جمع بندی این سخن آقای پناهیان تا چه اندازه صحیح است؟ (تنهایی انسان)

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
این سخن آقای پناهیان تا چه اندازه صحیح است؟ (تنهایی انسان)

با سلام
این سخن آقای پناهیان تا چه اندازه درسته؟ منبع روایی تا قرآنی داره؟




باتشکر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد هادی

seyedali2;829614 نوشت:
با سلام
این سخن آقای پناهیان تا چه اندازه درسته؟ منبع روایی تا قرآنی داره؟

با سلام و عرض ادب و تقدیر از پرسش زیبایتان
غربت انسان در جهان
در ادبیات عرفانی، انسان در دنیا حكم یك فردی را دارد كه در بلاد غربت بسر می برد، چه جور احساس غربت و احساس بیگانگی و احساس عدم تجانس می كند؟ انسان در این جهان یك نوع احساس بیگانگی با همه ی این عالم می كند و یك نوع احساس غربت در همه ی عالم می كند؛ چرا؟ می گویند برای این است كه ما، آنكه «ما» ی واقعی ماست كه همان روح الهی (وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی ) است، از جای دیگر به اینجا افاضه شده و باید برگردد، وطن اصلی اش اینجا نیست، جای دیگر است. از جای دیگر آمده و باید به آنجا برگردد، پس وطنش اینجا نیست، اینجا وطن سنگ است، وطن خاك است، وطن كلوخ است، وطن گیاه است، وطن سگ است، وطن حیوان است، یعنی موجودات صددرصد طبیعی، ولی ما یك موجود صددرصد طبیعی نیستیم، آن واقعیت ما واقعیت ماوراء الطبیعی است، وطن اصلی ما آنجاست، ما را از آنجا جدا كرده اند. این است كه ما در اینجا غریب هستیم.
این است كه عرفا بحث بسیار شیرینی دارند راجع به غربت انسان. جامی قطعه ای دارد كه می گوید:

«دلا تا كی در این كاخ مجازی
كنی مانند طفلان خاكبازی
تویی آن دست پرور مرغ گستاخ
كه بودت آشیان بیرون از این كاخ
چرا زان آشیان بیگانه گشتی
چو دونان مرغ این ویرانه گشتی
خلیل آسا دم از ملك یقین زن
نوای لااحب الافلین زن»

چه تمثیل عالی ای است! این ناله ی نی، این ناله ای كه به قول او شور در همه ی جهان فكنده و همه را به تب حركت و به طرب و هیجان می آورد، ناله ی چیست؟ ناله ی غربت است، ناله ی شوق است، ناله ی هجران است، ناله ی میل به بازگشت است: من یك تكه چوب هستم؛ چون مرا از نیستان بریدند و به اینجا آوردند این ناله ی غربت است كه در میان شما تنها مانده ام؛ شما یك عده انسانها هستید، یك عده سنگ و كلوخ و از این حرفها، من كه اینجا نیی نمی بینم، من باید برگردم به نیستان، من میان شما غریبم.

«بشنو از نی چون حكایت می كند
از جداییها شكایت می كند
كز نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق»

بنابراین سخن استاد پناهیان در راستای فرمایشات استاد شهید مرتضی مطهری است؛ یعنی اولا انسان غریب و تنهاست و ثانیا غربت انسان به چیزی جز تقرب الی الله برطرف نمی شود .
منبع: «مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 428- 426»

با كسب اجازه از محضر استاد هادي بزرگوار

معرفي كتاب
من مانده ام تنهای تنها (مهارت های رویارویی با غم غربت)، انتشارات امام خميني قم


class: contentpaneopen

[TD="class: buttonheading align: right"][/TD]
[TD="class: buttonheading align: right"]
[/TD]
[TD="class: buttonheading width: 100% align: right"]
[/TD]

class: contentpaneopen

[/TD]
[TD="class: createdate"]

هر انسانی ممکن است در موقعیتی از زندگی خود به اجبار یا اختیار، به ترک یار مونس و دیار مأنوسش نیازمند شود. این سفرها ممکن است به دلیل تجاری، امنیتی، تحصیلی، آموزشی، خدمت سربازی، ازدواج، تبلیغ دین، بازاریابی، مأموریت، و... باشد. با جدایی از یار مونس و دیار مأنوس ما با رویدادهای مختلف تلخ و شیرین روبرو می شویم. یکی از رویدادهای تلخ که سلامت تن و روان مسافر و غریب را تهدید می کند غم غربت یا غربت زدگی( Homesickness ) است. این اختلال ما عایق ضخیمی برای شادکامی و رضایت از زندگی است و ما را از هدفی که براش سفر کرده ایم باز می دارد.

