فرمانده ای که خبر شهادتش را امام زمان (عج)داد

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فرمانده ای که خبر شهادتش را امام زمان (عج)داد

شهید محمدابراهیم موسی پسندی در سال 1340 در شهرستان چالوس متولد شد. پس از اتمام دوره ابتدایی با شرکت در برخی کلاس های مذهبی و عقیدتی آشنایی خود با احکام دین اسلام را افزایش داد. ایشان همراه با تحصیل و تهذیب، به ورزش علاقه خاصی داشت. او در رشته وزنه برداری موفقیت های سیاسی خود را نیز در سطح ملی کسب کرد. در اوایل سال 1357 ابراهیم اقدامات سیاسی خود را نیز گسترش داد. وی با شجاعت کم نظیری که داشت در روزهایی که خفقان بر غرب استان سایه انداخته بود، به توزیع انواع کتب، عکس ها و اعلامیه های حضرت امام(ره) در شهرهای چالوس، نوشهر و تنکابن پرداخت. ایشان تشکیلاتی را نیز به طور مخفیانه در شهر چالوس راه انداخت. او به همراه دوستان مبارزش موفق شد در اقدامی متهورانه ساختمان شهربانی چالوس را به تصرف در آورده و نیروهای آن را خلع سلاح کند. با پیروزی انقلاب، ابراهیم به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست تا تقوی، شجاعت و ابتکار خود را در راه دفاع از دستاوردهای انقلاب به کار گیرد. او مدتی را در جبهه مریوان حضور یافت سپس به چالوس بازگشت و به واحد طرح و عملیات ملحق شد. وقتی آهنگ فتنه از جنگل های آمل به گوش رسید محمد چندین بار با لباس مبدل و به عنوان چوپان تا نزدیکی منافقین نفوذ کرد و از این طریق با شناسایی کامل موقعیت آنان طرح های موفقی را برای قلع و قمع منافقین ارایه داد. یک بار در حین شناسایی توسط منافقین دستگیر شد که با زیرکی و هوشیاری خاصی که داشت توانست از چنگ آنان رهایی یابد. او بسیار متواضع و فروتن بود. با این که به فرموده فرماندهی وقت لشکر ایشان مغز متفکر عملیاتی و طراحی لشکر محسوب می شد اما بسیار از همشهریان وی نیز از جایگاه مادی و معنوی او بی اطلاع بودند. ابراهیم گمنام بود و بر این گمنامی افتخار می کرد. او معاونت طرح و عملیات لشکر 25 کربلا را بر عهده داشت اما در میان نیروها هم چون رزمنده ای ساده رفت و آمد می کرد. با تاکید بسیاری از فرماندهان جنگ، موسی پسندی نقش بسیار مهمی در فتح پاسگاه شرهانی، سلسله ارتفاعات 175، موسیان و زبیدات عراق داشت. ایشان در مرحله دوم عملیات محرم بر اثر اصابت ترکش، به شدت مجروح و به بیمارستان منتقل شد ولی روح بی قرارش او را به حرکت درآورد و در فرصتی مناسب با فرار از بیمارستان خود را به رزمندگان رساند تا سهم بیشتری از مجاهدت فی سبیل الله را نصیب خود سازد. همسر او نیز از پاسداران انقلاب بود. ابراهیم به همراه همسرش خانم مرضیه عاملی پس از برگزاری مراسم ساده ازدواج راهی مناطق جنگ شد. سرانجام انتظار ایشان به پایان رسید. در غروب غم بار جمعه 9 اردیبهشت 1362 محمدابراهیم موسی پسندی به همراه همسر وفادارش در تصادفی خونین در جاده آبادان-خرمشهر در سن 22 سالگی به بارگاه کبریایی حضرت حق پر گشود.

خاطرات

سرباز امام زمان(عج)
در جواب نامه همسر شهیده اش که نوشته بود: خوشحالم همسرم سرباز امام زمان(عج) هست. نوشت؛ سرباز امام زمان(عج)، آن بسیجی است که جمجمه اش را به حق عاریه میدهد.

باز هم به جبهه برمی گردم!
وقتی از او خواستند به سپاه منطقه 3 استان مازندران و گیلان برگردد، جواب دادند: من پاسدارم و براساس حکم امام باید از دستورات اطاعت کنم ولی اگر از جبهه برگردم از سپاه بیرون آمده و به عنوان بسیجی به جبهه برمیگردم.

شام فرمانده
صالح خواجه جان می گوید: محمدابراهیم هیچ وقت دوست نداشت شناخته شود و همیشه سعی می کرد گمنام بماند. به خاطر همین هم خانواده و دوستان، اطلاعات دقیقی از محل و نوع مسئولیت او نداشتند.یک روز مادرش را در بیمارستان چالوس بستری کردند. من در لشکر 92 زرهی اهواز خدمت می کردم و از آنجایی که محمدابراهیم جبهه را ترک نمی کرد و به خانه نمی آمد، از منزل تماس گرفتند و از من خواستند تا موسی را پیدا کنم و ماجرا را با او در میان بگذارم. به پایگاه شهیدبهشتی اهواز رفتم و با پرس و جوهای زیاد به هر طریقی که بود، توانستم تا او را در واحد اطلاعات عملیات را پیدا کنم.محمدابراهیم پس از احوال پرسی، مرا به سنگر برد و با کنسرو بادمجان و کمی نان از من پذیرایی کرد. گفتم پس کمی از کنسرو می خورم تا شام اصلی را بیاورند. محمدابراهیم گفت: بخور که شام دیگری در کار نیست. با تعجب پرسیدم: شام تان همین است؟ محمدابراهیم گفت: مگر عیبی دارد؟ گفتم: اینجوری که می گفتند شما برای خودت اینجا برو بیایی داری و کلی آدم زیر دستت است. خندید و گفت: من اینجا کاره ای نیستم و در ثانی اینجا همه از یک نوع غذا می خورند.

