خطابه های زینب کبرى (س)

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خطابه های زینب کبرى (س)

کاروان اسیران، یازدهم محرم به سوى کوفه حرکت داده شد؛ کوفه اى که مردمانش با نوشتن نامه هاى فراوان، از امام حسین (ع) دعوت کرده و قول داده بودند که او را یارى نمایند، اما فریب نیرنگ هاى ابن زیاد را خوردند و از قدرت وى ترسیدند و پیمان شکنى کردند.

اکنون این مردمان باید شاهد کاروان اسیران کربلا باشند. ابن زیاد که مى ترسید مبادا آن مردم خفته از خواب مرگ بار خویش بیدار شوند و جنبشى انسانى و اصیل براى تباه ساختن ریشه هاى حیات ننگین او انجام گیرد، به شدت اوضاع را تحت نظر داشت

و حکومت نظامى سختى اعلام کرد. آن گاه دستور داد خاندان فضیلت را وارد کوفه کنند، در حالى که پیشاپیش آنها سرهاى شهیدان و آزادمردان بر بالاى نیزه بود.( 1)

خاندان عصمت و طهارت با چنین وضعیتى وارد کوفه شدند و در میان مردم افسون شده و اجتماع عظیم کوفه قرار گرفتند. در این میان، حضرت زینب (س) تصمیم گرفت این اجتماع غافل را بیدار کند.

بنابر این با نداى قاطع فرمان سکوت داد: «و قد اومأت الى الناس ان اسکتوا فارتدت الانفاس و سکنت الاجراس». در آن هیاهو و غلغله که اگر دهل مى زدند صدایش به جایى نمى رسید؛ گویى نفس ها در سینه حبس شد و صداى زنگ ها و هیاهوها خاموش گشت، مرکب ها هم ایستادند.( 2)

همه گوش فرا دادند تا سخنان آن بانوى بزرگوار را بشنوند. حضرت زینب (س) براى این که به این مردم غافل که با نگاه هاى تحقیرآمیز به کاروان مى نگریستند بفهماند که این کاروان چه کسانى هستند لب به سخن گشود و پس از حمد خدا فرمود:

«درود مى فرستم بر پدرم محمد و خاندان پاک او».(3)

و سپس خطبه خود را ادامه داد. او در این خطبه سعى کرد مردم را آگاه نماید و جنایتى را که فرزند معاویه با دست آنان در صحراى کربلا انجام داده، آشکار سازد و آنها را نیز براى آن ظلم بزرگ سرزنش و توبیخ کند.

قسمتى از خطابه آتشین زینب (س) این گونه است: «واى بر شما اى مردم کوفه! آیا مى دانید کدام پاره جگر از مصطفى را شکافتید و کدام پرده نشین عصمت را از پرده بیرون افکندید؟

آیا مى دانید چه خونى از پیغمبر به زمین ریختید و چه حرمتى از او هتک نمودید؟ شما گناهى قبیح و داهیه اى عظیم انجام دادید؛ گناهى که زمین را پر کرده و آسمان را فرا گرفته است.

آیا عجب مى کنید اگر آسمان خون ببارد؟ هر آینه عذاب خداوند در آخرت، ذلت آور و سخت تر است، در حالى که آن روز شما یارى نمى شوید و حمایت نخواهید شد.

اکنون که خداوند به شما مهلت داده دل خوش نباشید، چه آن که خدا در مجازات عجله نمى کند و بیم ندارد که وقت مکافات سپرى گردد و بدانید که پروردگار شما در کمین گاه است».(4)

این سخنان چنان بر دل هاى مردم خفته کوفه اثر گذاشت که در صدد بر آمدند براى جبران گذشته خود، از فرزند زیاد و همه مسبّبان حادثه کربلا انتقام بگیرند. «انقلاب خونین و سهمگینى که کوفه به رهبرى مختار و سلیمان بن صرد، علیه دستگاه بیدادگر به وجود آورد چیزى جز یک ثمره شیرین براى خطابه آتشین و گرم زینب نبوده است».(5)

سخنان حضرت زینب آن چنان گیرا و جذاب بود که نوشته اند: «به خدا قسم در آن روز مردم کوفه را دیدم که بهت زده اشک مى ریزند و از شدت غم دست ها را بر دهان گرفته و انگشت هاى خود را مى گزند.»( 6)

خطبه زینب (س) در مجلس ابن زیاد

عبیدالله که فکر مى کرد با شهادت امام حسین (ع) و یارانش به پیروزى رسیده است، مجلس بزرگى ترتیب داد که در آن، اشراف و بزرگان کوفه و بسیارى از طبقات مردم شرکت داشتند.

