربوط به یک جریان دیگر بوده است و ربطی به اینجا ندارد.
3-در مورد حدیث بعدی نیز اگر میخواهید دیدگاه حضرت علی را نسبت به خلفای راشدین از صحیحین برای شما ذکر کنم.
4-در آخر باید بگم که برای من مهم نیست که حضرت علی یا بقیه چه دیدگاهی نسبت به خلفای راشدین داشته اند. برای من مهم این است که خداوند چه دیدگاهی نسبت به خلفای راشدین داشته است. خلفای راشدین جزو مهاجرین بودند و هیچ گروهی در امت اسلامی همانند مهاجرین مورد مدح خداوند در قرآن قرار نگرفته اند. خداوند از آنها راضی و خشنود است ( رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ) و آنان مومنان واقعی هستند (اولئک مومن حقا) و...

من کلام هیچ کس و نظر هیچ کس را در مقابل کلام و نظر خداوند قرار نمیدهم



جناب آقای ایمان حقیقتا سخنان شما عجیب است
1- بیعت نکردن بخاطر فشار روحی؟آیاحضرت مصالح امت را فدای احساسات خود می کنند؟وبا امام خود بیعت نمی کنند؟آیا حضرت سخن پیامبر«صلی الله علیه وآله» را نشنیده بودند که«من مات و لیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة».
چرا در پایان عمر شریفشان خلافت او را تایید ننمودند؟
چرا می فرمایند آن دو نفر را با خبر نکن؟
چرا می فرماید:شبانه مرا دفن کن؟آیا این اعلام مخالفت صریح با آنها نبوده است؟
چرا قبر حضرت مخفی است.وحضرت وصیّت نمودند که قبرشان مخفی باشد؟

2- بله برخی برای اینکه ساحت خلفا از جسارت به حضرت پاک شود داستان خواستگاری دختر ابی جهل را جعل نمودند و مخاطب آنرا به دروغ امام علی«علیه السلام» بیان نمودند که اگر اطلاعات حدیثی دارید بیان کنید تا جواب را بگیرید.
3- بفرمایید تا استفاده کنیم.
4- شما با این سخن اختلاف شدید صحابه را بیان نمودید .که با این اختلاف زیر بنای عدالت صحابه،اجتهاد صحابه،زیر سوال می رودوبا این اوصاف چگونه خداوند از همه آنها رضایت دارد وآنان مومنان واقعی اند؟!


[=&quot]
[=&quot]
صدرا;80341 نوشت:
با سلام به ایمان عزیز
1- مکتب قرآنی یعنی چه؟آیا به معنای ترد سنت رسول خدا «صلی الله علیه وآله» است؟آیا وصیّت پیامبر«صلی الله علیه وآله» تنها به قرآن کریم بود؟ودر کنار قرآن مبیّنی برای آن قرار ندادند؟یا نه در کنار قرآن مبیّن و مفسر نیز قرار دادندکه آن مبیّن ائمه و خلفای دوازده گانه بودند که آخرین آنها مهدی«عج الله تعالی فرجه الشریف» است.
آیا قول به مکتب قرآنی مخالفت قطعی با سنت رسول خدا «صلی الله علیه وآله» نیست که مردم را به ثقلین قرآن و عترت ارجاع نمودند.
2- کاکه احمد مفتی زاده چه جایگاهی در میان شوافع صرف نظر از فرق دیگر اهل تسنن دارد؟ایشان فقیه بودند یا مفسر یا متکلم یا محدث و رجالی؟که شما از اراء ایشان تبعیت می کنید؟!آیا مطمئن هستید قول و فعل ایشان حجت است وشما را به سعادت می رساند؟نمی دانم شاید ایشان در نظر شما معصوم با شند.
ثانیا در مسائل فقهی شما چکار می کنید آیا آنها را هم از قرآن به دست می آورید؟

3- بله خلفا همینطور عمل کردند انجا که خلیفۀ دوم صراحتا با گفتۀ رسول خدا به مخالفت برخواست و گفت:«

صدرا;80341 نوشت:
[=&quot]هَلُمُّوا أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ فَقَالَ بَعْضُهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ [=&quot]وَعِنْدَكُمْ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ
صدرا;80341 نوشت:
[=&quot]» درحالی که قرآن می فرماید:«[=&quot]وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ [=&quot]فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً [=&quot]؛[=&quot]هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند، اختيارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر كس نافرمانى خدا و رسولش را كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است.احزاب/36[=&quot]
نمی دانم شاید در این مخالفت صریح، خلیفۀ دوم با مردم مشورت نمود و صلاح مسلمین را در مخالفت با دستور پیامبر«صلی الله علیه وآله» دید .چون در برخی از روایات مثلا در همان کتابی«شیخین:سید عبدالرحیم خطیب،ص184» که یک بار مطلبی از آن نقل نمودید آمده که پیامبر«صلی الله علیه وآله» فرمودند:«
[=&quot]لو کان من بعدی نبی لکان عمر بن الخطاب[=&quot]»[=&quot].ودر همان صفحه این روایت را آورده که آن حضرت فرمودند:[=&quot]«ان الله وضع الحق علی لسان عمر یقول به[=&quot]»که با این اوصاف سخن خلیفه سخن حق بوده و شاید«نعوذ بالله» پیامبر اشتباه می کرده.
4- بسم الله چند مورد از مشورتهای ابوبکر با امام علی «علیه السلام » را بیان بفرمایید.
[=&quot]

[=&quot]با سلام و احترام
[=&quot] 1. مکتب قرآن اسم است که کاکه احمد برای حرکت دینی که توسط ایشان تاسیس شد انتخاب کردند. مکتب قرآن به این معنی نیست که خدای ناکرده به سنت پیامبر بی توجه است. خیر اصلا چنین نیست و کاک احمد در جاهای مختلف به احادیث نیز استناد میکند ولی کاکه احمد میگوید تمام کتب حدیث باید مورد بازنگری قرار بگیرند (حتی صحیحین). مثلا در میان شیعه و سنی همگی اعتقاد به حکم سنگسار دارند و هم شیعه و هم سنی دلیل خود برای این باور را از حدیث گرفته اند در حالیکه کاکه احمد طبق قرآن این حکم را نادرست و غیراسلامی میداند و مجازات سنگسار را یک نوع شکنجه وحشیانه میداند که از یهود وارد اسلام شده است. لازم شد در قسمت خودش این را نیز بحث خواهیم کرد. خوب وقتی در صحیحین و در کتب شیعه احادیثی هستند که کاملا ضد قرآنی هستند ولی متاسفانه تمامی علمای شیعه و سنی آن احادیث را قبول دارند و هر دو فرقه احادیث سنگسار را با توجه به مثلا علم الحدیث صحیح میدانند آیا میتوان به سایر احادیث با دیده اطمینان صددرصدی نگریست؟ تا حالا هیچ اهل سنت یا شیعه ای نتوانسته است حکم سنگسار را از قرآن اثبات کند و برعکس حکم خلاف سنگسار از قرآن قابل اثبات است.

ما بنابر اعتقاد کاک احمد باور نداریم که شخصی به اسم مهدی وجود داشته باشد. بلکه افرادی به اسم مهدیون وجود دارند و هر چند دهه که دین خدا مملو از شرک و خرافه میشود خداوند یکنفر را توفیق میدهد که غبار شرک را تاحدی از چهره دین بردارد و این افراد همانا مهدیون هستند:
قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: بَدَأَ الإِسْلامُ غَرِيبًا ، وَسَيَعُودُ كَمَا بَدَأَ غَرِيبًا ، فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ

پیامبر فرمود: اسلام با غربت آغاز شد و دوباره در آینده غریب خواهد شد پس مژده باد بر غرباء

این غربا همانهایی هستند که نقش مهدیون را دارند. در نظر ما کاکه احمد نیز یکی از مهدیون زمان ما بود که اسلام واقعی را به ما نشان داد و حکمهای غیراسلامی و.... را تا جایی که در توان داشت آشکار کرد. رحمه الله علی کل عباد الصالحین

2. کاک احمد یک مجتهد آزاد بود و همانطور که گفتم برای ما که پیرو او هستیم سخنانش حجت است ولی برای سایر مسلمین خیر.
آری بنده چند سال از با مکتب قرآن آشنا شده ام و این راه و مکتب را از هر مکتبی به قرآن نزدیکتر یافتم و مطمئنم اگر قدرت حرکت در این راه را داشته باشم سعادتمند خواهم شد.
کاکه احمد فقط خرافات را از چهره دین پاک کرد و مذهب جدید پایه گذاری نکرد و ما که شافعی هستیم در مسائل فقهی از امام شافعی پیروی میکنیم (مگر اینکه در یک مورد خاص کاکه احمد نظر داده باشد).
در نظر ما هیچ کس معصوم نیست و کاکه احمد نیز خودشان را معصوم نمیدانستند. کاکه احمد سال 1370 به رحمت ایزدی پیوست و از آن زمان تاکنون حرکت مکتب قرآن بصورت شورایی (همانند بعد از فوت پیامبر) اداره میشود و افراد شوری توسط پیروان مکتب قرآن هر ساله انتخاب میشوند.

[=&quot]3. اولا اگر قضیه مخالفت با دستور پیامبر باشد که حضرت علی نیز در صلح حدیبیه از دستور پیامبر مبنی بر پاک کردن نام ایشان در صلح نامه امتناع کردند. دوما. در این روایتی که شما آورده اید کجا نوشته شده حضرت عمر چنین حرفی را زدند؟ آیا بعضهم به معنای حضرت عمر است؟ سوما. چرا حضرت علی که آنجا بود دستور پیامبر را اجابت نکرد؟ چهارما. پیامبر چرا باید به خاطر یک شخص (فرضا عمر) تمام مسلمین را بدبخت کند و آن امر مهم که آینده مسلمین به آن بستگی دارد را ننویسد؟ پنجما[=&quot]. پیامبر چند روز دیگر نیز بعد از این جریان زنده بودند چرا در آن چند روز آینده که حالشان اندکی هم بهبود یافته بود چنین متنی را ننوشتند؟

4. نمونه ای از مشورت حضرت ابوبکر را با شوری در پست بعدی (قسمت آبی) آورده ام. چند نمونه کوتاه دیگر عبارتند از:
در نهج البلاغه خطبة 146 آمده است که چون به هنگام جنگ مسلمین با ایران، عمر با حضرت علی مشورت کرد که آیا برای یاری لشکر اسلام به ایران برود، حضرت علی به همین آیه اشاره و تکیه نموده، فرمود: مرو که خدا وعدة خود را انجام می‌دهد و لشکر اسلام پیروز می‌شوند.
در سایت زیر که مربوط به شیعیان است میتوانید موارد ذکر شده در ذیل را به تفصیل بخوانید. هرچند سعی شده که علت همکاری را نه از باب مشورت بلکه از باب جهل و نادانی و ناتوانی و....ابراز کند ولی قصد من این است که شیعیان نیز این نوع مشورت خلفا با صحابه از جمله حضرت علی را منکر نشده اند:




[=&quot]
تعامل علی علیه السلام با خلیفه اول:
1. مشاوره سیاسی
2. مشاوره نظامی
3. همکاری علمی - مناظره با دانشمندان یهود
4. همکاری قضایی
علی علیه السلام در دوران خلیفه دوم:
1. همکاری نظامی ( نبرد جسر/ جنگ با رومیان/ نبرد بیت المقدس/ جنگ خراسان)
2. مشاوره سیاسی
3. مشاوره اقتصادی
4. علی علیه السلام و امور دیوانی
5. علی علیه السلام مرجع علمی
امام علی علیه السلام و خلیفه سوم
1. همکاری علمی
2. همکاری قضایی



[=&quot]

صدرا;80341 نوشت:
1- قدرت طلبی بزرگترین هوس است که ممکن است با زندگی ساده هم جمع شود.
2-چرا در امر خلافت ابوبکر عجله نمودند.وبه گفته شما«شوری» عمل نکردند؟از اینکه در این امر اجماع و شورایی در کار نبوده اشتباه بودن آن نیز روشن می شود.
3-چرا ابوبکر در تعیین عمر با مردم مشورت نکرد و با مخالفت آنها اعتنایی ننمود؟شاید ایشان عقل کل عالم هستی بوده اند و سخن و رای ایشان همان اجماع و شورا است؟
4- در مورد شر نبودن امر خلافت ابوبکر سخن شیخ محمد انطاکی کافی است که می گوید:«ونحن نقول :لا والله ما وقی الله شرها،بل ما زال شرها یلتهب،وضررها مستمرّ الی الابد».البته مشخص است که این بیعت آنچنان هم ناگهانی نبوده بلکه نقشه ای از پیش طراحی شده بود،آنجا که امام علی علیه السلام می فرمایند:اگر آن ارتباط ویژه میان ابوبکر و عمر نبود امر خلافت را از من دفع می کردند«لو لا خاصّة ما کان بینه و بین عمر ، لظننت انه لا یدفعها عنّی»شرح نهج،ج6ص95.وتعیین عمر توسط ابوبکر با آن همه مخالفت شاهد این مطلب است.
5-در مورد فضیلت ابوبکر در قرآن کریم سخن جالبی بیان فرمودید می شود نحوۀ استدلال آن را هم بیان کنید که چطور ثانی اثنین به ابوبکر می خورد و دلالت بر برتری او بر جمیع صحابه دارد؟!!!!!!!!!!!
آیا در نظر شما ایشان از امام علی و حضرت زهرا «علیهما السلام» برتر بوده اند؟یک روایت صحیح هم بیاوری کافی است.

با سلام و احترام
1. قدرت طلبی برای چه چیزی؟ قدرتی که نتواند حداقل آسایش و رفاه مادی به دنبال داشته باشد به چه دردی میخورد؟ اگر یکنفر قدرت طلب باشد قطعا باید رفاهی مادی در آن قدرت طلبی وجود داشته باشد در حالیکه حضرت ابوبکر بعد از اسلام تمام ثروتش را بخشید و در زمان خلافت نیز به زندگی ساده و فقیرانه ای داشت و هرگز ثروت اندوزی نکرد و مال بیت المال را برای خودش خرج نکرد و دست طمع به مال و ثروت مسلمین نداشت. شما کدامین قدرت طلب را در دنیا میشناسید که برای مال اندوزی و .... تلاش نکرده باشد؟

2. من کی گفتم انتخاب حضرت ابوبکر با شوری نبوده است؟ خود حضرت علی میگویند انتخاب خلفای قبل از من با شوری مهاجرین و انصار بوده است. قصه سر این است که در این شوری باید سریع تصمیم گرفته میشد و باید همون لحظه تصمیم گرفته میشد. علت اینکه در آن برهه از زمان هم انتخاب خلیفه ضروری بود را در پستهای قبل توضیح دادم.

3. حضرت ابوبکر به هیچ وجه جانشین تعیین نکردند بلکه حضرت عمر را فقط معرفی کردند و اگر شوری کسی دیگر را انتخاب میکرد بدون شک آن شخص خلیفه میشد نه حضرت عمر:[/]

[=&quot]ایشون روزی که در بستر خوابیده بودند و مرگش رو نزدیک میدونست خطاب به مردمی که پیرامونش بودند فرمود:[/]

[=&quot]"شما، حال بيمار مرا ميبينيد و گمان خودم، اين است كه در اثر اين بيماري خواهم مُرد و خداي متعال(با مرگ من) شما را از بيعت و پيماني كه با من بسته ايد، بيرون خواهد آورد و كارتان را به شما باز خواهد گرداند. پس هر كه را ميخواهيد، امير خود قرار دهيد و اگر اين كار را در زندگانيم انجام دهيد، بهتر است تا پس از من، با هم اختلاف پيدا نكنيد." [/]

[=&quot]التاريخ الاسلامي (9/258) عمر ابن خطاب، ابن الجوزي، ص36، و اخبار عمر، ص59 و حياه عمر، شبلي، ص69.[/]

[=&quot]و بعد از آن به مهاجرين و انصار فرمود که با هم به مشورت بنشینند[/]

[=&quot]اصحاب بلند شدند و به منظور انتخاب زمامدار جلسات مشورتي را تشكيل دادند، ولي در جلسات به نتيجه اي نرسيدند، و پيش ابوبكر (رضي الله عنه) برگشتند و گفتند: «رَأْينا يا خَليفَهَ رَسُولِ اللهِ رَأْيكَ= رأي ما، اي جانشين پيامبر خدا ص، همان رأي توست». ابوبكر (رضي الله عنه) گفت: «شايد من كسي را انتخاب كنم و شما درباره او دو دسته بشويد» گفتند: «نه عموماً رأي تو را قبول داريم» ابوبكر (رضي الله عنه) گفت: پس عهدالله كنيد كه به رأي من راضي باشيد. گفتند: عهدالله مي كنيم. [/]

[=&quot]عمر ابن خطاب، ابن الجوزي، ص36، و اخبار عمر، ص59 و حياه عمر، شبلي، ص69.[/]

[=&quot]در بین اونها عبدالرحمن که از اعتماد ابوبکر نسبت به عمر(رض)با خبر بود گفت: [/]

[=&quot]«عمر خطاب (رضي الله عنه) از تمام كساني كه در نظر داريد بيشتر شايسته مقام زمامداري است اما يك حالتي از خشونت و تندمزاجي دارد».[/]

[=&quot]ابوبكر (رضي الله عنه) گفت: تاكنون خشونت عمر (رضي الله عنه) براي تعديل نرم خويي من بوده است و هرگاه من خشونتي نشان داده ام او براي تعديل آن نرم خويي را نشان داده است و اگر زمام امور در دست او قرار گيرد خيلي[/]

[=&quot]از خشونت ها را ترك خواهد كرد سپس به او گفت: فعلاً اين مطلب را نزد ديگران بازگو مكن و بعد از بيرون رفتن او عثمان بن عفّان (رضي الله عنه) را خواند و از او نظرخواهي نمود، عثمان (رضي الله عنه) گفت: در ميان ما كسي شايسته تر از عمر بن خطاب (رضي الله عنه) براي زمامداري مسلمانان وجود ندارد و او كسي است كه باطنش از ظاهرش به مراتب بهتر است، ابوبكر (رضي الله عنه) به عثمان (رضي الله عنه) گفت اگر خلاف اين مطلب را هم مي گفتي من از تو ناراضي نمي شدم و فعلاً اين مطلب را به عمر نگوييد سپس ابوبكر (رضي الله عنه) با سعيد بن زيد و اَسَيد بن حُضَير (رضي الله عنه) و كسان ديگر از مهاجرين و انصار مشورت مي كند و عموماً به زمامداري عمر (رضي الله عنه) نظر موافق مي دهند[/][=&quot]..[/]

[=&quot]حياه عمر، شبلي، ص70، و اخبار عمر، ص59، و فاروق اعظم، دکتر هيكل، ج1، ص92.[/]

[=&quot]در این میان طلحه(رض) میگوید: «اگر خدا در اين باره كه تو عمر بن خطاب (رضي الله عنه) را براي جانشيني خويش قبول مي كني، از تو بازجويي به عمل آورد، در جواب چه خواهي گفت؟ در حالي كه تو در طول زمان شاهد سخت گيري و تندخويي هاي او بوده اي، كه در زمان تو با مردم با خشونت عمل مي كرد، و اگر تو وفات كني و او تنها در صحنه باقي بماند، آيا فكر نمي كني كه چه وضعي بر سر مردم مي آيد؟!»[/]

[=&quot]به كسان خود گفت: «بياييد مرا بنشانيد» و در حالي كه مرض و بيماري او را مي لرزاند، با چند تكان پرزحمت بر بستر نشست و بر سينه و دوش كسان خود تكيه داد بر طلحه و چند نفر همراهانيش فرياد كشيد و گفت: «آيا شما مرا از بازجويي خدا مي ترسانيد؟ بدبخت كسي است كه از امر شما توشه اي از ستم داشته باشد!! در جواب سؤال خدايم مي گويم: خدايا من بر اهل دين تو، كسي را جانشين خود نمودم، كه بهترين اهل دين تو بود»[/]

[=&quot]ابن اثير، ج2، ص174[/]

[=&quot] سپس رو به طلحه كرد و به او گفت: «آن چه را به تو گفتم به كساني كه پشت سر تو هستند برسانيد».[/]

[=&quot]ابن الجوزي، ص37 و فاروق اعظم، ج1، ص93 و حياه عمر، ص70 و اخبار عمر، ص60.[/]

[=&quot]و نقل شده که حضرت علی(رض)خطاب به طلحه(رض)فرمود: [/][=&quot]«اگر أبوبكر كسى غیر از عمر را به خلافت برگزیند، ما راضى نمى‏شویم و از او اطاعت نمى‏كنیم.. روضة الصفا، میرخواند، از تواریخ شیعه به زبان فارسى، ص‏206.[/]

[=&quot]سیدنا صدیق(رض)حضرت عبدالرحمن بن عوف را مامور کرد که از مردم نظر خواهی کند و عبدالرحمن(رض)بعد از نظر خواهی نزد ابوبکر(رض)آمد و گفت:[/]

[=&quot]«اهل نظر در مورد پيشنهاد تو دو گروه هستند گروهي از آن ها عيناً نظر تو را دارند و گروه ديگر به عنوان اين كه اين پيشنهاد موافق نظر تو است آن را پذيرفته اند»[/]

[=&quot]تاريخ طبري، ج4، ص1572، و فاروق، هيكل، ج1، ص93.[/]

