حاج طیب حر انقلاب شد

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حاج طیب حر انقلاب شد

[h=1][/h]


[/HR]
در این تک‌نگاره می‌خواهم درباره فردی صحبت کنم که معروف به حر انقلاب شد و به درجه بالای شهادت رسید. طیب رضایی (حاج طیب) و شعبان جعفری (شعبان بی‌مخ) هر دو مثل هم بودند اما یکی ختم به خیر شد و شهادت نصیبش شد و دیگری در فلاکت فوت کرد.


[/HR]
بارها به جرم چاقوکشی به زندان افتاده بود و یک‌بار هم به بندرعباس تبعیدشده بود. در مراسم جشن تولد پسر محمدرضا پهلوی، «تمام چهارراه مولوی تا شوش را فرش پوش کرد و طاق نصرت بست». به دلیل اقداماتی که در 28 مرداد به نفع تاج‌وتخت انجام داده بود، همواره موردتوجه محمدرضا پهلوی بود و حتی یک تپانچه از شاه هدیه گرفته بود.
شهید حاج اسماعیل رضایی و شهید طیب حاج رضایی، از بارفروشان میدان بار تهران بودند که در برپایی قیام 15 خرداد 1342 نقش موثری داشتند. پس از واقعه 15 خرداد، طیب حاج رضایی به‌عنوان یکی از محرکین اصلی تحت تعقیب قرار گرفت به‌طوری‌که فرمانداری نظامی تهران طی گزارشی ویژه، به شاه اعلام کرد شخص طیب حاج رضایی مسئول اصلی این اقدامات است.
ازآن‌پس طیب حاج رضایی و اسماعیل رضایی دستگیر شدند و به مدت 5 ماه در زندان رژیم منفور پهلوی زیر شکنجه‌ها مقاومت کردند. پایمردی آنان به حدی بود که شهادت را بر عفو شاه خائن ترجیح دادند. شهید طیب که از کوثر وجود خمینی بت‌شکن سیراب شده و زنده دست روح خدا بود، در برابر همه شکنجه‌ها و سختی‌های زندان مقاومت کرد و مردانه ایستاد.
او حاضر نشد از راه جدیدی که انتخاب کرده بود جدا شود و علیه نهضت اسلامی موضعی بگیرد. به همین دلیل نیز وی به همراه اسماعیل رضایی، در دادگاه نظامی به اعدام محکوم و در یازدهم آبان 1342 تیرباران شدند. شهید حاج اسماعیل رضایی در ذیل ورقه دادگاه چنین نوشت: «اگر صدسال زندگی کنم، مرگ به این سعادتمندی نخواهم داشت چرا تقاضای عفو کنم و از این سعادت درگذرم؟ رژیم با معرفی، محاکمه و اعدام طیب حاج رضایی و برادرش اسماعیل رضایی که در بین مردم دارای نفوذ و محبوبیت بودند، قصد داشت تا قیام بزرگ مردمی و برخاسته از اعتقادات مذهبی مردم در 15 خرداد 42 را که درراه دفاع و حمایت از یک مرجع دینی ابرازشده بود، یک جنجال وابسته به بیگانه و ایادی وابسته آنان در داخل تلقی کرده و عاملان آن را مشتی فرصت‌طلب و قلدر معرفی کنید.»
طیب ساعاتی نصیری را سرکار گذاشته و به‌ظاهر قبول می‌کند که این حرف را بزند، اما شرط می‌گذارد که تنها در برابر (امام) خمینی می‌گویم

طیب حاج ‌رضایی فرزند حسینعلی در سال 1280 ش. در محله صام پزخانه «تهران» دیده به جهان گشود. پدرش از اهالی قزوین بود که به تهران مهاجرت کرده بود و ریاست بوته فروشی‌ها را بر عهده داشت، کار او تقسیم‌بندی بوته برای سوخت نانوایی‌ها بود. طیب از همان اوان جوانی به جرگه باستانی‌کاران و لوطیان پیوست و پس از بازگشت از خدمت سربازی نامش بر سر زبان‌ها افتاد. بارها به دلیل دعوا و درگیری‌های جاهلانه دستگیرشده بود و به زندان رفته بود. وی در سال‌های جوانی سابقه خوبی نداشت، ازجمله اینکه در سال 1316 ش. به اتهام درگیری و زدوخورد با پاسبان شهربانی به دو سال زندان انفرادی محکوم‌شده بود. در سال 1319 نیز به اتهام نزاع، تحت تعقیب بوده که به قید کفیل آزادشده است. در سال 1322 نیز به 5 سال حبس با اعمال شاقه محکوم گردید و در سال 1323 ش. نیز به بندرعباس تبعید شد. او در سال 1332 از کودتاچیان 28 مرداد بود که «تاج‌بخش شاه» تلقی می‌شد؛ اما در اثر یک تحول روحی طیب به نهضت اسلامی پیوست.
[h=2]
طیب حر انقلاب[/h] طیب انسانی جوانمرد با منش لوطی و مشتی‌گری بود، کارش بارفروشی بود؛ ولی بارش روی دوش کسی نبود. آن روزها دستگاه به کارهایی که موردنظر و علاقه جوان‌های مملکت بود، دامن می‌زد و خودش پیش‌قراول این حرکت بود؛ ولی طیب به آن معنا که فکر می‌کردند، جزو آن دسته نبود، بلکه در اداره و تدبیر، انسانی عاقل بود! آن‌چنان‌که در خاطرات آمده است: طیب بر مسلک عیاران و فرهنگ لوطیگری از سجایای اخلاقی برخوردار بوده است، عاشقانه به امام حسین (ع) عشق می‌ورزید و هر محرم دسته بزرگی تشکیل می‌داد. اکثر کسانی که طیب را می‌شناختند، معتقدند که طیب بازگشتی همچون «حر بن یزید ریاحی» داشت.
از صفات اخلاقی وی مردم‌دار بودن، جوانمرد و بامحبت بودن، عرق مذهبی داشتن، وی همچنین دارای اعتقادات مذهبی بسیار قوی بود. برای امام حسین (ع) و پرچم‌دار نهضت وی یک حرمت و قداست خاص قائل بود. ایشان علاقه خاصی به محرم و عزاداری برای امام حسین (ع) داشت و مشکل هیئت‌ها را رفع می‌کرد.
به وی لقب حر داده بودند، چون حر اولین کسی بود که به دستگاه امام حسین (ع) صیانت کرد؛ ولی آن‌چنان وقیحانه به میدان نیامد، بلکه حریم را نگه می‌داشت و ذاتش پلید نبود، چون با احترام نزد امام حسین (ع) آمد. دل امام حسین (ع) را شکسته بود؛ ولی درعین‌حال حریم را در نظر داشت و کاملاً برای آن‌ها احترام قائل بود که به فیض شهادت نائل شد و طیب هم که بعضی‌ها نسبت به او نظر خوبی نداشتند، این‌همه مقام کسب کرده بود. شاید برای هیچ شخصیتی شب اول قبر پانزده هزار رکعت نماز خوانده‌نشده است؛ ولی برای «طیب» و «حاج اسماعیل» مردم این‌چنین کردند.
[h=2]
سرنوشت حر انقلاب[/h] پس از تظاهرات 15 خرداد، محمدرضا پهلوی به‌دروغ در رسانه‌ها گفت که مخالفانش از خارجی‌ها پول گرفته‌اند و با هدایت خارجی‌ها قصد آشوب علیه وی رادارند. به ساواک نیز مأموریت داده می‌شود که اسنادی برای این دروغ شاه جعل کند که نصیری به یاد کینه‌اش از طیب افتاد.
طیب را به دلیل شرکت در تظاهرات 15 خرداد به همراه یکی از مبارزان انقلابی به نام حاج اسماعیل رضایی که اتفاقاً نسبتی هم با طیب نداشت و ازنظر فکری با وی تفاوت‌های آشکار بسیار داشت،‌ دستگیر می‌کنند.
از طرف شخص نصیری- رئیس ساواک- در زندان به طیب فشار می‌آورند که بگو از [امام] خمینی پول گرفته‌ای تا آزادت کنیم.
طیب زیر شدیدترین شکنجه‌ها که حتی ازنظر جسمی به وی آسیب بسیاری وارد کرده بود، مقاومت کرده و در طول بازجویی‌ها فقط می‌گفت به فرزند فاطمه زهرا (س) و سالار شهیدان حسین (ع) تهمت نمی‌زنم و خیانت نمی‌کنم.
حتی گفته می‌شود که طیب ساعاتی نصیری را سرکار گذاشته و به‌ظاهر قبول می‌کند که این حرف را بزند، اما شرط می‌گذارد که تنها در برابر (امام) خمینی می‌گویم؛ اما وقتی طیب را نزد امام می‌آورند به‌زانو درآمده و در مقابل ایشان قسم می‌خورد که تا حالا این سید خدا را ندیده‌ام که بخواهم از او پول بگیرم.
وی از طریق خانواده‌اش در دوران زندان به امام پیامی فرستاد که پاسخ امام، افکار او را که حالا مدتی است دگرگون‌شده، به سمت روشنایی سوق می‌دهد.
تمام زندگی طیب با همین یک جمله تغییر می‌کند و وی تا پای چوبه داری که برای او تدارک دیده بودند، به قول خودش به فرزند زهرای مرضیه (س) و حسین (ع) خیانت نکرد و حر انقلاب شد.
امام خمینی (ره) نیز پس از شنیدن سرنوشت طیب و اعدام وی، از تمام طلاب حوزه علمیه قم می‌خواهد که به پاداش استقامتی که درراه ایمانش داشت، برای وی روزه گرفته و نماز بخوانند.

