جمع بندی بررسی یک روایت از حضرت علی در رد نظریه ولایت فقیه

تب‌های اولیه

41 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی یک روایت از حضرت علی در رد نظریه ولایت فقیه

با عرض سلام و ادب
در زیر، قسمت‌هایی از وصیت حضرت علی بن ابی طالب علیه‌السّلام به کمیل بن زیاد را آورده‌ام. این حدیث را تا به‌حال در هیچ سایت و تالار گفتگویی ندیده‌ام که مورد بررسی قرار گرفته باشد. از شما کارشناسان و کاربران محترم تقاضا دارم تا به صورت کاملا مستدل و بدون آوردن روایاتی مانند "اللهم ارحم خلفایی" و یا "علما حکام علی الناس" به بررسی منطقی همین روایت بپردازید! روایت کامل با سند در کتاب بسیار معتبر بشار‌ة‌ المصطفی لشیعة المرتضی موجود است و بنده قسمت‌هایی از آن را که به بحث مربوط است، بدون هیچ‌گونه تقطیع کلامی که باعث تغییر معنی شود آورده‌ام. حتی برش‌‌ها را با نقطه‌چین مشخص کرده‌ام. این حدیث صراحتا ادعای اثبات نشده (برای اهل انصاف و تعقل) ولایت فقیه را رد می‌کند. لطفا بدون تعصب پاسخ بدهید. حدیث در زیر آمده است:

ای کمیل! شیطان از طرف خودش وعده نمی‌دهد، بلکه از طرف پروردگارش وعده می‌دهد تا آنها را وادار به معصیت و گناه کند و در پستی‌ها سرنگون سازد.
ای کمیل! او با نیرنگ‌های دقیق و حساب شده نزد تو می‌آید و به چیزی تو را امر می‌کند که می‌داند تو به آن مأنوس هستی، مثلا به اطاعتی که حاضر نیستی آن را واگذاری و ترک کنی، آن‌وقت تو پیش خود خیال می‌کنی که او فرشته‌ای کریم است که به تو این فرمان را داده در حالی که او همان شیطان رجیم و رانده شده است.
.
.
.
ای کمیل! فریب کسانی را که نمازهای طولانی می‌خوانند و دائما روزه می‌گیرند و صدقه می‌دهند و می‌پندارند انسان‌های موفقی هستند را نخور.
.
.
.
ای کمیل! جنگ و جهادی پذیرفته نیست مگر با اذن و اجازه امام عادل، و گرفتن و برداشتن غنیمت جنگی نیز جایز نیست، مگر با حضور امام و رهبر فاضل.
ای کمیل! اگر خداوند در زمین پیامبری مبعوث نمی‌کرد و در روی زمین یک مؤمن پرهیزگار می‌بود، آیا او در دعای خود و خواندن مردم به‌سوی خدا خطاکار بود یا کارش صحیح و به‌ هدف رسیده؟
بلی، به‌ خدا قسم خطاکار بود تا هنگامی که خدای تعالی او را به مقام پیامبری منصوب می‌کرد و به او اهلیّت و شایستگی لازم را می‌داد.
ای کمیل! دین از آن خداست. پس مبادا سخنان این امت فریب‌خورده که پس از هدایت الهی گمراه شدند و انکار کردند و کافر شدند، پس از اینکه سخن حق را قبول کرده بودند، تو را گول بزند.
ای کمیل! خداوند قیام برای دین را از هیچ کس نمی‌پذیرد مگر از رسول و فرستاده خویش و یا پیامبر و یا وصیّ و جانشین او.
ای کمیل! رهبری حقیقی جامعه فقط به‌وسیله نبوت و رسالت و امامت برپا است و بعد از این‌ها نیستند مگر ولایت‌مداران دروغین یا افراد زورگوی گمراه و ستم‌کارانی که به نا حق بر این مسند تکیه زده‌اند.

بشارة‌ المصطفی لشیعة المرتضی
حدیث چهل و سوم
وصایای امیرالمؤمنین علی (ع) به کمیل بن زیاد

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مشکور

آنتی بدعت;948398 نوشت:
با عرض سلام و ادب
در زیر، قسمت‌هایی از وصیت حضرت علی بن ابی طالب علیه‌السّلام به کمیل بن زیاد را آورده‌ام. این حدیث را تا به‌حال در هیچ سایت و تالار گفتگویی ندیده‌ام که مورد بررسی قرار گرفته باشد. از شما کارشناسان و کاربران محترم تقاضا دارم تا به صورت کاملا مستدل و بدون آوردن روایاتی مانند "اللهم ارحم خلفایی" و یا "علما حکام علی الناس" به بررسی منطقی همین روایت بپردازید! روایت کامل با سند در کتاب بسیار معتبر بشار‌ة‌ المصطفی لشیعة المرتضی موجود است و بنده قسمت‌هایی از آن را که به بحث مربوط است، بدون هیچ‌گونه تقطیع کلامی که باعث تغییر معنی شود آورده‌ام. حتی برش‌‌ها را با نقطه‌چین مشخص کرده‌ام. این حدیث صراحتا ادعای اثبات نشده (برای اهل انصاف و تعقل) ولایت فقیه را رد می‌کند. لطفا بدون تعصب پاسخ بدهید. حدیث در زیر آمده است:

ای کمیل! شیطان از طرف خودش وعده نمی‌دهد، بلکه از طرف پروردگارش وعده می‌دهد تا آنها را وادار به معصیت و گناه کند و در پستی‌ها سرنگون سازد.
ای کمیل! او با نیرنگ‌های دقیق و حساب شده نزد تو می‌آید و به چیزی تو را امر می‌کند که می‌داند تو به آن مأنوس هستی، مثلا به اطاعتی که حاضر نیستی آن را واگذاری و ترک کنی، آن‌وقت تو پیش خود خیال می‌کنی که او فرشته‌ای کریم است که به تو این فرمان را داده در حالی که او همان شیطان رجیم و رانده شده است.
.
ای کمیل! فریب کسانی را که نمازهای طولانی می‌خوانند و دائما روزه می‌گیرند و صدقه می‌دهند و می‌پندارند انسان‌های موفقی هستند را نخور.
.
ای کمیل! جنگ و جهادی پذیرفته نیست مگر با اذن و اجازه امام عادل، و گرفتن و برداشتن غنیمت جنگی نیز جایز نیست، مگر با حضور امام و رهبر فاضل.
ای کمیل! اگر خداوند در زمین پیامبری مبعوث نمی‌کرد و در روی زمین یک مؤمن پرهیزگار می‌بود، آیا او در دعای خود و خواندن مردم به‌سوی خدا خطاکار بود یا کارش صحیح و به‌ هدف رسیده؟
بلی، به‌ خدا قسم خطاکار بود تا هنگامی که خدای تعالی او را به مقام پیامبری منصوب می‌کرد و به او اهلیّت و شایستگی لازم را می‌داد.
ای کمیل! دین از آن خداست. پس مبادا سخنان این امت فریب‌خورده که پس از هدایت الهی گمراه شدند و انکار کردند و کافر شدند، پس از اینکه سخن حق را قبول کرده بودند، تو را گول بزند.
ای کمیل! خداوند قیام برای دین را از هیچ کس نمی‌پذیرد مگر از رسول و فرستاده خویش و یا پیامبر و یا وصیّ و جانشین او.
ای کمیل! رهبری حقیقی جامعه فقط به‌وسیله نبوت و رسالت و امامت برپا است و بعد از این‌ها نیستند مگر ولایت‌مداران دروغین یا افراد زورگوی گمراه و ستم‌کارانی که به نا حق بر این مسند تکیه زده‌اند.

بشارة‌ المصطفی لشیعة المرتضی
حدیث چهل و سوم
وصایای امیرالمؤمنین علی (ع) به کمیل بن زیاد


با سلام و ادب و تشکر از شما@};-

در پاسخ به اشکال شما نکاتی را تقدیم می کنم:

اولاً چنانکه در بخشی از مطلب بیان کردید؛ کتاب بشارة المصطفی از منابع مورد اعتماد علمای شیعه است که توسط عماد الدین قاسم طبری آملی، به نحو شایسته ای تدوین شده است. این کتاب یکی از مهم ترین منابع اسلامی است و همچنانکه از نامش پیداست، در اثبات حقانیت مذهب شیعه از کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، اثبات امامت ائمه اطهار علیهم السلام، منزلت و درجات شیعه و کرامات اولیاء الهی و پیروان ائمه اطهار علیهم السلام می باشد. متأسفانه در اثر سهل انگاری و تهاجمات فرهنگی و نظامی مخالفان به کیان تشیع در طول تاریخ ـ که موجب شده بسیاری از آثار ارزشمند شیعه از میان برود ـ بخشهایی از این کتاب نیز از بین رفته است.

ثانیاً اینکه روایتی را از حضرت امیر (ع) مبنای بحث قرار داده و بدنبال بحث منطقی و عقلی بمنظور اثبات یا رد مطلبی باشید پسندیده و منطقی است اما اینکه دامنه بحث را محدود کرده و دیگر احادیثی که با موضوع بحث ارتباط مستقیم دارند بلکه مکمل و متمم یکدیگرند را از دایره بحث خارج کنید و از دیگران بخواهید صرفاً بحث عقلی و منطقی کنند روشی علمی و منطقی نیست. زیرا چنانکه تفسیر قرآن، روشمند است و یکی از روشهای آن تفسیر آیه به آیه و تفسیر با رجوع به احادیث معتبر است در علم الحدیث نیز همین روش حاکم است یعنی برای فهم دقیق یک حدیث، باید به احادیث دیگری که با حدیث مذکور ارتباط معنایی دارند نیز رجوع کرد. بعنوان مثال برای فهم مصادیق اهل بیت (ع) در حدیث سفینه، باید به ده ها حدیث دیگری که مصادیق اهل بیت (ع) را مصداقاً معرفی می کند رجوع کنیم. و نظائر آن ...

ثالثاً اشکال و ابهام شما در فهم حدیث مذکور تازگی ندارد بلکه در طول تاریخ مکرر رخ داده است، بعنوان نمونه: علیرغم اینکه 1400 سال پیش خداوند در آیات بسیاری به ولایت امیرالمؤمنین تصریح نموده و حضرت علی (ع) را بعنوان جانشین بلافصل پیامبراکرم (ص) معرفی کرده (آیه ولایت، آیه یوم الدار، آیه اطاعت و آیه تبلیغ و ...) و نیز پیامبر اکرم (ص) در روایات متعددی بر جانشینی حضرت علی (ع) تصریح نموده (حدیث یوم الدار، حدیث منزلت، حدیث غدیر و ...) اما بعد از وفات پیامبر (ص) مردم تحت تأثیر انحراف اصحاب سقیفه بنی ساعده به ولایت علی بن ابیطالب (ع) پشت کرده و از خط فکری انحراف اصحاب سقیفه پیروی کردند و به این مبنا معتقد شدند که خدا و پیامبر او کسی را بعنوان جانشین معرفی نکرده اند. فلذا از خلفا و حاکمان ساختگی(طواغیت) تبعیت نمودند. همچنین در جریان فتنه صفین و حکمیت، خوارج، علم شعار [=book antiqua]"إنِ الحُکم الا لله" را برداشته و حق حاکمیت را بر اساس این شعار قرآنی فقط و فقط از آن خداوند دانستند یعنی هیچ کس جز خدا حق حاکمیت ندارد! که حضرت امیر (ع) فرمود: [=book antiqua]"کلمة حق یراد بها الباطل" یعنی اصل سخن قرآنی که خوارج بدان تمسک جسته اند حق است اما از آنجاییکه دچار کج فهمی شده و نتوانسته اند اعطاء و تعیّن حق حاکمیت به اراده خدا در انبیاء و اوصیاء و اولیاء الهی را درک کنند اراده شان باطل است.

رابعاً در حدیث مورد بحث، که حضرت امیر (ع) به کمیل بن زیاد خطاب می کند و او را از پیروی حکومت و ولایت کسانیکه از غیر طریق نبوت و امامت عَلَم حکومتی را برداشته اند نهی می کند بنظر می رسد با توجه به شرایط زمان و نحوه بیان حضرت (ع) مقصود و منظور حضرت کسانی است که بناحق و بدون آنکه از طرف خدا و رسول و ولی زمان مأذون باشند برای خود دستگاه حکومت و امارتی راه انداخته اند که می توان مصادیق آن را در آن زمانه در خلفای غاصب و یا تشکیلاتی که معاویه در شام و بعض بلاد اسلامی راه انداخته و یا در عَلَمی که خوارج نهروان راه انداخته بودند جستجو کرد. و البته این معنا در طول تاریخ بر همه کسانیکه بدون اذن و اجازه از طرف خدا و پیامبر و امام بر حق، اقدام به تشکیل حکومت کنند قابل تعمیم است.

خامساً حاکمیت فقها و ولی فقیه در غیبت کبری از آنجاییکه بر اساس روایات بسیاری، بعنوان نیابت عام از طرف امام عصر عج مطرح است مصداق حاکمیت مأذون و مشروع از طرف خدای متعال است، چنانکه در عصر غیبت صغری 4 تن از رجال دینی مورد وثوق امام عصر عج بعنوان نائب خاص به مردم معرفی شده بودند. از اینرو شبهه و اشکال مربوطه که از متن حدیث علی (ع) به کمیل بن زیاد اخذ شده مشمول حاکمیت ولی فقیه در عصر غیبت که مأذون از طرف خدا و رسول و امام معصوم (ع) است نمی شود. شناسايي و انتخاب نائبان عام امام عصر(عج) مبتني بر واجديت و دارا بودن صلاحيتها و ويژگي هايي است که معصومين (ع) در احاديث متعدد بيان نموده اند. براين اساس در نيابت عام , هر مجتهدي که دارنده اين صلاحيت ها باشد ( صلاحيت هاي علمي , اخلاقي و مديريتي ), نائب امام زمان(عج) شمرده شده و حق حاکمیت دینی دارد.

در این مجال به برخی از احادیثی که بر ولایت و حاکمیت فقها و ولی فقیه تصریح می کند اشاره می کنیم:

یک. امام صادق(عليه‏السلام) در روايت مقبوله عمر بن حنظله، مى‏فرمايد: [=book antiqua]«... مَنْ كَانَ مِنْكُم مِمَّنْ قَدْ رَوَى‏ حَديثَنَا وَ نَظَرَ فِى حَلَالنَا وَ حَرَامنَا وَ عَرَفَ اَحكَامَنَا فَليَرضُوْا بِهِ حَكَماً فَاِنِّى قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَاِذَا حَكَمَ بِحُكمِنَا فَلَمْ يُقبَلْ مِنهُ فَاِنَّمَا استخَفّ بِحُكْمِنَا وَ عَلَينَا رَدٌّ وَ الرَّادُّ عَلَينَا كَالرَّادُّ عَلَى اللّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّركِ بِاللَّهِ»؛(1)؛ «مردم بايد به كسانى از شما (شيعيان) كه حديث و سخنان ما را روايت مى ‏كنند و در حلال و حرام ما به دقت مى‏نگرند و احكام ما را به خوبى باز مى‏ شناسند (عالم عادل)، مراجعه كنند و او را به عنوان حاكم بپذيرند. من چنين كسى را بر شما حاكم قرار دادم. پس هرگاه به حكم ما حكم كند و از او پذيرفته نشود، حكم خدا كوچك شمرده شده و بر ما رد شده است و آن كه ما را رد كند، خدا را رد كرده است و چنين چيزى در حد شرك به خداوند است» (2)

دو. توقيع مبارك حضرت ولى عصر(عج) كه مى‏ فرمايد: [=book antiqua]«وَ اَمَّا الحَوَادِثُ الوَاقِعَه فَارْجِعُوا فِيهَا اِلى رَوَاةُ حَديِثنَا فَاِنَّهُمْ حُجَّتى‏ عَلَيكُمْ وَ اَنَا حُّجَةُ اللَّه؛(3) در حوادث و پیشامدها به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا آنان حجّت من بر شمایند و من حجّت خدایم.» و همچنين روايت، [=book antiqua]«اَلعُلَمَاءُ حُكَّامٌ عَلَى النَّاسِ؛(4) علما حاکمان بر مردمند.»

سه. روايت امام حسين(عليه‏ السلام) از حضرت امير(عليه‏ السلام): [=book antiqua]«اِنَّ مَجارِى الْاُمُورِ وَالْاَحْكامِ عَلى‏ اَيْدى‏ الْعُلَماءِ بِاللَّهِ اَلْأُمَناءِ عَلى‏ حَلالِهِ وَ حَرامِهِ؛(5) زمام امور مردم به دست عالمانی است که علمشان از سرچشمه وحی گرفته شده باشد. و امین بر حلال و حرام خدا باشند.» و نیز حدیثی که پیامبر اکرم 3 بار فرمود: [=book antiqua]«اللهم ارحم خلفائی» از پیامبر سؤال شد: یا رسول الله خلفاء شما چه کسانی اند؟ فرمود: «... الذین یأتون من بعدی ویرُون عنّی حدیثی و سنّتی»(6) در این حدیث، فقها خلیفه رسول اکرم (ص) خوانده شده اند.

چهار. امام صادق(ع) فرمود: [=book antiqua]«ینظر إنّ من کان منکم ممّن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف أحکامنا فلیرضوا به حکماً فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً؛(7) مردم باید دقت کنند و از میان فقهایی که راوی حدیث ما هستند و در احکام حلال و حرام ما صاحب نظرند و به احکام اهل بیت(ع) آشنایی دارند، فقیهی را انتخاب کنند و او را در میان خود حاکم قرا دهند. چرا که من او را بر شما حاکم قرار دادم.» بدین ترتیب فقها از جانب ائمه ی معصومین(ع) به عنوان حکام تعیین شده اند و مردم مستقیماً و یا از طریق فقها(خبرگان) هر کسی را که از میان فقها انتخاب نمایند، هم او منتخب و حاکم و هم نایب امام است.

بنابر آنچه بیان شد، اتفاقاً حدیث مورد بحث، هم بنحو استقلالی و هم با قرار دادن در کنار دیگر احادیثی که ولایت و حاکمیت فقها و ولی فقیه بعنوان نائب عام را تصریح می کنند، خود مؤید مشروعیت حاکمیت ولی فقیه در عصر غیبت بوده و نیز خط کشی است تا دیگر حکومت های طاغوت (نظیر آل سعود، آل خلیفه، داعش و ...) که در زمانه ما عَلَم حکومت برداشته اند را بشناسیم.

موفق باشید ...@};-

پی نوشت_______________________________________
1. ر.ك: محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، دارالتعارف، 1401ق، ج 1، ص 67 ؛ محمد بن حسن عاملى، وسائل الشيعه، تهران: انتشارات اسلامى، ج 18، ص 98.
2. جهت آشنايى كامل با تفسير و تبيين اين روايت، ر. ك: سيد روح‏ اللَّه موسوى خمينى، ولايت‏ فقيه، تهران: مؤسسه‏ تنظيم و نشر آثار امام(رحمه‏ الله)، 1374، صص 80، ج 77 و صص 106 - 102.
3. وسائل‏ الشيعه، پيشين، ج 18، ص 101، ح 8 .
4. ميرزا حسين نورى، مستدرك وسائل الشيعه، قم: مؤسسه‏ آل البيت، 1409 ق، باب 11 (از ابواب صفات قاضى)، ح 33.
5. همان، ح 16 ؛ و براى آگاهى بيشتر درباره دلايل روايى ولايت فقيه ر.ك: امام خمينى، ولايت‏ فقيه، بحث ولايت فقيه به استناد اخبار، صص 148-48..
6. من لایحضر الفقیه ج ۴ ص ۴۲۰.
7. کافی ج ۱ ص ۶۷.

آنتی بدعت;948398 نوشت:
با عرض سلام و ادب

ای کمیل! جنگ و جهادی پذیرفته نیست مگر با اذن و اجازه امام عادل

ای کمیل! خداوند قیام برای دین را از هیچ کس نمی‌پذیرد مگر از رسول و فرستاده خویش و یا پیامبر و یا وصیّ و جانشین او.

ای کمیل! رهبری حقیقی جامعه فقط به‌وسیله نبوت و رسالت و امامت برپا است و بعد از این‌ها نیستند مگر ولایت‌مداران دروغین یا افراد زورگوی گمراه و ستم‌کارانی که به نا حق بر این مسند تکیه زده‌اند.

باسلام

احادیثی که از آنها استناد میکنند که نباید تشکیل حکومت و قیام کرد یا جعلی است یا درست فهم و درک نشده!

در خود همین حدیثی که ذکر کردید به صراحت به
رسولان الهی اشاره شده که فقط شامل پیامبران قبل رسول اکرم نمیشوند!!!

براساس احادیث زیر، خداوند رسولانی بعد از پیامبر اکرم و حتی زمان ائمه معصوم فرستاده که زیر نظر معصومین مردم را هدایت میکردند مانند حضرت عباس،آیت الله بهجت و امام خمینی و تمام اولیای الهی که مخفیانه با امام زمان خویش در ارتباط بودند و هستند!

الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : إنَّ للّه رُسُلاً مُسْتَعلِنِينَ و رُسُلاً مُستَخْفِينَ ، فإذا سَألتَهُ بِحَقِّ المُستَعْلِنِينَ فَسَلْهُ بِحَقِّ المُستَخْفِينَ .

امام صادق عليه السلام : همانا خداوند را فرستادگانى آشكار و فرستادگانى پنهان است . پس، هر گاه به حقِّ فرستادگانِ آشكار خدا از او چيزى خواستى به حقِّ فرستادگانِ پنهانش نيز بخواه .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: في كُلِّ قَرنٍ مِن اُمَّتي سابِقونَ . در هر قرن و نسلى از امّت من پيشتازانى(مقرّبان الهی) هستند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : إنّ اللّه َ تعالى يَبعَثُ لهذهِ الاُمّةِ على رَأسِ كُلِّ مِئةِ سَنةٍ مَن يُجَدِّدُ لها دِينَها .
خداوند متعال، در رأس هر يكصد سال براى اين امت كسى را مى فرستد تا دين آنها را برايشان تجديد كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: يَحمِلُ هذا الدِّينَ في كُلِّ قَرنٍ عُدولٌ يَنفُونَ عَنهُ تَأويلَ المُبطِلينَ ، و تَحريفَ الغالِينَ ، و انتِحالَ الجاهِلينَ ، كما يَنفي الكِيرُ خُبثَ الحَديدِ .
اين دين در هر قرنى و نسلى افراد عادلى با خود دارد كه تأويلاتِ باطل گرايان و تحريفِ غلو كنندگان و دستبردِ نادانان را از آن مى زدايند، چنان كه كوره زنگار و ناخالصى آهن را مى زدايد.

امام على عليه السلام : إنَّ اللّه َ تعالىاختَصَّ لنفسِهِ بعدَ نَبيِّهِ صلى الله عليه و آله مِن بَرِيَّتِهِ خاصّةً عَلاّهُم بتَعليَتِهِ ، و سَما بهِم إلى رُتبَتِهِ ، و جَعَلَهُمُ الدُّعاةَ بالحَقِّ إلَيهِ، و الأدِلاّءَ بالإرشادِ علَيهِ ، لِقَرنٍ قَرنٍ ، و زَمَنٍ زَمَنٍ .
خداوند، بعد از پيامبرش صلى الله عليه و آله ، از ميان آفريدگان خود خاصگانى به خويش اختصاص داد و با ارج نهادن خود، آنان را ارجمند و بلند مرتبه گردانيد و به سوى رتبه و منزلت خويش ارتقايشان داد و آنان را دعوتگران به سوى خود و راهنمايان به وجود خويش قرار داد و اينان قرنى از پى قرنى و دوره اى از پس دوره اى مى آيند.

الإمامُ الباقرُ عليه السلام : تَفسيرُها بالباطِنِ أنَّ لِكُلِّ قَرنٍ مِن هذهِ الاُمّةِ رَسولاً مِن آلِ محمّدٍ يَخرُجُ إلَى القَرنِ الذي هُو إلَيهِم رَسولٌ ، و هُمُ الأولياءُ و هُمُ الرُّسُلُ .
امام باقر عليه السلام فرمود : تفسير باطنى آن، اين است كه براى هر قرن و نسلى از اين امّت، رسولى از خاندان محمّد است كه در ميان آن نسل كه فرستاده به سوى آنهاست ظهور مى كند.
همينان هستند اولياء و همينانند رسولان.

عن أبى جعفرٍ علیه‌السلام قال: وَجَدْنا فی کِتابِ رَسولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: «أذا ظَهَرَ الزِّنا مِنْ بَعْدى کَثُرَ مَوْتُ الْفَجْأَةِ، وَ اذا طُّفِفَ الْمِکْیالُ و المیزانُ أَخَذَهُم اللَّهُ بِالسّنینَ وَالنَّقْصِ، وَاذا مَنَعوا الزَّکاةَ مَنَعَتِ الأرْضُ بَرَکاتِها مِنَ الزَّرْعِ وَالثِّمارِ وَالْمَعادِنِ کُلِّها، وَإذا جارُوا فى الأَحْکامِ تَعاوَنوا عَلَى الظُّلْمِ وَ الْعُدْوانِ، وَ اذا نَقَضوا العَهْدَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ عَدُوَّهُمْ، وَاذا قَطَعوا الْأرْحامَ جُعِلَتِ الأموالُ فى أَیْدىِ الأشْرارِ، وَاذا لَمْ یَأْمُروا بِالمَعْروفِ وَ لَمْ یَنْهَوا عَنِ المُنْکَرِ وَ لَمْ یَتَّبِعوا الأَخْیارَ مِنْ أَهْلِ‏ بَیْتى سَلَّطَ اللَّهُ عَلیهمْ شِرارَهُمْ فَیَدْعو خِیارُهُمْ فَلا یُسْتَجابُ لَهُمْ».

رسول خدا صلى الله علیه و آله : هرگاه پس از من زنا پدیدار شود، مرگ ناگهانى فراوان شود، و هرگاه از پیمانه و ترازو کم شود، خداوند آنان را به قحطى و کمى (خواربار و سایر وسایل زندگى) گرفتار مى‌‏کند، و هرگاه از دادن زکات دریغ کنند، زمین برکات خود را از زراعت و میوه‏‌ها و معادن از آنها دریغ مى‌‏کند، وهرگاه در احکام به ناحق حکم کنند، در ستم و دشمنى با هم گرفتار مى‏‌شوند و چون پیمان‏‌شکنى کنند خداوند دشمنانشان را بر آنان مسلّط کند، و چون قطع رحم کنند خداوند اموال (و ثروتها) را در دست اشرار قرار دهد، و چون امر به معروف و نهى از منکر نکنند و پیروى از نیکان اهل بیت من(اولیای الهی) ننمایند، خداوند اشرار آنان را بر ایشان مسلّط گرداند، پس نیکان آنها دعا کنند و مستجاب نشود».


بنده قیام امام خمینی را مرحله اول قیام امام زمان(عج) میدانم.
درسته که در زمان ما، امام در غیبت هستند اما خداوند کسانی را برای هدایت این امت فرستاده و میفرستد که همان عارفان و اولیای الهی هستند که شبیه ترین مردم به امام و پیامبر هستند که مردم تنها 34 نفر از آنها را نمیشناسند و بقیه تقریبا در بین مردم شناخته شده هستند!

خود اولیای الهی به امام زمان قرب و ارتباط دارند و بعضی هایشان مثل ابدال در خدمت همیشگی امام زمان هستند! لذا نباید غیبت امام را بهانه کرد! خود همین قیام امام خمینی با اجازه امام زمان صورت گرفت چون شرایطش موجود بود اما در دوره های قبل شرایط تشکیل حکومت میسر نبود!

اگر دنبال نواب خاص میگردید، نواب خاص امام زمان همین عارفان الهی هستند. فقط اجازه ندارند خود را نایب امام معرفی کنند! چون زمان غیبت دوره امتحان شیعیان هم هست و چه بسا شیعیانی که از اولیای الهی مثل امام خمینی پیروی نکنند و حتی مقابل ایشان بایستند و اینها در احادیث هم آمده شما شیعیان سخت امتحان شده و دسته دسته میشوید!

و چه امتحانی بهتر از همین ولایت فقیه! خصوصا الان که کشور تو بحران هست و همه مخالفان ولایت فقیه، فرصت را غنیمت می شمارند!

مشکور;948600 نوشت:

با سلام و ادب و تشکر از شما@};-

در پاسخ به اشکال شما نکاتی را تقدیم می کنم:

اولاً چنانکه در بخشی از مطلب بیان کردید؛ کتاب بشارة المصطفی از منابع مورد اعتماد علمای شیعه است که توسط عماد الدین قاسم طبری آملی، به نحو شایسته ای تدوین شده است. این کتاب یکی از مهم ترین منابع اسلامی است و همچنانکه از نامش پیداست، در اثبات حقانیت مذهب شیعه از کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، اثبات امامت ائمه اطهار علیهم السلام، منزلت و درجات شیعه و کرامات اولیاء الهی و پیروان ائمه اطهار علیهم السلام می باشد. متأسفانه در اثر سهل انگاری و تهاجمات فرهنگی و نظامی مخالفان به کیان تشیع در طول تاریخ ـ که موجب شده بسیاری از آثار ارزشمند شیعه از میان برود ـ بخشهایی از این کتاب نیز از بین رفته است.

ثانیاً اینکه روایتی را از حضرت امیر (ع) مبنای بحث قرار داده و بدنبال بحث منطقی و عقلی بمنظور اثبات یا رد مطلبی باشید پسندیده و منطقی است اما اینکه دامنه بحث را محدود کرده و دیگر احادیثی که با موضوع بحث ارتباط مستقیم دارند بلکه مکمل و متمم یکدیگرند را از دایره بحث خارج کنید و از دیگران بخواهید صرفاً بحث عقلی و منطقی کنند روشی علمی و منطقی نیست. زیرا چنانکه تفسیر قرآن، روشمند است و یکی از روشهای آن تفسیر آیه به آیه و تفسیر با رجوع به احادیث معتبر است در علم الحدیث نیز همین روش حاکم است یعنی برای فهم دقیق یک حدیث، باید به احادیث دیگری که با حدیث مذکور ارتباط معنایی دارند نیز رجوع کرد. بعنوان مثال برای فهم مصادیق اهل بیت (ع) در حدیث سفینه، باید به ده ها حدیث دیگری که مصادیق اهل بیت (ع) را مصداقاً معرفی می کند رجوع کنیم. و نظائر آن ...

ثالثاً اشکال و ابهام شما در فهم حدیث مذکور تازگی ندارد بلکه در طول تاریخ مکرر رخ داده است، بعنوان نمونه: علیرغم اینکه 1400 سال پیش خداوند در آیات بسیاری به ولایت امیرالمؤمنین تصریح نموده و حضرت علی (ع) را بعنوان جانشین بلافصل پیامبراکرم (ص) معرفی کرده (آیه ولایت، آیه یوم الدار، آیه اطاعت و آیه تبلیغ و ...) و نیز پیامبر اکرم (ص) در روایات متعددی بر جانشینی حضرت علی (ع) تصریح نموده (حدیث یوم الدار، حدیث منزلت، حدیث غدیر و ...) اما بعد از وفات پیامبر (ص) مردم تحت تأثیر انحراف اصحاب سقیفه بنی ساعده به ولایت علی بن ابیطالب (ع) پشت کرده و از خط فکری انحراف اصحاب سقیفه پیروی کردند و به این مبنا معتقد شدند که خدا و پیامبر او کسی را بعنوان جانشین معرفی نکرده اند. فلذا از خلفا و حاکمان ساختگی(طواغیت) تبعیت نمودند. همچنین در جریان فتنه صفین و حکمیت، خوارج، علم شعار [=book antiqua]"إنِ الحُکم الا لله" را برداشته و حق حاکمیت را بر اساس این شعار قرآنی فقط و فقط از آن خداوند دانستند یعنی هیچ کس جز خدا حق حاکمیت ندارد! که حضرت امیر (ع) فرمود: [=book antiqua]"کلمة حق یراد بها الباطل" یعنی اصل سخن قرآنی که خوارج بدان تمسک جسته اند حق است اما از آنجاییکه دچار کج فهمی شده و نتوانسته اند اعطاء و تعیّن حق حاکمیت به اراده خدا در انبیاء و اوصیاء و اولیاء الهی را درک کنند اراده شان باطل است.

رابعاً در حدیث مورد بحث، که حضرت امیر (ع) به کمیل بن زیاد خطاب می کند و او را از پیروی حکومت و ولایت کسانیکه از غیر طریق نبوت و امامت عَلَم حکومتی را برداشته اند نهی می کند بنظر می رسد با توجه به شرایط زمان و نحوه بیان حضرت (ع) مقصود و منظور حضرت کسانی است که بناحق و بدون آنکه از طرف خدا و رسول و ولی زمان مأذون باشند برای خود دستگاه حکومت و امارتی راه انداخته اند که می توان مصادیق آن را در آن زمانه در خلفای غاصب و یا تشکیلاتی که معاویه در شام و بعض بلاد اسلامی راه انداخته و یا در عَلَمی که خوارج نهروان راه انداخته بودند جستجو کرد. و البته این معنا در طول تاریخ بر همه کسانیکه بدون اذن و اجازه از طرف خدا و پیامبر و امام بر حق، اقدام به تشکیل حکومت کنند قابل تعمیم است.

خامساً حاکمیت فقها و ولی فقیه در غیبت کبری از آنجاییکه بر اساس روایات بسیاری، بعنوان نیابت عام از طرف امام عصر عج مطرح است مصداق حاکمیت مأذون و مشروع از طرف خدای متعال است، چنانکه در عصر غیبت صغری 4 تن از رجال دینی مورد وثوق امام عصر عج بعنوان نائب خاص به مردم معرفی شده بودند. از اینرو شبهه و اشکال مربوطه که از متن حدیث علی (ع) به کمیل بن زیاد اخذ شده مشمول حاکمیت ولی فقیه در عصر غیبت که مأذون از طرف خدا و رسول و امام معصوم (ع) است نمی شود. شناسايي و انتخاب نائبان عام امام عصر(عج) مبتني بر واجديت و دارا بودن صلاحيتها و ويژگي هايي است که معصومين (ع) در احاديث متعدد بيان نموده اند. براين اساس در نيابت عام , هر مجتهدي که دارنده اين صلاحيت ها باشد ( صلاحيت هاي علمي , اخلاقي و مديريتي ), نائب امام زمان(عج) شمرده شده و حق حاکمیت دینی دارد.

