«الرجال قوامون علی النساء » ونفوذ حکمی آن در فقه شیعی

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
«الرجال قوامون علی النساء » ونفوذ حکمی آن در فقه شیعی

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

بخشی از شبهاتی که در این متن گفت و گو گونه، مطرح میگردداین است که: «احکام قرآنی نسبت به زن قیمومیتی و سرپرست واره نگریسته شده است. گویی مردان مسئول احقاق حقوق زن هستند چه در مقام همسر و چه در مقام پدر». هم چنین آمده است: «هر جا در قرآن سخن از برتری و فضیلت کسی بر دیگری است، دلیلش غالباً همان برتری ها در امکانات و توانایی های دنیایی بوده است. هر جا در قرآن از فضیلت صحبت شده است، مراد روزی، قدرت، علم، دانش و مهارت است... بنابراین اگر در آن روزگاری مرد خطاب آیات قرآن است به این دلیل بوده که در آن دوره امکانات بیشتر از زن داشته است. اما این روزها دیگر فضیلت به معنایی که در قرآن آمده است صرفاً به مرد محدود نمی شود و زنان نیز در جامعه از سطوح مختلف فضیلت برخوردار شده اند».
همچنین آمده است: «قوّام بودن مرد بر زن و این که رجال قوّامون علی النساء معرفی شده اند از جمله خطاب های توصیفی است و نه دستوری...».

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

جوابی روشمندانه و واقع بینانه با نگاه جوان مردانه
قبل از آنکه نگاه به قرآن، زنانه و یا مردانه باشد، باید نگاه جوان مردانه و همه جانبه باشد تا با جهانی بودن قرآن و جاودانگی آن تنافی پیدا نکند. از این روی هرگاه بحث قیمومیّت مرد بر زن مطرح می شود باید دقیق و عمیق مطرح شود تا حق قرآن درست ادا شود. طرح این بحث به صورت فصلی و موسمی که مرد زمانی به علت مشکلات اقتصادی زن، به او قیمومیّت و سرپرست وارگی می داشته هم اکنون که زن از نظر اقتصادی به استقلال دست یافته است، دیگر به قیمومیت و سرپرست وارگی مرد نیاز ندارد و به آن رضایت هم نمی دهد، بحث درستی به نظر نمی رسد و با جهانی بودن قرآن و جاودانگی آن همخوانی ندارد. چون قرآن، این کتاب آسمانی درباره زن و مرد بی هیچ اغراق و سیاست بازی، اندیشه به حق خود را باز گفته و موقعیت حقیقی هر یک را به طور روشن بیان کرده است و تمامیت در خلقت و هدایت را به طور مشترک به زن و مرد عطا فرموده است.
اگر خداوند در آفرینش انسان از زیبایی و حسن و کمال، سخن رانده و به خود مباهات کرده، هم نسبت به زن و هم نسبت به مرد فرموده است: «و تبارک الله احسن الخالقین؛ آفرین بر خدا که بهترین خلق کنندگان است».[1]
اسلام برای هر یک از زن و مرد وظایف روشن و مشخصی قرار داده است تا در مقابل یک دیگر مسئول باشند. شریعت همنوا با عقل، حاکمیت محدود را در جهات مدیریت برای مرد قرار داده و زن را به منظور ایجاد و حرکت حقیقی، در این جهات، تابع مرد شمرده است، ولی زور، ظلم، ستم و مردسالاری استبدادی و فرعون مآبانه را در امور زندگی نفی و ردّ کرده و موقعیت های برجسته و زمینه های خاصّ ارزشی زن را به طور شفّاف بیان نموده است.
تنها چیزی که باید در رفتارهای اجتماعی و تمام شئوون زندگی زناشویی حاکم باشد، عقل و شریعت است، در واقع زن و مرد باید در رفتارشان تابع حق و عقل باشند. حق تعالی زن را در جهات خاص و معدودی تابع مرد قرار داده است؛ همان طوری که در دسته ای از امور زن را موقعیت ممتاز بخشیده است، بنابراین، مرد نمی تواند ظالمانه حکم کند و زن نیز نباید از شوهر خود در معصیت الهی تبعیت کند.[2]
در واقع یک تقسیم های زیبایی برای زن و مرد ترسیم شده است و از حدود آن نباید تجاوز کرد. این غیر از این است که ما احکام قرآنی و دین را فصلی و موسمی و برای یک زمان و مکان خاص بدانیم.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

