بررسی چند روایت

تب‌های اولیه

26 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی چند روایت

با سلام.

در این تایپیک قصد دارم چندی از احادیث و روایاتی را که نمیدانم ضعیف ،جعلی و یا صحصیح هستند با کمک کارشناسان بررسی کنم.گرچه ممکن است برخی از روایات در جایی دیگر بررسی شده باشند اما خواهشمندم در صورت امکان علت صحیح یا ضعیف بودن ذکر شود.ممنون

1.امام صادق ع می گوید: اشکالی ندارد که دختر باکره صیغه (متعه) شود تا زمانی که بکارت خود را حفظ کند به خاطر که این بد است و تا به خانواده او عیب نکنند. (جلد 21 حدیث 26447 محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی عن احمد و عبدالله ابنی محمد بن عیسی عن علی بن الحکم عن زیاد بن أبی الحلال قال سمعت أباعبدالله ع یقول:

لابأس أن یتمتع البکر ما لم یفض إلیها کراهیة العیب علی أهلها. )
2.اسحاق بن عمار گفت از امام صادق ع سوال کردم دختر باکره ای متعه مردی شد به این شرط که بکارتش حفظ شود ولی پس از آن اجازه داد بکارتش از بین برود؟ امام ع گفت: وقتی اجازه داد اشکالی ندارد. (ج 21 ح 26449 محمد بن علی بن الحسین بإسناده عن إسحاق بن عمار عن أبی عبدالله ع قال قلت له رجل تزوج بجاریة عاتق علی أن لایقتضها ثم أذنت له بعد ذالک قال إذا أذنت فلا بأس. )


3.از فردی نقل شده است از امام صادق ع سوال کردم در مورد صیغه (متعه) دختران باکره ؟ امام صادق ع جواب داد آیا صیغه برای غیر از دختران باکره درست شده است؟ پس باید پنهان کنند تا عفت بورزند. (ج 21 ح 26450 و بإسناده عن علی بن أسباط عن محمد بن عذافر عمن ذکره عن أبی عبدالله ع قال سألته عن التمتع بالأبکار فقال هل جعل ذالک إلا لهن فلیستترن و لیستعففن.)

4. امام رضا ع گفت: دختر باکره متعه (صیغه) نمی شود مگر با اجازه پدرش. توضیح: گفته شده از این حدیث دختر صغیر (کمتر از ده سال) منظور است. (ج 21 ح 26451 عبدالله بن جعفر فی قرب الإسناد عن احمد بن محمد بن عیسی عن احمد بن محمد بن أبی نصر البزنطی عن الرضا ع قال البکر لاتتزوج متعة إلا بإذن أبیها. )


5.ازامام صادق ع سوال شد در مورد صیغه کردن دختران باکره ای که خرج پدر و مادرشان را می خورند امام ع گفت: اشکالی ندارد و نظر ما مثل نظر این مردانی که خیری در آنها وجود ندارد، نیست. (ج 21 ح 26452 محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن احمد بن یحیی عن موسی بن عمر بن یزید عن محمد بن سنان عن أبی سعید قال سئل أبو عبدالله ع عن التمتع بالأبکار اللواتی بین الأبوین فقال لابأس و لاأقول کما یقول هؤلاء الأقشاب. )


6.ابو سعید قماط گفت: از امام صادق ع سوال کردم در مورد دختر باکره ای که سرّی و پنهان از پدر و مادرش که مرا به سوی خود می خواند پس این کار را بکنم؟ امام ع گفت: این کار را بکن و بترس از اینکه بکارتش را از بین ببری. گفتم اگر راضی شد به اینکه بکارتش از بین برود چه؟ امام ع گفت این کار برای دختران ننگ و عار است. (ج 21 ح 26453 و بهذا الإسناد عن أبی سعید القماط عمن رواه قال قلت لأبی عبدالله ع جاریة بکر بین أبویها تدعونی إلی نفسها سرّاً من أبویها فأفعل ذالک قال نعم واتق موضع الفرج قال قلت فإن رضیت بذالک قال فإن رضیت فإنه عار علی الأبکار.)


7.امام صادق ع گفت: ازدواج با دختر باکره وقتی خودش اجازه داد، بدون اجازه پدر و مادرش اشکال ندارد. (ج 21 ح 26454 و عنه عن العباس بن معروف عن سعدان بن مسلم عن رجل عن أبی عبدالله ع قال لا بأس بتزویج البکر إذا أذنت من غیر إذن أبویها. )


8. از امام صادق ع در مورد مردی که دختر باکره را صیغه (متعه) می کند سؤال شد؟ گفت: مکروه است به خاطر عیبی که بر اهلش میکنند. (ج 21 ح 26456 و بإسناده عن محمد بن أحمد بن یحیی عن یعقوب بن یزید عن إبن أبی عمیر عن حفص البختری عن أبی عبدالله ع فی رجل یتزوج البکر متعة قال یکره للعیب علی أهلها.)


9.مهلب دلال می گوید با نامه سؤال کردم از ابی امام کاظم ع زنی با من در خانه بود پس مرا برای خود ازدواج کرد و ملائکه را بر این ازدواج شهادت گرفت پس پدر او هم او را به ازدواج مرد دیگری در آورد نظر شما در این مورد چیست پس امام ع در جواب نوشت: ازدواج دائمی بدون ولی و دو شاهد امکان ندارد و دختر باکره هم متعه نمی شود پس پیش خود پنهان و کتمان کن خدا ترا رحمت کند. (شیخ این حدیث را نقل کرده و گفته، در حال تقیه گفته شده است) (ج 21 ح 26457 و عنه عن احمد بن عیسی عن الفضل بن کثیر المدائنی عن المهلب الدلال أنه کتب إلی أبی الحسن ع أن مرأة کانت معی فی الدار ثم إنها زوجتنی نفسها و أشهدت الملائکة علی ذالک ثم إن أباها زوجها من رجل آخر فما تقول فکتب ع التزویج الدائم لایکون إلا بولیّ و شاهدین و لاتکون تزویج متعة ببکر أستر علی نفسک و اکتم رحمک الله.)


10.ابوبکر حضرمی امام صادق ع گفت: ای ابوبکر دور باشید از دختران باکره و آنها را متعه (صیغه) نکنید (ج 21 ح 25459 احمد بن محمد بن عیسی فی نوادره عن القاسم بن محمد عن جمیل بن صالح عن أبی بکر الحضرمی قال قال أبوعبدالله ع یا أبابکر إیاکم و الأبکار و لاتزوّجوهنّ متعة.)


11.ابن دراج گفت: سؤال کردم از امام صادق ع آیا دختر باکره را می توان متعه (صیغه) کرد؟ گفت اشکالی ندارد تا وقتی که او را کوچک نشمارد. (ج 21 ح 26461 محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن أبیه عن إبن أبی عمیر عن جمیل بن دراج قال سألت أباعبدالله ع یتمتع من الجاریة البکر؟ قال لابأس ما لم یستصغرها. )


12.امام کاظم ع گفت: وقتی دختر نه ساله متعه (صیغه) شد خدعه نمی شود (یعنی بالغ است و متعه کردن او اشکال ندارد) (ج 21 ح 26463 محمد بن هاشم عن الصفار عن موسی بن عمیر عن الحسن بن یوسف عن نصرعن محمد بن هاشم عن أبی الحسن الأول ع قال: إذا تزوجت البکر بنت تسع سنین فلیست مخدوعة.)


13.از امام صادق ع سؤال شد چرا برای زنا چهار شاهد و برای قتل دو شاهد قرار داده شده است؟ امام ع گفت: خدا برای شما متعه را حلال کرد و می دانست که به زودی بر علیه شما انکار می شود (و جلوی آن را می گیرند) پس چهار شاهد (برای زنا) قرار داد و اگر این نبود بر علیه شما (به زنا) حکم می کردند و کم است که چهار شاهد چهارتایی بر یک چیز پیدا شود (یعنی چهار شاهد یکجا باید شهادت دهند و اگر بین شهادت آنها هم فاصله شود شهادت آنها پذیرفته نیست. (ج 21 ح 26369 قال و قیل لأبی عبدالله ع لم جعل فی الزنا أربعة من الشهود و فی القتل شاهدین؟ قال: إنّ الله أحلّ لکم المتعة و علم أنها ستنکر علیکم فجعل الأربعة الشهود احتیاطاً لکم و لولا ذلک لأتی علیکم و قلما تجتمع (أربعة أربعة) علی شهادة بأمر واحد. )


14.امام صادق ع گفت: اگر مرد در بین دو کنیز یا دو زن آزاد (غیر کنیز) بخوابد اشکالی ندارد، البته زنان شما به منزلۀ بازی اند. (ج 21 ح 26894 محمد بن یعقوب عن محمد بن یحیی عن احمدبن محمد عن محمد بن یحیی عن غیاث بن ابراهیم عن ابی عبدالله ع قال: لابأس أن ینام الرجل بین أمتین و الحرتین إنما نسائکم بمنزلة اللعب. )

15.محمد بن مسلم گفت امام صادق ع از من سؤال کرد متعه کردی؟ گفتم نه. امام ع گفت: از دنیا خارج نشو مگر اینکه سنت را زنده کرده باشی (یعنی قبل از مرگ حتماً سنت متعه را انجام بده). (ج 21 ح 26398 و بالاسناد عن ابن عیسی عن ابن الحجاج عن العلا عن محمد بن مسلم عن ابی عبدالله ع قال: قال لی: تمتعت؟ قلت لا قال ع: لاتخرج من الدنیا حتی تحیی السنة. )

16.امام صادق ع گفت: مردی نزد عمر آمد و گفت: من زنا کردم مرا پاک کن. و عمر دستور داد او را رجم (سنگسار) کنند پس به امام علی ع خبر دادند امام ع گفت: چگونه زنا کردی؟ زن گفت: رفته بودم صحرا و تشنه شدم از یک مرد بیابانی آب خواستم و او به من آب نداد مگر اینکه تسلیم شوم و با من نزدیکی کند وقتی تشنگی به من فشار آورد و بر جان خود ترسیدم تسلیم او شدم و او به من آب داد. امیر المؤمنین ع گفت: به خدای کعبه قسم، این ازدواج است. (ج 21 حدیث 26506 و عنه عن أبیه عن نوح بن شعیب عن علی بن حسن عن عبدالرحمان بن کثیر عن أبی عبدالله ع قال جائت امرأة إلی عمر فقال إنی زنیت فطهّرنی فأمر بها أن ترجم فأخبر بذالک أمیر المؤمنین ع فقال کیف زنیت؟ قالت: مررت بالبادیه فأصابنی عطش شدید فاستسقیت أعرابیا فأبی أن یسقینی إلا أن أمکنه من نفسی فلما أجهدنی العطش و خفت علی نفسی سقانی فأمکنته من نفسی فقال أمیر المؤمنین ع: تزویجٌ و رَبّ الکعبة. )


17.زراره گفت: از امام باقر ع سؤال کردم، مردی زنی را متعه می کند و مدت متعه تمام می شود و مرد دیگری او را متعه می کند سپس از او جدا می شود و مرد اول او را متعه می کند و همین طور ادامه پیدا می کند تا سه بار و مرد سه بار ازدواج می کند آیا برای مرد اول حلال است که با او ازدواج کند؟ امام ع جواب داد: بلی. این صیغه مثل ازدواج دائم با زن آزاد نیست، بلکه این اجاره است و این (متعه یا صیغه) به منزلۀ کنیز است و مثل زن دائم نیست که سه طلاق، موجب حرمت تکرار ازدواج شود. (ج 21 حدیث 26530 محمد بن عن علی بن ابراهیم عن أبیه عن ابن أبی عمیر عن بعض اصحابنا عن زرارة عن أبی جعفر ع قال قلت له: الرجل یتزوج المتعة و ینقضی شرطها ثم یتزوجها رجل آخر حتی بانت منه ثم یتزوجها الاول حتی بانت منه ثلاثا و تزوجت ثلاثة ازواج یحل للاول أن یتزوجها؟ نعم کم شاء لیس هذه مثل الحرّة هذه مستأجرة و هی بمنزلة الإماء. )


18. از امام صادق ع سؤال شد در مورد مردی که با کنیز خود نزدیکی می کند در حالی که در خانه کسی است که می بیند و می شنود؟ امام ع فرمود: اشکالی ندارد. (ج 21 ح 26877 محمد بن الحسن بإسناده عن الحسین بن سعید عن حماد بن عیسی عن عبدالله بن ابی یعفور عن ابی عبدالله ع فی الرجل ینکح الجاریة من جواریه و معه فی البیت من یری ذلک و یسمعه قال: لابأس. )


19.
ج 4 ح 5554 محمد بن یعقوب عن محمدبن یحیی عن احمد بن محمد عن علی بن الحکم عن العلاء بن رزین عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر ع – فی حدیث – قلت الأمة تغطی رأسها إذا صلت؟ فقال: لیس علی الأمة قناع. (از امام باقر ع سؤال شد، بر کنیز لازم است که در نماز سر خود را بپوشاند؟ گفت: بر کنیز نیست که مقنعه (و چیزی که سرش را بپوشاند) داشته باشد. )


20.
ج 4 ح 5562 و عن أبیه عن علی بن سلیمان عن محمد بن الحسین عن أحمد بن محمد بن أبی نصر عن حماد بن عثمان عن حماد اللحام قال: سألت أبا عبدالله ع عن المملوکة تقنّع رأسها فی الصلاة؟ قال: لا قد کان أبی إذا رأی الخادم تصلی و هی مقنعة ضربها لتعرف الحرّة من المملوکة. (از امام صادق ع سؤال شد، آیا کنیز باید در نماز مقنعه سر کند؟ گفت: نه، پدرم (امام باقر ع) وقتی می دید کنیزی در حال نماز مقنعه برسرخود کرده، او را زد (که مقنعه بر سرنکند) تا زن آزاد (غیر کنیز) از کنیز شناخته شود (یعنی مقنعه بر سر گذاشتن و سر را پوشاندن به خاطر این است که معلوم شود این زن کنیز نیست و کنیز هم نباید سر را بپوشاند تا معلوم شود کنیز است). )



با سلام

به لینک زیر مراجعه واگر پاسخ خودرا نگرفتید بگویید :

http://www.askdin.com/thread5476.html

با سلام

از پاسختون ممنون.مطالب لینک رو خوندم.اما عربی بلد نبیتم.پست های 15 و 16 رو متوجه نشدم روایات درستن یا نه. و چرا.ممنون میشم بهم بگید .متشکرم



با سلام

احادیثی که نوشتید پیرامون چند موضوع هستند اول خود صیغه بعد صیغه بکر و کنیز وحجاب ایشان .

در استنباط از اخبار مکرر گفته شد که کار هرکسی نیست زیرا اخبار صحیح وضعیف وجعلی دارند و معارضات و متشابه بنابراین شما باید به مرجع تقلید خود مراجعه کنید .

اصل صیغه در قرآن وسنت ثابت است و شرایطش در رساله آمده اما در مورد ازدواج بکر ، احتیاط کرده اند در مورد کنیز و حجابش هم قبلا بحث کاملی صورت گرفته است :

http://www.askdin.com/thread11230-2.html

ممنون از پاسختون.

