يک کليپ فوق العاده از آقاي قرائتي

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
يک کليپ فوق العاده از آقاي قرائتي

با تشکر
دانلود صوتی این مجوعه با 1599 دانلود
http://www.askdin.com/post105885-25.html

سلام
کسی صحبت های ایت الله قرائتی رو میتونه بنویسه ؟
یه اهنگی زد خیلی از صحبت هاشو من نفهمیدم
تشر

بفرمائید:
شخصي را در مكه ديدم. خاطره اي را شنيده بودم، به من گفته بود يكي از وزرا، كه اگر فلاني را ديدي بهش بگو اين خاطره را براي تو هم نقل كند. ما اين شخص محترم را در مكه ديديمش. گفتم آقا يكي از وزرا به من گفته شما يك خاطره اي داريد، حالا من كه توفيقي پيدا نكردم، حالا مكه خدمت شما رسيدم مي شود آن خاطره را بگويي؟ گفت خاطره بديه نمي گويم. بعد گفت مي گويم. هي گفت مي گم، نگم. گفتم اختيار با خودته. گفت براي من عارضه اي رخ داد، مثلا بدنم يك شبه سكته اي، سكته قلبي، ايست قلبي، يك چيزي پيش آمد كه افتادم. افتادم و سريعا من رو بردند بيمارستان و همچين احساس كردم كه دارم مي روم. در همان حالتي كه بودم حالا چون چند سال است كه شنيدم مي ترسم يك خورده هم كم و زياد بشه، ولي كلياتش را مي گويم ريزش را نمي گويم مي ترسم يك وقت خلاف بگويم. مي گفت خلاصه ديدم كه دارند مرا مي برند. صحنه قيامت، در آستانه قيامت، اين صحنه ها براي من باز شد و گفتند چه كردي؟ منم خوب خيلي كار كرده بود. آقا مقداري كه جبهه بودم، گفتند قبول نيست اه، آقا مي دانيد من چقدر شاگرد تربيت كردم؟ اينجا نيامده، اه، پولهايي كه داديم، وامهايي كه داديم، مسجدهايي كه ساختيم، كتاب هايي كه نوشتيم، خدماتي كه كرديم، هرچي از خدمات نظامي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي، علمي، ديني هرچي گفتيم، چون ايشان هم حوزوي بود هم دانشگاهي، خدمات حوزوي، خدمات دانشگاهي، گفتند: اينجا نيامده، گفتند: حالا اگر مي خواهي بداني كي هستي، نگاه كن به اين صفحه، مي گفت يك صفحه اي باز شد ديدم اه، تمام ريز مسائلي را كه دوست نداشتم لو بره، همه لو رفت. قرآن مي گه «يَوْمَ تُبْلَي السَّرَائِرُ» الطارق/9، روز قيامت همه پرده ها لو مي ره، چيزي مخفي نمي ماند. «وَتَرَي الْأَرْضَ بَارِزَةً» الكهف/47، پستي و بلندي ديگه نداره. قرآن مي گه كه «وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ» التكوير/10، پرونده ها باز مي شود. قرآن مي گه، «اقْرَأْ كِتَابَكَ» الإسراء/14، نامه عملت را خودت بخوان، « كَفَي بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا»، خودت بخوان بگو با تو چه كنيم. انسان نگاه مي كنه مي گه «مَالِ هَذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا» الكهف/49. صغير و كبير، ريز و درشت را نوشته، اين چه پرونده اي است؟ چرا همچين شد؟ گفتند: حالا با تو چه كنيم؟ ايشان مي گفت ديدم عجب، اعمال خيرم به قيامت صادر نشده، اعمال شرم ريزش ثبت شده. دستم پر از خلاف، خالي از عبادت. گفت حالا چه كنيم؟ ديديم اه الان مي خوان آخرين دستور صادر بشه، يك مرتبه جيغ كشيدم، يك نعره كشيدم، گفتم من علي را هم دوست نداشتم؟ من زهرا را هم دوست نداشتم؟ من ولايت نداشتم؟ يعني هيچي؟ تا گفتم من علي و فاطمه را دوست نداشتم؟ ولايت هم نداشتم؟ گفتند كه چرا ولايت داشتي بخاطر همان نخ ولايت تو را مي گردانيم از اين به بعد حواست را جمع كن. مي گفت تا گفتند برگرد، من ديدم كه دست و پايم باز شد، دست و پايم باز شد با اينكه دستم تكان نمي خورد، پايم تكان نمي خورد، رفته بودم، يك خورده بدنم شل شد و چشمم باز شد و ديدم دور تخت بيمارستان فاميل ها هستند، قبلا هم گفته بودم به پسرم كه به فاميل ها بگو دارم مي روم لحظه آخر بيايند فاميل من را ببينن. وقتي ديدم افتادم و آن سكته و ايست قلبي و آن عارضه رخ داد، به پسرم گفتم دارم مي روم به فاميل بگو بيان ببينن. اين قصه گذشت، من دو سه دقيقه گفتم، ايشان تقريبا حدود چهل دقيقه براي من نقل مي كرد و چقدر هم گريه كرد و بعضي ها هم كه آونجا بودند چقدر گريه كردند. بعد مي گفت وقتي برگشتم گفتند حالا برگرد از سر شروع كن، از اين خط هم شروع كن. اين راهي كه رفتي از اين راه بايد بروي. اين مسئله مهمي است كه انسان گاهي وقتها فكر مي كند كه كارش درست است.
تفسیر سوره علق
منبع