وقتی از قیمومیت مرد سخن به میان می آید یک سلسله مزایایی اجرایی و مدیریتی برای مرد مطرح است و آن هم مدیریت شرعی یعنی تا زمانی که به دستور شرع مقدس اسلام عمل کند و از حد و مرز آن خارج نشود، مدیریت دارد و کارهای اجرایی خانه و خانواده را بر دوش دارد. هرگاه از حدود شرع تجاوز کند و نتواند درست انجام وظیفه کند، این حق از او سلب می شود و به دیگری واگذار می شود. در مورد زن نیز مساله این گونه است... ولی در اصول بنیادی تقرّب و تکامل، بین زن و مرد فرقی نیست، به عنوان نمونه وقتی زن در مقابل مرد و مرد در مقابل زن به عنوان دو صنف مطرح است هرگز مرد قوّام و قیّم زن نیست و زن هم در تحت قیمومیت مرد نیست. «الرجال قوامون علی النساء»[3] مربوط به آنجایی است که زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن باشد که در آن صورت سخن از قوّام بودن به میان می آید، به اضافه آن که قوام بودن نشانه کمال و تقرب به سوی حق تعالی نیست، هم چنان که در تمامی وزارت خانه ها، و جامعه های بشری و مراکز گوناگون افرادی هستند که قوّام دیگری هستند و این مدیریت فخر معنویت نیست بلکه یک کار اجرایی است و فقط یک مسئولیت اجرایی و مدیریتی.
مسایل اجتماعی و شمّ اقتصادی و تلاش و کوشش برای تحصیل مال و تأمین نیازمندی های منزل و اداره زندگی را مرد بهتر به عهده می گیرد و چون مسئول تأمین هزینه، مرد است و مرد هفتاد سال، صد سال، بلکه مادام العمر واجب النفقه است و این خود بار مسئولیتی بسیار سنگینی را بر دوش مرد می گذارد و در صورت تعدّی و تخطّی از دستور شرع مقدس، مرد را محکوم و مجازات می نماید... از این روی سرپرستی و حفاظت داخلی منزل هم با مرد است و این یک وظیفه است نه فضیلت، دوم قوّام بودن که قرآن شریف بدان پرداخته است، وظیفه و انجام وظیفه است.[4]
گرچه «الرجال قوّامون علی النساء» جمله خبریّه است ولی روحش انشاء است یعنی ای مردها شما قوّام منزل باشید، سرپرست منزل باشید، کارهای بیرون منزل را انجام دهید، اداره زندگی را در منزل به عهده بگیرید و آسایش و آرامش خود و خانواده را در منزل تأمین و فراهم سازید، چه زن صاحب ثروت کلان باشد و چه فقیر.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

برخی قیمومیت را به معنای اسیر بودن زن معنا می کنند که بسیار ناصواب است و معنایی است که روح قرآنی ندارد. چون قیمومیت از منظر قرآن انجام وظیفه است نه حاکمیت شاهانه، قیّم بودن زن و مرد در محور اصول خانواده است، گاهی زن قیّم مرد می شود و گاهی مرد قیّم زن. در اصول خانوادگی بسیاری از مسایل عوض می شود. اطاعت فرزند چه پسر و چه دختر از ساحت مقدس پدر و مادر واجب است. اگر مادر فرزند را از کاری نهی کرد، اطاعت از مادر واجب است پس نمی تواند بگوید: چون من به درجه اجتهاد رسیده ام و یا مهندس و طبیب شده ام دیگر تحت فرمان مادر نیستم. در حقیقت در چنین مواردی مادر قیّم پسر است و لو آن که پسر مجتهد و متخصص طراز اول باشد. در امور داخلی خانه و خانواده زن و شوهر، مادر و فرزند و پدر و فرزند یک سلسله حقوق متقابلی و رفت و برگشتی نسبت به هم دارند.[5]
افرادی که از قیمومیت برداشت آزاد دارند و پیش فرض های ذهنی خویش را بر آن تحمیل می کنند به نوعی مرتکب تحریف معنوی می شوند از این روی می گویند: دیگر زن اسیر و برده دست مرد نیست و دوران برده داری و اسارت به پایان رسیده است و زن هم می تواند صاحب فضیلت باشد. حال آن که این برداشت، نوعی پیش داوری در مورد نظرات قرآن و تحمیل پیش فرض ها به قرآن است. وگرنه قیمومیت از منظر قرآن هیچ بار منفی ای ندارد تا گفته شود اِمد آن به سر آمده است.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

قرآن شریف از اول فضیلت را نه اختصاصی برای مرد دانسته است و نه اختصاصی برای زن. مرد و زن هر دو صاحب فضیلت هستند و در عرصه های گوناگون زندگی بر اساس توانمندی های جسمی و روحی از آن بهره می جویند.
قرآن عزیز مرد و زن را سه گونه مورد خطاب قرار می دهد. بخشی از خطابات مخصوص مردان است و بخشی از خطابات ویژه زنان و بخش دیگر از خطابات مشترک برای زنان و مردان. اگر در قرآن شریف سوره یونس، سوره یوسف و... آمده است، سوره مریم و سوره کوثر و سوره نساء نیز آمده است و در سوره نساء تمام حقوق بنیادین زن را برشمرده است و از حقوق همه جانبه زن دفاع کرده است و زن را هم چون مرد صاحب فضیلت و شرافت و عفت دانسته است. اگر قرآن عزیز برخی از مردان را الگوی مردان و زنان جهان قرار داده است برخی از زنان را الگوی زنان و مردان جهان قرار داده است. مگر حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ و حضرت مریم الگوی تمام مردان و زنان جهان نیستند؟ مگر حضرت خدیجه به عنوان یک زن ثروتمند صاحب فضیلت نبود و بر بسیاری از بزرگان قریش فضیلت و برتری نداشت؟ مگر مردان نسبت به هم فضیلت و برتری ندارند؟ مگر زنان برخی نسبت به برخی دیگر برتری و فضیلت بیشتری ندارند؟ مگر قرآن شریف نمی گوید: برخی از پیامبران بر برخی دیگر از فضیلت بیشتری برخوردارند؟[6]... وقتی پای مراتب مرد و زن و فضیلت معنوی مرد و زن به میان آید، بحث بسیار ظریف و ارزشمند نیز می شود و فکر همگان بدان قله قد نمی دهد.
در برد متوسط و برد بلند خطابات قرآن نسبت به زنان و مردان به صورت «هُنّ لباسٌ لکم و انتم لباسٌ لهنّ»[7] و «ان اکرمکم عند الله اتقیکم»[8] است. یعنی زنان مایه آرامش مردان هستند و مردان مایه راحتی زنان و گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.
زن سکینت آفرین است و مرد آسایش آفرین

سلام وعرض شب بخیر خدمت استاد محترم و کاربران بزرگوار:Gol:

سوالی داشتم ازخدمتتون.
بنده دانشجوی رشته زبان وادبیات عرب هستم.
زمانی که ادبیات جاهلیت درزمان عرب رو میخوندیم,استادمون واژه قوامین رواین طور برای ماترجمه کردند:

اینکه درزمان جاهلیت عرب ها دربیابان ودر خیمه زندگی میکرده اند.برای برپایی خیمه وسط خیمه چوب میذاشتند وخیمه را برپا میکردند.
اصل معنای قوامین برپا کنندس وبرمیگرده به همون برپایی خیمه,وبر میگرده به برتری جسمی وفیزیکی مردان برزنان.

میخواستم ببینم درسته؟

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

با این بیان، قیمومیت را نمی توان از مرد سلب کرد، همان طوری که مادری کردن را نمی توان از زن سلب کرد. واجب النفقه بودن را نمی توان از دوش مرد برداشت، همان طوری که زن را نمی توان واجب النفقه شوهر دانست و مهریه را نمی توان از دوش مرد برداشت همان طوری که مهر و محبت را نمی توان از دوش زن برداشت. مرد را نمی توان به زیور آلات و زینت آلات آرایش کرد، همان طوری که زیور آلات و زینت آلات را نمی توان از زن سلب کرد... پس هر سخن جایی و هر نقطه مکانی دارد.
تفاوت های بین مرد و زن طبیعی است همان طوری که تفاوت های بین مردان و تفاوت های بین زنان نیز طبیعی است. هیچ دو شیءای در جهان هستی عین همدیگر نیستند. قطرات باران و برف یکی نسبت به دیگری متفاوت است. پس این ها هیچ منافاتی به فضیلت ها و تکامل و تعامل ندارد. معیار واقعی در برد بلند فضیلت شناسی، تقوا و پرهیزگاری است، نه زن بودن و یا مرد بودن و... .
بنابراین وقتی مسایل درست از هم تفکیک شوند، هیچ منافاتی نسبت به هم پیدا نمی کنند و هیچ شبهه ای را به ذهن نمی آورد. وقتی نقش زن با نقش مرد به هم آمیخته شود و خلط مبحث صورت گیرد، این همه شبهات و سئوالات به انسان رو می کند و گاهی برخی ها در باتلاق های عمیق شبهات فرو می روند که اگر به جواب درست دست نیابند، هلاک می شوند.

و سلام نام خداست!

​قرآن می فرماید آیه «الرجال قوامون علی النساء»



این آیه بدین معناست که سرپرستی امور خانه به دوش مرد است. مرد باید برود کار کند.معیشت خانواده به عهده اوست. زن هر چه ثروت دارد مال خودش است اما معیشت خانواده به دوش او نیست.

این طور هم نیست که بگوییم همه جا باید خانم از آقا تبعیت کند،نخیر. چنین چیزی نه در اسلام داریم و نه در شرع.

آیه «الرجال قوامون علی النساء» معنایش این نیست که زن باید در تمام امور تابع شوهر باشد.نه!
یا مثل برخی از این اروپا ندیده های بدتر از اروپا و مقلد اروپا ،بگوییم که زن بایستی همه کاره باشدو مرد باید تابع باشد. نه این هم غلط است.

بالاخره دو تا شریک و دو تا رفیق هستند. یک جا مرد کوتاه بیاید و یک جا زن کوتاه بیاید. یکی اینجا از سلیقه و خواست خود بگذرد و دیگری در جای دیگر، تا بتوانید با هم زندگی کنید.

اما خداوند متعال تفاوت طبیعی را در زن و مرد قرار داده است.

خدای متعال طبیعت زن را ظریف قرار داده است. بعضی از انگشتها خیلی درشت و گنده هستند و برای کندن یک سنگ از زمین خیلی مناسب است، اما اگر بخواهند یک جواهر خیلی ریز را لمس کنند معلوم نیست بتوانند بردارند.

اما بعضی از انگشتها ظریف و باریکند. آن سنگ را نمی توانند بردارند اما آن خرده جواهر و خرده طلا را می توانند از روی زمین جمع کنند. زن و مرد این طورند. هر کدام یک مسئولیتی دارند. نمی شود هم گفت که مسئولیت کدامیک سنگین تر است. مسئولیت هر دو سنگین است. هر دو لازم است. خدا اینها را اینطور کنار هم قرار داده است.

آيه شريفه «الرجال قوامون علي النساء» بايد معناي آن را به درستي فهم نمود.
ابتدا باید درك درستي از (قوام ) بودن مرد و دايره شمول آن داشت , تا بتوان به دليل و فلسفه آن راه يافت .
بنابراين در اينجا سه نكته بايد روشن شود: معنا, گستره و حكمت .

الف ) در رابطه با معناي كلمه (قوام) آمده است :
«القوام من القيام و هو اداره المعاش; يعني , (قوام) مشتق شده از (قيام) و آن به معناي اداره امور زندگي است».

(تفسير الميزان , ج 4, ص 215)

ب ) گستره اين حكم محدود به روابط خانوادگي است .
به عبارت ديگر اين آيه , بيانگر برتري مطلق مرد نسبت به زن نيست و تنها مسؤوليت مرد در سرپرستي كانون خانواده را بيان نموده و به دنبال آن , به برخي از توابع اين مسؤوليت (مانند لزوم تأمين نيازهاي اقتصادي خانواده ) اشاره مي كند.

ج ) فلسفه اين حكم آن است كه به طور طبيعي مرد, توانايي بهتري براي اداره خانواده و تأمين نيازمندي هاي آن دارد.
از طرف ديگر زن نيازمند محيطي امن همراه با آسايش كافي است تا در پرتو آن , بتواند به انجام وظايف ديگري كه در نظام آفرينش بر عهده او قرار داده شده است (مانند حمل , رشد و تربيت فرزند و...) بپردازد.

بنابراين رياست و مسؤوليت مرد و در راستاي آن تلاش براي اداره و تأمين نيازهاي خانواده , نه تنها امري شرعي ; بلكه حقيقتي تكويني و متناسب با نظام خلقت زن و مرد است .

آيه فوق پس از آنكه اعلام مي دارد قوام زندگي زن يعني مسؤوليت اداره و تأمين نيازهاي او بر عهده مرد است,دستوراتي را در رابطه با چگونگي برخورد با برخي از مشكلات احتمالي در روابط زوجين بيان مي دارد.

[SPOILER]در پست بعدی دغدغه ها بررسی میشود![/SPOILER]

دستورات صادره در اين آيه در مورد "نشوز" است!
و "نشوز" آن است كه زن در مقابل تكاليف اختصاصي اش يعني تمكين صرفا در " مساله زناشویی" بدون هيچ عذر موجهي سرپيچي نمايد.

جالب اين است كه اگر زني از انجام كارهاي خانه , بچه داري و ... سر باز زند شارع مقدس هيچ حقي براي مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمي تواند در اين موارد واكنش نشان دهد.

بنابراين آيه فوق در رابطه با بسياري از مسائل اختلافي زوجين ساكت است جز مورد فوق كه زن با پيمان ازدواج تعهد به آن را ملتزم شده؛ صادر نكرده است.

«نشوز» مسلما امري برخلاف حقوق مرد است و براي مقابله با آن بهترين راه اين است كه قبل از مراجعه به ديگران مشكل را در داخل خانه حل نمود, ولي اگر چنين چيزي ميسر نبود آنگاه نوبت به خارج از منزل و دخالت دادن ديگران مي رسد كه در آيه بعد سالمترين راه آن عنوان شده است.

حل مسأله نشوز در داخل خانه نيز به اشكال مختلفي انجام پذير است و جالب اين است كه خداوند از ملايمترين راه ها شروع نموده و در صورت تأثير گذاري آن مراتب بالاتر را اجازه نداده است!

الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ
مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتریهایی که خداوند (از نظر نظام اجتماع) برای بعضی دیگر قرار داده است و بخاطر انفاقهائی که از اموالشان در مورد زنان می کنند

مفهوم اصلی آیه مربوط به شوهران و همسرانشان می باشد، یعنی مردان در محیط زندگی خانوادگی مسئولیت سرپرستی و مدیریت خانواده را بعهده دارند
بنابراین اینچنین نیست که بگوئیم جنس زن باید تحت سرپرستی جنس مرد قرار بگیرد و چنانکه می دانیم مردان به عنوان فرزند تحت قیومیت و مدیریت والدین و از جمله مادران خود هستند و به هر مقام علمی و سیاسی که برسند، دستورات مادر برای آنان واجب الاتباع است.


همچنین باید دانست که زن در غیر امور خانوادگی و در امور شخصی از قبیل حفظ اموال شخصی، اداره و اجرای برنامه های آن، مراجعه به محاکم و… تحت قیومیت شوهر نیست

(البته در صورتی که امور مذکور با حق خانواده و شوهر، که بوسیلة قرار داد ازدواج ثابت شده منافات و تعارض داشته باشد، مسئله ایست که احکام خاص خود را داشته و از موضوع بحث بیرون است.)


برتری هائی که خداوند برای مردان قرار داده، دو مفهوم می تواند داشته باشد:
الف) برتری در توانائی کسب کمال، جهات انسانی، کرامت، فهم و شعور حقائق و….
ب) برتری از جهت توانائی اداری، اجرائی، قدرت دفاع، تحمل کارهای سخت و سنگین.
باید دانست که برتریهای مذکور در آیة کریمه طبق نظر مفسرین، برتری از جهت دوم است و این منافاتی ندارد که زن نیز در جهات دیگر برتری داشته باشد.

مسائل اجتماعی و شم اقتصادی و تلاش و کوشش برای تحصیل مال و تأمین نیازمندیهای منزل و اداره زندگی را مرد بر عهده می گیرد و چون مسئول تأمین هزینه، مرد است، سرپرستی داخل منزل هم با مرد است اما چنین نیست که مرد از این سرپرستی بخواهد مزیتی هم بدست آورد! نه!!

این یک کار اجرائی است و وظیفه، و ما باید این آیه را بصورت تبیین وظیفه تلقی کنیم نه اعطای مزیت!!

از نظر اسلام زن و مرد هر دو انسانند و در حقيقت انسانيت و رسيدن به كمال و حركت بسوي خدا و در پاداش هيچ فرقي بين زن و مرد قائل نيست.

به خلاف نظر غالب اديان تحريفي و باطل و عرب جاهليت و بت پرستان كه مي پنداشتند زنان اصلاً عملي ندارند و اعمال صالحه آنان پاداش ندارد و زن نزد خدا خوار و بي مقدار است چون خلقتشان ناقص است و هرچه كرامت است از آن مردان است ولي دين مبين اسلام با اعلام نظر خود در رابطه با مقام و ارزش زن بر تمامي اين خرافات مهر بطلان زد.
[SPOILER]
ترجمه تفسير الميزان، علامه طباطبائي، ج 4، ص 543 ـ 550
[/SPOILER]


«الرجال قوامون علي النساء بما افضل الله بعضهم علي بعض و بما انفقوا من اموالهم»

مردان از آن جهت كه خداوند بعضي را بر بعضي برتري داده (قدرت بدني، توليدي بيشتر دارند) و از آن جهت كه از مال خود نفقه مي دهند بر زنان تسلط و سرپرستي دارند.

خداوند تبارك و تعالي در وجود زن و مرد غرايز و روحيات اختصاصي قرار داده و به تناسب اين روحيات و استعدادهاي نهفته، قابليتها و وظايف و مسئوليتهاي مخصوصي را به عهده هركدام قرار داده است.

اجتماع کوچک خانه نياز به مدير دارد و اين مسئوليت بايد به گردن زن يا مرد گذاشته شود و خداوند مردان را به حسب طاقتي كه بر اعمال دشوار دارند و به حسب توانائي هاي جسمي زيادتري كه در وجود آنها قرار داده است مسئوليت جهاد و قضاوت و امور معاش و سرپرستي خانواده و به زنان بر حسب رقّت و لطافت و عاطفه اي كه دارند مسئوليت تربيت نسلها و كارهاي ظريف را سپرده است.

آنچه را كه خداوند براي مردان قائل شده است بيش از يك مسئوليت نيست كه به تناسب روحيات و توانائيهاي او بوده است و آنچه كه براي زن قرار داده، ذره اي از ارزش او نمي كاهد بلكه نشانة شايستگي اوست.
[SPOILER]منظورش سپردن مسئوليتهايي به مردان است كه متناسب با نيروي بدني و تعقل اوست و اين مسئوليت هيچ افتخار و برتري و ترجيحي بر مردان نسبت به زنان نمي آورد[/SPOILER]

عدم تشابه و عدم يكنواختي در بعضي وظايف زن و مرد را نبايد با اصل تساوي زن و مرد در رسيدن به قرب خدا اشتباه گرفت!

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

قیمومیت مرد بر زن را این گونه می توان مثال زد که: اگر فردی تختی ساخته و دیگری را بر روی آن نشانده و خود به خدمت او کمر بسته باشد و نام خود را قوّام گذارده باشد، آیا در این صورت از احترامات و رعایت آن که بر تخت نشسته است چیزی کم کرده اند؟ هرگز.
حال آیا زن آن بر تخت نشسته صاحب احترام و عزت و صاحب رعایت و عفت و مرد آن خدمتگزار وظیفه شناس رعایت کننده نیست؟ البته که هست و قیمومیت مورد نظر قرآن این گونه است. فضیلت مرد بر زن همانند فضیلت عضوی بر عضو دیگر است، و چون هر عضوی خاصیت و جایگاه خاص خودش را دارد و وظیفه هر کدام متفاوت و گوناگون است، بنا بر این فضیلت به معنای نابرابری و بی عدالتی و برتری طلبی نیست. مرد هم که بر اساس امتیاز متناسب با خلقت خود دارای فضیلت است و زن هم بر اساس امتیازات متناسب با ترکیب وجودی خود صاحب فضیلت است.[9]
آیا اگر خداوند در قرآن می فرمود: «النّساء قوّامون علی الرجال» تمام مشکلات زنان جهان حلّ می شد و همه مشکلات موجود بر سر راه زنان جهان برداشته می شد؟ آیا اگر این عبارت قرآنی به عکس می شد، حقوق زنان جهان حفظ می شد و دیگر زنان در آگهی های اقتصادی کشورهای غربی به بازی گرفته نمی شدند؟ آیا فحشای اینترنتی و هزاران مشکل اخلاقی ـ انسانی زنان جهان بر چیده می شد...؟
یک قرآن پژوه با هر نگاهی به قرآن نگاه کند، بوی پایمال کردن حقوق زنان را لمس نمی کند؛ اگر با نگاه زنانه به قرآن نگریسته شود، قرآن در برد بلند و دستیابی به بهشت لقاء فضیلت های معنوی را به طور مساوی بین مرد و زن تقسیم می کند و اگر با نگاه مردانه نیز به قرآن نگریسته شود باز هم چنین به دست می آید و اگر با نگاه جوان مردانه و هوشمندانه نیز به قرآن نگاه شود به طور قطع و یقین به این حقایق قرانی دست می یابد که در هیچ جای هستی هیچ کس و هیچ کتابی به اندازه قرآن عزیز از زن دفاع نکرده است و به زن کرامت و بزرگواری عطا نکرده است.
نگاه بسیار دقیق و عمیقی که قرآن به انسان داشته است این است که واژه زوج را هم برای مرد به کار برده است و هم برای زن.
در فرهنگ قرآن واژه زوجه و یا زوجات به کار گرفته نشده است. واژه زوج و زوجه در تعبیرات عرفی و محاوره ای به کارگرفته می شود. و گرنه در فرهنگ قرآن فقط واژه زوج به کار آمد. بار معنایی این نکته بسیار بلند است و آن این که در برد بلند، انسانیت فضیلت کرامت و ... نه زن بردار است و نه مرد بردار.[10]

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

در فرهنگ قرآن مرد اصل و زن فرع نیست
زن و مرد هر دو از «نفس واحده»[11] خلق شده اند. از نظر قرآن زنان تولیدی مردان نیستند... .
حرف و حدیث در این راستا بسیار است. آن چه به اختصار قابل بیان است این است که:
1. قیمومیت به معنای مدیریت شرعی است و انجام وظیفه، از این روی هیچ بار منفی در آن لحاظ نشده است.
2. قیمومیت مورد نظر قرآن در محدوده خانه و خانواده و زن و شوهر خلاصه می شود. با این بیان، همان طوری که زن بیگانه واجب النفقه مرد بیگانه نیست، مرد بیگانه هم بر زن بیگانه قیمومیت و سرپرست وارگی ندارد.
3. این حکم قرآن جهانی و جاودانی است و تمام خانواده ها و زن و شوهر را شامل می شود. از این روی چه زن صاحب سرمایه و ثروت باشد و چه زن صاحب ثروت و سرمایه نباشد، قیمومیت و تأمین هزینه های اقتصادی زن و خانواده با شوهر است.
4. در برد بلند و دستیابی به کمالات، میدان به طور مساوی برای مرد و زن باز است و هر کس بر اساس توان مندی جسمی و روحی می تواند این مسیر را پشت سر بگذارد. و معیار نهایی و پایانی در شناسایی فضیلت ها تقوا و پرهیزگاری است، نه زن بودن و نه مرد بودن.
5. زن و مرد نسبت به یکدیگر نقش لباس و پوشش را به عهده دارند.
6. پس با هر نگاهی به قرآن نگاه کنیم، به طور مساوی از حق مرد و زن دفاع کرده است و در عرصه حقوق خانواده زن را کرسی نشین و صاحب احترام و عزت و صاحب جلال و جمال قرار داده و از شوهر او به طور جدّی خواسته است مسئولیت مصونیت شرعی و اقتصادی او را به دوش کشد و از این کرسی نشینی و تخت نشینی نگهبانی و پاسداری نماید.
7. زن واجب النفقه مادام العمر شوهر است، صاحب حق مَهر است. می تواند خود را با انبوهی از زیور آلات و زینت آلات بیاراید. می تواند صاحب اقتصاد و سرمایه و پس انداز باشد، صاحب حق ارث و... است، در برخی موارد ارث هم، ارث مرد بیشتر از ارث زن است.
آیا این به معنای این است که حقوق زن در اسلام پایمال می شود؟!
این بود بیان مختصر از یک مطوّل تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل


[/HR][1] . مؤمنون / 14.
[2] . نکونام، محمد رضا، زن مظلوم همیشه تاریخ، قم، ظهور شفق، چاپ اول، 1384ش، ج3، ص125ـ126.
[3] . نساء / 34.
[4] . جوادی آملی، عبدالله، زن در آیینه جلال و جمال، قم، مرکز فرهنگی رجا، چاپ دوم، 1371ش، ص365ـ368.
[5] . همان.
[6] . بقره / 253.
[7] . بقره / 187.
[8] . حجرات / 13.
[9] . کمالی، سید علی، قرآن و مقام زن، تهران، نشر اسوه، چاپ پنجم، 1378ش، ص260ـ261.
[10] . جوادی آملی، عبدالله، همان، ص99.
[11] . نساء / 1.

shaparak;468617 نوشت:
زمانی که ادبیات جاهلیت درزمان عرب رو میخوندیم,استادمون واژه قوامین رواین طور برای ماترجمه کردند:

اینکه درزمان جاهلیت عرب ها دربیابان ودر خیمه زندگی میکرده اند.برای برپایی خیمه وسط خیمه چوب میذاشتند وخیمه را برپا میکردند.
اصل معنای قوامین برپا کنندس وبرمیگرده به همون برپایی خیمه,وبر میگرده به برتری جسمی وفیزیکی مردان برزنان.

میخواستم ببینم درسته؟

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

با تشکر از شما بزرگوار برای شرکت در بحث:Gol:

واژه ی قوّام در قاموس اینطور ترجمه شده:

القوّامُ - قوّامُ:
القوّامُ : الحسَنُ القامة .
و القوّامُ الحسن القيام بأمور .
و القوّامُ المُتَولِّي لها .
ودر تفسیر المیزان نیز اینطور :

در رابطه با معناي كلمه (قوام) آمده است : «القوام من القيام و هو اداره المعاش; يعني , (قوام) مشتق شده از (قيام) و آن به معناي اداره امور زندگي است». (تفسير الميزان , ج 4, ص 215)

مفهوم قیام که قوّام از آن مشتق شده است

مفهوم لغوی و اصطلاحی

اصطلاح «قیام» در لغت به معنای «بیداری، خیزش، برخاستن، ایستادن، به پاخاستن، استقامت، مبارزه، تلاش پایدار، بیداری از خواب غفلت، عبرت و آگاهی و...» آمده است. این واژه در اصل عربی است و از ریشة ماضی «قامَ» و مصدر «قَوْمْ» می آید. این مصدر در زبان عربی بیانگر معانی چند نظیر برخاستن، برقرار شدن، آغاز کردن، رهسپار شدن و... است. برای مثال در فرهنگ های عربی آمده است:
«قام: ضد قَعَد (برخاست، ایستاد)، اِنْتَصَبَ (راست شد)، تَرَقّی (پیشرفت کرد، ترفیع یافت)، سافَرَ (رهسپار شد، عزیمت کرد)، شَرَعَ (آغاز کرد، دست به کار شد)، صَعَد (بالا رفت)» [الیاس 1358: 570؛ جر 1376 ج 2: 1607].
و در حالت ترکیبی نیز بدین معانی آمده است: اقام الحجة: [دلیل آورد، بر برهان استوار ساخت، استدلال کرد]، اقام الحَقَّ: اَظْهَرَهُ [حق را آشکار ساخت، حق را استوار ساخت، حق را برپا کرد] اقام الصَّلاة (نماز را اقامه کرد)، اقام العَدْلَ [دادرسی کرد، اقامة حق نمود، پرچم عدالت را برافراشت] ... [الیاس: 570؛ جر: 1607]
بنابراین در فرهنگ های زبان عربی واژه «قیام» به معانی ذیل آمده است:
«قیام: نُهُوضْ» [الیاس: 571]
به معنای خیزش، مبارزه، شورش، برخاستن، قیام کردن.
«قِوامُ الاَمْرِ وقیامه: نِظامُهُ و عمادهُ و ما یقوم بِهِ، یقال (هُوَ قِوامُ اَهْلُه و قیامُهُمْ) ای یُقیمُ شَأنِهِمْ» [معارف: 664].
«قیام امر: تنظیم و نظام آن اَمر، و ستون استوار آن و آنچه آن امر بدان پای برجاست. گفته می شود (او قوام اهل خود و قیام آنان است) یعنی برپادارندة شأن آنهاست»
در اینجا نیز مفهوم برپاداشتن، بالابردن، ترفیع شأن، انتظام و به نظم آوردن در واژه قیام نهفته است.
همچنین راغب اصفهانی در کتاب «المفردات فی غریب القرآن» ذیل عنوان «قَوْمْ» آورده است:
«قوم: یقال قام یقوم قیاماً...: قیامٌ بالشخص اما بتسخیر اَوْ اختیارٍ، و قیام للشیءِ هو المرعاة للشیءِ و الحِفْظُ لَهُ، و قیام هو علی العزم علی الشیءِ...» [اصفهانی 1324: 416].
«قام یقوم قیاماً...: برخاستن و پابرجا بودن شخص به تسخیر (بدون اراده یا با اختیار، و قیام برای چیزی مراعات و نگهداری و حفظ آن است...».
راغب در ادامة بحث خود می افزاید:
«... و القیامُ و القِوامُ اسمٌ لما یَقُوم بِهِ الشَیءُ أی یَثْبُتُ، کالعِماد والسِنادِ لِما یُعْمَدُ وَ یُسْنَدُ بِهِ... .» [همان: 417].
«... و قیام و قوام نامی است برای آنچه که چیزی بدان پای برجاست، یعنی بدان استوار و ثابت است، نظیر عِماد و سِناد که نامی هستند برای چیزی که بدان تکیه و اسناد داده می شود».
بنابر آنچه گذشت و با مراجعه به سایر فرهنگ های زبان عربی می توان به نتایج ذیل دست یافت:
1ـ قیام در معنای مصدری عبارتست از: ایستادن، برداشتن، برافراشتن، قیام کردن، به پاخاستن، شوریدن، راست کردن، گماشتن، متحقق ساختن، مبارزه کردن، به نظم درآوردن، استقامت کردن، پایداری ورزیدن، بیدار شدن (از خواب غفلت و...) استدلال کردن، ظاهر و آشکار شدن و... .
2ـ قیام در معنای مصدری آنگاه که به صورت ترکیبی می آید، متناسب با واژة همراهِ آن به معنای برخاستن، شورش کردن، اجرا، شوریدن، مبارزه کردن، ثابت کردن، آشکار ساختن و... است. نظیر:
ـ اَقامَ الحقِّ: حق را آشکار ساخت، حق را متحقق ساخت، حق را استوار ساخت.
ـ اَقامَ العدلَ: احقاق حق کرد، عدالت را بر پای داشت، عدالت را آشکار ساخت...
3ـ قِیام و قِوام در معنای اسمی، بیانگر آن چیزی است که امری یا چیزی بدان استوار و پای برجاست، همچنین به مفهوم ستون، عماد، سَنَد، حامی، پشتیبان، محافظ، سرپرست، راست و مستقیم، قطب و محور و... آمده است.
4ـ قیام، به عنوان جمع «قائم»، به مفهوم برپای ایستاد، و متضاد قُعُود و نیز به معنای برپای ایستادگان، راست قامتان، قیام کنندگان، و... است نظیر: «اَلَذینَ یَذْکُروُنَ الله قِیاماً و قُعُوداً» [آل عمران: 191].
اصطلاح قیام در زبان فارسی نیز به معانی متعددی چون برخاستن، به پاخاستن، قیام، شوریدن، شورش کردن، شورش، مبارزه، انقلاب و حرکت سیاسی و نظامی و... آمده است.

درپناه حق :Gol:

Ghamari;468622 نوشت:
دیدگاه مقام معظم رهبری "حفظه الله"

:Gol::hamdel::hamdel::Gol:

Ghamari;468622 نوشت:
آیه «الرجال قوامون علی النساء» معنایش این نیست که زن باید در تمام امور تابع شوهر باشد.نه!
یا مثل برخی از این اروپا ندیده های بدتر از اروپا و مقلد اروپا ،بگوییم که زن بایستی همه کاره باشدو مرد باید تابع باشد. نه این هم غلط است.

بالاخره دو تا شریک و دو تا رفیق هستند. یک جا مرد کوتاه بیاید و یک جا زن کوتاه بیاید. یکی اینجا از سلیقه و خواست خود بگذرد و دیگری در جای دیگر، تا بتوانید با هم زندگی کنید.

