افسانه ارینب

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
افسانه ارینب

بسم الله الرحمن الرحیم

افسانه‏ ياُرينب
ارينب دختر اسحاق، از زيباترين زنان عصر خود وهمسر عبدالله بن سلام بود. يزيد بن معاويه ، به عشق اين زن شوهردار گرفتار شد و خبر اين هوس را رقيق يکي از خواجه سرايان پدرش، به معاويه رساند. معاویه دستور داد اين راز را مخفي دارد تا در صدد چاره جويي برآيد. معاويه نامه‏اى براى عبد الله بن سلام نوشت و او را به فرماندارى عراق گماشت. سپس او را به دمشق خواند و از او دلجويي و تفقد کرد.
از طرفي هم به دو نفراز صحابه‏ي پيغمبر، ابودرداء و ابوهريره، گفت: دخترم موقع شوهر دادنش است و چون ابن‏سلام را از هر نظر پسنديده‏ام، مايل هستم او را داماد خود کنم، ولي به دخترم نيز در انتخاب شوهر حق مي‏دهم. دو نفر صحابي اين خبر را براي عبدالله ابلاغ کردند ، عبدالله از اين مژده بي‏اندازه خرسند شد و از آنان خواست که از طرف او دختر را برايش خواستگاري کنند.
ابوهريره و ابودرداء پيش معاويه آمده و دخترش را براي عبدالله بن سلام خواستگاري کردند. معاويه گفت: همان طور که گفتم بايد نظر دختر را نيز جلب کرد.معاويه پيشتر با دخترش در اين مورد سخن گفته و او را آماده کرده بود؛ به همين علت وقتي خواستگاران به ملاقاتش رفتند، دختر گفت:عبد الله مرد شايسته‏اي است ولي بر ما دختران خليفه گران است در خانه‏اي باشيم که زن ديگري در آن به سر مي‏برد. اگر عبدالله بن سلام براستي مرا مي‏خواهد بايد زنش را طلاق بدهد.
وقتي عبدالله رضاي معاويه و اظهارات دختر را شنيد، گول خورد و با اينکه کمال علاقه را به زنش داشت، در حضور ابوهريره و ابودرداء او را طلاق داد و آن دو را به اين مطلب گواه گرفت.
اما معاويه و دخترش در دادن جواب مثبت تعلل کردند و عبدالله را در دمشق آن قدر سرگرم کردند تا بالاخره عده‏ي طلاق زنش تمام شد. از آن به بعد اندک اندک بناي بي‏اعتنايي به عبدالله را گذاشت و در آخر هم در فرصت مناسبي به او جواب رد داد و او را مأيوس کرد. و از طرفي هم ابودرداء را به سوي ارينب فرستاد تا او را براي پسرش يزيد خواستگاري کند. ابودرداء پيش از آن که به نزد ارينب رفته و پيشنهاد معاويه و يزيد را به او ابلاغ کند، به ملاقات امام حسين عليه‏السلام رفت و امام عليه‏السلام آنگاه که علت مسافرت وي را جويا شد تمام ماجرا و مأموريت خود را به امام عليه‏السلام بازگفت. امام فرمود: حال که به پيش ارينب مي‏روي، از طرف من نيز از او خواستگاري کن. ابودرداء پيش ارينب رفت و او را هم از طرف يزيد و هم از طرف امام عليه‏السلام خواستگاي کرد. زن پرسيد من از تو مي‏پرسم و تو را به خدا قسم مي‏دهم که درست قضاوت کني و بگويي که صلاح من در انتخاب کدام يک است.ابو درداء گفت: دختركم، دخترزاده رسول خدا (ص) نزد من محبوب‏تر است، من مى‏ديدم كه رسول خدا (ص) با دو لب خود امام حسين را بوسه مى‏زد.
حسين بن على، ارينب را به عقد خود در آورد و براى او مهر زيادى قرار داد.
معاويه وقتى كه شنيد ابو دردا براى حسين از ارينب خواستگارى كرده است، به شدت ناراحت شد و وى را سرزنش كرد. عبد الله وقتى كار را چنين ديد به عراق بازگشت و در آن جا امام حسين را ديد. بر وى سلام كرد و گفت : طلاق ارينب از قضاى الهى بود، و در مورد آن من پشيمان هستم. تو پيام مرا به ارينب برسان و از وى بخواه تا بار ديگر با من ازدواج كند.
حسين وقتى كه ارينب را ديد به او چنين گفت: عبد الله بن سلام آمده است و براى تو سلام دارد. ارينب گفت: حتما او اموالى را كه نزد من گذاشته است مى‏خواهد.