[=&quot]و حضرت صدیق(رض)وصیت نامه خود را به سیدنا عثمان(رض)دیکته کرد و او نوشت و بعد از نامه بین مردم قرائت شد و از آنها پرسیده شد:آیا بعد از ابوبکر(رض)با این مرد بیعت میکنید؟؟ همه گفتند:"سمعنا و اطعنا""شنیدیم و اطاعت میکنیم"[/]

[=&quot]تاريخ ابن اثير، ج2، ص174، و فاروق، ج1، ص93[/]

[=&quot]و در روایتی آمده که وقتي ابوبكر از پنجره خانه به مردم گفت : آيا به انتخاب من راضي هستيد علي مرتضي گفت: «ما به جز عمر به كس ديگري راضي نيستم». اخبار عمر، ص60[/]

[=&quot] و بعد از آن به کمک مردم به مسجد آمد و به اهل مسجد گفت:آیا راضی هستید که من جانشینی را (با رضایت اکثریت)انتخاب کردم که هیچ خویشاوندی با من ندارد؟و من عمر(رض)را انتخاب کردم از ا اطاعت میکنید؟؟ مردم در مسجد عموماً گفتند: «سَمِعْنا وَ اَطَعْنا». [/]

[=&quot]البدايه النهايه/ابن کثیر/ ج7، ص18.[/]

[=&quot]
خیر حضرت ابوبکر عقل کل نبودند و در نظر ما هیچ کسی به جز خدا عقل کل نیست
[/]


[=&quot].[/][=&quot]

4. من نمیدانم سخن از کدامین نقشه میزنید. اصلا حضرت ابوبکر و عمر در سقیفه نبودند و وقتی شنیدند که در سقیفه مردم جمع شده اند و سخن از رهبری بعد از پیامبر میزنند فورا از کنار جنازه پیامبر به سقیفه رفتند. زیرا بدون شک اهمیت انتخاب خلیفه ای مناسب مهمتر از دفن جنازه پیامبر بود. و خود حضرت علی هم میتوانست به سقیفه برود ولی نرفت و در آخر هم خود حضرت علی فرمودند (در نهج البلاغه) که غایب را نسزد که زبان به اعتراض گشاید. اگر حضرت علی میدانست که نقشه ای کشیده شده تا دین به بیراهه برود چرا شخص دیگری (مثلا حضرت عباس) را مسوول غسل و کفن و دفن پیامبر نکردند و خود به سقیفه بروند؟ مطمئنا شما نیز قبول دارید که آینده امت اسلامی مهمتر از غسل پیامبر است زیرا غسل پیامبر را افراد دیگری از جمله حضرت عباس هم میتوانستند انجام دهند.
این تفکر را از خود دور کنید که نقشه ی قبلی در کار بوده است. آخر دوست گرامی نقشه برای رسیدن به چی؟ برای رسیدن به مقامی که بجز افزایش مسوولیت هیچ نفع مادی برای تو ندارد؟

5. در مورد ثانی اثنین به موقع در جای خود و براساس قرآن بحث خواهیم کرد (البته ان شاالله).
من قبلا هم گفتم وقتی قرآن در یک مورد نظر داده باشد دیگر سراغ روایات نمیروم. وقتی قرآن حضرت ابوبکر را ثانی اثنین نامیده است من دیگر نیاز نمیبینم که برای بررسی برتری حضرت ابوبکر بر سایر صحابه و خاندان نبی از روایات استفاده کنم. توضیح زیر از علامه کاکه احمد مفتی زاده است در مورد ثانی اثنین. شاید توضیح زیر کفایت کند:
.......
[/][=&quot]،و خدا تعریف‌ می‌ کند ماجرای‌ بین‌ این‌ دوصاحب‌ را،این‌ دورفیق‌ را...ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ..(توبه‌ 40[/][=&quot]) [/][=&quot][/]

[=&quot]این‌ هم‌ افتخار برای‌ ابوبکر(رض‌) دومین‌ دو نفر .[/][=&quot]این‌ ترکیبی‌ است‌ در زبان‌ عربی‌ ـ کسانی‌ وارد باشندمی‌ فهمندـ ، هر وقت‌ عددی‌ ترتیبی‌ بعد ازعدد بسیط‌ آمد ،یعنی‌ این‌ دو تا که‌ درعدد ترتیبی‌ با هم‌ هستند ،هم‌ شان وهم‌ درجه‌ هستند ، نزدیک‌ به‌ هم‌ هستند، می‌ شود اینها را با هم‌ ذکر کرد[/][=&quot] : ثَانِیَ اثْنَیْنِ دومین‌ دو نفر یعنی‌ انسانی‌ که‌ لیاقت‌ و ارزش‌ این‌ را دارد که‌ بعد از حضرت‌ محمد( ص‌) ، به‌ عنوان‌ دومین‌ انسان‌ شناخته‌ بشود .ترکیب‌ثَانِیَ اثْنَیْنِ برای کسی که وارد به زبان عربی است این خصلت را دارد[/][=&quot][/]

[=&quot]مثالی دیگر از خود قرآن می زنیم مسیحی ها برای خدا می گفتند ...ثالث ثلاثةٍ... (مائده‌ 73 )[/][=&quot]و خدا هم‌ این‌ را ، در قرآن‌ نقل‌ می‌ کند،قرآن‌ اینط‌ور می‌ گوید که‌ : روح‌ القدس‌ وعیسی‌ و خدا را هم‌ ردیف‌ نگاه‌ می‌ کردند، خدا را می‌ گفتند:سومین‌ سه‌تا . یعنی‌ اینط‌ور هم‌ شان و هم‌ مرتبه‌ هستند ثالث‌ ثلاثه‌ درست‌ مثل‌ ترکیب‌ ثانی‌ اثنین‌ عدد ترتیبی‌ بعد از عددبسیط‌ ، که‌ نشان‌ می دهد درفهم‌ مسیحی‌ ها خدا و عیسی‌ و روح‌ القدس‌ هم‌ درجه‌ بودند ـ که‌ باط‌ل‌ است‌-. ولی‌ در اینجا خداست‌ که‌ ابوبکر( رض‌ )را ثانی‌ اثنین‌ می‌ نامد.نه‌ اینکه‌ ما باشیم‌ ، نه‌ اینکه‌ انسان‌ مشتبه‌ خط‌اکار ،خداست‌ که‌ این‌ مقام‌ را به‌ او میدهد ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ هردو درغار بودند.........

[/][=&quot][/]


[=&quot نوشت:
صدرا;80349[/]][=&quot]جناب آقای ایمان حقیقتا سخنان شما عجیب است[/]
[=&quot]بیعت نکردن بخاطر فشار روحی؟آیاحضرت مصالح امت را فدای احساسات خود می کنند؟وبا امام خود بیعت نمی کنند؟آیا حضرت سخن پیامبر«صلی الله علیه وآله[/]» [=&quot]را نشنیده بودند که«من مات و لیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة[/]».
1- [=&quot]چرا در پایان عمر شریفشان خلافت او را تایید ننمودند؟[/]
[=&quot]چرا می فرمایند آن دو نفر را با خبر نکن؟[/]

[=&quot]چرا می فرماید:شبانه مرا دفن کن؟آیا این اعلام مخالفت صریح با آنها نبوده است؟[/]

[=&quot]چرا قبر حضرت مخفی است.وحضرت وصیّت نمودند که قبرشان مخفی باشد؟[/]

[=&quot]بله برخی برای اینکه ساحت خلفا از جسارت به حضرت پاک شود داستان خواستگاری دختر ابی جهل را جعل نمودند و مخاطب آنرا به دروغ امام علی«علیه السلام» بیان نمودند که اگر اطلاعات حدیثی دارید بیان کنید تا جواب را بگیرید[/]

2- .
3- [=&quot]بفرمایید تا استفاده کنیم[/].
4- [=&quot]شما با این سخن اختلاف شدید صحابه را بیان نمودید .که با این اختلاف زیر بنای عدالت صحابه،اجتهاد صحابه،زیر سوال می رودوبا این اوصاف چگونه خداوند از همه آنها رضایت دارد وآنان مومنان واقعی اند؟[/]!

1.

[=&quot]بدون شک مقام حضرت فاطمه هرچقدر هم بزرگ باشد در برابر مقام پیامبر هیچ نخواهد بود. حال وقتی پیامبر در مرگ همسر و عمویش ابوطالب آنقدر ناراحت شد که آن سال را عام الحزن نام نهاد آیا ایجاد چنین حالتی از احساسات آنهم در یک زن به دور از منطق است؟ سخن من اصلا عجیب و غیرمنطقی نبود. قبر خیلی از زنان بزرگ صدر اسلام معلوم نیست. اگر قبر حضرت فاطمه (س) معلوم نیست چه ربطی به نارضایتی از خلفا دارد؟ آن زمان مشخص بودن محل قبر اصلا مهم نبوده است که الان شما دارید چنین چیزی را مطرح میکنید. زیرا اگر مشخص بودن محل قبر مهم میبود حتما دستور داده میشد که حداقل اسم هر شخص برروی قبر او حک شود تا حداقل آیندگان آن افراد را باهم اشتباه نگیرند ولی شما میبینید که قبر افراد صدر اسلام دو تکه سنگ عادی و بدون هیچ نام و اسمی است[/].

2.

[=&quot]بنده قصد جدل نداشته و ندارم. فقط خواستم بگویم که آن حدیث غضب فاطمه مساوی با غضب پیامبر است. مربوط به این قضیه نیست و بحث یکجای دیگر است. پس نباید از هرجایی هر قسمتی را که دوست داریم قبول کنیم و مابقی را بگوییم نه قبول نداریم. اگر حدیث را قبول دارید باید حدیث کامل را قبول کنید اگر هم خیر که قضیه منتفی است[/].

4.