:ok:

آیت الله سیدمحمد موسوي بجنوردي:

در اینجا ذات باری تعالی میخواهد بیان کند که مردان مدیریت اقتصادی را در خانه به عهده دارند ، اما اشکالی که من به قانون مدنی وارد میدانم این است که قانون مدنی این مفهوم را به ریاست خانواده تعبیر و معنا کرده است و آنرا مطلق آورده است . اگر ریاست را به معنای مدیریت امور اقتصادی در نظر گرفته باشد ما آنرا میپذیریم و اگر آنرا به معنای قیومیت گرفته باشد ، جای اشکال داد .
قانون مدنی در ماده ی 1105 آورده است :
در روابط زوجین ریاست خانواده از خصایص شوهر است .
این عبارت غلط است . این خصیصه چه خصیصه ای است ؟ قانون آیه ی شریفه را به معنای قیومیت یعنی ریاست خانواده در همه ابعاد زندگی آورده است در حالیکه معنای آیه ی شریفه این نیست .

توجه کنید اگر کسانی بیایند و و بما فضل الله بعضهم علی بعض را بدین صورت معنا کنند که مردها افضل هستند و نفقه میدهند آیه باید میگفت بما فضلهم علیهن ، چرا باید بگوید بما فضل الله بعضهم علی بعض . سیاق آیه اینطور نیست

اگر بخواهد بگوید الرجال قوامون علی النساء ، چرا قوامون ؟ اگر معنای افضل باشد باید بگوید بما فضلهم علیهن بما انفقوا ؛ انفقوا را به معنای جمع آورده است . اینجا فضیلت و فضل الله به معنای فضیلت نیست.ما برهان عقلی داریم که نمی تواند اینگونه باشد . برای اینکه افضلیت و فضیلت هیچگاه نمی تواند در امور جنسیت باشد.هر چیزی که موجب کمال و تکامل انسان باشد ، آن فضیلت از برای انسان است و و انسان تکامل یافته نسبت به انسان تکامل نیافته افضل است و کمال و تکامل از عوارض نفس ناطقه انسان است . مسئله زن و مرد بودن ربطی به نفس ناطقه ندارد و از عوارض جسم انسان است . نفس ناطقه که هویت انسان ها را تشکیل میدهند ، هیچ فرقی بین زن و مرد نمیگذارد .

اسلام احکام و حقوقی را که باین میکند همه در جهت فطرت انسان ها است . پس نمی آید بگوید ریاست مرد در همه ابعاد و قیومیت با مرد است . حال مرد میخواهد دارای فضیلت باشد یا نباشد .عالم باشد یا نباشد. با تقوا باشد یا نباشد .مجاهد باشد یا نباشد. زن او هم اگر یک زن با تقوا و دانشمند و مجاهد بود چون زن است و آن شخص جاهل چون مرد است ، پس مرد افضل از زن است ؟ این برخلاف فطت است و اسلام هیچ حکمی را مخالف فطرت نمیدهد. نتیجه اینکه قوتی قران میگوید الجرال قوامون علی النساء ، معنای عقلایی و معقول آن این است که مردان مدیریت اقتصادی خانه را بر دوش دارند و ما نمی توانیم از این آیه برای ریاست مطلق مرد استفاده بکنیم

••ostad••;468683 نوشت:
قیمومیت مورد نظر قرآن در محدوده خانه و خانواده و زن و شوهر خلاصه می شود

سلام
با تشکر از شما به خاطر پست های زیباتون
پس این قیمومیت فقط در محدوده خانه است و نمی توان برای کسب پست و مقام دولتی استفاده کرد
در یکی از تاپیک ها در مورد توانایی زنان صحبت کردیم که دوستان این آیه رو مثال زدند و فرمودند که به خاطر نگاه اسلام پس مردان برای چنین پست هایی شایسته ترند نسبت به زنان

ᕘᕚRaiNᕘᕚ;468896 نوشت:
اسلام احکام و حقوقی را که باین میکند همه در جهت فطرت انسان ها است . پس نمی آید بگوید ریاست مرد در همه ابعاد و قیومیت با مرد است . حال مرد میخواهد دارای فضیلت باشد یا نباشد .عالم باشد یا نباشد. با تقوا باشد یا نباشد .مجاهد باشد یا نباشد. زن او هم اگر یک زن با تقوا و دانشمند و مجاهد بود چون زن است و آن شخص جاهل چون مرد است ، پس مرد افضل از زن است ؟ این برخلاف فطت است و اسلام هیچ حکمی را مخالف فطرت نمیدهد. نتیجه اینکه قوتی قران میگوید الجرال قوامون علی النساء ، معنای عقلایی و معقول آن این است که مردان مدیریت اقتصادی خانه را بر دوش دارند و ما نمی توانیم از این آیه برای ریاست مطلق مرد استفاده بکنیم

خیلی زیبا گفتی اورین اورین :hamdel:

(نگین);468920 نوشت:
پس این قیمومیت فقط در محدوده خانه است و نمی توان برای کسب پست و مقام دولتی استفاده کرد
در یکی از تاپیک ها در مورد توانایی زنان صحبت کردیم که دوستان این آیه رو مثال زدند و فرمودند که به خاطر نگاه اسلام پس مردان برای چنین پست هایی شایسته ترند نسبت به زنان

میشه نتیجه گرفت که پست و مقام هیچ ربطی به این کلمه قوامین نداره هر کی شایسته تره سزاوارتره، زن و مرد هم نداره :ok:

موضوع قفل شده است