در این مجال به برخی از احادیثی که بر ولایت و حاکمیت فقها و ولی فقیه تصریح می کند اشاره می کنیم:

یک. امام صادق(عليه‏السلام) در روايت مقبوله عمر بن حنظله، مى‏فرمايد: [=book antiqua]«... مَنْ كَانَ مِنْكُم مِمَّنْ قَدْ رَوَى‏ حَديثَنَا وَ نَظَرَ فِى حَلَالنَا وَ حَرَامنَا وَ عَرَفَ اَحكَامَنَا فَليَرضُوْا بِهِ حَكَماً فَاِنِّى قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَاِذَا حَكَمَ بِحُكمِنَا فَلَمْ يُقبَلْ مِنهُ فَاِنَّمَا استخَفّ بِحُكْمِنَا وَ عَلَينَا رَدٌّ وَ الرَّادُّ عَلَينَا كَالرَّادُّ عَلَى اللّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّركِ بِاللَّهِ»؛(1)؛ «مردم بايد به كسانى از شما (شيعيان) كه حديث و سخنان ما را روايت مى ‏كنند و در حلال و حرام ما به دقت مى‏نگرند و احكام ما را به خوبى باز مى‏ شناسند (عالم عادل)، مراجعه كنند و او را به عنوان حاكم بپذيرند. من چنين كسى را بر شما حاكم قرار دادم. پس هرگاه به حكم ما حكم كند و از او پذيرفته نشود، حكم خدا كوچك شمرده شده و بر ما رد شده است و آن كه ما را رد كند، خدا را رد كرده است و چنين چيزى در حد شرك به خداوند است» (2)

دو. توقيع مبارك حضرت ولى عصر(عج) كه مى‏ فرمايد: [=book antiqua]«وَ اَمَّا الحَوَادِثُ الوَاقِعَه فَارْجِعُوا فِيهَا اِلى رَوَاةُ حَديِثنَا فَاِنَّهُمْ حُجَّتى‏ عَلَيكُمْ وَ اَنَا حُّجَةُ اللَّه؛(3) در حوادث و پیشامدها به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا آنان حجّت من بر شمایند و من حجّت خدایم.» و همچنين روايت، [=book antiqua]«اَلعُلَمَاءُ حُكَّامٌ عَلَى النَّاسِ؛(4) علما حاکمان بر مردمند.»

سه. روايت امام حسين(عليه‏ السلام) از حضرت امير(عليه‏ السلام): [=book antiqua]«اِنَّ مَجارِى الْاُمُورِ وَالْاَحْكامِ عَلى‏ اَيْدى‏ الْعُلَماءِ بِاللَّهِ اَلْأُمَناءِ عَلى‏ حَلالِهِ وَ حَرامِهِ؛(5) زمام امور مردم به دست عالمانی است که علمشان از سرچشمه وحی گرفته شده باشد. و امین بر حلال و حرام خدا باشند.» و نیز حدیثی که پیامبر اکرم 3 بار فرمود: [=book antiqua]«اللهم ارحم خلفائی» از پیامبر سؤال شد: یا رسول الله خلفاء شما چه کسانی اند؟ فرمود: «... الذین یأتون من بعدی ویرُون عنّی حدیثی و سنّتی»(6) در این حدیث، فقها خلیفه رسول اکرم (ص) خوانده شده اند.

چهار. امام صادق(ع) فرمود: [=book antiqua]«ینظر إنّ من کان منکم ممّن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف أحکامنا فلیرضوا به حکماً فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً؛(7) مردم باید دقت کنند و از میان فقهایی که راوی حدیث ما هستند و در احکام حلال و حرام ما صاحب نظرند و به احکام اهل بیت(ع) آشنایی دارند، فقیهی را انتخاب کنند و او را در میان خود حاکم قرا دهند. چرا که من او را بر شما حاکم قرار دادم.» بدین ترتیب فقها از جانب ائمه ی معصومین(ع) به عنوان حکام تعیین شده اند و مردم مستقیماً و یا از طریق فقها(خبرگان) هر کسی را که از میان فقها انتخاب نمایند، هم او منتخب و حاکم و هم نایب امام است.

بنابر آنچه بیان شد، اتفاقاً حدیث مورد بحث، هم بنحو استقلالی و هم با قرار دادن در کنار دیگر احادیثی که ولایت و حاکمیت فقها و ولی فقیه بعنوان نائب عام را تصریح می کنند، خود مؤید مشروعیت حاکمیت ولی فقیه در عصر غیبت بوده و نیز خط کشی است تا دیگر حکومت های طاغوت (نظیر آل سعود، آل خلیفه، داعش و ...) که در زمانه ما عَلَم حکومت برداشته اند را بشناسیم.

موفق باشید ...@};-

پی نوشت_______________________________________
1. ر.ك: محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، دارالتعارف، 1401ق، ج 1، ص 67 ؛ محمد بن حسن عاملى، وسائل الشيعه، تهران: انتشارات اسلامى، ج 18، ص 98.
2. جهت آشنايى كامل با تفسير و تبيين اين روايت، ر. ك: سيد روح‏ اللَّه موسوى خمينى، ولايت‏ فقيه، تهران: مؤسسه‏ تنظيم و نشر آثار امام(رحمه‏ الله)، 1374، صص 80، ج 77 و صص 106 - 102.
3. وسائل‏ الشيعه، پيشين، ج 18، ص 101، ح 8 .
4. ميرزا حسين نورى، مستدرك وسائل الشيعه، قم: مؤسسه‏ آل البيت، 1409 ق، باب 11 (از ابواب صفات قاضى)، ح 33.
5. همان، ح 16 ؛ و براى آگاهى بيشتر درباره دلايل روايى ولايت فقيه ر.ك: امام خمينى، ولايت‏ فقيه، بحث ولايت فقيه به استناد اخبار، صص 148-48..
6. من لایحضر الفقیه ج ۴ ص ۴۲۰.
7. کافی ج ۱ ص ۶۷.

با عرض سلام مجدد و تشکر فراوان از پاسخ‌گویی شما کارشناس محترم

پاسخ مفصل خود را در بندهای جداگانه‌ای نوشتید که بنده به ترتیب به همگی پاسخ خواهم داد. از آنجایی که بنده پاسخ شما را به‌دقت مطالعه کرده و وقت صرف نوشتن پاسخ کرده‌ام، از شما دو درخواست دارم. درخواست اول بنده این است که مطالب نوشته شده را با دقت بخوانید و درخواست دوم بنده این است که همان‌طور که بنده به تمام موارد شما پاسخ داده‌ام، شما نیز به تمام موارد مطرح شده بنده پاسخ بدهید. مجددا از شما سپاس‌گزاری می‌کنم

بند اول: مورد خاصی ندارد.

بندهای دوم و سوم: فرمودید باید با احادیث مربوط دیگر بررسی شود تا بحث درباره‌ی یک موضوع کامل فهمیده شود و اینکه بنده دچار خطا در درک حدیث شده‌ام. در این مورد بنده‌ی حقیر با شما هم عقیده نیستم و توضیح خواهم داد. ببینید، این حدیث را حضرت علی (ع) برای یکی از اصحاب خود بیان نموده‌اند و کلام بسیار مفصل و عمیقی است. اگر صرفا شنیدن همین تک حدیث که طولانی هم هست، کمیل را دچار اشتباه کند (زیرا شما فرمودید که باید احادیث دیگری هم مورد بررسی قرار بگیرد تا موضوع مشخص شود) بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که حضرت علی (ع) کمیل را دچار خطا کرده‌اند، زیرا احادیث دیگری که مد نظر شماست و در سال‌های آتی از ائمه‌ بعدی بیان شده‌اند، در آن لحظه از نظر کمیل پوشیده بودند و کمیل علم به غیب و آینده نداشت. نکته‌ بعدی که فرمودید درباره‌ برداشت اشتباه بنده از حدیث بود و مثالی هم از قرآن و خوارج آوردید {إنِ الحُکم الا لله}. این عبارت فقط قسمت کوچکی از آیه‌ی ۴۰ سوره یوسف است و اگر خوارج فقط به همین قسمت توجه کرده باشند و باقی آیه را نادیده گرفته باشند، کلام خداوند را تقطیع کرده‌اند (لا تقربوا الصلاة). درحالی که بنده کلام امیرالمؤمنین (ع) را به صورتی که به معنای آن خدشه‌ای وارد نشود آورده‌ام. کلام حضرت علی (ع) بدون هیچ‌گونه استعاره و کنایه‌ای بیان شده و همین امر، از احتمال برداشت اشتباه به شدت می‌کاهد. احتمالا شما دلایل نقلی دیگری را که به ظاهر در تایید ولایت فقیه است، در نظر دارید و به پشتوانه‌ی آن احادیث، این حدیث را در کنار آن‌ها قرار دادید و نتایجی قابل پیش‌بینی گرفته‌اید. در بندهای بعدی به آن‌ها نیز خواهم پرداخت.

بند چهارم: در این بند توضیحاتی ارائه فرمودید که نشان می‌دهد به حدیث توجه کامل نداشتید.
ای کمیل! خداوند قیام برای دین را از هیچ کس نمی‌پذیرد مگر از رسول و فرستاده خویش و یا پیامبر و یا وصیّ و جانشین او.ای کمیل! رهبری حقیقی جامعه فقط به وسیله نبوت و رسالت و امامت برپا است و بعد از این‌ها نیستند مگر ولایت‌مداران دروغین یا افراد زورگوی گمراه و ستم‌کارانی که به نا حق بر این مسند تکیه زده‌اند.در این‌جا حضرت علی (ع) به صراحت بیان می‌کنند که حق رهبری دین فقط از پیامبر و امامان قابل قبول است و خداوند قیام برای امر دین (و نه حتی طاغوت)، مجددا تأکید می‌کنم که قیام برای امر دین را از هیچ کسی قبول نمی‌کند.
بنده به عنوان کوچک‌تر شما یک تقاضا دارم. فرض کنید (فرض محال هم محال نیست) ولایت مطلقه‌ی فقیه امری باطل باشد و حضرت علی(ع) نیز بخواهند این بطلان را بیان کنند. به نظر شما حضرت (ع) چه چیز دیگری باید می‌فرمودند!؟ آیا کلامی صریح‌تر و دقیق‌تر از این ‌می‌شد بیان کرد که این امر را نشان دهد!؟ احتمالا پیش خود خواهید گفت ما احادیث بسیاری در این باب داریم که ائمه به فقها اذن داده‌اند. بنده همان‌طور که در پست ابتدایی مطرح کردم، می‌خواستم وارد این موضوع نشوم، زیرا بحث بسیار مفصلی است، ولی از آنجایی که ریشه‌ی بسیاری از مشکلات نظریه‌ی ولایت مطلقه‌ی فقیه را در برداشت‌های بسیار جالب از این روایات می‌دانم، به ناچار به این موضوعات که در بند پنجم اشاره فرمودید، می‌پردازم.

بند پنجم: فرمودید که حاکمیت فقها و ولی فقیه در غیبت کبری به نیابت عام از طرف امام عصر (عج)، مأذون و مشروع است، چنانچه حضرت نواب خاص داشتند! داشتن نواب خاص در غیبت صغری، دلالتی بر قیام و تشکیل دولت توسط فقها در غیبت کبری به نیابت عامه از طرف حضرت صاحب الزمان(عج) ندارد.
به بررسی روایات طرح شده از طرف شما می‌پردازم.

یک: مقبوله عمر بن حنظله: اگر اجازه دهید، روایت را کامل بیان کنم تا دچار اشتباهی که خوارج شدند، نشویم.
عن عمر بن حنظلة: قال سألت أبا عبْد اللَّهِ (ع) عنْ رجلین من أصحابنا بینهما منازعة فی دَین او میراث فتحاکما إلى السلطان وَ إلى القضاة أیحلّ ذلِکَ؟قال: مَنْ تَحاکَمَ إلَیْهِمْ، فی حَقٍّ أَوْ باطِلٍ، فَإنَّما تَحاکَمَ إلَى الطّاغُوتِ وَ ما یُحْکَمُ لَهُ، فَإنّما یَأْخُذُهُ سُحْتاً و إنْ کانَ حَقّاً ثابِتاً لَهُ؛ لَأَنّهُ أَخَذَهُ بِحُکْمِ الطّاغُوتِ وَ ما أَمَرَ اللَّهُ أَنْ یُکْفَرَ بِهِ. قالَ اللَّهُ تَعالى: یُریدوُنَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروُا انْ یَکْفُرُوا بِهِ.قلت: فَکیف یصنعان؟قال: یَنْظُرانِ مَنْ کانَ مِنْکُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوى حَدیثَنا وَ نَظَرَ فِی حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَف أَحکامَنا... فَلْیَرْضَوْا بِهِ حَکَماً. فإنّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حاکِماً. فاذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه فانما استخف بحکم الله و علینا رد و الراد علینا الراد علی الله و هو علی حد الشرک بالله
عمر بن حنظله‏ می‌‏گوید از امام صادق (ع) درباره دو نفر از دوستانمان (یعنى شیعه) که نزاعى بینشان بود در مورد قرض یا میراث، و به قضات براى رسیدگى مراجعه کرده بودند، سؤال کردم که آیا این رواست؟فرمود: هر که در مورد دعاوى حق یا دعاوى ناحق به ایشان مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت (یعنى قدرت حاکمه ناروا) مراجعه کرده باشد؛ و هر چه را که به حکم آنها بگیرد، در حقیقت به طور حرام می‌‏گیرد؛ گرچه آن را که دریافت می‌‏کند حق ثابت او باشد؛ زیرا که آن را به حکم و با رأى طاغوت و آن قدرتى گرفته که خدا دستور داده به آن کافر شود. خداى تعالى می‌فرماید: یُریدُونَ انْ یَتَحاکَمُوا إلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروا أَنْ یَکْفُرُوا به.پرسیدم: چه باید بکنند؟فرمود: باید نگاه کنند ببینند از شما چه کسى است که حدیث ما را روایت کرده، و در حلال و حرام ما مطالعه نموده، و صاحب‌نظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است ... بایستى او را به عنوان قاضى و داور بپذیرند، زیرا که من او را [قاضی] بر شما قرار داده‌‏ام. پس آنگاه که به حکم ما حکم نمود و از وی نپذیرفتند بی گمان حکم خدا را سبک شمرده و به ما پشت کرده‌اند و کسی به ما پشت کند به خداوند پشت کرده و این در حد شرک به خداوند است.
کلمه‌ی قاضی که در کروشه آورده‌ام، همواره از طرف طرفداران نظریه‌ی ولایت فقیه، حاکم ترجمه می‌شود. لفظ عربی آن کلمه نیز حاکم است، ولی حاکم و حَکَم در زبان عربی و مخصوصا در آن زمان، به معنای حاکم در زبان فارسی امروزی نیستند و هر دو به معنای داورند. مانند ماجرای حَکَمیت و تعیین حَکَمین (عمروعاص و ابوموسی اشعری) برای قضاوت. حتی ماجرای مقبوله عمر بن حنظله نیز درباره‌ی نزاع است و حضرت امام صادق (ع) درباره‌ی قضاوت در حال صحبت هستند و مقامی که از طرف ائمه به فقها داده شده، مقام قضاوت است و نه حکومت به معنای امروزی. علت گفتن کلمه حاکم به‌جای حَکَم هم به خاطر بلاغت زبان عرب است. زیرا استفاده‌ی مکرر از یک کلمه از زیبایی کلام می‌کاهد. در زبان عرب کلمه‌ی والی به معنای فرمانروا و کلمه‌ی دولت به معنای حکومت به کار می‌رفت.
چند نکته‌ی بسیار مهم را باید بیان کنم. زمانی که امام صادق(ع) در حال صحبت درباره‌ی نزاع و قضاوت هستند، چطور میان کلام، ناگهان بحث بی‌ربط فرمانروایی را به میان می‌کشند و درحالی که خود هیچ قدرت اجرایی ندارند، فرمانروا تعیین می‌کنند!؟ آن هم نه یک نفر، همه‌ی فقها را!! در حالی که فرمانروایی امر بسیار خطیری است و اگر بنا باشد بحثی شود، امام(ع) بسیار مفصل توضیح می‌دادند. و بعد می‌فرمایند که اگر به حکم آن‌ها پشت کنند، به حکم ما و به حکم خدا پشت کرد‌ه‌اند و این در حد شرک است. خوب سوالی که مطرح می‌شود این است که اگر شخص فقیه، فرمانروا باشد و قدرت اجرای حکم در دست داشته باشد، چگونه می‌توان به حکمش پشت کرد؟؟ مگر اختیاری باقی می‌ماند!؟ اگر نه که واقعا هم همین‌طور است، پس چرا امام صادق (ع) فرمودند که اگر حکم را نپذیرید، در حد شرک است!؟ مگر می‌شود در جایی که انسان اختیاری از خود ندارد و تحت جبر است، صرفا به‌خاطر اکراه قلبی از حکمی که شاید به اشتباه قرار است برایش اجرا شود، گناهی در حد شرک به خدا برای او محاسبه شود؟؟ آیا به این خاطر نیست که ایشان برخلاف عقیده‌ی تدوین‌کنندگان نظریه ولایت مطلقه فقیه، هیچ قدرت اجرایی برای فقیه درنظر نگرفته بودند و این را به عهده‌ی طرفین نزاع گذاشته بودند!؟ آیا تفسیر به رأی یا حداقل درک نادرست از کلام معصوم در اینجا رخ نداده است؟قضاوت در این مورد با خود شما. بنده منتظر توضیحات شما پیرامون این موضوع هستم.

دو: توقیع مبارک منسوب به امام زمان(عج): نیازی به ذکر این نکته نیست که این توقیع ضعف سندی دارد و حتی شیخ کلینی که خود یکی از روات آن ذکر شده است و کتابی مفصل در باب غیبت نوشته‌اند، هیچ اشاره‌ای به این توقیع در کتاب خود نکرده‌اند. ولی حتی با تایید سندی آن، باز هم دلالتی بر قیام و تشکیل حکومت به فقها (که با راویان حدیث تفاوت دارند) نمی‌دهد. در این عبارت، به صورت عمومی بیان شده که به راویان حدیث ما مراجعه کنید که آن‌ها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم. کاملا مشخص است که وجه دلالت این عبارت، مراجعه به راویان حدیث در حوادثی که نمی‌دانیم چیست، به خاطر دریافت کلام ائمه می‌باشد و به راویان حدیث به طور عامه ارجاع داده است، نه به صورت خاص و یا به یک راوی! حال اینکه فقیه چه ارتباطی به راوی حدیث دارد و ولایت فقیه چگونه از جانب طرفداران این نظریه همان ولایت رسول الله است، جای تأمل دارد. نکته حائز اهمیت اینکه اینجا راوی حدیث به صورت مفرد نیامده است و جمع مکسر است. باز هم سوال مطرح می‌شود که چطور به ولایت مطلقه یک فرد فقیه (نه راوی حدیث) رسیده ایم!
حدیث بعدی «اَلعُلَمَاءُ حُكَّامٌ عَلَى النَّاسِ؛ علما حاکمان بر مردمند.» است که بدون هیچ سندی روایی از حضرت علی(ع) ذکر شده و همین عدم وجود سند، این روایت را از حجت بودن برای ما کنار می‌زند. ولی حتی اگر از مشکل عدم وجود سند آن چشم‌پوشی کنیم، باز هم به مقام قضاوت اشاره دارد، نه فرمانروایی! حضرت علی(ع) در یک تک جمله و بدون هیچ مقدمه‌ای در حالی که خود لایق بر حق حکومت هستند، حکومت را به علما (نه فقها) تفویض می‌کنند!؟ ذکر یک نکته نیز حائز اهمیت است که علما در زمان حضرت علی(ع) به مفهوم علمای کنونی (مانند علمای حوزه علمیه) نبود. در آن زمان یا مردم عادی بودند و یا صحابه‌ی رسول خدا(ص). امام صادق(ع) به عنوان رئیس مذهب شیعه، احکام را به صورت منظم تدوین و فقها را تربیت کردند. بنابرین، این کلام هم دلالتی بر ولایت مطلقه فقیه ندارد.

سه: حدیث «اِنَّ مَجارِى الْاُمُورِ وَالْاَحْكامِ عَلى‏ اَيْدى‏ الْعُلَماءِ بِاللَّهِ اَلْأُمَناءِ عَلى‏ حَلالِهِ وَ حَرامِهِ؛ زمام امور مردم به دست عالمانی است که علمشان از سرچشمه وحی گرفته شده باشد. و امین بر حلال و حرام خدا باشند.» این حدیث نیز ضعف سندی دارد، حتی با چشم‌پوشی، مربوط به اموری مانند خمس و زکات و… برای علمای دینی یا همان فقهاست. ذکر مجدد این نکته هم مفید است که این امور برای جمیع علمای دینی است، نه فقط یک عالم دینی.
حدیث بعدی، قال رَسول اللَّه (ص): اللّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفائى (ثلاثَ مرّاتٍ) قیل: یا رسول اللَّهِ، و مَن خلفاؤک؟ قالَ: الّذینَ یَأتُونَ مِنْ بَعْدى، یَروُونَ حَدِیثى وَ سُنّتی فَیُعلِّمُونَها الْنّاسَ مِنْ بَعْدی … در این حدیث ، خلافت به صورت مطلق نیامده است اما آن کسانی که جانشینی آنها به صورت مطلق آمده است، ائمه عیهم السلام می باشند که عددشان مشخص است؛مانند حدیث الخلفاء من بعدی اثنی عشر یا در حق امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: من اطاع علیا فقد اطاعنی. همان‌طور که فرمودید، احادیث را باید با هم مورد بررسی قرار دهیم تا دچار اشتباه نشویم.
مرحوم آیت‌الله خوئی نیز درباره این حدیث توضیح می‌دهند که این حدیث دلالت بر بیان احادیث و سنت دارد و ارتباطی به جانشینی فقیه در تمام شئون نبوت ندارد. مصباح الفقاهة ، ج 6 ص 41
مانند حدیثی که می‌گویید علما وارث انبیا هستند و در ادامه توضیح می‌دهد که این ارث، همان علم پیامبران می‌باشد. بنابراین استناد بر این حدیث برای اثبات ولایت مطلقه فقیه توجیه کافی ندارد.

چهار: در این حدیثی که از امام صادق (ع) ذکر فرمودید، مانند مقبوله عمربن حنظله، وجه دلالتی بر ولایت مطلقه فقیه ندارد و بر قضاوتی که فقها سپرده شده و بحثی در آن نداریم، اشاره می‌کند.

بنابر آنچه بیان شد، اتفاقا احادیثی که شما درباره‌ی اثبات ولایت فقیه آوردید، ارتباطی با فرمانروایی فقیه بر تمام شئون زندگی مردم ندارد و حتی در احادیث بسیاری از احادیث مانند حدیث صحیحه كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ از امام صادق (ع)، قیام و حکومت در زمان غیبت را بسیار مردود شمرده‌اند. اگر ادعا می‌شود اسلام، مطلب بسیار مهمی مانند حکومت را نمی‌تواند رها کند و ادله‌های گوناگون نیز می‌آوریم، بایستی احکام آن‌را هم از اسلام داشته باشیم، نه قانون اساسی فرانسه! مگر می‌شود دینی که برای عرق شتر نجاست‌خوار حکم دارد، برای امر خطیر فرمانروایی حکمی نداشته باشد و خودمان برای خود انتخابات ریاست جمهوری، مجلس، خبرگان، شورای نگهبان و... ایجاد کنیم!؟

در پناه حق...

یحبّونه;948650 نوشت:
باسلام

احادیثی که از آنها استناد میکنند که نباید تشکیل حکومت و قیام کرد یا جعلی است یا درست فهم و درک نشده!

در خود همین حدیثی که ذکر کردید به صراحت به
رسولان الهی اشاره شده که فقط شامل پیامبران قبل رسول اکرم نمیشوند!!!

براساس احادیث زیر، خداوند رسولانی بعد از پیامبر اکرم و حتی زمان ائمه معصوم فرستاده که زیر نظر معصومین مردم را هدایت میکردند مانند حضرت عباس،آیت الله بهجت و امام خمینی و تمام اولیای الهی که مخفیانه با امام زمان خویش در ارتباط بودند و هستند!

الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : إنَّ للّه رُسُلاً مُسْتَعلِنِينَ و رُسُلاً مُستَخْفِينَ ، فإذا سَألتَهُ بِحَقِّ المُستَعْلِنِينَ فَسَلْهُ بِحَقِّ المُستَخْفِينَ .

امام صادق عليه السلام : همانا خداوند را فرستادگانى آشكار و فرستادگانى پنهان است . پس، هر گاه به حقِّ فرستادگانِ آشكار خدا از او چيزى خواستى به حقِّ فرستادگانِ پنهانش نيز بخواه .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: في كُلِّ قَرنٍ مِن اُمَّتي سابِقونَ . در هر قرن و نسلى از امّت من پيشتازانى(مقرّبان الهی) هستند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : إنّ اللّه َ تعالى يَبعَثُ لهذهِ الاُمّةِ على رَأسِ كُلِّ مِئةِ سَنةٍ مَن يُجَدِّدُ لها دِينَها .
خداوند متعال، در رأس هر يكصد سال براى اين امت كسى را مى فرستد تا دين آنها را برايشان تجديد كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: يَحمِلُ هذا الدِّينَ في كُلِّ قَرنٍ عُدولٌ يَنفُونَ عَنهُ تَأويلَ المُبطِلينَ ، و تَحريفَ الغالِينَ ، و انتِحالَ الجاهِلينَ ، كما يَنفي الكِيرُ خُبثَ الحَديدِ .
اين دين در هر قرنى و نسلى افراد عادلى با خود دارد كه تأويلاتِ باطل گرايان و تحريفِ غلو كنندگان و دستبردِ نادانان را از آن مى زدايند، چنان كه كوره زنگار و ناخالصى آهن را مى زدايد.

امام على عليه السلام : إنَّ اللّه َ تعالىاختَصَّ لنفسِهِ بعدَ نَبيِّهِ صلى الله عليه و آله مِن بَرِيَّتِهِ خاصّةً عَلاّهُم بتَعليَتِهِ ، و سَما بهِم إلى رُتبَتِهِ ، و جَعَلَهُمُ الدُّعاةَ بالحَقِّ إلَيهِ، و الأدِلاّءَ بالإرشادِ علَيهِ ، لِقَرنٍ قَرنٍ ، و زَمَنٍ زَمَنٍ .
خداوند، بعد از پيامبرش صلى الله عليه و آله ، از ميان آفريدگان خود خاصگانى به خويش اختصاص داد و با ارج نهادن خود، آنان را ارجمند و بلند مرتبه گردانيد و به سوى رتبه و منزلت خويش ارتقايشان داد و آنان را دعوتگران به سوى خود و راهنمايان به وجود خويش قرار داد و اينان قرنى از پى قرنى و دوره اى از پس دوره اى مى آيند.

الإمامُ الباقرُ عليه السلام : تَفسيرُها بالباطِنِ أنَّ لِكُلِّ قَرنٍ مِن هذهِ الاُمّةِ رَسولاً مِن آلِ محمّدٍ يَخرُجُ إلَى القَرنِ الذي هُو إلَيهِم رَسولٌ ، و هُمُ الأولياءُ و هُمُ الرُّسُلُ .
امام باقر عليه السلام فرمود : تفسير باطنى آن، اين است كه براى هر قرن و نسلى از اين امّت، رسولى از خاندان محمّد است كه در ميان آن نسل كه فرستاده به سوى آنهاست ظهور مى كند.
همينان هستند اولياء و همينانند رسولان.

عن أبى جعفرٍ علیه‌السلام قال: وَجَدْنا فی کِتابِ رَسولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: «أذا ظَهَرَ الزِّنا مِنْ بَعْدى کَثُرَ مَوْتُ الْفَجْأَةِ، وَ اذا طُّفِفَ الْمِکْیالُ و المیزانُ أَخَذَهُم اللَّهُ بِالسّنینَ وَالنَّقْصِ، وَاذا مَنَعوا الزَّکاةَ مَنَعَتِ الأرْضُ بَرَکاتِها مِنَ الزَّرْعِ وَالثِّمارِ وَالْمَعادِنِ کُلِّها، وَإذا جارُوا فى الأَحْکامِ تَعاوَنوا عَلَى الظُّلْمِ وَ الْعُدْوانِ، وَ اذا نَقَضوا العَهْدَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ عَدُوَّهُمْ، وَاذا قَطَعوا الْأرْحامَ جُعِلَتِ الأموالُ فى أَیْدىِ الأشْرارِ، وَاذا لَمْ یَأْمُروا بِالمَعْروفِ وَ لَمْ یَنْهَوا عَنِ المُنْکَرِ وَ لَمْ یَتَّبِعوا الأَخْیارَ مِنْ أَهْلِ‏ بَیْتى سَلَّطَ اللَّهُ عَلیهمْ شِرارَهُمْ فَیَدْعو خِیارُهُمْ فَلا یُسْتَجابُ لَهُمْ».

رسول خدا صلى الله علیه و آله : هرگاه پس از من زنا پدیدار شود، مرگ ناگهانى فراوان شود، و هرگاه از پیمانه و ترازو کم شود، خداوند آنان را به قحطى و کمى (خواربار و سایر وسایل زندگى) گرفتار مى‌‏کند، و هرگاه از دادن زکات دریغ کنند، زمین برکات خود را از زراعت و میوه‏‌ها و معادن از آنها دریغ مى‌‏کند، وهرگاه در احکام به ناحق حکم کنند، در ستم و دشمنى با هم گرفتار مى‏‌شوند و چون پیمان‏‌شکنى کنند خداوند دشمنانشان را بر آنان مسلّط کند، و چون قطع رحم کنند خداوند اموال (و ثروتها) را در دست اشرار قرار دهد، و چون امر به معروف و نهى از منکر نکنند و پیروى از نیکان اهل بیت من(اولیای الهی) ننمایند، خداوند اشرار آنان را بر ایشان مسلّط گرداند، پس نیکان آنها دعا کنند و مستجاب نشود».


بنده قیام امام خمینی را مرحله اول قیام امام زمان(عج) میدانم.
درسته که در زمان ما، امام در غیبت هستند اما خداوند کسانی را برای هدایت این امت فرستاده و میفرستد که همان عارفان و اولیای الهی هستند که شبیه ترین مردم به امام و پیامبر هستند که مردم تنها 34 نفر از آنها را نمیشناسند و بقیه تقریبا در بین مردم شناخته شده هستند!

خود اولیای الهی به امام زمان قرب و ارتباط دارند و بعضی هایشان مثل ابدال در خدمت همیشگی امام زمان هستند! لذا نباید غیبت امام را بهانه کرد! خود همین قیام امام خمینی با اجازه امام زمان صورت گرفت چون شرایطش موجود بود اما در دوره های قبل شرایط تشکیل حکومت میسر نبود!

اگر دنبال نواب خاص میگردید، نواب خاص امام زمان همین عارفان الهی هستند. فقط اجازه ندارند خود را نایب امام معرفی کنند! چون زمان غیبت دوره امتحان شیعیان هم هست و چه بسا شیعیانی که از اولیای الهی مثل امام خمینی پیروی نکنند و حتی مقابل ایشان بایستند و اینها در احادیث هم آمده شما شیعیان سخت امتحان شده و دسته دسته میشوید!

و چه امتحانی بهتر از همین ولایت فقیه! خصوصا الان که کشور تو بحران هست و همه مخالفان ولایت فقیه، فرصت را غنیمت می شمارند!

ای کمیل! شیطان از طرف خودش وعده نمی‌دهد، بلکه از طرف پروردگارش وعده می‌دهد تا آنها را وادار به معصیت و گناه کند و در پستی‌ها سرنگون سازد.
ای کمیل! او با نیرنگ‌های دقیق و حساب شده نزد تو می‌آید و به چیزی تو را امر می‌کند که می‌داند تو به آن مأنوس هستی، مثلا به اطاعتی که حاضر نیستی آن را واگذاری و ترک کنی، آن‌وقت تو پیش خود خیال می‌کنی که او فرشته‌ای کریم است که به تو این فرمان را داده در حالی که او همان شیطان رجیم و رانده شده است.

یک بار در یک کلیپ از آقای رائفی‌پور دیدم با عنوان "اثبات فوق العاده‌ی ولایت فقیه"
صحبت‌های شما بنده رو یاد اون کلیپ انداخت. سرچ کنید پیدا می‌شه. بحث ما بحث سیاسی نیست، بحث علمی و فقهیست. روایات شما هیچ دلالتی بر ولایت فقیه نداشت!! مطمئن باشید اگر کوچکترین دلالتی داشت، امام خمینی در کتاب ولایت فقیه خود حتما مورد استفاده قرار می‌داد.
شما که فرمودید "احادیثی که از آنها استناد میکنند که نباید تشکیل حکومت و قیام کرد یا جعلی است یا درست فهم و درک نشده!"
بفرمایید حدیث صحیح "هر پرچمی که قبل قیام قائم (عج) برافراشته شود، طاغوت است" رو چطوری درک می‌کنید؟

آنتی بدعت;948700 نوشت:
با عرض سلام مجدد و تشکر فراوان از پاسخ‌گویی شما کارشناس محترم

پاسخ مفصل خود را در بندهای جداگانه‌ای نوشتید که بنده به ترتیب به همگی پاسخ خواهم داد. از آنجایی که بنده پاسخ شما را به‌دقت مطالعه کرده و وقت صرف نوشتن پاسخ کرده‌ام، از شما دو درخواست دارم. درخواست اول بنده این است که مطالب نوشته شده را با دقت بخوانید و درخواست دوم بنده این است که همان‌طور که بنده به تمام موارد شما پاسخ داده‌ام، شما نیز به تمام موارد مطرح شده بنده پاسخ بدهید. مجددا از شما سپاس‌گزاری می‌کنم


با سلام و ادب و تشکر از پیگیری شما@};-

تمام تلاشم را خواهم کرد که حتی المقدور به نکات شما پاسخ مقتضی را تقدیم کنم، بنده هم یک تقاضا دارم اینکه سعی کنیم روحیه حق جویی و حق پذیری و روح انصاف را در خودمان ایجاد کنیم زیرا اگر جز این باشد، خیری در این مباحثه و گفتگو نخواهد بود.

