** زهرای اطهر ** بانوی آب و آینه

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
** زهرای اطهر ** بانوی آب و آینه

بسم الله
مدتی بود پیامبر ص دور از خدیجه توی حرا نماز میخواند.
فرمان خدا بود.
بعد از چهل روز، جبرییل ع سیبی از بهشت آورد، داد به او گفت:
(( بخور محمد!))
پیامبر ص سیب را باز کرد، نوری از آن بیرون آمد، ترسید.
جبرییل ع گفت:(( بخور! این نور کسی است که قرار است دختر تو باشد، اسمش توی آسمان ، منصوره و روی زمین، فاطمه س است.))
محمد ص پرسید Sad چرا منصوره؟! چرا فاطمه؟!))
جبرییل ع گفت:(( منصوره است چون در آسمان، نصرت دهنده ی دوستداران خودش است و روی زمین فاطمه س ، چون شیعیان خود را از آتش جدا می کند.))

*****************
ادامه دارد انشالله....

خداوند برای امتحان ملائکه ، نوری از ظلمت و تاریکی بر سرشان فرستاد.
ملائکه گفتند:(( این دیگر چیست؟ تا به حال چنین چیزی ندیده بودیم.))
بعد نور دختر پیامبر ص را آفرید، مانند قندیل کنار عرش آویزان کرد. از نور او آسمانهای هفتگانه و زمین روشن شد.
اسمش شد:(( زهراء س ))
خدا به فرشته ها گفت:(( به عزت و جلالم قسم! ثواب تسبیح و عبادت شما را تا روز قیامت برای دوستداران این زن و پدر او و شوهر او و فرزندان او قرار می دهم.))

*************

پیامبر ص نشسته بود بین اصحابش. گفت:(( خدا نور فاطمه س را خلق کرد قبل از آنکه آسمان و زمین را بیافریند.))
یکی گفت:(( یعنی فاطمه س مثل ما، انسان نیست؟))
پیامبر ص گفت:(( فاطمه س یک حوری است در سیمای انسان))
دیگری سوال کرد:(( یعنی چه؟))
پیامبر ص جواب داد:(( خدا فاطمه س را از نور خودش آفرید، پیش از آنکه آدم را خلق کند...))
یکی دیگر از صحابه پرسید:(( پیش از خلقت آدم، نور فاطمه س کجا بود؟!))
پیامبر ص گفت:(( توی حقّه ای زیر ساق عرش))
پرسید:(( غذایش چه بود؟!))
پیامبر ص گفت:(( خوراکش تسبیح و تقدیس خدا و لا اله الا الله و الحمدلله بود...))

زنان مکه با او قطع رابطه کردند، به خانه شان نمی رفتند، سلام و علیک هم نمی کردند، مواظب بودند کسی به او سر نزند اما،
از همه تنهایی ها در آمد وقتی فاطمه س را حامله شد.
در رحم شده بود هم زبانش. خدیجه س به شوهرش چیزی نگفته بود.
یک روز که پیامبر ص آمد، دید دارد با خودش حرف می زند،
جبرییل ع نازل شد:(( خدیجه دختری را حامله است، که نسل تو از اوست.))

*************

سال پنجم بعثت، موقع وضع حمل، خدیجه فرستاد پی چند تا از زن های قریش اما، هیچ کدام حاضر نشدند بیایند.
پیغام داده بودند:(( آن روز که به تو گفتیم با محمد ازدواج نکن، برای حالا بود.))
خدیجه س از درد به خود می پیچید که چند تا زن وارد اتاق شدند. نشستند اطراف رختخواب . چهار زن گندمگون، بلند بالا و با وقار.
خدیجه س بهت زده نگاه می کرد، یکی از آن ها گفت:
(( نترس ما از طرف خدا برای کمک به تو آمده ایم. من ساره، همسر ابراهیم هستم،
آن یکی آسیه ، دختر مزاحم است. سمت راستی، مریم دختر عمران و مادر عیسی است. نفر چهارم کلثوم خواهر موسی است.))
کمک کردند فاطمه س به دنیا آمد، با آب کوثر او را غسل دادند.
نوزاد به حرف آمد:
(( اشهد ان لا اله الا الله و انّ ابی رسول الله سید الانبیاء و انّ بعلی سیّد الاوصیاء و ولدی ساده الاسباط.))
به همه زنان بهشتی سلام کرد. هر کسس را با اسمش.

*************

پیامبر ص فرمود:(( روز قیامت در تنگنای جمعیت محشر، منادی ندا می دهد که ای مخلوقات! چشم هایتان را ببندید تا فاطمه س دختر محمد ص بگذرد.))

پیامبر ص که به مدینه هجرت کرد، فاطمه س را سپرد به همسرش، امّ سلمه. فکر کرد فاطمه س را به او سپرده اند تا راه و رسم زندگی بیاموزدش.
بعد ها گفت:(( به خدا قسم! فاطمه س ادبش از من خیلی بیشتر بود.))