برچسب: 

[h=1]6خاطره از حر انقلاب، شهید طیب[/h] [h=3]حرّ انقلاب اسلامی«خاطراتی از شهید طیب حاج رضایی»[/h]


[/HR]
بارها به جرم چاقوکشی به زندان افتاده بود. در مراسم جشن تولد پسر شاه، تمام چهار راه مولوی را تا شوش، فرش کرد و طاقِ نصرت بست. به دلیل اقداماتی که در 28 مرداد به نفع تاج و تخت انجام داد، همواره مورد توجه محمدرضا پهلوی بود.با این حال، او را «حرّ» خواندند؛ زیرا در دل عشق حسین علیه السلام داشت و سرانجام از لشگر یزید، به بیرق امام حسین پناه برد.او در اواخر سال 41، دچار تحولی درونی شد و دوستان و آشنایانش، بارها از او شنیدند که می گفت: «خدایا پاکم کن، خاکم کن»!


[/HR]

یاران امام خمینی رحمه الله علیه، از تمام اقشار مردم بودند؛ با خصوصیات گوناگون و از طبقه های مختلف. از انسان های مؤمن و پاک باخته ای که از ابتدا به اندیشه برقراری حکومت دینی بودند و یا روحانیونی که سال های سال، برای افشاء ماهیتِ ضدِ دینیِ رژیمِ شاهنشاهی تلاش کرده بودند تا معلمان، دانشجویان، دانشگاهیان، پزشکان، مهندسان و همه و همه افرادی که مؤمنانه به اسلام، عشق می ورزیدند.
اما این ها تمام ملت نبودند. نهضت امام خمینی توانست همه ملت را هم گام کند؛ حتی کسانی را که از پیشنیه خوبی برخوردار نبوده و چه بسا، برای برقراری رژیم شاهنشاهی، تلاش ها کرده بودند و خود از تقویت کنندگان پایه های رژیم شاهنشاهی محسوب می شدند. دریای ایمان امام خمینی رحمه الله علیه، افرادی را که به دلیل فضای عمومی فساد زمانه، در فسق و فجور، گرفتار شده بودند، غسل توبه داد. چه بسیار از آنان، که ناگهان متحول شدند و با توبه نصوح خویش، به اوج شرف و انسانیت، دست یافتند. و این هنر کیمیاگری خمینی (ره) بود.
امام صادق علیه السلام، فرموده است: «الحرُّ، حرٌ علی جمیعِ أحوالِه...»؛« انسان آزاده، در همه حال، آزاده است. هرگاه پتکِ ایام بر او ضربه ای فرود آرد، سر را سندان صبوری کند و اگر با هر ضربه ای، انبوه مصائب نیز هجوم آرند، هرگزش نشکند؛ هر چند، او را به بند کشند؛ به بیچارگی کشانند؛ راحتی از او رخت بربندد و روزگار بر او سخت گیرد».
بارها به جرم چاقوکشی به زندان افتاده بود و یک بار هم به بندرعباس تبعید شده بود. در مراسم جشن تولد پسر محمدرضا پهلوی، تمام چهار راه مولوی را تا شوش، فرش کرد و طاقِ نصرت بست. به دلیل اقداماتی که در 28 مرداد به نفع تاج و تخت انجام داد، همواره مورد توجه محمدرضا پهلوی بود و حتی از شاه، یک طپانچه هدیه گرفته بود.
با این حال، او را «حرّ» خواندند؛ زیرا در دل عشق حسین علیه السلام داشت و سرانجام از لشگر یزید، به بیرق امام حسین پناه برد.او در اواخر سال 41، دچار تحولی درونی شد و دوستان و آشنایانش، بارها از او شنیدند که می گفت: «خدایا پاکم کن، خاکم کن»!
مرحوم طیب این صحبت ها را که شنید، جواب داد: «این ها (ساواک) عید هم از ما می خواستند استفاده بکنند (در جریان مدرسه فیضیه). شما خاطر جمع باشید که این ها تا حالا چندین بار سراغ ما آمده اند و ما جواب رد به آنها داده ایم. حالا هم همین جور است». بعد، همان جا دست کرد و یک صد تومانی به اصغر ـ پسرش ـ داد و گفت: «می روی عکس حاج آقا را می خری و می بری توی تکیه و به علامت ها می زنی».در زمانی که بردن نام امام، مجازات سختی در پی داشت، مشخص است که بالا بردن تمثال ایشان در بین جمعیت، چه عواقبی می تواند داشته باشد

[h=2]1- از تاریکی تا نور :[/h] دوران شاهنشاهی، دوران سیاهی و تباهی و ظلمت بود و طبعاً چشمان انسان در چنین شرایطی، حقایق عالم را آن گونه که هست، نمی بیند؛ از این رو، اخلاق ناهمگون با تعالیم اسلامی، مشخصه اصلی جوانان و مردم آن زمان بود. طیب نیز، چنین بود و تفاوتی با دیگران نداشت؛ اما ویژگی هایی داشت که در نهایت، موجب عاقبت به خیری او شد. مهم ترین ویژگی مرحوم طیب، عشق و علاقه وی به سالار و سرور شهیدان، حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام بود و این محبت، روحش را نیز طیب و طاهر گردانید.
چرا «شعبان جعفری» در آمریکا و در اوج ذلت و غربت، از دنیا رفت و «طیب حاج رضایی»، با مقام پر افتخارِ شهادت، رخت از این دنیا بر بست؟ اختلاف این دو در ادب و وفاداری به اهل بیت علیهما السلام بود. اگر طیب، تهمت دریافت پول از امام خمینی رحمه الله علیه را می پذیرفت، نه تنها جان خود را از دست نمی داد، که نزد شاه نیز اعتبار بیشتری کسب می نمود؛ اما او با شهامت گفت: «من حاضر نیستم به پسر حسین علیهما السلام تهمت بزنم».
ویژگی خاص مرحوم طیب که همه دوستانش بر آن متفق بودند، دست و دلبازی و خیِّر بودنش بود؛ به گونه ای که وقتی به شهادت رسید، خانواده های بسیاری که تحت سرپرستی او بودند، دچار مشکل شدند.

دسته طیب بزرگترین دسته عزاداری در تهران بود. دسته سینه زنی او در شوش و خراسان حرکت می کرد و خود او، با لباس مشکی و سر و صورتی خاک آلود و گل مالی شده، در میان مردم به راه می افتاد و آنان را اطعام می نمود. او علاوه بر عزاداری در ماه محرم، در هیأت خود، از یک معلم برای آموزش احکام و زبان عربی نیز استفاده می کرد.
طیب در آن دوران، اگرچه با روحانیت، ارتباط چندانی نداشت؛ اما احترام خاصی برای ایشان قائل بود. در گزارش های ساواک، درباره رفت و آمد طیب با آیت الله کاشانی – که در آن زمان، در انزوا به سر می برد- چنین آمده است: «طیب حاج رضایی، چهار صندوق میوه به منزل آیت الله کاشانی برد»[1]، «چندی است که طیب حاج رضایی، تغییر لحن داده و با طرفداران آیت الله کاشانی طرح دوستی ریخته است».[2]
بنابراین رفتار و شخصیت مرحوم طیب به کلی با افراد بی قیدی، چون شعبان جعفری- که برای جلب نظر شاه، تن به هر کاری می دادند- تفاوت داشت. او به اسلام، علاقه مند بود و جوانمردی و شجاعت را از سردار کربلا آموخته بود. اما به اشتباه، ایران دوستی را با شاه دوستی همراه می دید و بر همین اساس، در جهت تقویت سلطنت تلاش می کرد؛ تا آن که تحولی عجیب، در او رخ داد...
[h=2]2- تحول روحی طیب[/h] شهید عراقی، خاطره جالبی درباره علت تحول طیب، نقل می کرد. وی می گفت: «برای دیدن مرحوم طیب، رفتیم و گفتیم که ما منزل آقا (امام خمینی ره) بودیم. آن جا به مناسبتی صحبت شد و اسم شما وسط آمد. بچه ها گفتند که این دسته ای که روز عاشورا ما می خواهیم راه بیندازیم ممکن است این ها بیایند و نگذارند و به هم بزنند. آقا (امام خمینی) گفت: «نه، اینها علاقه مند به اسلام هستند و این ها هم اگر یک روزی، یک کارهایی کرده اند، آن [بر اساس] عِرق دینیشان بوده [است] و به حساب توده ای ها و کمونیست ها و این ها آمده اند یک کارهایی کرده اند[3]. این ها کسانی هستند که نوکر امام حسین -علیه السلام- هستند و در عرض سال، همه فکرشان این است که محرمی بشود، عاشورایی بشود [تا] به عشق امام حسین-علیه السلام- سینه بزنند؛ خرج بکنند؛ چه بکنند و از این حرف ها. خاطر جمع باشید.»
مرحوم طیب این صحبت ها را که شنید، جواب داد: «این ها (ساواک) عید هم از ما می خواستند استفاده بکنند (در جریان مدرسه فیضیه). شما خاطر جمع باشید که این ها تا حالا چندین بار سراغ ما آمده اند و ما جواب رد به آنها داده ایم. حالا هم همین جور است». بعد، همان جا دست کرد و یک صد تومانی به اصغر ـ پسرش ـ داد و گفت: «می روی عکس حاج آقا را می خری و می بری توی تکیه و به علامت ها می زنی».