همیشه لباس خاکی بسیجی بر تن داشت و لباس سبز آرم دار سپاهی را نمی پوشید و میگفت: «میخواهم نیروهای بسیجی با من راحت باشند.» بارها ناشناس همراه آنان به کندن کانال میپرداخت و از مشکلات آنان آگاه و در جلسات به رفع آن میپرداخت. چند روز قبل از شهادت، از مادرش خواست لباس سبز سپاه را برایش بفرستد و در غروب نهم اردیبهشت سال شصت و دو همزمان با روز وفات حضرت زینب(س)، 53 روز پس از ازدواج با لباس سبز سپاهی به همراه همسر شهیده اش مرضیه عاملی به آسمانیان پیوستند.

بوی خوش صاحب الزمان(عج)
مادر شهید نقل می کند: روزی برای تمیز کردن اتاق محمدابراهیم به داخل اتاقش رفتم. عطر بسیار خوشی به مشامم رسید و احساس کردم نور خاصی در اتاق است ٬محمد بسیار خوشحال بود و حال خاصی داشت.
به او گفتم: «مادر چرا اتاق تو حال دیگری دارد؟» گفت: «چیزی نیست.» خیلی اصرار کردم ولی چیزی نمی گفت. پس از کلی خواهش گفت: «به شرطی می گویم که تا زمانی که من زنده ام به کسی نگویید.»من قول دادم و محمدابراهیم گفت: «همین الان حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشریف آورده بود در اتاق من و با هم صحبت کردیم.
اول خوشحالم که سعادت دیدار مولایم نصیبم شد، دوم اینکه آقا مرا به عنوان سرباز اسلام بشارت دادند و سرانجام کارم را شهادت در راه خدا نوید دادند و من در جبهه و خط مقدم همچنین صحنه هایی را دیده ام.»

فرازهایی از مناجات شهید
اگر یک روز دلتان هوای شهید کرد، ما را هم به دلتان راه دهید...
اگر راه افتادید تا سری به دیوارنوشت های قدیم بزنید و بوی شهید را آنجا بجویید ما را همسفر کنید...
ما با بوی شهید پر و بال می گیریم. ما با بوی شهید رخت آسمان می پوشیم و هم بال ملائک قدسی می شویم...
اگر روزی شهدا به خوابتان آمدند، ما را هم به دشت خوبتان ببرید...
اگر بوی عباس(ع) به سرسرای کویتان وزید و لباس دلتان و پرچم روحتان را نوازش کرد قسمتی ما را هم کنار بگذارید...
ما هیچ وقت با شهدا خداحافظی نمی کنیم...
ما می خواهیم هر کدام مان سایه یک شهید بر روی زمین باشیم...
ما می خواهیم یک بسیجی باشیم...
ما می خواهیم هرکدام مان سایه یک شهید بر روی زمین باشیم، تا ما هم همسایه دیوار به دیوار خدا باشیم...


تصویر دست نوشت امام خامنه ای برای این فرمانده

خداوندا در دنیا و آخرت ما را شرمنده ی شهدا نکن.
ان شاالله پرچم مقدس ایران با دست مجروح رهبرم به دست مبارک آقا امام زمان (عج) برسد.
یا حق

خادم شهدا313;412408 نوشت:
فرازهایی از مناجات شهید
اگر یک روز دلتان هوای شهید کرد، ما را هم به دلتان راه دهید...
اگر راه افتادید تا سری به دیوارنوشت های قدیم بزنید و بوی شهید را آنجا بجویید ما را همسفر کنید...
ما با بوی شهید پر و بال می گیریم. ما با بوی شهید رخت آسمان می پوشیم و هم بال ملائک قدسی می شویم...
اگر روزی شهدا به خوابتان آمدند، ما را هم به دشت خوبتان ببرید...
اگر بوی عباس(ع) به سرسرای کویتان وزید و لباس دلتان و پرچم روحتان را نوازش کرد قسمتی ما را هم کنار بگذارید...
ما هیچ وقت با شهدا خداحافظی نمی کنیم...
ما می خواهیم هر کدام مان سایه یک شهید بر روی زمین باشیم...
ما می خواهیم یک بسیجی باشیم...
ما می خواهیم هرکدام مان سایه یک شهید بر روی زمین باشیم، تا ما هم همسایه دیوار به دیوار خدا باشیم...

:Sham::Sham::Sham::Sham::Gol::Gol::Gol::Sham::Sham::Sham::Sham: