السلام علی سید البطحاء ابی طالب -ویژه نامه رحلت پدر مولایمان علی (ع)

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
السلام علی سید البطحاء ابی طالب -ویژه نامه رحلت پدر مولایمان علی (ع)


[="DarkGreen"]ابـوطالب , فرزند عبدالمطلب و پدر بزرگوار اميرمؤمنان على عليه السلام و عموى پيامبر گرامى صـلى اللّه عليه و آله از ديدگاه شيعه , مردى مومن به رسالت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و در همه مشكلات و تنگناهاى صدر اسلام يار و ياور پيامبربوده است . خـانـواده ابـوطـالب وى در خانه اى چشم به جهان گشود كه سرپرستى آن را جد پيامبر صلى اللّه عـلـيه و آله و قهرمان پيروان مكتب ابراهيم خليل يعنى عبدالمطلب بر عهده داشت و بااندك كـاوشـى در تـاريـخ جـزيـره الـعـرب , روشـن مـى شود كه عبدالمطلب در بحرانى ترين شرايط و خطرناكترين برهه از زندگانى خويش , دست از خدا پرستى و حمايت از آيين توحيد برنداشت . آنـگـاه كـه ابرهه , لشكرى گران از فيل سواران برانگيخت و به قصدويران نمودن كعبه , به سوى مـكـه حـركـت نـمـود , در مـيـان راه , برخى از شتران عبدالمطلب را مصادره كرد , هنگامى كه عـبـدالمطلب به منظور باز ستاندن شتران خودنزد وى آمد , ابرهه با شگفتى پرسيد : چرا به جاى درخـواست بازگرداندن شتران خويش , خواهان بازگشت لشكر من و چشم پوشى از ويران كردن خانه كعبه نشدى ؟عبدالمطلب با روحى سرشار از ايمان و اعتماد به خدا , پاسخ داد : انا رب الابل و للبيت رب يمنعه [ يحميه ] . (1)- مـن صاحب شترانم هستم و اين خانه - كعبه - نيز صاحبى دارد كه از آن , پاسدارى و حمايت خواهد نمود . آنـگاه به سوى مكه روان گرديد تا در كنار كعبه در حالى كه حلقه در آن را در دست گرفته بود , چنين گفت :يا رب لا ارجولهم سواكا يا رب فامنع منهم حماكاان عدو البيت من عاداكا امنعهم ان يخربوا فناكا (2)- پروردگارا من به كسى جز تو اميد ندارم . خدايا حرم امن خود را از اين دشمنان نگهبان باش . دشمنان اين خانه با تو درستيزند , آنان را از ويران كردن خانه خويش باز دار . ايـن سـخـنـان شـيـوا و امـثال آن گواه روشنى بر خدا پرستى و ايمان استوار عبدالمطلب -پدر بزرگوار ابوطالب - است . و لذا يعقوبى در تاريخ خود پيرامون عبدالمطلب ,چنين مى نگارد : رفض عباده الاصنام و وحداللّه عزوجل (3)- عبدالمطلب از پرستش بتها دورى جست و به خداى يگانه معتقد بود . اكـنـون بـبـيـنـيـم ايـن پدر خداپرست و مومن درباره فرزند خود - ابوطالب - چگونه مى انديشد :ابوطالب از ديدگاه عبدالمطلب از لابلاى فرازهاى تاريخ , به خوبى روشن مى گردد كه برخى از پيشگويان روشن ضمير ,عبدالمطلب را از آينده درخشان پيامبر گرامى و نبوت وى , آگاه ساخته بودند . هـنـگـامـى كـه سـيـف بـن ذى يـزن زمام حكومت حبشه را بدست گرفت , عبدالمطلب در راس هـيـاتـى بر وى وارد گرديد و پس از ايراد نطقى شيوا , فرمانرواى حبشه به وى مژده داد كه پـيـامـبـرى گـرانقدر در خاندان تو پا به عرصه وجود نهاده است و سپس در موردويژگى هاى او چنين گفت : اسمه محمد صلى اللّه عليه [ و آله ] و سلم - يموت ابوه و امه و يكفله جده وعمه . (4)نام او محمد است و پدر و مادر وى مى ميرند و جد و عمويش سرپرستى وى را بعهده مى گيرند . آنگاه در توضيح بيشتر صفات اين پيامبر آينده چنين افزود : يعبد الرحمن - و يدحض الشيطان و يخمد النيران و يكسر الاوثان . قوله فصل وحكمه عدل و يامر بالمعروف و يفعله و ينهى عن المنكر و يبطله . (5)- خداى يگانه و رحمان را مى پرستد و شيطان را بازمى دارد و آتش را خاموش مى سازدو بتها را درهم مى شكند . سخن او ملاك تشخيص حق از باطل و فرمان وى بر اساس عدل است . مـردم را بـه نيكى فرا مى خواند و خود نيز نيكوكار است , و آنان را از بدى باز مى دارد و زشتى ها را مى زدايد . سپس عبدالمطلب گفت : انك لجده يا عبدالمطلب غير كذب . (6)- بى شك , تو جد آن پيامبرى . عـبـدالمطلب پس از شنيدن اين مژده روح افزا , سجده شكر نمود و شرح حال آن مولودمبارك را چـنـيـن بـيـان داشـت : انه كان لى ابن و كنت به معجبا و عليه رقيقا و انى زوجته - كريمه من كـرائم قومى آمنه بنت وهب بن عبد مناف ابن زهره فجاءت بغلام فسميته محمدا مات ابوه وامه و كفلته انا و عمه [ يعنى ابا طالب ] . (7)- فرزندى داشتم كه بسيار مورد علاقه من بود , بانويى گرامى را به نام آمنه دختر وهب بن عبد مناف , به عقد ازدواجش درآوردم . آن بـانـو , پـسـرى بـه دنيا آوردكه وى را محمد ناميديم , پس از چندى پدر و مادر او از دنيا رخت بربستند و من وعموى او - ابوطالب - سرپرستى وى را بر عهده گرفتيم . از ايـن سخنان چنين برمى آيد كه عبدالمطلب از آينده درخشان آن كودك يتيم آگاه بوده است و لـذا درصـدد بـرآمـد تـا پس از خويش , سرپرستى او را به - گرامى ترين فرزندان خود ابوطالب - واگذار نمايد و ديگران را از اين سعادت بى مانند , محروم كند . از اينجا معلوم مى شود كه ابوطالب در چشم انداز پدر مومن و موحد خويش , از چنان مرتبه ايمان و وارستگى برخوردار بوده كه تنها او شايستگى سرپرستى پيامبر گرامى را داشته است . (8) ايـنـك بـه مـنـظور توضيح بيشتر , دلائل روشن ايمان ابوطالب رابرمى شماريم :دلائل ايمان ابوطالب 1 - آثار ادبى و علمى ابوطالب دانشمندان و مورخان اسلامى , قصائد شيوايى را از ابوطالب حـكايت كرده اند كه ازلابلاى آن آثار بلند علمى و ادبى , مى توان به ايمان راستين وى پى برد و ما ازمـيـان آن آثار انبوه , به برخى از آنها اشاره مى كنيم [/]


[="Indigo"]:ليعلم خيار الناس ان محمدا نبى كموسى و الـمـسـيـح ابـن مـريم اتانا بهدى مثل ما اتيا به فكل بامر اللّه يهدى و يعصم (9)- مردمان شريف و بـزرگـوار بـايـد بـدانـند كه محمد صلى اللّه عليه و آله بسان موسى وعيسى پيامبر است و همان روشـنـايـى آسمانى كه آن دو داشتند , او نيز دارد , پس همه پيامبران الهى به فرمان خدا مردم را هدايت نموده و از گناه باز مى دارند . الم تعلموا انا وجدنا محمدا رسولا كموسى خط فى اول الكتب و ان عليه فى العباد محبه و لا حيف فـيمن خصه اللّه بالحب (10)- آيا نمى دانيد كه محمد صلى اللّه عليه و آله را پيامبرى مانند موسى يافتيم كه در كتابهاى آسمانى بيان گرديده ؟ مردم او را دوست مى دارند و نبايد در مورد كسى كه خداى بزرگ , دوستى وى را در دل ها قرار داده است , ستم روا داشت . لـقـد اكـرم اللّه النبى محمدا فاكرم خلق اللّه فى الناس احمدو شق له من اسمه ليجله فذو العرش مـحـمـود و هـذا محمدا (11)- خداى بزرگ , پيامبر خود محمد را گرامى داشت , بر اين اساس , گرامى ترين آفريده خدا احمد است . خـداونـد نـام پيامبر را از نام خود مشتق فرمود تا از مقام وى تجليل نمايد , پس پروردگار صاحب عرش , محمود ( ستوده ) و پيامبر او احمد( بسيار ستايشگر ) است . و اللّه لـن يـصلوا اليك بجمعهم حتى اوسد فى التراب دفينافاصدع بامرك ما عليك غضاضه وابشر بذلك و قرمنك عيوناو دعوتنى و علمت انك ناصحى و لقد دعوت و كنت ثم اميناو لقد علمت بان ديـن مـحـمـد (ص ) مـن خير اديان البريه دينا (12)- اى رسول خدا , هرگز دشمنان به تو دست نخواهند يافت تا آنگاه كه من در بسترخاك بيارمم , پس بى باك باش و آنچه را بدان مامورى آشكار ساز و مژده ده و چشمهارا روشنى بخش . تو مرا به آيين خود فرا خواندى و من مى دانم كه تو خيرخواه من هستى و در دعوت خويش , استوار و درسـتـكـارى , و مـن به روشنى دانستم كه آيين محمد صلى اللّه عليه و آله بهترين اديان جهان است . يـا شاهد اللّه على فاشهد انى على دين النبى احمدمن ضل فى الدين فانى مهتدى (13)- اى گواه خـدا بـر مـن , به ايمان من به آيين رسول خدا - محمد - صلى اللّه عليه وآله گواهى ده , هر كس گمراه باشد , من اهل هدايت هستم . و : ابوطالب در واپسين روزهاى زندگانى پر بار خويش , بزرگان قريش را در ابياتى كه مى آوريم , به حمايت كامل از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله سفارش نمود : اوصى بنصر نبى الخير اربعه ابنى عـليا و شيخ القوم عباساو حمزه الاسد الحامى حقيقته و جعفرا ان تذودا دونه الناساكونوا فداء لكم امـى و مـا ولدت فى نصر احمد دون الناس اتراسا (14)- چهارتن را به يارى پيامبر نيكى , سفارش مـى نـمـايـم : فرزندم على و بزرگ قبيله ماعباس , و شير خدا حمزه كه هماره از پيامبر گرامى , حـمـايـت نموده و ( فرزندم )جعفر را تا او را يار و ياور باشيد و شما - كه عزيزان من فدايتان باد - هميشه براى رسول خدا در برابر دشمنان , چون سپرها باشيد . هر انسان با انصاف و وارسته , با مشاهده اين همه آثار ادبى شيوا , كه با صراحت كامل بيانگر عقيده و ايـمـان ابـوطالب به خداى يگانه و رسالت پيامبر گرامى صلى اللّه عليه و آله مى باشد , به سخن شيعه مبنى بر ايمان راستين وى پى مى برد و براتهامات بى پايه اى كه برخى نويسندگان با اهداف سياسى ويژه اى , بر مومن قريش وعموى پيامبر خدا و پاسدار بزرگ شريعت در شرايط دشوار صدر اسلام , واردآورده اند , تاسف مى خورد . 2 - طـرز رفـتـار ابـوطـالـب بـا پـيـامـبـر بيانگر ايمان اوست همه تاريخ نگاران مشهور اسلامى , فداكارى هاى بى نظير او از ساحت مقدس رسول خدا رايادآور شده اند كه خود دليلى است گويا بر اعتقاد راسخ وى . ابـوطـالـب بـه منظور حمايت از اسلام و حراست از پيامبر صلى اللّه عليه و آله سه سال آوارگى و زنـدگـى در شـعـب ابـى طـالـب را در كنار رسول خدا , بر رياست قريش ترجيح داد و تا پايان مـحـاصره اقتصادى مسلمانان , در كنار آن باقى ماند و همه مشكلات رادر آن شرايط طاقت فرسا تحمل نمود . عـلاوه بـر ايـن , ابـوطالب فرزند گرامى خود , على عليه السلام را به همراهى و همگامى كامل با رسول خدا فرا خواند و از وى خواست تا در همه شرايط دشوار صدر اسلام ,ملازم آن حضرت باشد . ابـن ابى الحديد معتزلى , در شرح نهج البلاغه , اين سخن را از ابوطالب حكايت نموده كه به فرزند خـود - عـلـى عـليه السلام - فرمود : رسول خدا تو را تنها به نيكى دعوت مى نمايد , پس همواره ملازم و همراه اوباش . (16)[/]


[="DarkGreen"]16)روشن است كه اين همه خدمات ارزنده ابوطالب به پيامبر صلى اللّه عليه و آله وفداكارى هاى بى شائبه وى در دفاع از حريم مقدس اسلام , بارزترين گواه بر ايمان اواست . بـر اين اساس , دانشمند بزرگ مسلمان - ابن ابى الحديد - پيرامون نقش حياتى وجودابوطالب در حـفـظ و حـراسـت از رسـول خدا و آيين پاك وى , چنين مى سرايد : و لولا ابوطالب و ابنه لما مثل الـديـن شـخـصـا فقامافذاك بمكه اوى و حامى و هذا بيثرب جس الحماماو ما ضر مجد ابى طالب جـجـهول لغى او بصير تعامى (17)- هرگاه ابوطالب و فرزند وى نبودند , هرگز آيين اسلام قوام نمى يافت . او در مكه به پيامبر صلى اللّه عليه و آله پناه داد و حمايت نمود و فرزند وى در يثرب ,( در راه يارى رسول خدا ) در گردابهاى مرگ فرو رفت . هـيچكس نمى تواند به شكوه ابوطالب , خللى رساند , نه جاهلان بيهوده گو و نه آگاهانى كه خود را به نادانى مى زنند . 3 - وصـيـت ابـوطالب گواهى است روشن بر ايمان اومورخان مشهور جهان اسلام مانند حلبى شافعى در سيره خود و محمد ديار بكرى در تاريخ الخميس , آخرين سخنان ابوطالب را چنين آورده اند كه قوم خود را به يارى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرا مى خواند: يا معشر قريش كونوا له ولاه , و لحزبه حماه , و اللّه لا يسلك احد منكم سبيله الارشد و لا ياخذ احدا يهديه الا سعد , و لو كان لنفسى مده و لاجلى تاخر لكففت عنه الهزائز و لدفعت عنه الدواهى . ثم هلك . (18)- اى خـويـشـاوندان من , دوستدار و پيرو محمد باشيد و از حزب او ( اسلام ) حمايت كنيد به خدا قسم هر كه از نور هدايت او پيروى نمايد , سعادتمند مى گردد . اگـرزنـدگانى من ادامه مى يافت و اجل مرا مهلت مى داد , بى ترديد گرفتارى ها و سختى ها رااز وى برطرف مى ساختم . اين را گفت و جان به جان آفرين تسليم نمود . 4 - مـحبت رسول خدا نسبت به ابوطالب , گواه بر ايمان اوست رسول خدا صلى اللّه عليه و آله در مناسبتهاى گوناگون از عموى خود - ابوطالب -تجليل مى نمود و دوستى خويش را نسبت به وى ابراز مى داشت كه تنها به دو نمونه ازآنها اشاره مى نماييم :الف : گروهى از مورخان , روايت زيرا را حـكايت نموده اند كه پيامبر گرامى به عقيل بن ابى طالب فرمود : انى احبك حبين حبا لقرابتك منى و حبا لما كنت اعلم من حب عمى اياك . (19)- مـن تـو را به دو جهت دوست مى دارم ; يكى به خاطر خويشاونديت با من و ديگرى به خاطر اين كه مى دانم عموى من ( ابوطالب ) تو را دوست مى داشت . ب : حـلـبـى نـيز در سيره خود از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله چنين روايت مى كند كه از مقام عـمـوى خـود ابوطالب تجليل مى نمايد: ما نالت قريش منى شيئا اكرهه ( اى اشد الكراهه ) حتى مات ابوطالب . (20)- تا ابوطالب زنده بود , كفار قريش نتوانستند مرا به سختى آزار رسانند . روشن است كه محبت پيامبر گرامى صلى اللّه عليه و آله در مورد ابوطالب و تجليل ازمقام شامخ وى , گـواه روشنى است بر ايمان بى شائبه او ; زيرا رسول خدا بنابر نص آيات قرآن , تنها مومنان را دوست مى دارد و نسبت به كافران و مشركان سخت گيرمى باشد . قرآن مجيد در اين زمينه مى فرمايد: محمد رسول اللّه و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم . (21)- مـحـمـد پـيـامـبـر خـدا اسـت و كـسـانـى كـه بـا وى هستند , با كافران سخت گير و با همديگرمهربانند . و در جاى ديگر مى فرمايد : لا تجد قوما يومنون باللّه و اليوم الاخر يوادون من حاد اللّه و رسوله و لو كانواآباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب فى قلوبهم الايمان 000 . (22)- هرگز مردمى را كه به خدا و پيامبر او ايمان دارند , چنين نخواهى يافت كه دشمنان خدا و رسـول را دوسـت بـدارنـد هر چند آن دشمنان , پدران يا فرزندان يابرادران و يا خويشاوندان آنان باشند . آنها هستند كه خدا بر دلهايشان , سطورايمان را نگاشته است . (23)بـا در نـظـر گرفتن آيات ياد شده و مقايسه آنها با محبت پيامبر گرامى نسبت به ابوطالب و تـجـلـيـل از وى درمناسبتهاى گوناگون , ترديدى نمى ماند كه ابوطالب داراى - مرتبه والايى از ايمان به خدا و پيامبر صلى اللّه عليه و آله بوده است . 5 - گواهى صحابه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله گروهى از صحابه پيامبر صلى اللّه عليه و آله بر ايـمـان راسـتين ابوطالب گواهى داده اند كه برخى از آن موارد را يادآور مى شويم :الف : آنگاه كه شخصى ناآگاه در حضور اميرمومنان عليه السلام به مقام ابوطالب اتهام ناروايى زد , آن حضرت در حـالـى كـه آثار خشم در چهره اش ظاهر گشت , فرمود : مه , فض اللّه فاك , و الذى بعث محمدا بالحق نبيا لو شفع ابى فى كل مذنب على وجه الارض لشفعه اللّه .[/]


[="Purple"] (24)- سـاكـت باش , خدا دهانت را بشكند , سوگند به خدايى كه محمد صلى اللّه عليه و آله را به پـيـامـبـرى بـرانگيخت , اگر پدرم - ابوطالب - بخواهد شفاعت هر گنهكارى را برعهده بگيرد , خداوند او را شفيع مى گرداند . و در جاى ديگر مى فرمايد : كان و اللّه ابوطالب عبد مناف بن عبدالمطلب مومنا مسلما يكتم ايمانه مخافه على بنى هاشم ان تنابذها قريش . (25)- به خدا سوگند , ابوطالب , عبد مناف بن عبدالمطلب , مومن و مسلمان بود و ايمان خود را بر كفار قريش پنهان مى داشت تا با بنى هاشم دشمنى نكنند . ايـن سخنان امام على عليه السلام نه تنها ايمان نيرومند ابوطالب را تاييد مى كندكه وى را از زمره اولياى الهى به شمار مى آورد كه به اذن خدا مى توانند شفيع ديگران گردند . ب : ابوذر غفارى در مورد ابوطالب چنين مى گويد: و اللّه الذى لا اله الا هو ما مات ابوطالب رضى اللّه عنه حتى اسلم . (26)- سـوگـنـد بـه خـداوندى كه جز او خدايى نيست , ابوطالب رخت از جهان نبست مگر اين كه اسلام را اختيار نمود . ج : از عباس بن عبدالمطلب و ابوبكر بن ابى قحافه نيز با اسانيد فراوانى , چنين روايت شده است: ان ابا طالب ما مات حتى قال : لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه . (27)- ابوطالب از دنيا نرفت مگر اين كه گفت : لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه . 6 - ابوطالب از ديدگاه اهل بيت همه امامان اهل بيت , به ايمان استوار ابوطالب تصريح نموده و در مناسبت هاى گوناگون به دفاع از اين يار فداكار پيامبر گرامى برخاسته اند , و ما تنها به دونمونه از آن مـوارد , اشـاره مى كنيم :الف : امام باقر عليه السلام مى فرمايد : لو وضع ايمان ابى طالب فى كفه ميزان و ايمان هذا الخلق فى الكفه الاخرى لرجح ايمانه . (28)- اگـر ايـمـان ابـوطالب را در يك كفه ترازو و ايمان مردم را در كفه ديگر قراردهند , ايمان ابوطالب فزونى خواهد داشت . ب - امـام صـادق عـليه السلام از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله نقل مى كند : ان اصحاب الكهف اسـروا الايـمـان و اظهروا الكفر فاتاهم اللّه اجرهم مرتين , و ان اباطالب اسر الايمن و اظهر الشرك فاتاه اللّه اجره مرتين . (29)- اصـحـاب كهف , ايمان خويش را ( به خاطر برخى مصالح ) پنهان نمودند و به ظاهروانمود كـردنـد كه كافر هستند , پس خداوند دوبار به آنان پاداش داد و ابوطالب نيزايمان و اسلام خود را پـنـهـان نـگـاه داشت و ( به سبب مصلحتى ) اظهار شرك نمود , پس خداوند دوبار به وى پاداش عنايت فرمود . از مـجـموع دلايل ياد شده , بسان آفتاب روشن مى گردد كه ابوطالب از مقامات ياد شده در زير , برخوردار بوده است . 1 - ايمان نيرومند به خدا و پيامبر گرامى . 2 - يارى و حمايت بى شائبه از رسول خدا و فداكارى در راه اسلام . 3 - محبوبيت كم نظير نزد پيامبر گرامى . 4 - برخوردارى از مقام شفاعت در نزد خداوند . و بدين سان بى پايگى اتهامات ناروايى كه به وى نسبت مى دهند , به ثبوت مى رسد . از آنـچـه بـيـان گرديد , چهره دو حقيقت بر ما آشكار مى شود :1 - ايمان ابوطالب , مورد پذيرش رسول خدا صلى اللّه عليه و آله صحابه پيامبر ,اميرمومنان و پيشوايان اهل بيت مى باشد . 2 - اتـهـامات ناروايى كه به وى نسبت داده اند , پايه و اساسى ندارد و تنها به خاطر برخى از اهداف سـياسى و با تحريك گروهى از پادشاهان بنى اميه و بنى عباس , كه همواره با اهل بيت و فرزندان ابوطالب در ستيز بوده اند , انجام گرفته است . ايـنك شايسته مى دانيم بارزترين دستاويزى را كه به منظور درهم شكستن شخصيت آن يارديرين پيامبر به كار گرفته اند و به حديث ضحضاح مشهور است را مورد بررسى قرار دهيم و در پرتو آيـات شريفه قرآن و سنت مسلم پيامبر صلى اللّه عليه و آله وبينش عقل سليم , دلايل بى پايگى آن را از نـظـر شـما بگذرانيم :بررسى حديث ضحضاح برخى از نويسندگان ; مانند بخارى و مسلم به نـقـل از راويـانى چون سفيان بن سعيدثورى و عبدالملك بن عمير و عبدالعزيز بن محمد دراوردى و لـيـث بن سعد دو سخن ياد شده در زير را به پيامبر گرامى نسبت داده اند :الف : وجدته فى غمرات من النار فاخرجته الى ضحضاح . - او ( ابوطالب ) را در انبوهى از آتش يافتم , پس وى را به ضحضاح (30)( پاياب ) منتقل نمودم . ب : لعله تنفعه شفاعتى يوم القيامه فيجعل فى ضحضاح من النار يبلغ كعبيه يغلى منه دماغه . - شـايـد در روز رسـتاخيز , شفاعت من به او - ابوطالب - سودى رساند پس در پايابى از آتش قرار گيرد , كه گودى آن تا برآمدگى پاهاى وى مى رسد ; بطورى كه مغز او به جوش مى آيد . (31)گـرچـه انـبـوه روايات و دلايل روشن ايمان ابوطالب , كه بيان گرديد , بى پايگى اين افترا و تـهـمت بزرگ ( حديث ضحضاح ) را اثبات مى نمايد , ليكن به منظور روشن تر شدن مساله , در دو زمينه به بررسى حديث ضحضاح مى پردازيم :1 - بى پايگى اسناد آن . 