[=&quot]آن سخن من در جواب سخن شما بود که گفتید حضرت علی خلفا را خائن و ظالم و.. دانسته است. در حقیقت من خواستم بگویم در مقابل سخن حضرت علی من سخن خداوند را ترجیح میدهم. وگرنه بدون شک حضرت علی چنین تصوری نداشته است و سخن من تنها نوعی حالت این را داشت که سخن هیچ کس در مقابل سخن خدا ارزش ندارد[/].[=&quot][/]

[=&quot] [/]

[=&quot] [/]

[=&quot نوشت:
صدرا;80336[/]][=&quot]آیا عقل انسان این سخن را می پذیرد که پیامبر«صلی الله علیه وآله»برای بعد از خود جانشینی تعیین نکنند ؛ولی خلفا این رخنۀ بزرگ را درک نموده و برای خود جانشین قرار دادند؟نمی دانم شاید عقل آنها«نعوذ بالله » کامل تر از عقل رسول خدا«صلی الله علیه وآله» بوده است؟[/]!
[=&quot]آیا لطف خدا بعد از پیامبر«صلی الله علیه وآله»قطع شد و بر خلاف انبیای گذشته برای پیامبر«صلی الله علیه وآله» وصیی نبود که قول او فصل الخطاب باشد و مردم را از جهالت دور سازد؟آیا ختم نبوت به معنای ختم وصایت است؟آیا روایات متعدد صحیح که غیر قابل خدشه است مبنی بر وصایت و خلافت امام علی«علیه السلام» دروغ بوده است؟[/]
[=&quot]این همه شما دم از شوری و مشورت می زنید چرا در جریان سقیفه مشورت عمومی صورت نپذیرفت[/]
[=&quot]؟وچرا با زور چماق و کتک از مردم عادی بیعت گرفتند؟چرا از علی بن ابی طالب علیه السلام و صحابی جلیل القدر طلب شور به عمل نیامد؟براستی آنها از چه می ترسیدند که این قدر در این امر عجله نمودند؟از امامت و خلافت امام علی علیه السلام؟[/]

[=&quot]همانطور که در پست قبل توضیح دادم نه پیامبر و نه خلفا کسی را تعیین نکردند و حضرت ابوبکر به تقاضای خود شوری بود که شخصی را معرفی نمودند[/] .
[=&quot]بعد از پیامبر خدا دیگر وحی قطع شد ولی راه دین همچنان ادامه دارد و توفیق الهی همچنان با مومنین خواهد بود. فصل االخطاب بعد از قطع وحی در نظر اهل سنت رای و نظر شوری اولی الامر است[/]
.
[=&quot]دین اسلام دین پادشاهی و سلطنتی نیست که بخواهیم کسی را جانشین دیگری کنیم[/]
. [=&quot]اصلا شخص در اسلام بعد از فوت رهبر معنی ندارد. آنچه در نظر ما واجب الطاعه است نظر شوری است نه نظر شخص[/].
[=&quot]اگر حرف از شوری میزنم به این دلیل است که طبق عقل و منطق تنها چیزی که میتواند از شوری بالاتر باشد وحی خداست و وقتی وحی خدا قطع شد باید سراغ شوری رفت که مورد تایید قرآن هم قرار گرفته است. لطفا برای من سخنی نگویید که قابل قبول نباشد. کتک و زور و چماق کجا بود؟ اینها دروغهایی است که از سوی دشمنان اسلام در اسلام نفوذ کرده است. مگر نه این است که بهترین امتها امت زمان رسول بود؟ آیا اگر وضع بهترین امت چنین باشد که دیگر وای به حال ما و سایر امتها[/]
.

[QUOTE=iman2010;80360]

[=&quot]با سلام و احترام
[=&quot] 1. مکتب قرآن اسم است که کاکه احمد برای حرکت دینی که توسط ایشان تاسیس شد انتخاب کردند. مکتب قرآن به این معنی نیست که خدای ناکرده به سنت پیامبر بی توجه است. خیر اصلا چنین نیست و کاک احمد در جاهای مختلف به احادیث نیز استناد میکند ولی کاکه احمد میگوید تمام کتب حدیث باید مورد بازنگری قرار بگیرند (حتی صحیحین). مثلا در میان شیعه و سنی همگی اعتقاد به حکم سنگسار دارند و هم شیعه و هم سنی دلیل خود برای این باور را از حدیث گرفته اند در حالیکه کاکه احمد طبق قرآن این حکم را نادرست و غیراسلامی میداند و مجازات سنگسار را یک نوع شکنجه وحشیانه میداند که از یهود وارد اسلام شده است. لازم شد در قسمت خودش این را نیز بحث خواهیم کرد. خوب وقتی در صحیحین و در کتب شیعه احادیثی هستند که کاملا ضد قرآنی هستند ولی متاسفانه تمامی علمای شیعه و سنی آن احادیث را قبول دارند و هر دو فرقه احادیث سنگسار را با توجه به مثلا علم الحدیث صحیح میدانند آیا میتوان به سایر احادیث با دیده اطمینان صددرصدی نگریست؟ تا حالا هیچ اهل سنت یا شیعه ای نتوانسته است حکم سنگسار را از قرآن اثبات کند و برعکس حکم خلاف سنگسار از قرآن قابل اثبات است.


با سلام به ایمان عزیز
البته این نظر کاک احمد که در اخذ به روایات، باید همه کتب حدیثی مورد بازنگری قرار بگیرندنظرپسندیده ای است . لذا به نظر ما هم همانطور که روایات سایر کتب«غیر از صحیحین» در نزد اهل سنت بررسی سندی می شود روایات صحیحین نیز باید اینگونه باشد.
لذا در این رابطه علم رجال و درایه وضع شده است که موضوع آن نیز بررسی روایات ومتن آنهااست.
اما مهم ملاک تشخیص چنین امری است.آیا به مجرد اینکه روایتی به مذاق ما خوش نیامد آنرا رد کنیم ؟این روش روش فنی نیست بلکه کار کسانی است که از علم حدیث چیزی نمی دانند.
مثلا در مورد سنگسار بیان فرمودید که کاک احمد مفتی زاده این عمل را با استفادۀ از قرآن غیر اسلامی می داند در حالی که در آیات قرآن مواردی یافت می شود که اگر قرآن آنرا بیان نمی فرمود امثال ایشان آنرا جزو احکام غیر انسانی می دانستند.
مثلا قرآن در بارۀ مجازات محاربین می فرماید:
«إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ »[1]جز اين نيست كه سزاى كسانى كه با خدا و فرستاده او مى‏جنگند و در زمين به تباهى مى‏كوشند اين است كه آنان را بكشند يا بر دار كنند يا دستها و پاهايشان را بر خلاف يكديگر- قسمتى از دست راست و پاى چپ- ببرند يا از آن سرزمين بيرونشان كنند. اين است خوارى و رسوايى براى آنان در اين جهان، و در آن جهان عذابى بزرگ دارند.

[=&quot][1] .المائده/33.

علاوه براین برخی از احکام اسلامی جنبۀ پیشگیری از ظلم و جنایت را دارد اما در مرحله اثبات آن، قوانین بسیار سختی قرار داده شده که در بیشتر موارد فرد تبرئه می شود مثل اثبات زنا.
نکتۀ دیگر اینکه با تتبع موارد تاریخی پی می بریم خلفا دستور سنگسار افرادی را داده اند که جرم آنها اثبات نشده بود و این امور در کتب تفسیری آمده که با این سخن کاک احمد، خلیفه دوم و سوم مرتکب کار وهشیانه ای شده اند آن هم بدون ثابت شدن.
یا در مورد خلیفۀ اول آمده است او به خالدبن ولید زنا کار دستور داد تا مخالفین خلافت خود را «که آنان را به راحتی مرتد نموده بودند چون شورای مورد ادعای شما را نپذیرفتند» با شمشیر کشته ،با آتش بسوزاند ،زنان وکودکان آنها را اسیر کرده و اموالشان را تقسیم نماید.
«فأمر خالد بن الوليد على الناس و بعثه في أربعة آلاف و خمس مائة رجل و امرأة أن يقتل أهل الردة بالسيف و أن يحرقهم بالنار و أن يسبى الذراري ويقسم الأموال»[1]
لابد این هم نتیجه شوای مورد تائید قرآن؟! و سنت؟! شماست که مخالفین یا باید بیعت کنند و سکوت نمایند ویا کشته شوند همچون سعد بن عباده که قتیل الجن شد؟!!

[=&quot][1] . البدء والتاریخ،مقدسی،ج5ص157.

iman2010;80360 نوشت:

[=&quot] ما بنابر اعتقاد کاک احمد باور نداریم که شخصی به اسم مهدی وجود داشته باشد. بلکه افرادی به اسم مهدیون وجود دارند و هر چند دهه که دین خدا مملو از شرک و خرافه میشود خداوند یکنفر را توفیق میدهد که غبار شرک را تاحدی از چهره دین بردارد و این افراد همانا مهدیون هستند:
قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: بَدَأَ الإِسْلامُ غَرِيبًا ، وَسَيَعُودُ كَمَا بَدَأَ غَرِيبًا ، فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ
پیامبر فرمود: اسلام با غربت آغاز شد و دوباره در آینده غریب خواهد شد پس مژده باد بر غرباء
این غربا همانهایی هستند که نقش مهدیون را دارند. در نظر ما کاکه احمد نیز یکی از مهدیون زمان ما بود که اسلام واقعی را به ما نشان داد و حکمهای غیراسلامی و.... را تا جایی که در توان داشت آشکار کرد. رحمه الله علی کل عباد الصالحین
[/]

این سخن جنابعالی باید قاب گرفته شود و به دیوار چسبانده شود.
1-بحث مهدویّت،با شناخت دقیق اوصاف آن حضرت در روایات به صورت متواتر آمده لابد کاکه شمانمی دانستند حدیث متواتر چیست؟البته شاید منظور شما نفی مهدویت نباشد بلکه نفی حیات امام زمان«علیه السلام» باشد که جواب دیگری دارد.
2-چگونه فهمیدید این حدیث صحیح است؟و غربا چه ربطی به مهدیون دارند؟در کجای حدیث بحث مهدیون آمده است؟
3- آیا این امر خرافی نیست که کاک احمد را جزو مهدیون می شمارید؟آیا این مهدیون تنها در میان اهل سنت رشد می کنند ودر جای دیگر خبری از آنها نیست؟!
4- بد نیست مواردی از نظریات ایشان را بیان بفرمایید تا ما بیشتر با آن مرحوم آشنا شویم.شاید یکی از این موارد بحث استقلال کردستان باشد.


iman2010;80360 نوشت:

[=&quot] کاک احمد یک مجتهد آزاد بود و همانطور که گفتم برای ما که پیرو او هستیم سخنانش حجت است ولی برای سایر مسلمین خیر.
آری بنده چند سال از با مکتب قرآن آشنا شده ام و این راه و مکتب را از هر مکتبی به قرآن نزدیکتر یافتم و مطمئنم اگر قدرت حرکت در این راه را داشته باشم سعادتمند خواهم شد.
[/]



1-آیا کسی از علمای به نام کردستان هست که ایشان را مجتهد بداند؟
2-به چه معیاری سخنان مرحوم مفتی زاده برای شما حجت است؟
3-انشاءالله که سعادتمند دارین باشید ولی پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله وسلم»نه به ابوحنیفه ونه به مالک ونه به شافعی و نه به احمد و...ومفتی زاده به هیچکدام سفارش نفرمودند.بلکه فرمودند«
عن أبي سعيد أن النبي صلى الله عليه وسلم قال إني أوشك أن أدعى فأجيب وأني تارك فيكم الثقلين كتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتي أهل بيتي وإن اللطيف الخبير أخبرني أنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض فانظروا بما تخلفوني فيهما».
لذا سفارش پیامبر«صلی الله علیه وآله» به تمسک به قرآن و عترت بوده است.وقرآن و عترت نیز از هم جدا نمی شوند تا سر حوض کوثر که بر رسول خدا«صلی الله علیه وآله»وارد شوند وهر کس به این دو تمسک کند گمراه نخواهد شد.

درباب خلافت که مشروعیت آنرا شوری دانستید بیان نفرمودید در انتخاب کدام یک از خلفای سه گانه شورای حقیقی وجود داشت؟
1-در انتخاب ابوبکر؟!
2- در انتخاب عمر؟!
3- در انتخاب عثمان.؟!
بی زحمت مستند ذکر بفرمایید.چون مطالبی که آوردید تمامامعارض دارند و قابل قبول نمی باشند.
بقیه مطالبتان را بعد از جواب جنابعالی پی گیری می کنیم تا به نتیچه ای برسیم.

صدرا;80644 نوشت:
[quote=iman2010;80360]
با سلام به ایمان عزیز
البته این نظر کاک احمد که در اخذ به روایات، باید همه کتب حدیثی مورد بازنگری قرار بگیرندنظرپسندیده ای است . لذا به نظر ما هم همانطور که روایات سایر کتب«غیر از صحیحین» در نزد اهل سنت بررسی سندی می شود روایات صحیحین نیز باید اینگونه باشد.
لذا در این رابطه علم رجال و درایه وضع شده است که موضوع آن نیز بررسی روایات ومتن آنهااست.
اما مهم ملاک تشخیص چنین امری است.آیا به مجرد اینکه روایتی به مذاق ما خوش نیامد آنرا رد کنیم ؟این روش روش فنی نیست بلکه کار کسانی است که از علم حدیث چیزی نمی دانند.
مثلا در مورد سنگسار بیان فرمودید که کاک احمد مفتی زاده این عمل را با استفادۀ از قرآن غیر اسلامی می داند در حالی که در آیات قرآن مواردی یافت می شود که اگر قرآن آنرا بیان نمی فرمود امثال ایشان آنرا جزو احکام غیر انسانی می دانستند.
مثلا قرآن در بارۀ مجازات محاربین می فرماید:
«إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ »[1]جز اين نيست كه سزاى كسانى كه با خدا و فرستاده او مى‏جنگند و در زمين به تباهى مى‏كوشند اين است كه آنان را بكشند يا بر دار كنند يا دستها و پاهايشان را بر خلاف يكديگر- قسمتى از دست راست و پاى چپ- ببرند يا از آن سرزمين بيرونشان كنند. اين است خوارى و رسوايى براى آنان در اين جهان، و در آن جهان عذابى بزرگ دارند.

[=&quot][1][/] .المائده/33.

[=&quot]باسلام و احترام
اگر فرصت شد دلیل این حرف کاکه احمد را در مورد بازبینی مجدد روایات خواهم نوشت. خیر جناب صدرا کاکه احمد بسیار دقیق معنای حادیث به اصطلاح متواتر را میدانست ولی چون اینجا نیاز نیست ترجیح میدهم آن مطالب رو ذکر نکنم. اگر لازم دیدید بفرمایید تا نظر مکتب قرآن رو در مورد استناد به روایات در اینجا قرار دهم.[/]

[=&quot]اگر کاکه احمد میگوید که حکم زنای محصنه سنگسار نیست از خودش حرف نمیزند بلکه حکم زنای محصنه در قرآن به وضوح بیان شده و مجازات دقیقا تعیین شده. حال چرا اهل سنت و شیعه هر دو برخلاف قرآن عمل میکنند؟ مگر میشود حدیث صحیح باشد ولی ضدقرآنی؟؟؟؟ آیا قبول دارید مجازات زنای محصنه در قرآن به روشنی بیان شده است یا خیر؟[/]
[=&quot]دوست گرامی. من گفتم که حکم سنگسار نه توسط پیامبر و نه توسط خلفای راشدین اجرا نشده است. این گونه احادیث با ترفند یهود و بی خبری مسلمین وارد اسلام شده است و مگر ممکن است پیامبر حرف خلاف قرآن بزند؟ [/]
[=&quot]اگر کاکه احمد با حکم سنگسار مخالف است به دلیل ضدیت آن با قرآن است ولی کاک احمد با حکم مثلا قطع دست در یک جامعه اسلامی موافق است و دلایل خود را هم توضیح میدهد. این حکم در قرآن آمده و لذا ضدیتی با قرآن ندارد. بحث سر ضدیت داشتن با قرآن بود.[/]

صدرا;80654 نوشت:

این سخن جنابعالی باید قاب گرفته شود و به دیوار چسبانده شود.
1-بحث مهدویّت،با شناخت دقیق اوصاف آن حضرت در روایات به صورت متواتر آمده لابد کاکه شمانمی دانستند حدیث متواتر چیست؟البته شاید منظور شما نفی مهدویت نباشد بلکه نفی حیات امام زمان«علیه السلام» باشد که جواب دیگری دارد.
2-چگونه فهمیدید این حدیث صحیح است؟و غربا چه ربطی به مهدیون دارند؟در کجای حدیث بحث مهدیون آمده است؟
3- آیا این امر خرافی نیست که کاک احمد را جزو مهدیون می شمارید؟آیا این مهدیون تنها در میان اهل سنت رشد می کنند ودر جای دیگر خبری از آنها نیست؟!
4- بد نیست مواردی از نظریات ایشان را بیان بفرمایید تا ما بیشتر با آن مرحوم آشنا شویم.شاید یکی از این موارد بحث استقلال کردستان باشد.





[=&quot] [/]

[=&quot] [/]

[=&quot]1- [/][=&quot]لطفا طوری ننویسید که من احساس کنم دارید توهین میکنید. فقط داریم در دنیای مجازی با همدیگر حرف میزنیم. در بالا گفتم اگر لازم است تا نظر مکتب قرآن را در مورد روایات بیاورم تا حداقل بشناسید بعد در موردشان نظر دهید.[/]

[=&quot]2- [/][=&quot]مهدی کسی است که برای احیای دین میآید. شما در معنای این حدیث دقت کنید: اسلام با غربت آغاز شد و آغاز کننده ی آن که پیامبر بود بین مردم خودش به خاطر حرفهایی که میزد غریب بود و در آینده با نشستن غبار شرک و خرافه بازهم غریب خواهد شد و کسانی خواهند آمند که با توفیق الهی این غبار شرک و خرافه رو پاک میکنند و قطعا برخوردی که با این افراد خواهد شد همانند برخوردی است که با پیامبر خواهد شد و بین مردم خودش هم غریب خواهد شد زیرا حرفی از دین میزند که سالهاست کسی آنرا نشنیده است و همانند پیامبر اذیت و آزار خواهد دید. این حدیث کاملا منطبق با بحث مهدیون است. بنده نگفتم که مهدیون فقط در میان اهل سنت وجود دارد. کاکه احمد در میان اهل سنت بود و برخی خرافات را از اهل سنت آشکار کرد (مثل ضدیت سنگسار با قرآن ، مثل مومن ندانستن افرادی مثل معاویه و ابوسفیان، مثل احکام قصاصی اسلام، فلسفه ی قیام امام حسین، اعلم دانستن حضرت علی از سایر صحابه در مسائل فقهی و.....) و شاید در میان تشیع هم کسانی آمده باشند یا بیایند که بخواهند خرافات را پاک کنند و دین واقعی را آشکار کنند که آنها هم نقش مهدیون را خواهند داشت.[/]

[=&quot]3- [/][=&quot]اگر کاک احمد را جزو مهدیون میدانیم به این خاطر است که ما در تاریخ چندصدساله ی گذشته افراد کمی را میشناسیم که نظری همانند کاکه احمد در مورد دین اسلام داشته باشند و برروی عقیده خودشان بایستند و جانشان را هم در راه عقیده خودشان فدا کنند و ذره ای عقب نشینی نکنند و سالها زندان وشکنجه رو تحمل کنند.[/]

[=&quot]4- [/][=&quot]لطفا مجلات کیهان و اطلاعات سالهای 1357 و 1358 را بخوانید و دیدگاههای کاک احمد را خودتان بخوانید تا بدانید که کاکه احمد به هیچ وجه خواهان جدایی از ایران نبود و حتی یکبار هم دست به مقابله مسلحانه نزد و اصلا از خونریزی بیزار بود.[/]

صدرا;80660 نوشت:


1-آیا کسی از علمای به نام کردستان هست که ایشان را مجتهد بداند؟
2-به چه معیاری سخنان مرحوم مفتی زاده برای شما حجت است؟
3-انشاءالله که سعادتمند دارین باشید ولی پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله وسلم»نه به ابوحنیفه ونه به مالک ونه به شافعی و نه به احمد و...ومفتی زاده به هیچکدام سفارش نفرمودند.بلکه فرمودند«
عن أبي سعيد أن النبي صلى الله عليه وسلم قال إني أوشك أن أدعى فأجيب وأني تارك فيكم الثقلين كتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتي أهل بيتي وإن اللطيف الخبير أخبرني أنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض فانظروا بما تخلفوني فيهما».
لذا سفارش پیامبر«صلی الله علیه وآله» به تمسک به قرآن و عترت بوده است.وقرآن و عترت نیز از هم جدا نمی شوند تا سر حوض کوثر که بر رسول خدا«صلی الله علیه وآله»وارد شوند وهر کس به این دو تمسک کند گمراه نخواهد شد.


[=&quot] [/]
[=&quot]1و2- برای ما مهم نیست که کسی ایشان را مجتهد بداند یا خیر. البته در نزد علمای اهل سنت ایران و جنوب و بلوچستان و نزد برخی علمای شیعه مثل منتظری و بازرگان و طالقانی و... احترام زیادی داشت و دارد (میتوانید به روزنامه های اول انقلاب مراجعه کنید). ما بر اساس سخنان کاکه احمد است که حکم صادر میکنیم که آیا ایشان لیاقت پیروی را دارند یا خیر؟ و احکام کاک احمد را بر قرآن تطبیق داده ایم و به این نتیجه رسیده ایم. من قبلا هم گفتم که من چند سال است با این حرکت آشنا شده ام و من هم قبلا به حکمی مثل سنگسار باور داشتم ولی راستش خیلی باخودم درگیر بودم در این مورد و.....[/]
[=&quot]3- فرض کنیم که سخن شما درست است. شما چند جلد کتاب حدیث به اسم اهل بیت دارید؟ کدامش واقعا از اهل بیت است؟ کدامش نیست؟ چرا این اهل بیت در برخی احادیث اعمالی خیلی زشت از اونها ذکر شده که در شان حتی یک انسان معمولی هم نیست؟ آیا اهل بیت باید چنین باشد؟ یعنی این احادیث واقعا اهل بیت هستند؟؟؟؟؟؟؟ خیر بدون شک چنین نیست و آن احادیث فقط توهین و اهانت است به اهل بیت. این همه تحریف در تاریخ و در حدیث صورت گرفته شما چطور میتوانید اهل بیت را بشناسید؟ از طریق تاریخ تحریف شده؟ از طریق روایات تحریف شده؟ کاک احمد نیز ما را به قرآن و سنت پیامبر ارجاع داده است تنها کار کاک احمد تبیین قرآن وسنت پیامبر برای ما بود و دستوری نفسانی به ما نداده که بخواهیم بگوییم کاک احمد براساس هوای نفس عمل نموده و لذاما از او پیروی نمیکنیم. همین نظر کاک احمد در مورد معاویه و ابوسفیان که به کام شما خوش آمده است توسط کدام عالم سنی به این وضوح بیان شده است؟ [/]

صدرا;80661 نوشت:
درباب خلافت که مشروعیت آنرا شوری دانستید بیان نفرمودید در انتخاب کدام یک از خلفای سه گانه شورای حقیقی وجود داشت؟
1-در انتخاب ابوبکر؟!
2- در انتخاب عمر؟!
3- در انتخاب عثمان.؟!
بی زحمت مستند ذکر بفرمایید.چون مطالبی که آوردید تمامامعارض دارند و قابل قبول نمی باشند.
بقیه مطالبتان را بعد از جواب جنابعالی پی گیری می کنیم تا به نتیچه ای برسیم.