آنتی بدعت;948700 نوشت:
بندهای دوم و سوم: فرمودید باید با احادیث مربوط دیگر بررسی شود تا بحث درباره‌ی یک موضوع کامل فهمیده شود و اینکه بنده دچار خطا در درک حدیث شده‌ام. در این مورد بنده‌ی حقیر با شما هم عقیده نیستم و توضیح خواهم داد. ببینید، این حدیث را حضرت علی (ع) برای یکی از اصحاب خود بیان نموده‌اند و کلام بسیار مفصل و عمیقی است. اگر صرفا شنیدن همین تک حدیث که طولانی هم هست، کمیل را دچار اشتباه کند (زیرا شما فرمودید که باید احادیث دیگری هم مورد بررسی قرار بگیرد تا موضوع مشخص شود) بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که حضرت علی (ع) کمیل را دچار خطا کرده‌اند، زیرا احادیث دیگری که مد نظر شماست و در سال‌های آتی از ائمه‌ بعدی بیان شده‌اند، در آن لحظه از نظر کمیل پوشیده بودند و کمیل علم به غیب و آینده نداشت.

الف- قبلاً هم عرض کردم فهم حدیث روشمند است یک طریق علمی است بدون قاعده نیست، یکی از قواعد آن آگاهی از دیگر احادیث مرتبط با موضوع و بعبارتی جامع نگری است. آنچه گفتیم ثابت است، کمیل یک فرد عادی و عامی نبوده بلکه از خواص یاران حضرت است و قطعاً با جوانب دیگر موضوع، احادیث و سخنان دیگر پیامبر و امام علی (ع) آشنا بوده بعبارتی یک جامع نگری نسبی را نسبت به موضوع داشته، فلذا وقتی حضرت (ع) به ولایت و حکومت حق که از طریق پیامبران و اوصیاء و جانشینان آنها صادر می شود و ولایت طاغوت که از غیر این طریق (از راه شیطان و هوای نفس) صادر می شود اشاره می کند. بدلیل همان جامع نگری و قبول مقام و معنای حقیقت توحید و ولایت الهیه از طریق آیات قرآن و احادیث نبوی و ولوی، به تمام معنا مفهوماً او مصداقاً حق مطلب و حق کلام حضرت (ع) را درک می کند، در حالیکه اگر کسی به چنین مقامی از شناخت و آگاهی و معرفت توحیدی و ولایی نرسیده باشد و بر معارف قرآنی و حدیثی دیگر احاطه نداشته باشد باید بروش علمی حدیث مذکور را در کنار دیگر احادیث مرتبط قرار داده و به فهم درستی برسد و یا به کارشناس مراجعه کند. پس حضرت امیر (ع) در بیان این حدیث برای کمیل، وی را دچار خطا نکرده، چون کمیل جزو اصحاب معرف و خواص یاران حضرت بوده است.

آنتی بدعت;948700 نوشت:
نکته‌ بعدی که فرمودید درباره‌ برداشت اشتباه بنده از حدیث بود و مثالی هم از قرآن و خوارج آوردید {إنِ الحُکم الا لله}. این عبارت فقط قسمت کوچکی از آیه‌ی ۴۰ سوره یوسف است و اگر خوارج فقط به همین قسمت توجه کرده باشند و باقی آیه را نادیده گرفته باشند، کلام خداوند را تقطیع کرده‌اند (لا تقربوا الصلاة). درحالی که بنده کلام امیرالمؤمنین (ع) را به صورتی که به معنای آن خدشه‌ای وارد نشود آورده‌ام. کلام حضرت علی (ع) بدون هیچ‌گونه استعاره و کنایه‌ای بیان شده و همین امر، از احتمال برداشت اشتباه به شدت می‌کاهد. احتمالا شما دلایل نقلی دیگری را که به ظاهر در تایید ولایت فقیه است، در نظر دارید و به پشتوانه‌ی آن احادیث، این حدیث را در کنار آن‌ها قرار دادید و نتایجی قابل پیش‌بینی گرفته‌اید. در بندهای بعدی به آن‌ها نیز خواهم پرداخت.

ب- در پست قبلی عرض کردم که این حدیث بنحو استقلالی برای اهل معرفت و معنا هم گویاست، اینکه حضرت هر ولایتی را غیر از طریق انبیاء و اوصیاء و جانشینان ایشان را نفی کرده و شیطانی و غیرالهی (طاغوتی) می خواند گویای آنست که اگر ولایت و حکومتی از طریق ما و به تأیید ما باشد حتی در زمان غیبت، آن ولایت و حکومت هم مشروع است نه اینکه مقصود حضرت این باشد که بعد از ما هیچ حکومت و ولایت و نیابتی مشروع نیست بلکه بیان کردیم در عصر غیبت صغری و کبری، روایات امر ولایت و نیابت را معطل نگذاشته، روایت مذکور در خصوص مصادیق حاکمان و والیان و جانشینان برحق و الهی در عصر حضور و غیبت ساکت است، از اینرو برای شناخت جانشینان برحق و والیان و حاکمان الهی که از طرف دایره نبوت و امامت تأیید دارند باید به سراغ دیگر روایات دینی و سخنان پیامبر و اهل بیت (ع) رفت، و این مطلب تأییدی بر بیان مطلب اول ماست یعنی فهم حدیث روشمند بوده و با مقایسه احادیث مرتبط امکان پذیر است.

آنتی بدعت;948700 نوشت:
بند چهارم: در این بند توضیحاتی ارائه فرمودید که نشان می‌دهد به حدیث توجه کامل نداشتید.ای کمیل! خداوند قیام برای دین را از هیچ کس نمی‌پذیرد مگر از رسول و فرستاده خویش و یا پیامبر و یا وصیّ و جانشین او.ای کمیل! رهبری حقیقی جامعه فقط به وسیله نبوت و رسالت و امامت برپا است و بعد از این‌ها نیستند مگر ولایت‌مداران دروغین یا افراد زورگوی گمراه و ستم‌کارانی که به نا حق بر این مسند تکیه زده‌اند.در این‌جا حضرت علی (ع) به صراحت بیان می‌کنند که حق رهبری دین فقط از پیامبر و امامان قابل قبول است و خداوند قیام برای امر دین (و نه حتی طاغوت)، مجددا تأکید می‌کنم که قیام برای امر دین را از هیچ کسی قبول نمی‌کند.

ج- مرحباً بناصرنا! حضرت (ع) خیلی روشن و صریح به کمیل همان مطلبی را می گوید که ما در قسمت الف توضیح دادیم یعنی: [=book antiqua]"ای کمیل! خداوند قیام برای دین را از هیچ کس نمی‌پذیرد مگر از رسول و فرستاده خویش و یا پیامبر و یا وصیّ و جانشین. ای کمیل! رهبری حقیقی جامعه فقط به وسیله نبوت و رسالت و امامت برپا است و بعد از این‌ها نیستند مگر ولایت‌مداران دروغین یا افراد زورگوی گمراه و ستم‌کارانی که به نا حق بر این مسند تکیه زده‌اند." یعنی حکومت و ولایت کسانی که مأذون از طرف ما نیستند مشروع و الهی نیست، دروغین است، مبتنی بر زور و ستم و فریب است! اما آنها که جانشینان ما هستند و به سفارش و تأیید ما حق ولایت و حکومت یافته اند مشروع و الهی اند، گفتیم در روایات بسیاری که از پیامبر و اهل بیت (ع) وارد شده جانشینان خاص و عام امامان معصوم، فقها و ولی فقیه معرفی شده اند (که بیانش گذشت) مجدداً تأکید می کنم روایت مذکور و مورد بحث در خصوص مصادیق حاکمان و والیان بر حق بعد از امامان معصوم و خاصه در زمان غیبت صغری و کبری ساکت است و باید برای شناخت آنها به دیگر بیانات و سخنان و رهنمودهای گهربار آنها رجوع کنیم.

آنتی بدعت;948700 نوشت:
بنده به عنوان کوچک‌تر شما یک تقاضا دارم. فرض کنید (فرض محال هم محال نیست) ولایت مطلقه‌ی فقیه امری باطل باشد و حضرت علی(ع) نیز بخواهند این بطلان را بیان کنند. به نظر شما حضرت (ع) چه چیز دیگری باید می‌فرمودند!؟ آیا کلامی صریح‌تر و دقیق‌تر از این ‌می‌شد بیان کرد که این امر را نشان دهد!؟ احتمالا پیش خود خواهید گفت ما احادیث بسیاری در این باب داریم که ائمه به فقها اذن داده‌اند. بنده همان‌طور که در پست ابتدایی مطرح کردم، می‌خواستم وارد این موضوع نشوم، زیرا بحث بسیار مفصلی است، ولی از آنجایی که ریشه‌ی بسیاری از مشکلات نظریه‌ی ولایت مطلقه‌ی فقیه را در برداشت‌های بسیار جالب از این روایات می‌دانم، به ناچار به این موضوعات که در بند پنجم اشاره فرمودید، می‌پردازم.

حضرت در این بیان نورانی بدنبال این نیست که مصداق حکومتی خاص مثلاً حکومت ولایت مطلقه فقیه را باطل کند بلکه بدنبال دادن شاخصه و ملاک و معیارهای حقیقی است تا بوسیله آن شاخصه ها و ملاک و معیارها بتوانیم حکومت و ولایت حقه و الهی را از غیر حقه و شیطانی تمیز دهیم. اما در خصوص شناخت مصادیق باید به روایات دیگر رجوع کنیم.

ادامه پاسخ ها را در پست های بعدی پیگیری کنید ...@};-

آنتی بدعت;948700 نوشت:
بنابر آنچه بیان شد، اتفاقا احادیثی که شما درباره‌ی اثبات ولایت فقیه آوردید، ارتباطی با فرمانروایی فقیه بر تمام شئون زندگی مردم ندارد و حتی در احادیث بسیاری از احادیث مانند حدیث صحیحه كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ از امام صادق (ع)، قیام و حکومت در زمان غیبت را بسیار مردود شمرده‌اند. اگر ادعا می‌شود اسلام، مطلب بسیار مهمی مانند حکومت را نمی‌تواند رها کند و ادله‌های گوناگون نیز می‌آوریم، بایستی احکام آن‌را هم از اسلام داشته باشیم، نه قانون اساسی فرانسه! مگر می‌شود دینی که برای عرق شتر نجاست‌خوار حکم دارد، برای امر خطیر فرمانروایی حکمی نداشته باشد و خودمان برای خود انتخابات ریاست جمهوری، مجلس، خبرگان، شورای نگهبان و... ایجاد کنیم!؟

سلام مجدد@};-

در پاسخ به این بخش سخنتان و در بررسی حدیثی که مورد اشاره قرار داده اید مبنی بر اینکه اهل بیت (ع) هر قیام و حکومتی قبل از ظهور را مردود شمرده اند،بدلیل تکراری بودن سؤال و مفصل بودن پاسخ، شما را به ادرس زیر ارجاع می دهم.

هر نوع قیام قبل از ظهور امام زمان، مرکر ملی پاسخگویی به سؤالات دینی

موفق باشید ...@};-

آنتی بدعت;948702 نوشت:
ای کمیل! شیطان از طرف خودش وعده نمی‌دهد، بلکه از طرف پروردگارش وعده می‌دهد تا آنها را وادار به معصیت و گناه کند و در پستی‌ها سرنگون سازد.
ای کمیل! او با نیرنگ‌های دقیق و حساب شده نزد تو می‌آید و به چیزی تو را امر می‌کند که می‌داند تو به آن مأنوس هستی، مثلا به اطاعتی که حاضر نیستی آن را واگذاری و ترک کنی، آن‌وقت تو پیش خود خیال می‌کنی که او فرشته‌ای کریم است که به تو این فرمان را داده در حالی که او همان شیطان رجیم و رانده شده است.

بفرمایید حدیث صحیح "هر پرچمی که قبل قیام قائم (عج) برافراشته شود، طاغوت است" رو چطوری درک می‌کنید؟


بنده در این سایت برخی احادیث و روایات که کارشناسان حدیث آنها را معتبر میدانستند را اثبات کردم یا دلایلی آوردم که جعلی است!!!

بنده با عقلانیت و مدد الهی بررسی میکنم و کاری به منبع حدیث و... ندارم . به این قبیل احادیث مثل همین طاغوت دانستن قیام کننده و... هم بنده شک دارم و احتمال جعلی بودن آن بالاست. چون :

اولا در خود قرآن به صراحت آمده که نه ظلم بپذیرید نه ظلم کنید! خب وقتی قضیه کشف حجاب یا کاپیتولاسیون و... رخ میدهد شیعیان باید عین مجسمه فقط تماشا کنند؟؟؟! یعنی فقهای مخالف ولایت فقیه مثل وحید خراسانی وسیستانی اگر چادر از سر همسرشان بردارند آنها قیام و واکنشی نشان نمیدهند؟!!!

امام حسین علیه‌السلام به نقل از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله: هر کس حاکم ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و عهد خدا را شکسته و با سنت پیامبر مخالفت کرده و میان بندگان خدا به ظلم رفتار کرده است و او برابر چنین حاکمی با عمل و گفتار مخالفت نکند، بر خدا است که او را در جایگاه‌‌ همان ستمگر (جهنم) وارد کند.

ثانیا وقتی مردمی که اکثرا شیعه هستند حکومت ظالم را نمی پذیرند و از فقهای شیعه، حکومتی با معیارهای اسلامی مطالبه میکنند، آیا نباید وقتی چنین شرایطی برای تشکیل حکومت هست را غنیمت شمرد و اقتصاد اسلامی سیاست اسلامی فرهنگ اسلامی و زندگی اسلامی و... را وارد جامعه کرد؟!!!

ثالثا
امام خمینی بعنوان مرجع تقلید حکم جهاد علیه حکومت ظالم داد و بعد حکومت تشکیل داد، خب آقای سیستانی در عراق هم علیه داعش حکم قیام و جهاد داد! وقتی میتوانند حکم جهاد علیه کفر بدهند، چرا حکم قیام علیه ظلم و تشکیل حکومتی که خواست مردم است را ندهند؟!!!

رابعا براساس چند تا حدیث کوتاه و مبهم که نمیشود نتیجه غیرعقلانی و خلاف قرآن گرفت که علیه ظلم نباید قیام کرد، امر به معروف و نهی از منکر نکرد و...
امام صادق علیه‌السلام :کل رایة ترفع قبل قیام القائم فصاحبها طاغوت یعبد من دون الله

خامسا خود همین قیامها و تشکیل حکومت اسلامی یک نوع دعا و طلب از خدا برای تعجیل در ظهور آقاست! یعنی خدایا ما دنبال عدالت و حاکمیت اسلامی هستیم، ما تشنه اخلاق و مبانی اسلامی در سیاست اقتصاد زندگی و... هستیم!

خود حضرت وقتی ظهور میکنند که توده های مردم در کل دنیا ایشان و حکومتشان را طلب کنند و باید مردم دنیا دولتها و حاکمیت صنوف مختلف را تجربه کنند تا آخر سر از همه آنها رویگردان شوند و تنها راه سعادت دنیوی و اخروی را در حکومت مولا مهدی (عج) بجویند!

سادسا هر سخن امام را باید دید مخاطبش که بوده و چرا چنین مطلبی فرموده اند و...

شما همین سخنان مولا علی رو جدا جدا کردید و میخواید با کنار گذاشتن قسمتهای مختلفش نشون بدید که قیام کننده ی قبل ظهور امام، شیطان است!!! در حالیکه خیلی تابلو و واضح در همین سخنان معلوم است که مولاعلی در مورد شیطان و ابلیس سخن میگویند نه شیطان اِنسی!!!

ای کمیل! بیادآور سخن خدای متعال را که در قرآن می فرماید:« شیطان گناه کردن را در نظر انسان آسان جلوه می دهد، و مهلت می دهد» و البته آن کس که تسویل و جلوه گری می کند شیطان است و آنکس که مهلت می دهد خداست.

ای کمیل! بیاد آور قول خدای متعال را که به ابلیس ملعون فرمود:« و از ایشان هر که را توانستی با آوی خود تحریک کن، و با سواران و پیادگانت بر آنان بتاز، و با آنها در اموال و اولاد شرکت کن و به ایشان وعده بده، و شیطان جز فریب به آنها وعده ای نمی دهد.» ای کمیل! شیطان از طرف خودش وعده نمی دهد بلکه از طرف پروردگارش قول و وعده می دهد تا آنها را وادار به معصیت و گناه کند و در پستی ها سرنگون سازد.

ای کمیل! او با نیرنگ های دقیق و حساب شده نزد تو می آید و به چیزی تو را امر می کند که می داند تو به آن مانوس هستی، مثلا به اطاعتی که حاضر نیستی آن را واگذاری و ترک کنی، آن وقت تو پیش خود خیال می کنی که او فرشته ای کریم است که به تو این فرمان را داده در حالیکه او همان شیطان رجیم و رانده شده است.

ای کمیل! همانا شیطان دامهایی دارد که آنها را برگزیده و نصب کرده، بر حذر باش مبادا تو را در آن دامها گرفتار کند.
ای کمیل! همانا زمین از دامهای شیاطین پر است و از آنها دامها کسی نجات نیابد جز آنکس که به ذیل عنایت ما چنگ زند، و خداوند تو را آگاه ساخته که از آنها دامها جز بندگانش نجات نیابند، و بندگان او دوستان ما هستند. و این همان سخن خدای متعال است که در قرآن فرموده:« همانا تو بر بندگان من تسلط نخواهی یافت»، و باز فرموده: همانا سلطه او بر کسانی است که ولایت او را بپذیرند و او را شریک امور خویش قرار دهند».

سابعا اگر بنا بر نگرش شما مخالفان ولایت فقیه، این حکومت اسلامی ایران، صاحبش طاغوت و خلاف نظر معصومین است پس باید چهل سال دوام نمی آورد و در زمینه های مختلف پیشرفت نمیکرد و در جنگ تحمیلی، جنگ سوریه و عراق هم شکست میخورد و.....

سلام مجدد@};-

آنتی بدعت;948700 نوشت:
بند پنجم: فرمودید که حاکمیت فقها و ولی فقیه در غیبت کبری به نیابت عام از طرف امام عصر (عج)، مأذون و مشروع است، چنانچه حضرت نواب خاص داشتند! داشتن نواب خاص در غیبت صغری، دلالتی بر قیام و تشکیل دولت توسط فقها در غیبت کبری به نیابت عامه از طرف حضرت صاحب الزمان(عج) ندارد.

د- اگر مشروعیت و مأذون بودن نیابت عام فقها از امام عصر عج ثابت شود کما اینکه بر اساس روایات بسیاری ثابت است، تشکیل حکومت دینی (اگر شرایطش فراهم شود) که عبارت است از عهده داری رسالت تبیین و تدوین احکام و ارزشهای الهی و پیاده و اجرایی کردن آنها نیز به تبع آن ثابت می شود، در غیراینصورت اصل نیابت معناداری خود را از دست خواهد داد. مگر نه اینکه اگر شرایط برای هریک از امامان ما فراهم بود تکلیفا رسالت تشکیل حکومت دینی و الهی داشتند و آنها والیان و حاکمان حقیقی و الهی بودند؟ و مگر نه اینکه اگر امام زمان ظهور داشتند قطعاً به تشکیل حکومت حقه و قطع ید ظالمان و اربابان زر و زور و تزویر اقدام می کردند؟ در زمانه غیبت همان اختیارات را برعهده نائبان عام خود أعنی فقهاء عظام و عالمان بالله نهاده اند.

آنتی بدعت;948700 نوشت:
یک: مقبوله عمر بن حنظله: اگر اجازه دهید، روایت را کامل بیان کنم تا دچار اشتباهی که خوارج شدند، نشویم.
عن عمر بن حنظلة: قال سألت أبا عبْد اللَّهِ (ع) عنْ رجلین من أصحابنا بینهما منازعة فی دَین او میراث فتحاکما إلى السلطان وَ إلى القضاة أیحلّ ذلِکَ؟قال: مَنْ تَحاکَمَ إلَیْهِمْ، فی حَقٍّ أَوْ باطِلٍ، فَإنَّما تَحاکَمَ إلَى الطّاغُوتِ وَ ما یُحْکَمُ لَهُ، فَإنّما یَأْخُذُهُ سُحْتاً و إنْ کانَ حَقّاً ثابِتاً لَهُ؛ لَأَنّهُ أَخَذَهُ بِحُکْمِ الطّاغُوتِ وَ ما أَمَرَ اللَّهُ أَنْ یُکْفَرَ بِهِ. قالَ اللَّهُ تَعالى: یُریدوُنَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروُا انْ یَکْفُرُوا بِهِ.قلت: فَکیف یصنعان؟قال: یَنْظُرانِ مَنْ کانَ مِنْکُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوى حَدیثَنا وَ نَظَرَ فِی حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَف أَحکامَنا... فَلْیَرْضَوْا بِهِ حَکَماً. فإنّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حاکِماً. فاذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه فانما استخف بحکم الله و علینا رد و الراد علینا الراد علی الله و هو علی حد الشرک بالله
عمر بن حنظله‏ می‌‏گوید از امام صادق (ع) درباره دو نفر از دوستانمان (یعنى شیعه) که نزاعى بینشان بود در مورد قرض یا میراث، و به قضات براى رسیدگى مراجعه کرده بودند، سؤال کردم که آیا این رواست؟فرمود: هر که در مورد دعاوى حق یا دعاوى ناحق به ایشان مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت (یعنى قدرت حاکمه ناروا) مراجعه کرده باشد؛ و هر چه را که به حکم آنها بگیرد، در حقیقت به طور حرام می‌‏گیرد؛ گرچه آن را که دریافت می‌‏کند حق ثابت او باشد؛ زیرا که آن را به حکم و با رأى طاغوت و آن قدرتى گرفته که خدا دستور داده به آن کافر شود. خداى تعالى می‌فرماید: یُریدُونَ انْ یَتَحاکَمُوا إلَى الطّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِروا أَنْ یَکْفُرُوا به.پرسیدم: چه باید بکنند؟فرمود: باید نگاه کنند ببینند از شما چه کسى است که حدیث ما را روایت کرده، و در حلال و حرام ما مطالعه نموده، و صاحب‌نظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است ... بایستى او را به عنوان قاضى و داور بپذیرند، زیرا که من او را [قاضی] بر شما قرار داده‌‏ام. پس آنگاه که به حکم ما حکم نمود و از وی نپذیرفتند بی گمان حکم خدا را سبک شمرده و به ما پشت کرده‌اند و کسی به ما پشت کند به خداوند پشت کرده و این در حد شرک به خداوند است.
کلمه‌ی قاضی که در کروشه آورده‌ام، همواره از طرف طرفداران نظریه‌ی ولایت فقیه، حاکم ترجمه می‌شود. لفظ عربی آن کلمه نیز حاکم است، ولی حاکم و حَکَم در زبان عربی و مخصوصا در آن زمان، به معنای حاکم در زبان فارسی امروزی نیستند و هر دو به معنای داورند. مانند ماجرای حَکَمیت و تعیین حَکَمین (عمروعاص و ابوموسی اشعری) برای قضاوت. حتی ماجرای مقبوله عمر بن حنظله نیز درباره‌ی نزاع است و حضرت امام صادق (ع) درباره‌ی قضاوت در حال صحبت هستند و مقامی که از طرف ائمه به فقها داده شده، مقام قضاوت است و نه حکومت به معنای امروزی. علت گفتن کلمه حاکم به‌جای حَکَم هم به خاطر بلاغت زبان عرب است. زیرا استفاده‌ی مکرر از یک کلمه از زیبایی کلام می‌کاهد. در زبان عرب کلمه‌ی والی به معنای فرمانروا و کلمه‌ی دولت به معنای حکومت به کار می‌رفت.
چند نکته‌ی بسیار مهم را باید بیان کنم. زمانی که امام صادق(ع) در حال صحبت درباره‌ی نزاع و قضاوت هستند، چطور میان کلام، ناگهان بحث بی‌ربط فرمانروایی را به میان می‌کشند و درحالی که خود هیچ قدرت اجرایی ندارند، فرمانروا تعیین می‌کنند!؟ آن هم نه یک نفر، همه‌ی فقها را!! در حالی که فرمانروایی امر بسیار خطیری است و اگر بنا باشد بحثی شود، امام(ع) بسیار مفصل توضیح می‌دادند. و بعد می‌فرمایند که اگر به حکم آن‌ها پشت کنند، به حکم ما و به حکم خدا پشت کرد‌ه‌اند و این در حد شرک است. خوب سوالی که مطرح می‌شود این است که اگر شخص فقیه، فرمانروا باشد و قدرت اجرای حکم در دست داشته باشد، چگونه می‌توان به حکمش پشت کرد؟؟ مگر اختیاری باقی می‌ماند!؟ اگر نه که واقعا هم همین‌طور است، پس چرا امام صادق (ع) فرمودند که اگر حکم را نپذیرید، در حد شرک است!؟ مگر می‌شود در جایی که انسان اختیاری از خود ندارد و تحت جبر است، صرفا به‌خاطر اکراه قلبی از حکمی که شاید به اشتباه قرار است برایش اجرا شود، گناهی در حد شرک به خدا برای او محاسبه شود؟؟ آیا به این خاطر نیست که ایشان برخلاف عقیده‌ی تدوین‌کنندگان نظریه ولایت مطلقه فقیه، هیچ قدرت اجرایی برای فقیه درنظر نگرفته بودند و این را به عهده‌ی طرفین نزاع گذاشته بودند!؟ آیا تفسیر به رأی یا حداقل درک نادرست از کلام معصوم در اینجا رخ نداده است؟قضاوت در این مورد با خود شما. بنده منتظر توضیحات شما پیرامون این موضوع هستم.

ه- در روایت عمربن حنظله از امام صادق (ع) سائل در خصوص داوری و قضاوت برای احقاق حق قرض و یا میراث از حضرت می پرسد اما اگر به پاسخ حضرت دقت کنید، حضرت دایره بحث را وسعت می بخشد و هر نوع رجوع به حاکم طاغوت برای هر نوع داوری را باطل می شمارد، چنانکه فرمود: [=book antiqua]"هر که در مورد دعاوى حق یا دعاوى ناحق به ایشان مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت (یعنى قدرت حاکمه ناروا) مراجعه کرده باشد." پر واضح است که این مسأله دامنه وسیعی در همه شئون سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و حقوقی و ... دارد و اینها همه از شئون حاکمیت است، چنانکه امر قضاوت و داوری نیز یکی از شئون اساسی و بنیادین و گسترده حکومت است. و چه بسا در آن مقطع زمانی اُسّ و اساس رسالت حاکم و حکومت همین مسأله داوری و قضاوت بوده، ضمن انکه در آن مقطع زمانی، همانند امروز، امور حکومت اینقدر گستردگی نداشته، بعبارتی حاکم و والی بالشخصه هم قانونگذار بوده و هم مجری و قاضی و هم فرمانده امور نظامی و لشکری .... فلذا اگر حکومتی غیرمشروع و طاغوت باشد، در تمامی امور حکم طاغوت را دارد کما اینکه در روایات بسیاری امامان معصوم (ع) پیروانشان را از ورود و همکاری در دستگاه حکومت طاغوت امویان و عباسیان نهی کرده اند. بعلاوه حکومتی که طاغوت باشد و اساساً حاکم طاغوت، هیچگاه رسیدگی امور قضائی و داوری را به فقها و عالمان دینی که از طرف خدا مشروعیت دارند ارجاع نمی دهد، بلکه خود را شایسته تر به این امر می داند. مضافاً اینکه دامنه مسأله قضاوت و داوری و حکمیت عادلانه و در یک کلمه برقراری عدالت، فقط به مسائل قضائی و داوری در اختلافات دو طرف دعوا مربوط نمی شود بلکه در تمامی شئون و امور حکومتی (سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و ...) باید روح عدالت حاکم باشد و لازمه آن آشنایی با حلال و حرام و اوامر و دستورات الهی است. از اینرو نتیجه می گیریم که روی سخن امام صادق (ع) در این روایت، در نهی از رجوع به دستگاه طاغوت، و معرفی صالحان و شایستگان در امر قضاوت و داوری، فقط صرف امور قضاوت و داوری نیست بلکه همه امور و همه شئون را شامل می شود.

سپس فرمود: [=book antiqua]"باید نگاه کنند ببینند از شما چه کسى است که حدیث ما را روایت کرده، و در حلال و حرام ما مطالعه نموده، و صاحب‌نظر شده و احکام و قوانین ما را شناخته است ... بایستى او را به عنوان قاضى و داور بپذیرند، زیرا که من او را [قاضی] بر شما قرار داده‌‏ام. پس آنگاه که به حکم ما حکم نمود و از وی نپذیرفتند بی گمان حکم خدا را سبک شمرده و به ما پشت کرده‌اند و کسی به ما پشت کند به خداوند پشت کرده و این در حد شرک به خداوند است." در این مقام و بیان، حضرت(ع) حاکمان و قاضیان و داوران حقیقی و مشروع را معرفی می کند که در داوری و رسیدگی امورتان (که عرض شد دامنه گسترده ای دارد و همه شئون حکومتی را در بر می گیرد) می فرماید به کسانی رجوع کنید که حلال و حرام ما را می شناسند، فقیه و عالم هستند(راویان حدیث). از اینرو مطلب به غایت روشن است که روی سخن امام صادق (ع) در این حدیث پرهیز از رجوع به حاکمان طاغوت و سفارش به حاکمان و والیان فقیه و عالم و حکومت ولی فقیه است.

ادامه بحث در پست های بعدی ...@};-

سلام مجدد@};-

آنتی بدعت;948700 نوشت:
دو: توقیع مبارک منسوب به امام زمان(عج): نیازی به ذکر این نکته نیست که این توقیع ضعف سندی دارد و حتی شیخ کلینی که خود یکی از روات آن ذکر شده است و کتابی مفصل در باب غیبت نوشته‌اند، هیچ اشاره‌ای به این توقیع در کتاب خود نکرده‌اند. ولی حتی با تایید سندی آن، باز هم دلالتی بر قیام و تشکیل حکومت به فقها (که با راویان حدیث تفاوت دارند) نمی‌دهد. در این عبارت، به صورت عمومی بیان شده که به راویان حدیث ما مراجعه کنید که آن‌ها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم. کاملا مشخص است که وجه دلالت این عبارت، مراجعه به راویان حدیث در حوادثی که نمی‌دانیم چیست، به خاطر دریافت کلام ائمه می‌باشد و به راویان حدیث به طور عامه ارجاع داده است، نه به صورت خاص و یا به یک راوی! حال اینکه فقیه چه ارتباطی به راوی حدیث دارد و ولایت فقیه چگونه از جانب طرفداران این نظریه همان ولایت رسول الله است، جای تأمل دارد. نکته حائز اهمیت اینکه اینجا راوی حدیث به صورت مفرد نیامده است و جمع مکسر است. باز هم سوال مطرح می‌شود که چطور به ولایت مطلقه یک فرد فقیه (نه راوی حدیث) رسیده ایم!

و- بحث بررسی این حدیث و مطالب پیرامون آن که ثابت می کند منظور از راویان حدیث در روایت، فقیهان و عالمان بالله و در زمان تشکیل حکومت دینی ولی فقیه است را در تایپیک زیر بررسی کرده ایم لطفاً به لینک زیر رجوع کنید:

چرا از حدیث «اما الحوادث الواقعة» نواب خاص حضرت برداشت نمی شود؟

آنتی بدعت;948700 نوشت:
حدیث بعدی «اَلعُلَمَاءُ حُكَّامٌ عَلَى النَّاسِ؛ علما حاکمان بر مردمند.» است که بدون هیچ سندی روایی از حضرت علی(ع) ذکر شده و همین عدم وجود سند، این روایت را از حجت بودن برای ما کنار می‌زند. ولی حتی اگر از مشکل عدم وجود سند آن چشم‌پوشی کنیم، باز هم به مقام قضاوت اشاره دارد، نه فرمانروایی! حضرت علی(ع) در یک تک جمله و بدون هیچ مقدمه‌ای در حالی که خود لایق بر حق حکومت هستند، حکومت را به علما (نه فقها) تفویض می‌کنند!؟ ذکر یک نکته نیز حائز اهمیت است که علما در زمان حضرت علی(ع) به مفهوم علمای کنونی (مانند علمای حوزه علمیه) نبود. در آن زمان یا مردم عادی بودند و یا صحابه‌ی رسول خدا(ص). امام صادق(ع) به عنوان رئیس مذهب شیعه، احکام را به صورت منظم تدوین و فقها را تربیت کردند. بنابرین، این کلام هم دلالتی بر ولایت مطلقه فقیه ندارد.

ز- اصل روایت در کتاب شریف « غرر الحكم و درر الكلم»آمده است. « الْعُلَمَاءُ حُكَّامٌ‏ عَلَى‏ النَّاسِ‏ »( 1) علما حاكمانند بر مردم، يعنى مردم بايد كه حكم ايشان را قبول كنند و از آن تجاوز نكنند.(2) در کتاب « مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل »آدرسی که داده از کتاب غرر می باشد.
21471- «33» عَبْدُ الْوَاحِدِ الْآمِدِيُّ فِي الْغُرَرِ، عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ: الْعُلَمَاءُ حُكَّامٌ‏ عَلَى‏ النَّاس‏.(3) غیر این سند، سند دیگری برای این روایت نقل نشده ولی اعتبار کتاب تا به آنجاست که علامه مجلسی آن را یکی از منابع خود ذکر می کند و دیگران نیز بر اعتبار این کتاب صحه گذارده اند.
امّا مجدداً تأکید می کنم که برای فهم حدیث بایست خانواده حدیثی تشکیل شود، تا ما را در فهم حدیث کمک نماید. اینطور نیست که شما بر اساس پیش داوری خودتان هر کجا به عبارت "حاکم" برخورد کردید آن را به معنای قاضی و داور معنا کنید؟! برای آگاهی بیشتر در باره حدیث مزبور: "العلماء حکام علی الناس" رجوع کنید به جمعبندی تایپیک زیر:

بررسی اعتبار و اسناد حدیث امیرالمومنین علیه السلام: «العلما حکام علی الناس»

اما در خصوص شائبه و ابهام شما در باره تفویض امر حکومت به علماء توسط حضرت امیر (ع) گفتنی است: شکی نیست که بیان حضرت در این تفویض، اولاً به معنای نفی این حق از خودشان که حق ولایت اولاً و بالذات برای خودشان از جانب خداوند ثابت شده نیست، و اگر شرایط فراهم بود خودشان اقدام به این امر می کردند لکن این حق را در مرحله بعد برای علماء ثابت می داند زیرا علماء امناء و جانشینان برحق پیامبر و اهل بیت(ع) هستند چه زمان حضور و ظهور امام معصوم باشد و چه زمانه زمانه غیبت باشد. ثانیاً تعیین این حق برای علماء نیز منوط به فراهم شدن شرایط که از آن جمله اقبال مردم است می باشد.

ضمن آنکه عبارت "العلماء" اتفاقاً روشن است کسانیکه به احکام دین و حلال و حرام الهی آشنایند. که در هر مقطع زمانی، عده ای از افراد آن زمان را شامل می شود در زمان پیامبر (ص) صحابه خاص، در زمان دیگر امامان معصوم (ع) یاران خاص آن حضرات معصوم (ع) و در زمان غیبت، فقهاء و علماء دینی که به حلال و حرام الهی آشنا هستند. فلذا در عصر غیبت فقهاء و علماء دینی و در صورت تشکیل حکومت ولی فقیه عهده دار آن می شود.

ادامه بحث در پست بعدی ...@};-

پی نوشت__________________________________________
1) تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ؛ ؛ ص47.
2) شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم ؛ ج‏1 ؛ ص137.
3) مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ؛ ج‏17 ؛ ص321.

سلام مجدد @};-

آنتی بدعت;948700 نوشت:
سه: حدیث «اِنَّ مَجارِى الْاُمُورِ وَالْاَحْكامِ عَلى‏ اَيْدى‏ الْعُلَماءِ بِاللَّهِ اَلْأُمَناءِ عَلى‏ حَلالِهِ وَ حَرامِهِ؛ زمام امور مردم به دست عالمانی است که علمشان از سرچشمه وحی گرفته شده باشد. و امین بر حلال و حرام خدا باشند.» این حدیث نیز ضعف سندی دارد، حتی با چشم‌پوشی، مربوط به اموری مانند خمس و زکات و… برای علمای دینی یا همان فقهاست. ذکر مجدد این نکته هم مفید است که این امور برای جمیع علمای دینی است، نه فقط یک عالم دینی.

ح- اینکه شما هر حدیثی را بدون اینکه در جای خود مورد بررسی قرار بگیرد ضعیف و غیر معتبر می خوانید خلاف اصول مباحثه است در حالیکه بررسى سند و دلالت هر يك نياز به مجال ديگرى دارد و در كتب مفصّل نيز اين بررسى ها انجام گرفته است; آنچه در اينجا به عنوان نگاهى به مجموعه ى اين روايات مى توان داشت، آن است كه اگر اين روايات كه از نظر سند، برخى صحيح و معتبر و برخى در ميان فقيهان اسلامى مشهور و مقبول است، همگى در يك مجموعه مورد تأمّل قرار گيرند و انسان خردمندى در منزلت و جايگاهى كه در اين روايات براى فقيهان جامع الشرايط برشمرده شده است انديشه كند، مى بيند كه طبق اين روايات، از نظر اهل بيت(عليهم السلام)فقيهان شيعه وارثان انبيا، امين پيامبران، جانشينان رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، دژهاى مستحكم اسلام، حاكم بر پادشاهان، حجّت بر مردم از سوى امامان، حاكم و قاضى منصوب از طرف ائمه(عليهم السلام)، محل مراجعه در همه ى روى دادها و عهده دار امور و مجرى احكام، شمرده شده اند.

اما روایت تصریح دارد "مجاری الامور و الاحکام ..." و کلام حضرت(ع) اشاره به گستره وسیع همه مسائل و امور زندگی اعم از فردی و اجتماعی، سیاسی و حقوقی و اقتصادی و ... دارد و پر واضح است که همه این امور و احکام داخل در رسالت حکومتهاست. تا زمانیکه حکومت اسلامی و دینی تشکیل نشده، این امر متوجه همه فقهاء جامع الشرایط است و در صورت تشکیل حکومت دینی بمنظور پیشگیری از تزاحم، با تعیین مردم یا نخبگان (علماء) یک نفر عهده دار این مهم می شود که در اصطلاح گفته می شود ولی فقیه جامع الشرایط.

آنتی بدعت;948700 نوشت:
حدیث بعدی، قال رَسول اللَّه (ص): اللّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفائى (ثلاثَ مرّاتٍ) قیل: یا رسول اللَّهِ، و مَن خلفاؤک؟ قالَ: الّذینَ یَأتُونَ مِنْ بَعْدى، یَروُونَ حَدِیثى وَ سُنّتی فَیُعلِّمُونَها الْنّاسَ مِنْ بَعْدی … در این حدیث ، خلافت به صورت مطلق نیامده است اما آن کسانی که جانشینی آنها به صورت مطلق آمده است، ائمه عیهم السلام می باشند که عددشان مشخص است؛مانند حدیث الخلفاء من بعدی اثنی عشر یا در حق امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: من اطاع علیا فقد اطاعنی. همان‌طور که فرمودید، احادیث را باید با هم مورد بررسی قرار دهیم تا دچار اشتباه نشویم.
مرحوم آیت‌الله خوئی نیز درباره این حدیث توضیح می‌دهند که این حدیث دلالت بر بیان احادیث و سنت دارد و ارتباطی به جانشینی فقیه در تمام شئون نبوت ندارد. مصباح الفقاهة ، ج 6 ص 41
مانند حدیثی که می‌گویید علما وارث انبیا هستند و در ادامه توضیح می‌دهد که این ارث، همان علم پیامبران می‌باشد. بنابراین استناد بر این حدیث برای اثبات ولایت مطلقه فقیه توجیه کافی ندارد.

ط- اتفاقاً پیامبر (ص) در این حدیث شریف، خلفاء و مصادیق آن را بطور مطلق بیان می کند کسانی که بعد از من می آیند و سخنان و سنت من را بیان می کنند، پر واضح است که بر اساس رجوع به روایات دیگر در رتبه و مقام اول امامان معصوم (ص) که عالمان حقیقی و دارای علم و عصمت الهی بوده و مبین و مفسر قرآن و سخنان و سنت پیامبر هستند قرار می گیرند و در رتبه و مقام بعدی، عالمان و فقیهان جامع الشرایط که از سرچشمه های علم الهی قرآن و سنت پیامبر و اهل بیت (ع) (ثقلین) برخوردارند را شامل می شود. از اینرو در عصر غیبت تکلیف جامعه اسلامی بر اساس این دسته روایات روشن می شود که احکام و امور باید به فقهاء عظام و ولی فقیه رجوع کنند. نظر آیت الله العظمی خویی (ره) نظر فقهی حضرت ایشان است و البته در این خصوص بسیاری از فقهاء گذشته و حال، نظرشان به نظریه امام خمینی در خصوص ولایت فقیه نزدیک است.(1)
آنتی بدعت;948700 نوشت:
چهار: در این حدیثی که از امام صادق (ع) ذکر فرمودید، مانند مقبوله عمربن حنظله، وجه دلالتی بر ولایت مطلقه فقیه ندارد و بر قضاوتی که فقها سپرده شده و بحثی در آن نداریم، اشاره می‌کند.

ی- اتفاقاً روایت مذکور از امام صادق (ع) نظیر انچه در مقبوله عمر بن حنظله بیان شده، به حق حاکمیت بر همه امور و شئون تصریح دارد، زیرا مسائل زندگی و حکومت، چیزی جز حکومت دین و برنامه های دین الهی و حکومت فقه و پذیرش و تن دادن به آنچه که تحت عنوان احکام حلال و حرام از طرف خداوند نازل شده نیست، (مگر اینکه قائل به سکولاریسم و جدایی دین از سیاست باشید) فلذا همه این روایات گواهی می دهند که مردم نباید حاکمان و والیان طاغوت و غیرمشروع را بر خود حاکم کنند، بلکه باید در همه امور و شئون زندگی و مسائل و امور حکومتی به عالمان و فقیهان جامع الشرایط که تجلی آن در حکومت دینی، رجوع به ولی فقیه جامع الشرایط است رجوع کنند.

موفق باشید ...@};-

پی نوشت__________________________________________
1. برای این منظور رجوع کنید به بحث پیشینه ولایت فقیه در منابع بحث حکومت اسلامی و ولایت فقیه؛ کتاب ولایت فقیه علامه جوادی آملی؛ کتاب ولایت فقیه آیت الله مصباح یزدی؛ ولایت و دیانت، استاد هادوی تهرانی؛ و ... .

یحبّونه;948799 نوشت:

بنده در این سایت برخی احادیث و روایات که کارشناسان حدیث آنها را معتبر میدانستند را اثبات کردم یا دلایلی آوردم که جعلی است!!!

بنده با عقلانیت و مدد الهی بررسی میکنم و کاری به منبع حدیث و... ندارم . به این قبیل احادیث مثل همین طاغوت دانستن قیام کننده و... هم بنده شک دارم و احتمال جعلی بودن آن بالاست. چون :



درود و صد درود بر شما! دیگه چه کارهایی بلدید!؟؟؟ با عقلانیت و مدد الهی؟؟ شما نقطه ذوب را رد کرده‌اید و به تصعید در ولایت فقیه رسیدید! این همه آیت الله العظمی در طول تاریخ داشتیم، همچین حرفی نزدند! اون وقت شما به حدیث صحیحه‌ی معصوم می‌گوید که جعلیست!؟ خوب حالا من کسی نیستم، ولی حداقل از خدا به خاطر قیامت پروا داشته باشید! من گفتم بحثم نظری و مفهومی دارم، ولی شما فقط دیدتان سیاسیست و فقط در مصداق‌های شبه مقدس خودتان سیر می‌کنید. آن‌ها را قبل از اینکه درستیشان اثبات شود، اصل می‌گیرید و همه‌چیز را با این دید ناقص خود می‌سنجید. اسمش را هم گذاشته‌اید عقل و امدادهای الهی! این هم از معجزات ابن عربی و پیروان و پیروان پیروان اوست. این سخنان شما نشان می‌دهد دستتان از حجت به شدت خالیست و سعی دارید حتی دین خدا را به خاطر تعصبات خود تفسیر به رأی کنید و حتی کلام معصوم را هم متهم به جعلی بودن می‌کنید. کاری که بزرگان نظریه‌ی محبوب شما نکردند. جالب اینجاست که اکثر روایاتی که به آنها تمسک ورزیده‌اید تا برداشت اشتباه خود را اثبات کنید، همگی آنها ضعف سندی دارند و احتمال جعلی بودن آن‌ها بیشتر است، ولی ما هرگز جسارت نکرده‌ایم که عنوان جعلی به آن‌ها بزنیم.

یحبّونه;948799 نوشت:

اولا در خود قرآن به صراحت آمده که نه ظلم بپذیرید نه ظلم کنید! خب وقتی قضیه کشف حجاب یا کاپیتولاسیون و... رخ میدهد شیعیان باید عین مجسمه فقط تماشا کنند؟؟؟! یعنی فقهای مخالف ولایت فقیه مثل وحید خراسانی وسیستانی اگر چادر از سر همسرشان بردارند آنها قیام و واکنشی نشان نمیدهند؟!!!

امام حسین علیه‌السلام به نقل از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله: هر کس حاکم ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و عهد خدا را شکسته و با سنت پیامبر مخالفت کرده و میان بندگان خدا به ظلم رفتار کرده است و او برابر چنین حاکمی با عمل و گفتار مخالفت نکند، بر خدا است که او را در جایگاه‌‌ همان ستمگر (جهنم) وارد کند.

اولا! بله. در قرآن از ظلم به هر شکل نهی شده‌است. حتی پیامبر خدا (ص) می‌فرمایند: الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم. بنابراین حکومت به اصطلاح اسلامی هم اگر دچار ظلم شود، پایدار نخواهد ماند، اگر چه ممکن است با وجود کفر باقی بماند و این ربطی به عنوان اسلامی حکومت ندارد. کشف حجاب و کاپیتولاسیون ظلم بودند! ولی مگر الان ظلمی وجود ندارد؟ مگر ربا و دروغ و ظلم و فسادهای متعدد سراسر جامعه را فرا نگرفته است!؟ خوب، حالا چه کار کنیم!؟ قیام کنیم یا به قول بزرگی از بزرگان شما "کشش ندهیم" !؟؟ وجود ظلم در حکومت‌های گذشته و حاضر یک امر واضح است، ولی این‌ها مگر ولایت فقیه را اثبات می‌کند؟ اینجا یک سایت علمی و دینی است یا پایگاه مقاومت بسیج که شعارهای دلخوش‌کننده می‌دهید؟ درباره‌ی مراجعی که سواد آن‌ها از سواد تمام علمای حکومتی حاضر بیشتر است، ادب را رعایت کنید. البته خدا پدر شما را بیامرزد که صادقانه گفتید که این دو شخص بزرگ عالم تشیع حال حاضر، ولایت فقیه را قبول ندارند. خیلی‌ها همین اشخاص را هم برای اهداف خود مصادره کرده‌اند. در ضمن، کشف حجاب و اجبار حجاب هر دو اشتباه است. اگرچه اجبار حجاب به‌ ظاهر درست می‌باشد، ولی بر خلاف شرع و حتی سیره‌ی امیرالمؤمنین(ع) است که در مدت حکومت خود نیز همچین کاری نکرده‌اند. البته ما از پاپ کاتولیک‌تر بوده و این کار را انجام داده‌ایم. در باب سخنی که از امام حسین (ع) نقل کردید، باید از شما بپرسم که آیا حالا که ظلم در حکومت حاضر نیز بالا گرفته، بایستی باز هم قیام کنیم و یک دولت ظالم دیگر سر کار بیاوریم یا این‌که در کنار ستمگران در جهنم خواهیم بود!؟ البته احتمالا نظر شما این است که در کشور ما و نظام مقدس ما اصلا ظلم و خبط و خطایی صورت نگرفته و حضرت امام زمان(عج) پیوسته ناظر بر کار مسئولین ما هستند!!!

یحبّونه;948799 نوشت:

ثانیا وقتی مردمی که اکثرا شیعه هستند حکومت ظالم را نمی پذیرند و از فقهای شیعه، حکومتی با معیارهای اسلامی مطالبه میکنند، آیا نباید وقتی چنین شرایطی برای تشکیل حکومت هست را غنیمت شمرد و اقتصاد اسلامی سیاست اسلامی فرهنگ اسلامی و زندگی اسلامی و... را وارد جامعه کرد؟!!!

ثانیا! آیا نظر مردم هم اکنون همین است که می‌فرمایید!؟ وارد این بحث نمی‌شوم، زیرا راه به جایی نمی‌برد. شما گفتید اقتصاد اسلامی، گفتید سیاست اسلامی، گفتید فرهنگ اسلامی، گفتید زندگی اسلامی و… وارد جامعه شده است! برادر گرامی، شما حتما سخنران خوبی خواهید شد. عقل و امدادهای الهی‌ شما نیز دو بال رشد و شکوفایی جناب عالی خواهند بود. اگر ربا اقتصاد اسلامیست، اگر دروغ و تهمت و رانت‌خواری سیاست اسلامیست، اگر فقر و فحشا فرهنگ اسلامیست، اگر بیکاری جزو اصلی زندگی اسلامیست، بنابرین حق با شماست. جامعه‌ی ما به قدری اسلامیست که حتی نیازی به ظهور منجی نداریم. از روی انصاف پاسخ دهید. آیا در طول تاریخ، مردم تا این حد نسبت به مذهب دچار دافعه شده بودند؟ علت چیست!؟



یحبّونه;948799 نوشت:

ثالثا
امام خمینی بعنوان مرجع تقلید حکم جهاد علیه حکومت ظالم داد و بعد حکومت تشکیل داد، خب آقای سیستانی در عراق هم علیه داعش حکم قیام و جهاد داد! وقتی میتوانند حکم جهاد علیه کفر بدهند، چرا حکم قیام علیه ظلم و تشکیل حکومتی که خواست مردم است را ندهند؟!!!

ثالثا! جهاد آقای خمینی و آقای سیستانی با هم متفاوت بود. یکی جهاد ابتدایی و قیام و تشکیل دولت و کارهای دیگر برای حفظ دولت بود، دیگری جهاد دفاعی! اذن جهاد ابتدایی فقط از جانب معصوم قابل صدور است، ولی جهاد دفاعی حتی نیازی به فتوا ندارد. داعش قصد جان مردم را داشت، ولی حکومت پهلوی، با تمام خباثت‌هایش قصد آسیب زدن به جان مردم و گرفتن دین آنها را نداشت. اگر چه آن حکومت هم خطاهای بیشماری داشت، ولی این‌ها مشروعیت به نظام ولایت مطلقه فقیه و این نظریه‌ را نمی‌دهد.




یحبّونه;948799 نوشت:

رابعا براساس چند تا حدیث کوتاه و مبهم که نمیشود نتیجه غیرعقلانی و خلاف قرآن گرفت که علیه ظلم نباید قیام کرد، امر به معروف و نهی از منکر نکرد و...
امام صادق علیه‌السلام :کل رایة ترفع قبل قیام القائم فصاحبها طاغوت یعبد من دون الله

رابعا! احادیث کوتاه و مبهم نیستند. اتفاقا خیلی هم صریح هستند. برادر من، الان هم ظلم وجود دارد. باید قیام کنیم؟ دقیقا منظور شما از امر به معروف و نهی از منکر چیست!؟ اگر کسی امروز حکومت را امر به معروف و نهی از منکر کند، چه بر سرش می‌آید؟ ای کاش بحث را به وادی سیاست نمی‌کشاندید. امروز که ظلم‌های بسیار بزرگی می‌شود! سرتان را زیر برف کرده‌اید؟؟ هر حکومتی غیر از حضرت مهدی (عج) باشد، بالاخره ظلم می‌کند و این اجتناب ناپذیر است. حال ما بیایم و فقط قیام کنیم، یک ظالم را جایگزین یک ظالم دیگر کرده‌ایم. آیا واقعا شما نیازی به ظهور صاحب الزمان(عج) احساس می‌کنید یا به همین نظام دل‌خوشید!؟ ادعای دلیل عقلی دارید، ولی هر عقل بی‌طرفی دلایل شما را بشنود، متوجه می‌شود دلایل شما بیشتر ریشه در تعصبات شما دارد تا عقل!




یحبّونه;948799 نوشت:

خامسا خود همین قیامها و تشکیل حکومت اسلامی یک نوع دعا و طلب از خدا برای تعجیل در ظهور آقاست! یعنی خدایا ما دنبال عدالت و حاکمیت اسلامی هستیم، ما تشنه اخلاق و مبانی اسلامی در سیاست اقتصاد زندگی و... هستیم!

خود حضرت وقتی ظهور میکنند که توده های مردم در کل دنیا ایشان و حکومتشان را طلب کنند و باید مردم دنیا دولتها و حاکمیت صنوف مختلف را تجربه کنند تا آخر سر از همه آنها رویگردان شوند و تنها راه سعادت دنیوی و اخروی را در حکومت مولا مهدی (عج) بجویند!

خامسا!! این را که قیام‌ها یک نوع دعا برای ظهور است، خودتان به کمک عقل و امداد‌های الهی کشف کردید یا استاد رائفی‌پور هم کمکتان کرده‌اند؟ برادر گرامی! ان‌شاالله که همگی به دنبال عدالت و حاکمیت اسلامی واقعی باشیم، ولی این احتمال را صفر در نظر نگیرید که شاید خیلی‌ها در یافتن مصداق این خواسته‌ی خود دچار خطا شده‌اند. همان‌طور که خیلی‌ها در پاسخ به فطرت عبودیت خود، دچار انحراف در یافتن مصداق راستین شدند و غیر از خدا را پرستیدند.طبق روایات، خود حضرت صاحب الزمان(عج) وقتی ظهور می‌کنند، بسیاری از علمای دینی به خاطر آجرشدن نان خود، دربرابر حضرت امام (عج) قد علم می‌کنند و به دست حضرت مهدی (عج) به درک واصل می‌شوند. حیف که عقاید خود را مهر و موم کرده‌اید و احتمال خطا در نظرات خود را نمی‌دهید. ضرر این شیوه به خود شما می‌رسد، نه کس دیگر.




یحبّونه;948799 نوشت:

سادسا هر سخن امام را باید دید مخاطبش که بوده و چرا چنین مطلبی فرموده اند و...

شما همین سخنان مولا علی رو جدا جدا کردید و میخواید با کنار گذاشتن قسمتهای مختلفش نشون بدید که قیام کننده ی قبل ظهور امام، شیطان است!!! در حالیکه خیلی تابلو و واضح در همین سخنان معلوم است که مولاعلی در مورد شیطان و ابلیس سخن میگویند نه شیطان اِنسی!!!


ای کمیل! بیادآور سخن خدای متعال را که در قرآن می فرماید:« شیطان گناه کردن را در نظر انسان آسان جلوه می دهد، و مهلت می دهد» و البته آن کس که تسویل و جلوه گری می کند شیطان است و آنکس که مهلت می دهد خداست.

ای کمیل! بیاد آور قول خدای متعال را که به ابلیس ملعون فرمود:« و از ایشان هر که را توانستی با آوی خود تحریک کن، و با سواران و پیادگانت بر آنان بتاز، و با آنها در اموال و اولاد شرکت کن و به ایشان وعده بده، و شیطان جز فریب به آنها وعده ای نمی دهد.» ای کمیل! شیطان از طرف خودش وعده نمی دهد بلکه از طرف پروردگارش قول و وعده می دهد تا آنها را وادار به معصیت و گناه کند و در پستی ها سرنگون سازد.

ای کمیل! او با نیرنگ های دقیق و حساب شده نزد تو می آید و به چیزی تو را امر می کند که می داند تو به آن مانوس هستی، مثلا به اطاعتی که حاضر نیستی آن را واگذاری و ترک کنی، آن وقت تو پیش خود خیال می کنی که او فرشته ای کریم است که به تو این فرمان را داده در حالیکه او همان شیطان رجیم و رانده شده است.

ای کمیل! همانا شیطان دامهایی دارد که آنها را برگزیده و نصب کرده، بر حذر باش مبادا تو را در آن دامها گرفتار کند.
ای کمیل! همانا زمین از دامهای شیاطین پر است و از آنها دامها کسی نجات نیابد جز آنکس که به ذیل عنایت ما چنگ زند، و خداوند تو را آگاه ساخته که از آنها دامها جز بندگانش نجات نیابند، و بندگان او دوستان ما هستند. و این همان سخن خدای متعال است که در قرآن فرموده:« همانا تو بر بندگان من تسلط نخواهی یافت»، و باز فرموده: همانا سلطه او بر کسانی است که ولایت او را بپذیرند و او را شریک امور خویش قرار دهند».

سادسا! آیا ما سخنان را جدا جدا کرده‌ایم یا شما!؟ آخر چه نفعی به حال ما دارد که ظالم اول حاکم باشد یا ظالم دوم. هیچ کدام برای ما حضرت صاحب الزمان (عج) نمی‌شوند.

یحبّونه;948799 نوشت:

سابعا اگر بنا بر نگرش شما مخالفان ولایت فقیه، این حکومت اسلامی ایران، صاحبش طاغوت و خلاف نظر معصومین است پس باید چهل سال دوام نمی آورد و پیشرفت نمیکرد و در جنگ تحمیلی، جنگ سوریه و عراق هم شکست میخورد!!!

سابعا! اگر بنا بر نگرش شما موافقان ولایت فقیه، این حکومت اسلامی واقعی و طبق اذن معصومین (ع) بوده است، پس بایستی در این چهل سال حضرت ظهور می‌کردند!! آیا از خود نپرسیده‌اید که چرا ایشان نمی‌آیند!؟ مگر دولت برایشان آماده نکرده‌ایم!؟ مگر سپاه و ارتش ندارند؟ آخر برادر من، کسی که ولایت تکوینی به تمام ذرات عالم دارد، نیازی به یک حکومت که هر روز فسادش نمایان‌تر می‌شود ندارد. حضرت مهدی (عج) برای ظهور نیاز به قلب‌های تشنه‌ی ما برای ظهور دارند. که متاسفانه طوری عمل کرده‌ایم که همه‌ی این‌ اشتباهات حکومت ما، در ناخودآگاه مردم، به پای امام زمان (عج) نوشته شده است. در حالی که ایشان هم مخالف این نظام هستند، ولی حیف که مردم نسبت به این مسئله جهل دارند.شما دوام آوردن یک حکومت در طول کمتر از ۴۰ سال را نشانه‌ی مشروعیت آن می‌دانید. این اوج منطق شماست. مگر حکومت آل سعود از حکومت شما قدمت بیشتری ندارد؟ آیا مشروع است!؟ اگر نیست، بنا بر منطق متقن و فتنه‌شکن شما بایستی سقوط می‌کرد. مگر رژیم کمونیست کره شمالی مشکلات کمی داشته؟ آیا آن هم مشروع است؟آیا خداوند عقل‌های متفاوتی به من و شما داده که این‌طور استدلال می‌کنید؟ یا فقط به خاطر تعصب است؟ آیا به این خاطر نیست که می‌ترسید این انقلاب اشتباه بوده است؟ آیا به این خاطر نیست که نمی‌دانید چگونه به پای تاول‌زده‌ی خود بقبولانید که تمام راه را اشتباه آمده است!؟ آیا گمان می‌کنید که شیطان نمی‌تواند شما را فریب دهد و چیزی باطل را در پوشش حق به شما عرضه کند!؟
ان شاالله خداوند نسبت به شما نظر لطف داشته باشد.یاعلی @};-


دیگه چه کارهایی بلدید!؟؟؟ با عقلانیت و مدد الهی؟؟ شما نقطه ذوب را رد کرده‌اید و به تصعید در ولایت فقیه رسیدید! این همه آیت الله العظمی در طول تاریخ داشتیم، همچین حرفی نزدند!
اون وقت شما به حدیث صحیحه‌ی معصوم می‌گوید که جعلیست!؟
خوب حالا من کسی نیستم، ولی حداقل از خدا به خاطر قیامت پروا داشته باشید!

بنده بازم میگم براساس عقلانیت و مدد الهی! شما هر جور دوست دارید قضاوت کنید!

بنده گفتم احتمال جعلی بودن این حدیث بالاست یا درست درک نشده!
حالا هزار تا مرجع تقلید هم اگه تا بحال نگفتند این حدیث جعلی یا ناقص است، برای بنده فرقی نمیکند!!!

اسمش را هم گذاشته‌اید عقل و امدادهای الهی! این هم از معجزات ابن عربی و پیروان و پیروان پیروان اوست. این سخنان شما نشان می‌دهد دستتان از حجت به شدت خالیست و سعی دارید حتی دین خدا را به خاطر تعصبات خود تفسیر به رأی کنید و حتی کلام معصوم را هم متهم به جعلی بودن می‌کنید.
درباره‌ی مراجعی که سواد آن‌ها از سواد تمام علمای حکومتی حاضر بیشتر است، ادب را رعایت کنید.
البته خدا پدر شما را بیامرزد که صادقانه گفتید که این دو شخص بزرگ عالم تشیع حال حاضر، ولایت فقیه را قبول ندارند.
[=arial]
بنده و سایر مدیران که تو این سایت بارها با شما مخالفان عرفان و فلسفه بحث داشتیم تعصب و مغالطه از صفات بارز شما بوده و هست!

[=arial]شما و فقهاء و حتی مراجع تقلیدتان اصلا نمیدانید چرا علائم و حوادثی دقیقا مشابه علائم قبل ظهور امام زمان داره تو این سالها رخ داد و میده؟!
بعد آمدید از حکومت امام زمان و ضد ولایت فقیه حرف میزنید و اون مراجع را علمای بزرگ خطاب میکنید!!!! و فکر میکنید شما منتظران حقیقی حضرت هستید که غیر از خواندن دعای فرج و صبر و انتظار، کار دیگه ای برای تعجیل در ظهور بلد نیستید!!!

مگر الان ظلمی وجود ندارد؟ مگر ربا و دروغ و ظلم و فسادهای متعدد سراسر جامعه را فرا نگرفته است!؟ خوب، حالا چه کار کنیم!؟ قیام کنیم یا به قول بزرگی از بزرگان شما "کشش ندهیم" !؟؟

اگر ربا اقتصاد اسلامیست، اگر دروغ و تهمت و رانت‌خواری سیاست اسلامیست، اگر فقر و فحشا فرهنگ اسلامیست، اگر بیکاری جزو اصلی زندگی اسلامیست، بنابرین حق با شماست. جامعه‌ی ما به قدری اسلامیست که حتی نیازی به ظهور منجی نداریم. از روی انصاف پاسخ دهید. آیا در طول تاریخ، مردم تا این حد نسبت به مذهب دچار دافعه شده بودند؟ علت چیست!؟

اولا بنده منکر مشکلات اقتصادی و.. در کشور نیستم اما براساس احادیث، دلیل اصلی این مشکلات، گناهان مردم و سخت شدن امتحانات الهی است اما راز پشت پرده ای دارد که آن، ورود شیعیان به مرحله بعدی ظهور امام زمان میباشد که مرحله اول آن ظهور صغری همان انقلاب اسلامی بود!

در این مرحله از ظهور یعنی ظهور وسطی که داریم واردش میشیم و علائمش مشابه علائم قبل ظهور امام زمان هست، شما، فقهاء و مراجع تقلید همفکرتان ذلیل و رسوای عالم اسلام خواهید شد زیرا بر همه شیعیان و حتی اهل سنت آشکار و عیان خواهد شد که ولایت فقیه یکی از غربالهای الهی بود که شما را به بیراهه کشاند!

و حتی شیعیانی که مقلّد این آقایان هستند از این افراد دوری خواهند کرد، مگر اینکه لجاجت نکنند و از راه غلط خود بازگردند و ولایت فقیه را قبول کنند!

امام صادق علیه السلام: هیچ مالی در خشکی و دریا تلف نمی شود، مگر به خاطر عدم پرداخت زکات(و خمس)!!! (انواع آتش سوزیهای اخیر و نابودی کالاها)

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم : هر گاه خداوند بر امّتی خشم گیرد و عذاب نابود کننده بر آنان نازل نکند، این بلایا در آن امت ظاهر میشود : گرانی قیمتها ، کوتاه شدن عمرها(مرگهای ناگهانی)، کسادی و سود نکردن بازرگانان و کاهش اموال و ثروتها، کم آبی و نباریدن باران ، تسلط اشرار بر آن امّت ، بی برکتی و عدم مرغوبیت در میوه ها

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم :هرگز در مردمى زنا پیدا نشود كه آن را آشكارا كنند جز اینكه در ایشان طاعون و دردهائی كه در گذشتگان آنها سابقه نداشته(انواع سرطان، و...) پدیدار گردد،
و از پیمانه و ترازو كم نگذارند ( یا وظیفه شان را کامل انجام ندهند) جز اینكه به قحطى و سختى مخارج زندگى(رکود و تورم) و ستم سلطان (مسئولان و مدیران کشور) گرفتار شوند،
و از دادن زكات منع نكنند جز اینكه آمدن باران آسمان بر آنها ممنوع گردد و اگر بخاطر چهار پایان نبود هیچ باران بر آنها نبارد،
و پیمان خدا و رسولش را (در عدم بندگی شیاطین) نشكنند جز اینكه خداوند دشمنانشان را بر ایشان چیره كند و برخى اموالشان را بگیرد (تحریمهای آمریکا و غارت اموال ایران)
و به غیر آنچه خداى عزوجل (قرآن) نازل كرده حكم نكنند جز اینكه خداوند كشمكش و ستیزه میان آنها قرار دهد (جنگها، دعوای جناحهای سیاسی در کشورهای اسلامی و....)

هر حکومتی غیر از حضرت مهدی (عج) باشد، بالاخره ظلم می‌کند و این اجتناب ناپذیر است. حال ما بیایم و فقط قیام کنیم، یک ظالم را جایگزین یک ظالم دیگر کرده‌ایم. آیا واقعا شما نیازی به ظهور صاحب الزمان(عج) احساس می‌کنید یا به همین نظام دل‌خوشید!؟


[=arial]بله طعم عدالت واقعی را مردم در حکومت حضرت خواهند چشید اما این دلیل نمیشود ما سعی نکنیم که در حد هفتاد درصد یا بیشتر، عدالت را در جامعه پیاده کنیم و بگذاریم هر کسی هر کاری خواست بکند! و ما فقط منتظر تشکیل حکومت آقا بمانیم!

خب اگر بنا بر اینست که شیعیان قیام نکنند وحکومت تشکیل ندهند و مثل آقای سیستانی علیه صدام قیام نکنند! خب پس اجازه دهند داعش هم بر آنها حکومت کند چرا حکم جهاد میدهند؟!!! صدام که با داعش فرق خاصی نداره! هر دو ظالم و متجاوزند!


سابعا! اگر بنا بر نگرش شما موافقان ولایت فقیه، این حکومت اسلامی واقعی و طبق اذن معصومین (ع) بوده است، پس بایستی در این چهل سال حضرت ظهور می‌کردند!! آیا از خود نپرسیده‌اید که چرا ایشان نمی‌آیند!؟ مگر دولت برایشان آماده نکرده‌ایم!؟ مگر سپاه و ارتش ندارند؟
در مورد نزدیک شدن به مرحله بعدی ظهور گفتم.

وقتی

ظهور وسطی رخ دهد، در درون تان، حیران و ویران خواهید شد از اینکه تفکرات شما چقدر بر ضد ظهور امام مهدی (ع) بوده! و اینکه چقدر با انقلاب اسلامی به ظهور نزدیکتر شده ایم و اینها همه از عنایات الهی بوده و...

آخر برادر من، کسی که ولایت تکوینی به تمام ذرات عالم دارد، نیازی به یک حکومت که هر روز فسادش نمایان‌تر می‌شود ندارد. حضرت مهدی (عج) برای ظهور نیاز به قلب‌های تشنه‌ی ما برای ظهور دارند. که متاسفانه طوری عمل کرده‌ایم که همه‌ی این‌ اشتباهات حکومت ما، در ناخودآگاه مردم، به پای امام زمان (عج) نوشته شده است. در حالی که

ایشان هم مخالف این نظام هستند، ولی حیف که مردم نسبت به این مسئله جهل دارند.
شما دوام آوردن یک حکومت در طول کمتر از ۴۰ سال را نشانه‌ی مشروعیت آن می‌دانید. این اوج منطق شماست. مگر حکومت آل سعود از حکومت شما قدمت بیشتری ندارد؟ آیا مشروع است!؟


آیا حکومت سعودی تا بحال تحریم شده و مردم در برابر تحریمها ایستادگی کردند که میزان دوام حکومتشان معلوم شود یا در جنگی علیه شیعیان یا کفار پیروز شده یا این همه دشمن درغرب دارد که همه دنبال سرنگونی حکومتش باشند؟

بنده فقط سه مورد یعنی پیروزی در جنگها و دوام انقلاب و پیشرفتهای علمی و... را ذکر کردم وگرنه موارد دیگری هم هست!