درباره روایاتی که در مورد صیغه بکر هستند ، در لینکی که دادید و بررسی شده بود میخواستم بدونم نتیجه بررسیتون چی بود؟عرض کردم خوندم اما چیزی متوجه نشدم
ممنون میشم بگید نتیجه چی بود.:geryeh::geryeh:

درباره کنیز و حجابش هم خوندم.تا اونجایی که فهمیدم روات سند محکمی نداره.درسته؟

میشه احادیث لعن و سبی رو که از صحتشون اصلاع ندارم توی همین تایپیک بیارم؟:please:

صدا;228191 نوشت:
در این تایپیک قصد دارم چندی از احادیث و روایاتی را که نمیدانم ضعیف ،جعلی و یا صحصیح هستند با کمک کارشناسان بررسی کنم.گرچه ممکن است برخی از روایات در جایی دیگر بررسی شده باشند اما خواهشمندم در صورت امکان علت صحیح یا ضعیف بودن ذکر شود.ممنون

با صلوات بر محمد وآل محمد
سلام بر شما دوست گرامی
در ذیل توجه شما را به روایات کل این باب جلب می کنم

«5» 11 بَابُ حُكْمِ التَّمَتُّعِ بِالْبِكْرِ بِغَيْرِ إِذْنِ أَبِيهَا

26447- 1- «6» مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ وَ عَبْدِ اللَّهِ ابْنَيْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ زِيَادِ بْنِ أَبِي الْحَلَّالِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ لَا بَأْسَ أَنْ‏ يَتَمَتَّعَ‏ الْبِكْرَ مَا لَمْ يُفْضِ إِلَيْهَا «7» كَرَاهِيَةَ الْعَيْبِ عَلَى أَهْلِهَا.

26448- 2- «8» وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي الْبِكْرِ يَتَزَوَّجُهَا الرَّجُلُ مُتْعَةً قَالَ لَا بَأْسَ مَا لَمْ يَقْتَضَّهَا «9».

______________________________
(1)- التهذيب 7- 253- 1094.

(2)- فيه- أن محمّد بن عبد اللّه الأشعري هو الذي يروي عنه ابن أبي نصر (منه قده) (هامش المخطوط).

(3)- تقدم في الباب 47 من أبواب الحيض، و في الباب 23 و 25 من أبواب عقد النكاح.

(4)- تقدم في الحديث 1 من الباب 6 من هذه الأبواب. و يأتي ما يدلّ عليه في الباب 24 من أبواب العدد.

(5)- الباب 11 فيه 14 حديثا.

(6)- الكافي 5- 462- 2.

(7)- في المصدر زيادة- مخافة.

(8)- الكافي 5- 462- 3، نوادر أحمد بن محمّد بن عيسى- 88- 204.

(9)- في المصدر- يفتضها.

وسائل الشيعة، ج‏21، ص: 33

26449- 3- «1» مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ تَزَوَّجَ بِجَارِيَةٍ عَاتِقٍ‏ «2» عَلَى أَنْ لَا يَقْتَضَّهَا ثُمَّ أَذِنَتْ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ قَالَ إِذَا أَذِنَتْ لَهُ فَلَا بَأْسَ.


26450- 4- «3» وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ التَّمَتُّعِ بِالْأَبْكَارِ فَقَالَ هَلْ جُعِلَ ذَلِكَ إِلَّا لَهُنَّ فَلْيَسْتَتِرْنَ‏ «4» وَ لْيَسْتَعْفِفْنَ.

26451- 5- «5» عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ الْبَزَنْطِيِّ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: الْبِكْرُ لَا تَتَزَوَّجُ مُتْعَةً إِلَّا بِإِذْنِ أَبِيهَا.

26452- 6- «6» مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ التَّمَتُّعِ مِنَ الْأَبْكَارِ اللَّوَاتِي بَيْنَ الْأَبَوَيْنِ فَقَالَ لَا بَأْسَ وَ لَا أَقُولُ: كَمَا يَقُولُ هَؤُلَاءِ الْأَقْشَابُ‏ «7».

26453- 7- «8» وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْقَمَّاطِ عَمَّنْ رَوَاهُ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جَارِيَةٌ بِكْرٌ بَيْنَ أَبَوَيْهَا تَدْعُونِي إِلَى نَفْسِهَا سِرّاً مِنْ أَبَوَيْهَا فَأَفْعَلُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ وَ اتَّقِ مَوْضِعَ الْفَرْجِ قَالَ قُلْتُ: فَإِنْ رَضِيَتْ‏

______________________________
(1)- الفقيه 3- 466- 4612.

(2)- العاتق- الزوجة أول ما أدركت و التي لم تتزوج (هامش المصحّحة الثانية).

(3)- الفقيه 3- 466- 4611.

(4)- في المصدر زيادة- منه.

(5)- قرب الإسناد- 159.

(6)- التهذيب 7- 254- 1097، و الاستبصار 3- 145- 525.

(7)- رجل قشب- لا خير فيه، (الصحاح للجوهري 1- 201) (هامش المخطوط)، و جمعه أقشاب.

(8)- التهذيب 7- 254- 1096.


وسائل الشيعة، ج‏21، ص: 34

بِذَلِكَ قَالَ وَ إِنْ رَضِيَتْ فَإِنَّهُ عَارٌ عَلَى الْأَبْكَارِ.


26454- 8- «1» وَ عَنْهُ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا بَأْسَ بِتَزْوِيجِ الْبِكْرِ إِذَا رَضِيَتْ مِنْ غَيْرِ إِذْنِ أَبَوَيْهَا.

26455- 9- «2» وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ التَّمَتُّعِ مِنَ الْبِكْرِ إِذَا كَانَتْ بَيْنَ أَبَوَيْهَا بِلَا إِذْنِ أَبَوَيْهَا قَالَ لَا بَأْسَ مَا لَمْ يَقْتَضَّ مَا هُنَاكَ لِتَعِفَّ بِذَلِكَ.

26456- 10- «3» وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي الرَّجُلِ يَتَزَوَّجُ الْبِكْرَ مُتْعَةً قَالَ يُكْرَهُ لِلْعَيْبِ عَلَى أَهْلِهَا.

وَ رَوَاهُ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ «4» وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِ‏ مِثْلَهُ‏ «5».

26457- 11- «6» وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْفَضْلِ‏ «7» بْنِ كَثِيرٍ الْمَدَائِنِيِّ عَنِ الْمُهَلَّبِ الدَّلَّالِ‏ أَنَّهُ كَتَبَ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع أَنَّ امْرَأَةً كَانَتْ مَعِي فِي الدَّارِ ثُمَّ إِنَّهَا زَوَّجَتْنِي نَفْسَهَا وَ أَشْهَدَتِ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ عَلَى ذَلِكَ ثُمَّ إِنَّ أَبَاهَا زَوَّجَهَا مِنْ رَجُلٍ آخَرَ فَمَا تَقُولُ فَكَتَبَ ع التَّزْوِيجُ الدَّائِمُ لَا يَكُونُ إِلَّا بِوَلِيٍّ وَ شَاهِدَيْنِ وَ لَا يَكُونُ تَزْوِيجُ مُتْعَةٍ بِبِكْرٍ اسْتُرْ عَلَى نَفْسِكَ وَ اكْتُمْ رَحِمَكَ اللَّهُ.

______________________________
(1)- التهذيب 7- 254- 1095.

(2)- التهذيب 7- 254- 1098، و الاستبصار 3- 145- 526.

(3)- التهذيب 7- 255- 1102، و الاستبصار 3- 146- 530.

(4)- الكافي 5- 462- 1.

(5)- الفقيه 3- 461- 4592.

(6)- التهذيب 7- 255- 1101، و الاستبصار 3- 146- 529.

(7)- في الاستبصار- الفضيل.

وسائل الشيعة، ج‏21، ص: 35

أَقُولُ: حَمَلَهُ الشَّيْخُ عَلَى التَّقِيَّةِ «1».


26458- 12- «2» وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ ظَرِيفٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْعَذْرَاءُ الَّتِي لَهَا أَبٌ لَا تَزَوَّجُ مُتْعَةً إِلَّا بِإِذْنِ أَبِيهَا.

وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبَانٍ‏ «3» أَقُولُ: حَمَلَهُ الشَّيْخُ عَلَى الْكَرَاهَةِ «4» لِمَا مَرَّ «5» وَ جَوَّزَ حَمْلَهُ عَلَى التَّقِيَّةِ لِمَا تَقَدَّمَ‏ «6» وَ عَلَى غَيْرِ الْبَالِغِ لِمَا يَأْتِي‏ «7» وَ قَدْ تَقَدَّمَ فِي أَوْلِيَاءِ الْعَقْدِ مَا ظَاهِرُهُ الْمُنَافَاةُ لَكِنَّهُ غَيْرُ صَرِيحٍ بَلْ هُوَ عَامٌّ يَجُوزُ تَخْصِيصُهُ‏ «8».

26459- 13- «9» أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى فِي نَوَادِرِهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ يَا أَبَا بَكْرٍ إِيَّاكُمْ وَ الْأَبْكَارَ أَنْ تَزَوَّجُوهُنَّ مُتْعَةً.

26460- 14- «10» وَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمُتْعَةِ فَقَالَ إِنَّ أَمْرَهَا شَدِيدٌ فَاتَّقُوا الْأَبْكَارَ.

أَقُولُ: وَ رَوَى ابْنُ عِيسَى فِي نَوَادِرِهِ‏ أَحَادِيثَ كَثِيرَةً مِنَ الْأَحَادِيثِ السَّابِقَةِ فِي هَذَا الْبَابِ وَ غَيْرِهِ وَ مِنَ الْأَحَادِيثِ الْآتِيَةِ.

______________________________
(1)- ذكره في التهذيب 7- 255- 1100 ذيل الحديث 1100.

(2)- التهذيب 7- 254- 1099، و الاستبصار 3- 145- 527.

(3)- الفقيه 3- 461- 4593.

(4)- ذكره في التهذيب 7- 255- 1101 ذيل الحديث 1101.

(5)- مر في الحديث 10 من هذا الباب.

(6)- تقدم في الحديث 11 من هذا الباب.

(7)- يأتي في الباب 12 من هذا الباب.

(8)- تقدم في الباب 9 من أبواب عقد النكاح و أولياء العقد.

(9)- نوادر أحمد بن محمّد بن عيسى- 84- 190.

(10)- نوادر أحمد بن محمّد بن عيسى- 86- 196.
برای این که یک مر جع تقلید حکمی را بدهد به یک روایت اکتفا نمی کند بلکه تمام روایات آن باب را کنار هم می گذارد و از علم اصول فقه و علم رجال و درایه و ... استفاده کرده تا یک حکم را صادر نماید .و اگر شما هم روایات این باب را فقط مورد بررسی قرار دهید خواهید فهمید که این که بعضی از مراجع در صورت باکر بودن دختر اذن ولی را لازم می دانند را متوجه خواهید شد.

التماس دعا

ممنون از پاسختون.اما باور کنید عربی بلد نیستم.

:geryeh::geristan:

صدا;229037 نوشت:
ممنون از پاسختون.اما باور کنید عربی بلد نیستم.

با صلوات بر محمد وآل محمد
وسلام بر شما دوست گرامی
یک تقاضا و آن این که وقتی انسان می خواهد وارد مباحث تخصصی بشود باید کمی با مسائل آن علم آشنا با شد تا بتواند به خوبی مسائل آن علم را درک کند ، ودر این زمینه نیز زبان عربی شما باید تقویت گرددتا بتوانید مطالب را به خوبی درک نمایید .
اما در جواب باید خدمت شما عرض کنم که آن چه از روایات این باب بر می آید این است که : شیخ طوسی (ره)در کتاب تهذیب ذیل حدیث 1100آورده است که این روایات را باید حمل بر تقیه کرد .
و هم چنین شیخ صدوق (ره)به اسناد خود از ابان در کتاب من لا یحضر الفقیه می فرماید: حمل کرده روایات را شیخ طوسی (ره)در تهذیب بر کراهت هم چنان که در حدیث 10از این باب گذشت .وجایز است حملش بر تقیه که در حدیث 11از این باب گذشت ،و از ازدواج بر غیر بالغ به خاطر آن چه می آید در باب 12 از این باب و گذشت در باب 9 از ابواب عقد نکاح و اولیاء عقد معلوم شد که ظاهر روایات منافات دارد و صریح در این مطلب نیست بلکه روایات عام است وجایز است که تخصیص بخورد.
التماس دعا

ممنون از پاسختون.
بله حتما سعی به یادگیری میکنم.اما تا قبل از یادگرفتن مزاحم کارشناسان میشم:khoshali:

میشه روایات سب و لعن زیر رو هم ضعیف یا صحیح بودنشون رو بفرمایید

ممنونم.

[=Times New Roman]1-[=Times New Roman]قال رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم[=Times New Roman]: «[=Times New Roman]اِذََا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الرَّیْبِ وَالبِدَعِ مِنْ بَعْدِی فَأَظْهِرُوا البَرَاََءَةَمِنْهُمْ وَ[=Times New Roman]اَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ[=Times New Roman]وَالْقَوْلَ فِیهِمْ وَالوَقِیعَةَ وَ بَاهِتُوهُمْ‏کَیْلاَ یَطْمَعُوا فِی الْفَسَادِ فِی الاِسْلاَمِ وَ یَحْذَرُهُمُ النََّاسُ وَ لاََیَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ یَکْتُبِ اللََّهُ لَکُمْ بِذََلِکَ الْحَسَنَاتِ وَ یَرْفَعْ‏لَکُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِی الْآخِرَةِ[=Times New Roman].»
[=Times New Roman]هرگاه پس از من شبهه افکنان و بدعتگذاران را دیدید،آشکارا از آنان، دوری جویید، زیاد از آنان بدگویی کنید وبه آنان بتازید و متّهمشان کنید، تا از تبهکاری در اسلام‏منصرف شوند و مردم از آنان حذر کنند و بدعت‏هایشان رایاد نگیرند. [آنگاه‏[=Times New Roman]] [=Times New Roman]خداوند در ازای این کار به شما پاداش‏می‏دهد و مقامتان را در آخرت بالا می‏برد
[=Times New Roman](اصول کافی، ج2، ص375، بحار الانوار ج72 ص160)
[=Times New Roman]--------
[=Times New Roman]2-قال رسول الله صلی الله علیه و اله[=Times New Roman]:[=Times New Roman]من تمام العباده[=Times New Roman]الوقیعة[=Times New Roman]فی اهل الریب[=Times New Roman].
[=Times New Roman]یکی از جلوه های کمال عبادت دشنام و بدگویی در مورد شبهه افکنان در دین است[=Times New Roman].
[=Times New Roman](کشف اللثام ج2 ص412. جواهر الکلام ج41 ص412)
[=Times New Roman]--------
[=Times New Roman]3-در «تفسیر قمی ذیل سوره شریف احزاب» پیرامون غزوه بنی قریظه مینویسد: کعب بن اسید لشکر اسلام و رسول خدا را شتم کرد پیامبر خدا صلی الله علیه و اله نزدیک قلعه شد و خطاب به آنها فرمود[=Times New Roman]:
[=Times New Roman]یا اخوة القردة و الخنازیر و عبدة الطاغوت اتشتمونی؟ انا اذا انزلنا بساحة قوم فساء صباحهم
ای برادران بوزینه ها و خوک ها ! و ای بردگان طاغوت ! آیا من را سب و شتم می کنید؟ ما اگر به قومی هجوم آوریم، روزگارشان بد و سیاه می گردد.