[=&quot]ببینید آیا سخن حضرت علی یک سند برای شما نیست؟ مگر حضرت علی نگفتند انتخاب هرسه خلیفه با شورای مهاجرین و انصار بود؟ [/]

سلام:Gol:

دوستان می یک سوال می پرسم ! امام حسین قیام کرد ؟؟؟!!!؟؟؟

چرا حرکت امام حسین قیام است ؟؟؟؟؟؟؟؟

iman2010;80805 نوشت:
[=&quot]باسلام و احترام
1- اگر فرصت شد دلیل این حرف کاکه احمد را در مورد بازبینی مجدد روایات خواهم نوشت. خیر جناب صدرا کاکه احمد بسیار دقیق معنای حادیث به اصطلاح متواتر را میدانست ولی چون اینجا نیاز نیست ترجیح میدهم آن مطالب رو ذکر نکنم. اگر لازم دیدید بفرمایید تا نظر مکتب قرآن رو در مورد استناد به روایات در اینجا قرار دهم.


با سلام به ایمان عزیز
دوست محترم کسی می تواند در حیطۀ احادیث نظر بدهد که عمری را در راه تعلیم و تعلم صرف نموده باشد آخر علامه؟ و مراد شما در باب احادیث چه کتابی را مدون فرموده اند.وکدام رجالی اهل سنت ایشان را تائید نموده است.که بحمدالله ابعاد مختلف او را صاحب نظر می دانید.
مشکل شما در مورد کاک احمد این است که مقام علمی ایشان را کسی تائید ننموده وخودتان او را مهدی نمودید! و به او علم لدنی داده اید حال این مساله جای حیرت و تعجب ندارد.؟آیا این عمل نشر خرافات نیست؟

http://www.cloob.com/club/post/show/clubname/maktabquran/topicid/1976634/»+

iman2010;80805 نوشت:
[=&quot]باسلام و احترام[/]
[=&quot]اگر کاکه احمد میگوید که حکم زنای محصنه سنگسار نیست از خودش حرف نمیزند1- بلکه حکم زنای محصنه در قرآن به وضوح بیان شده و مجازات دقیقا تعیین شده. حال چرا اهل سنت و شیعه هر دو برخلاف قرآن عمل میکنند؟ مگر میشود حدیث صحیح باشد ولی ضدقرآنی؟؟؟؟ آیا قبول دارید 2-مجازات زنای محصنه در قرآن به روشنی بیان شده است یا خیر؟[/]
[=&quot]3-دوست گرامی. من گفتم که حکم سنگسار نه توسط پیامبر و نه توسط خلفای راشدین اجرا نشده است. این گونه احادیث با ترفند یهود و بی خبری مسلمین وارد اسلام شده است و مگر ممکن است پیامبر حرف خلاف قرآن بزند؟ [/]
[=&quot]اگر کاکه احمد با حکم سنگسار مخالف است به دلیل ضدیت آن با قرآن است ولی کاک احمد با حکم مثلا قطع دست در یک جامعه اسلامی موافق است و دلایل خود را هم توضیح میدهد. این حکم در قرآن آمده و لذا ضدیتی با قرآن ندارد. بحث سر ضدیت داشتن با قرآن بود.[/]

در پست قبلی سخن از غیر انسانی بودن سنگسار نمودید وگفتید چون ضد انسانی است ایشان آنرا نمی پذیرند.جواب نقضی داده شد. الان بحث از ضدیت با قرآن را مطرح می کنید و در پست دیگر چیز دیگری می گویید!
حکم زنای محصنه و لواط در قرآن نیامده هر چند برخی از آیات اشاره به اصل عمل دارند ولی حکم آن بیان نشده بلکه حکم آن توسط سنت ثابت می شود.
دوست عزیز شما علمای اسلام «از شیعه و سنی» را ظاهرا گیج فرض نموده اید وکاکا احمد را علامه؟!
نخیر کسی با وجود قرآن که قطعی الصدور است سراغ روایت معارض آن نمی رود.
درباب داستان خلفا ظاهرا جنابعالی تمسک به علم غیب می نمایید که با وجود روایات آنها را به یهود نسبت می دهید.اما هر جا روایتی مناسب حال خویش یافتید بدون تدبر آنرا صادر شده از مصدر وحی می دانید؟!

iman2010;80806 نوشت:

[=&quot]
[/]

[=&quot]2- [/][=&quot]مهدی کسی است که برای احیای دین میآید. شما در معنای این حدیث دقت کنید: اسلام با غربت آغاز شد و آغاز کننده ی آن که پیامبر بود بین مردم خودش به خاطر حرفهایی که میزد غریب بود و در آینده با نشستن غبار شرک و خرافه بازهم غریب خواهد شد و کسانی خواهند آمند که با توفیق الهی این غبار شرک و خرافه رو پاک میکنند و قطعا برخوردی که با این افراد خواهد شد همانند برخوردی است که با پیامبر خواهد شد و بین مردم خودش هم غریب خواهد شد زیرا حرفی از دین میزند که سالهاست کسی آنرا نشنیده است و همانند پیامبر اذیت و آزار خواهد دید. این حدیث کاملا منطبق با بحث مهدیون است.[/]



قربانت بشم این ترجمه را چگونه از بطن روایت استخراج نمودید؟با این روش اگر سراغ روایات بروید و با میل خود در آن «ادراج» نمایید و خواسته خود را در آن بگنجانید دیگر چیزی باقی نمی ماند.اصل روایت به روایت مسلم این است:عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم بدأ الاسلام غريبا وسيعود كما بدأ غريبا فطوبى للغرباء.که بحث از غربت و قلت مومنین است ومی گوید خوشا به حال مومنینی که در شرایط سخت ایمان خود را حفظ می نمایند.

iman2010;80806 نوشت:

[=&quot]3- [=&quot]اگر کاک احمد را جزو مهدیون میدانیم به این خاطر است که ما در تاریخ چندصدساله ی گذشته افراد کمی را میشناسیم که نظری همانند کاکه احمد در مورد دین اسلام داشته باشند و برروی عقیده خودشان بایستند و جانشان را هم در راه عقیده خودشان فدا کنند و ذره ای عقب نشینی نکنند و سالها زندان وشکنجه رو تحمل کنند.

[=&quot]4- [=&quot]لطفا مجلات کیهان و اطلاعات سالهای 1357 و 1358 را بخوانید و دیدگاههای کاک احمد را خودتان بخوانید تا بدانید که کاکه احمد به هیچ وجه خواهان جدایی از ایران نبود و حتی یکبار هم دست به مقابله مسلحانه نزد و اصلا از خونریزی بیزار بود.


نمی دانم شاید در میان اهل تسنن این سخن را می زنید به هر حال ایشان تخصص در علوم اسلامی نداشته اند اگر داشته اند و ما اشتباه می کنیم تعدادی از کتب این بزرگوار را «که ایشان را علامه می دانید» در حوزه های مختلف بیان بفرمایید.ومدت تلمذ و علم آموزی از مجامع علمی معتبر را بیان بفرمایید .
در صد سال اخیر ظاهر چشمان مبارک شما امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» را ندیده است؟اگر صدای کاک احمد از کردستان خارج نشده صدای امام وفکر امام تا اقصی نقاط عالم رفته است.
این ادرس راهم نگاه کنید برای مرکز اسناد است:http://irdc.ir/fa/content/4781/print.aspx

iman2010;80808 نوشت:

[=&quot]3- فرض کنیم که سخن شما درست است. شما چند جلد کتاب حدیث به اسم اهل بیت دارید؟ کدامش واقعا از اهل بیت است؟ کدامش نیست؟ چرا این اهل بیت در برخی احادیث اعمالی خیلی زشت از اونها ذکر شده که در شان حتی یک انسان معمولی هم نیست؟ آیا اهل بیت باید چنین باشد؟ یعنی این احادیث واقعا اهل بیت هستند؟؟؟؟؟؟؟ خیر بدون شک چنین نیست و آن احادیث فقط توهین و اهانت است به اهل بیت. این همه تحریف در تاریخ و در حدیث صورت گرفته شما چطور میتوانید اهل بیت را بشناسید؟ از طریق تاریخ تحریف شده؟ از طریق روایات تحریف شده؟ کاک احمد نیز ما را به قرآن و سنت پیامبر ارجاع داده است تنها کار کاک احمد تبیین قرآن وسنت پیامبر برای ما بود و دستوری نفسانی به ما نداده که بخواهیم بگوییم کاک احمد براساس هوای نفس عمل نموده و لذاما از او پیروی نمیکنیم. همین نظر کاک احمد در مورد معاویه و ابوسفیان که به کام شما خوش آمده است توسط کدام عالم سنی به این وضوح بیان شده است؟ [/]


دوست محترم اهل بیت مبین قرآن وسنت بوده اند وکسی بعد از رسول مکرم اسلام«صلی الله علیه وآله» به مقام ومنزلت آنها نخواهد رسید و کسی نیز چنین ادعای گزافی را ننموده
مصدر تشریع در نزد شیعه ابتداءقرآن کریم وسپس سنت است که این سنت اعم از سنت نبوی و بیانات اهل بیت«علیهم السلام» است.لذا روایاتی که از جهت سند تمام باشند و تعارضی با قرآن نداشته واصحاب از آن اعراض ننموده باشند در نزد ما حجت اند.
در مورد نکتۀ دومتان آن مطالب زشت را بیان کنید تا بررسی شود.
نکته دیگر شما یا به کل باید منکر روایات شوید ویا باید دارای مبنای مشخص علمی باشید .با این شیوه تنها خود را خلاص می کنید هر کجا صلاح با شد به سراغ روایت بروید و هر کجا نه بحث تحریف را پیش بکشید.

iman2010;80809 نوشت:
[=&quot]ببینید آیا سخن حضرت علی یک سند برای شما نیست؟ مگر حضرت علی نگفتند انتخاب هرسه خلیفه با شورای مهاجرین و انصار بود؟ [/]


مثل شما بلا نسبت مثل برخی شده است که قسمتی از قرآن را قبول می کردند و قسمتی دیگر را رد می نمودند.عزیزم اگر می خواهید نظر حضرت را بدانید با ید مجموعه سخنان حضرت را ببینید نه اینکه یک جا را اخذ کنید و برجای دیگر چشمان خود را فرو گذارید.
در بحث خلافت ابوبکر و عمر شورایی در کار نبود ودر شورای شش نفری هم که امام مجبور به شرکت شدند عمر ترکیب شورا را به نحوی قرار داد که عثمان از آن خارج شود.