مردم اگر این نظام و ولایت فقیه را نخواهند و عنایت و امدادهای الهی نباشد و.... این حکومت دوام نخواهد آورد!


شما امام خمینی و رهبر انقلاب را شیطان و ظالم گفتید و انشاءالله به فضل الهی در همین ظهور وسطی، جواب تمام این توهینها را خواهید گرفت هم شما هم فقهاء و مراجع تقلید همفکرتان!!!

آنتی بدعت;948398 نوشت:
با عرض سلام و ادب
در زیر، قسمت‌هایی از وصیت حضرت علی بن ابی طالب علیه‌السّلام به کمیل بن زیاد را آورده‌ام. این حدیث را تا به‌حال در هیچ سایت و تالار گفتگویی ندیده‌ام که مورد بررسی قرار گرفته باشد. از شما کارشناسان و کاربران محترم تقاضا دارم تا به صورت کاملا مستدل و بدون آوردن روایاتی مانند "اللهم ارحم خلفایی" و یا "علما حکام علی الناس" به بررسی منطقی همین روایت بپردازید! روایت کامل با سند در کتاب بسیار معتبر بشار‌ة‌ المصطفی لشیعة المرتضی موجود است و بنده قسمت‌هایی از آن را که به بحث مربوط است، بدون هیچ‌گونه تقطیع کلامی که باعث تغییر معنی شود آورده‌ام. حتی برش‌‌ها را با نقطه‌چین مشخص کرده‌ام. این حدیث صراحتا ادعای اثبات نشده (برای اهل انصاف و تعقل) ولایت فقیه را رد می‌کند. لطفا بدون تعصب پاسخ بدهید. حدیث در زیر آمده است:

ای کمیل! شیطان از طرف خودش وعده نمی‌دهد، بلکه از طرف پروردگارش وعده می‌دهد تا آنها را وادار به معصیت و گناه کند و در پستی‌ها سرنگون سازد.
ای کمیل! او با نیرنگ‌های دقیق و حساب شده نزد تو می‌آید و به چیزی تو را امر می‌کند که می‌داند تو به آن مأنوس هستی، مثلا به اطاعتی که حاضر نیستی آن را واگذاری و ترک کنی، آن‌وقت تو پیش خود خیال می‌کنی که او فرشته‌ای کریم است که به تو این فرمان را داده در حالی که او همان شیطان رجیم و رانده شده است.
.
.
.
ای کمیل! فریب کسانی را که نمازهای طولانی می‌خوانند و دائما روزه می‌گیرند و صدقه می‌دهند و می‌پندارند انسان‌های موفقی هستند را نخور.
.
.
.
ای کمیل! جنگ و جهادی پذیرفته نیست مگر با اذن و اجازه امام عادل، و گرفتن و برداشتن غنیمت جنگی نیز جایز نیست، مگر با حضور امام و رهبر فاضل.
ای کمیل! اگر خداوند در زمین پیامبری مبعوث نمی‌کرد و در روی زمین یک مؤمن پرهیزگار می‌بود، آیا او در دعای خود و خواندن مردم به‌سوی خدا خطاکار بود یا کارش صحیح و به‌ هدف رسیده؟
بلی، به‌ خدا قسم خطاکار بود تا هنگامی که خدای تعالی او را به مقام پیامبری منصوب می‌کرد و به او اهلیّت و شایستگی لازم را می‌داد.
ای کمیل! دین از آن خداست. پس مبادا سخنان این امت فریب‌خورده که پس از هدایت الهی گمراه شدند و انکار کردند و کافر شدند، پس از اینکه سخن حق را قبول کرده بودند، تو را گول بزند.
ای کمیل! خداوند قیام برای دین را از هیچ کس نمی‌پذیرد مگر از رسول و فرستاده خویش و یا پیامبر و یا وصیّ و جانشین او.
ای کمیل! رهبری حقیقی جامعه فقط به‌وسیله نبوت و رسالت و امامت برپا است و بعد از این‌ها نیستند مگر ولایت‌مداران دروغین یا افراد زورگوی گمراه و ستم‌کارانی که به نا حق بر این مسند تکیه زده‌اند.

بشارة‌ المصطفی لشیعة المرتضی
حدیث چهل و سوم
وصایای امیرالمؤمنین علی (ع) به کمیل بن زیاد

با سلام
حرفهای خوبی زدید نقدهای خوبی ارائه کردید
اما نتیجه ای که میخواهید بگیرید برای من حاصل نشد ...
اما این را فعلا کنار بگذاریم
از شما میخواهم چند چیز را روشن کنید
اولا بفرمایید منظور شما از نظریه ولایت فقیه چیست؟ همان مطلقه است؟ دقیقا توضیح دهید...
دوما روایت را به زبان عربی ذکر کنید چون ترجمه فارسی در این موارد کافی نیست...
سوما بفرمایید مشکل شما اسلامی دانستن ولایت فقیه است ؟ یا اگر ولایت فقیه تنها یک شیوه حکومت باشد باید بر ضدش قیام کنید؟

آنتی بدعت;948954 نوشت:
اولا! بله. در قرآن از ظلم به هر شکل نهی شده‌است. حتی پیامبر خدا (ص) می‌فرمایند: الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم. بنابراین حکومت به اصطلاح اسلامی هم اگر دچار ظلم شود، پایدار نخواهد ماند، اگر چه ممکن است با وجود کفر باقی بماند و این ربطی به عنوان اسلامی حکومت ندارد. کشف حجاب و کاپیتولاسیون ظلم بودند! ولی مگر الان ظلمی وجود ندارد؟ مگر ربا و دروغ و ظلم و فسادهای متعدد سراسر جامعه را فرا نگرفته است!؟ خوب، حالا چه کار کنیم!؟ قیام کنیم یا به قول بزرگی از بزرگان شما "کشش ندهیم" !؟؟ وجود ظلم در حکومت‌های گذشته و حاضر یک امر واضح است، ولی این‌ها مگر ولایت فقیه را اثبات می‌کند؟

سلام@};-

یک وقت رویه و مشی حکومتی تماماً ظلم و فساد است، هم مبانی و پایه های حکومت بر اساس ظلم و تباهی و فساد است، هم اهداف و برنامه های حکومت ظالمانه و فاسدانه است و هم عمل کارگزاران مبتنی بر فساد و ظلم است. اگر قیام در برابر چنین حکومتی فراهم باشد سکوت در برابر آن همراهی و تأیید حکومت ظلم است و به هیچ عنوان سکوت روا نیست. اما یک وقت مبانی و بنیادهای فکری، قوانین و برنامه ها و اهداف حکومت، در جهت برقراری توحید و آرمانها و ارزشهای اسلام و تحقق عدالت در جامعه است اما عمل برخی کارگزاران غیرعادلانه و مبتنی بر فساد است. اینجا تکلیف معلوم است که باید دست کارگزاران مفسد و غیرصالح را قطع نمود نه اینکه علیه حکومت قیام کنیم. حکایت جمهوری اسلامی ایران مصداق قسم دوم حکومت است. از اینرو جز مفسدان و گمراهان و دشمنان اسلام و انقلاب و بجز جاهلان و فریب خوردگان، احدی سخن از براندازی چنین نظامی نمی زند.

آنتی بدعت;948954 نوشت:
اینجا یک سایت علمی و دینی است یا پایگاه مقاومت بسیج که شعارهای دلخوش‌کننده می‌دهید؟ درباره‌ی مراجعی که سواد آن‌ها از سواد تمام علمای حکومتی حاضر بیشتر است، ادب را رعایت کنید. البته خدا پدر شما را بیامرزد که صادقانه گفتید که این دو شخص بزرگ عالم تشیع حال حاضر، ولایت فقیه را قبول ندارند. خیلی‌ها همین اشخاص را هم برای اهداف خود مصادره کرده‌اند.

اینجا یک سایت علمی و دینی است و رسالتش دفاع از حق و ارزشهای دینی و الهی و تبیین و پاسخ به شبهات است، بدون شک، کار بسیج هم از جهتی دفاع از ارزشهای اسلامی و انقلابی و تبیین و ترویج فضائل و خوبیهاست، فلذا این سایت افتخار می کند که در این راه، پایگاه علمی و معرفتی بسیج در جبهه اسلام و انقلاب باشد.

همه باید نسبت به علمای اعلام و مراجع عظام تقلید، مراتب حرمت و ادب لازم را رعایت کنیم، اما در باره دیدگاه دو مرجع بزرگ جهان تشیع حضرات آیات وحید خراسانی و سیستانی، این توطئه دشمن است که انها را مخالف با نظام اسلامی و ولی فقیه معرفی می کنند. در حالیکه حمایت های علمی و عملی انها، خلاف این مدعیات را ثابت می کند. (که البته مرتبط با بحث تایپیک نیست) اما اجمالاً

آیت الله سیستانی در زمره آن دسته از فقهاء می باشندکه ولایت را برای فقیه جامع الشرائط در راستای حفظ نظام مملکت اسلامی که مقبول عامه مومنین باشد پذیرفته­ اند که درحقیقت همان ولایت مقیده فقیه منظور می باشد. ايشان در اين زمينه معتقدند: «ولايت فقيه در زمان غيبت در امور عامه ثابت مي شود و حکم حاکم شرعي عادل که مورد قبول عامه مؤمنين است در مواردي که نظام جامعه بر آن متوقف است، نافذ است.» ايشان مي فرمايند: «حکم کسي که ولايت شرعي دارد در امور عامه که نظام جامعه و معاش مردم به آن مبتني است بر همه نافذ است حتي بر مجتهدين ديگر.»( http://www.sistani.org. «استفتاء از دفتر آيت الله سيستاني در قم) در خصوص نظر معظم له نسبت به رهبری معظم آیت الله امام خامنه ای حفظه الله به دو نمونه بسنده می کنیم:

1. در دیدار مرحوم ايت الله هاشمی رفسنجانی با آیت الله سیستانی در نجف، که ایشان بر تبعیت از رهبری به آقای هاشمی صریحا تاکید می نمایند و آن را رمز موفقیت ایران و حل مسایل می شمرند.(به نقل از سایت راسخون http://rasekhoon.net/news/Show-54994.aspx)
2. دیدارها و تماس هایی که از سوی دفتر ایشان با رهبری معظم انقلاب مرتبا حاصل می شود نیز نمونه آشکاری دیگری در این راستا می باشد.

در خصوص نظرگاه آیت الله وحید خراسانی در باره ولایت فقیه و شخص رهبر معظم انقلاب نیز گفتنی است: حضرت آيت الله وحيد خراساني اصل ولايت فقيه و اينكه در زمان غيبت امام معصوم(ع) فقيه عادل و مجتهد جامع الشرايط را در اموري نظير: افتا، وجوهات شرعيه و...قبول دارند.(همان ولایت مقیده فقیه) ايشان در مورد نظام اسلامي , معتقدند که حمايت از نظام لازم است و در اين باره فرمودند: اگر اين نظام اسلامي نباشد، معلوم نيست چه در مي‎آيد؟ بدتر از گذشته مي‎شود. حمايت از اين نظام را لازم و واجب مي‎دانم.(پايگاه اطلاع رساني عصر ايران و تابناک 26/1/87) آيت الله وحيد خراساني درخصوص رهبر انقلاب نظرات قابل تاملي دارند كه بيان آن در ايام سفر آيت الله خامنه اي به شهر قم قابل توجه است. به گزارش جهان اين درحالي است که جريان ضدانقلاب تلاش مي کند نظرات آيت الله وحيد را در مقابل رهبري نشان دهند. * هنگامي كه آيت الله آملي لاريجاني براي مشورت به خدمت آيت الله وحيد خراساني رسيده بودند تا نظرات ايشان را در خصوص پست رياست قوه قضاييه جويا شوند ايشان فرمودند به هرطريق كه مي توانيد اين سيد را كمك دهيد ايشان تنها است اگر شما او را كمك نكند پس چه كسي به ايشان ياري رساند.*

* روزي يكي از طلبه ها خدمت آقاي وحيد خراساني مي رود و از اوضاع و احوال كشور گلايه مي كند و ايشان خطاب به اين طلبه جوان مي گويند آيا من مي توانم كشور را اداره كنم ؟ اين طلبه جوان بعد از مدتي تفكر مي گويد؟ خير شما نمي توانيد اين كشور را اداره كنيد آيت الله وحيد مي گويند به راستي چه كسي بهتر از مقام معظم رهبري مي تواند اين كشور را اداره كند.

* آیت‌الله محمد مهدی شب‌زنده‌دار نيز در درس خارج فقه خود که در مسجد اعظم قم برگزار شد، با اشاره به حمایت آیت‌الله وحید خراسانی از مقام معظم رهبری گفت: آیت‌الله العظمی وحید خراسانی که ما بیست و چند سال خدمت ایشان مشرف می‌شدیم و تلمذ کردیم، چند بار در جلسات مختلف فرمودند «کارهای آقای خامنه‌ای بر‌اساس موازین است».

تذکر مدیریتی:
از همه عزیزان تقاضا می شود بحث را به حاشیه نکشانند و فقط و فقط داخل در موضوع تایپیک (بررسی روایت حضرت علی در رد نظریه ولایت فقیه) بحث کنند. در صورت تکرار خروج و به حاشیه کشاندن بحث، اعمال مدیریت خواهد شد.

موفق باشید ...@};-

مشکور;949076 نوشت:

سلام@};-
تذکر مدیریتی:
از همه عزیزان تقاضا می شود بحث را به حاشیه نکشانند و فقط و فقط داخل در موضوع تایپیک (بررسی روایت حضرت علی در رد نظریه ولایت فقیه) بحث کنند. در صورت تکرار خروج و به حاشیه کشاندن بحث، اعمال مدیریت خواهد شد.
موفق باشید ...@};-


باسلام

بنده دیگه ادامه نمیدهم و اصلا حال و حوصله بحثهای بی فایده با مخالفان عرفان و فلسفه اسلامی و ولایت فقیه رو ندارم. باندازه ی کافی تو این سایتها باهاشون بحث شده و آخرش اونا باز بر همون تفکراتشون اصرار داشتند!

آنتی بدعت;948954 نوشت:
در ضمن، کشف حجاب و اجبار حجاب هر دو اشتباه است. اگرچه اجبار حجاب به‌ ظاهر درست می‌باشد، ولی بر خلاف شرع و حتی سیره‌ی امیرالمؤمنین(ع) است که در مدت حکومت خود نیز همچین کاری نکرده‌اند.

سلام@};-

بحث حجاب در تایپیک های بسیاری مورد بررسی قرار گرفته و پیشینه آن در زمان پیامبر و اهل بیت (ع) نیز قبلا در همین سایت مفصلاً بررسی شده است، لطفا به تایپیک های مربوطه رجوع کنید! اجمالاً حکم حجاب یک ضروری دینی و از واجبات شرعیه مسلمانان است و امر جدیدی نیست که اسلام آورده باشد بلکه حجاب در گذشته تاریخ در همه ادیان و شرایع الهی یهود و مسیحیت و زرتشت و ... مطرح بوده و در چنانکه آن مکاتب دستخوش تحریف شده این حکم الهی نیز در جوامع شرق و غرب رنگ باخته است. در حکومت جمهوری اسلامی، از آنجاییکه حکم حجاب یک واجب دینی و شرعی است، ضرورت آن بصورت یک قانون دیده شده و قطعاً رعایت آن خیر و مصلحت کثیر و دفع مفاسد بسیاری برای فرد و جامعه را در پی دارد.

آنتی بدعت;948954 نوشت:
در باب سخنی که از امام حسین (ع) نقل کردید، باید از شما بپرسم که آیا حالا که ظلم در حکومت حاضر نیز بالا گرفته، بایستی باز هم قیام کنیم و یک دولت ظالم دیگر سر کار بیاوریم یا این‌که در کنار ستمگران در جهنم خواهیم بود!؟ البته احتمالا نظر شما این است که در کشور ما و نظام مقدس ما اصلا ظلم و خبط و خطایی صورت نگرفته و حضرت امام زمان(عج) پیوسته ناظر بر کار مسئولین ما هستند!!!

پاسخ این بخش از سخنتان را در پست قبلی دادیم و از تکرار پرهیز می کنیم. بدون شک، در طول انقلاب، با وجود آنهمه توطئه ها و فتنه گری های گوناگون استکبار و ایادی آنها، دست عنایتها و امدادهای غیبی امام عصر عج در حمایت از انقلاب اسلامی و حکومت دینی و این مردم مشهود است، البته از کسانیکه چشم بر حقایق معنوی می بندند انتظار نمی رود صدها و هزاران امدادهای غیبی و معنوی حضرت حجت (عج) را ببینند!

آنتی بدعت;948954 نوشت:
ثانیا! آیا نظر مردم هم اکنون همین است که می‌فرمایید!؟ وارد این بحث نمی‌شوم، زیرا راه به جایی نمی‌برد. شما گفتید اقتصاد اسلامی، گفتید سیاست اسلامی، گفتید فرهنگ اسلامی، گفتید زندگی اسلامی و… وارد جامعه شده است! برادر گرامی، شما حتما سخنران خوبی خواهید شد. عقل و امدادهای الهی‌ شما نیز دو بال رشد و شکوفایی جناب عالی خواهند بود. اگر ربا اقتصاد اسلامیست، اگر دروغ و تهمت و رانت‌خواری سیاست اسلامیست، اگر فقر و فحشا فرهنگ اسلامیست، اگر بیکاری جزو اصلی زندگی اسلامیست، بنابرین حق با شماست. جامعه‌ی ما به قدری اسلامیست که حتی نیازی به ظهور منجی نداریم. از روی انصاف پاسخ دهید. آیا در طول تاریخ، مردم تا این حد نسبت به مذهب دچار دافعه شده بودند؟ علت چیست!؟

چنانکه گفتیم از آنجاییکه اصل و مبانی و اهداف انقلاب ایران، اسلامی و الهی است برنامه های آن در قالب سیاست، اقتصاد و ... اسلامی است لکن مشکلات و نواقصی دارد که باید به مدد خواص و اندیشمندان و عزم و خواست و مطالبه گری مردم رفع گردد. بنظر می رسد شما اساساً با نظام اسلامی و انقلاب و اهداف و آرمانهای مقدس آن مشکل دارید تا منتقد باشید؟!

آنتی بدعت;948954 نوشت:
ثالثا! جهاد آقای خمینی و آقای سیستانی با هم متفاوت بود. یکی جهاد ابتدایی و قیام و تشکیل دولت و کارهای دیگر برای حفظ دولت بود، دیگری جهاد دفاعی! اذن جهاد ابتدایی فقط از جانب معصوم قابل صدور است، ولی جهاد دفاعی حتی نیازی به فتوا ندارد. داعش قصد جان مردم را داشت، ولی حکومت پهلوی، با تمام خباثت‌هایش قصد آسیب زدن به جان مردم و گرفتن دین آنها را نداشت. اگر چه آن حکومت هم خطاهای بیشماری داشت، ولی این‌ها مشروعیت به نظام ولایت مطلقه فقیه و این نظریه‌ را نمی‌دهد.

بدون شک، سیاست پهلوی در راستای تخریب و ضربه زدن به اعتقادات و ارزشهای دینی مردم بود البته با روش نرم و مزورانه و حتی در سیاست های اخیرش با باز گذاشتن دست اجانب در کشور می خواست، این مهم را عیان و آشکارتر پیگیری کند (قانون کاپیتلاسیون) و اگر امام اقدام بموقع نمی کرد چیزی نمی گذشت که از اسلام و ارزشهای دینی چیزی باقی نمی ماند فلذا اقدام امام به قیام از سنخ قیام دفاعی برای حفظ و صیانت از اسلام و مبارزه با دستگاه جور و ستم و فساد شاهنشاهی بود و طبق نظریه ولایت فقیه امام ره، همان اختیاراتی که امام معصوم (ع) دارد، در زمان غیبت ولی فقیه نیز داراست فلذا از طرفی نیز می توان گفت: امام خمینی ره با اجازه از امام غایب معصوم (ع) که حجت بر فقیه جامع الشرایط است، دست به قیام زد.

آنتی بدعت;948954 نوشت:
رابعا! احادیث کوتاه و مبهم نیستند. اتفاقا خیلی هم صریح هستند. برادر من، الان هم ظلم وجود دارد. باید قیام کنیم؟ دقیقا منظور شما از امر به معروف و نهی از منکر چیست!؟ اگر کسی امروز حکومت را امر به معروف و نهی از منکر کند، چه بر سرش می‌آید؟ ای کاش بحث را به وادی سیاست نمی‌کشاندید. امروز که ظلم‌های بسیار بزرگی می‌شود! سرتان را زیر برف کرده‌اید؟؟ هر حکومتی غیر از حضرت مهدی (عج) باشد، بالاخره ظلم می‌کند و این اجتناب ناپذیر است. حال ما بیایم و فقط قیام کنیم، یک ظالم را جایگزین یک ظالم دیگر کرده‌ایم. آیا واقعا شما نیازی به ظهور صاحب الزمان(عج) احساس می‌کنید یا به همین نظام دل‌خوشید!؟ ادعای دلیل عقلی دارید، ولی هر عقل بی‌طرفی دلایل شما را بشنود، متوجه می‌شود دلایل شما بیشتر ریشه در تعصبات شما دارد تا عقل!

در پست های قبل توضیح لازم با ارجاع به لینک پاسخ مفصل نسبت به ابهامتان در خصوص روایت مورد نظر داده شد، لطفاً از طرح مباحث تکراری بپرهیزید. اگر حق جو و حق پذیر هستید!

آنتی بدعت;948954 نوشت:
خامسا!! این را که قیام‌ها یک نوع دعا برای ظهور است، خودتان به کمک عقل و امداد‌های الهی کشف کردید یا استاد رائفی‌پور هم کمکتان کرده‌اند؟ برادر گرامی! ان‌شاالله که همگی به دنبال عدالت و حاکمیت اسلامی واقعی باشیم، ولی این احتمال را صفر در نظر نگیرید که شاید خیلی‌ها در یافتن مصداق این خواسته‌ی خود دچار خطا شده‌اند. همان‌طور که خیلی‌ها در پاسخ به فطرت عبودیت خود، دچار انحراف در یافتن مصداق راستین شدند و غیر از خدا را پرستیدند.طبق روایات، خود حضرت صاحب الزمان(عج) وقتی ظهور می‌کنند، بسیاری از علمای دینی به خاطر آجرشدن نان خود، دربرابر حضرت امام (عج) قد علم می‌کنند و به دست حضرت مهدی (عج) به درک واصل می‌شوند. حیف که عقاید خود را مهر و موم کرده‌اید و احتمال خطا در نظرات خود را نمی‌دهید. ضرر این شیوه به خود شما می‌رسد، نه کس دیگر.

احساس می کنم نظرات شما به دیدگاه انجمن حجتیه نزدیک است، ان شاء الله که برداشتم نادرست باشد. دیدگاه انجمن حجتیه را در همین سایت، بطور مفصل نقد کرده ایم و اشتباهات و خطاهای علمی و عملی آنها را بیان نموده ایم لطفاً تایپیک های مربوطه را در همین سایت جستجو کنید.

آنتی بدعت;948954 نوشت:
سادسا! آیا ما سخنان را جدا جدا کرده‌ایم یا شما!؟ آخر چه نفعی به حال ما دارد که ظالم اول حاکم باشد یا ظالم دوم. هیچ کدام برای ما حضرت صاحب الزمان (عج) نمی‌شوند.

جامعه اسلامی در برابر هیچ حکومت ظالم و فاسدی نباید سکوت کند و از لوازم انتظار واقعی مبارزه با ظلم است به هر میزان که می تواند، اما قطعاً تا آمدن حضرت و حکومت جهانی او نمی توان حکومتی را تصور نمود که ظلم و فساد در آن نباشد اما به همان میزان که مسلمانان می توانند باید بر حکومتی اتفاق کنند که بیشتر با احکام و آرمانها و اهداف اسلامی و الهی تطابق بیشتری دارد. به اعتقاد ما جمهوری اسلامی مبنا و اهداف و برنامه هایش جهت الهی و اسلامی و عدالت محورانه دارد، بید تلاش کرد اشکالات و نواقص آن را به حداقل رساند.

آنتی بدعت;948954 نوشت:
سابعا! اگر بنا بر نگرش شما موافقان ولایت فقیه، این حکومت اسلامی واقعی و طبق اذن معصومین (ع) بوده است، پس بایستی در این چهل سال حضرت ظهور می‌کردند!! آیا از خود نپرسیده‌اید که چرا ایشان نمی‌آیند!؟ مگر دولت برایشان آماده نکرده‌ایم!؟ مگر سپاه و ارتش ندارند؟ آخر برادر من، کسی که ولایت تکوینی به تمام ذرات عالم دارد، نیازی به یک حکومت که هر روز فسادش نمایان‌تر می‌شود ندارد. حضرت مهدی (عج) برای ظهور نیاز به قلب‌های تشنه‌ی ما برای ظهور دارند. که متاسفانه طوری عمل کرده‌ایم که همه‌ی این‌ اشتباهات حکومت ما، در ناخودآگاه مردم، به پای امام زمان (عج) نوشته شده است. در حالی که ایشان هم مخالف این نظام هستند، ولی حیف که مردم نسبت به این مسئله جهل دارند.شما دوام آوردن یک حکومت در طول کمتر از ۴۰ سال را نشانه‌ی مشروعیت آن می‌دانید. این اوج منطق شماست. مگر حکومت آل سعود از حکومت شما قدمت بیشتری ندارد؟ آیا مشروع است!؟ اگر نیست، بنا بر منطق متقن و فتنه‌شکن شما بایستی سقوط می‌کرد. مگر رژیم کمونیست کره شمالی مشکلات کمی داشته؟ آیا آن هم مشروع است؟آیا خداوند عقل‌های متفاوتی به من و شما داده که این‌طور استدلال می‌کنید؟ یا فقط به خاطر تعصب است؟ آیا به این خاطر نیست که می‌ترسید این انقلاب اشتباه بوده است؟ آیا به این خاطر نیست که نمی‌دانید چگونه به پای تاول‌زده‌ی خود بقبولانید که تمام راه را اشتباه آمده است!؟ آیا گمان می‌کنید که شیطان نمی‌تواند شما را فریب دهد و چیزی باطل را در پوشش حق به شما عرضه کند!؟

وظیفه جامعه اسلامی در زمانه غیبت آماده سازی شرایط ظهور است، با فرهنگ سازی، مقابله با ظلم و ستم و فساد و ترویج و تبلیغ ارزشها و دفاع از حق و تحقق عدالت بقدر وسع و توان، اما اینکه حضرت چه زمان ظهور کنند بسته به فراهم آمدن شرایط جهانی و آمادگی دلهاست و در اذن خداوند، نه منوط به اینکه انقلاب 40 ساله باشد یا صد ساله! ما وظیفه مان را انجام می دهیم آنچه از ما خواسته شده است. لطفا در مباحث مغلطه نکنید.

موفق باشید ...@};-

یحبّونه;949092 نوشت:
باسلام

بنده دیگه ادامه نمیدهم و اصلا حال و حوصله بحثهای بی فایده با مخالفان عرفان و فلسفه اسلامی و ولایت فقیه رو ندارم. باندازه ی کافی تو این سایتها باهاشون بحث شده و آخرش اونا باز بر همون تفکراتشون اصرار داشتند!


با سلام و تشکر از شما

وظیفه ما تبیین نگاه حق مدارانه مبتنی بر دلایل است و البته تنها کسانی می پذیرند که حق جو و حق پذیر باشند و نباید از دیگران انتظار داشت که مانند ما بیندیشند! البته در صورت تکرار مباحث غیرمرتبط با عنوان تایپیک، و اینکه کسانی بخواهند بحث را به انحراف بکشانند، قطعاً اعمال مدیریت خواهد شد.

موفق باشید ...

مشکور;949076 نوشت:

تذکر مدیریتی:
از همه عزیزان تقاضا می شود بحث را به حاشیه نکشانند و فقط و فقط داخل در موضوع تایپیک (بررسی روایت حضرت علی در رد نظریه ولایت فقیه) بحث کنند. در صورت تکرار خروج و به حاشیه کشاندن بحث، اعمال مدیریت خواهد شد.

موفق باشید ...@};-

با سلام و احترام
من نمیدانم مقصود شما از حاشیه چه بود و خطابتان با کیست؟

احتمالا منظورتان بحث دوستانی است که بحث را به سمت سیاست و نیروی بسیج کشاندند ...

لذا نمیدانم در سوالات بنده نیز حاشیه ای دیده اید یا خیر...

اما از باب شفاف سازی عرض میکنم
ایشان روایت را ردیه ای بر نظریه ولایت فقیه میدانند
لذا لازم دیدم ایشان توضیح بدهند ولایت فقیه از نظر ایشان چیست؟ زیرا این مسئله ذومراتب است و اقوالی در آن وجود دارد...
همچنین بفرمایند ولایت فقیهی که میخواهند رد کنند از باب نسبتش با اسلام است یا بحث فراتر از این است...
و همچنین متن عربی را بیاورند تا با دقت در آن ببینیم آیا اصلا میتوانند آن ولایت فقیه مورد نظرشان را رد کنند؟

با تشکر

و طاها;949098 نوشت:
با سلام و احترام
من نمیدانم مقصود شما از حاشیه چه بود و خطابتان با کیست؟

احتمالا منظورتان بحث دوستانی است که بحث را به سمت سیاست و نیروی بسیج کشاندند ...

لذا نمیدانم در سوالات بنده نیز حاشیه ای دیده اید یا خیر...

اما از باب شفاف سازی عرض میکنم
ایشان روایت را ردیه ای بر نظریه ولایت فقیه میدانند
لذا لازم دیدم ایشان توضیح بدهند ولایت فقیه از نظر ایشان چیست؟ زیرا این مسئله ذومراتب است و اقوالی در آن وجود دارد...
همچنین بفرمایند ولایت فقیهی که میخواهند رد کنند از باب نسبتش با اسلام است یا بحث فراتر از این است...
و همچنین متن عربی را بیاورند تا با دقت در آن ببینیم آیا اصلا میتوانند آن ولایت فقیه مورد نظرشان را رد کنند؟

با تشکر


با سلام و ادب@};-

مقصود اینست که بحث، در چارچوب بررسی روایت مذکور در باره مبانی نظریه ولایت فقیه پیگیری شود، نه اینکه به ساحت های دیگر اعم از رویکرد و عملکرد حکومت اسلامی و حاکمان و کارگزاران، کاستی ها و نواقص موجود در جامعه و حواشی دیگر کشانیده شود. از مشارکت عالمانه شما در بحث سپاسگذارم.@};-

موفق باشید ...@};-

و طاها;949051 نوشت:
با سلام
حرفهای خوبی زدید نقدهای خوبی ارائه کردید
اما نتیجه ای که میخواهید بگیرید برای من حاصل نشد ...
اما این را فعلا کنار بگذاریم
از شما میخواهم چند چیز را روشن کنید
اولا بفرمایید منظور شما از نظریه ولایت فقیه چیست؟ همان مطلقه است؟ دقیقا توضیح دهید...
دوما روایت را به زبان عربی ذکر کنید چون ترجمه فارسی در این موارد کافی نیست...
سوما بفرمایید مشکل شما اسلامی دانستن ولایت فقیه است ؟ یا اگر ولایت فقیه تنها یک شیوه حکومت باشد باید بر ضدش قیام کنید؟


[=arial]با عرض سلام و ادب
[=arial]
قبل از هر سخنی، از کارشناس محترم تشکر می‌کنم که در امر پاسخ‌گویی بسیار زحمت کشیده‌اند. نوشته‌های شما پاسخ مفصلی می‌طلبد پس از رهایی از مشغله‌ی موقت خود، حتما رسیدگی خواهم داد. امیدوارم حق‌طلبی در وجود همه‌ی ما باشد و پیشاپیش خود را حق ندانیم و واقعا هم این‌طور باشیم، نه اینکه صرفا شعار بدهیم. اگر ما به ائمه (ع) ارادتی داریم، به خاطر حقانیت آن‌هاست. تنها تعصب قابل قبول، تعصب بر روی حق است.