اقسام غربت

غربت اقسامی مختلفی دارد:
١-غربت فیزیکی: از شهری به شهری
٢-غربت حال: عالمی میان فاسقان، مومنی میان کفار
٣-غربت همّت : عرفی که اهل کشف و شهود است میان مردم طبیعی که بی خبر اند از این احوال
۴-غربت وجودی: انسان تنها در عالم هستی، احساس پوچی و بی معنایی
۵-غربت در عین حضور: خدا، امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در بین ما
متأسفانه با این که غم غربت مشکلات فراوانی را به فرد، خانواده، اقتصاد، فرهنگ و علم تحمیل کرده است، ما، مراکز آموزشی، مسئولان صنایع و پادگان ها و دانشگاه ها برای سلامت افراد زیر مجموعه تدبیر پیشگیرانه و درمانگرانه ای نیندیشیده اند. مهارت های زیر خلاصه ای از کتاب من مانده ام تنهای تنها(مهارت های رویارویی با غم غربت) از انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی است :

1- پذیرش غم: به هرحال دوری از یار و دیار تلخ است باید اجازه ندهم غم در سرزمین وجودم لشکر اندازد. انکار مشکل فقط سبب می شود به موقع تدبیر و علاج نکنیم و مشکل روز به روز عمیق تر شود.

2- انجام دستورات غم زدای اسلام (دعا، صله رحم و..)

3- انجام دستورات شادی زای اسلام( نگاه به سبزه، پیاده روی، خوردن عسل، سوارکاری، شنا، نگاه به آب روان و..)

4- جهان بینی توحیدی؛ توکل، توسل، دعا و توجه به این که همه عالم و همه امور به دست خداست احساس غریبی نمی کنیم؛ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست.

5- ایجاد حس تداوم؛ پوشیدن لباس محلی، چیدمان بومی و محلی در منزل، معاشرت با افراد هم محل و صحبت کردن با زبان محلی با آنها در شهر یا کشور جدید، استفاده از پوستر محل زندگی قبلی و... به ما حس تداوم زندگی در محل سابق را می بخشد.

6- اشتغال ذهنی و جسمی و معنوی: نوشتن داستان، نقاشی، طراحی، وبلاگ نویسی و در کل فرار از بیکاری نقش مهمی در سلامت روان دارد. حضرت علی علیه السّلام می فرمایند: اگر نفس خود را مشغول نکنی او تو را مشغول می کند.

7- مطالعه و علم آموزی: دین و روان شناسی می گوید: مطالعه، نوشتن و.. سبب آرامش و فرار از یک نواختی و روزمرگی و افکار مزاحم می شود.

8- شوخ طبعی و مزاح: شوخی ما را از حالت ترد و شکننده بودن خارج می کند و سبب افزایش مهارت های ارتباط انسانی و ایجاد خُلق مثبت می شود.

9- الگوگیری از افراد موفق: افرادی که اهل سفر بودند مانند امام خمینی (رحمة الله)، سعدی، مولوی، چمران و... موفق تر بوده اند و نگاهشان به زندگی جامع تر بوده است.

10- تغییر نگرش: دوری از خانواده سخت است ولی بدون رنج، گنجی است.

11- شکیبایی: بی صبری و بی تابی مانند سرسره است خودت را محکم نگیری یا از لب آن بلند نشوی با شتاب به زیر می کشاندت.

12- وادار کردن خود به حلم و صبر و تظاهر به آن.

13- تشکیل خودیاری: با افرادی که مثل شما در غربت زندگی می کنند بیشتر بجوشد. بلای عمومی، عروسی است! و مشکلات از یاد انسان می رود.

14- ورزش: ورزش به ویژه گروهی نقش چشمگیری در سلامت تن، تقویت اراده، اعتماد به نفس، احساس کارآمدی و قدرت در برابر مشکلات دارد.

15- تصویرسازی ذهنی مثبت: تجسم آینده ای موفق با تحقق اهداف، تجسم بودن در فضایی آرام به جای تجسم بدبختی می تواند سبب شادکامی شود.

16- فهرست کردن سودهای سفر و مطالعه گاه گاهی آن.

17- آشنایی با مکانیزم های دفاعی: روان ما در سختی ها برای حفظ خود واکنش های تدافعی از خود بروز می دهد مثل بهانه گیری، اجتناب از موقعیت، تعمیم یک مشکل جزئی به کل زندگی مثلا اگر از یک نفر بدی دید می گوید مردم این شهر بد و وحشی و تندخو هستند و...

18- اصلاح خطاهای شناختی: فرد مضطرب درگیر افکار و باورهای غلط می شود. در واقع هیجان منفی جلوی بینش صحیح را می گیرد. مثلا می گوید چون این مدت حال خوب یا درآمد مناسب، یا رفیق همراه نداشتم، در این محل جدید به من بد می گذرد.

