۩۞۩غم نامه نورالعشر ۩۞۩ ویژه نامه شهادت امام هادی علیه السلام
تبهای اولیه
غم نامه نور العشر
صلی الله علیک یا علی ابن الجواد یا هادی الامم علیک آلاف التحیة و الکرم
در ره دين خدا، كشته زهر جفا
سامره در ماتم است ، سر بسر شور و عزا
بنده هم تسلیت عرض می کنم شهادت امام هادی (ع) را خدمت همه اسک دینی های عزیز
حقا که تو از سلاله فاطمه ای
با خنده خود به درد ما خاتمه ای
زیباتر از این نام ندیدم به جهان
سید علی حسینی خامنه ای
اغاز ولایت و رهبری امام خامنه ای را هم خدمت بزرگواران تبریک عرض می نمایم
چون علي با دست بسته نيمه شب از خانه بردند
چشم گردون گريه مي كرد دشت و هامون گريه مي كرد
بر مصيبتهاي هادي آسمان خون گريه مي كرد
شهادت هادي گمگشتگان حضرت علي النقي(ع) تسليت باد
:Sham:
اى ماه، مستنیر ز نور لقاى تو
اى خاص و عام از كرمت برده صبح و شام
اى جبرییل میر ملك پیك انبیاء
اى عاشر الائمه على النقى كه هست
اى پور پاك معنى جود و كرم جواد
اى مظهر جلال و جمال خداى فرد
در هر دو كون خرم و شاد است و رستگار
خوفش ز آفتاب جز این است بى سخن
تا مدفن شریف تو شد سرّ من رأى
زد طعنه بر بهشت برین هر كسى كه دید
اى هادى هدایت دین مبین حق
"علامه" با بضاعت فكرش كجا سزد
بنده هم شهادت جانسوز امام هادی رو به همه شیعیان جهان تسلیت عرض میکنم.
جاده ها، اندوه رفتنت را از مدینه تا سامرا ضجه می زنند.
دنیا، زانوی غم در بغل، پشت در خانه تو، آینده یتیمی خود را عزادار است.
ناگهان، غروب غم انگیزت، نفس دقایق را می برد. لحظه ها، سر در گریبان ناباوری، حزن و ماتمی جانکاه را مرور می کنند.
چه زود آفتاب زندگی ات، حجله نشین غروبی تلخ شده است! این واپسین دقایق تنفس عاشقانه سامراست، در هوای ملکوتی حضورت.
بعد از تو، سرگردانی عشق، دوباره آغاز می شود.
«ولایت»، سی و سه سال در خنکای سایه ات آرامش را به تجربه نشسته بود. تمام جاده های هدایت، سر بر زانوی ولایت تو داشتند.
چگونه شیران قفس، سر به خاک تواضع نسایند در برابر بزرگی ات که کائنات، در حضورت پیشانی به سجده، فرود می آورند؟!
هنوز روزگار، طعم خوش «توکل» در خفقان حضور «متوکل»ها را در هوای حضور تو به خاطر دارد. ای جریان نور خداوند در زمین!
هرگز مباد خاموشی ات؛ که بی فانوسی روشن نگاهت، بی حجت ملکوتی چشمانت، دنیا در تاریکی جهالت خویش غوطه ور خواهد شد.
ادامه کرامتت را بریده می خواهند سلاله شیطان. ادامه نورت را ابتر، و سلاله امامت را عقیم می خواهند؛ تا حکایت منجی مدفون شود در خاطرات گم شده تاریخ... .
چقدر هوایت هوای پرواز است.
مصیبت جانکاهت را به جان های سوخته «تشیع» بخشیدی. سخاوت دستانت را هم به تمام دشت ها.
زلالی نگاهت را امانت سپردی به آبشارها و غریبانه لحظه هایت را به محزونی آواز قناری های در قفس.
وسعت اندیشه ات را به کهکشان ها و تمام مهربانی ات را به فرزندت «حسن» سپردی تا چاره ای باشد برای دلتنگی شیعه و ماتم همیشه ات را به سامرا بخشیدی تا برای همیشه، مرثیه خوان سوگ غم انگیزت باشد،
اما هنوز سخن کوبنده گفتارت، لرزه می افکند به کنگره های قصر «متوکل ها».... و نظم می بخشد به بند بند شعرهایی که از دهان حقیقت سروده می شود.
خدیچه پنجی