(تفسير القمي، ج‏2، ص: 190[=Times New Roman])
و همچنین در بحارالانوار، ج‏20، ص 273 :

فَعَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَّهُمْ قَدْ شَتَمُوهُ فَقَالَ أَمَا إِنَّهُمْ لَوْ رَأَوْنِي مَا قَالُوا شَيْئاً مِمَّا سَمِعْتَ وَ أَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ يَا إِخْوَةَ الْقِرَدَةِ إِنَّا إِذَا نَزَلْنَا بِسَاحَةِ قَوْمٍ فَسَاءَ صَبَاحُ الْمُنْذَرِينَ يَا عِبَادَ الطَّوَاغِيتِ اخْسَئُوا أَخْسَأَكُمُ اللَّهُ (کتاب العین: خسأت‏الكلب إذا زجرته‏) فَصَاحُوا يَمِيناً وَ شِمَالًا

و طبق روایتی که در بحار آمده حضرت فرمودند: ای برادران بوزینه ها ما اگر به قومی هجوم آوریم روزگارشان سیاه می شود. ای بردگان طاغوت ها ! (ای سگان) گم شوید (در عربی گفته می شود: "خسأت الکلب" وقتی به سگ چخه گفته می شود) خداوند شما را (مثل سگان) منزجر و دور گردانیده است.
آیه 108 سوره مومنون:

قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا وَ كُنَّا قَوْماً ضالِّينَ (106) رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ (107) قالَ اخْسَؤُا فِيها وَ لا تُكَلِّمُونِ (108)

مى‏گويند: پروردگارا! تيره‏بختى و شقاوت ما بر ما چيره شد، و ما گروهى گمراه بوديم. (106)
پروردگارا! ما را از دوزخ بيرون آر، پس اگر [به بدى‏ها و گمراهى‏ها] بازگشتيم، بى‏ترديد ستمكار خواهيم بود. (107)
[خدا] مى‏گويد: [اى سگان!] در دوزخ گم شويد و با من سخن مگوييد! (108)
[=Times New Roman]--------

[=Times New Roman]4- [=Times New Roman]روزی یک عرب تازه مسلمان نماز صبح را به پیامبر گرامی اقتدا کرد رسول خدا صلی الله علیه و اله سوره و النازعات را قرائت میفرمودند تا به اینجا رسید که خداوند از قول فرعون سرکش می فرماید: انا ربکم الاعلی! عرب تازه مسلمان از جسارت فرعون خشمگین شده و ظاقت نیاورد و از روی پاکی و صداقت و تعصب دینی در حال نماز گفت [=Times New Roman]: [=Times New Roman]کذب ابن الزانیه[=Times New Roman]![=Times New Roman]بعد از نماز اصحاب شروع کردند به ملامت وی و سرزنش او در این حال جبرییل وحی آورد که خداوند سلام می رساند و می فرماید به مردم بگو او را ملامت نکنند چرا که من کلام او را چون از روی پاکی و صداقت بود تسبیح و تهلیل نوشتم[=Times New Roman].
[=Times New Roman](روض الجنان و روح الجنان ج7 ص33)
[=Times New Roman]--------
[=Times New Roman]5- [=Times New Roman]امیرالمومنین علیه السلام در خطبه 19 نهج البلاغه خطاب به اشعث بن قیس فرمودند[=Times New Roman]:[=Times New Roman]علیک لعنة الله و لعنة اللاعنین[=Times New Roman]حائک بن حائک منافق بن کافر
یعنی: لعنت خدا و لعنت لعنت کنندگان بر تو باد ! ای تهمت زننده به خدا و رسول فرزند کسی که تهمت زننده به خدا و رسول است ! ای منافق فرزند کافر !

کلمه "حائک" به معنای بافنده می باشد. و با توجه به روایت:

((مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ ذُكِرَ الْحَائِكُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ مَلْعُونٌ فَقَالَ إِنَّمَا ذَاكَ الَّذِي يَحُوكُ الْكَذِبَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ ص الكافي ج : 2 ص : 340

یعنی: امام صادق علیه السلام "حائک" را لعنت کردند و فرمودند: حائک کسی است که به خدا و رسول صلی الله علیه واله دروغ می بافد.))

می توان گفت احتمالا با توجه به این که حضرت در مقام "سب" بوده اند، همین معنا از حائک را در این روایت اراده فرموده اند.
[=Times New Roman]--------
[=Times New Roman]6- [=Times New Roman]امیرالمومنین علیه السلام در خطبه 135 نیز خطاب به مغبرة بن اخنس فرمود[=Times New Roman]:[=Times New Roman]یابن اللعین[=Times New Roman]الابتر[=Times New Roman]و الشجرة التی لااصل لها و لافرع
[=Times New Roman]ای فرزند لعنت شده دم بریده و درخت بی شاخ و برگ و ریشه[=Times New Roman]!!
[=Times New Roman]--------
[=Times New Roman]7- [=Times New Roman]رسول خدا صلی الله علیه واله در مورد معاویه و ابی سفیان فرمودند[=Times New Roman]:[=Times New Roman]لعن الله التابع و المتبوع، رب یوم لامتی من معاویة[=Times New Roman]ذی الاستاه
[=Times New Roman]لعنت خدا بر پیش رونده و دنباله رو چه روزهایی در پیش است برای امت من از معاویهماتحت گشاد[=Times New Roman].
[=Times New Roman](طبقات ابن سعد ج7 ص55. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج4 ص79)
[=Times New Roman]--------
[=Times New Roman]8- [=Times New Roman]امیرالمومنین خطاب به خالد وقتی که در ترور ایشون ناکام ماند فرمودند[=Times New Roman]:
[=Times New Roman]الذی یقتلنی[=Times New Roman]اضیق استا منک
[=Times New Roman](بحار الانوار ج30 ص145)
[=Times New Roman]--------
[=Times New Roman]9- [=Times New Roman]امام صادق علیه السلام فرمودند[=Times New Roman]:
[=Times New Roman]ان لنا حق ابتزه منا[=Times New Roman]معادن الابن
[=Times New Roman]برای ما حقی است که به زور از ما گرفته شد توسط کسانی که معدنهای ابنه و لواط بودند
[=Times New Roman](زهر الربیع ص247)
[=Times New Roman]--------
[=Times New Roman]10- [=Times New Roman]در روایتی است از امام حسن عسکری علیه السلام که به مردم قم ذکر قنوتی را آموزش دادند که در فرازی از آن آمده است[=Times New Roman]:
اللَّهُمَّ وَ قَدْ شَمِلَنَا زَيْغُ الْفِتَنِ وَ اسْتَوْلَتْ عَلَيْنَا غَشْوَةُ الْحَيْرَةِ وَ قَارَعَنَا الذُّلُّ وَ الصِّغَارُ وَ حَكَمَ عَلَيْنَا غَيْرُ الْمَأْمُونِينَ فِي دِينِكَ وَ ابْتَزَّ أُمُورَنَا مَعَادِنُ الْأُبَنِ مِمَّنْ عَطَّلَ حُكْمَكَ وَ سَعَى فِي إِتْلَافِ عِبَادِكَ وَ إِفْسَادِ بِلَادِكَ

یعنی کسانی که معادن ابنه و لواط هستند امور (خلافت و حکومت) ما را از ما به زور گرفتند. (دقت کنید! این عبارتی است که امام علیه السلام از ما می خواهد در یکی از بهترین حالات، یعنی در حالت قنوت، بخوانیم!)
[=Times New Roman](بحارالانوار ج82 ص230)
[=Times New Roman]--------
[=Times New Roman]11- [=Times New Roman]امام صادق علیه السلام فرمودند[=Times New Roman]:[=Times New Roman]نحن معاشر بنی هاشم نامر کبارنا و صغارنا[=Times New Roman]بسبهما[=Times New Roman]و البراءه منهما
[=Times New Roman]ما گروه بنی هاشم بزرگ و کوچک خود را به سب و دشنام دادن و بیزاری جستن از ان دو [=Times New Roman]([=Times New Roman]عمر و ابابکر) امر می کنیم[=Times New Roman].
[=Times New Roman](بحار الانوار ج 44 ص [=Times New Roman]304[=Times New Roman])
[=Times New Roman]--------
[=Times New Roman]12- [=Times New Roman]در زیارت ناحیه مقدسه که از زبان مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف جاری شده آمده است: السلام علی قتبل الادعیا
[=Times New Roman]سلام بر کشته شده به دست[=Times New Roman]زنازادگان[=Times New Roman].
[=Times New Roman]--------
[=Times New Roman]13- [=Times New Roman]عبدالرحمن بن عوف می گوید:وقتی مروان را نزد پیامبر صلی الله علیه و اله اوردند حضرت فرمودند[=Times New Roman]:[=Times New Roman]هو[=Times New Roman]الوزغ ابن الوزغ[=Times New Roman]المعلون بن المعلون
[=Times New Roman]او چلپاسه (سوسمار کوچک) پسر چلپاسه و ملعون پسر ملعون است
[=Times New Roman](شفا ء الصدور فی شرح زیارت عاشورا ج1 ص 324)
[=Times New Roman]--------
[=Times New Roman]14-[=Times New Roman]امام حسین علیه السلام درباره ابن زیاد «لعنت الله علیه » فرمودند[=Times New Roman]:[=Times New Roman]الا و ان الدعی بن الدعی قد رکزنی بین اثنتین بین السله و الذله
[=Times New Roman]ای مردم اگاه باشید این زنازاده مرا بین دو کار مخیر گذاشته است[=Times New Roman].
[=Times New Roman](مستدرک السفینه البحار ج 3 ص [=Times New Roman]451[=Times New Roman])

[=Times New Roman]--------

15- عَنْ دَاوُدَ بْنِ النُّعْمَانِ قَالَ دَخَلَ‏ الْكُمَيْتُ فَأَنْشَدَهُ وَ ذَكَرَ نَحْوَهُ ثُمَّ قَالَ فِي آخِرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ مَعَالِيَ الْأُمُورِ وَ يَكْرَهُ سَفْسَافَهَا
فَقَالَ الْكُمَيْتُ يَا سَيِّدِي أَسْأَلُكَ عَنْ مَسْأَلَةٍ وَ كَانَ مُتَّكِئاً فَاسْتَوَى جَالِساً وَ كَسَرَ فِي صَدْرِهِ وِسَادَةً ثُمَّ قَالَ سَلْ فَقَالَ أَسْأَلُكَ عَنِ الرَّجُلَيْنِ ؟
فَقَالَ يَا كُمَيْتَ بْنَ زَيْدٍ مَا أُهَرِيقَ فِي الْإِسْلَامِ مِحْجَمَةٌ مِنْ دَمٍ وَ لَا اكْتُسِبَ مَالٌ مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ وَ لَا نُكِحَ فَرْجُ حَرَامٍ إِلَّا وَ ذَلِكَ فِي أَعْنَاقِهِمَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا وَ نَحْنُ مَعَاشِرَ بَنِي هَاشِمٍ نَأْمُرُ كِبَارَنَا وَ صِغَارَنَا بِسَبِّهِمَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْهُمَا .

روزي كميت خدمت امام صادق(عليه*السلام) رسيد و شعري خواند. سپس عرض كرد اي آقاي! من سوالي دارم، حضرت فرمودند: بگو. عرض كرد سؤالم درباره آن دو خبيث اولي و دومي (ابوبکر و عمر) است. حضرت فرمودند: اي كميت تا روز قيامت به اندازه خون حجامت خوني در اسلام ريخته نشود و مالي حرام كسب نشود و عمل شنيع زنا انجام نگيرد مگر اين كه همه به گردن اين دو باشد وسپس حضرت فرمود ما بني هاشم بزرگ وکوچکمان را امر به سب (دشنام دادن) وبيزاري جستن از آن دو مي کنيم .

(رجال الكشي ، بحارالأنوار ج 47 ص 323 ح 17)
[=Times New Roman]--------

16- و بعث معاوية إلى عليّ: حبيب بن مسلمة الفهري، و شرحبيل بن السمط، و معن بن يزيد بن الأخنس، فدخلوا عليه، و تكلّم حبيب، فحمد اللَّه و أثنى عليه، ثم قال:
أمّا بعد: فإنّ عثمان بن عفّان رضى الله عنه كان خليفة مهديّا، يعمل بكتاب اللَّه عزّ و جلّ، و يُنيب إلى أمر اللَّه تعالى، فاستثقلتم حياته، و استبطأتم وفاته، فعدوتم عليه فقتلتموه رضى الله عنه، فادفع إلينا قتلة عثمان- إن زعمت أنّك لم تقتله- نقتلهم به، ثم اعتزل أمر الناس، فيكون أمرهم شورى بينهم، يُولّي الناس أمرهم من أجمع عليه رأيهم.
فقال له عليّ بن أبي طالب: «و ما أنت لا أُمّ لك و العزل، و هذا الأمر؟ اسكت، فإنّك لست هناك و لا بأهل له». فقام و قال له: و اللَّه لترينّي بحيث تكره. فقال عليّ: «و ما أنت و لو أجلبت بخيلك و رجلك؟ لا أبقى اللَّه عليك إن أبقيت عليّ، أحُقرة و سوءاً؟ اذهب فصوّب و صعّد ما بدا لك».
و قال شرحبيل: إنّي إن كلّمتك فلعمري ما كلامي إلّا مثل كلام صاحبي قبل، فهل عندك جواب غير الذي أجبته به؟ فقال عليّ: «نعم، لك و لصاحبك جواب غير الذي أجبته به»

معاويه هيئتى را مركب از حبيب بن مسلمه فهرى، شرحبيل بن سمط، و معن بن يزيد بن اخنس به خدمت امير المؤمنين على بن ابيطالب (علیه السلام) فرستاد.
پس از شرفيابى به حضورش حبيب شروع به سخن كرده خدا را سپاس و ستايش برد و گفت:
عثمان بن عفان- لعنه الله- خليفه‏اى بر راه بود كه مطابق كتاب خداى عز و جل عمل مى‏كرد و به حكم خداى متعال روى داشت، به همين جهت زندگانى وى بر شما گران آمد و از ديرى مرگش ناراحت گشتيد و بر او تاخته او را كشتيد.