دسته طیب، شب عاشورا ـ دوازده خرداد ـ طبق معمول همه ساله، از تکیه بیرون آمد. طیب در جلوی علامت تکیه، در حرکت بود و سینه زن ها پشت سرش، آرام آرام حرکت می کردند. آن شب بر خلاف سال های قبل، عکس های حضرت امام به سینه علامت، نصب بود. اتومبیل دربار کنار خیابان ایستاد. رسول پرویزی- معاون اسدالله علم، نخست وزیر دربار - پیاده شد و سریعاً جلوی طیب آمد و پس از سلام گفت: «طیب خان! این کاری که کرده ای، کار درستی نیست. آن عکس ها را بردار».طیب گفت: «من عکس ها را بر نمی دارم». پرویزی گفت: «طیب خان! بدجوری می شود». طیب با متانت و وقاری که مخصوص خودش بود، خیلی صریح گفت: «بشود»

در زمانی که بردن نام امام، مجازات سختی در پی داشت، مشخص است که بالا بردن تمثال ایشان در بین جمعیت، چه عواقبی می تواند داشته باشد؛ اما طیب به دلیل ارادت به امام خمینی رحمه الله علیه و روحانیون، اقدام به نصب عکس امام بر روی عَلَم هیئت خود نمود. در واقع، پیام امام خمینی رحمه الله علیه - که از طریق حاج مهدی عراقی به گوش طیب رسید- او را دچار چنان تحول روحی نمود که دست از جان شست و برای دفاع از امام و اسلام به میدان آمد.
[h=2]3- طیب در شب عاشورا[/h] در خرداد سال 1342 شمسی - که با محرم 1383 قمری مطابق شده بود- امام خمینی رحمه الله علیه به دلیل اعتراض به کاپیتولاسیون، در زندان به سر می برد. در نوروز همان سال، فاجعه فیضیه و کشتار طلاب اتفاق افتاده بود و در کل، فضای جامعه، آماده انفجار بود. طیب مانند هر سال، دسته عزاداری خود را در خیابان حرکت داد و خود، پیشاپیش آن، به سر و سینه می زد؛ اما عَلَم دسته با هر سال، تفاوت داشت.

مرحوم حاج رضا حداد عادل، در این رابطه می گوید: «دسته طیب، شب عاشورا ـ دوازده خرداد ـ طبق معمول همه ساله، از تکیه بیرون آمد. طیب در جلوی علامت تکیه، در حرکت بود و سینه زن ها پشت سرش، آرام آرام حرکت می کردند. آن شب بر خلاف سال های قبل، عکس های حضرت امام به سینه علامت، نصب بود. اتومبیل دربار کنار خیابان ایستاد. رسول پرویزی- معاون اسدالله علم، نخست وزیر دربار - پیاده شد و سریعاً جلوی طیب آمد و پس از سلام گفت: «طیب خان! این کاری که کرده ای، کار درستی نیست. آن عکس ها را بردار».طیب گفت: «من عکس ها را بر نمی دارم». پرویزی گفت: «طیب خان! بدجوری می شود». طیب با متانت و وقاری که مخصوص خودش بود، خیلی صریح گفت: «بشود». پرویزی به اتومبیل- که اسدالله علم داخل آن بود- برگشت . علم مجدداً پیغام دیگری به پرویزی داد. او دوباره پیاده شد و با طیب صحبت کرد و گفت عکس های امام را بردارد؛ اما طیب باز هم مقاومت کرد.همه اینها در حالی اتفاق افتاد که سینه زن ها پشت سر علامت، جلو می آمدند. پرویزی گفت: «طیب خان! دارم به تو می گویم بد می شود».طیب گفت: «می خواهم بد شود! عکس ها را بر نمی دارم». پرویزی با عصبانیت رفت و سوار اتومبیل شد. اتومبیل با یک چرخش سریع، از راهی که آمده بود، برگشت و دسته با علامتی که عکس های حضرت امام به آن نصب بود، حرکت کرد».
رژیم از طیب به علل دیگری هم، کینه به دل داشت. یکی از این موارد، مربوط به دو ماه و نیم، قبل از واقعه محرم بود که برای همکاری در ضرب و شتم طلاب مدرسه فیضیه، فراخوانده شد، اما قبول نکرد. یکی از افراد مطلع می گفت:« ایجاد آشوب و حمله به طلاب فیضیه را نخست از طیب خواسته بودند و چون طیب، زیر بار این ننگ نرفت، انجام این جنایت به دار و دسته «شعبان بی مخ» واگذار شد». فرد مزبور مدعی بود که آن روز در مدرسه فیضیه، نوچه های شعبان، لابه لای مأموران رژیم، به راحتی شناخته می شدند».
[h=2]4- مرحوم طیب در 15خرداد[/h] در روز 15 خرداد، طیب با تعطیل کردن میدان بارفروش ها، موجب شد که تظاهرات، با شور بیشتری صورت گیرد و تأثیر بیشتری نیز داشته باشد. شهید عراقی، در این باره می گفت: «رژیم از طیب توقع داشت که حداقل، جلوی این تظاهرات را در داخل میدان بگیرد. ولی طیب این کار را نمی کند. وقتی او را می گیرند و می برند، از او می خواهند یک فرم را امضا کند و آزاد شود. تقریباً مسأله [و مضمون آن فرم] این بوده که آقای خمینی، یک پولی به من داده که بیایم هم چنین حادثه ای را خلق بکنم و من هم آمده ام، مثلاً، یک 25 زار (ریال) داده ام و مردم، این کارها را کرده اند. وقتی می گذارند و می گویند این حرف را بزن، قبول نمی کند. نصیری تهدیدش می کند و این هم به نصیری فحش می دهد!».

سید تقی درچه ای نیز می گوید: «او را شکنجه کردند و گفتند بگو از خمینی پول گرفته ام و این غایله را راه انداخته ام. [اما او در عوض] گفته بود: «من عمر خودم را کرده ام؛ بنابراین حاضر نیستم در پایان عمر خود، به کسی که جانشین ولیّ عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است و مرجع تقلید هم هست، تهمت بزنم. من به امام حسین – علیه السلام- و دستگاه او، خیانت نمی کنم»