[=arial]ریشه‌ی بحث خیلی عمیق‌تر از بررسی همین تک روایت است و به جواز قیام در عصر غیبت کبری و تشکیل حکومت اسلامی باز می‌گردد. در دنباله‌ی قیام و تشکیل حکومت اسلامی، ولایت فقیه حاصل می‌شود. ادعای این حقیر این است که بر اساس روایات صحیح، قیام در عصر غیبت نامشروع است و مقوله‌ای به اسم حکومت اسلامی نداریم. شاهد بنده اینکه تمام قانون اساسی ما در جزییات اعم از انتخابات چهار سال یک بار، مجلس قانون‌گذاری، شورای نگهبان، رئیس جمهور، نخست وزیری سابق و کابینه‌ی دولت و حتی اصل تفکیک قوا از قانون اساسی فرانسه اقتباس شده است. البته یک افزونه به اسم ولایت مطلقه فقیه و خبرگان به آن پیوست شده است. سخن بنده این است که اگر عزیزان طرفدار حکومت اسلامی ادعا می‌کنند که اسلام برای زمان غیبت هم برنامه‌ی اجتماعی و سیاسی دارد، بنابراین چرا تا این حد قانون اساسی ما از غرب اقتباس شده است. مگر می‌شود اسلام برای چیزی به این مهمی برنامه داشته باشد، ولی هیچ احکام حکومتی به ما معرفی نکرده باشد!؟ آیا در اسلام مجلس قانون‌گذار داریم؟ کجا آمده است!؟ در کدام آیه یا حدیث!؟ ادعای این حقیر و بسیاری از علمای اعظم (اگر کارشناس محترم بنده را متهم به مصادره‌ی به مطلوب نکنند)این است که نام اسلامی، صرفا نام اسلام است و حکومتی که منسوب به اسلام باشد و احکامش ساخته‌ی دست بشر باشد، بدعت محسوب می‌شود. مگر اینکه نام اسلامی را از روی آن بردارند که در این صورت هیچ پشتوانه‌ای برای مشروعیت خود نخواهند داشت.
[=arial]


[=arial]نظریه‌ی ولایت مطلقه فقیه یعنی در آن شخص ولی فقیه، از جانب خدا نصب شده و توسط خبرگان کشف می‌شود! حقیقتا سرآغاز تحقیقات بنده پیرامون این موضوعات، فهمیدن همین ادعای بسیار سنگین و عجیب بود. تا قبل از آن فکر می‌کردم ولی‌فقیه به طور غیرمستقیم منتخب مردم است، ولی گویا منصوب پروردگار بوده است!! این نوع ولایت، بالاترین مرتبه‌ی ولایت می‌باشد و شامل تمام شئون می‌شود. همان‌طور که آیت‌الله خمینی گفت "ولایت فقیه، همان ولایت رسول‌الله است". ادامه‌ی مسیر ائمه در زمان غیبت. یعنی سخن و امر ولی فقیه، هم‌سنگ با امر امام معصوم، مخصوصا حضرت صاحب الزمان (عج) است. حتی اگر اشتباه هم کند، واجب‌ است که اطاعت شود. این کاملا بر خلاف مذهب شیعه است که غیر معصوم بر مردم تا این حد ولایت داشته باشد. کارشناس محترم فرمودند آیت‌الله وحید و آیت‌الله سیستانی هر دو ولایت فقیه را قبول دارند. این عزیزان ولایت فقیه را فقط در امور حسبیه قبول دارند که تفاوت بین این ولایت و ولایت مطلقه، زمین تا آسمان هفتم است. آیت‌الله وحید بسیار از این نظامی که به اسلام و علاقه‌ی مردم به مذهب ضربه زده است، بسیار ناراضی هستند. نمی‌دانم چرا این‌قدر اصرار وجود دارد تا نظر این شخص وارسته، مصادره‌ به مطلوب شود! این موضوع از سخنان این عالم در کلاس‌های درس ایشان کاملا واضح است. فیلم‌ها همگی موجود و اظهر من الشمس است. ادعای پوچ و کپی‌ + پیست کردن از سایت‌های مدعی بسیار راحت است. کسانی که خاطره از ایشان در مدح انقلاب و رهبر تعریف می‌کنند، به جای خود که برسد، از امام زمان (عج) هم خاطر برای تصدیق خود تعریف خواهند کرد.
[=arial]
فرمودید که اگر ولایت فقیه تنها یک شیوه حکومت باشد، باید بر ضدش قیام کنیم؟ اگر تکلیف بر قیام کردن بود، تا به حال این اتفاق بارها می‌افتاد، ولی همان‌طور که عرض کردم، قیام‌کردن تا زمان صیحه‌ی آسمانی و خروج سفیانی حرام است. روایات زیر را مطالعه بفرمایید.


[=arial]عمر بن حنظله از امام صادق(ع) نقل کرد: « پنج نشانه پیش از ظهور قائم (ع) وجود دارد: صیحه ، سفیانی ، خسف ، قتل نفس زکیه و یمانی». عمر می گوید: عرض کردم: «فدایت شوم ، اگر کسی از اهل بیت شما پیش از این نشانه ها قیام کرد ، آیا وی را همراهی کنیم؟» حضرت فرمودند: « خیر»
امام زین العابدین (ع) می فرمایند: « والله لایخرج واحد منّا قبل خروج القائم الّا کان مثله مثل فرخ طارمن کره قبل ان یستوی جناحاه فأخذه الصبیان فعبثوا به؛ به خدا سوگند که کسی از ما قیام نمی کند قبل از قیام قائم ما مگر که مثل او مثل جوجه پرنده ایست که قبل از رشد و قوت گرفتن بالهایش از لانه پرواز کند و بازیچه کودکان گردد.»

امام صادق (ع) درباره خودداری از تحرکات سیاسی قبل از قیام سید جلیل القدر خراسانی به یکی از شیعیان به نام سدیر توصیه فرمودند: « یا سدیر ، الزم بیتک و کن حلساً من احلاسه و اسکن ما سکن اللیل والنهار فإذا بلغک انّ السفیانی قد خرج فأرحل الینا ولو علی رجلک؛ ای سدیر ، در خانه ات بنشین و مادامی که شب و روز آرام در گردش است آرام بگیر ، اما وقتى به تو خبر رسيد كه سفيانى خروج كرده به سوى ما حرکت كن اگر چه مجبور شوى كه با پای پياده بيايى.»


امام صادق (ع): كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ »: هرپرچمی که قبل از قیام قائم برافراشته شود صاحب آن طاغوتی است که غیر خدا را میپرستد.
امام صادق (ع) در حدیثی صحیح بالاجماع می فرمایند: « ما خرج و لایخرج منّا اهل البیت الی قیام قائمنا احد لیدفع ظلماً او ینعش حقاً الّا اصطلمته البلیة و کان قیامه زیادة فی مکروهنا و شیعتنا؛ قیام نکرده و نخواهد کرد احدی از ميان ما اهل بیت تا زمان قیام قائم ما ، با هدف دفع ظلم یا احیای حقی ، مگر که قیامش سبب ازدیاد ناگواری و مکروه برای ما و شیعیان ماست.» این حدیث از مقدمه چاپ‌های جدید صحیفه سجادیه حذف شده‌اند!!


حال بنده تحدی کرده و فقط یک روایت از طرفداران قیام و برپایی حکومت اسلامی در عصر غیبت طلب می‌کنم که در آن به صراحت آمده باشد که شیعیان قبل خروج سفیانی و یمانی و خراسانی، مکلف به قیام و تشکیل حکومت اسلامی هستند! روایت از معصوم باشد، نه از امامان جدید معاصری که ثمره‌ی به‌‌روزرسانی اسلام در این ۴۰ سال اخیرند.
قصد بنده قیام علیه این حکومت نیست. اما این حکومت نیز با همه‌ی حکومت‌ها متفاوت است. اشتباهات این حکومت فقط به پای خودش نیست، بلکه به نام اسلام است. همه‌‌ی اشتباهات با نام دین خدا توجیه می‌شود. خدا عاقبت ما را به‌خیر کند. حداقل کاری که می‌توان کرد، آگاه کردن مردم است تا بیش از این از دین گریزان نشوند. ان‌شاالله حضرت ولی عصر (عج) خود به داد اسلام و مردم برسند.

در ادامه هم متن عربی حدیث حضرت علی در پست ابتدایی آمده است. خود فایل pdf کتاب بشارة المصطفی نیز در اینترنت موجود است.

یاکمیل إن إبلیس لایعد عن نفسه وإنما یعد عن ربه لیحملهم علیمعصـیته فیورطهم
یاکمیل إنه یأتی لک بلطف کیـده فیأمرك بما یعلم أنک قـدألفته من طاعته لاتدعها فتحسب أن ذلک ملک وإنمـا هوشـیطان رجیم فإذاسـکنت إلیه واطمأننت علی العظائم المهلکه التی لانجاه معها
.
.
.
یاکمیل لاتغتر بأقوام یصـلون فیطیلون ویصومون فیداومون ویتصدقون فیحسبون أنهم موفقون
.
.
.
یاکمیل لاغزو إلا مع إمام عادل و لانفل إلا مع إمام فاضل
یاکمیل أرأیت لو أن االله لم یظهر نبیا و کان فی الأرض مؤمن تقی أ کـان فی دعائه إلی االله مخطئا أومصـیبا بلی و االله مخطئا حتی ینصـبه االله عز و جل ویؤهله
یاکمیل الـدین الله فلاتغترن بأقوال الأمه المخدوعه التی ضـلت بعد مااهتدت وأنکرت وجحدت بعد ماقبلت
یاکمیل الدین الله فلایقبل االله تعالی من أحـد القیـام به إلارسولاـ أونبیـا أووصـیا یاکمیـل هی نبوه ورسـاله وإمـامه و مـا بعـد ذلک إلامتولین ومتغلبین وضالین ومعتـدین

التماس دعا @};-
[=arial]


[=Times New Roman]

مشکور;948899 نوشت:
روایت تصریح دارد "مجاری الامور و الاحکام ..." و کلام حضرت(ع) اشاره به گستره وسیع همه مسائل و امور زندگی اعم از فردی و اجتماعی، سیاسی و حقوقی و اقتصادی و ... دارد

با سلام.

اين نوع روايات، قطع نظر از صحّت و سقم سندشان، از نظر دلالت بر مدّعا، دچار اشکال و ضعفند؛

توضيح الضعف:

احتمال دارد مراد از علماء در اين طائفه از روايات، انبياء و ائمّه عليهم السلام باشند،

مرحوم کليني نيز به سند صحيح از حضرت امام صادق سلام الله عليه روايت کرده است:

عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يونُسَ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يقُولُ:

يغْدُو النَّاسُ عَلَى ثَلَاثَةِ أَصْنَافٍ عَالِمٍ وَ مُتَعَلِّمٍ وَ غُثَاءٍ فَنَحْنُ الْعُلَمَاءُ وَ شِيعَتُنَا الْمُتَعَلِّمُونَ وَ سَائِرُ النَّاسِ غُثَاءٌ.

آيةالله خويي نيز با توجّه به نکته فوق، در مصباح الفقاهة مي‌نويسد:

فنعم الدليل الحاكم قوله عليه السلام نحن العلماء و شيعتنا المتعلمون، اذن فيمكن دعوى ان كلّما ورد في الروايات من ذكر العلماء فالمراد منهم الأئمة عليهم السلام الّا إذا كانت قرينة على الخلاف كما في الرواية التي سئل الفرق فيها بين علماء هذه الأئمة و علماء اليهود و غيرها مما قامت القرينة على المراد بان العلماء هم الشيعة و الفقهاء، و أظهر من جميع من ارادة الأئمة من العلماء قوله (ع) مجاري الأمور في يد العلماء باللّه فان العلماء باللّه ليس غير الأئمة (ع) بل غيرهم العلماء بالحلال و الحرام من الطرق الظاهرية و مع قبول شمول العلماء باللّه للفقيه أيضا فلا دلالة فيها على المدعى، إذ المراد من ذلك كون جريان الأمر به لا يكون إلّا في يد الفقيه بحيث لولاه تقف الأمر فهو لا تكون إلا في توقف الأمر بدونها الحلال و الحرام نعم قد يكون للفقيه التصرف في أموال الناس كاليتيم و المجنون و نحوهما و هذا غير ما نحن فيه.

آنتی بدعت;949196 نوشت:
[=arial]


با سلام و احترام

نقل قول:
نوشته‌های شما پاسخ مفصلی می‌طلبد پس از رهایی از مشغله‌ی موقت خود، حتما رسیدگی خواهم داد.

پاسختان برای یک گفتگوی ساده مفصل بود.
نقل قول:
ریشه‌ی بحث خیلی عمیق‌تر از بررسی همین تک روایت است

بله من قبول دارم اما اگر قبلا یادتان باشد در پاسخ به کارشناس گفتید :
[SPOILER]اگر صرفا شنیدن همین تک حدیث که طولانی هم هست، کمیل را دچار اشتباه کند (زیرا شما فرمودید که باید احادیث دیگری هم مورد بررسی قرار بگیرد تا موضوع مشخص شود) بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که حضرت علی (ع) کمیل را دچار خطا کرده‌اند
[/SPOILER]من نیز از همین زاویه خواستم به موضوع بپردازم...

بخش اول

نقل قول:
ادعای این حقیر این است که بر اساس روایات صحیح، قیام در عصر غیبت نامشروع است

خوب این را باید بعدا که فرصت کردید بیشتر توضیح دهید اما اجمالا آنچه من تصور می کنم این است که این روایات می خواهند جلوی مدعیان دروغین امامت که به اسم دین قیام می کنند بایستند... این روایات می خواهند جلوی سوء استفاده از دین را بگیرند تا کسی خود را بلندگوی دین معرفی نکند ... البته در ادامه ی این ارسال توضیحات بیشتری خواهد آمد ...
نقل قول:
و مقوله‌ای به اسم حکومت اسلامی نداریم.

در روایات ما ساختار حکومت بیان نشده است...
هیچ کس تا به حال ادعا نکرده است که ساختار حکومت اسلامی در روایات آمده است ...
مثلا روایتی نداریم که بگوید حکومت باید مجلس داشته باشد یا ...
پسوند اسلامی لزوما به این معنا نیست که کسی ادعا دارد اسلام این شیوه حکومت داری را بیان کرده است ...

نقل قول:
شاهد بنده اینکه تمام قانون اساسی ما در جزییات اعم از انتخابات چهار سال یک بار، مجلس قانون‌گذاری، شورای نگهبان، رئیس جمهور، نخست وزیری سابق و کابینه‌ی دولت و حتی اصل تفکیک قوا از قانون اساسی فرانسه اقتباس شده است. البته یک افزونه به اسم ولایت مطلقه فقیه و خبرگان به آن پیوست شده است.

خوب همه ی اینها نشان می دهد که اسلام چنین ساختاری را به ما معرفی نکرده است ...
و کسی هم ادعا نکرده است اینها گفته ی اسلام است ...
به این معنا قبول دارم مقوله ای به اسم حکومت اسلامی نداریم ... فکر نمی کنم کسی هم با این گفته مخالف باشد ...
نقل قول:
سخن بنده این است که اگر عزیزان طرفدار حکومت اسلامی ادعا می‌کنند که اسلام برای زمان غیبت هم برنامه‌ی اجتماعی و سیاسی دارد،

خیر من تصور نمی کنم کسی ادعا کرده باشد اسلام چنین برنامه ای برای زمان غیبت ارائه کرده است ...
اسلام فقط برای همه زمانها تکلیف ما را مشخص کرده است و چهارچوب هایی را مشخص کرده است ...
مثلا اسلام فرموده است ربا نخوریم ... حالا آمده اند مثلا بانک داری اسلامی راه انداخته اند، این پسوند اسلامی در واقع همان بانک داری بدو ربا است ... ( حالا کار ندارم که واقعا بدون ربا هست یا نه ؟ البته به نظرم باز هم ربوی است )
لذا کسی ادعا نمی کند اسلام برای ما بانک داری اسلامی طراحی کرده است ...
بقیه موارد نیز به همین شکل ...
نقل قول:
ادعای این حقیر و بسیاری از علمای اعظم (اگر کارشناس محترم بنده را متهم به مصادره‌ی به مطلوب نکنند)این است که نام اسلامی، صرفا نام اسلام است

پسوند اسلامی صرفا نام نیست ... مثلا در بانکداری اسلامی قرار است با این پسوند بگویند ما ساختار بانکداری را بدون ربا طراحی کرده ایم ...
اما این پسوند بدان معنا نیست که اصل این ساختار بانکداری، توسط اسلام تبیین شده باشد ....
نقل قول:
و حکومتی که منسوب به اسلام باشد و احکامش ساخته‌ی دست بشر باشد، بدعت محسوب می‌شود.

بدعت یعنی نسبت دادن آنچه از اسلام نیست به اسلام ...

مثلا قانون راهنمایی و رانندگی، بدعت نیست زیرا کسی نگفته است این قانون را اسلام گفته است ...

نقل قول:
مگر اینکه نام اسلامی را از روی آن بردارند که در این صورت هیچ پشتوانه‌ای برای مشروعیت خود نخواهند داشت.
نقل قول:

بله قبول دارم که این پسوند ها، موجب سوء تفاهم شده است ...
قبول دارم که برخی از این پسوند ها ، سوء استفاده می کنند ...
اما این پسوند ها به خودی خودش، بدعت نیست و توضیح دادم مقصود از آنها چیست ...
مثلا وقتی می گوییم بانکداری اسلامی، معنای خوبی دارد ... قرار است بانکداری را بدون ربا کنیم ...
اما ممکن است عده ای از این نامگذاری سوء استفاده کنند ... چگونه ؟
مثلا شما می خواهید به ساختار بانکی ایراد بگیرید و آن را اصلاح کنید اما عده ای می گویند این یک بانکداری اسلامی است و شما حق ندارید با آن مخالفت کنید ... یعنی از نام و پسوند اسلامی ، در جهت مخالفت با اصلاح ساختار معیوب بانکی و مشروعیت بخشی به آن استفاده می کنند ...

بخش دوم

نقل قول:
نظریه‌ی ولایت مطلقه فقیه یعنی در آن شخص ولی فقیه، از جانب خدا نصب شده و توسط خبرگان کشف می‌شود!

شامل تمام شئون می‌شود.
حتی اگر اشتباه هم کند، واجب‌ است که اطاعت شود.
این عزیزان ولایت فقیه را فقط در امور حسبیه قبول دارند که تفاوت بین این ولایت و ولایت مطلقه، زمین تا آسمان هفتم است.

پس اختلاف در واقع بر سر ولایت مطلقه است ...
نقل قول:
قیام‌کردن تا زمان صیحه‌ی آسمانی و خروج سفیانی حرام است.

اگر کسی تشخیص داد این نشانه ها آمده است، آیا باز هم با قیام او مشکل دارید ؟

نقل قول:
امام صادق (ع): كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ »: هرپرچمی که قبل از قیام قائم برافراشته شود صاحب آن طاغوتی است که غیر خدا را میپرستد.

شیعیان قبل خروج سفیانی و یمانی و خراسانی، ...

به نظر شما خروج خراسانی و یمانی قبل از قیام قائم ، درست است یا خیر ؟

بخش سوم

نقل قول:
در ادامه هم متن عربی حدیث حضرت علی در پست ابتدایی آمده است. خود فایل pdf کتاب بشارة المصطفی نیز در اینترنت موجود است.

در پست ابتدایی که ندیدیم ولی دانلود کردم ...
نقل قول:
یاکمیل لاغزو إلا مع إمام عادل و لانفل إلا مع إمام فاضل

اگر امام عادل در این روایت، اعم از معصوم باشد پس با نظر به خود این جمله ایراد شما وارد نیست ...
و اگر امام عادل در این روایت، همان معصوم باشد پس با نظر به سایر جملات، مقصود قیام به دین است ...
یعنی کسی حق ندارد ادعا کند خلیفه خداست و از جانب خدا سخن بگوید ...
یعنی کسی حق ندارد شیوه ی حکومتش را همان شیوه اسلام بداند زیرا در روایات ساختار حکومت بیان نشده است ...
و در همین روایت امام می فرمایید که پیامبر اسلام، او و فرزندانش را به عنوان خلیفه تعیین کرده است ...
پس هر کس به ایشان و گفته ی ایشان رجوع کند حق است و کسی که به غیر ایشان رجوع کند باطل و طاغوت است ...
آنها که ولایت مطلقه را قبول کرده اند از باب اطاعت از ائمه، چنین می گویند ...
یعنی می گویند خود ائمه چنین ولایتی داده اند .... ( حالا درست یا غلطش یک بحث فقهی میشود ... )
به عبارتی مثل این است که امام علی ع بفرمایند
ای مردم به رسول و وصی او رجوع کنید نه غیر از آنها و بعدش امام بفرمایند ای کمیل! تو نائب من بر مردم منطقه ی هیت هستی ...
نقل قول:
یاکمیل الدین الله فلایقبل االله تعالی من أحـد القیـام به إلارسولاـ أونبیـا أووصـیا یاکمیـل هی نبوه ورسـاله وإمـامه و مـا بعـد ذلک إلامتولین ومتغلبین وضالین ومعتـدین

قیام به دین، غیر از قیام بر علیه ظلم و معاونت در تشکیل حکومت است ...
حکومت دینی دو رکن اساسی دارد اول رهبر دوم ساختار
ساختار چنین حکومتی در روایات ما نیامده است و کسی هم ادعا نکرده است که حکومت ما ساختارش را اسلام بیان کرده است ...
پس نمی توان برای حکومت دینی ( ساختار ) قیام کرد مگر اینکه دروغ بگوییم ...
رهبر چنین حکومتی در روایات ما آمده است : رهبر یک حکومت دینی یا رسول است یا وصی او یا نائبانی که آنها تعیین کنند ...
مثلا وقتی پیامبر از مدینه می رفتند برای خود جانشین می گذاشتند ...
اما اکنون نائب خاص نداریم پس نائبان عام ( علما و فقها ) مطرح میشوند ...
در ولایت غیر مطلقه اختلافی نیست و چنین رهبری ( غیر مطلقه )، دینی محسوب مشود و طاغوت نیست ...
اما در ولایت مطلقه، اختلاف است که آیا چنین رهبری، دینی محسوب میشود یا خیر ؟
خوب این یک مسئله فقهی است و به اجتهاد بستگی دارد لذا عده ای می گویند اجتهاد ما، ولایت مطلقه را تایید می کند پس چنین رهبری ( مطلقه ) یک رهبر دینی محسوب میشود نه طاغوت ...
حالا با فرض اینکه اصلا ولایت مطلقه اشتباه است ...
اگر کسی بگوید : من رهبر جامعه می شوم اما ادعای قیام به دین ندارم و ادعا ندارم من رهبر دینی هستم بلکه من فقط رهبر جامعه هستم که از طریق رای مردم انتخاب شدم و ظلم هم نمی کنم ...آیا کسی می تواند ادعا کند من قیام به دین کرده ام ؟
آیا شما می توانید ادعا کنید هر کس قیام می کند، قیام به دین می کند ؟!
لذا نسبت شخص با دین در این مقوله اهمیت دارد ...

[=times new roman]

مشکور;948600 نوشت:
امام صادق(عليه‏السلام) در روايت مقبوله عمر بن حنظله، مى‏فرمايد: «... مَنْ كَانَ مِنْكُم مِمَّنْ قَدْ رَوَى‏ حَديثَنَا وَ نَظَرَ فِى حَلَالنَا وَ حَرَامنَا وَ عَرَفَ اَحكَامَنَا فَليَرضُوْا بِهِ حَكَماً فَاِنِّى قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَاِذَا حَكَمَ بِحُكمِنَا فَلَمْ يُقبَلْ مِنهُ فَاِنَّمَا استخَفّ بِحُكْمِنَا وَ عَلَينَا رَدٌّ وَ الرَّادُّ عَلَينَا كَالرَّادُّ عَلَى اللّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّركِ بِاللَّهِ»؛...

بدین ترتیب فقها از جانب ائمه معصومین(ع) به عنوان حکام تعیین شده اند و مردم مستقیماً و یا از طریق فقها(خبرگان) هر کسی را که از میان فقها انتخاب نمایند، هم او منتخب و حاکم و هم نایب امام است


دلالت روايت فوق نيز بر مدّعا ناتمام است،

زيرا سياق روايت و موضوع سؤال و جوابي که ميان راوي و امام عليه السلام صورت گرفته، عبارتست از مسأله تنازع و تخاصم ميان اشخاص و تحاکم نزد قاضي، نه مطلق امور.

راوي در ادامه، مي‌پرسد: هر کدام از ما يک عالمي را انتخاب کرديم که هر دوي آنها عادل و متّقيند ولي بر خلاف هم حکم دادند، چه کنيم؟

حضرت فرمودند: ببينيد هر کدام که به روايت مشهور و معتبر استناد کرده، حکم او را بپذيريد....

اين سؤال و جواب‌ها در روايت عمر بن حنظله، نشانگر اين است که منظور حضرت، مسأله قضاوت بوده و نهايتش شبهات حکميّه است، نه هر موضوعي.

از طرفي بايد توجه داشت لفظ «حاکم» هم در لسان روايات، به معناي مطلق حاکم نيست، بلکه حاکم در نصوص به معناي قاضي است،

لذا آيةالله سيفي مازندراني در «دليل تحرير الوسيله» مي‌نويسد:

يشكل الالتزام بشمول لفظ الحاكم لغير القاضي؛ نظراً إلى ظهوره في اصطلاح النصوص في القاضي لغلبة الاستعمال فيه، و لا سيّما بقرينة المقام و لا ينافيه كون لفظ الحكم في الأعم من القضاء. و أمّا ذكر السلطان فلا يفيد التعميم بعد كون موضوع السؤال و الجواب التحاكم و التخاصم.

همچنين آيةالله مکارم شيرازي در «بحوث فقهيّة هامّة» مي‌نويسد:

لا ينبغي الشكّ لمن راجع موارد استعمال كلمة «الحكم و التحكم» في القرآن المجيد و الأخبار و الآثار، إن الأظهر فيها هو القضاء،... فإنّ الحاکم هو القاضي. (بحوث فقهيّة هامّة، ص455)

و آيةالله سبحاني در «الرسائل الأربع» مي‌نويسد:

ليس المراد من قوله عليه السلام «جعلته حاكماً» هو السّائس‌ العامّ و الحاكم المطلق، بل المراد منه هو القاضي فحسب. (الرسائل الأربع، ج3 ص55)

Hadi99g;949226 نوشت:
با سلام.

اين نوع روايات، قطع نظر از صحّت و سقم سندشان، از نظر دلالت بر مدّعا، دچار اشکال و ضعفند؛

توضيح الضعف:

احتمال دارد مراد از علماء در اين طائفه از روايات، انبياء و ائمّه عليهم السلام باشند،

مرحوم کليني نيز به سند صحيح از حضرت امام صادق سلام الله عليه روايت کرده است:

عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يونُسَ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يقُولُ:

يغْدُو النَّاسُ عَلَى ثَلَاثَةِ أَصْنَافٍ عَالِمٍ وَ مُتَعَلِّمٍ وَ غُثَاءٍ فَنَحْنُ الْعُلَمَاءُ وَ شِيعَتُنَا الْمُتَعَلِّمُونَ وَ سَائِرُ النَّاسِ غُثَاءٌ.

آيةالله خويي نيز با توجّه به نکته فوق، در مصباح الفقاهة مي‌نويسد:

فنعم الدليل الحاكم قوله عليه السلام نحن العلماء و شيعتنا المتعلمون، اذن فيمكن دعوى ان كلّما ورد في الروايات من ذكر العلماء فالمراد منهم الأئمة عليهم السلام الّا إذا كانت قرينة على الخلاف كما في الرواية التي سئل الفرق فيها بين علماء هذه الأئمة و علماء اليهود و غيرها مما قامت القرينة على المراد بان العلماء هم الشيعة و الفقهاء، و أظهر من جميع من ارادة الأئمة من العلماء قوله (ع) مجاري الأمور في يد العلماء باللّه فان العلماء باللّه ليس غير الأئمة (ع) بل غيرهم العلماء بالحلال و الحرام من الطرق الظاهرية و مع قبول شمول العلماء باللّه للفقيه أيضا فلا دلالة فيها على المدعى، إذ المراد من ذلك كون جريان الأمر به لا يكون إلّا في يد الفقيه بحيث لولاه تقف الأمر فهو لا تكون إلا في توقف الأمر بدونها الحلال و الحرام نعم قد يكون للفقيه التصرف في أموال الناس كاليتيم و المجنون و نحوهما و هذا غير ما نحن فيه.


سلام و تشکر@};-

اولاً لطف کنید در کنار ذکر متن عربی ترجمه متون را هم قرار دهید تا برای همگان قابل استفاده باشد.
ثانیاً در اینکه علماء حقیقی انبیاء و اوصیاء علیهم السلام هستند چنانکه در نقل شیخ کلینی از امام صادق (ع) گفته شده "فنحن العلماء ..." تردیدی نیست اما باستناد روایات بسیاری که به فضیلت علماء و فقهاء و رسالت آنها در عصر غیبت و بیان ویژگی های انها پرداخته شده و مورد قبول اکثر علماء و فقهاء متقدم و متأخر است، که در پست های قبل به برخی از انها اشاره کردیم حاکی از اینست که لفظ علماء اصطلاحاً عام است، هم شامل امامان معصوم (ع) که عالمان حقیقی هستند می شود و هم شامل شاگردان و تربیت یافتگان مکتب اهل بیت (ع) چه در زمان حضور اهل بیت(ع) و چه در زمان غیبت می شود، در واقع، مصداق عالم بودن به تشکیک مراتب در همه انها جمع می شود. چنانکه فقهای پیشین و حضرت امام خمینی (ره) به اخبار و روایات بسیاری از ائمه معصومین - علیهم السلام - که به بیان ویژگیهای عالمان و فقیهان پرداخته در اثبات ولایت فقیه استناد فرموده اند از جمله مرحوم ملا احمد نراقی که با بیان نوزده روایت مختلف، و از جمله روایت (مجاری الامور والاحکام) و نیز امام خمینی ره با بیان روایات عدیده ای از همین سنخ، نظریه ولایت فقیه برای عالم و فقیه جامع الشرایط را ثابت کرده اند. فلذا نمی توان با وجود ده ها روایتی که امامان معصوم (ع) شأن و منزلت علماء و فقهاء و وظایف و رسالت آنها را در عصر غیبت بیان می کنند را نادیده گرفته و باستناد روایتی که از شیخ کلینی آوردید، شأن علماء را فقط به انبیاء و امامان معصوم (ع) اختصاص دهیم.
ثالثاً روایت مذکور (مجاری الامور و الاحکام ...) وقتی در کنار مجموعه روایات دیگر از پیامبر و اهل بیت مورد مداقه قرار گیرد روشن می شود که منظور امام حسین(ع) از علماء بالله که امینان حلال و حرام الهی اند همان فقهاء هر عصر و زمانی هستند که در روایت نبوی امده است: الفقهاء امناء الرسول ... بدون شک، امانت انبیا رسالت و وظایف آنان می باشد. انبیا وظیفه داشتند که مرجعیت دینی و سیاسی مردم را بر عهده گرفته و آنها را به عبودیت و بندگی خدا و معنویت گرایی فرا خوانده، به هدایت و ارشاد آنان بپردازد. برخی از فقیهان مانند امام راحل(س) یکی از وظایف و امانت انبیا را تشکیل حکومت دانسته و باور دارند که فقیهان وظیفه دارند حکومت تشکیل داده و عملاً رهبری دینی و سیاسی مردم را بر عهده گرفته و به اجرای احکام الهی بپردازند.
مضافاً اینکه مجموعه روایات باب ولایت فقیه که روایت مذکور (مجاری الامور والاحکام ... ) از آن دسته است گواه آنست که مناصب شرعی، ولایی و قضایی به علماء واگذار شده چنانکه شیخ انصاری(ره) برای فقیه سه منصب در مکاسب ذکر کرده است:1) فتوا دادن در احکام شرعی؛2) حکومت و
3) قضاوت.

موفق باشید ...@};-

Hadi99g;949229 نوشت:
دلالت روايت فوق نيز بر مدّعا ناتمام است،

زيرا سياق روايت و موضوع سؤال و جوابي که ميان راوي و امام عليه السلام صورت گرفته، عبارتست از مسأله تنازع و تخاصم ميان اشخاص و تحاکم نزد قاضي، نه مطلق امور.

راوي در ادامه، مي‌پرسد: هر کدام از ما يک عالمي را انتخاب کرديم که هر دوي آنها عادل و متّقيند ولي بر خلاف هم حکم دادند، چه کنيم؟

حضرت فرمودند: ببينيد هر کدام که به روايت مشهور و معتبر استناد کرده، حکم او را بپذيريد....

اين سؤال و جواب‌ها در روايت عمر بن حنظله، نشانگر اين است که منظور حضرت، مسأله قضاوت بوده و نهايتش شبهات حکميّه است، نه هر موضوعي.

از طرفي بايد توجه داشت لفظ «حاکم» هم در لسان روايات، به معناي مطلق حاکم نيست، بلکه حاکم در نصوص به معناي قاضي است،

لذا آيةالله سيفي مازندراني در «دليل تحرير الوسيله» مي‌نويسد:

يشكل الالتزام بشمول لفظ الحاكم لغير القاضي؛ نظراً إلى ظهوره في اصطلاح النصوص في القاضي لغلبة الاستعمال فيه، و لا سيّما بقرينة المقام و لا ينافيه كون لفظ الحكم في الأعم من القضاء. و أمّا ذكر السلطان فلا يفيد التعميم بعد كون موضوع السؤال و الجواب التحاكم و التخاصم.

همچنين آيةالله مکارم شيرازي در «بحوث فقهيّة هامّة» مي‌نويسد:

لا ينبغي الشكّ لمن راجع موارد استعمال كلمة «الحكم و التحكم» في القرآن المجيد و الأخبار و الآثار، إن الأظهر فيها هو القضاء،... فإنّ الحاکم هو القاضي. (بحوث فقهيّة هامّة، ص455)

و آيةالله سبحاني در «الرسائل الأربع» مي‌نويسد:

ليس المراد من قوله عليه السلام «جعلته حاكماً» هو السّائس‌ العامّ و الحاكم المطلق، بل المراد منه هو القاضي فحسب. (الرسائل الأربع، ج3 ص55)


سلام مجدد@};-

مجدداً تصریح می کنم لطف کنید بمنظور استفاده همگان، ترجمه متون را هم ذکر کنید.