اكنون اگر ادعا دارى كه عثمان را نكشته‏اى قاتلانش را به ما تحويل بده تا در عوض او بكشيم، آنگاه از حكومت مردم كناره‏گيرى كن تا كار حكومتشان به شوراى آنان واگذار شود و مردم هر كه را مورد اتفاقشان قرار گرفت به حكومت بگمارند.
على بن ابيطالب به او گفت: تو را اى بى‏ پدر و مادر چه به بر كنار كردن و به اين حكومت؟! خفه شو! اين شأن تو نيست و نه تو صلاحيت دخالت در آن را دارى.
او برخاسته گفت: بخدا مرا در وضعى خواهى ديد كه خوشايندت نيست! على گفت: تو با همه سواره و پياده‏هايت چه هستى! خدا ترا زنده نگذارد اگر مرا زنده بگذارى. برو هرچه از دستت بر مى‏آيد بكن.
(ترجمه الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، ج‏20، ص: 173)
الغدير فى الكتاب و السنه و الادب ج‏10 433 وفد معاوية إلى الإمام عليه السلام: ..... ص : 433
[=Times New Roman]--------

17-ابن سعد و ابن ابی الحدید به روایت از نصر بن عاصم لیثی آورده اند که گفت: هنگامی که وارد مسجد پیامبر صلی الله علیه و اله شدم دیدم مردم می گویند: پناه به خدا می بریم از غضب او و غضب پیامبرش. گفتم: قضیه چیست؟ گفتند: هم اکنون معاویه برخاست دست پدرش ابوسفیان را گرفت که با هم از مسجد بیرون روند، پس پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: لعن الله التابع والمتبوع، رُبّ یوم لامّتی من معاویة ذی الاستاه!
یعنی خدا دنباله رو و پیشرو را لعنت کند. چه روزگاری است که برای امت من از ناحیه معاویۀ ماتحت گنده در پیش رو خواهد بود.
(طبقات ابن سعد بخش یکم از ج7ص55 با حذف "لعن الله..." و جایگزینی کلمه: "فقال رسول الله فیهما قولا"، شرح نهج البلاغة ج4ص79 به نقل از استادش ابوعبدالله بصری متکلم از نصر بن عاصم.)
[=Times New Roman]--------

18-قال ابوذر سَمِعْتُ رسول الله صلی الله علیه واله يَقُولُ: أُسَيْتُ [اسْتُ‏] مُعَاوِيَةَ فِي النَّار
ابوذر می گوید شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: پشت(کلمه بدی بود) معاویه در آتش است.
(بحارالأنوار ج : 22 ص : 416)
[=Times New Roman]--------

19- أَنَّ أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ بَعَثَا إِلَى خَالِدِ بْنِ الْوَلِيدِ، فَوَاعَدَاهُ وَ فَارَقَاهُ عَلَى قَتْلِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَضَمِنَ ذَلِكَ لَهُمَا. فَسَمِعَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ امْرَأَةُ أَبِي بَكْرٍ وَ هِيَ فِي خِدْرِهَا، فَأَرْسَلَتْ خَادِمَةً لَهَا وَ قَالَتْ تَرَدَّدِي فِي دَارِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ قُولِي إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ. فَفَعَلَتِ الْجَارِيَةُ، وَ سَمِعَهَا عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقَالَ رَحِمَهَا اللَّهُ، قُولِي لِمَوْلَاتِكِ فَمَنْ يَقْتُلُ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ وَ وَقَعَتِ الْمُوَاعَدَةُ لِصَلَاةِ الْفَجْرِ، إِذْ كَانَ أَخْفَى وَ أَخْوَتَ لِلسُّدْفَةِ وَ الشُّبْهَةِ، وَ لَكِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ، وَ كَانَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ لِخَالِدِ بْنِ الْوَلِيدِ إِذَا انْصَرَفْتُ مِنَ الْفَجْرِ فَاضْرِبْ عُنُقَ عَلِيٍّ. فَصَلَّى إِلَى جَنْبِهِ لِأَجْلِ ذَلِكَ، وَ أَبُو بَكْرٍ فِي الصَّلَاةِ يُفَكِّرُ فِي الْعَوَاقِبِ، فَنَدِمَ، فَجَلَسَ فِي صَلَاتِهِ حَتَّى كَادَتِ الشَّمْسُ تَطْلُعُ، يَتَعَقَّبُ الْآرَاءَ وَ يَخَافُ الْفِتْنَةَ وَ لَا يَأْمَنُ عَلَى نَفْسِهِ، فَقَالَ قَبْلَ أَنْ يُسَلِّمَ فِي صَلَاتِهِ يَا خَالِدُ لَا تَفْعَلْ مَا أَمَرْتُكَ‏ بِهِ، ثَلَاثاً.
وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى لَا يَفْعَلَنَّ خَالِدٌ مَا أَمَرْتُهُ. فَالْتَفَتَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَإِذَا خَالِدٌ مُشْتَمِلٌ عَلَى السَّيْفِ إِلَى جَانِبِهِ، فَقَالَ يَا خَالِدُ أَ وَ كُنْتَ فَاعِلًا فَقَالَ إِي وَ اللَّهِ، لَوْ لَا أَنَّهُ نَهَانِي لَوَضَعْتُهُ فِي أَكْثَرِكَ شَعْراً. فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ كَذَبْتَ لَا أُمَّ لَكَ، مَنْ يَفْعَلُهُ أَضْيَقُ حَلْقَةِ اسْتٍ مِنْكَ، أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا مَا سَبَقَ مِنَ الْقَضَاءِ لَعَلِمْتَ أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً. وَ
فِي رِوَايَةِ أَبِي ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَخَذَ خَالِداً بِإِصْبَعَيْهِ السَّبَّابَةِ وَ الْوُسْطَى فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ، فَعَصَرَهُ عَصْراً، فَصَاحَ خَالِدٌ صَيْحَةً مُنْكَرَةً، فَفَزِعَ النَّاسُ، وَ هِمَّتُهُمْ أَنْفُسُهُمْ، وَ أَحْدَثَ خَالِدٌ فِي ثِيَابِهِ، وَ جَعَلَ يَضْرِبُ بِرِجْلَيْهِ وَ لَا يَتَكَلَّمُ. فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ لِعُمَرَ هَذِهِ مَشُورَتُكَ الْمَنْكُوسَةُ، كَأَنِّي كُنْتُ أَنْظُرُ إِلَى هَذَا وَ أَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى سَلَامَتِنَا. وَ كُلَّمَا دَنَا أَحَدٌ لِيُخَلِّصَهُ مِنْ يَدِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ لَحَظَهُ لَحْظَةً تَنَحَّى عَنْهُ رَاجِعاً. فَبَعَثَ أَبُو بَكْرٍ عُمَرَ إِلَى الْعَبَّاسِ، فَجَاءَ وَ تَشَفَّعَ إِلَيْهِ وَ أَقْسَمَ عَلَيْهِ، فَقَالَ‏بِحَقِّ الْقَبْرِ وَ مَنْ فِيهِ، وَ بِحَقِّ وَلَدَيْهِ وَ أُمِّهِمَا إِلَّا تَرَكْتَهُ. فَفَعَلَ ذَلِكَ، وَ قَبَّلَ الْعَبَّاسُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ.

ابوبکر لعین به خالد دستور داد که در هنگام نماز صبح به در کنار امیرالمومنین علیه السلام بنشیند و با شمشیر گردن مولا علی علیه السلام را بعد نماز صبح بزند. اما ابوبکر لعین در هنگام نماز از عواقب سوء این کار ترسید و پشیمان شد. و بعد نمازش به سرعت خطاب به خالد گفت: آنچه را به تو گفتم انجام نده!
بعد نماز حضرت خطاب به خالد فرمودند: تو می خواستی این کار را انجام دهی؟ خالد گفت: آری اگر او من را نهی نکرده بود، این شمشیر را در جایی از گردنت که موی بیشتر دارد فرو می آوردم!
حضرت خطاب به او فرمودند:
فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ كَذَبْتَ لَا أُمَّ لَكَ، مَنْ يَفْعَلُهُ أَضْيَقُ حَلْقَةِ اسْتٍ مِنْكَ،
دروغ گفتی! ای بی پدر و مادر! کسی که من را می کشد، سوراخ پشتش(ببخشید کلمات بدتری بود) از تو تنگ تر است!
(بحارالأنوار ج : 29 ص : 138)
[=Times New Roman]--------

19-عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ عِيسَى أَخُوهُ قَالَ سَأَلْتُ الرِّضَا ع عَنْ صَوْمِ عَاشُورَاءَ وَ مَا يَقُولُ النَّاسُ فِيهِ فَقَالَ عَنْ صَوْمِ ابْنِ مَرْجَانَةَ تَسْأَلُنِي ذَلِكَ يَوْمٌ صَامَهُ الْأَدْعِيَاءُ مِنْ آلِ زِيَادٍ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ ع

از مولا امام رضا علیه السلام درباره روزه روز عاشورا و آنچه که مردم (مخالفین) در مورد آن می گویند، سوال شد.
حضرت فرمودند: آیا از روزه پسر مرجانه از من سوال می کنی؟ روز عاشورا روزی است که حرام زادگان از آل زیاد آن را، به خاطر (شادی و سرور از) کشته شدن مولانا الحسین علیه السلام، روزه گرفتند.
(الكافي ج : 4 ص : 146)
[=Times New Roman]--------

20-رَوَى أَبُو مِخْنَفٍ قَالَ وَ بَعَثَ عَلِيٌّ ع مِنَ الرَّبَذَةِ بَعْدَ وُصُولِ الْمُحِلِّ بْنِ خَلِيفَةَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ وَ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ إِلَى أَبِي مُوسَى وَ كَتَبَ مَعَهُمَا مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَيْسٍ أَمَّا بَعْدُ يَا ابْنَ الْحَائِكِ‏ يَا عَاضَّ أَيْرَ أَبِيهِ (علامه مجلسی: لعل المعنى هنا أخذه بسنة أبيه الكافر و لزومه بجهله و عصبيته و معايبه أو قلة أعوانه و أنصاره و دناءته‏) فَوَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُ لَأَرَى أَنَّ بَعْدَكَ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ الَّذِي لَمْ يَجْعَلْكَ اللَّهُ لَهُ أَهْلًا وَ لَا جَعَلَ لَكَ فِيهِ نَصِيباً سَيَمْنَعُكَ مِنْ رَدِّ أَمْرِي وَ الِافْتِرَاءِ عَلَيَّ وَ قَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكَ ابْنَ عَبَّاسٍ وَ ابْنَ أَبِي بَكْرٍ فَخَلِّهِمَا وَ الْمِصْرَ وَ أَهْلَهُ وَ اعْتَزِلْ عَمَلَنَا مَذْءُوماً مَدْحُوراً فَإِنْ فَعَلْتَ وَ إِلَّا فَإِنِّي قَدْ أَمَرْتُهُمَا أَنْ يُنَابِذَاكَ عَلَى سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ فَإِذَا ظَهَرَا عَلَيْكَ قَطَعَاكَ إِرْباً إِرْباً وَ السَّلَامُ عَلَى مَنْ شَكَرَ النِّعْمَةَ وَ وَفَى بِالْبَيْعَةِ وَ عَمِلَ بِرَجَاءِ الْعَافِيَةِ .

(مصباح البلاغة (مستدرك نهج البلاغة) الميرجهاني ج 4 ص 164
انساب الاشراف للبلاذري في انساب و المعاجم ق 3
شرح ‏نهج ‏البلاغة ج 14 ص10،بحار ج 32 ص 87
بحارالأنوار ج : 32 ص : 87)

امیرالمومنین علیه السلام خطاب به عبدالله بن قیس نوشتند: ای فرزند کسی که به خدا و رسول صلی الله علیه و اله دروغ می بافد، ای گاز زننده به آلت مردانگی پدرش !
[=Times New Roman]--------

21-کلام امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغة:

وَ لَا تُطِيعُوا الْأَدْعِيَاءَ الَّذِينَ شَرِبْتُمْ بِصَفْوِكُمْ كَدَرَهُمْ وَ خَلَطْتُمْ بِصِحَّتِكُمْ مَرَضَهُمْ وَ أَدْخَلْتُمْ فِي‏ حَقِّكُمْ بَاطِلَهُمْ وَ هُمْ أَسَاسُ الْفُسُوقِ

ترجمه: و از زنازادگانی که در میان شما خودشان را وارد ساختند و صحت شما را با مرضشان مخلوط کردند و در حق شما باطلشان را داخل نمودند، اطاعت نکنید که آنها اساس و ریشه فسق و گناه هستند و...
(بحارالأنوار ج : 14 ص : 468)

[=Times New Roman]--------

22-سخن ام کلثوم به مرد شامی: ِ قَالَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ لِلشَّامِيِّ اسْكُتْ يَا لُكَعَ الرِّجَالِ قَطَعَ اللَّهُ لِسَانَكَ وَ أَعْمَى عَيْنَيْكَ وَ أَيْبَسَ يَدَيْكَ وَ جَعَلَ النَّارَ مَثْوَاك‏ إِنَّ أَوْلَادَ الْأَنْبِيَاءِ لَا يَكُونُونَ خَدَمَةً لِأَوْلَادِ الْأَدْعِيَاء

یعنی: خفه شو! ای مردک پست احمق! خدا زبانت را ببرد و چشمت را کور کند و دستانت را ببندد و آتش جهنم را جایگاهت قرار دهد. همانا فرزندان انبیاء نوکر و خدمتکار فرزندان زنازادگان نخواهند بود.
(بحارالأنوار ج : 45 ص : 137)

همچنین زنی از بنی هاشم در مجلس یزید: يَا سَيِّدَ أَهْلِ بَيْتَاهْ يَا ابْنَ مُحَمَّدَاهْ يَا رَبِيعَ الْأَرَامِلِ وَ الْيَتَامَى يَا قَتِيلَ أَوْلَادِ الْأَدْعِيَاءِ( بحارالأنوار ج : 45 ص : 132)

یعنی: (خطاب به سیدالشهداء علیه السلام: ) ای آقای و سرور اهل بیت علیهم السلام و ای فرزند حضرت محمد صلی الله علیه و اله و ای بهار (امید) مساکین و ایتام ای کسی که توسط اولاد زنازادگان کشته شده ای!
[=Times New Roman]--------

23-قَالَ وَ لَوْ كُنَّا حِينَ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ قَضَيْنَا الشَّدَائِدَ وَ الْأَذَى وَ الْبَأْسَ فَعَلْنَا كَمَا تَفْعَلُونَ الْيَوْمَ لَمَا قَامَ لِلَّهِ دِينٌ، وَ لَا أَعَزَّ اللَّهُ الْإِسْلَامَ، وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَحْلِبُنَّهَا دَماً وَ نَدَماً وَ حَيْرَةً، فَاحْفَظُوا مَا أَقُولُ لَكُمْ وَ اذْكُرُوهُ، فَلَيُسَلَّطَنَّ عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ وَ الْأَدْعِيَاءُ مِنْكُمْ وَ الطُّلَقَاءُ وَ الطُّرَدَاءُ وَ الْمُنَافِقُونَ فَلَيَقْتُلُنَّكُم‏
کلام امیرالمومنین علیه السلام قبل از واقعه صفین:

آنچه را به شما گفتم به خاطر بسپارید و به یاد داشته باشید که به تحقیق بدترین شما و زنازادگان از شما و آزادشدگان و طردشدگان و منافقین بر شما مسلط خواهند شد و شما را می کشند.
(بحارالأنوار ج : 30 ص : 323 به نقل از کتاب سلیم)

[=Times New Roman]--------

[=Times New Roman]24-[=Times New Roman]أخبرنا أبو على إسماعيل ثنا أحمد ثنا عبد الرزاق أنا معمر حدثنى على بن زيد بن جدعان عن سعيد بن المسيب قال شهدت عليا رضى الله عنه وعثمان رضى الله عنه استبا بسباب ما سمعت أحدا استب بمثله ولو كنت محدثا به احدا لحدثتك به قال ثم نظرت إليهما يوما آخر فرأيتهما جالسين فى المسجد أحدهما يضحك إلى صاحبه.