حسين گفت: او را نزد تو مى‏آورم تا با يك ديگر سخن بگوييد . حسين نزد عبد الله آمد و گفت: ارينب درباره اموالى كه نزد او بوده است ابراز بى‏اطلاعى مى‏كند و نمى‏داند چه بلايى بر سر آنها آمده است، ولى سخن تو را پذيرفته است. وقتى كه حسين و عبد الله نزد ارينب آمدند، حسين به ارينب گفت: او عبد الله است و اموالى را كه نزد تو به امانت گذاشته است مى‏خواهد.
ارينب نيز كيسه‏اى سكه را به عبد الله داد و گفت: اينها از آن توست. عبد الله نيز از ارينب قدر دانى كرد و بر او درود فرستاد. آن گاه عبد الله انگشترى را از يكى از كيسه‏ها در آورد و به ارينب داد، هر دو شروع به گريه كردند. و از آنچه به آنان روى نموده بود اظهار پشيمانى كردند.
حسين گفت: خدا را گواه مى‏گيرم، ارينب را سه طلاق داده‏ام. خدايا تو مى‏دانى كه من وى را به خاطر مال و زيبايى‏اش به عقد خود در نياوردم. آن را براى اين كه براى شوهرش نگه دارم به عقد خود در آورده‏ام. عبد الله باردیگر ارینب را به عقد خود در آورد و سالها با هم زندگی کردند.
نقد وبررسی
شکی در ساختگی و مجعول بودن اين رمان بسيار جذاب و عاشقانه نیست. علامه سيد جعفر مرتضي عاملي، پژوهشگر معاصر و متخصص در تاريخ، دلايل محکمی بر ساختگي بودن اين داستان آورده است که به برخی موارد آن اشاره می کنیم :
1- يکي از شخصيتهاي معروفي که در اين روايت از او نام برده شده، ابودرداء است. اما تاريخ وفات ابودرداء با اين روايت جور درنمي‏آيد. چرا که نقل کنندگان اين روايت خود مي‏نويسند: ابودرداء دو سال پيش از کشته شدن عثمان، وفات يافت. او در يکي از سالهاي 31 تا 34 هجري در دمشق درگذشت و يا گفته مي‏شود در سال 38 يا 39 هجري وفات يافت و درست‏تر و مشهورتر از همه، به اعتقاد بيشتر اهل علم و اهل حديث، اين است که ابودرداء در خلافت عثمان درگذشت و شواهدي هست که اين قول را تأييد مي‏کند.
به هر حال به هر کدام از اين اقوال گوناگون درباره‏ي تاريخ وفات ابودرداء که اعتماد کنيم باز با اين حديث نمي‏سازد. چرا که در ابتداي اين داستان تصريح شده است که اين واقعه بعد از بيعت گرفتن براي ولايتعهدي يزيد يعني پس از سال 49 ه و بعد از وفات حضرت امام حسن عليه‏السلام بوده است و اگر هم سال 39 را که بيشترين رقم در تاريخ وفات ابودرداء است در نظر بگيريم، باز اين واقعه بعد از گذشت 10 سال از وفات ابودرداء بوده است.
2- حال با توجه به تاريخ وفات ابودرداء و با در نظر گرفتن تاريخ تولد يزيد که بنا به نقل مسعودي و ديگران در سال 31 هجري و به نقل عده‏اي ديگر در سال 27، يا 26 بوده است، بايد گفت که يزيد در آن هنگام بچه‏اي يک ساله، چهار، پنج ساله، و نهايتش دوازده ساله بوده است،بنابر اختلافاتي که در تاريخ ديده مي‏شود. در اين صورت چگونه امکان دارد يزيد قبل از سن بلوغ به فکر ازدواج آن چناني بيفتد و با پدرش در امور مملکتي چنانکه در ضمن داستان تصريح شده، مشاورت و مشارکت داشته باشد؟!
3- در اين روايت گفته شده است که عبدالله بن سلام شوهر ارينب، از طرف معاويه سمت کارگزاري عراق يا کوفه را داشت و با مراجعه به کتابهاي تاريخ کسي را در ميان عمال معاويه به اين نام نيافتيم؛ در حالي که مورخان عنايت خاصي داشته‏اند بر اينکه کارگزاران و عمال هر خليفه را سال به سال در شهرها و ولايات مختلف، چه آنان که پس از مدتي عزل مي‏شدند و چه آنان که تا آخر عمر در اين سمت باقي مي‏ماندند، نام ببرند و بشناسانند.
4- در اين داستان با صراحت گفته شده است که عبدالله بن سلام از طرف معاويه والي عراق بود و همه‏ي ما مي‏دانيم که عراق تا سال 41 هجري هيچ گاه در دست معاويه نبود. تنها پس از سال 41 يعني پس از مصالحه با امام حسن عليه‏السلام و بعد از شهادت امام علي عليه‏السلام و پس از گذشت زمان زيادي از درگذشت ابودرداء به دست معاويه افتاد.