2 - مـخـالـفـت مـتـن آن بـا كتاب خدا و سنت پيامبر صلى اللّه عليه و آله بى پايگى اسناد حديث ضـحـضاح چنانكه بيان گرديد , راويان حديث ضحضاح عبارتند از : سفيان بن سعيد ثورى و عبدالملك بن عمير و عبدالعزيز بن محمد دراوردى و ليث بن سعد . ايـنـك با استناد به سخنان دانشمندان علم رجال اهل سنت كه احوال محدثان را بيان مى نمايند , وضعيت آنان را مورد تحقيق قرار مى دهيم :الف : سفيان ابن سعيد ثورى . ابوعبداللّه محمد بن احمد بن عثمان ذهبى , دانشمند معروف علم رجال از اهل سنت پيرامون وى چنين مى گويد : كان يدلس عن الضعفاء .[/]


[="DarkGreen"] (32)- سفيان بن ثورى احاديث جعلى را از راويان ضعيف حكايت مى كرد . ايـن سـخـن گواه روشنى است بر وجود تدليس و روايت نمودن از ضعفا و يا افراد مجهول توسط سفيان ثورى ; بطورى كه احاديث وى از درجه اعتبار ساقط مى گردد . ب : عبدالملك بن عمير . ذهبى درباره وى مى گويد : طال عمره وساء حفظه . قال ابوحاتم . ليس بحافظ , تغير حفظه . و قـال احـمـد :ضـعـيف يخلط , و قال بن معين : مخلط , و قال ابن خراش : كان شعبه لا يرضاه و ذكرالكوسج عن احمد انه ضعفه جدا . (33)- عمر وى طولانى گشت و حافظه او دچار اختلال شد . ابـوحـاتـم مـى گويد : توان حفظ ونگهدارى حديث را نداشت و نيروى حافظه وى نيز دگرگون گرديد . احمد بن حنبل نيزمى گويد : عبدالملك ابن عمير , ضعيف و پر غلط است - ( يعنى روايات بى پايه و جعلى نقل مى كند ) ابن معين مى گويد : وى احاديث نادرست را با احاديث صحيح درهم آميخته است . ابن خراش مى گويد : شعبه نيز از وى راضى نبوده است . كوسج از احمدبن حنبل حكايت نموده كه عبدالملك بن عمير را بشدت تضعيف كرده است . از مجموعه اين سخنان , استفاده مى شود كه عبدالملك بن عمير داراى صفات زيربوده است :1 - بـى حافظه و فراموشكار2 - ضعيف ( در اصطلاح علم رجال ) يعنى كسى كه نمى توان به روايات وى اعتمادنمود . 3 - پر غلط . 4 - مخلط ( كسى كه روايات نادرست را با روايات صحيح مخلوط مى كند ) . روشـن اسـت كـه هـر يـك از صـفات ياد شده , به تنهايى بر بى پايگى احاديث عبدالملك بن عمير گواهى مى دهد , در حالى كه تمام اين نقاط ضعف در ودى گرد آمده است . ج : عـبدالعزيز بن محمد دراودى دانشمندان علم رجال از اهل سنت , او را فراموشكار و بى حافظه دانسته اند كه نمى توان به روايات او استدلال نمود . احمد بن حنبل , پيرامون دراوردى مى گويد : اذا حدث من حفظه جاء ببواطيل . (34)- هرگاه از حفظ روايت نمايد , سخنان بى پايه و نامربوط ارائه مى دهد . ابوحاتم نيز درباره وى مى گويد : لا يحتج به (35)- به سخن او , نمى توان استدلال كرد . ابوزراعه نيز , وى را سيى ء الحفظ يعنى بد حافظه معرفى نموده است . (36)د : لـيث بن سعدبا مراجعه به كتب علم رجال اهل سنت , بخوبى معلوم مى شود همه راويانى كه نام آنان ليث است , افرادى ناشناخته و مجهول يا ضعيف هستند كه نمى توان به احاديث آنان , اعتماد و استدلال نمود . (37)و ليث بن سعد نيز يكى از آن افراد ضعيف و بى مبالات بوده كه در شنيدن حديث وكسانى كه از آنان روايت نموده , سهل انگارى كرده است . يحيى بن معين , در مورد وى مى گويد : انه كان يتساهل فى الشيوخ و السماع . (38)- لـيـث بـن سـعـد , در مـورد كسانى كه از آنان روايت نموده و همچنين در شنيدن حديث ,مسامحه كرده است . نـبـاتـى نيز وى را از جمله ضعيفان , دانسته و نام او را در كتاب خود التذليل على الكامل كه تنها راويان ضعيف را معرفى مى كند , بيان نموده است . (39)از مـجموع آنچه گفته شد , معلوم مى گردد كه راويان اصلى حديث ضحضاح , درنهايت ضعف بوده و نمى توان به احاديث آنان اعتماد كرد . مـتـن حديث ضحضاح , با كتاب و سنت , ناسازگار است در حديث ياد شده به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله چنين نسبت داده اند كه آن حضرت ابوطالب را از انبوه آتش دوزخ , به پايابى از آتش , منتقل نموده و بدين سان , موجب تخفيف عذاب وى گرديده و يا آرزو نمود تا در روز رستاخيز از وى شـفـاعـت نـمـايـد , در حـالـى كـه قـرآن مـجـيد و سنت پيامبر گرامى صلى اللّه عليه و آله تخفيف عذاب و شفاعت پيامبر را تنها براى مومنان و مسلمانان مى پذيرد . بـنـابـرايـن اگرابوطالب كافر بود , هرگز پيامبر صلى اللّه عليه و آله نمى توانست موجب تخفيف عذاب و يا شفاعت وى گردد . بدين سان , بى پايگى محتواى حديث ضحضاح - بنابر گفتار كسانى كه ابوطالب راكافر مى دانند - به ثبوت مى رسد . اينك دلائل روشن اين مساله را در پرتو كتاب خدا و سنت پيامبر گرامى صلى اللّه عليه و آله از نظر شـمـا مـى گـذرانيم :الف - قرآن كريم در اين زمينه مى فرمايد : و الذين كفروا لهم نار جهنم لا يقضى عليهم فيمتوا و لا يخفف عنهم من عذابهاكذلك نجزى كل كفور. (40)- آتـش دوزخ براى كافران است , نه مرگ آنان فرا مى رسد كه بميرند و نه عذاب آنان تخفيف داده مى شود . ما كافران را چنين كيفر مى دهيم . ب : سنت پيامبر صلى اللّه عليه و آله نيز شفاعت براى كافران را نفى مى كند :ابوذر غفارى از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله چنين آورده است كه : اعطيت الشفاعه و هى نائله من امتى من لايشرك باللّه شيئا . - شفاعت من به كسانى از امتم مى رسد كه مشرك نباشند . بـنـابراين , متن حديث ضحضاح نيز براساس سخن كسانى كه ابوطالب را كافرمى دانند , پايه و اساسى ندارند و با كتاب و سنت مخالف است . نـتـيـجـه در پـرتـو آنـچه گذشت , معلوم گرديد كه حديث ضحضاح هم از نظر سند و هم از جهت متن و محتوا , فاقد هرگونه اعتبار است و نمى توان به آن استدلال نمود . بدين سان , استوارترين دژى كه به منظور مخدوش ساختن ايمان نيرومند ابوطالب ,بدان پناهنده مـى شـونـد , فرو مى ريزد و چهره درخشان آن مومن قريش و يار ديرين پيامبر صلى اللّه عليه و آله همچنان پر فروغ و نورانى جلوه مى كند.
شيعه پاسخ مى دهد، حسينى نصب - سيد رضا 1 - كامل ابن اثير , ج 1 , ص 261 , ط مصر سنه 1348 ه . 2 - كامل ابن اثير , ج 1 , ص 261 , ط مصر سنه 1348 ه . 3 - تاريخ يعقوبى , ج 2 , ص 7 , ط نجف 4 - سيره حلبى , ج 1 , ط مصر , ص 136 و 137 و ط بيروت , ص 114 و 5115 - سـيـره حـلـبى ,
[/]

در سند روایت کفر ابو طالب ابوهریره قرار دارد در صورتی که ابوهریره در سال فتح خیبر ایمان آورد او کجا و وفات ابوطالب کجا؟

موضوع قفل شده است