سپس دستور داد خاندان حسین (ع) را وارد کنند. او فکر مى کرد اهل بیت امام که اکنون در اسارت هستند، در مقابل او خضوع و خشوع مى کنند، اما بر خلاف تصور او، اهل بیت مخصوصاً حضرت زینب (س) هنگام ورود به مجلس کمترین اعتنایى به او نکردند.

ابن زیاد از این بابت سخت بر آشفت و براى انتقام از آنها گفت: «الحمد لله الّذى فضحکم و قتلکم و اکذب احدوثتکم؛(7) حمد خداى را که شما را رسوا کرد و شما را کشت و دروغ شما را آشکار ساخت.»
او با این سخنان در صدد بود که شهادت امام (ع) و یارانش را خواست خدا بنامد و به افراد حاضر در جلسه بگوید که اینها افرادى هستند رسوا شده و به دلیل دروغ گویى، مغلوب گشته اند.

اما حضرت زینب (س) در جواب آن ملعون، با قاطعیت فرمود: «انما یفضح الفاسق و تکذب الفاجر و هو غیرنا و الحمد للّه؛(8) رسوایى براى فاسقان و دروغ گویى، کار بدکاران است و اهل بیت پیامبر از این صفات مبرّا هستند.»

استان دار کوفه براى این که تصریح کند حادثه کربلا خواست خدا بوده گفت: «کیف رأیت صنع اللّه باخیک؛(9)

کار خدا را با برادرت چگونه دیدى؟!» او نیز قصد داشت جنایات کثیف خود را خواست خدا معرفى کند و بدین وسیله مردم را فریب دهد، اما حضرت زینب (س) لب به سخن گشود و خطبه اى رسا ایراد کرد

و شهادت امام حسین (ع) و یارانش را مصلحت حق دانست و فرمود: آنها به اختیار خود به سوى قتل گاه رفتند. آن گاه پسر زیاد را به دلیل جنایاتى که انجام داده بود نکوهش کرد و به او گفت: حسابش در دادگاه عدل الهى روشن خواهد شد.

حضرت زینب (س) نه تنها از ابن زیاد و قدرتش هیچ واهمه اى نداشت، بلکه او را بسیار خوار و حقیر بر شمرد و جمله اى گفت که جگر ابن زیاد آتش گرفت؛ گفت: «یابن مرجانه»! مرجانه، مادر ابن زیاد بود و چون زنى بد نام بود(10)

نمى خواست کسى اسم مادرش را به زبان بیاورد. حضرت زینب با بیان این جمله به ابن زیاد فهماند که رسوایى از آن خود اوست، نه خاندان پیامبر و به این ترتیب وى را تحقیر نمود و اجازه نداد که بر جنایت ها و وحشى گیرى هاى خود پرده بگذارد.

پی نوشت:

1) سیدعبدالکریم هاشمى نژاد، درسى که حسین به انسان ها آموخت، ص 306.
2) مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج 1، ص 411.
3) سیدعبدالکریم هاشمى نژاد، درسى که حسین به انسان ها آموخت، ص 311.
4) همان، ص 314.
5) همان، ص 317.
6) لهوف سید بن طاووس، ص 88.
7) ناسخ التواریخ، حالات سیدالشهدا، ج 3، ص 61.
Dirol مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج 1، ص 426.
9) سیدعبدالکریم هاشمى نژاد، درسى که حسین به انسان ها آموخت، ص 320.
10) مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج 1، ص 426.

با سلام
فن خطبه خواني در هنگامه هاي مهم و سرنوشت ساز براي اسلام را حضرت زينب(س) از مادر بزرگوارشان به ارث برده بودند.
و در لحظه كه نياز به دفاع از ولايت بود با شجاعت كامل وارد ميدان شدند و با سخنان خود همچو مادر گراميشان نگذاشتند كه ولايت زمانشان بي حامي بماند.
اكنون نيز بايد بانوان زمان ما زينب وار به دفاع از رهبر زمانشان بر خيزند.زيرا كه حمايت از ولايت فقيه در زمان ما مقدمه ي فرمانبرداري و دفاع از ولايت امام زمان(عج) خواهد بود.ان شاالله

پ.ن: اولين باري كه خطبه هاي حضرت زينب رو خوندم سخنراني مهمي داشتم و قرار بود با صحبت هاي من از حق يه عده دفاع بشه . خواهرم كتابي روبه من داد وپيشنهاد كرد كه بخش هايي از اون رو حتما مطالعه كنم(بخش هايي مربوط به خطبه هاي حضرت زينب) قبل از خوندن اون به شدت استرس داشتم ولي بعدش آرامش خاصي پيدا كردم و خيلي خوب تونستم از عهده سخنراني بر بيام. و


موضوع قفل شده است