5- با مراجعه کتابهاي تاريخ و رجال می بینیم بيش از سه کس به نام عبدالله بن سلام نيافتيم که دو نفر از آنها بسيار بعد از زمان حادثه مي‏زيستند، و از رجال قرن دوم شمرده مي‏شوند. تنها مي‏ماند عبدالله بن سلام يهودي که آن هم به پنج دليل نمي‏تواند شخصيت اين داستان باشد. اولا: وي قريشي نبود بلکه اسرائيلي و از قبيله‏ي بني‏قينقاع بود، ثانيا: وي نيز بنا به قولي در سال 41 و به قول ديگر در سال 43 درگذشته است که در اين صورت همه‏ي اشکالات اول و دوم و سوم هم در اينجا وارد مي‏شود؛ ثالثا: پيداست که امام حسين عليه‏السلام پس از سال 41 همراه با برادرش امام حسن عليه‏السلام عراق را ترک کرده و به مدينه برگشته بودند. يعني در عراق نبود تا ابودرداء به ديدار وي برود و چنانکه در متن داستان آمده وي را سيد و بزرگ اهل عراق بنامد. چرا که هنوز پدر و برادرش، امام علي و امام حسن عليه‏السلام زنده بودند و پس از شهادت پدرش بود که با اندکي فاصله عراق را همراه امام حسن عليه‏السلام ترک کرد؛ رابعا: سن عبدالله بن سلام اسرائيلي، هنگام وقوع داستان بسيار زياد بوده و او پيرمردي سالخورده‏اي بود و اين مخالف آن توصيفي است که داستان از وي بويژه از زنش به عنوان نوجوان و جوان صاحب جمال به دست مي‏دهد... خامسا: اصلا معلوم نيست که اين مرد يهودي به عراق سفر کرده باشد و کتابهايي که درباره‏ي تاريخ و رجال نوشته شده است، هيچ اشاره به اين موضوع نمي‏کند چه رسد به تصريح.
6- اسلوب اين روايت عجيب و غريب است و بيشتر به اسلوب داستانهاي سرگرم کننده مي‏ماند تا تاريخ نگاري واقعي و جدي. بيشتر به مجالس بزم و عيش و محافل لهو و لعب مي‏خورد تا تحقيق و تاريخ. داراي سبک و سياق کاملا داستان پردازانه و خيالي است. بويژه با ملاحظه‏ي بعضي از تعبيرات در متن روايت، اين سبک صحنه پردازي هيچ پوشيده نيست. بهتر است داستان را در کتاب الامامة و السياسة و يا در کتابهاي ديگر دوباره بخوانيد تا به ساختگي بودن آن بيشتر پي ببريد.
7- در متن داستان، سخن از سه طلاقه کردن ارينب خيالي به ميان آمده است و سازنده‏ي داستان اين نوع طلاق را (سه طلاقه کردن در يک مجلس) به امام حسين عليه‏السلام نسبت داده است. غافل از اينکه در مکتب اهل بيت عليهم‏السلام چنين طلاقي مشروع و مرسوم نيست و اين خود نشان مي‏دهد که داستان توسط اشخاصي غير از شيعيان ساخته شده است.
8- در متن داستان تصريح شده است که امام حسين عليه‏السلام از ابودرداء بگرمي در خانه‏ي خود پذيرايي کرد و او را تکريم کرد؛ در حالي که مي‏دانيم ابودرداء ميانه‏ي خوبي با اهل بيت نداشت و اگر نگوييم که خود را به بني‏اميه فروخته بود، ترديدي نيست که در خدمت امويها بود. بويژه با ملاحظه‏ي اينکه معاويه وي را قاضي القضات دمشق، پايتخت خود، ساخته بود و در حق او مي‏گفت: «ابودرداء يکي از حکما است» و از طرفي تاريخ مي‏گويد که در جنگ صفين ابودرداء خود را کنار کشيد و امام عليه‏السلام را در جهاد با منافقان و زورگويان ياري نکرد و... شايد هم مقصود سازندگان اين داستان همين بوده است که ابودرداء را بزرگ جلوه دهند و براي او هاله‏اي از جلال و مکانت ببخشند تا به اين واسطه ارکان حکومت جور اموي را تثبيت کنند؛ همچنان که همين کار را نسبت به کعب الاحبار و دارمی وامثال آنها کرده‏اند.

منابع :
الامامة و السیاسة ،دینوری ج1ص217
مقتل الحسين عليه‏السلام، عبدالرزاق المقرم، صص 41 - 40، در پاورقي.
مقتل خوارزمی ج1 ص 150
فصلنامه‏ي «رسالة الحسين عليه‏السلام»، سال اول، شماره دوم، صص 225 - 224.
مجله الهادی، سال چهارم ،شماره سوم ص 60