در پاسخ به اشکال و ابهام شما در خصوص عدم دلالت روایت مقبوله عمربن حنظله بر ولایت فقیه و حاکمیت فقیه نکاتی را تقدیم می کنیم: در روایت مقبوله عمر بن حنظله که یکی از روایاتی است که در باب ولایت فقیه بدان استناد می کنند تنها تعبیر « حکم» وجود ندارد بلکه در کنار این تعبیر , عنوان حاکم هم به کار برده شده است که صراحت در ولایت و حکومت دارد. تعبیر «فانی قد جعلته علیکم حاکماً» و بکار بردن آن به جای تعبیر «حکماً» یا « قاضیاً» بیانگر این نکته است که امام علیه السلام تنها مساله قضاوت و یا مسائل حقوقی را در نظر نداشته بلکه فراتر از آن , به مساله حکومت و رهبری جامعه توجه داشته اند از این رو امام ره در کتاب ولایت فقیه این مساله را به عنوان یکی از شواهدی بر شمرده اند که محدوده روایت را گسترده تر از بحث قضاوت نموده است .(1) و حضرت آيت الله جوادی آملی نیز در اين باره چنين می فرمايند: « واژهٴ «حكم»، «حكومت»، «حكمت»، «حاكم»، «محكمه»، و «محاكمه»، همگي از اصلي برخاسته‏ اند كه معناي اِتقان، اِحكام، منع، و مانند آن را به همراه دارد و اگر به لگام اسب، «حَكَمَه» مي‏گويند، براي منع آن از انحراف از مسير مستقيم و مانند آن است و چون والي، مانع از ظلم است، او را «حاكم» مي‏گويند؛چه اينكه قاضي را نيز در اثر منع از ظلم، «حاكم» مي‏نامند. بنابراين، كلمهٴ حاكم، اختصاص به قاضي ندارد، بلكه به مبدأ منع و جلوگيري از تعدّي نيز حاكم گفته مي‏شود؛ اعم از آنكه مبدأ فاعلي مزبور، مرجع قضايي باشد يا مصدر ولائي؛ لذا صاحب جواهر الكلام في شرح شرائع الاسلام، با اينكه شخصاً عرب بود و در محيط عربي پرورش يافت، از عنوانِ حاكم، وليّ متصرف در قضاء و غير قضاء فهميد نه خصوص صاحب سِمَتِ قضاء(2) چه اينكه شيخ انصاري (ره) نيز با داشتن نژاد عربي و انس به فرهنگ آنان، از عنوانِ حاكم، معناي جامع ميان قضاء و ولاء را فهميد؛ زيرا فرمود: مأذون بودن فقيهان براي قضاء شكي ندارد؛ بعيد نيست كه به حدّ ضروري مذهب رسيده باشد؛ شايد اصل در آن حكم، مقبوله عمر بن حنظله... و مشهوره ابي خديجه... و توقيع رفيع... باشد... ظاهر روايات گذشته، نفوذ حكم فقيه در تمام خصوصيات احكام شرعي است...؛ زيرا متبادر از لفظِ حاكم، متسلّط بنحو مطلق است... مؤيّد اين عموم، همانا عدول از لفظ «حَكَم» به لفظ «حاكم» است؛ با اينكه اَنْسب به سياقِ «فارضوا به حَكَماً» اين بود كه بگويد: من او را حَكَم قرار دادم(3)؛(4)

حضرت آیت الله مصباح یزدی نیز در استدلال به این روایت چنین می فرمایند :«اولاً, درست است که سوال راوی از مورد خاص ( مساله قضاوت ) بوده اما در فقه مشهور است که می گویند همه جا این طور نیست که خصوصیت سوال باعث شود که پاسخ فقط اختصاص به همان مورد و محدوده داشته باشد و موارد دیگر را شامل نشود بلکه ممکن است گر چه از یک مورد خاص سوال شده اما پاسخی که داده شده عام و کلی باشد . ثانیاً در مقبوله عمر بن حنظله فرموده چنین کسی را بر شما حاکم قرار دادم و نفرموده او را قاضی بر شما قرار دادم و بین این که بفرماید « جعلته علیکم حاکماً» تا این که بفرماید « جعلته علیکم قاضیاً» تفاوت وجود دارد و عمومیت و اطلاق واژه حاکم همه موارد حکومت و حاکمیت را شامل می شود . (5) بنابر این اشکالی در دلالت روایت برای اثبات ولایت و حکومت برای فقیه جامع الشرایط به عنوان نایب امام معصوم علیه السلام وجود ندارد.(6)

موفق باشید ...@};-

پی نوشت______________________________________
1. امام خمینی ره , کتاب البیع , اسماعیلیان ,قم , ج 2 , ص 480.
2. محمد حسن نجفی , جواهر الکلام , دار احياء التراث , لبنان , بيروت , ج40, ص 18.
3. شيخ انصاری , قضاء و شهادات , ط کنگره بزرگداشت شيخ انصاری ره ,شماره 22, ص 47-49.
4. عبد الله جوادی آملی , ولايت فقيه , ولايت فقاهت و عدالت , قم, مرکز نشر اسراء , 1385, ص 192-193.
5. محمد تقی مصباح یزدی , نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه , قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره , 1382, ص 102-103.
6. برای توضیحات بیشتر ر.ک: پرسمان دانشجویان، ولایت در روایات.

و طاها;949227 نوشت:
در روایات ما ساختار حکومت بیان نشده است...
هیچ کس تا به حال ادعا نکرده است که ساختار حکومت اسلامی در روایات آمده است ...
مثلا روایتی نداریم که بگوید حکومت باید مجلس داشته باشد یا ...
پسوند اسلامی لزوما به این معنا نیست که کسی ادعا دارد اسلام این شیوه حکومت داری را بیان کرده است ...

و طاها;949227 نوشت:
خوب همه ی اینها نشان می دهد که اسلام چنین ساختاری را به ما معرفی نکرده است ...
و کسی هم ادعا نکرده است اینها گفته ی اسلام است ...
به این معنا قبول دارم مقوله ای به اسم حکومت اسلامی نداریم ... فکر نمی کنم کسی هم با این گفته مخالف باشد ...

و طاها;949227 نوشت:
خیر من تصور نمی کنم کسی ادعا کرده باشد اسلام چنین برنامه ای برای زمان غیبت ارائه کرده است ...
اسلام فقط برای همه زمانها تکلیف ما را مشخص کرده است و چهارچوب هایی را مشخص کرده است ...
مثلا اسلام فرموده است ربا نخوریم ... حالا آمده اند مثلا بانک داری اسلامی راه انداخته اند، این پسوند اسلامی در واقع همان بانک داری بدو ربا است ... ( حالا کار ندارم که واقعا بدون ربا هست یا نه ؟ البته به نظرم باز هم ربوی است )
لذا کسی ادعا نمی کند اسلام برای ما بانک داری اسلامی طراحی کرده است ...
بقیه موارد نیز به همین شکل ...

و طاها;949227 نوشت:
پسوند اسلامی صرفا نام نیست ... مثلا در بانکداری اسلامی قرار است با این پسوند بگویند ما ساختار بانکداری را بدون ربا طراحی کرده ایم ...
اما این پسوند بدان معنا نیست که اصل این ساختار بانکداری، توسط اسلام تبیین شده باشد ....

سلام و ادب@};-

در پاسخ به سؤال از ساختار حکومت در اسلام، گفته اند: اسلام شکل خاصی را برای حکومت پیشنهاد نمی کند. این پاسخ گرچه تا حدی صحیح است اما خالی از ابهام نیست و برای توضیح آن لازم است به دو نکته ای که نباید از نظر دور داشت اشاره کرد:
الف: گستردگی و نسخ ناپذیری قوانین اسلامی: نکته اول عبارت است از این که، اسلام و قوانین اسلامی اختصاص به زمان و مکان خاصی ندارد و برای همه زمانها و همه جوامع نازل شده است. احکام ثابت و تغییرناپذیر اسلامی به گونه ای وضع شده است که در همه اعصار و همه جوامع قابل اجراست. از دیگر روی، حکومت ممکن است در یک محدوده کوچک و در یک جامعه کم شمار استقرار یابد و ممکن است در یک کشور دارای یک میلیون جمعیت و یا صدمیلیون و حتی در کشوری چون هند و چین که بیش از یک میلیارد جمعیت دارند استقرار یابد و حتی احتمال دارد روزی در روی کره زمین یک حکومت جهانی استقرار یابد.

با این مقدمه سؤالی که اینجا مطرح است عبارت از اینست؛ آیا مدل و شکلی که اسلام برای حکومت اسلامی معرفی می کند همان مدل و شکلی است که حکومت پیامبر در صدر اسلام داشت، با همان ویژگیها و خصوصیات متناسب با جمعیت کم شمار آن روز و برخوردار از خصایص اخلاقی و فرهنگی خاص خود؟ یا اسلام نه تنها مدل و شکلی را برای حکومت ندارد بلکه هیچ حدو قید و شرایط و مقرراتی را برای آن در نظر نگرفته است؟در پاسخ گفتنی است: واقعیت این است که رویکرد اسلام نه گزینه اول است و نه گزینه دوم، بلکه اسلام فراتر از معرفی شکل خاصی از حکومت و متناسب با احکام ثابت وتغییرناپذیر خود، چارچوب های کلی و کلانی را معرفی کرده که آن چارچوب ها در درون خود، تغییرات و تطورات و اَشکال متعدد و متنوعی را پذیرا می شوند. اسلام نه به کلی مردم را به حال خود رها کرده که هرچه خود خواستند انجام دهند، و نه شکل تنگ و محدودی را برای حکومت معرفی می کند که تنها در شرایط زمانی و مکانی محدودی قابل اجرا باشد. بعبارتی چارچوب کلانی که اسلام ارائه می دهد از دامنه و خطوط وسیعی برخوردار است که همه اشکال صحیح و عقلانی حکومت در آن می گنجد و البته اشکال حکومت باید از آن چارچوب و اصول کلی فراتر نرود. ما از آن چارچوبه کلی و کلانی که اسلام برای حکومت معرفی کرده به حکومت اسلامی تعبیر می کنیم. این چارچوبه در زمانی با ساختار و شکل خاصی ظهور می یابد و در زمان دیگر با ساختار دیگری، و هیچ یک از آن دو شکل و ساختار و سایر اشکال با ماهیت اسلامی بودن حکومت تضاد و منافات ندارد. به عبارت دیگر اسلام شکل و نوع خاصی را برای حکومت پیشنهاد نمی کند و تکیه آن بر رعایت چارچوب های کلی است که ساختار حکومت نباید فراتر و ناهماهنگ با آن باشد.

ب: ارائه مدل های ترتبی برای حکومت از سوی اسلام: در نظام ارزشی اسلام، ارزشها دارای مراتب گوناگون است که در این رویکرد، مطلوب نهایی و ایده آل بالاترین مرتبه ی ارزش را دارد و پس از آن مراتب دیگر نیز به نوبه ی خود ارزشمند هستند. چنان نیست که اگر مطلوب ایده آل تحقق نیافت، ما کاملاً صرف نظر کنیم و برای آن، وضعیت ارزشمند فروتری را جایگزین ندانیم. حکومت نیز از این قاعده مستنثی نیست، اسلام برای حکومت یک شکل ایده آل در نظر گرفته است که وقتی عینیت می یابد که پیامبر و یا امام معصوم در رأس حکومت قرار گیرد؛ این گزینه ایده آل به صراحت در قرآن شریف مورد تأکید خداوند قرار گرفته است: [=book antiqua]«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»(1)و در آیه دیگری می فرماید:[=book antiqua]«وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا...»(2)

اما نه همیشه معصوم در بین مردم حضور دارد تا مستقیماً حکومت را به دست گیرد و نه هر وقت معصوم حضور دارد، مبسوط الید است تا بتواند حکومت تشکیل دهد و اِعمال قدرت کند؛ چه اینکه از بین امامان ما تنها امیرالمؤمنین(علیهم السلام) و امام حسن مجتبی(علیه السلام) آن هم در مدت کوتاهی از عمر خود توانستند حکومت تشکیل دهند و از آن به بعد یا مردم از آنها نخواستند که تشکیل حکومت دهند و یا قشر مؤثر در جامعه مانع تشکیل حکومت از سوی آنها شد، از این رو آنها مجبور به کناره گیری از حکومت شدند. پس با توجه به گستردگی و نسخ ناپذیری قوانین اسلامی و همچنین ارائه مدلهای ترتّبی برای حکومت از سوی اسلام، می توان گفت: اسلام شکل و مدل خاصی برای حکومت ارائه نمی دهد بلکه چارچوب های کلی خاصی را بیان می کند که حکومت نباید خارج از این چارچوب ها باشد حال با عنایت به شرایط و نیازمندی های زمان و مکان هر مدلی که مطابق این چارچوب ها بود مورد تأیید اسلام است.(3)

البته درباره ساختار حکومت اسلامی، دیدگاه های گوناگونی از سوی دانشوران اسلامی مطرح شده است. آشنایی با این دیدگاه ها برای هر محققی که به نحوی در خصوص جایگاه نظام حکومتی در اسلام، پژوهش می کند، ضرورتی انکارناپذیر است که بدلیل مفصل بودن دیدگاه ها و نظرات از بیان آنها در این مجال پرهیز می کنیم.(4)

موفق باشید ...@};-

پی نوشت________________________________________
1. نساء/59.
2. حشر/7.
3. مصباح یزدی، محمد تقی؛ (1391)، پاسخ استاد به جوانان پرسشگر، قم: انتشارات مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سرّه)، چاپ اول
4. برای اطلاع از نظرات و دیدگاه ها رجوع کنید به: ساختار حکومت اسلامی، فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 11 , قوامی، سید صمصام الدین.


و طاها;949227 نوشت:
قیام به دین، غیر از قیام بر علیه ظلم و معاونت در تشکیل حکومت است ...

سلام و تشکر@};-

قیام به دین غیر از قیام بر علیه ظلم و معاونت در تشکیل حکومت نیست، بلکه قیام به دین اعم از آن دو است. زیرا یکی از اهداف دین و اهداف رسالت انبیاء الهی قیام بر علیه ظلم و ستم و برقراری عدل و قسط است و تردیدی نیست که تحقق این مهم و بسیاری دیگر از اهداف انبیاء و اوصیاء الهی وابسته به تشکیل حکومت است، بعبارتی شاید نتوان گفت: خود تشکیل حکومت جزو اهداف دین است اما بدون تشکیل حکومت اسلامی، بسیاری از اهداف و آرمانها و احکام الهی معطل و برزمین خواهد ماند.

و طاها;949227 نوشت:
حکومت دینی دو رکن اساسی دارد اول رهبر دوم ساختار
ساختار چنین حکومتی در روایات ما نیامده است و کسی هم ادعا نکرده است که حکومت ما ساختارش را اسلام بیان کرده است ...
پس نمی توان برای حکومت دینی ( ساختار ) قیام کرد مگر اینکه دروغ بگوییم ...

این مطلب که اسلام در باره ساختار حکومت ساکت بوده و چیزی بیان نکرده نیز از چند جهت قابل نقد است: اول اینکه گفتیم؛ اسلام با تبیین کلیات و مبانی احکام و برنامه های اسلامی که برای همیشه تاریخ ثابت و برقرار می باشد و با همه شرایط زمانی و مکانی سازگار است، بنوعی چارچوبهای کلی شکل گیری ساختار حکومت اسلامی را برای همه شرایط، بیان نموده، بدیهی است که ساختار حکومت اسلامی در فضای خلأ شکل نمی گیرد بلکه مبتنی و استوار بر همان کلیات و چارچوبها و مبانی دین شکل گرفته محقق می شود. ثانیاً مدل و شیوه حکومتی که پیامبر و امام علی و امام حسن (علیهم صلوات الله) در جامعه آن روز پیاده کرده اند عاری از ساختار نبوده و به اقتضاء شرایط زمان و مکانی آن روز، شکل و چارچوبه و روش مشخصی داشته است که در بیان موافقان ساختار حکومت اسلامی تصریح شده است. از اینرو نمی توان گفت که اسلام در خصوص ساختار حکومت اسلامی کاملاً ساکت است. ثالثاً چنانکه گفتیم، این مطلب در بین اندیشمندان اسلامی اختلافی است که دامنه این اختلاف در چهار دسته تقسیم می شود:

[=book antiqua]الف- دیدگاه موافقان: 1- امام خمینی (ره): 2- جعفر مرتضی عاملی: 3- ابو القاسم السهیلی: 4- احمد حسن یعقوب: 5- سمیح عاطف الزین: 6- استاد جعفر سبحانی: 7- محمد فاروق النبهان: 8- شیخ الاسلام ابن تیمیه: 9- ظافر قاسمی: 10- دکتر صبحی الصالح: 11- علامه شرف.
[=book antiqua]ب- دیدگاه مخالفان: 1- علی عبد الرازق: 2- دکتر طه حسین: 3- سید مهدی شمس الدین: 4- دکتر محمد حسنین هیکل.
[=book antiqua]ج- دیدگاه بینابین: 1- محامی حمد، محمد الصمد 2- محمد مبارک: 3- دکتر محمد کاظم مکی: 4- محمد سلیم العواء: 5- دکتر منیر العجلانی: 6- مؤلفان کتاب مقدمة الدستور.
[=book antiqua]د- دیدگاه ساختار مجهول: 1- نواف بن عبد العزیز آل سعود: 2- ابن حزم.

[=book antiqua]برای مطالعه دیدگاه های چهارگانه فوق به آدرس زیر مراجعه کنید:

ساختار حکومت اسلامی، فصلنامه حکومت اسلامی، شماره 11 , قوامی، سید صمصام الدین.

از اینرو اگر بطور قطع و مسلم به فقدان ساختار حکومت در اسلام حکم کنیم، گو اینکه در این بحث اختلافی، نظر مخالفان را مورد تصریح قرار داده ایم.

موفق باشید ...@};-

مشکور;949467 نوشت:

/"]شکلی[/URL] که اسلام برای حکومت اسلامی معرفی می کند همان مدل و شکلی است که حکومت پیامبر در صدر اسلام داشت، با همان ویژگیها و خصوصیات متناسب با جمعیت کم شمار آن روز و برخوردار از خصایص اخلاقی و فرهنگی خاص خود؟ یا اسلام نه تنها مدل و شکلی را برای حکومت ندارد بلکه هیچ حدو قید و شرایط و مقرراتی را برای آن در نظر نگرفته است؟در پاسخ گفتنی است: واقعیت این است که رویکرد اسلام نه گزینه اول است و نه گزینه دوم،
.[/B][/COLOR][/URL]


با سلام و احترام
به نظرم شما همان حرف مرا تایید کردید...
اما نکته ای که نباید از آن غافل شد این است که نباید بین حکم و عمل خلط کنیم...
خیلی از احکام فقهی ما تنها ناظر به جواز در ناحیه عمل هست و به معنای این نیست که بیان شرعی در این رابطه داریم...
مثلا مسائل مستحدثه ، بیان شرعی ندارد و اگر مرجعی فتوا به جواز بدهد تنها درباره جواز عمل است و بدان معنا نیست که شریعت در رابطه با این مسئله بیانی داشته باشد...
شبیه این که بگوییم هر چیزی پاک یا حلال است مگر بر تو معلوم شود نجس یا حرام است...
اینجا اصول عملیه کاربرد دارد ....

پس نه ساختار حکومت پیامبر واجب است و نه در روایات ساختار حکومت پیامبر را لازم دانستند...
نه ساختار جمهوریت را واجب دانستند و نه ساختار تشکیلاتی کشور ما در روایات ساختار اسلام معرفی شده است...

آنچه هم شما در لینک گفتید ضرورت اصل تشکیلات است نه بیان تشکیلات و و معرفی شکل آن...
این مثل آن روایتی است که میفرماید به این مضمون که مردم ناچارند از داشتن امام چه عادل و چه ظالم...
تشکیلات هم لازمه حکومت است چه درست و چه نادرست...

مشکور;949469 نوشت:

سلام و تشکر@};-

قیام به دین غیر از قیام بر علیه ظلم و معاونت در تشکیل حکومت نیست، بلکه قیام به دین اعم از آن دو است. زیرا یکی از اهداف دین و اهداف رسالت انبیاء الهی قیام بر علیه ظلم و ستم و برقراری عدل و قسط است و تردیدی نیست که تحقق این مهم و بسیاری دیگر از اهداف انبیاء و اوصیاء الهی وابسته به تشکیل حکومت است، بعبارتی شاید نتوان گفت: خود تشکیل حکومت جزو اهداف دین است اما بدون تشکیل حکومت اسلامی، بسیاری از اهداف و آرمانها و احکام الهی معطل و برزمین خواهد ماند.
موفق باشید ...@};-

بله من قبول دارم قیام علیه ظلم و برپایی عدالت جزء دین است اما مقصود من این نبود...
عرض کردم حکومت دینی را از دو جهت در نظر بگیرید :
ساختار
رهبر
درباره ساختار که عرض کردم
اما درمورد رهبر :
فرض کنید کسی بر علیه ظلم قیام میکند اما خود را رهبر دین اسلام معرفی میکند
اینجا باید نگاه کنیم که آیا او رهبر دینی هست یا نه ؟
اگر رهبر دینی نباشد همان ابتدا باید معترض شد....
اعتراض این نیست که نباید علیه ظلم قیام کند
اعتراض این است که چرا خود را رهبر دین معرفی کرده است...
اینجاست که میگویم قیام به دین غیر از قیام علیه ظلم است...
این غیریت در همین بخش است نه در کل دین...

به همین خاطر عرض کردم رهبران دینی را باید بشناسیم :
رسول، امام ، نائبان ایشان

در عصر ما اگر کسی خود را نائب عام غیر مطلق معرفی کند اختلافی نیست...
اما اگر کسی خود را نائب عام مطلق معرفی کند، سر و صدا بلند میشود... چون یک بحث اختلافی است...

و طاها;949497 نوشت:
با سلام و احترام
به نظرم شما همان حرف مرا تایید کردید...
اما نکته ای که نباید از آن غافل شد این است که نباید بین حکم و عمل خلط کنیم...
خیلی از احکام فقهی ما تنها ناظر به جواز در ناحیه عمل هست و به معنای این نیست که بیان شرعی در این رابطه داریم...
مثلا مسائل مستحدثه ، بیان شرعی ندارد و اگر مرجعی فتوا به جواز بدهد تنها درباره جواز عمل است و بدان معنا نیست که شریعت در رابطه با این مسئله بیانی داشته باشد...
شبیه این که بگوییم هر چیزی پاک یا حلال است مگر بر تو معلوم شود نجس یا حرام است...
اینجا اصول عملیه کاربرد دارد ....

سلام و ادب@};-

البته نباید مسائل فقهی و شرعی را با مسائل کلامی خلط کرد، رویکرد ما در بحث ولایت و مراتب آن که ولایت فقیه یکی از آن مراتب است مسأله ای کلامی است، در مسائل کلامی نظیر بحث حکومت و ولایت، باستناد آیات و روایات هم حکم داریم و هم توصیه شده ایم در مقام عمل متمسک به آن باشیم.

و طاها;949497 نوشت:
پس نه ساختار حکومت پیامبر واجب است و نه در روایات ساختار حکومت پیامبر را لازم دانستند...

اتفاقاً تبعیت از ساختار حکومت پیامبر که دقیقاً منطبق بر مدل دینی است یعنی ریشه در ولایت الله تعالی و ولایت پیامبر و سپس اولوالامر دارد بر اهل ایمان واجب شده است که هم آیات بسیاری که مرتبط با ولایت خدا و رسول و اولوالامر است تأکید دارند مانند (آیه ولایت، آیه اطاعت، آیه تبلیغ و ...) و هم روایات دینی بسیاری این مدل و ساختار را واجب و لازم شمرده اند (مجموعه روایاتی که جانشینی بر حق علی (ع) و ائمه طاهرین (ع) را بیان می کند). اگر تبعیت از مدل و ساختار ولایت پیامبر و اهل بیت (ع) که از طرف خدا تشریع شده واجب و لازم نباشد، پس باید اذعان کنیم که اختلاف بین شیعه و سنی، اختلافی غیرواقعی و شخصی است که صرفاً 1400 سال بدون هیچ وجهی بسط و توسعه یافته است؟!

و طاها;949497 نوشت:
نه ساختار جمهوریت را واجب دانستند و نه ساختار تشکیلاتی کشور ما در روایات ساختار اسلام معرفی شده است...

اگر جمهوریت به معنای توجه به حقوق مردم و لحاظ رأی و نظر مردم(مقبولیت مردمی) باشد این امر را خداوند در آغاز خلقت با اعطای اختیار به بشریت و نیز اسلام با وجاهت دادن به رأی و نظر مردم از طریق توصیه به مشورت با مردم (و امرهم شوری بینهم) صورت عملی داده و عملی کردن این امر توسط پیامبر و امام علی (ع) و دیگر امامان معصوم (ع) محقق شده است. چنانکه با وجود اعطای مقام ولایت و تثبیت مشروعیت ولایت در امام علی و دیگر امامان (ع) تا زمانیکه مردم اقبال نکردند ولایت و حکومت الهی تحقق عینی پیدا نکرد و امامان معصوم (ع) نیز تنها به اتکای حکم و مشروعیت الهی اقدام به تصاحب این حق بر خلاف رأی و نظر مردم نکردند. آیا بر مردم هر زمان، تبعیت از مدل حکومت الهی و ولایت مشروع امامان معصوم (ع) واجب و لازم نبوده؟ آیا آنها که به هر دلیلی از این امر سرپیچی کرده اند هیچ خبط و خطایی مرتکب نشده اند؟

و طاها;949497 نوشت:
آنچه هم شما در لینک گفتید ضرورت اصل تشکیلات است نه بیان تشکیلات و و معرفی شکل آن...

اصل مدل و ساختار تشکیلات که به جای خود محفوظ، شکل و مدل حکومتی که در سنت و سیره پیامبر و امام علی (ع) تحقق عینی یافته نیز تا حدود زیادی با لحاظ شرایط و اقتضائات زمانی و مکانی و دیگر ... برای مدل حکومت امروز جامعه ما نیز قابل بسط و توسعه است.

موفق باشید ...@};-

و طاها;949499 نوشت:
اما درمورد رهبر:
فرض کنید کسی بر علیه ظلم قیام میکند اما خود را رهبر دین اسلام معرفی میکند
اینجا باید نگاه کنیم که آیا او رهبر دینی هست یا نه؟
اگر رهبر دینی نباشد همان ابتدا باید معترض شد....
اعتراض این نیست که نباید علیه ظلم قیام کند
اعتراض این است که چرا خود را رهبر دین معرفی کرده است...
اینجاست که میگویم قیام به دین غیر از قیام علیه ظلم است...
این غیریت در همین بخش است نه در کل دین...

به همین خاطر عرض کردم رهبران دینی را باید بشناسیم :
رسول، امام ، نائبان ایشان


سلام مجدد@};-

از این زاویه، مطلب شما بیان درستی است.

و طاها;949499 نوشت:
در عصر ما اگر کسی خود را نائب عام غیر مطلق معرفی کند اختلافی نیست...
اما اگر کسی خود را نائب عام مطلق معرفی کند، سر و صدا بلند میشود... چون یک بحث اختلافی است...

باعتقاد حقیر، اصطلاح ولی فقیه و نیابت عامه مقیده در برابر غیر مقیده مناسب تر از اصطلاح مطلق است، اساساً حاکم مطلق فقط خدای متعال است، حتی حاکمیت پیامبر و اهل بیت (ع) نسبت به حاکمیت خداوند مقید است. اینکه گفته می شود پیامبر و امامان معصوم (ع) ولایت غیرمقیده دارند در چارچوب قوانین دین و شرع مقدس است نه اینکه خارج از آن باشد، پس بنحوی مطلقه مقیده است. حدود اختیارات ولی مطلقه فقیه که بعنوان نائب عام محسوب می شود نیز مطلقه مقیده است.(بر خلاف برخی که گمان می کنند منظور از ولایت مطلقه فقیه، مطلقه غیرمقیده است) بعبارتی اینکه گفته می شود ولی فقیه جامع الشرایط، حدود اختیاراتش مطلقه است، یعنی همان اختیارات پیامبر و امامان معصوم (ع) در دایره مسائل دینی و حکومت اسلامی را داراست. نظرگاه امام خمینی(ره) در باره حدود اختیارات پیامبر و امامان (ع) و ولی فقیه روشنگر مطالبی است که بیان کردیم:

- ولایت رسول الله(ص) مطابق قانون اسلام می باشد، وهیچ چیز از چارچوب قانون بیرون نخواهد بود، و آنچه وی تصمیم می گیرد واجرا می کند، همه مطابق قانون است، ولی ممکن است در برخی موارد قانونی را بر قانونی مقدم بدارد، و یا دستور و فرمانی صادر کند که در احکام پیشین نیامده باشد، ولی همة این موارد برای ادارة جامعة اسلامی بر پایة مصالح ملت می باشد.
فقیه در زمان غیبت که در این باب یعنی سرپرستی و مسئولیت ادارة جامعه اسلامی جانشین پیامبر(ص) محسوب می شود، همان اختیارات پیامبر(ص) را در ادارة امور جامعه در چارچوب قوانین اسلام (اولی-ثانوی) و احکام حکومتی داراست. و حاکم یا به اجرای قوانین مشخص و تعیین شده می پردازد و اگر زمانی لازم باشد، و در موردی، قانون لازم موجود نباشد به جعل آن می پردازد، و اگر زمانی اجرای قانونی -به دلیل شرایط زمان و مکان- با مصالح جامعه منافات داشته باشد، مانع اجرای آن می شود. ولی باید توجه داشت همة اینها در محدودة قانون اسلام می باشد و خود اختیارات حاکم نیز قانون است و چیزی ماورای قانون وجود ندارد، و باید مطابق قانون انجام پذیرد و اگر در قانون برای اختیارات حاکم شرایطی مانند مصالح جامعه و اسلام قرار داده شده است باید از آن پیروی شود.(1)

- در دیدگاه امام، اسلام دارای بعد سیاسی و اجتماعی است، و حکومت بر جامعه از ابعاد اسلام می باشد، بنابراین باید اسلام بتواند جامعه را اداره کند و نیازهای آن را برطرف سازد. به این منظور، در اسلام احکام سیاسی و اجتماعی وضع شده است چه در قالب احکام اولیه و چه احکام ثانویه، و اجرای آن نیز به عهده ولایت بر جامعه قرار داده شده است، که این ولایت در چارچوب قوانین الهی، به ادارة امور بپردازد، و می بایست این ولایت در ادارة جامعه اختیارات لازم را داشته باشد، وگرنه قرار دادن چنین ولایتی بی معنا و مفهوم می شود، زیرا با دست بسته نمی توان کارها را اداره کرد، بنابراین خدواند تبارک و تعالی، با اعطای این ولایت که خود حکمی از احکام اولیه است، امکان اجرا و اداره را فراهم کرده است.(2)

البته با توجه به اختلافی بودن، جای بحث وجود دارد اما سر و صدا و جنجال موضوعیت ندارد، گفتمان حدود اختیارات ولی فقیه دو مبنای متفاوت است، که یکطرف، نیابت عام برای ولی فقیه را غیر مطلقه (مقیده) می دانند و طرف دیگر گفتمان، نیابت عام برای ولی فقیه را مطلقه البته (داخل در چارچوب شریغت) می دانند.

موفق باشید ...@};-

پی نوشت________________________________________
1. [ولایت فقیه ص 50 و 51 ، صحیفه امام ، ج 19 ص 40 و ج20 ص 451 ، 452 ، 457 و 435 ، ج 10 ص 481 و .... ].
2. [ ولایت فقیه : 44-45 صحیفه امام ج 21 ، ص 217 و 218 ].

مشکور;949746 نوشت:

سلام و ادب@};-

البته نباید مسائل فقهی و شرعی را با مسائل کلامی خلط کرد، رویکرد ما در بحث ولایت و مراتب آن که ولایت فقیه یکی از آن مراتب است مسأله ای کلامی است، در مسائل کلامی نظیر بحث حکومت و ولایت، باستناد آیات و روایات هم حکم داریم و هم توصیه شده ایم در مقام عمل متمسک به آن باشیم.
-[/B][/]

با سلام و احترام

این بحث را میتوان به سه سطح تقسیم کرد :

سطح اول : ( فقیه منصوب الهی )

این سطح کلامی است و در استدلال های مربوط به آن جای اشکال کردن هست.
در این سطح در مورد فعل خدا صحبت میکنیم و مثلا میگوییم همانطور که خداوند بعد از پیامبر مردم را رها نکرد و امام نصب کرد، خداوند در دوران غیبت نیز مردم را رها نمیکند و فقها را نائب قرار داده است.

سطح دوم : ( ولایت مطلقه یا غیر مطلقه ؟ )

در سطح اول قبول کردیم که خداوند در دوران غیبت ما را رها نمیکند و کسی را به عنوان نائب امام معرفی میکند
اما آیا با استدلال کلامی میتوان سطح اختیارات نائب امام را در دوران غیبت به دست آورد ؟
مثلا آیا میتوان گفت بر خداوند لازم است در دوران غیبت نائبی با تمام اختیارات امام برای ما معرفی کند ؟
به عبارت دیگر آیا خداوند محدوده اختیارات نائب را به مانند معصوم قرار داده است ؟
فرض میکنیم میتوانیم با علم کلام ثابت کنیم که خداوند اختیارات فقیه را مثل امام یا به صورت مطلق ( ولایت مطلقه) قرار داده است...
اگر توانستیم اثبات کنیم باید جوابی برای نظرات فقهی مخالف پیدا کنیم...
و اگر نتوانستیم بحث فقط فقهی خواهد بود...

سطح سه : ( وظیفه و تکلیف فقیه در دوران غیبت ؟ )

آیا قیام کردن و تشکیل حکومت بر امام واجب است ؟
ائمه دوست داشتند حکومت تشکیل دهند و وظیفه داشتند در این راستا اقدام کنند و چند تن از آنها قیام کردند
اما اکثر ائمه نه تنها قیام نکردند بلکه دیگران را هم نهی میکردند...
و در روایات آخر الزمان نیز به نظر میرسد از قیام کردن نهی کرده اند...
یعنی حتی با وجود اینکه ولایت مطلقه را میپذیریم اما قیام کردن را به واسطه روایات مربوطه می بایست ممنوع کنیم...
لذا باید توجه کنیم فقیه در دوران غیبت چه وظیفه ای دارد ؟
آیا باید مطابق روایات نهی در دوران غیبت قیام نکند ؟
یا باید بر خلاف روایات عمل کرده و قیام کند؟

مشکور;949753 نوشت:

سلام مجدد@};-

از این زاویه، مطلب شما بیان درستی است.

من نمیدانم منتقدان مقصودشان چیست اما از دو زاویه میتوان به نقد آنها نگاه کرد
یک وقت میگویند ما کار نداریم ولی فقیه مطلق است یا مقید، منصوب است یا غیر منصوب،
اشکال و نقد ما این است که وظیفه اش قیام نیست...
همانطور که امام حسن قیام نکرد ..
همانطور که بسیاری از ائمه قیام نکردند...
همانطور که در روایات نهی شدیم...

اما یک وقت میگویند ما قبول داریم وظیفه ما قیام و تشکیل حکومت است لکن اشکال ما این است که فقها ولی مطلق یا غیر مقید نیستند و حق ندارند خود را رهبر دینی معرفی کنند... چون شریعت آنها را تنها به شکل مقید و محدود نصب کرده است ....
در واقع نقدشان به نسبت دادن یک رهبر به دین است...

دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملایک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
بابا طاهر

مشکور;949746 نوشت:


با سلام و احترام

نقل قول:
اگر تبعیت از مدل و ساختار ولایت پیامبر و اهل بیت (ع) که از طرف خدا تشریع شده واجب و لازم نباشد، پس باید اذعان کنیم که اختلاف بین شیعه و سنی، اختلافی غیرواقعی و شخصی است که صرفاً 1400 سال بدون هیچ وجهی بسط و توسعه یافته است؟!

