تعريف توكل؟
تبهای اولیه
راغب اصفهانى درباره معناى توكل مىفرمايد: اگر كلمه توكل با «لام» بيايد به معناى تولى و عهدهدار شدن سرپرستى مىباشد مثل توكلت لفلان مىباشد يعنى من متولى و عهده دار سرپرستى فلانى شدم و اگر با على بيايد بمعناى اعتماد كردن مىباشد مثل توكلت على فلان يعنى اعتماد كردم بر فلانى (المفردات راغب اصفهانى) برخى از بزرگان توكل به همين معنا را با تفويض به يك معنا و يا حداقل نزديك به هم دانستهاند زيرا توكل را به معناى واگذار كردن كار به ديگرى معنا كردهاند در حالى كه تفويض چنين معنايى را دارد.
ثقه الاسلام كلينى در اصول كافى التفويض الى الله (واگذار كردن كار به خدا) در باب التوكل على الله (اعتماد كردن به خدا) در يك باب آوردهاند(1) جناب خواجه نصير الدين طوسى در كتاب اوصافالاشراف درباره توكل مىفرمايد: (مقصود از توكل اين است كه بنده هر كارى كه مىكند و براى او پيش مىآيد به خداى متعال واگذارد زيرا كه مىداند خدا از خود او تواناتر و قوىتر است و به نحو احسن انجام مىدهد سپس به قضاى خدا راضى باش و با وجود اين در امورى كه خدا به او واگذر فرموده است.
كوشش و جديت كند و خود را با كوشش و قدرت و اراده خويش از اسباب و شروطى بداند كه موجب تعلق اراده و قدرت خدا به امر او مىشود و معنى لاجبر و لاتفويض «بل امر بين الامرين» هم از اين بيان ظاهر مىگردد،(2).
آوردن معناى تفويض در تعريف توكل و اينها را به نزديك به هم دانستن توجيهى وجيه دارد زيرا توكل يعنى اعتماد كردن و تفويض يعنى واگذار كردن و لازمه واگذارى اعتماد كردن مىباشد.
وقتى كسى به كسى ديگر اعتماد مىكند به راحتى و بدون دغدغه كار خود را هم به او واگذار مىكند ازاينرو در قسمتى از روايتى در باب توكل و تفويض اصول كافى چنين آمده: فتوكل على الله بتفويض ذالك اليه.(3)
يعنى با واگذار كردن كار به خداى تعالى بر او توكل كن پس تفويض ظهور بخش و لازمه بروز توكل مىباشد
در پارهاى از روايات تعريف توكل به لحاظ همان معناى لازم ذكر شده است حال معناى لازم همان معناى تفويض است يا معناى لازمى ديگر مثلاً در روايتى پيامبر (ص) از جبرئيل مىپرسند: ما التوكل على الله عزوجل؟ فقال: العلم بانّ المخلوق لايضر و لاينفع و لامعطى و لايمنع و استعمال الياس من الخلق فاذا كان العبد كذالك لم يعمل لاحد سوى الله و لم يرج و لم يخف سوى الله و لم يطمع فى احد سوى الله فهذا هو التوكل توكل برخداى عزوجل چيست؟ جبرئيل عرض كرد: علم داشتن به اين كه مخلوق نه زيانى مىرساند ونه سودى مىبخشد و نه مىدهد و نه باز مىدارد و به كار گرفتن يأس از خلق (يعنى آن يأس باطنى را كه نسبت به مردم دارد در عمل و خارج نشان دهد)
پس هر گاه بنده چنان باشد براى احدى غير از خدا كار نمىكند و جز خدا اميد ندارد و از غير او ترسى ندارد و در احدى غير از خدا طمع ندارد اين همان توكل است در تمام اين فقرات توكل به معناى لازم آن گرفته شده است مثلاً وقتى انسان علم دارد كه مخلوق نه ضررى مىرساند و نه سودى مىبخشد كه فقط بر خداى تعالى اعتماد داشته باشد ونسبت به مخلوق نه ضررى مىرساند و نه سودى مىبخشد كه فقط بر خداى تعالى اعتماد داشته و كارش را به او واگذار كرده باشد در اين صورت فقرات حديث شريف به معناى لازم لازم گرفته شدهاند»(ميزان(4).
پس خلاصه توكل بر خدا يعنى اعتماد كردن بر خداى تعالى و واگذار كردن كار به او و تسليم اراده و مشيت او بودن و هيچگونه اعتماد و تكيه نداشتن و استقلال ندادن به اسباب غير از مسبب الاسباب يعنى حضرت حق تعالى.
البته واضح است كه معناى توكل آن نيست كه انسان به دنبال اسباب كار نرود زيرا تمامى كارها با اسباب انجام مىگيرند ولى فقط بايد بداند كه اسباب از خود چيزى نداشته و هرگز مستقل نمىباشند و تنها تكيه گاه خداى تعالى مىباشد.(5)
پىنوشت:
(1) (اصول كافى ج 3 مترجم، ص 103)
(2) (همان، ص 106)
(3) (همان ص 106 ر، 5)
(4) الحكمه، ج 10، ص 676، 22223)
(5) (با استفاده از الميزان، علامه طباطبايى ج 5 ص 239)