[=Times New Roman]از سعيد بن مسيب روايت شده است که روزی علی (عليه‌السلام) و عثمان را ديدم چنان به هم فحش می‌دادند که مانند آن را نشنيده بودم ؛ و اگر آنچه را بر زبان آوردند به کسی گفته بودم به تو نيز می‌گفتم ؛ سپس گفت : اما روزی ديگر آن دو را ديدم که در مسجد نشسته بودند و يکی به ديگري مي‌خنديد[=Times New Roman] .
[=Times New Roman](الأمالي في آثار الصحابة عبدالرزاق ج 1 ص 70 ش 91 )
[=Times New Roman]--------

[=Times New Roman]25[=Times New Roman]-حدثنا موسى بن إسماعيل قال حدثنا يوسف بن الماجشون قال حدثني أبي أن أم حبيبة زوج النبي ورضي عنها حين حصر عثمان رضي الله عنه حملت حتى وضعت بين يدي علي رضي الله عنه في خدرها وهو على المنبر فقالت أجر لي من في الدار قال نعم إلا نعثلا وشقيا قالت فوالله ما حاجتي إلا عثمان وسعيد بن العاص قال ما إليهما سبيل ...

[=Times New Roman]ماجشون روايت کرده است که ام حبيبه همسر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) هنگامی که عثمان در محاصره بود در ميان حجابش به نزد علی (عليه‌السلام) آمده در حاليکه ايشان بالای منبر بودند و گفت : کسانی را که در خانه (عثمان) هستند در پناه من قرار ده ؛ ايشان فرمودند : غير از نعثل (پيرمرد يهودی و کنايه از عثمان) و شقی (کنايه از سعيد بن العاص) .
[=Times New Roman]ام حبيبه گفت : مقصود اصلی من همان دو است ؛ ايشان گفتند : آن دو را نمی‌توانی آزاد کنی ...

[=Times New Roman](أخبار المدينة ج 2 ص 219 ش 2019)
[=Times New Roman]--------

[=Times New Roman]26-حدثنا عبد اللَّهِ بن يُوسُفَ حدثنا اللَّيْثُ حدثني عُقَيْلٌ عن بن شِهَابٍ قال أخبرني مَالِكُ بن أَوْسٍ النَّصْرِيُّ وكان محمد بن جُبَيْرِ بن مُطْعِمٍ ذَكَرَ لي ذِكْرًا من ذلك فَدَخَلْتُ على مَالِكٍ فَسَأَلْتُهُ فقال انْطَلَقْتُ حتى أَدْخُلَ على عُمَرَ أَتَاهُ حَاجِبُهُ يرفأ فقال هل لك في عُثْمَانَ وَعَبْدِ الرحمن وَالزُّبَيْرِ وَسَعْدٍ يَسْتَأْذِنُونَ قال نعم فَدَخَلُوا فَسَلَّمُوا وَجَلَسُوا فقال هل لك في عَلِيٍّ وَعَبَّاسٍ فَأَذِنَ لَهُمَا قال الْعَبَّاسُ يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ اقْضِ بَيْنِي وَبَيْنَ الظَّالِمِ اسْتَبَّا فقال الرَّهْطُ عُثْمَانُ وَأَصْحَابُهُ يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ اقْضِ بَيْنَهُمَا وَأَرِحْ أَحَدَهُمَا من الْآخَرِ ...

[=Times New Roman]مالك بن اوس مي‌گويد : به نزد عمر رفته بودم كه نگهبان او آمده و گفت : آيا به عثمان و عبدالرحمن و زبير و سعد اجازه ورود مي‌دهي ؟ پاسخ داد : آري .
[=Times New Roman]آنان وارد شده سلام كرده و نشستند ؛ سپس نگهبان گفت : آيا به علي و عباس نيز اجازه ورود مي‌دهي ؟ به آن دو نيز اجازه ورود داد .
[=Times New Roman]عباس گفت : اي امير‌المومنين ؛ بين من و اين ظالم (علي بن ابي طالب) قضاوت كند و سپس به هم دشنام دادند !
[=Times New Roman]حاضرين – عثمان و يارانش- گفتند : اي امير مومنان ، بين آن دو قضاوت كن و آنان را از دست يكديگر راحت بنما !...

[=Times New Roman](صحيح البخاري ج 6 ص 2663 ش 6875 ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا)
[=Times New Roman]--------
27-ودخل عليّ الدار، وهو كالواله الحزين، وقال لابنيه: كيف قتل أمير المؤمنين وأنتما على الباب. ولَطَم الحسن وضرب صدر الحسين، وشتم محمد بن طلحة، ولعن عبد اللّه بن الزبير، فقال له طلحة: لا تضرب أبا الحسن، ولا تشتم، ولا تلعن

علي وارد خانه شد و بسيار اندوهگين بود ؛ به دو پسرش گفت : چگونه امير المومنين (عثمان) را كشتند با اينكه شما دوتن بر در خانه بوديد ؟ سپس به حسن سيلي زده و به سينه حسين زد ؛ و به محمد بن طلحه دشنام داده و عبد الله بن زبير را لعنت كرد !

(مروج الذهب ج 1 ص 311 ، اسم المؤلف: أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي (المتوفى : 346هـ) الوفاة: 346 )
[=Times New Roman]--------

28-عن أبي يحيى قال : كنت بين الحسن والحسين ومروان ، والحسين يساب مروان
از ابو يحيي روايت شده است که گفت : بين حسن و حسين (صلى الله عليه وآله) و مروان نشسته بودم و حسين (عليه‌السلام) مروان را دشنام می‌داد .

(تاريخ الإسلام ج 5 ص 232 - سير أعلام النبلاء ج3 ص478 - المعجم الكبير ج3 ص85 - مجمع الزوائد ج10 ص72)
[=Times New Roman]--------

29- عن عمير بن إسحاق قال : كان مروان أميراً علينا سنين ، فكان يسب علياً رضي الله عنه كل جمعة على المنبر ، ثم عزل مروان ، واستعمل سعيد بن العاص سنين ، فكان لا يسبه ، ثم عزل سعيد ، وأعيد مروان ، فكان يسبه ، فقيل للحسن بن علي رضي الله عنهما : ألا تسمع ما يقول مروان ؟ فلا ترد شيئاً ؟ فكان يجيء يوم الجمعة ، فيدخل حجرة النبي صلى الله عليه وسلم فيكون فيها ، فإذا قضيت الخطبة ، خرج إلى المسجد فصلى فيه ، ثم يرجع إلى أهله ، فلم يرض بذلك مروان ، حتى أهدي له في بيته ، فإنا لجلوس معه ، إذ قيل له : فلان على الباب ، فأذن له ، فدخل فقال : إني جئتك من عند سلطان ، وجئتك بعزمة ، فقال : تكلم ، فقال : أرسل مروان بعلي وبعلي بك وبك ، وما وجدت مثلك إلاَّ مثل البغلة ، يقال لها : من أبوك ؟ فتقول : أمي الفرس . فقال : ارجع إليه ، فقل له : والله لا أمحو عنك شيئاً مما قلت بأني أسبك ، ولكن موعدي وموعدك الله ، فإن كنت صادقاً يأجرك الله بصدقك ، وإن كنت كاذباً ، فالله أشد نقمة ، قد أكرم الله تعالى جدي أن يكون مثلي مثل البغلة ، ثم خرج ، فلقي الحسين رضي الله عنه في الحجرة ، فسأله ، فقال : قد أرسلت برسالة وقد أبلغتها ، قال : والله لتخبرني بها ، أو لآمرن أن تضرب حتى لا يدرى متى يفرغ عنك الضرب ، فلما رآه الحسن رضي الله عنه قال : أرسله ، قال : لا أستطيع ، قال : لم ؟ قال : قد حلفت ، قال : أرسل مروان بعلي وبعلي وبك وبك ، وما وجدت مثلك إلاَّ مثل البغلة ، يقال لها : من أبوك ؟ فتقول : أمي الفرس ، فقال الحسين رضي الله عنه : أكلت بظر أمك إن لم تبلغه عني ما أقول له ، قل له : بك وبأبيك و بقومک وآيه ما بينی وبينک أن تمسّک منکبيک من لعن رسول الله
از عمير بن اسحاق روايت شده است که مروان چند سال حاکم بر ما بود و علی را هر هفته بر منبر لعن می‌کرد ؛ سپس عزل شده و سعيد بن العاص چند سال به جای او آمد که وی علی را لعنت نمي‌کرد ؛ سپس وی عزل شد و دوباره مروان روی کار آمد و دوباره به علی (عليه‌السلام) دشنام داد .
پس به حسن گفتند : آيا نمی‌شنوی مروان چه می‌گويد ؟ ولی ايشان پاسخی نمی‌داد .
روزهای جمعه حسن بن علي (صلى الله عليه وآله) می‌آمد و وارد اتاق رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شده و در آنجا می‌ماند ؛ وقتی که خطبه جمعه مروان تمام می‌شد به مسجد می‌رفت و نماز می‌خواند و سپس به نزد خانواده خود می‌رفت .
اما مروان به اين نيز راضی نشد ؛ و هديه‌ای برای حسن فرستاد !!!
ما همراه با حسن (عليه‌السلام) در خانه نشسته بوديم که گفتند : فلانی در کنار در است . پس حضرت به وی اجازه ورود دادند ؛ وارد شده و گفت : من از نزد حاکم به نزد تو آمده‌ام ؛ وبرای تو فرمانی آورده‌ام‌!!!
حضرت فرمودند : بگو .
گفت : مروان هر آنچه از دهانش در می‌آمد به علی و به علی و به تو و به تو نثار داشت !!! و گفته است : من تو را جز مانند قاطری نمی‌دانم که اگر به او بگويند پدرت کيست می‌گويد مادرم اسب است !!!
حضرت به او گفتند : به خدا قسم من با دشنام دادن به تو گناهان تو را نمی‌شويم . و بدان که وعده بين من و تو نزد خداست ؛ اگر راستگو باشی خدا به تو پاداش دهد ؛ و اگر دروغگو باشی عذاب خداوند بسيار سخت است .
خداوند جد من (صلى الله عليه وآله) را از اين گرامی‌تر داشته است که نوه وی را تشبيه به قاطر کنند .
وی بيرون آمده و حسين (عليه‌السلام) را در حجره ديد . حسين از وی علت آمدنش را سوال کرد .
گفت : نامه ای آورده بودم که رساندم ؛ حضرت (عليه‌السلام) به او گفتند : يا به من می‌گويي چه آورده‌ای ، يا دستور می دهم آنقدر تو را بزنند که ندانی چه زمانی کتک خوردنت تمام شده است .
وقتی که حسن (عليه‌السلام) ايشان را ديدند فرمودند : او را رها کن .
فرمودند : نمی‌توانم . حضرت سوال کردند : چرا ؟
حسين (عليه‌السلام) پاسخ داد : زيرا قسم خورده‌ام .
آن شخص گفت : مروان هرچه از دهانش در می‌آمد به علی (عليه‌السلام) و به تو نثار داشته است و چنين گفته است .
حسين (عليه‌السلام) به او گفت : نفرين مادرت بر تو باد اگر آنچه را می‌گويم به او نرسانی :
به او بگو : تمام آنچه گفتی به تو و پدرت و خاندانت رواست .
و به او بگو : علامت راستی کلام من آن است که شانه های تو به خاطر لعن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فلج شده است .

(المطالب العالية ج 18 ص 267 ش 4457 - تاريخ الإسلام ذهبی ج 5 ص 231 )

[=Times New Roman]--------

30- وکان الحسين يسب مروان وهو على المنبر حتى ينزل
حسين (عليه‌السلام) مروان را تا وقتی بر روی منبر بود تا زمانيکه پايين می‌آمد ، دشنام می‌داد .
(سير أعلام النبلاء ج4 ص407)
[=Times New Roman]--------

31-عن أبي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَجُلاَ شَتَمَ أَبَا بَكْرٍ والنبي صلى الله عليه وسلم جَالِسٌ فَجَعَلَ النبي صلى الله عليه وسلم يَعْجَبُ وَيَتَبَسَّمُ ...

از ابوهريره روايت شده است که در حاليکه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نشسته بودند ، شخصی به ابوبکر دشنام داد ؛ پس رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با خشنودی نگاه می کردند ...
هيثمی در مورد اين روايت می گويد :
رواه أحمد والطبراني في الأوسط بنحوه ورجال أحمد رجال الصحيح
(مجمع الزوائد ج 8 ص 190)
اين روايت را احمد بن حنبل و طبرانی در المعجم الأوسط نقل کرده اند و راويان روايت احمد بن حنبل راويان صحيحين هستند .
(اسناد اين روايت و روايات ديگر با همين مضمون :
سنن أبي داود ج 4 ص 436 ش 4896 و 4897 باب فی الإنتصار - مسند أحمد بن حنبل ج 2 ص 436 ش 9622 - مسند البزار ج 15 ص 157 ش 8495 - المعجم الأوسط ج 7 ص 189 ش 7239 - اعتقاد أهل السنة اللالکائی ج 7 ص 1257 ش 2369- تفسير الثعلبي ج 3 ص 167 - شعب الإيمان بيهقی ج 5 ص 284 ش 6669 - الآداب للبيهقي ج 1 ص 160 - كتاب الأسماء المبهمة ج 3 ص 164 - الرياض النضرة ج 2 ص 152 ش 626 و 627 - تفسير الثعالبي ج 3 ص 167 - الدر المنثور ج 7 ص 360 و...)

[=Times New Roman]--------
32-رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) از دشنام به كشته هاى مشركان كه در جنگ به قتل رسيدند جلوگيرى فرمود: «لا تسبوا هؤلاء فانّه لا يخلص اليهم شىء مما تقولون، و تؤذون الأحياء و ألا انّ البذاءلوم»;آنان ـ مشركان ـ را دشنام ندهيد، چرا كه از آنچه مى گوييد به آنان نمى رسد، و زنده ها را اذيت مى كنيد، آگاه باشيد كه اذيت كردن پست است.
[اين روايت را ابن ابى الدنيا از امام محمدباقر(عليه السلام) نقل مى كند. نقل از احياء العلوم، غزالى، ج 3، ص 159 و محجة البيضا، ج 5، ص 215.]
[=Times New Roman]--------

33-مروان بن حكم، يعنى آن كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) او را قورباغه قورباغه زاده خوانده بود، در جواب اين كه چرا على را از فراز منابر دشنام مى دهيد، گفته بود: حكومت ما ـ بنى اميه ـ جز بدين وسيله بر پا نمى ماند.
[ صواعق المحرقة، ص 33.]

مجید;229282 نوشت:
میشه روایات سب و لعن زیر رو هم ضعیف یا صحیح بودنشون رو بفرمایید ممنونم.


با سلام قبلا :

http://www.askdin.com/thread8489-3.html

همچنین :

لعن در کتاب و سنت :

http://sites.google.com/site/hojjah/laan.doc

صدا;229321 نوشت:
-قال رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم: «اِذََا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الرَّیْبِ وَالبِدَعِ مِنْ بَعْدِی فَأَظْهِرُوا البَرَاََءَةَمِنْهُمْ وَاَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْوَالْقَوْلَ فِیهِمْ وَالوَقِیعَةَ وَ بَاهِتُوهُمْ‏کَیْلاَ یَطْمَعُوا فِی الْفَسَادِ فِی الاِسْلاَمِ وَ یَحْذَرُهُمُ النََّاسُ وَ لاََیَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ یَکْتُبِ اللََّهُ لَکُمْ بِذََلِکَ الْحَسَنَاتِ وَ یَرْفَعْ‏لَکُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِی الْآخِرَةِ.» هرگاه پس از من شبهه افکنان و بدعتگذاران را دیدید،آشکارا از آنان، دوری جویید، زیاد از آنان بدگویی کنید وبه آنان بتازید و متّهمشان کنید، تا از تبهکاری در اسلام‏منصرف شوند و مردم از آنان حذر کنند و بدعت‏هایشان رایاد نگیرند. [آنگاه‏] خداوند در ازای این کار به شما پاداش‏می‏دهد و مقامتان را در آخرت بالا می‏برد (اصول کافی، ج2، ص375، بحار الانوار ج72 ص160)

با صلوات بر محمد وآل محمد
وسلام بر شما دوست گرامی
روایت اول که مطرح فر مودید در باب مجالست اهل معاصی آمده است که روایات باب را کلا خدمتتان ارسال می کنم .
بَابُ مُجَالَسَةِ أَهْلِ الْمَعَاصِي
1 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي زِيَادٍ النَّهْدِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَجْلِسَ مَجْلِساً يُعْصَى اللَّهُ فِيهِ وَ لَا يَقْدِرُ عَلَى تَغْيِيرِهِ؛سزاوار نیست بر شخص مومن که در مجلسی بنشیند که در آن معصیت خداوند می شود و قادر به تغییر آن هم نیست .»سند روایت هم خوب است .
2 عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع يَقُولُ مَا لِي رَأَيْتُكَ عِنْدَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَعْقُوبَ فَقَالَ- إِنَّهُ خَالِي فَقَالَ إِنَّهُ يَقُولُ فِي اللَّهِ قَوْلًا عَظِيماً يَصِفُ اللَّهَ وَ لَا يُوصَفُ فَإِمَّا جَلَسْتَ مَعَهُ وَ تَرَكْتَنَا وَ إِمَّا جَلَسْتَ مَعَنَا وَ تَرَكْتَهُ فَقُلْتُ هُوَ يَقُولُ مَا شَاءَ أَيُّ شَيْ‏ءٍ عَلَيَّ مِنْهُ إِذَا لَمْ أَقُلْ مَا يَقُولُ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع أَ مَا تَخَافُ أَنْ تَنْزِلَ بِهِ نَقِمَةٌ فَتُصِيبَكُمْ جَمِيعاً أَ مَا عَلِمْتَ بِالَّذِي كَانَ مِنْ أَصْحَابِ مُوسَى ع وَ كَانَ أَبُوهُ مِنْ أَصْحَابِ فِرْعَوْنَ فَلَمَّا لَحِقَتْ خَيْلُ فِرْعَوْنَ مُوسَى تَخَلَّفَ عَنْهُ لِيَعِظَ أَبَاهُ فَيُلْحِقَهُ بِمُوسَى فَمَضَى أَبُوهُ وَ هُوَ يُرَاغِمُهُ حَتَّى بَلَغَا طَرَفاً مِنَ الْبَحْرِ فَغَرِقَا جَمِيعاً فَأَتَى مُوسَى ع الْخَبَرُ فَقَالَ هُوَ فِي رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَكِنَّ النَّقِمَةَ إِذَا نَزَلَتْ لَمْ يَكُنْ لَهَا عَمَّنْ قَارَبَ الْمُذْنِبَ دِفَاعٌ
3 أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ لَا تَصْحَبُوا أَهْلَ الْبِدَعِ وَ لَا تُجَالِسُوهُمْ فَتَصِيرُوا عِنْدَ النَّاسِ كَوَاحِدٍ مِنْهُمْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ وَ قَرِينِهِ
4 مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا رَأَيْتُمْ أَهْلَ الرَّيْبِ وَ الْبِدَعِ مِنْ بَعْدِي فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَ أَكْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلَ فِيهِمْ وَ الْوَقِيعَةَ وَ بَاهِتُوهُمْ كَيْلَا يَطْمَعُوا فِي الْفَسَادِ فِي الْإِسْلَامِ وَ يَحْذَرَهُمُ النَّاسُ وَ لَا يَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ يَكْتُبِ اللَّهُ لَكُمْ بِذَلِكَ الْحَسَنَاتِ وَ يَرْفَعْ لَكُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِي الْآخِرَةِ
5 عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يُوسُفَ عَنْ مُيَسِّرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا يَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِ أَنْ يُوَاخِيَ الْفَاجِرَ وَ لَا الْأَحْمَقَ وَ لَا الْكَذَّابَ
6 عَنْهُ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ الْكِنْدِيِّ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ص إِذَا صَعِدَ الْمِنْبَرَ قَالَ يَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِ أَنْ يَجْتَنِبَ مُوَاخَاةَ ثَلَاثَةٍ الْمَاجِنِ وَ الْأَحْمَقِ وَ الْكَذَّابِ فَأَمَّا الْمَاجِنُ فَيُزَيِّنُ لَكَ فِعْلَهُ وَ يُحِبُّ أَنْ تَكُونَ مِثْلَهُ وَ لَا يُعِينُكَ عَلَى أَمْرِ دِينِكَ وَ مَعَادِكَ وَ مُقَارَنَتُهُ جَفَاءٌ وَ قَسْوَةٌ وَ مَدْخَلُهُ وَ مَخْرَجُهُ عَلَيْكَ عَارٌ وَ أَمَّا الْأَحْمَقُ فَإِنَّهُ لَا يُشِيرُ عَلَيْكَ بِخَيْرٍ وَ لَا يُرْجَى لِصَرْفِ السُّوءِ عَنْكَ وَ لَوْ أَجْهَدَ نَفْسَهُ وَ رُبَّمَا أَرَادَ مَنْفَعَتَكَ فَضَرَّكَ فَمَوْتُهُ خَيْرٌ مِنْ حَيَاتِهِ وَ سُكُوتُهُ خَيْرٌ مِنْ نُطْقِهِ وَ بُعْدُهُ خَيْرٌ مِنْ قُرْبِهِ وَ أَمَّا الْكَذَّابُ فَإِنَّهُ لَا يَهْنِئُكَ مَعَهُ عَيْشٌ يَنْقُلُ حَدِيثَكَ وَ يَنْقُلُ إِلَيْكَ الْحَدِيثَ كُلَّمَا أَفْنَى أُحْدُوثَةً مَطَّهَا بِأُخْرَى حَتَّى إِنَّهُ يُحَدِّثُ بِالصِّدْقِ فَمَا يُصَدَّقُ وَ يُغْرِي بَيْنَ النَّاسِ بِالْعَدَاوَةِ فَيُنْبِتُ السَّخَائِمَ فِي الصُّدُورِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ انْظُرُوا لِأَنْفُسِكُمْ
7 عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُذَافِرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ أَوْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ قَالَ لِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ص يَا بُنَيَّ انْظُرْ خَمْسَةً فَلَا تُصَاحِبْهُمْ وَ لَا تُحَادِثْهُمْ وَ لَا تُرَافِقْهُمْ فِي طَرِيقٍ فَقُلْتُ يَا أَبَهْ مَنْ هُمْ قَالَ إِيَّاكَ وَ مُصَاحَبَةَ الْكَذَّابِ فَإِنَّهُ بِمَنْزِلَةِ السَّرَابِ يُقَرِّبُ لَكَ الْبَعِيدَ وَ يُبَاعِدُ لَكَ الْقَرِيبَ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَاحَبَةَ الْفَاسِقِ- فَإِنَّهُ بَائِعُكَ بِأُكْلَةٍ أَوْ أَقَلَّ مِنْ ذَلِكَ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَاحَبَةَ الْبَخِيلِ فَإِنَّهُ يَخْذُلُكَ فِي مَالِهِ أَحْوَجَ مَا تَكُونُ إِلَيْهِ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَاحَبَةَ الْأَحْمَقِ فَإِنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَنْفَعَكَ فَيَضُرُّكَ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَاحَبَةَ الْقَاطِعِ لِرَحِمِهِ فَإِنِّي وَجَدْتُهُ مَلْعُوناً فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي ثَلَاثَةِ مَوَاضِعَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ وَ قَالَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ وَ قَالَ فِي الْبَقَرَةِ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ‏

8 عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها إِلَى آخِرِ الْآيَةِ فَقَالَ إِنَّمَا عَنَى بِهَذَا إِذَا سَمِعْتُمُ الرَّجُلَ الَّذِي يَجْحَدُ الْحَقَّ وَ يُكَذِّبُ بِهِ وَ يَقَعُ فِي الْأَئِمَّةِ فَقُمْ مِنْ عِنْدِهِ وَ لَا تُقَاعِدْهُ كَائِناً مَنْ كَانَ
9 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَجْلِسُ مَجْلِساً يُنْتَقَصُ فِيهِ إِمَامٌ أَوْ يُعَابُ فِيهِ مُؤْمِنٌ
10 عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ص مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَقُومُ مَكَانَ رِيبَةٍ
11 مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَقْعُدَنَّ فِي مَجْلِسٍ يُعَابُ فِيهِ إِمَامٌ أَوْ يُنْتَقَصُ فِيهِ مُؤْمِنٌ
12 الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُوسَى قَالَ حَدَّثَنِي أَخِي وَ عَمِّي عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ ثَلَاثَةُ مَجَالِسَ يَمْقُتُهَا اللَّهُ وَ يُرْسِلُ نَقِمَتَهُ عَلَى أَهْلِهَا فَلَا تُقَاعِدُوهُمْ وَ لَا تُجَالِسُوهُمْ مَجْلِساً فِيهِ مَنْ يَصِفُ لِسَانُهُ كَذِباً فِي فُتْيَاهُ وَ مَجْلِساً ذِكْرُ أَعْدَائِنَا فِيهِ جَدِيدٌ وَ ذِكْرُنَا فِيهِ رَثٌّ وَ مَجْلِساً فِيهِ مَنْ يَصُدُّ عَنَّا وَ أَنْتَ تَعْلَمُ قَالَ ثُمَّ تَلَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ثَلَاثَ آيَاتٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ كَأَنَّمَا كُنَّ فِي فِيهِ أَوْ قَالَ فِي كَفِّهِ- وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ‏

13 وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ سَعِيدٍ الْجُمَحِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا ابْتُلِيتَ بِأَهْلِ النَّصْبِ وَ مُجَالَسَتِهِمْ فَكُنْ كَأَنَّكَ عَلَى الرَّضْفِ حَتَّى تَقُومَ فَإِنَّ اللَّهَ يَمْقُتُهُمْ وَ يَلْعَنُهُمْ فَإِذَا رَأَيْتَهُمْ يَخُوضُونَ فِي ذِكْرِ إِمَامٍ مِنَ الْأَئِمَّةِ فَقُمْ فَإِنَّ سَخَطَ اللَّهِ يَنْزِلُ هُنَاكَ عَلَيْهِمْ
14 أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ قَعَدَ عِنْدَ سَبَّابٍ لِأَوْلِيَاءِ اللَّهِ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ تَعَالَى
15 عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ مَنْ قَعَدَ فِي مَجْلِسٍ يُسَبُّ فِيهِ إِمَامٌ مِنَ الْأَئِمَّةِ يَقْدِرُ عَلَى الِانْتِصَافِ فَلَمْ يَفْعَلْ أَلْبَسَهُ اللَّهُ الذُّلَّ فِي الدُّنْيَا وَ عَذَّبَهُ فِي الْآخِرَةِ وَ سَلَبَهُ صَالِحَ مَا مَنَّ بِهِ عَلَيْهِ مِنْ مَعْرِفَتِنَا
16 الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنِ الْيَمَانِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ قَالَ رَأَيْتُ يَحْيَى ابْنَ أُمِّ الطَّوِيلِ وَقَفَ بِالْكُنَاسَةِ ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ مَعْشَرَ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ إِنَّا بُرَآءُ مِمَّا تَسْمَعُونَ مَنْ سَبَّ عَلِيّاً ع فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ بُرَآءُ مِنْ آلِ مَرْوَانَ وَ مَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ثُمَّ يَخْفِضُ صَوْتَهُ فَيَقُولُ مَنْ سَبَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ فَلَا تُقَاعِدُوهُ وَ مَنْ شَكَّ فِيمَا نَحْنُ عَلَيْهِ فَلَا تُفَاتِحُوهُ وَ مَنِ احْتَاجَ إِلَى مَسْأَلَتِكُمْ مِنْ إِخْوَانِكُمْ فَقَدْ خُنْتُمُوهُ ثُمَّ يَقْرَأُ- إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَق. التماس دعا

با صلوات بر محمد وآل محمد
و سلام بر ره روان آل الله
در زمینه سب و لعن و جایگاه آن در اسلام مطالبی را یافتم که مناسب این بحث در اختیار شما بزرگوار می گذارم به امید این که مورد قبول در گاه احدیت واقع شود .و نویسنده اجر معنوی ببرد . ان شاءالله
موضوع سب و لعن از مسائل نخستین در جهان اسلام بلکه در عالم بشری و مورد ابتلای جوامع مسلمان و غیرمسلمان می‏باشد ، و ابعاد اخلاقی، اجتماعی، سیاسی وسیع دارد، که قابل بحث و بررسی فراوان می‏باشد.

این موضوع حداقل در درون جامعه اسلامی و در برخورد با پیروان مذاهب و مسالک مختلف مطرح و مورد ابتلاء بوده و هست.

مسئله مهم آن است که متأسفانه موضوع سّب و لعن کاملاً ، تفکیک نشده و در مواردی خلط مبحث شده ، بطوری که عده‏ای با حسن نیت لعن و ناسزا را هردو، فی حد نفسه عملی ممنوع می‏انگارند ، در صورتی که این دو باهم در مفهوم و حکم متفاوتند و هرکدام مصادیق متفاوت خود را دارند .

چنانکه قرآن تصریح دارد ، سب و ناسزا حتی به دشمن بدخواه و کافر مطلقاً ممنوع است .

اما لعن در مواردی مجاز است و موارد مجاز و عدم جواز آن در قرآن و سنت به تصریح آمده .

بنابراین جا دارد که سب و لعن را از دیدگاه لغوی و اخلاقی و تاریخی و روائی و فقهی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم و به تفاوت معنوی و حکمی بین آنها توجه کنیم و به ذکر موارد و مصادیق هرکدام بپردازیم :

سب و لعن از بعد اخلاقی و تربیتی:

تعریف سب و لعن

غزالی سب را اینطور تعریف می‏کند که :" سب عبارت است از گفتن چیزهای زشت با جمله‏های صریح و بی پرده و بدون کنایه و رمز، و بیشتر درباره عمل جنسی و آنچه بدان مربوط می‏شود می‏آید .

واژه های دیگر

فحش، هر سخن و عمل زشت را گویند .

هجاء و هجو ، ضد مدح و ثنا را گویند . پس آن مترادف ذمّ است و برخی گفته‏اند : هجاء ذکر معایب و کاستی‏ها و بازگو کردن زشتی ها است .

و اما لعن عبارت است از : طرد و دور کردن و نفرین و دعای بد . و برخی گفته‏اند : لعن از جانب خدا در آخرت به معنای کیفر و عقوبت و در دنیا ، انقطاع از رحمت الهی و عدم موفقیت می‏باشد .

لعن از زبان انسانی نسبت به انسان دیگر، به معنای نفرین می باشد .

برخی گفته‏اند : لعن از جانب خدا ، به معنای طرد و دور گرداندن و راندن و از سوی مردم ، به معنای شتم و سب و ناسزا می‏باشد .

شیخ انصاری در معنی و مفهوم سب به عرف ارجاع نموده است .

بررسی بعد اخلاقی مسئله سب و لعن:

دشنام و ناسزا گویی و لعن و نفرین یکی از آفات زبان است که متأسفانه در جوامع اسلامی رایج است و در نکوهش آن علمای اخلاق از فریقین بیاناتی دارند که به آنها می‏پردازیم:

غزالی در نکوهش سب و لعن می‏نویسد : فحش و سب نکوهیده‏اند و ناشی از خبث نفس می باشند . رسول خدا(ص) فرمود : " انَّ اللَّه لا یحبّ الفاحش المتفحش الصیّاح فی الأسواق ؛ خداوند فحش دهنده بسیار دشنام گوی را که در بازارها عربده و فریاد می‏کشد ، دوست نمی دارد. "

درباره ضد اخلاقی و اسلامی بودن لعن و نفرین، غزالی می‏نویسد : لعن و نفرین یا برای جهاد و یا برای حیوان یا انسان است و همه آنها نکوهیده است .

پیامبر (ص) فرمود : « المؤمن لیس بلعّان ؛ مؤمن بسیار نفرین کننده نیست. »

صفات مقتضی لعن و نفرین سه چیز است : کفر، بدعت و فسق و این موارد ، به سه صورت قابل تحقق است ؛

اول: لعن به صفت کلی ، مثل لعنت خدا بر کافران ، فاسقان و بدعتگذاران.

دوم : لعن و نفرین با وصف خصوصی ، مثل لعنت بر یهود ، نصاری ، مجوس و خوارج .

سوم: لعن شخصی ، مثلاً بگوید لعنت بر یزید . غزالی می‏گوید : در مورد نخست مجازات کنید. سومی خطرناک می‏باشد و جز در مورد اشخاصی که یقیناً کافر و بی توبه مرده‏اند ، مثل ابوجهل و فرعون که لعن شخص آنها شرعاً ثابت است ، در بقیه موارد باید از لعن شخصی اجتناب کرد.

پیامبر فرمود : « لاتسبوا الناس فتسبوا العداوه منهم ؛ به مردم فحش و ناسزا نگویید که از آنان عداوت و دشمنی خواهید دید. »

البته کاملاً واضح است که سب و لعن مؤمن حرام است ، ولی درباره غیر مؤمن « فاسق ، فاجر و کافر و ظالم » جائز ، بلکه بخصوص لعن آنان مستحب و طاعت و عبادت می‏باشد .

چنانکه در دعاهای مأثوره و نیز در خود قرآن کریم افراد ظالم مورد لعن و نفرین قرار گرفته‏اند .
رسول خدا(ص) فرمود : " انَّ اللَّه لا یحبّ الفاحش المتفحش الصیّاح فی الأسواق ؛ خداوند فحش دهنده بسیار دشنام گوی را که در بازارها عربده و فریاد می‏کشد ، دوست نمی دارد. "

- سب و ناسزا از دیدگاه قرآن و سنت
لعن

قرآن در مورد سب و دشنام کفّار می‏فرماید :« ولا تسبوُّا الذین یدْعون من دون اللَّه فیسبوا عَدْواً بغیر علم ؛ کسانی را که جز خدا را می‏خوانند و می‏پرستند ، دشنام و ناسزا مگویید ، زیرا ممکن است آنها نیز خدا را از روی جهالت و نادانی فحش و ناسزا ‏گویند .»

استاد علامه طباطبائی هم بیانی هماهنگ با کلام سایر مفسران - اما با ویژگیهای خود - دارد ، ایشان چنین می‏نویسند: آیه ، یک ادب دینی را یاد می‏دهد که بدین وسیله مقدسات دینی جامعه حفاظت می‏شود و ساحت دین از آلوده گشتن به اهانت و سخنان سخیف و رکیک نابخردان و شتم و فحش و ناسزاگوئی سفیهان حفظ می‏شود.

در آیه ی دیگری از قرآن آمده است ؛ " یا ایها الذین آمنوا لایَسخَر قومٌ من قومٍ عَسَی‏ أن یکونوا خیراً مِنهُم و لانساء من نساءٍ عَسَی‏ أن یَکُنَّ خیراً منهنَّ ؛ ای ایمان آوردنده‏ها ! مردمی از شما مردمان دیگر را مسخره نکنند ، شاید آنان بهتر از ایشان باشند ، و زنان ، زنان دیگر را مسخره ننمایند شاید اینان بهتر از ایشان باشند . »[ الحجرات آیه ۱۱ »

بررسی چند روایت در زمینه سب:

از طریق شیعه و سنّی نقل شده است که رسول خدا (ص) فرمود : « سباب المؤمن فسوق ... ؛ ناسزاگویی به مؤمن فسق و گناه است .» و در دیگر روایات بطور کلی از فحاشی و بد دهنی ، ممانعت بعمل آمده و انسانها از دشنام و ناسزاگویی ، حتی‏ به طبیعت بی جان ، باد ، روزگار و مردگان و هرچیز دیگر، باز داشته شده‏اند .

از جمله صفات پسندیده و خصال نیکو رسول خدا(ص) آن بود که هرگز بددهنی و ناسزاگویی نمی‏کرد ؛

« لم یکن رسول اللَّه سبّاباً ولا لعّاناً ولا فحّاشاً »

از مجموعه این روایات و برداشتی که از آیه ۱۰۸ سوره انعام داشتیم استفاده می‏شود که؛

سب و دشنام بطور کلی عمل غیر اخلاقی و مطلقاً جائز نیست و با وجود این ادله قاطع ،چگونه یک مسلمان به خود اجازه می‏دهد که به مسلمان دیگر فحاشی کند ، و شیعه آگاه که خود را مقید به پیروی از قرآن و سنت پیامبر اکرم و اهل بیت می‏داند ، هرگز زبان خود را به سب و فحش آلوده نمی‏کند .

- حکم سبّ خدا و پیامبر و امامان معصوم

از فروع مهم ، مسئله سبّ و ناسزاگویی به خدا و پیامبر و انبیاء دیگر و امامان معصوم می‏باشد که احترام آنان از هر مؤمن دیگر بیشتر و سب و دشنام به آنها دارای بعد سیاسی، اجتماعی و جنبه جنگ روانی و تبلیغاتی دارد.

هم زمان با ظهور اسلام در مکه و پس از آن در مدینه، یهود سست پیمان و مشرکان عهدشکن و بی فرهنگ و دیگر کفّار فسادگستر، شیوه سب به پیامبر را پیش گرفتند ، و اسلام برای حفظ قداست پیامبر در فقه سیاسی اش با این جریان برخورد اصولی کرده ودشنام دهنده به خدا ورسول خدا و هم چنین دشنام دهنده به بقیه انبیاء را مهدورالدّم دانست و حکم به اعدام آنها کرد .

و به عقیده شیعیان، دشنام دهنده به امامان معصوم و حضرت فاطمه (ع) نیز مهدور الدّم و محکوم به اعدام می‏باشد و این مطلب را از اقوال پیامبر (ص) و ائمه معصومین استفاده می‏کنیم و فقهاء عظام ما نیز به استناد همین اقوال چنین فتوائی دارند.

صاحب جواهر می‏نویسد : هرکس پیامبر (ص) را سب و دشنام و ناسزا گوید ، شنونده می‏تواند بلکه واجب است او را بکشد بی آنکه احدی از فقهاء در این مسئله مخالف باشد، بلکه اجماع محصّل و منقول برآنست .

علامّه حلّی می‏نویسد : هرکس خدا و رسول و انبیاء و فرشتگان و امامان را سب و ناسزا گوید نزد ما قتل او واجب می‏شود ، امّا جمهور (اهل سنت) ، می گویند از او می‏خواهند توبه کند و اگر توبه نکرد ، تعزیرش می‏نمایند .

هدف از ذکر این فتوی و حوادث تاریخی و سیره‏ای آن است که ابعاد سیاسی، اجتماعی دشنام به رسول خدا را روشن‏تر سازیم و توضیح دهیم که چرا پیامبر این امر را چنین مهم تلقی فرموده است ونیز چرا در تداوم همان جریان ، مرحوم امام خمینی کار ضد اسلامی سلمان رشدی را جدی گرفت و رسماً وجوب قتل او را اعلام فرمود.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود : « سباب المؤمن فسوق ... ؛ ناسزاگویی به مؤمن فسق و گناه است»

- لعن و نفرین از دیدگاه قرآن و سنت

در قرآن کریم بعضی افراد ، بیش از چهل بار ، بخاطر داشتن بعضی از صفات و حالات ، مورد لعن خدا ، رسول ، ملائکه و مؤمنان قرار گرفته‏اند ؛
ناسزا گویی در عصبانیت

۱- شیطان : الحجر آیه ۳۵ و آیه ۷۸

۲- کافرین : البقره آیه ۱۶۱ و الأحزاب آیه ۶۴

۳- مشرکین و منافقین : الفتح آیه ۸ والتوبه آیه ۶۸

۴- ظالمین : هود آیه ۱۸ و غافر آیه ۵۲

۵- مفسد فی الارض : پیمان شکنان و کسانی که قطع صله رحم می‏کنند الرعد آیه ۲۵

۶- دروغگویان : ال عمران آیه ۶۱

۷- یهود و اصحاب السبت : المائده آیه ۷۸ و النساء آیه ۴۷

۸- کتمان کنندگان حقیقت : البقره آیه ۱۵۹

۹- بهتان زنندگان به زنان پاکدامن : النور آیه ۲۳

۱۰- آزار دهندگان به پیامبر(ص) : الأحزاب آیه ۵۷

۱۱- قاتل مؤمنین : النساء آیه ۹۳

۱۲- جهنمیان : الأعراف آیه ۳۸

علاوه بر اینها گروهائی هستند که در اخبار و احادیث پیامبر (ص) نیز لعن شده‏اند .

روایاتی در منع لعن و نفرین

رسول خدا (ص) فرموده است : « المؤمن لیس بلّعان ؛ مؤمن بسیار لعن و نفرین کننده نیست. »

اولاً: باید گفت لحن این روایات با لحن منع از سب و ناسزا تفاوت دارد.

ثانیاً: ناظر به مواردی است که لعن مجاز نیست و شخصی استحقاق لعن و نفرین را ندارد.

ثالثاً: با توجه به اینکه در بسیاری از این احادیث صیغه مبالغه به کار رفته روشن است که کسانی مراد این روایتند که دهانشان همیشه و بنا حق به لعن و نفرین باز است.

شیخ انصاری می‏نویسد: " سبّ و شتم مؤمن فی الجمله به دلیل کتاب و سنت حرام است .

استثنا در موارد سبّ و شتم مؤمن

البته مؤمن متظاهر به فسق ، مستثنی است و ناسزاگوئی به وی اشکالی ندارد چرا که او حرمتی ندارد و آیا چنین کاری از باب نهی از منکر است که شرایط آن باید وجود داشته باشد ؟ !

استثنای دوم در مورد اهل بدعت است که سب و دشنام به بدعت گذار، جایز است .

استثنای سوم جایی است که دشنام شونده از دشنام ناراحت نشود و یا اصلاً آن کلمه برای او کسرشأن و توهین نباشد .

ابن اثیر می‏نویسد: سب و ناسزاگوئی به مؤمن وقتی فسق است که از روی تأویل واقع نشود و گرنه فسق و گناه نیست .

ابن حجر در ص ۲۵۱کتاب "صواعق محرقه" خود تصریح دارد که مذهب و فتوای او نسبت به کسی که لعن کند ، تکفیر نیست.

تنظیم : زهرا اجلال – گروه دین و اندیشه تبیان

منابع :

قرآن کریم - کتاب شبهای پیشاور از شیرازی - نهج البلاغه - اصول کافی - سفینه البحار - المحجه البیضاء از فیض کاشانی صحیح مسلم و بخاری - مستدرک الصحیحین - مسند احمد بن حنبل - جواهر الکلام - تذکره الفقهاء علامه حلی - الموطأ ابن مالک - الأحکام فی الحلال و الحرام - صواعق المحرقه از ابن حجر - الفِصَل: ابن حزم - تاریخ طبری - جامع السعادت نراقی - آفات زبان از سید محمد امین - سب و لعن از دیدگاه اخلاقی و فقه سیاسی - تفسیر قرآن از علامه طباطبائی - تفسیر امام فخر رازی - نفحات اللاهوت فی لعن الجبت و الطاغوت از محقق کوکی - کتاب السبعه من السلف از سید مرتضی


التماس دعا

از پاسخ کارشناسان محترم ممنونم.

در مورد لعن اطلاعاتی دارم.و اینکه لعن جایز است.اما روایات آورده شده درباره ناسزاست.

آیا روایات صحیح هستند؟آی واقعا ائمه همچنین کلماتی گفه اند؟؟

اگر امکان دارد درباره ناسزا بیشتر توضیح دهید.ممنونم

با صلوات بر محمد وآل محمد
با سلام و عرض ادب
در مورد مطلب ذیل که عنوان فرمودید نکاتی اشاره می گردد:
«اگر امکان دارد درباره ناسزا بیشتر توضیح دهید.ممنونم »
سب و شتم در لغت:ابن أثیر: «السبّ: الشتم»[1] سب همان شتم (ناسزا و فحش ) است.نظر جوهری [2] وطریحی[3] و ابن منظور[4] نیز چنین است و تفاوت چندانی میان دو واژه سب و شتم در لغت عرب نیست و با هم مترادف اند كه البته اصفهانی در المفردات خود به همان تفاوت اندك نیز اشاره نموده است و گفته است: «أن السبّ: الشتم الوجیع»[5] سب نا سزای سخت است . و شتم در نزد طریحی : «أن تصف الشیء بما هو ازراء ونقص»[6] شتم آن است كه توصیف كنی به چیزی كه موجب نقص است و نزد ابن منظور: «قبیح الكلام ولیس فیه قذف»[7]. كلام زشتی كه در آن تهمت نباشد.
..........................................................................
منبع
1- النهایة: 4 /
330.2- الصحاح: 1 / 144
3- مجمع البحرین: 2/2814- لسان العرب: 1/456 .5- المفردات: 220 .6- مجمع البحرین: 2/481 .7- لسان العرب: 12/318

با سلام و تشکر از توضیحتان.