بزرگوار صحبت من درباره ساختارهای مستحدث یا غیر انحصاری حکومت است . همانطور که کاربر محترم آنتی بدعت به آن اشاره کردند و بنده پاسخم ذیل همان مطلب بود ... اما شما از اشکال مطرح شده فاصله گرفته اید ...
مثلا برخی علما در مورد ساختار دولت بنا به اینکه نظریه ولایت فقیه را بپذیریم، پنج مدل ارائه کرده اند ...
و از طرفی گفته اند مدل حکومت پیامبر تک قوه ای است ...
لذا همانطور که عرض کردم بیانی راجع به این ساختار در روایات ما نیامده است و همانطور که خودتان در پست های قبل اذعان داشتید چنین ساختارهایی وجوب و انحصار ندارند ...
پس حرف مرا تایید کردید ...
در اینکه در نظریه ولایت فقیه، ولایت مطلقه درست است یا غیر مطلقه ؟ ، اختلاف وجود دارد و خود بهتر مستحضرید ...
پس لزومی ندارد وقتی مدل و ساختار ولایت پیامبر و اهل بیت و اولی الامر را می پذیریم، حتما ولایت مطلقه را بپذیریم ... می توان مسلمان بود و ولایت غیرمطلقه را پذیرفت و ولایت مطلقه فقیه را رد کرد ...
نقل قول:
آیا بر مردم هر زمان، تبعیت از مدل حکومت الهی و ولایت مشروع امامان معصوم (ع) واجب و لازم نبوده؟ آیا آنها که به هر دلیلی از این امر سرپیچی کرده اند هیچ خبط و خطایی مرتکب نشده اند؟

همانطور که عرض کردم بحث ما مخالفت با ولایت پیامبر و ائمه نیست...
بحث بر سر ولایت مطلقه فقیه و مدل ها و ساختارهای حکومت است و همانطور که عرض شد این مدل ها و ساختارها متنوع و مختلف است ...
الان اگر کسی با مدل جمهوری اسلامی مخالفت کند، با حکم اسلام مخالفت نکرده است زیرا در اسلام گفته نشده است مدل حکومت اسلام همان مدل جمهوری اسلامی ایران است ...
نقل قول:
شکل و مدل حکومتی که در سنت و سیره پیامبر و امام علی (ع) تحقق عینی یافته نیز تا حدود زیادی با لحاظ شرایط و اقتضائات زمانی و مکانی و دیگر ... برای مدل حکومت امروز جامعه ما نیز قابل بسط و توسعه است.

بله برخی می خواهند همین کار را انجام دهند و نقدشان به جمهوری اسلامی همین است ...
آنها می خواهند مدل جمهوری اسلامی را منطبق بر مدلی کنند که منطبق بر سنت و سیره پیامبر و حضرت امیر علیه السلام است ...
مثلا در آن زمان فرماندار بود و مجلس نبود و آنها می خواهند جمهوری اسلامی فرماندار داشته باشد اما مجلس نداشته باشد ...

و طاها;949759 نوشت:
سطح دوم : ( ولایت مطلقه یا غیر مطلقه ؟ )

در سطح اول قبول کردیم که خداوند در دوران غیبت ما را رها نمیکند و کسی را به عنوان نائب امام معرفی میکند
اما آیا با استدلال کلامی میتوان سطح اختیارات نائب امام را در دوران غیبت به دست آورد ؟
مثلا آیا میتوان گفت بر خداوند لازم است در دوران غیبت نائبی با تمام اختیارات امام برای ما معرفی کند ؟
به عبارت دیگر آیا خداوند محدوده اختیارات نائب را به مانند معصوم قرار داده است ؟
فرض میکنیم میتوانیم با علم کلام ثابت کنیم که خداوند اختیارات فقیه را مثل امام یا به صورت مطلق ( ولایت مطلقه) قرار داده است...
اگر توانستیم اثبات کنیم باید جوابی برای نظرات فقهی مخالف پیدا کنیم...
و اگر نتوانستیم بحث فقط فقهی خواهد بود...


سلام مجدد@};-

اگر خداوند قرآن و سنت را بعنوان دو ثقل اکبر و اصغر برای هدایت و سعادت دنیا و اخرت بشریت الی یوم القیامه قرار داد که در فقه اجتهادی شیعه بعنوان دو منبع اصلی در کنار عقل مطرح هستند، لازم است یادآور شویم که بحث از اختیارات امامان معصوم (ع) و نواب ایشان، از یکسو ریشه در چارچوب گستره احکام و دستورات دین دارد که اگر بنای دین بر پیاده شدن احکام و دستورات الهی و تحقق عینی ارزشهای الهی با استفاده از ابزار حکومت دینی و الهی بوده، تفاوتی نمی کند که این حکومت در زمان پیامبر (ص) باشد یا زمان امامان معصوم که جانشینان بر حق اویند و یا در زمان نواب آنها، بنابراین، برای تحقق این مهم بنحو اتم و اکمل، باید اختیارات یکسانی را در اختیار حاکمان الهی اعم از معصومان و نواب شایسته (ولی فقیه) قرار دهد. پذیرفتنی نیست که خدای حکیم که مجموعه احکام و دستورات فردی و اجتماعی و دیگر شئون گسترده دین الهی را برای سعادت فرد و جامعه در همه اعصار نازل کرده، دامنه تحقق و پیاده شدن احکام را با دو سیاست متغیر پیگیری کند، بعبارتی با محدود کردن اختیارات فقیه حاکم در عصر غیبت، علیرغم وجود شرایط، بنحوی حکم تعطیلی بعض احکام و برنامه های کمالی نازل شده دین را در آن مقطع زمانی صادر کند.

از سوی دیگر بحث یکسانی اختیارات معصومان (ع) و نواب ایشان ریشه در مبحث شناخت دارد، وقتی گفته میشود اختیارات نائب عام امام زمان (ولی فقیه) در عصر غیبت همان اختیارات پیامبر و امامان معصوم (ع) است نه بدین معنا که سطح و میزان درک و فهم و شناخت ولی فقیه معادل و برابر با پیامبر و امام معصوم است و نه بدین معنا که شأن و مقام و منزلت یکسانی دارند. بلکه مقصود آنست که چارچوب احکام و دستورات و برنامه های تعالی بخش اسلام در تمام شئون فردی و اجتماعی واحد و یکسان است که باید برای اعتلای اسلام و جامعه اسلامی توسط ولی امر پیگیری شود و چنانکه پیامبر و امامان معصوم (ع) به استناد علم و عصمت الهی شان امور شرعی و سیاسی جامعه را هدایت می کنند، ولی فقیه نیز باید واجد همان سطح از اختیارات باشد تا به استناد سطح معرفت و شناخت و کشف احکام و عدالت و تقوا (تالی تلو معصوم بودن) جامعه را در مسیر تحقق و پیاده شدن همان چارچوبه احکام و دستورات الهی مدیریت و هدایت کند.

و طاها;949759 نوشت:
سطح سه : ( وظیفه و تکلیف فقیه در دوران غیبت ؟ )

آیا قیام کردن و تشکیل حکومت بر امام واجب است ؟
ائمه دوست داشتند حکومت تشکیل دهند و وظیفه داشتند در این راستا اقدام کنند و چند تن از آنها قیام کردند
اما اکثر ائمه نه تنها قیام نکردند بلکه دیگران را هم نهی میکردند...
و در روایات آخر الزمان نیز به نظر میرسد از قیام کردن نهی کرده اند...
یعنی حتی با وجود اینکه ولایت مطلقه را میپذیریم اما قیام کردن را به واسطه روایات مربوطه می بایست ممنوع کنیم...
لذا باید توجه کنیم فقیه در دوران غیبت چه وظیفه ای دارد ؟
آیا باید مطابق روایات نهی در دوران غیبت قیام نکند ؟
یا باید بر خلاف روایات عمل کرده و قیام کند؟


اگر شرایط و اقتضائات لازم برای تشکیل حکومت که عرض شد لازمه تحقق و پیاده شدن بسیاری از احکام و دستورات، برقراری قسط و عدل، مبارزه با مفاسد و ... است فراهم می بود بر امامان معصوم اقدام به چنین امری واجب می گشت، اینکه امامان معصوم (ع) اکثراً از چنین اقدامی احتراز کرده و حتی دیگران را نیز نهی می کردند چون به یقین از فقدان شرایط لازمه آگاهی داشتند.

در زمان غیبت نیز حکایت همان است، اگر شرایط تشکیل حکومت و اقبال مردمی برای حاکمیت ولی فقیه جامع الشرایط که جایگاه نیابت امام عصر عج را دارد فراهم باشد، تکلیف روشن است، بر ولی فقیه جامع الشرایط است برای تحقق و پیاده شدن کلمه توحید و اعتلای اسلام و برخورداری فرد و جامعه از احکام الهی و عدالت و رفع ظلم و فساد اقدام به تشکیل حکومت کند.

در یکی از پست ها به پاسخ این ابهام و اشکال که در برخی روایات نهی از قیام شده به آدرس پاسخ کاملی ارجاع دادیم، در بیانات قبلی شما نیز همین معنا تصریح شد، اجمالاً مقصود از این قبیل روایات، قیام و برپا کردن علم قیام برای حکومت توسط مدعیان دروغین دین است نه اقدام به قیام توسط فقیه جامع الشرایط که حکم نائب عام امام عصر عج را دارد. از اینرو اقدام به قیام و تشکیل حکومت توسط فقیه جامع الشرایط، عین عمل به روایت و توصیه امامان معصوم (ع) است که فقها را وارث انبیاء، جانشینان خود در زمانه غیبت، حجت خود بر مردم و ... معرفی کرده و به طرق گوناگون ویژگی ها و مشخصات ایشان را معرفی کرده اند. (که روایات این باب اشاره شد).

موفق باشید ...@};-

و طاها;949760 نوشت:
من نمیدانم منتقدان مقصودشان چیست اما از دو زاویه میتوان به نقد آنها نگاه کرد
یک وقت میگویند ما کار نداریم ولی فقیه مطلق است یا مقید، منصوب است یا غیر منصوب،
اشکال و نقد ما این است که وظیفه اش قیام نیست...
همانطور که امام حسن قیام نکرد ..
همانطور که بسیاری از ائمه قیام نکردند...
همانطور که در روایات نهی شدیم...

سلام مجدد@};-

پاسخ این اشکال را در پست قبلی (شماره 38) دادیم.

و طاها;949760 نوشت:
اما یک وقت میگویند ما قبول داریم وظیفه ما قیام و تشکیل حکومت است لکن اشکال ما این است که فقها ولی مطلق یا غیر مقید نیستند و حق ندارند خود را رهبر دینی معرفی کنند... چون شریعت آنها را تنها به شکل مقید و محدود نصب کرده است ....
در واقع نقدشان به نسبت دادن یک رهبر به دین است...

در پاسخهای قبلی منظور از ولایت مطلقه فقیه را بیان کردیم و پر واضح است وقتی صحبت از نیابت عام بودن ولی فقیه و حجت بودن وی از طرف امام عصر عج مطرح باشد و به اتکاء ادله عقلی و نقلی ثابت، دینی بودن ولی فقیه و رهبر جامعه اسلامی در زمان غیبت نیز ثابت بوده و ابهام و اشکال مطروحه وارد نیست.

موفق باشید ...@};-

و طاها;949823 نوشت:
لذا همانطور که عرض کردم بیانی راجع به این ساختار در روایات ما نیامده است و همانطور که خودتان در پست های قبل اذعان داشتید چنین ساختارهایی وجوب و انحصار ندارند ...
پس حرف مرا تایید کردید ...

سلام مجدد و تشکر از مشارکت جدی شما@};-

بله در پست 28 در پاسخ به دو سؤال مشخص، بنحو کلی از منظر آیت الله مصباح یزدی بیان کردیم که: "اسلام فراتر از معرفی شکل خاصی از حکومت و متناسب با احکام ثابت وتغییرناپذیر خود، چارچوب های کلی و کلانی را معرفی کرده که آن چارچوب ها در درون خود، تغییرات و تطورات و اَشکال متعدد و متنوعی را پذیرا می شوند. اسلام نه به کلی مردم را به حال خود رها کرده که هرچه خود خواستند انجام دهند، و نه شکل تنگ و محدودی را برای حکومت معرفی می کند که تنها در شرایط زمانی و مکانی محدودی قابل اجرا باشد. بعبارتی چارچوب کلانی که اسلام ارائه می دهد از دامنه و خطوط وسیعی برخوردار است که همه اشکال صحیح و عقلانی حکومت در آن می گنجد و البته اشکال حکومت باید از آن چارچوب و اصول کلی فراتر نرود. ما از آن چارچوبه کلی و کلانی که اسلام برای حکومت معرفی کرده به حکومت اسلامی تعبیر می کنیم. این چارچوبه در زمانی با ساختار و شکل خاصی ظهور می یابد و در زمان دیگر با ساختار دیگری، و هیچ یک از آن دو شکل و ساختار و سایر اشکال با ماهیت اسلامی بودن حکومت تضاد و منافات ندارد. به عبارت دیگر اسلام شکل و نوع خاصی را برای حکومت پیشنهاد نمی کند و تکیه آن بر رعایت چارچوب های کلی است که ساختار حکومت نباید فراتر و ناهماهنگ با آن باشد."

و در ادامه در همان پست گفتیم که درباره ساختار حکومت اسلامی، دیدگاه های گوناگونی از سوی دانشوران اسلامی مطرح شده است و لینک و آدرس مربوطه را ارجاع دادیم. همچنین در پست 29 بطور کلی دیدگاه های مختلف در باره وجدان یا فقدان ساختار حکومت را بیان نموده و نظر خودمان را نیز مطرح نمودیم.

با این وجود ملالی نیست اگر برداشت شما از مطالب مطروحه، تأیید نظر شما بوده است.

و طاها;949823 نوشت:
پس لزومی ندارد وقتی مدل و ساختار ولایت پیامبر و اهل بیت و اولی الامر را می پذیریم، حتما ولایت مطلقه را بپذیریم ...

از آنجاییکه این بحث اختلافی است، بحث الزام یا عدم آن، برای کسانیکه طبق مبانی خودشان ولایت مطلقه را نپذیرفته اند الزامی ندارد اما کسانیکه مبناءاً ولایت مطلقه را پذیرفته اند قبول و تبعیت آن الزام دارد.

و طاها;949823 نوشت:
می توان مسلمان بود و ولایت غیرمطلقه را پذیرفت و ولایت مطلقه فقیه را رد کرد ...

بله هیچ شک و تردیدی در این گزاره وجود ندارد حتی فراتر می توان، مسلمان بود و اساساً به ولایت امامان معصوم (ع) معتقد نبود چنانکه برادران اهل سنت چنین عقیده ای دارند.

و طاها;949823 نوشت:
الان اگر کسی با مدل جمهوری اسلامی مخالفت کند، با حکم اسلام مخالفت نکرده است زیرا در اسلام گفته نشده است مدل حکومت اسلام همان مدل جمهوری اسلامی ایران است ...

بر اساس مبانی مورد اعتقاد ما مدل حکومت اسلامی ولایت فقیه که در جمهوری اسلامی ایران در جریان است همان مدلی است که در عصر غیبت مورد تأیید اسلام است، اما معتقد نیستیم کسانیکه طبق مبانی خودشان، مدل حکومت جمهوری اسلامی را نپذیرفته اند با حکم اسلام مخالفت کرده اند. این موضوع، مبحثی اختلافی است که به اختلاف مبانی عقیدتی باز می گردد.

و طاها;949823 نوشت:
بله برخی می خواهند همین کار را انجام دهند و نقدشان به جمهوری اسلامی همین است ...
آنها می خواهند مدل جمهوری اسلامی را منطبق بر مدلی کنند که منطبق بر سنت و سیره پیامبر و حضرت امیر علیه السلام است ...
مثلا در آن زمان فرماندار بود و مجلس نبود و آنها می خواهند جمهوری اسلامی فرماندار داشته باشد اما مجلس نداشته باشد ...

اینکه چه کسانیکه می خواهند چنین اقدامی کنند خارج از موضوع بحث ماست لکن آنچه مهم است رهبران جمهوری اسلامی و قوانین جمهوری اسلامی روشن و صریح است و اقدامات اینچنینی را تأیید نمی کند.

موفق باشید ...@};-

پرسش:
روایت کاملی با سند در کتاب بسیار معتبر بشار‌ة‌ المصطفی لشیعة المرتضی موجود است در این روایت قسمت‌هایی از وصیت حضرت علی بن ابی طالب علیه‌السّلام به کمیل بن زیاد است که صراحتا ادعای اثبات نشده ی ولایت فقیه را رد می‌کند. لطفاً بدون تعصب روایت مزبور را بررسی کنید:

جمعبندی:
با سلام و ادب و تشکر از شما

در پاسخ به اشکال شما نکاتی را تقدیم می کنم:
اولاً چنانکه گفتید کتاب بشارة المصطفی از منابع مورد اعتماد علمای شیعه است که توسط عماد الدین قاسم طبری آملی، به نحو شایسته ای تدوین شده است. این کتاب یکی از مهم ترین منابع اسلامی در اثبات حقانیت مذهب شیعه از کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، اثبات امامت ائمه اطهار علیهم السلام، منزلت و درجات شیعه و کرامات اولیاء الهی و پیروان ائمه اطهار علیهم السلام می باشد.

ثانیاً اینکه روایتی را از حضرت امیر (ع) مبنای بحث قرار داده و بدنبال بحث منطقی و عقلی بمنظور اثبات یا رد مطلبی باشید پسندیده و منطقی است اما اینکه دامنه بحث را محدود کرده و دیگر احادیثی که با موضوع بحث ارتباط مستقیم دارند بلکه مکمل و متمم یکدیگرند را از دایره بحث خارج کنید و از دیگران بخواهید صرفاً بحث عقلی و منطقی کنند روشی علمی و منطقی نیست.

ثالثاً اشکال و ابهام شما در فهم حدیث مذکور تازگی ندارد بلکه در طول تاریخ مکرر رخ داده است، بعنوان نمونه: علیرغم اینکه 1400 سال پیش خداوند در آیات بسیاری به ولایت امیرالمؤمنین تصریح نموده و حضرت علی (ع) را بعنوان جانشین بلافصل پیامبراکرم (ص) معرفی کرده (آیه ولایت، آیه یوم الدار، آیه اطاعت و آیه تبلیغ و ...) و نیز پیامبر اکرم (ص) در روایات متعددی بر جانشینی حضرت علی (ع) تصریح نموده (حدیث یوم الدار، حدیث منزلت، حدیث غدیر و ...) اما بعد از وفات پیامبر (ص) مردم تحت تأثیر انحراف اصحاب سقیفه بنی ساعده به ولایت علی بن ابیطالب (ع) پشت کرده و از خط فکری انحراف اصحاب سقیفه پیروی کردند و به این مبنا معتقد شدند که خدا و پیامبر او کسی را بعنوان جانشین معرفی نکرده اند. فلذا از خلفا و حاکمان ساختگی(طواغیت) تبعیت نمودند. همین قضیه و انحرافی دیگر در جریان فتنه صفین و حکمیت، مجددا توسط خوارج، تکرار شد.

رابعاً در حدیث مورد بحث، که حضرت امیر (ع) به کمیل بن زیاد خطاب می کند و او را از پیروی حکومت و ولایت کسانیکه از غیر طریق نبوت و امامت عَلَم حکومتی را برداشته اند نهی می کند بنظر می رسد با توجه به شرایط زمان و نحوه بیان حضرت (ع) مقصود و منظور حضرت کسانی است که بناحق و بدون آنکه از طرف خدا و رسول و ولی زمان مأذون باشند برای خود دستگاه حکومت و امارتی راه انداخته اند که می توان مصادیق آن را در آن زمانه در خلفای غاصب و یا تشکیلاتی که معاویه در شام و بعض بلاد اسلامی راه انداخته و یا در عَلَمی که خوارج نهروان راه انداخته بودند جستجو کرد. و البته این معنا در طول تاریخ بر همه کسانیکه بدون اذن و اجازه از طرف خدا و پیامبر و امام بر حق، اقدام به تشکیل حکومت کنند قابل تعمیم است. بدون شک، کمیل یک فرد عادی و عامی نبوده بلکه از خواص یاران حضرت است و قطعاً با جوانب دیگر موضوع، احادیث و سخنان دیگر پیامبر و امام علی (ع) آشنا بوده بعبارتی یک جامع نگری نسبی را نسبت به موضوع داشته، فلذا وقتی حضرت (ع) به ولایت و حکومت حق که از طریق پیامبران و اوصیاء و جانشینان آنها صادر می شود و ولایت طاغوت که از غیر این طریق (از راه شیطان و هوای نفس) صادر می شود اشاره می کند. بدلیل همان جامع نگری و قبول مقام و معنای حقیقت توحید و ولایت الهیه از طریق آیات قرآن و احادیث نبوی و ولوی، به تمام معنا مفهوماً او مصداقاً حق مطلب و حق کلام حضرت (ع) را درک می کند، در حالیکه اگر کسی به چنین مقامی از شناخت و آگاهی و معرفت توحیدی و ولایی نرسیده باشد و بر معارف قرآنی و حدیثی دیگر احاطه نداشته باشد باید بروش علمی حدیث مذکور را در کنار دیگر احادیث مرتبط قرار داده و به فهم درستی برسد و یا به کارشناس مراجعه کند.

خامساً حاکمیت فقها و ولی فقیه در غیبت کبری از آنجاییکه بر اساس روایات بسیاری، بعنوان نائبان عام از طرف امام عصر عج مطرح است مصداق حاکمیت مأذون و مشروع از طرف خدای متعال است، چنانکه در عصر غیبت صغری 4 تن از رجال دینی مورد وثوق امام عصر عج بعنوان نائب خاص به مردم معرفی شده بودند. از اینرو شبهه و اشکال مربوطه که از متن حدیث علی (ع) به کمیل بن زیاد اخذ شده مشمول حاکمیت ولی فقیه در عصر غیبت که مأذون از طرف خدا و رسول و امام معصوم (ع) است نمی شود. توضیح اینکه در حدیث مذکور، حضرت، هر ولایتی که از غیر طریق انبیاء و اوصیاء و جانشینان ایشان باشد را نفی کرده و شیطانی و غیرالهی (طاغوتی) می خواند نه اینکه مقصود حضرت این باشد که بعد از ما هیچ حکومت و ولایت و نیابتی مشروع نیست، چنانکه گفتیم روایات دینی، امر ولایت و نیابت را برای دوران غیبت معطل نگذاشته، بعلاوه روایت مذکور در خصوص مصادیق حاکمان و والیان و جانشینان برحق و الهی در عصر حضور و غیبت ساکت است، از اینرو برای شناخت جانشینان برحق و والیان و حاکمان الهی که از طرف دایره نبوت و امامت تأیید دارند باید به سراغ دیگر روایات دینی و سخنان پیامبر و اهل بیت (ع) رفت. بعبارتی حضرت در این بیان نورانی بدنبال این نیست که مصداق حکومتی خاص مثلاً حکومت ولایت مطلقه فقیه را باطل کند بلکه بدنبال دادن شاخصه و ملاک و معیارهای حقیقی است تا بوسیله آن شاخصه ها و ملاک و معیارها بتوانیم حکومت و ولایت حقه و الهی را از غیر حقه و شیطانی تمیز دهیم. اما در خصوص شناخت مصادیق ولایت در عصر غیبت، باید به روایات دیگر رجوع کنیم.

سادساً در این مجال به برخی از احادیثی که بر ولایت و حاکمیت فقها و ولی فقیه تصریح می کند را بصورت فهرست وار اشاره می کنیم: یک. روایت مقبوله عمر بن حنظله؛ (1)؛ (2) دو. توقيع مبارك حضرت ولى عصر(عج)(3)؛ سه . عالمان حاکمان بر مردمند.(4) چهار. روايت مجاری الامور والاحکام،(5) پنج. حدیث اللهم ارحم خلفائی، (6) هفت. راویان حدیث و صاحب نظران در حلال و حرام،(7) بدین ترتیب فقها از جانب ائمه ی معصومین(ع) به عنوان حکام تعیین شده اند و مردم مستقیماً و یا از طریق فقها(خبرگان) هر کسی را که از میان فقها انتخاب نمایند، هم او منتخب و حاکم و هم نایب امام است. بنابر آنچه بیان شد، اتفاقاً حدیث مورد بحث، هم بنحو استقلالی و هم با قرار دادن در کنار دیگر احادیثی که ولایت و حاکمیت فقها و ولی فقیه بعنوان نائب عام را تصریح می کنند، خود مؤید مشروعیت حاکمیت ولی فقیه در عصر غیبت بوده و نیز خط کشی است تا دیگر حکومت های طاغوت (نظیر آل سعود، آل خلیفه، داعش و ...) که در زمانه ما عَلَم حکومت برداشته اند را بشناسیم.

سابعاً اگر مشروعیت و مأذون بودن نیابت عام فقها از امام عصر عج ثابت شود کما اینکه بر اساس روایات بسیاری که اشارت کردیم ثابت است، تشکیل حکومت دینی (اگر شرایطش فراهم شود) که عبارت است از عهده داری رسالت تبیین و تدوین احکام و ارزشهای الهی و پیاده و اجرایی کردن آنها نیز به تبع آن ثابت می شود، در غیراینصورت اصل نیابت معناداری خود را از دست خواهد داد. مگر نه اینکه اگر شرایط برای هریک از امامان ما فراهم بود تکلیفا رسالت تشکیل حکومت دینی و الهی داشتند و آنها والیان و حاکمان حقیقی و الهی بودند؟ و مگر نه اینکه اگر امام زمان ظهور داشتند و شرایط فراهم بود و یا در زمان ظهور ایشان قطعاً به تشکیل حکومت حقه و قطع ید ظالمان و اربابان زر و زور و تزویر اقدام می کردند؟ در زمانه غیبت همان اختیارات را برعهده نائبان عام خود أعنی فقهاء عظام و عالمان بالله نهاده اند و ولی فقیه در صورت فراهم بودن شرایط باید به تشکیل حکومت دینی اقدام کند.

ثامناً در روایت عمربن حنظله از امام صادق (ع) سائل در خصوص داوری و قضاوت برای احقاق حق قرض و یا میراث از حضرت می پرسد اما اگر به پاسخ حضرت دقت کنید، حضرت دایره بحث را وسعت می بخشد و هر نوع رجوع به حاکم طاغوت برای هر نوع داوری را باطل می شمارد، چنانکه فرمود: "هر که در مورد دعاوى حق یا دعاوى ناحق به ایشان مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت (یعنى قدرت حاکمه ناروا) مراجعه کرده باشد." پر واضح است که این مسأله دامنه وسیعی در همه شئون سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و حقوقی و ... دارد و اینها همه از شئون حاکمیت است، چنانکه امر قضاوت و داوری نیز یکی از شئون اساسی و بنیادین و گسترده حکومت است. و چه بسا در آن مقطع زمانی اُسّ و اساس رسالت حاکم و حکومت همین مسأله داوری و قضاوت بوده، ضمن انکه در آن مقطع زمانی، همانند امروز، امور حکومت اینقدر گستردگی نداشته، بعبارتی حاکم و والی بالشخصه هم قانونگذار بوده و هم مجری و قاضی و هم فرمانده امور نظامی و لشکری .... فلذا اگر حکومتی غیرمشروع و طاغوت باشد، در تمامی امور حکم طاغوت را دارد کما اینکه در روایات بسیاری امامان معصوم (ع) پیروانشان را از ورود و همکاری در دستگاه حکومت طاغوت امویان و عباسیان نهی کرده اند. از اینرو نتیجه می گیریم که روی سخن امام صادق (ع) در این روایت، در نهی از رجوع به دستگاه طاغوت، و معرفی صالحان و شایستگان در امر قضاوت و داوری، فقط صرف امور قضاوت و داوری نیست بلکه همه امور و همه شئون را شامل می شود.

تاسعاً قیام به دین غیر از قیام بر علیه ظلم و معاونت در تشکیل حکومت نیست، بلکه قیام به دین اعم از آن دو است. زیرا یکی از اهداف دین و اهداف رسالت انبیاء الهی قیام بر علیه ظلم و ستم و برقراری عدل و قسط است و تردیدی نیست که تحقق این مهم و بسیاری دیگر از اهداف انبیاء و اوصیاء الهی وابسته به تشکیل حکومت است، بعبارتی شاید نتوان گفت: خود تشکیل حکومت جزو اهداف دین است اما بدون تشکیل حکومت اسلامی، بسیاری از اهداف و آرمانها و احکام الهی معطل و برزمین خواهد ماند. ازاینرو نمی توان گفت: اسلام در باره ساختار حکومت ساکت بوده و چیزی بیان نکرده زیرا از طرفی اسلام با تبیین کلیات و مبانی احکام و برنامه های اسلامی که برای همیشه تاریخ ثابت و برقرار می باشد و با همه شرایط زمانی و مکانی سازگار است، بنوعی چارچوبهای کلی شکل گیری ساختار حکومت اسلامی را برای همه شرایط، بیان نموده، بدیهی است که ساختار حکومت اسلامی در فضای خلأ شکل نمی گیرد بلکه مبتنی و استوار بر همان کلیات و چارچوبها و مبانی دین شکل گرفته محقق می شود. از طرف دیگر مدل و شیوه حکومتی که پیامبر و امام علی و امام حسن (علیهم صلوات الله) در جامعه آن روز پیاده کرده اند عاری از ساختار نبوده و به اقتضاء شرایط زمان و مکانی آن روز، شکل و چارچوبه و روش مشخصی داشته است که در بیان موافقان ساختار حکومت اسلامی تصریح شده است. از اینرو نمی توان گفت که اسلام در خصوص ساختار حکومت اسلامی کاملاً ساکت است. البته این مطلب اختلافی است که از بیان آن صرفنظر می کنیم.

نتیجه آنکه مسأله ولایت فقیه در عصر غیبت کبری امری توحیدی داخل در ولایت الهی و در ادامه ولایت پیامبر و امامان معصوم (ع) بوده و ولایتی که فقیه جامع الشرایط عهده دار است همان جانشینی مأذون از طرف خدا و رسول و اولواالامر است از اینرو مصداق انچه که در روایت حضرت علی(ع) خطاب به کمیل بن زیاد گفته شده نیست.

موفق باشید ...

پی نوشت____________________________________
1. امام صادق(عليه‏السلام) در روايت مقبوله عمر بن حنظله، مى‏ فرمايد: [=book antiqua]«... مَنْ كَانَ مِنْكُم مِمَّنْ قَدْ رَوَى‏ حَديثَنَا وَ نَظَرَ فِى حَلَالنَا وَ حَرَامنَا وَ عَرَفَ اَحكَامَنَا فَليَرضُوْا بِهِ حَكَماً فَاِنِّى قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَاِذَا حَكَمَ بِحُكمِنَا فَلَمْ يُقبَلْ مِنهُ فَاِنَّمَا استخَفّ بِحُكْمِنَا وَ عَلَينَا رَدٌّ وَ الرَّادُّ عَلَينَا كَالرَّادُّ عَلَى اللّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّركِ بِاللَّهِ»؛ «مردم بايد به كسانى از شما (شيعيان) كه حديث و سخنان ما را روايت مى ‏كنند و در حلال و حرام ما به دقت مى‏نگرند و احكام ما را به خوبى باز مى‏ شناسند (عالم عادل)، مراجعه كنند و او را به عنوان حاكم بپذيرند. من چنين كسى را بر شما حاكم قرار دادم. پس هرگاه به حكم ما حكم كند و از او پذيرفته نشود، حكم خدا كوچك شمرده شده و بر ما رد شده است و آن كه ما را رد كند، خدا را رد كرده است و چنين چيزى در حد شرك به خداوند است»؛ ر.ك: محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، دارالتعارف، 1401ق، ج 1، ص 67 ؛ محمد بن حسن عاملى، وسائل الشيعه، تهران: انتشارات اسلامى، ج 18، ص 98.
2. جهت آشنايى كامل با تفسير و تبيين اين روايت، ر. ك: سيد روح‏ اللَّه موسوى خمينى، ولايت‏ فقيه، تهران: مؤسسه‏ تنظيم و نشر آثار امام(رحمه‏ الله)، 1374، صص 80، ج 77 و صص 106 - 102.
3. كه در این توقیع شریف مى‏ فرمايد: [=book antiqua]«وَ اَمَّا الحَوَادِثُ الوَاقِعَه فَارْجِعُوا فِيهَا اِلى رَوَاةُ حَديِثنَا فَاِنَّهُمْ حُجَّتى‏ عَلَيكُمْ وَ اَنَا حُّجَةُ اللَّه؛ در حوادث و پیشامدها به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا آنان حجّت من بر شمایند و من حجّت خدایم.» وسائل‏ الشيعه، پيشين، ج 18، ص 101، ح 8 .
4. چنانکه در روايتی آمده: [=book antiqua]«اَلعُلَمَاءُ حُكَّامٌ عَلَى النَّاسِ؛ علما حاکمان بر مردمند.»؛ ميرزا حسين نورى، مستدرك وسائل الشيعه، قم: مؤسسه‏ آل البيت، 1409 ق، باب 11 (از ابواب صفات قاضى)، ح 33.
5. امام حسين(عليه‏ السلام) از حضرت امير(عليه‏ السلام): [=book antiqua]«اِنَّ مَجارِى الْاُمُورِ وَالْاَحْكامِ عَلى‏ اَيْدى‏ الْعُلَماءِ بِاللَّهِ اَلْأُمَناءِ عَلى‏ حَلالِهِ وَ حَرامِهِ؛ زمام امور مردم به دست عالمانی است که علمشان از سرچشمه وحی گرفته شده باشد. و امین بر حلال و حرام خدا باشند.»؛ همان، ح 16 ؛ و براى آگاهى بيشتر درباره دلايل روايى ولايت فقيه ر.ك: امام خمينى، ولايت‏ فقيه، بحث ولايت فقيه به استناد اخبار، صص 148-48..
6. و نیز حدیثی که پیامبر اکرم 3 بار فرمود: [=book antiqua]«اللهم ارحم خلفائی» از پیامبر سؤال شد: یا رسول الله خلفاء شما چه کسانی اند؟ فرمود: «... الذین یأتون من بعدی ویرُون عنّی حدیثی و سنّتی» در این حدیث، فقها خلیفه رسول اکرم (ص) خوانده شده اند. من لایحضر الفقیه ج ۴ ص ۴۲۰.
7. امام صادق(ع) فرمود: [=book antiqua]«ینظر إنّ من کان منکم ممّن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف أحکامنا فلیرضوا به حکماً فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً؛ مردم باید دقت کنند و از میان فقهایی که راوی حدیث ما هستند و در احکام حلال و حرام ما صاحب نظرند و به احکام اهل بیت(ع) آشنایی دارند، فقیهی را انتخاب کنند و او را در میان خود حاکم قرا دهند. چرا که من او را بر شما حاکم قرار دادم.»، کافی ج ۱ ص ۶۷.

موضوع قفل شده است