صدرا;80951 نوشت:
با سلام به ایمان عزیز
دوست محترم کسی می تواند در حیطۀ احادیث نظر بدهد که عمری را در راه تعلیم و تعلم صرف نموده باشد آخر علامه؟ و مراد شما در باب احادیث چه کتابی را مدون فرموده اند.وکدام رجالی اهل سنت ایشان را تائید نموده است.که بحمدالله ابعاد مختلف او را صاحب نظر می دانید.
مشکل شما در مورد کاک احمد این است که مقام علمی ایشان را کسی تائید ننموده وخودتان او را مهدی نمودید! و به او علم لدنی داده اید حال این مساله جای حیرت و تعجب ندارد.؟آیا این عمل نشر خرافات نیست؟

http://www.cloob.com/club/post/show/clubname/maktabquran/topicid/1976634/»+

با سلام و احترام
ممنون از لینکی که گذاشته اید. کار بسیار خوبی بود.
جناب اگر من کاکه احمد مفتی زاده را با واژه ی علامه خطاب میکنم به این خاطر است که در میان ملت غیرکورد زبان ایشان را کاکه احمد مفتی زاده نمیگفتند بلکه ایشان را علامه احمد مفتی زاده میگفتند (به روزنامه های اول انقلاب مراجعه کنید). در مورد ارجاع به احادیث پیامبر و نظر مکتب قرآن در این مورد بدون هیچ کم و کاستی نظر مکتب قرآن رو در لینک زیر قرار دادم تا این شبهه شما مرتفع شود:

سنت پیامبر در نظر مکتب قرآن
http://www.askdin.com/showthread.php?p=81157#post81157

ما هرگز به کاکه احمد علم لدنی نداده و نمیدهیم و مهدی دانستن کاکه احمد طبق توضیحی که در پستهای قبلی دادم برای ما منطقی است. کدام خرافه؟ باور به اینکه کسانی می آیند که با توفیق الهی شرک و خرافات را از چهره دین پاک میکنند را شما خرافه مینامید؟

صدرا;80954 نوشت:
در پست قبلی سخن از غیر انسانی بودن سنگسار نمودید وگفتید چون ضد انسانی است ایشان آنرا نمی پذیرند.جواب نقضی داده شد. الان بحث از ضدیت با قرآن را مطرح می کنید و در پست دیگر چیز دیگری می گویید!
حکم زنای محصنه و لواط در قرآن نیامده هر چند برخی از آیات اشاره به اصل عمل دارند ولی حکم آن بیان نشده بلکه حکم آن توسط سنت ثابت می شود.
دوست عزیز شما علمای اسلام «از شیعه و سنی» را ظاهرا گیج فرض نموده اید وکاکا احمد را علامه؟!
نخیر کسی با وجود قرآن که قطعی الصدور است سراغ روایت معارض آن نمی رود.
درباب داستان خلفا ظاهرا جنابعالی تمسک به علم غیب می نمایید که با وجود روایات آنها را به یهود نسبت می دهید.اما هر جا روایتی مناسب حال خویش یافتید بدون تدبر آنرا صادر شده از مصدر وحی می دانید؟!

حکم سنگسار هم ضد قرآنی است و هم ضدانسانی. وقتی یک حکم برخلاف قرآن باشد آیا ضدانسانی نیست؟؟؟؟؟؟ به همین دلیل نظر مکتب قرآن را در مورد ضداسلامی و ضدانسانی بودن حکم سنگسار در لینک زیر قرار میدهم تا بدانید هم شیعه و هم سنی که با اتکا به روایات مثلا صحیح!!! حکم سنگسار را اجرا میکنند کاملا برضد قرآن عمل میکنند:

سنگسار جنایتی هولناك وضدبشری كه متاسفانه بنام پاك اسلام انجام میشود!
http://www.askdin.com/showthread.php?p=81162#post81162

با خواندن توضیحات نوشته شده در مورد سنگسار خواهید دید که این حکم کاملاضد قرآنی و لذا ضدبشری است و حکم زنای محصنه در قرآن به وضوح بیان شده است!


صدرا;80962 نوشت:
قربانت بشم این ترجمه را چگونه از بطن روایت استخراج نمودید؟با این روش اگر سراغ روایات بروید و با میل خود در آن «ادراج» نمایید و خواسته خود را در آن بگنجانید دیگر چیزی باقی نمی ماند.اصل روایت به روایت مسلم این است:عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم بدأ الاسلام غريبا وسيعود كما بدأ غريبا فطوبى للغرباء.که بحث از غربت و قلت مومنین است ومی گوید خوشا به حال مومنینی که در شرایط سخت ایمان خود را حفظ می نمایند.

من هرگز سعی نکرده ام تفسیر به رای کنم و اگر حرفی میزنم از خودم نیست بلکه نظرات کاکه احمد را با توضیحی بیشتر ارائه میکنم. این معنی که شما میگویید اصلا نمیتواند توضیح باشد:

معنا واضح است: اسلام با غربت آغاز شد و در آینده هم به غربت باز خواهد گشت. این بسیار واضح است است و نمیدانم پی باید در این زمینه بگم. واالله اعلم

صدرا;80965 نوشت:
نمی دانم شاید در میان اهل تسنن این سخن را می زنید به هر حال ایشان تخصص در علوم اسلامی نداشته اند اگر داشته اند و ما اشتباه می کنیم تعدادی از کتب این بزرگوار را «که ایشان را علامه می دانید» در حوزه های مختلف بیان بفرمایید.ومدت تلمذ و علم آموزی از مجامع علمی معتبر را بیان بفرمایید .
در صد سال اخیر ظاهر چشمان مبارک شما امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» را ندیده است؟اگر صدای کاک احمد از کردستان خارج نشده صدای امام وفکر امام تا اقصی نقاط عالم رفته است.
این ادرس راهم نگاه کنید برای مرکز اسناد است:http://irdc.ir/fa/content/4781/print.aspx

اگر شما بتوانید ضدیت حکم سنگسار با قرآن را در آدرسی که داده ام نفی کنید آنگاه من قبول خواهم کرد که کاکه احمد تخصصی در علوم نداشته اند.
صدای کاکه احمد از کردستان خارج شده است ولی آن زمان من و شما کودکی بیش نبودیم.
اتفاقا این شما هستید که میگویید صدای کاکه احمد به خارج مرزها نرفته است.
در عربستان که کاکه احمد را به خوبی میشناسند و یادم است یکبار که نماینده مردم کردستان در مجلس خبرگان (ماموستا شیخ الاسلام) به حج رفته بود در عربستان این آقا خودش را نماینده اهل تسنن ایران معرفی کرد و از وضع خوش!!! اهل سنت ایران گفت ولی عربستان ایشان را به جرم دروغگویی شلاق زدند (حد زدند) و گفتند که نماینده اهل سنت مردم ایران شیخ احمد مفتی زاده بودند که سالها در زندان زیرشکنجه قرار داشتند و در اثر همان شکنجه ها وفات یافتند.
در مصر هم کاکه احمد را به خوبی میشناسند. همین آقای ملازاده به وفور در برنامه های تلوزیونی از کاکه احمد حرف میزند. چند مدت پیش بود که شبکه نور کلیپی کوتاه از زندگی این مجاهد بزرگ راه دین را پخش کردند. وقتی کاکه احمد دستگیر و زندانی شدند روزنامه های کشورهای عربی نوشتند که "شیخ احمد مفتی زاده فی السجن".

در ضمن یادمان باشد که پخش اسم نمیتواند دلیل برحقانیت باشد چرا که الان جهان بیشتر از آنچه کسی مثل خمینی را بشناسد افرادی مثل مارکس و فروید و ... رو میشناسد که خودتان با افکار نادرست این مکاتب مادی آشنایی دارید. در ضمن شما فکر میکنید آقای خمینی در بیرون از ایران محبوب است؟ آیا اصلا بیرون از ایران رفته اید تا خودتان به عین مشاهده کنید؟ یا تحقیق بیطرفانه ای کرده اید تا مطمئن شوید از این سخن خودتان؟؟؟؟؟
در ضمن اگر کاکه احمد در داخل هم در بین علما دارای مخالفانی است مطلبی است بسیار خوشایند و منطقی. زیرا اگر کاکه احمد نیز دین را مانند بقیه علما تعریف میکرد که تغییری ایجاد نمیشود و دیگر یکی میشد مثل بقیه!
تا زمانی که کاک احمد زنده بود هیچ یک از علمای شیعه به دعوت کاک احمد برای مناظره پاسخ ندادند. کاک احمد تمامی علمای شیعه را به مناظره دعوت کرد و گفت که مناظره را در حضور مردم یک شهر شیعی نشین انجام دهیم و حکم نهایی را مردم صادر کنند که حق با کیست ولی بجای اجابت دعوتش او را با دستور مستقیم خمینی زندانی کردند و کردند آنچه کردند. زیرا خمینی بارها گفته بود که شکست مفتی زاده یعنی شکست اهل سنت!! ولی خدا با صالحان است.

در آن آدرسی که داده اید اطلاعات بسیار ناقصی موجود است. من یک آدرس دقیقتر و کاملابی طرفتر به شما خواهم داد. در سایت زیر مطالب روزنامه های اول انقلاب در مورد افرادی مثل کاکه احمد و قاسملو و....بدون هیچ کلمه ای کم و کاست و تحریف نوشته شده است و شاید بتوان نتیجه خوبی گرفت. من شما رو ارجاع میدهم به قسمتی که مربوط به کاک احمد مفتی زاده است (آنجا خواهید دید که کاکه احمد چقدر از خونریزی بیزار بودند و هرگز به پیروانش اجازه مبارزه مسلحانه را ندادند):

علامه احمد مفتی زاده و کردستان
http://www.mijoo5.blogfa.com/post-5.aspx

صدرا;80969 نوشت:
دوست محترم اهل بیت مبین قرآن وسنت بوده اند وکسی بعد از رسول مکرم اسلام«صلی الله علیه وآله» به مقام ومنزلت آنها نخواهد رسید و کسی نیز چنین ادعای گزافی را ننموده
مصدر تشریع در نزد شیعه ابتداءقرآن کریم وسپس سنت است که این سنت اعم از سنت نبوی و بیانات اهل بیت«علیهم السلام» است.لذا روایاتی که از جهت سند تمام باشند و تعارضی با قرآن نداشته واصحاب از آن اعراض ننموده باشند در نزد ما حجت اند.
در مورد نکتۀ دومتان آن مطالب زشت را بیان کنید تا بررسی شود.
نکته دیگر شما یا به کل باید منکر روایات شوید ویا باید دارای مبنای مشخص علمی باشید .با این شیوه تنها خود را خلاص می کنید هر کجا صلاح با شد به سراغ روایت بروید و هر کجا نه بحث تحریف را پیش بکشید.