سید تقی درچه ای نیز می گوید: «او را شکنجه کردند و گفتند بگو از خمینی پول گرفته ام و این غایله را راه انداخته ام. [اما او در عوض] گفته بود: «من عمر خودم را کرده ام؛ بنابراین حاضر نیستم در پایان عمر خود، به کسی که جانشین ولیّ عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است و مرجع تقلید هم هست، تهمت بزنم. من به امام حسین – علیه السلام- و دستگاه او، خیانت نمی کنم».
آقای ملکی - که از اهالی شهر ری و پدر دو شهید است و هم زمان با مرحوم طیب، زندانی بود- می گفت:« زندانی ها را به صف کرده بودند و به مرحوم طیب، دست بند قپونی زده بودند. به این ترتیب که یک دست از عقب و یک دست هم از روی شانه می آید و دو تا مچ را از پشت سر با چیزی به هم می بندند و مثل ساعت کوک می کنند و دو دست، تحت فشار قرار می گیرد و استخوان سینه، بیرون می زند. عرق از بدن مرحوم طیب می ریخت و او را از جلوی ما عبور می دادند تا ما عبرت بگیریم. مرحوم طیب، تمام این سختی ها را به جان خرید؛ ولی حاضر نشد بگوید از امام خمینی پول گرفته[است]».
[h=2]5- شهادت طیب[/h] طیب به دلیل طرفداری از امام خمینی رحمه الله علیه به زندان افتاد؛ به همین دلیل مورد توجه محافل مذهبی و روحانیون قرار گرفت. حتی امام خمینی رحمه الله علیه نیز به مرحوم طیب توجه داشت. شهید عراقی در خاطرات خود می گوید: «روز قبل از این که می خواستند حکم اعدام را درباره طیب، صادر کنند، آقای خمینی از زندان عشرت آباد به خانه روغنی، منتقل شد. در آن جا تحت نظر بود و دور و برش، ساواکی ها بودند. خانواده طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی، با ترفندی خود را به منزل امام رساندند. هم حاج اسماعیل و هم طیب، بچه کوچک داشتند. آقا این دو بچه را بلند کرد؛ روی دو پا نشاند و دستی روی سر و روی آن ها کشید و دعایشان کرد. بعد گفت: «من تا حالا از این ها (ساواک)، چیزی نخواسته ام؛ اما برای دفاع از جان این دو نفر، می فرستم عقبشان بیایند و از آن ها می خواهم که این ها را نکشند». این ها (خانواده طیب و حاج اسماعیل رضایی) خوشحال شدند و از خانه بیرون آمدند. به فاصله یک ربع [تا] بیست دقیقه [بعد]، آقا پیغام داد: «به پاکروان (رئیس ساواک) بگویید بیاید؛ من کارش دارم». پاکروان [که علت احضار خود را می دانست]، آن روز، خودش را نشان نداد. هر چقدر هم، آقا داد و بی داد کرد، گفتند: «ما [پیغام] فرستادیم؛ نبوده [است]». فردا صبح هم طیب را اعدام کردند. صبح اولِ وقت که طیب تیرباران شد، پاکروان، نزد آقا آمد. آقا [هم، باعصبانیت] گفت: «پاشو برو».
[h=2]
6- تأثیر اعدام طیب بر جامعه[/h] خبر اعدام طیب و حاج اسماعیل رضایی، بسیار پر سر و صدا در روزنامه ها به چاپ رسید. رژیم، به این وسیله می خواست از مخالفین خود، زهر چشم بگیرد؛ اما همین مسأله، درست بر ضد رژیم تمام شد. چنانچه در گزارش های ساواک از تشکیل مراسم ختم و یادبود متعدد برای این دو شهید و تأثیر منفی اعدام آن ها در اذهان عمومی، متون زیادی وجود دارد. محبوبیت آن دو پس از شهادت، به قدری بالا رفت که ساواک، مجبور شد با پخش شب نامه هایی، به مخدوش کردن چهره آن ها بپردازد؛ اما این مسأله، تأثیری بر ارادت مردم به حرّ انقلاب نداشت.
سید تقی درچه ای نقل می کند: « در شب اول شهادت طیب، در تمام کتابخانه های عمومی قم، مثل مسجد اعظم، کتابخانه فیضیه، کتابخانه حضرت معصومه علیها السلام و کتابخانه های دیگری که دایر بود، پانزده هزار نفر از روحانیون، برای مرحوم طیب و حاج اسماعیل رضایی نماز وحشت خواندند. من فکر نمی کنم برای هیچ آیت اللهی، در شب اول قبر، پانزده هزار نماز وحشت خوانده شده باشد».
شهید طیب حاج رضایی در وصیت نامه خود، در خواست کرده بود که در حرم حضرت عبدالعظیم، دفن شود و علت آن را نزدیکی شرافت این مکان با شرافت کربلا بیان کرده بود؛ که: «من زار عبدالعظیم بِرِیّ کمن زار الحسین بکربلا».
او هم چنین، نسبت به دعای کمیل، اظهار علاقه کرده بود و خواسته بود که برایش، دعای کمیل بخوانند و در آخر، گفته بود: «رضیت بالله ربا...» (راضیم به این که الله، خدای من است) و این، وصف شهیدان راه خداست: «رضی الله عنهم و رضو عنه»[4]؛ «آنها از پروردگارشان رضایت دارند و خدا نیز از آنها راضی است».
امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به حرّ فرمود: «ای حر! تو آزاده ای؛ همان گونه که مادرت تو را حر نامید». طیب نیز پاکیزه از این جهان، رخت بر بست؛ همان گونه که مادرش او را طیب نامید..[5]
پی نوشت ها:
1. گزارش ساواک در 7/1/1337
2. گزارش ساواک در 8/6/1337
3. اشاره امام خمینی رحمه الله علیه به دخالت مرحوم طیب در کودتای 28 مرداد است. در حکومت دکتر مصدق، توده ای ها به قدرت سیاسی بسیار نزدیک شدند و بیم آن می رفت که حکومت کمونیستی در ایران تشکیل شود و این موضوع، علما و مردم را به دکتر مصدق، بدبین ساخته بود.
4. سوره مائده،آیه 119.
5. پژوهشگر: محسن ردادی (مرکز اسناد انقلاب اسلامی)

[h=1]


[/h]بارها به جرم چاقوكشی به زندان افتاده بود و یك بار هم به بندرعباس تبعید شده بود. در مراسم جشن تولد پسر محمدرضا پهلوی، «تمام چهار راه مولوی تا شوش را فرش پوش كرد و طاق نصرت بست». به دلیل اقداماتی كه در 28 مرداد به نفع تاج و تخت انجام داده بود، همواره مورد توجه محمدرضا پهلوی بود و حتی یك طپانچه از شاه هدیه گرفته بود.
شهید طیب حاج رضایی را حر انقلاب لقب دادند. زیرا از لشكر یزید به زیر بیرق امام حسین پناه برد. او در دل عشق حسین را داشت. در اواخر سال 1341 و اوایل 42، طیب دچار تحول درونی شد و بارها دوستان و آشنایان از دهانش شنیده بودند كه گفته بود: «خدایا پاكم كن، خاكم كن» و سرانجام در 11 آبان 42 اینگونه شد.
«حاج اسماعیل رضایی» و «طیب حاج رضایی» در دادگاه بر خلاف آنچه غالبا تصور میكنند ، این دو برادر نیستند وفقط دوستی بیست ساله ای با هم داشتند. شباهت نام خانوادگی آنها (حاج رضایی و رضایی)‌موجب شده برخی به غلط آنها را برادر بدانند.
امام صادق (ع): الحر، حر علی جمیع احواله... حر (آزاده) در همه حال حر(آزاده) است. هرگاه پتك ایام بر او ضربه‌ای فرود آرد، سر را سندان صبوری كند و اگر در سر هر ضربه‌ای انبوه مصائب نیز هجوم آرند، هرگزش نشكنند، هر چند به بندش كشند، به بیچارگیش كشانند و راحت از او رخت بندد و روزگار بر او سخت گیرد.
[h=2]از تاریكی تا نور[/h]
«طیب مانند جوانان دیگر این مرز و بوم، در دوران شاهنشاهی می‌زیست، و دوران شاهنشاهی یعنی تباهی و ظلمات و سیاهی و طبعا چشمان انسان‌ها در چنین شرایطی حقایق عالم را آنگونه كه هست نمی‌بیند، وی نیز چنین بود، دعوا و نزاع، اخلاق ناهمگون با تعالیم اسلامی، مشخصه اصلی جوانان و مردم آن زمان بود. و طیب نیز استثنایی بر كل نبود. او نیز بارها سابقه نزاع و درگیری دارد. و برای آن نیز به زندان رفته و یا تبعید شده است. او از كسانی است كه در جریان 28 مرداد 1332 از فعالترین افراد برای اجرای كودتایی بود كه سازمان سیا طراحی كرده بود و به وسیله‌ی ارتش و افرادی چون شعبان بی‌مخ و قلدران شاهدوست و اشخاصی دیگر و مرحوم طیب اجرا شد و این افراد توانستند دولت مصدق را سرنگون و تاج و تخت از دست رفته شاهی را به وی اهدا كنند.شهید طیب حاج رضایی را حر انقلاب لقب دادند. زیرا از لشكر یزید به زیر بیرق امام حسین پناه برد. او از لاتها و بزن بهادرهای پهلوی بود، اما در دل عشق حسین را داشت.
در اواخر سال 1341 و اوایل 42، طیب دچار تحول درونی شد و بارها دوستان و آشنایان از دهانش شنیده بودند كه گفته بود: «خدایا پاكم كن، خاكم كن» اما قبل از این تحول روحی، بارها به جرم چاقوكشی به زندان افتاده بود و یك بار هم به بندرعباس تبعید شده بود. در مراسم جشن تولد پسر محمدرضا پهلوی، «تمام چهار راه مولوی تا شوش را فرش پوش كرد و طاق نصرت بست». به دلیل اقداماتی كه در 28 مرداد به نفع تاج و تخت انجام داده بود، همواره مورد توجه محمدرضا پهلوی بود و حتی یك طپانچه از شاه هدیه گرفته بود. اما ویژگی‌هایی داشت كه در نهایت موجب عاقبت به خیری او شد. مهم‌ترین ویژگی مرحوم طیب، عشق و علاقه‌ی وی به سالار و سرور شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین بود. او از كسانی بود كه محبت امام حسین (علیه‌السلام) موجب نجاتش شد و روحش را طیب و طاهر گردانید. چرا شعبان جعفری در ذلت و غربت در آمریكا از دنیا می‌رود و طیب حاج رضایی، با افتخار شهادت رخت از این دنیا بر می‌بندد؟ اختلاف این دو در ادب و وفاداری به اهل بیت بود. اگر طیب، تهمت دریافت پول از امام خمینی را می‌پذیرفت، نه تنها سر خود را از دست نمی‌داد، بلكه نزد شاه اعتبار هم کسب می کرد. اما او فقط به یك دلیل این دروغ را نگفت: «من حاضر نیستم به پسر حسین (علیه‌السلام) تهمت بزنم».ویژگی خاص مرحوم طیب كه همه‌ی دوستانش بر آن متفق بودند، انسانیت و لوطی‌گری او بود. زمانی كه او به شهادت رسید، خانواده‌های بسیاری كه تحت سرپرستی او بودند، دچار مشكل شدند.

ویژگی خاص مرحوم طیب كه همه‌ی دوستانش بر آن متفق بودند، انسانیت و لوطی‌گری او بود. زمانی كه او به شهادت رسید، خانواده‌های بسیاری كه تحت سرپرستی او بودند، دچار مشكل شدند.
«دسته‌ی طیب بزرگترین دسته‌ی عزاداری در تهران بود». او علاوه بر عزاداری درماه محرم در هیأت خود از یك معلم برای آموزش احكام و زبان عربی استفاده می‌كرد. دسته‌ی سینه‌زنی طیب در شوش و خراسان حركت می‌كرد و مرحوم طیب خود با گل‌مال كردن سر، و با پوشیدن لباس مشكی در میان مردم به راه می‌افتاد و اطعام می‌نمود.
طیب در این دوران اگرچه با روحانیت ارتباط چندانی نداشت اما به روحانیت احترام می‌گذاشت. به عنوان نمونه، ساواك در سال 1336 كه آیت‌الله كاشانی در انزوا به سر می‌برد، از رفت و آمد طیب با ایشان گزارشی می‌دهد: «طیب حاج رضایی 4 صندوق میوه به منزل آیت‌الله كاشانی برد». (گزارش ساواك در 7/1/1337) و یا «چندی است كه طیب حاج رضایی تغییر لحن داده و با طرفداران آیت‌الله كاشانی طرح دوستی ریخته...» (گزارش ساواك در 8/6/1337)
بنابراین رفتار و شخصیت مرحوم طیب به كلی با افراد لاتی مانند شعبان جعفری كه برای جلب نظر شاه هر كاری می‌كردند، تفاوت داشت. او به اسلام علاقه داشت و جوانمردی و شجاعت را از سردار كربلا آموخته بود. اما در ضمن عرق ایرانی نیز داشت و به اشتباه ایران‌دوستی را با شاهدوستی همراه می‌دید. اقداماتی كه طیب در جهت تقویت سلطنت می‌نمود، بر مبنای همین تصور بوده است.
[h=2]تحول روحی طیب[/h]شهید عراقی خاطره‌ی جالبی در مورد علت دگرگونی طیب دارد. این خاطره نشان می‌دهد كه طیب به دلیل ارادت به امام خمینی و روحانیون اقدام به نصب عكس امام بر روی علم خود نمود. پیام امام خمینی كه از طریق حاج مهدی عراقی به گوش طیب رسید، طیب را دچار چنان تحول روحی نمود كه دست از جان شسته، برای دفاع از امام و اسلام به میدان آمد. شهید عراقی می‌گوید: «برای دیدن مرحوم طیب، رفتیم و گفتیم كه ما منزل آقا (امام خمینی) بودیم. آنجا به مناسبتی صحبت شد و اسم طیب وسط آمد. بچه‌ها گفتند كه این دسته‌ای كه روز عاشورا ما می‌خواهیم راه بیندازیم، ممكن است این‌ها بیایند و نگذارند و به هم بزنند. آقا (امام خمینی) گفت: "نه، اینها علاقه‌مند به اسلام هستند و این‌ها هم اگر یك روزی یك كارهایی كرده‌اند، آن عرق دینیش بوده، روی به حساب توده‌ای‌ها و كمونیست‌ها و این‌ها آمده‌اند یك كارهایی كرده‌اند [اشاره‌ی امام خمینی به دخالت مرحوم طیب در كودتای 28 مرداد است. در حكومت دكتر مصدق توده‌ای‌ها به قدرت سیاسی بسیار نزدیك شدند و بیم آن می‌رفت كه حكومت كمونیستی در ایران تشكیل شود. این موضوع علما و مردم را به دكتر مصدق بدبین ساخته بود] این‌ها كسانی هستند كه نوكر امام حسین علیه السلام هستند، در عرض سال همه فكرشان این است كه محرمی بشود، عاشورایی بشود به عشق امام حسین سینه بزنند، خرج بكنند، چه بكنند و از این حرف‌ها، خاطر جمع باشید."
مرحوم طیب جواب داد اینها عید هم از ما می‌خواستند استفاده بكنند (جریان مدرسه‌ی فیضیه). شما خاطره جمع باشید كه اینها تا حالا چندین بار سراغ ما آمده‌اند و ما جواب رد به آنها داده‌ایم، حالا هم همینجوره. همان جا دست كرد یك صد تومانی داد به اصغر ـ پسرش گفت می‌روی عكس حاج آقا را می‌خری می‌بری تو تكیه به علامت‌ها می‌زنی».
[h=2]طیب در شب عاشورا[/h]خرداد سال 1342 شمسی با محرم 1383 قمری مطابق شده بود. امام خمینی به دلیل اعتراض به كاپیتولاسیون درزندان بودند. در نوروز همان سال فاجعه فیضیه و كشتار طلاب اتفاق افتاده بود و فضای جامعه آماده‌ انفجار بود. طیب نیز مانند هر سال دسته عزاداری خود را در خیابان حركت داد و خود پیشاپیش آن به سر و سینه‌ی خود می‌زد. اما ظاهر علم دسته با هر سال تفاوت داشت. بر روی علم، عكس‌های امام خمینی نصب شده بود. در زمانی كه بردن نام امام، مجازات سختی در پی داشت، مشخص است كه بالا بردن تمثال ایشان در بین جمعیت، چه عواقبی در پی دارد. اما طیب به این موضوع توجه نداشت و خود را آماده‌ی فداكاری كرده بود. مرحوم حاج رضا حدادعادل در این رابطه می‌گوید: «دسته‌ی طیب، شب عاشورا ـ12 خرداد-، طبق معمول همه ساله از تكیه بیرون آمد. طیب در جلوی علامت تكیه در حركت بود و سینه‌زن‌ها پشت سرش آرام آرام حركت می‌كردند. آن شب بر خلاف سال‌های قبل، عكس‌های امام به سینه‌ی علامت نصب بود. اتومبیل دربار كنار خیابان ایستاد. رسول پرویزی معاون علم پیاده شد و سریعاً جلوی طیب آمد و پس از سلام گفت طیب خان این كاری كه كرده‌ای كار درستی نیست. آن عكس‌ها را بردار.
طیب گفت من عكس‌ها را بر نمی‌دارم.
پرویزی گفت طیب خان بدجوری می‌شود.
طیب با متانت و وقاری كه مخصوص خودش بود، خیلی صریح گفت بشود.
پرویزی به اتومبیل كه علم داخل آن بود، برگشت. علم مجدداً پیغام دیگری به پرویزی داد. او دوباره پیاده شد و با طیب صحبت كرد و گفت عكس‌های امام را بردارد.
همه‌ی اینها در حالی اتفاق افتاد كه سینه‌زن‌ها پشت سر علامت جلو می‌آمدند و جمع می‌شدند. طیب مقاومت می‌كرد.
پرویزی گفت: طیب خان دارم به تو می‌گویم بد می‌شودها.
طیب گفت می‌خواهم بد شود، عكس‌ها را بر نمی‌دارم.
پرویزی با عصبانیت رفت و سوار اتومبیل شد. اتومبیل با یك چرخش سریع از راهی كه آمده بود، برگشت. دسته با علامتی كه عكس‌های حضرت امام به آن نصب بود حركت كرد».
رژیم از طیب به علل دیگری هم كینه به دل داشت. یكی از این موارد مربوط به دو ماه و نیم قبل بود. طیب برای همكاری در ضرب و شتم طلاب مدرسه‌ی فیضیه فراخوانده شده بود، اما قبول نكرد. به گفته‌ی یك فرد مطلع، دستگاه، «ایجاد آشوب و حمله به طلاب در فیضیه را، نخست از طیب خواسته بود و چون طیب زیر بار این ننگ نرفت، انجام این جنایت به دار و دسته‌ی شعبان بی‌مخ واگذار شد. فرد مزبور مدعی بود كه آن روز در مدرسه‌ی فیضیه، نوچه‌های شعبان، لابه لای مأموران رژیم شناخته شده بودند.»
طیب علی رغم كارهای خلافی كه می‌كرد، در عمق وجودش به روحانیت احترام می‌گذاشت. او به خود اجازه نمی‌داد روحانیون و طلاب را مورد بی‌احترامی و آزار قرار دهد.
[h=2]مرحوم طیب در 15خرداد[/h]در روز 15 خرداد، طیب با تعطیل كردن میدان بارفروش‌ها، موجب شد كه تظاهرات با شور بیشتری صورت گیرد و تأثیر بیشتری داشته باشد. به گفته‌ی شهید عراقی، رژیم «از طیب توقع داشت كه حداقل مثلاً جلوی این تظاهرات را در داخل میدان بگیرد. ولی خوب طیب این كار را نمی‌كند. وقتی او را می‌گیرند و می‌برند. از او می‌خواهند یك فرم را امضا كند و آزاد شود. تقریباً مسئله این بوده كه یك پولی آقای خمینی به من داده كه بیایم همچنین حادثه‌‌ای را خلق بكنم و من هم آمده‌ام مثلاً یك 25 زار (ریال) داده‌ام و مردم این كارها را كرده‌اند. وقتی می‌گذارند و می‌گویند این حرف را بزن، قبول نمی‌كند. نصیری تهدیدش می‌كند و این هم به نصیری فحش می‌دهد!».
سید تقی درچه‌ای می‌گوید: «او را شكنجه كردند و گفتند بگو از خمینی پول گرفته‌ام و این غایله را راه انداخته‌ام. گفته بود من عمر خودم را كرده‌ام. بنابراین حاضر نیستم در پایان عمر خود به كسی كه جانشین ولی عصر (عج) است و مرجع تقلید هم هست تهمت بزنم. من به امام حسین علیه‌السلام و دستگاه او خیانت نمی‌كنم یكی از دوستان به نام آقای ملكی كه از اهالی شهرری و پدر دو شهید است همزمان با مرحوم طیب زندانی بود و می‌گفت زندانی‌ها را به صف كرده بودند و به مرحوم طیب دست‌بند قپونی زده بودند. به این ترتیب كه یك دست از عقب و یك دست هم از روی شانه می‌اید و دو تا مچ را از پشت سر با چیزی به هم می‌بندند و مثل ساعت كوك می‌كنند و دو دست تحت فشار قرار می‌گیرد و استخوان سینه بیرون می‌زند. او می‌گفت عرق از بدن مرحوم طیب می‌ریخت و او را از جلوی ما عبور می‌دادند تا ما عبرت بگیریم. مرحوم طیب تمام این سختی‌ها را به جان خرید ولی حاضر نشد بگوید از امام خمینی پول گرفته.»
[h=2]شهادت طیب[/h]طیب به دلیل طرفداری از امام خمینی به زندان افتاده بود. به همین دلیل مورد توجه محافل مذهبی و روحانیون قرار گرفته بود. حتی امام خمینی نیز به مرحوم طیب توجه داشت است. شهید عراقی در خاطرات خود می‌گوید: «روز قبل از اینكه می‌خواستند حكم اعدام را درباره طیب صادر بكنند، آقای خمینی از زندان عشرت‌آباد به خانه‌ی روغنی منتقل و در آنجا تحت نظر بود. دور و برش ساواكی و از این چیزها بودند خانواده‌ی طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی با ترفندی خود را به منزل امام می‌رسانند. یك بچه كوچك، حاج اسماعیل داشت و یك بچه كوچك طیب. آقا این دو بچه را بلند می‌كند روی دو تا پایش می‌نشاند و یك دستی روی سر و روی این‌ها می‌كشد و دعایشان می‌كند. بعد می‌گوید كه من تا حالا از این‌ها چیزی نخواسته‌ام اما برای دفاع از جان این دو نفر می‌فرستم، عقبشان بیایند. می‌خواهم از آنها كه این‌ها را نكشند. خوب اینها خوشحال می‌شوند و از خانه آمدند بیرون. اینها از این ور می‌آیند بیرون. به فاصله یك ربع و بیست دقیقه‌ای، آقا می‌گوید به پاكروان بگویید بیاید،‌ من كارش دارم. (پاكروان رئیس ساواك وقت بود.)

تیرباران شهید طیب حاج رضایی
پاكروان (كه علت احضار خود را می دانست)، آن روز خودش را نشان نمی‌دهد، هر چی آقا داد و بی‌داد می‌كند و این حرف‌ها می‌گویند ما فرستادیم، نبوده. خوب فردا صبح هم طیب را اعدام كردند. صبح اول وقت كه طیب تیرباران می‌شود، برای ساعت 5/7 الی 8 هم پاكروان می‌آید پهلوی آقا. آقا(باعصبانیت) می‌گوید پاشو برو.»تأثیر اعدام طیب بر جامعه
زمانی كه طیب و حاج اسماعیل رضایی اعدام می‌شوند، خبر آن بسیار پر و سر و صدا در روزنامه‌ها به چاپ می‌رسد. رژیم به این وسیله می‌خواست از مخالفین خود زهر چشم بگیرد. اما همین مسئله درست بر ضد رژیم تمام شد. در گزارش‌های ساواك از تشكیل مراسم ختم و یادبود متعدد برای این دو شهید و تأثیر منفی اعدام آنها در اذهان عمومی، یادداشت‌هایی وجود دارد. پس از شهادت، به قدری محبوبیت آنها بالا رفت كه ساواك مجبور شد با پخش شبنامه‌هایی به مخدوش كردن چهره‌ی آنها بپردازد. اما این مسأله تأثیری بر ارادت مردم به حر انقلاب نداشت. به روایت سید تقی درچه‌ای، «در تمام كتابخانه های عمومی قم مثل مسجد اعظم، كتابخانه فیضیه، كتابخانه‌ی حضرت معصومه و كتابخانه‌های دیگری كه دایر بود و طلبه‌هایی كه در حجره بودند، همگی آن شب پانزده هزار نفر از سربازان امام زمان (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) و امام صادق (علیه‌السلام) برای مرحوم طیب و حاج اسماعیل رضایی نماز وحشت خواندند. من فكر نمی‌كنم برای هیچ آیت‌اللهی شب اول قبر پانزده هزار نماز وحشت خوانده شود.»شهید طیب حاج رضایی در وصیت نامه خود،در خواست كرده كه در حرم حضرت عبدالعظیم دفن شود و علت را نزدیكی شرافت این مكان با كربلا بیان می‌كند: «من زار عبدالعظیم بری كمن زار حسین بكربلا».
او همچنین می‌خواهد كه برای او دعای كمیل زیاد بخوانند و نسبت به این دعا اظهار علاقه می‌نماید و در آخر می‌گوید «رضیت‌ بالله ربا...» (راضیم به اینكه الله خدای من است...) و این وصف شهیدان راه خدا است كه در قران آمده است: رضی‌الله عنهم و رضو عنه (آنها از پروردگارشان رضایت دارند و خدا نیز از آنها راضی است)
امام حسین علیه‌السلام در روز عاشورا به حر فرمودند: تو آزاده‌ای (حر) همانگونه كه مادرت تو را حر نامید.
باید گفت طیب نیز پاكیزه و طیب از این جهان رخت بر بست. همانگونه كه مادرش او را طیب نامید.

تنظیم شده توسط موسوی
برگرفته از مرکز اسناد انقلاب اسلامی
هنر مردان خدا

[h=1]شهید طیب در گذر لوطی‌ها
[/h]شهید طیب حاج رضایی هرچه بود هنگام شهادت پاک و پاکیزه از دنیا رفت. کسی که شب‎ها را در این کافه و آن کافه به صبح می‌رساند هنگام مرگ با وصیت از دنیا رفت. وصیت کرد هر کس ادعا کرد از او طلب دارد بپردازد و از هر کس که طلب داشت، اگر داد که داد و اگر نداد او را می‌بخشد. هنگام شهادت او هزاران نفر از مؤمنین و طلاب برای او نماز خواندند و نقل است که برخی از بزرگان حوزه نجف برای او نماز و روزه نیابتی سفارش دادند. این سرانجام کسی است که عاشق اباعبدا... الحسین(علیه‌السلام) بود و در عشق به حسین یاری فرزند او را کمتر از یاری حسین ندانست و در دفاع از ولایت و مرجعیت همه چیزش را داد.

این جملات و ادامه مطلب حاصل گفتگوی «پنجره» با سید عباس فاطمی نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر است. کتاب‎های «شعبان جعفری در آئینه اسناد» و «زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی»از ایشان چاپ شده و «کالبد شکافی یک رویداد، درباره دلایل عزل آیت‌ا... منتظری» و پژوهش‎هایی دیگر در موضوعات نهضت‌های آزادی ‎بخش، گروه‎ها و جریانات سیاسی معاصر از جمله کتاب «انجمن حجتیه،گذشته، حال و آینده »و ... کارهای در نوبت چاپ ایشان است.
این گفتگو را بخوانیم:
دو نوع دیدگاه درباره طیب حاج ‎رضایی و حاج اسماعیل رضایی وجود دارد. عامه مردم می‎گویند ما شری از او ندیدیم، اما در اسناد ساواک طیب آدم ناراحتی معرفی شده، کدام یک درست است؟
اینکه مردم از طیب خاطرات خوبی دارند و از او به نیکی یاد می‎کنند، ناشی از حسن عاقبتی است که او داشت. این حسن عاقبت نباید ما را از بیان واقعیت‎های زندگی او غافل کند. هیچ‎ کس نباید برای قداست بخشی به شهید آزاده طیب حاج رضایی از بیان آن‌ چه او بوده و اکسیری که حضرت امام داشت و به آهن می‌زد طلا می‌شد، صرف‌ نظر کند. تغییر و بازگشت طیب به شخصیت والای انسانی و ایمانی از معجزه‎های امام خمینی بود. امام خمینی از میان مردم کوچه و بازار و از میان خلایق متنوع و متکثر یارگیری کرد و از میان همان‌ها سرداران بزرگ جنگ را به وجود آورد و به همین دلیل نباید این قطعه از زندگی طیب را نادیده گرفت.
اگر گذشته طیب و مکنت و ثروت او را در نظر بگیریم، ارزش‌های واقعی‎اش آشکار می‌شود. بعد به این بپردازیم که با وجود همه امکانات در اختیار و قول و قرارهایی که رژیم به بریده‌هایی از انقلاب امام خمینی (ره) می‌داد، اما او هرگز حاضر به خواب و خور دنیا به قیمت خیانت به امام نشد. مرحوم طیب حاج رضایی از جوانی دارای شخصیتی دوگانه بود. در این که از اول به دلیل تربیت خانوادگی و به‎ ویژه تربیت مادر گرامی‎اش رگه‎هایی از ارادت و عشق به اهل بیت (علیهم السلام) داشت شکی نیست، او عاشق دلباخته امام حسین بود و تمام محرم و صفر و رمضان را جور دیگری می‌شد. در تاسوعا و عاشورا با پای برهنه میان عزاداران حاضر می‌رفت و عرض ارادت می‌کرد. اما از محرم و صفر و ماه رمضان که عبور می‌کرد، همین طیب عاشق اباعبدا... الحسین و نوکر خاندان رسول(صلی‌ا... علیه و آله و سلم) گرفتار نفس اماره می‌شد و شخصیتی کاملاًٌ متضاد با ایام محرم و رمضان پیدا می‌کرد. شرور و زورگیر می‌شد.
در این دوره طیب غالباً دست به کارهای ناشایست و زد و خوردها و چاقوکشی‌های خیابانی می‌زد. به همین دلیل بارها و بارها بازداشت و روانه زندان شده بود. او برای همین جرم‌ها به تبعید بندرعباس هم محکوم شده بود.
نکته‌ای که در سئوال اشاره شده بود، نگاه ساواک به طیب بود. اگر قرار باشد اسناد ساواک ملاک ارزیابی‌های ما درباره اشخاص و به‎ ویژه شخصیت‌های مبارز و انقلابی قرار گیرد، هیچ یک از بزرگان از علما مورد تقدیر ساواک قرار نگرفته‌اند و کمتر ما دیدیم ساواک از یک فرد مخالف رژیم پهلوی تجلیل به عمل آورده باشد. اگرچه در خاطرات برخی از عناصر وابسته به رژیم فاسد پهلوی مواردی داریم که اشخاص از طیب به نیکی یاد کرده‎اند. در این رابطه از قول سرهنگ جواد صارمی، وکیل مدافع طیب حاج رضایی و سایر متهمان همراه او در دادگاه نظامی نقل شده که در یک جلسه خصوصی گفته: «طیب حاج رضایی واقعاً مرد بود. هیچ یک از رجال ما شهامت و مردانگی او را ندارند. این مرد تا پای جانش ایستاد و نخواست غیرواقعیت سخن بگوید...»
البته در مواردی هم مأموران ساواک در مکاتبات و گزارش‎های‎شان از آنان انتقاد و بدگویی کرده‎اند. این مسئله به ‎ویژه درباره یکی از نزدیکان شهید طیب حاج رضایی – شعبان جعفری (بی ‎مخ) – به شدت صدق می‎کند. در کتاب شعبان جعفری در آئینه اسناد در این‎ باره اسناد متعددی را ارائه کردم که مراجعه به آن پاسخ خیلی از سئوال‎هاست.
چه وجوه اشتراکی بین طیب حاج رضایی و شعبان جعفری(بی ‎مخ) وجود دارد؟ این‎ ها چرا با هم دمخور بودند؟
شاید نتوان در برهه‌ای از رویدادهای تاریخی کشور بین شعبان بی‎ مخ و مرحوم طیب حاج رضایی تفاوتی محسوسی قائل شد. چون شعبان و طیب تا قبل از قیام امام خمینی در سال 1341 در برخی امور به یکدیگر شباهت داشته‎اند. هر دو در بازگشت شاه به قدرت، نقش داشته‎اند. اگرچه طیب بعد از ظهر 28 مرداد وارد معرکه شد، ولی بالاخره هر دو مستحق دریافت مدال درجه 2 رستاخیز شدند. اما از نظر سن و سال؛ مرحوم طیب حدود 20 سال از شعبان جعفری بزرگتر و از نظر مال و منال و مکنت بسیار بالاتر بود. از طرفی در منظر عام شعبان جعفری در حد یک نوچه طیب محسوب می‌شد. او تا پس از کودتای ننگین 28 مرداد 1332 جایگاه مستقلی در بین مردم و ورزشکاران و به ‎ویژه لوطی مسلکان و قلدرهای کوچه و خیابان نداشت. البته این به معنی نفی رفتارهای شرورانه شعبان جعفری در سال‎های 1325 تا 1332 نیست. می‌خواهم مقایسه‌ای بین شعبان جعفری و شهید طیب حاج رضایی کنم. حتی پس از 28 مرداد تا چند سال شعبان جعفری در هیئت و تکیه عزاداری امام حسین (علیه‌السلام) که طیب برپا می‌کرد چای می‌داد و خدمت می‌کرد. اما به مرور شعبان با گدایی از دستگاه‌های دولتی هیئت و تکیه خودش را راه‎ انداخت و با التماس از مقامات دولتی و نظامی سعی کرد خود را مطرح کند، در این کار موفق هم می‌شد. اما طیب اساساً چنین مشی و مرامی نداشت. طیب با زحمت و تلاش خود به جایی رسیده بود و مال و ثروت فراوانی به هم زده بود که نه تنها به کمک‎های دولتی نیاز نداشت، بلکه در مقاطعی از جیب خود صرف جشن‎های دولتی می‎کرد (مثلاً چراغانی میدان مولوی و خیابان های اطراف زایشگاهی که قرار بود ولیعهد در آن به دنیا بیاید) و در این راه چشم داشتی هم نداشت. کسب امتیازاتی از دولت پس از کودتای 28 مرداد نافی این ادعا نیست که طیب دستش در جیب خود بود و برای بالا رفتن از نردبان ثروت و مکنت دریوزگی کسی را نمی‌کرد. طیب برخلاف آن‌ چه سال‎ها در کشور ما به ‎ویژه قبل از انقلاب شایع شده بود انسانی با مرام، مردمی و حامی مظلومان بود. از همه مهمتر به دلیل آن‌ که با وجود همه خبط و خطاهایی که در مقاطع مختلف زندگی از او دیدیم، اما هرگز دستش از در خانه اهل بیت(علیه‌السلام) و به ‎ویژه تکیه عزاداری برای امام حسین(علیه‌السلام) کوتاه نشد و همین اتصال باعث نجات او در انتهای عمر کوتاهش شد.

شهید طیب حاج رضایی و شهید اسماعیل حاج رضایی در بزرگداشت امام حسین(علیه‌السلام) هیئت‎هایی بر پا می‌کردند که جمعیت بالای 6-5 هزار نفری را در خود جا می‌داد. وقتی دسته عزاداری بزرگ با علامت و نشانی عظیم در خیابان‎های مرکزی تهران دیده می‌شد، مردم می‌گفتند دسته طیب است. طیب مردمی زیست و باوجود نقشی که در کودتای 28 مرداد ایفا کرد، سرانجام و فرجامی نیک داشت....
نهضت انقلاب اسلامی چه ظرفیتی دارد که افرادی با مرام و مسلک لوطی‎ گری هم ذیل آن تعریف می‎شوند؟
انقلاب اسلامی و اسلام عزیز برای جذب یک گروه خاص از اجتماع وارد نشد. اگر قرار بر این بود که اسلام برای یک بخش از جامعه باشد، چرا پیامبر(صلی‌ا... و علیه و آله و سلم) آن‎ قدر سختی و مرارت کشیدند. اگر اسلام برای گروهی مؤمن و مخلص بود که اساساً نباید مسلمانان در صدر اسلام طلقا را به دستور پیامبر می‌پذیرفتند. طلقا دار و دسته ابوسفیان و معاویه بودند که تا آخر جنگیدند و تا فتح مکه دست از ایستادگی در برابر اسلام نکشیدند. اگر اسلام دین جهانی و همگانی است که هست، می‌بایست باب ورود همه به آن باز باشد. البته برای ورود افراد قوانین و مقرراتی وضع شده بود که هنگام ورود می‌بایست مورد توجه تازه مسلمانان قرار می‌گرفت. این نکته مهمی است که وقتی انقلاب اسلامی آغاز شد در جامعه ما جمعیت بزرگی از نظر فرهنگی و سیاسی وابستگی شدیدی به قدرت طاغوت داشتند و با پیروزی انقلاب که نمی‎شد همه این وابستگی‌ها را با تیغ و درفش از بین برد. به همین دلیل امام خمینی(ره) باوجود قاطعیتی که داشتند و هرگز از اصول مسلم خود عدول نمی‌کردند، اما با به کارگیری مهندس بازرگان در دولت موقت راه را برای بازگشت تدریجی افراد به اسلام و کشور اسلامی باز گذاردند و در یک دوره زمانی کم کم طبقات اجتماعی معاند با انقلاب به مخالف و سپس بسیاری در سیل خروشان ملت مستهیل شدند و عده‎ای هم چاره‌ای نداشتند جز ترک کشور و پناه بردن به آغوش آمریکا و انگلیس.
نکته ظریفی که در این ‌جا باید مورد توجه قرار گیرد، مدیریت امام بر جریانات مختلف اجتماعی بود. امام راحل معتقد بودند لوطی‎ گری و قلدرمآبی نمونه‌ای از استعمار فرهنگی و استضعاف فرهنگی صاحبان آن است. پس برای اصلاح آن‎ ها حذف فیزیکی آنها را در یک حرکت انقلابی امکان ‎پذیر نمی‌دانستند. از طرفی واقف بودند که لوطی‌ها و جاهل‌ها ابزار دست شاه و دربارند و همواره دربار از طریق ترویج مشروبات الکلی و قمار و فساد برای جدایی بیش از پیش آنان از مساجد و تکایا تلاش می‌کرد. اما حضرت امام با به‎ کارگیری افراد متدین و مناسب از جنس خود آنها، ابتدا فاصله‌ای تدریجی بین آنها و رژیم‎ انداختند و سپس آن‎ هایی که زمینه‌ای مختصر داشتند را به اردوی خود فرا خواندند و دیدیم در ماجرای 15 خرداد 1342 به‎ جز شعبان جعفری همه لوطی‌ها و مشدی‎های میدان و خیابان در دفاع از امام و اسلام به میدان آمدند و نه تنها در برابر شاه ایستادند، بلکه به قیمت جانشان حاضر نشدند غباری از اعترافات آنها دامن مرجع و رهبرشان را آلوده سازد.
نقش بی‎ بدیل شهید حاج مهدی عراقی از آوردن شهید طیب حاج رضایی به اردوگاه یاران امام خمینی فراموش نشدنی است. مطالعه خاطرات مرحوم عراقی این نقش را کاملاً روشن می‌کند. در ایران اسلامی همواره رشته‌ای محکم بین همه مردم از مسلمان و غیرمسلمان، از متدین و متشرع تا افراد ضعیف‎ الایمان و حتی افراد فاسد و آلوده به گناهان بعضاً کبیره وجود داشت که اگرچه در زمان‎هایی به مویی بند می‌شد، ولی دوباره به بازسازی و تقویت این رشته می‌انجامید. این رشته چیزی نبود جز محبت به اهل بیت(علیه‌السلام) و به ‎ویژه عشق و ارادت همه مردم به امام حسین(علیه‌السلام). این امر به حدی بود که در دهه اول ماه محرم و به‎ ویژه تاسوعا و عاشورا کاباره‌ها و مراکز فساد و فحشا نیز تعطیل می‌شد و نقل شده که آنان که گرفتار در منجلاب فساد و تباهی بودن در آن روزها به امید دستگیری اهل بیت به عزاداری می‌پرداختند.
از نکات مهمی که بیان نشد وابستگی مرام لوطی‌ها به زورخانه و ارتباط نزدیک این اماکن با حضرت علی و مرام جوانمردی بود که این خود زمینه‌ای بس قوی برای بازگشت افراد به آغوش اسلام و روحانیت بود.
طیب حاج‎ رضایی چطور از جایگاه سلطان موز ایران، به جایی رسید که در راه دفاع از امام خمینی و حرکت انقلاب اسلامی به شهادت رسید؟
اگر اتفاقاتی را مطالعه کنیم که برای شهید طیب حاج رضایی از 28 مرداد 1332 تا 11 آبان 1342 رخ داد، حتماً به برخی از خصلت‌های ویژه او بر می‌خوریم که در امثال شعبان جعفری نبود. طیب در عصر 28 مرداد وارد میدان شد و گمان می‌کرد کشور در آستانه افتادن به دست کمونیست‎ها و نابودی بر اثر جنگ فرسایشی بین شاه و ملیون است. در سال‎های بعد هم به‎ تدریج ارتباطش را با روحانیت تقویت کرد. در اسناد ساواک مواردی وجود دارد که نشان می‌دهد او به منزل آیت‌ا... کاشانی و برخی علمای دیگر رفت و آمد داشت. از طرفی با اتفاقاتی که در کشور می‌افتد و افشاگری‎هایی که امام در مورد اسراییلی بودن شاه و نقش آمریکا در عقب‎ ماندگی کشور می‌کند؛ موضع تردید او نسبت به حاکمیت تقویت می‌شود و تا روز موعود این فاصله‎ گیری به حدی می‌رسد که تمثال امام را روی علم و کتل نصب کردند و علناً از نهضت امام طرفداری می‌کند.
طیب سال 42 بسیار پخته ‎تر از طیب سال 1332 است. او در این دوره بنا به روایاتی که برخی از روحانیون و علما نقل می‌کنند بر اثر تلاش و دعا و استغاثه مادر طیب و حاج طاهر برادر بزرگ طیب و عنایتی که حضرت زهرا(سلام‌ا... علیها) به ایشان داشته، متحول می‌شود و با وجود وسوسه‌های فراوان که با گفتن یک جمله که امام خمینی به او پول داده تا افرادش را به خیابان‎ها بریزد خود را نجات دهد، اما هرگز چنین نکرد و با آغوش باز شهادت را پذیرفت و نامش را در دفتر ایام جاودانه ساخت.
چرا طیب حاج‎ رضایی با رژیم پهلوی کنار نیامد؟
بی ‎شک دربار و رژیم پهلوی همواره به افرادی میدان می‌دادند که همواره خود را خاکسار شاه بدانند و از خود چیزی نداشته باشند. افرادی که سرشان به تنشان می‌ارزید هرگز نمی‌توانستند برای یک دوره بلند مدت با دستگاه کنار بیایند. حضور آدم‎های فاسد در همه بخش‎ها مثل سرطانی بود که همه‎ اندام رژیم را می‌سوزاند و افرادی چون طیب نمی‌توانستند تا آخر راه با آنها همراهی کنند. آن‎ها که عزت نفس برای خود قائل بودند و گدا صفتی در خونشان نبود هرگز امکان ادامه همراهی با شاه و دستگاه فاسدش را نداشتند. در احوالات شهید طیب هم دیدیم که او از رشوه و فساد دربار و دستگاه خسته شده بود. او متوجه بسیاری از امور شده بود که آزارش می‌داد و نمی‌توانست به همکاری با آن ادامه دهد.