19- کشف محیط و منابع رفع نیازمندی ها: مثل یاد گرفتن آدرس فروشگاه ها، کلانتری و خدمات درمانی در محل زندگی جدید.

20- تماس تلفنی، چتی، ایمیلی و پیامکی «متعادل» با خانواده

21- تقویت بنیه اقتصادی؛

22- برنامه ریزی: برای سفر در وقت مناسب (نه وقت و بی وقت) به دیار خود برنامه ریزی کنیم.

23- مقابله با خودگویی های منفی: اجتناب از گفتن مردم این جا یه حالی هستند، من نمی توانم با مردم این جا کنار بیام و...

24- تلقین جملات تأکیدی مثبت: چه میوه هایی در این شهر هست! این جا با رسم ها و زبان جدیدی آشنا شدم، سفر، سبب اندوختن تجربه می شود؛ بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

25- فعالیت های جمعی و گروهی: اردو، مطالعه در کتابخانه، تفریح دسته جمعی و...

26- استفاده از فرصت ها: تمرین برای زندگی مستقل، یادگیری رسم و رسوم و زبان مردم محل جدید.

27- تهیه سوغات: آزاده ای به همسرش گفت در زندان پول نداشتم برایتان چیزی ارزشمند بخرم، قرآن را حفظ کردم تا هنگام برگشت به شما هدیه بدهم.

28- کمک از روان شناس و روان پزشک در شرایط اورژانسی مثل افسرده شدن یا اضطرابی شدن.

منبع: محمدحسين قديري، ماهنامه خانه خوبان


[="Tahoma"][="DarkGreen"]

حامی;830601 نوشت:
-غربت وجودی: انسان تنها در عالم هستی، احساس پوچی و بی معنایی

از بين روان شناسان اريك فروم هم مي گويد انسان از وقتي كه از مهد آرام خود يعني طبيعت مادرش جدا مي شود با اضطراب جدايي و تنهايي به دنيا مي آيد و انسان ها دو گونه به جنگ اين اضطراب مي روند:
الف) سازنده: غرق شدن در كارهاي هنري، كار متناسب با علاقه و استعداد و عشق هاي سازنده...
ب) مخرب: مواد مخدر، عياشي، افراط در كار، تخدير ذهن با موسيقي شنيدن افراطي[/]

پرسش:
این سخن استاد پناهیان که می فرماید: انسان موجود تنهایی است و تنهایی اش جز با خدا برطرف نمی شود؛ درست است؟


پاسخ:
در ادبیات عرفانی، انسان در دنیا حكم یك فردی را دارد كه در بلاد غربت بسر می برد، چه جور احساس غربت و احساس بیگانگی و احساس عدم تجانس می كند؟ انسان در این جهان یك نوع احساس بیگانگی با همه ی این عالم می كند و یك نوع احساس غربت در همه ی عالم می كند؛ چرا؟ می گویند برای این است كه ما، آنكه «ما» ی واقعی ماست كه همان روح الهی (1)است، از جای دیگر به اینجا افاضه شده و باید برگردد، وطن اصلی اش اینجا نیست، جای دیگر است. از جای دیگر آمده و باید به آنجا برگردد، پس وطنش اینجا نیست، اینجا وطن سنگ است، وطن خاك است، وطن كلوخ است، وطن گیاه است، وطن سگ است، وطن حیوان است، یعنی موجودات صددرصد طبیعی، ولی ما یك موجود صددرصد طبیعی نیستیم، آن واقعیت ما واقعیت ماوراء الطبیعی است، وطن اصلی ما آنجاست، ما را از آنجا جدا كرده اند. این است كه ما در اینجا غریب هستیم.(2)
جامی قطعه ای دارد كه می گوید:
«دلا تا كی در این كاخ مجازی
كنی مانند طفلان خاكبازی
تویی آن دست پرور مرغ گستاخ
كه بودت آشیان بیرون از این كاخ
چرا زان آشیان بیگانه گشتی
چو دونان مرغ این ویرانه گشتی
خلیل آسا دم از ملك یقین زن
نوای لااحب الافلین زن»
خلاصه کلام این است که سخن استاد پناهیان درست است؛ چرا که اولا انسان غریب و تنهاست چون موطن اصلی انسان این جا نیست و ثانیا غربت انسان به چیزی جز تقرب الی الله برطرف نمی شود .
پی نوشت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»(حجر:29) از روخ خود در آن دمیدم.
2. مجموعه آثار شهید مطهری . ج23، ص: 428- 426»

موضوع قفل شده است