آیا روایاتی که در این باب در پست قبلی من نوشته شد صحیح هستند؟

صدا;230261 نوشت:
با سلام و تشکر از توضیحتان.

آیا روایاتی که در این باب در پست قبلی من نوشته شد صحیح هستند؟


با صلوات بر محمد وآل محمد
وسلام بر دوست داران راه اهل بیت (ع)
دوست گرامی
اولا در مورد این که آیا روایات صحیح هستند یا نه !باید خدمت شما عرض کنم بشتر زمانی دنبال صحت روایات می گردند که روایات در باب فقه باشد و بخواهند از آن حکمی را به اثبات برسانند وثانیا در مورد روایات اخلاقی باید بیشتر به دنبال عمل بود تا به دنبال سند روایت ،اما باهمه ی این احوال روایت اول که این ابی عمیر روایت کرده و یکی دوروایت هم مرسل می باشد .و توجه به این نکات برای شما دوست عزیز مناسب است :« احاديث در منابع و جوامع روايى ما شيعيان در چند بخش عرضه شده است: بخشى از احاديث ما مربوط به اعتقادات و كلام و اصول دين مى‏باشد. در صورتى كه اين احاديث اشكال جدّى درباره سند آن‏ها مطرح نباشد و از طرفى اگر هماهنگ و مطابق با احكام عقل و فطرت باشد، ديگر نيازى به پرداختن از جهت سلسله سند آن‏ها نداريم.بخش ديگرى از احاديث مربوط به اخلاق و مواعظ اخلاقى و تربيتى و پندها و اندرزها است. از آنجا كه اين احاديث جنبه پند و اندرز و تربيت انسان را در بردارند، نيازى به تحقيق از سلسله سند آن‏ها هم وجود ندارد.بخش ديگرى از روايات مربوط به فروع و احكام دين مى‏باشد، كه احاديث مختلفى از اشخاص مختلف در اين بخش وجود دارد. از آن جا كه اين احاديث مربوط به تكاليف انسان و واجبات و محرّمات و غيره مى‏باشد، علما و مراجع معظّم تقليد، حسّاسيّت و دقّت ويژه‏اى در اين احادیث از خود نشان مى‏دهند و در استنباط احكام نهايت دقّت را دارند. وجود كتاب‏هاى مختلف و متعدّد درباره رجال و نقل كنندگان روايت، گوياى اين مدّعا است.از همين رو است كه احاديث را به متواتر، واحد، ضعيف، موثّق، حَسَن، مرسل و صحيح دسته بندى كرده‏اند.»
التماس دعا

سلام.

از پاسختان ممنون.

میشه لطف کنید راهنمایی کنید چه طور باید از صحیح یا ضعیف بودن این روایات مطمئن بشم.

با تشکر

صدا;230592 نوشت:
سلام.

از پاسختان ممنون.

میشه لطف کنید راهنمایی کنید چه طور باید از صحیح یا ضعیف بودن این روایات مطمئن بشم.

با تشکر

با صلوات بر محمد وآل محمد
وسلام بر شما دوست گرامی
معيار و ملاك در صحت و سقم اسناد روايات چيست ؟
پاسخ:
هر علمي عالماني متخصص در آن موضوع را مي طلبد وگفتني است كه در خصوص حديث شناسي و صحت و سقم استناد آنها به معصومين، دو علم «رجال» و «درايه» وجود دارند كه بايد آنها را از اساتيد اين فن يادگرفت.
يك حديث شناس بررسي مي كند كه يك حديث مورد نظر و مورد ابتلا آيا سند دارد يا خير و اگر سند ندارد يا سندي دارد كه در هيچ يك از منابع رجالي و حديثي موجود نيست، آيا از درجه اعتبار ساقط است يا نه؟ حال اگر داراي سند بود، سلسله راويان آن را بررسي مي كند؛ اشخاصي كه از هر امامي نقل روايت كرده اند، مشخص مي باشند(و در کتب رجالی نام آن ها آمده است ).حتي كساني هم كه از راوي خاصي، نقل حديث مي كنند مشخص است. كتاب هاي روايي نيز در صحت اسنادشان به مؤلف خاصي قابل بررسي است؛ با توجه به شرح حال هر راوي - كه در كتاب هاي رجالي مندرج است - فهميده مي شود كه راويان احاديث چطور اشخاصي اند؟ آيا قابل اطمينان اند يا خير؟ حتي اگر كسي موثق و عادل باشد ولي مبتلا به فراموشي شد، آيا نقل او از درجه اعتبار ساقط است يا نه؟ و... خلاصه اين كه آموزش اين علم نياز به گذراندن يك دوره چند ساله دارد و فرمول هاي اين علم به حدي دقيق است كه صحت بعضي روايات تنها با آنها ثابت مي شود.هم چنين دانشمندان رجالي، احاديث را از حيث سند، به مرسل، مسند، صحيح، موثق، معتبر، ضعيف و... تقسيم كرده اند كه هر يك بحث مفصلي مي طلبد.و می طلبد جوینده این علم به کنکاشی مفصل دست بزند و کتب مختلفی را زیر ورو کند .
موفق باشید

با سلام مجدد.

آیا حدیث زیر وجود دارد؟و اگر هست آیا صحیح است؟

1-روزی در مجلسی یکی از امامان نشسته بودند و مردی در آن مجلس به امام بد میگفتند.چندبار اتفاق افتاد و امام چیزی نگفتن بعد دوباره مرد عملش را تکرار کرد.بعد امام گفتن:زنیکه بیرون رو!و در همان لحظه مرد،زن شد .وقتی به خانه رفت دید زنش هم مرد شده.بعد از چند وقت از زنش(که اکنون مرد بود) 2 بار حامله هم شد!بعد به پیش امام رفت و عذر خواهی کرد و تقاضا کرد همه چیز برگردد.امام گفتن:مردتیکه بیرون رو! و دوباره مرد شد.

این رو دیروز از یکی که در مجلس سخنرانی میکرد شنیدن.آیا صحت داره؟

2-در روز عاشورا دختر امام حسین (ع) به پیش ایشان میایندو ازشون تقاضای آب میکنن.امام شمشیرشونو به زمین میکشن و آب بیرون میاد.بعد میفرمایند :آب هست اگر میخواهی بخور اما به فکر صف شیعیانمان در آخرت باش.که صف آنها معطل نشه.

باتشکر

صدا;232221 نوشت:
آیا حدیث زیر وجود دارد؟و اگر هست آیا صحیح است؟ 1-روزی در مجلسی یکی از امامان نشسته بودند و مردی در آن مجلس به امام بد میگفتند.چندبار اتفاق افتاد و امام چیزی نگفتن بعد دوباره مرد عملش را تکرار کرد.بعد امام گفتن:زنیکه بیرون رو!و در همان لحظه مرد،زن شد .وقتی به خانه رفت دید زنش هم مرد شده.بعد از چند وقت از زنش(که اکنون مرد بود) 2 بار حامله هم شد!بعد به پیش امام رفت و عذر خواهی کرد و تقاضا کرد همه چیز برگردد.امام گفتن:مردتیکه بیرون رو! و دوباره مرد شد. این رو دیروز از یکی که در مجلس سخنرانی میکرد شنیدن.آیا صحت داره؟ 2-در روز عاشورا دختر امام حسین (ع) به پیش ایشان میایندو ازشون تقاضای آب میکنن.امام شمشیرشونو به زمین میکشن و آب بیرون میاد.بعد میفرمایند :آب هست اگر میخواهی بخور اما به فکر صف شیعیانمان در آخرت باش.که صف آنها معطل نشه. باتشکر

با سلام

علامه مجلسي در بحارش أورده :

قال: محمد
الفتال النيشابوري في (مونس الحزين) بالاسناد عن عيسى بن الحسن عن الصادق (ع) قال:
قال: بعضهم للحسن ابن على عليهما السلام في احتماله الشدائد عن معوية فقال كلاما
معناه لو دعوت الله تعالى لجعل العراق شاما والشام عراقا وجعل المرأة رجلا والرجل
مرأة فقال الشامي ومن يقدر على ذلك فقال انهضي الا تستحى ان تقعدى بين الرجال فوجد
الرجل نفسه امرأة ثم قال: وصارت عيالك رجلا وتقاربك وتحمل عنها وتلد ولدا خنثى فكان

كما كان قال: ثم انهما تابا وجاءآ إليه فدعا الله فعادا الى الحالة الاولى.

حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه علیه حكایت نموده است:
روزى امام حسن مجتبى علیه السلام در جمعى از اقشار مختلف مردم حضور داشت ، كه یكى از افراد آن مجلس گفت :
یابن رسول اللّه ! شما كه این قدر قدرت دارید و مى توانید با دعا معاویه را نابود كنید و زمین عراق و شام را جابه جا نمائید؛ و حتّى كارى كنید كه زن تبدیل به مرد شود؛ و یا مرد، زن گردد، چرا این همه ظلم هاى معاویه را تحمّل كرده و سكوت مى نمایید؟!
ناگاه یكى از دوستان معاویه كه در آن جمع حاضر بود؛ با حالت تمسخر و توهین گفت : این شخص - یعنى ؛ امام حسن مجتبى علیه السلام - كارى نمى تواند انجام دهد، چون او توان چنین كارهایى را ندارد.
در همین حال حضرت به آن دوست معاویه كه از اهالى شام بود خطاب كرد و فرمود: تو خجالت نمى كشى كه در بین مردها نشسته اى ، بلند شو و جاى دیگر بنشین .
امام صادق علیه السلام در ادامه فرمایش خود افزود: ناگهان مرد شامى متوجّه شد كه به هیئت زنان در آمده است ؛ و دیگر علامت مردى در او نیست .
سپس امام حسن مجتبى علیه السلام به آن مرد شامى كه تبدیل به زن شد، فرمود: اینك همسرت به جاى تو مرد گردید؛ و او با تو همبستر مى شود و تو یك فرزند خنثى آبستن خواهى شد.
چند روزى پس از گذشت از این ماجرا، هر دوى آن مرد و زن شامى نزد امام حسن مجتبى علیه السلام آمدند و از كردار و رفتار خود پشیمان شده و توبه كردند.
و حضرت در حقّ آنها دعا كرد و از خداوند متعال، براى آنان درخواست مغفرت نمود؛ و هر دوى آنها به دعاى حضرت، به حالت اوّلشان باز گشتند.

این خبر مرسل است اما متنش استبعادی ندارد و از حضرات ائمه بالاتر از اینها هم برمی آید .

درمورد خبر دوم من چیزی ندیدم بهتر است از روای ، منبعش را درخواست کنید .

از پاسخگویی تان ممنون.

استبعادی ندارد یعنی بعید است؟(در لغت نامه نوشته شده است استبعاد یعنی بعید دانستن ، دور از قبول . )

یعنی متنش بعید است؟

البته متن پر از سوال است.
امام به او گفتن از زنت آبستن میشوی.اما چند روز بعد آنها به حالت اولیه برگشتند.چون اما گفتن پس بچه ای به دنیا آمده.بچه چطور بدنیا آمده؟یعنی چند روزه در رحم پرورش یافته.!
و نیز زن او چرا باید توبه کند؟او گه در این ماجرا دخلی نداشته.

نام:انسان /نام خانوادگی:آدمی زاد /نام پدر:آدم /نام مادر:حوا /نژاد:خاکی /لقب:اشرف مخلوقات /محل سکونت:زمین،کهکشان راه شیری /صادره از:سرا چه دنیا /مقصد:سرای آخرت /ساعت پرواز:نامعلوم /مکان پرواز:نامعلوم /حضور در فرودگاه:لحظه ای قبل از پرواز /وسایل لازم:2متر پارچه سفید،عمل نیک،عمل مفید،دعای فرزندان صالح،دعای مومنین /اضافه بار مجاز:عمل صالح /توصیه های ایمنی:اجرای دقیق آموزه های کتاب و سنت پیامبر(ص) /برای کسب اطلاعات بیشتر به:قرآن و سنت پیامبر(ص)مراجعه فرمایید /تماس و مشاوره بصورت شبانه روزی،رایگان و مستقیم در صورتی که با مشکلی روبه رو شدید با شماره های زیر تماس بگیرید:
سوره بقره آیه8و60 /سوره نساء آیه4و50 /سوره توبه آیه 12و90 /سوره اعراف آیه5و50 /طلاق2و30
سفر آسوده ای با دلی آرام و مطمئن در پیش داشته باشید
التماس دعا


با سلام

استبعادی ندارد یعنی بعید نیست . توضیح دادم که از حضرات ائمه علیهم السلام بالاتر از این امور هم ساخته است .

[


البته متن پر از سوال است.
امام به او گفتن از زنت آبستن میشوی.اما چند روز بعد آنها به حالت اولیه برگشتند.چون اما گفتن پس بچه ای به دنیا آمده.بچه چطور بدنیا آمده؟یعنی چند روزه در رحم پرورش یافته.!
و نیز زن او چرا باید توبه کند؟او گه در این ماجرا دخلی نداشته.
با صلوات برمحمد وآل محمد
و سلام بر پویندگان حق وحقیقت
جناب صدا با عرض تشکر از این که شما به دنبال بررسی روایات اهل بیت هستید ، ولی دوست عزیز ما هم برای پاسخ گویی به سوالات شما در حد منابع موجود می توانیم پاسخ دهیم و آن چه در کتب به ثبت رسیده است ولی باور بفرمایید از ادامه آن که چگونه شده است خبری در دست ما نیست و ما هم ارتباطی با منبع (اهل البیت )نداریم که از آن ها سوال کنیم. امیدوارم در بررسی روایات اهل بیت به یک رویه ای روی بیاورید که صحیح و معقول باشد .
التماس دعا

صدا;228191 نوشت:
با سلام.

در این تایپیک قصد دارم چندی از احادیث و روایاتی را که نمیدانم ضعیف ،جعلی و یا صحصیح هستند با کمک کارشناسان بررسی کنم.گرچه ممکن است برخی از روایات در جایی دیگر بررسی شده باشند اما خواهشمندم در صورت امکان علت صحیح یا ضعیف بودن ذکر شود.ممنون

[=garamond]سلام وعرض ادب

تشکر از مطالبی که بیان کردید
اما یک سوال دارم ایا روایاتی که جناب صدا در اول تایپیک زدند نیاز به برررسی سند ندارن تا از نظر جعلی بودن یا مرسله بودن یا مرفوعه یا ثقه بودن بررسی شود؟ وبعد از بررسی سندی بررسی دلالتی شود؟
تا ان جایی میدانم این روایات را اهل سنت برای شیعیان در سایت ها یا وبلاگها مطرح میکنند وبر اساس همین روایات نیز به شیعه تمسخر میکنند حال اگر این روایاتد درست بررسی شود بهترین جواب را میتوان برای این گروه داشت.
البته من هم به شبهاتی برخورد کردم مبنی بر همین مطالب واستفاده ازهمین احادیث وممنون میشوم اگر از حیث سند این روایات مورد بررسی قرار گیرد.زیرا اصولا این گروه به روایاتی استناد میکنند که یااز لحاظ سند یا مجهول هستند یا مرفوعه یا مرسله؛
ویا اگر هم از لحاظ سندی مشکلی نداشته باشند از لحاظ دلالتی دارای اشکال هشتند واصلا مربوط به بحث نمیشوند

موضوع قفل شده است