ببینید. من که گفتم فرض کنیم حرف شما درست است. این اهل بیت را چطور باید شناخت؟ آیا از طریق تاریخ تحریف شده و احادیث دروغین؟ من منکر کل روایات نمیشوم بلکه روایاتی که برخلاف عقل سلیم و برخلاف نص قرآن باشند (حتی اگر روایات ظاهرا صحیح باشند) را نخواهم پذیرفت. آیا این حرف من عجیب است؟ آیا نسخه ای اصلی از روایاتی که مثلا توسط امام صادق یا شاگردان ایشان نوشته شده باشد موجود است؟ آیا این روایات قرنها بعد جمع آوری نشدند؟ آیا امکان ورود روایات دروغین در این روایات کم است؟


صدرا;80970 نوشت:
مثل شما بلا نسبت مثل برخی شده است که قسمتی از قرآن را قبول می کردند و قسمتی دیگر را رد می نمودند.عزیزم اگر می خواهید نظر حضرت را بدانید با ید مجموعه سخنان حضرت را ببینید نه اینکه یک جا را اخذ کنید و برجای دیگر چشمان خود را فرو گذارید.
در بحث خلافت ابوبکر و عمر شورایی در کار نبود ودر شورای شش نفری هم که امام مجبور به شرکت شدند عمر ترکیب شورا را به نحوی قرار داد که عثمان از آن خارج شود.

نمیدانم در جواب شما چه باید گفت. شما میگویید حضرت علی معصوم است ولی وقتی حضرت علی میگوید انتخاب خلفای قبل از من با شوری مهاجرین و انصار بوده است شما میگویید خیر چنین نیست. تکلیف این وسط چیست؟ بالاخره حضرت علی معصوم هست یا نه در نظر شما؟

iman2010;81160 نوشت:
با سلام و احترام
ممنون از لینکی که گذاشته اید. کار بسیار خوبی بود.
جناب اگر من کاکه احمد مفتی زاده را با واژه ی علامه خطاب میکنم به این خاطر است که در میان ملت غیرکورد زبان ایشان را کاکه احمد مفتی زاده نمیگفتند بلکه ایشان را علامه احمد مفتی زاده میگفتند (به روزنامه های اول انقلاب مراجعه کنید). در مورد ارجاع به احادیث پیامبر و نظر مکتب قرآن در این مورد بدون هیچ کم و کاستی نظر مکتب قرآن رو در لینک زیر قرار دادم تا این شبهه شما مرتفع شود:

سنت پیامبر در نظر مکتب قرآن
http://www.askdin.com/showthread.php?p=81157#post81157

ما هرگز به کاکه احمد علم لدنی نداده و نمیدهیم و مهدی دانستن کاکه احمد طبق توضیحی که در پستهای قبلی دادم برای ما منطقی است. کدام خرافه؟ باور به اینکه کسانی می آیند که با توفیق الهی شرک و خرافات را از چهره دین پاک میکنند را شما خرافه مینامید؟



با سلام و تشکر از ایمان عزیز
1- شما که بحمدالله قیام نموده اید برای مبارزه با خرافات به نظر می رسد از همان نزدیک خودتان اقدام بفرمایید اولی به صواب است .در همان لینکی که آورده شد بحث علم لدنی کاک احمد آمده.
2- به واسطۀ شدت علاقه ای که به آقای مفتی زاده دارید نمی خواهید قبول بفرمایید که این عمل شما ترویج خرافات است .
جناب ایشان چه خرافه و شرکی را از چهرۀ دین پاک نمودند؟که ما بی خبریم؟.

iman2010;81164 نوشت:
من هرگز سعی نکرده ام تفسیر به رای کنم و اگر حرفی میزنم از خودم نیست بلکه نظرات کاکه احمد را با توضیحی بیشتر ارائه میکنم. این معنی که شما میگویید اصلا نمیتواند توضیح باشد:

معنا واضح است: اسلام با غربت آغاز شد و در آینده هم به غربت باز خواهد گشت. این بسیار واضح است است و نمیدانم پی باید در این زمینه بگم. واالله اعلم

جنابعالی ناقل تفسیر به رای کاک احمدید وبا این تفاسیر اگر به جان دین بیفتید چیزی برایتان باقی نخواهد ماند

iman2010;81168 نوشت:
ببینید. من که گفتم فرض کنیم حرف شما درست است. این اهل بیت را چطور باید شناخت؟ آیا از طریق تاریخ تحریف شده و احادیث دروغین؟ من منکر کل روایات نمیشوم بلکه روایاتی که برخلاف عقل سلیم و برخلاف نص قرآن باشند (حتی اگر روایات ظاهرا صحیح باشند) را نخواهم پذیرفت. آیا این حرف من عجیب است؟ آیا نسخه ای اصلی از روایاتی که مثلا توسط امام صادق یا شاگردان ایشان نوشته شده باشد موجود است؟ آیا این روایات قرنها بعد جمع آوری نشدند؟ آیا امکان ورود روایات دروغین در این روایات کم است؟


کسی مدعی این نیست که در بین روایات روایات ضعیف و..وجود دارد.اما دوست محترم چه شیعه و جه سنی برای تشخیص روایات مورد قبول از روایات متروک روش خاصی دارند که بر طبق آن عمل می کنند .ملاکی که کاک شما برای قبول روایات در پیش گرفته منطبق بودن بر عقل ناقص خواننده است و این روشی است که احدی از اهل فن بدان توجه ندارد.عقل سلیم یعنی چه ؟آیاتنها کاک شما آنرا درک نمود وبقیه بی بهره اند؟یا نه مشکل از جای دیگر است؟.
در روایت صحیح السند اتصال حدیث باید تا امام تمام باشد .جمع آوری حدیث امری است و اتصال حدیث امر دیگر چرا اینها را خلط می کنید؟

iman2010;81169 نوشت:
نمیدانم در جواب شما چه باید گفت. شما میگویید حضرت علی معصوم است ولی وقتی حضرت علی میگوید انتخاب خلفای قبل از من با شوری مهاجرین و انصار بوده است شما میگویید خیر چنین نیست. تکلیف این وسط چیست؟ بالاخره حضرت علی معصوم هست یا نه در نظر شما؟

جواب شما در پستهای گذشته داده شده ولی ظاهرا حضرتعالی آنها را نگاه نفرمودید.

صدرا;81188 نوشت:
با سلام و تشکر از ایمان عزیز
1- شما که بحمدالله قیام نموده اید برای مبارزه با خرافات به نظر می رسد از همان نزدیک خودتان اقدام بفرمایید اولی به صواب است .در همان لینکی که آورده شد بحث علم لدنی کاک احمد آمده.
2- به واسطۀ شدت علاقه ای که به آقای مفتی زاده دارید نمی خواهید قبول بفرمایید که این عمل شما ترویج خرافات است .
جناب ایشان چه خرافه و شرکی را از چهرۀ دین پاک نمودند؟که ما بی خبریم؟.

با سلام و احترام
1. حق باشماست و قطعا باید همین کار را بکنیم. اکنون مکتب قرآن در نزد مردم کرد جایگاهی خاص پیدا کرده و به دلیل باورها و تعاریف درستی که از دین ارائه میدهد روز به روز برپیروانش افزوده میشود. در آن لینک گفته شده که خداوند با فضل خود به کاکه احمد علمی را داد تا بتواند با توجه به قرآن معنای واضح دین را استخراج کند و احادیث درست از نادرست را با تطبیق برقرآن برای پیروانش آشکار کند. این معنای علم لدنی است در نظر مکتب قرآن. اگر شما فکر میکنید که منظور مکتب قرآن از علم لدنی، علم غیب است که باید بگویم چنین نیست و این باور در نظر ما شرک است.

2. چند مورد را بیان میکنم (فقط از اهل سنت):
الف) سنگسار حکم الهی نیست
ب) معاویه و ابوسفیان صحابه نبودند و جزو اولیای خدا نیستند
ج) شخصی به اسم جانشین پیامبر وجود ندارد بلکه شوری جانشین پیامبر است و آن کسی را که خلیفه مینامند کسی است که توسط شوری برای اجرایی کردن دستورات شوری انتخاب شده است. بعد از پیامبر که منبع وحی قطع میشود دیگر شخص لیاقت رهبری جامعه مسلمین را ندارد بلکه شوری این لیاقت را دارد (این اشتباه در میان اهل سنت هست که فکر میکنند حضرت ابوبکر جانشین پیامبر بوده است در حالیکه شوری جانشین پیامبر بوده و حضرت ابوبکر منتخب شوری برای اجرایی کردن دستورات شوری بوده است).

صدرا;81241 نوشت:
کسی مدعی این نیست که در بین روایات روایات ضعیف و..وجود دارد.اما دوست محترم چه شیعه و جه سنی برای تشخیص روایات مورد قبول از روایات متروک روش خاصی دارند که بر طبق آن عمل می کنند .ملاکی که کاک شما برای قبول روایات در پیش گرفته منطبق بودن بر عقل ناقص خواننده است و این روشی است که احدی از اهل فن بدان توجه ندارد.عقل سلیم یعنی چه ؟آیاتنها کاک شما آنرا درک نمود وبقیه بی بهره اند؟یا نه مشکل از جای دیگر است؟.
در روایت صحیح السند اتصال حدیث باید تا امام تمام باشد .جمع آوری حدیث امری است و اتصال حدیث امر دیگر چرا اینها را خلط می کنید؟

مثالی از اهل سنت میزنم تا مبادا بگویید متعصب است و فقط شیعه را خطاب قرار میدهد.
در میان اهل سنت تقریبا تمامی دانشمندان باور دارند که نباید اصلا در صحت صحیحین شک کرد و به همین دلیل به خود اجازه بررسی صحت صحیحین را نمیدهند و تکلیف خود را از قبل مشخص کرده اند. در حالیکه کاکه احمد چند حدیث همین صحیحین را با تکیه برقرآن رد میکند (لازم بود بیان کنید تا خدمتتان عرض کنم). در میان شیعه نیز چنین احادیثی که اسما صحیح هستند ولی در حقیقت نیستند وجود دارد.

موضوع قفل شده است