**********

کار هر روزشان این شده بود که اذیتش کنند.
فاطمه س می آمد از روی سرش، شکمبه ها و خاکروبه هایی را که ریخته بودند بر می داشت.
بعد دست می کشید سرو صورت بابا را پاک می کرد.
همه می دانستند مادرِ پدرش است؛
از محمّد ص شنیده بودند که صدایش می زند: (( امّ ابیها)).

صد تا شتر سیاه ِ آبی چشم که بارشان پارچه های کتانی اعلای مصری باشد با ده هزار دینار طلا، مِهر فاطمه می کنم، او را به من بدهید.
عبدالرحمن بن عوف می گفت.
پیامبر ص نپذیرفت. ناراحت شد،
از اینکه آمده بود مالش را به رخ بکشد.
قبل از او به ابوبکر و عمر هم جواب رد داده بود.
گفته بود:(( فاطمه س هنوز کوچک است.
تازه انتخاب همسر او با خداست.))

**************

پیامبر ص گفته و نگفته، اسمشان را که می شنید،
اخم هایش در هم گره میخورد.
رو ترش کردن،پیام رد فاطمه س بود که هر بار خواستگاران بیچاره را دست از پا درازتر می فرستاد پی کارشان.
این بار تا پیامبر ص بگوید کی به خواستگاری آمده، فاطمه س بلند شد عبای پدر را گرفت.
نعلینش را در آورد. آب ریخت، بابا وضو بگیرد.
_ فاطمه...!
_ جانم، جانم! پیامبر خدا چه کار دارند؟
_ علی ع را که می شناسی، دعای من هم برای تو،
ازدواج با بهترین خلق خدا بوده است. نظرت چیست؟
از تکبیر پیامبر ص ، دل علی ع هم در آن اتاق شاد شد:
(( همین سکوت دخترم نشانه اقرار و رضایت اوست.))

جمع شده بودند برای تعیین مهریه ی فاطمه س.
علی ع گفت: (( شما که از زندگی من بی خبر نیستید.
هرچه دارم تقدیمش می کنم. شمشیر، قاطر و زره ام))
پیامبر ص گفت:(( شمشیرت را برای جنگ با مشرکین لازم داری.
قاطر را هم برای آب کشی و مسافرت. می ماند زره.))
زره را فروخت 400 درهم. یک دست لباس کتانی، یک پوست گوسفند دباغی نشده و... شد مهریه ی فاطمه س .

**************
روز قیامت می گویند:(( این الفاطمیّون؟))
کجایند آن ها که متصل به ولایت حضرت زهرایند؟
سپس مانند مرغی که دانه را از زمین بر می چیند، دوستداران فاطمه س از صحرای محشر جمع می شوند. به آن ها می گویند:
(( دوستان شما چه کسانی اند؟))
پس دوستانِ دوستداران فاطمه س هم بخشیده می شوند.
از آن ها هم همین سوال را می پرسند.
سپس دوستانِ دوستانِ دوستداران فاطمه س هم بخشیده می شوند...

خبر خواستگاری و مقدار مهریه دهان به دهان توی شهر پخش شد.
بعضی از بزرگان قریش آمدند پیش پیامبر ص
گفتند:(( دخترت را با مهریه خیلی کم به علی دادی؟))
پیامبر ص گفت:(( آن که به علی ع دختر داد من نبودم، خدا بود،
صیغه عقد فاطمه س را جبرییل پیشاپیش خوانده.
رو به روی صف ملائکه توی آسمان چهارم.))

************

یک پیراهن و یک روسری، حوله، دو تا کوزه و آفتابه سفالی، دو تا تشک کتانی، چهار تا بالش پر شده با برگ درخت خرما، پرده پشمی، یک حصیر،
آسیاب دستی، تشت مسی، یک ظرف و بادیه و مشک چرمی.
تکه پوستی هم که از زیر اندازهای خانه بود.
قرار شد طرف پشمش هنگام خواب بشود رختخواب تازه عروس و داماد.
اصحاب با چشمان گرد شده نگاه می کردند جهیزیه ی دردانه ی پیامبر ص را.

پیامبر ص گفت:(( گوشت و نان ولیمه عروسی از ما،
خرما و روغن هم با علی ع ))
پدرِ عروس آستینش را بالا زد. خرما و روغن را مخلوط کرد، بعد هم کشک.
گوسفند چاق و چله ای هم فرستاد سر بریدند، نان فراوانی هم پختند.
پیامبر ص به دامادش گفته بود:
(( هر کسی را می خواهی دعوت کن.))

*************

دلش نیامد فقط بعضی ها را دعوت کند.
رفت مسجد و همه را دعوت کرد.
مسجد پر شد از جمعیت.
جای نشستن نبود. سر تا سر مسجد را سفره پهن کردند.
علی ع نگران بود، پیامبر ص گفت:
(( دعا می کنم خدا به غذا برکت دهد.))
دسته ای می آمدند، سیر غذا می خوردند، می رفتند.
بعد دسته ای دیگر.
بیشتر از چهار هزار نفر ولیمه عروسی فاطمه س را خوردند.
مقداری هم برای خانواده هاشان برداشتند. باز هم غذا بود.
غروب که شد، به زنها گفت عروس را تکبیر گویان تا خانه همراهی کنند.

موضوع قفل شده است