رد شبهات پیرامون جناب زراره

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
رد شبهات پیرامون جناب زراره

نویسنده: مقداد علوی

بسم الله الرحمن الرحیم


رد شبهات پیرامون جناب زراره ( اعلی الله مقامه الشریف )


یکی از صحابه بزرگوار و نامی شیعه فردی است به نام " زاره بن اعین " .
ایشان از اصحاب صدیق امام صادق علیه السلام بوده از دشمنان سر سخت مخالفان ولایت . این دشمنی وی تا جایی بوده است که از زمان ایشان تا کنون ، بارها مخالفان وی دروغهایی را ناروا به وی نسبت داده اند تا به زعم خود بتوانند از شان و بزرگواری این یاری واقعی اهل بیت علیهم السلام بکاهند .
در بزرگواری و صداقت و مقبولیت جناب زراره همین کفایت می کند که امام صادق علیه السلام ، او را قبول داشته و مدح ایشان کرده اند .
ما در این چند سطر بر آنیم که به برخی از شبهات پیرامون جناب زراره بن اعین ، که از ناحیه برخی جهال بر تاریخ و حدیث شیعه بیان شده است ، پاسخ دهیم .

این ناچیز را تقدیم می کنم به روح بزرگوار جناب زراره بن اعین که در راه دفاع از ولایت اهل بیت علیهم السلام همه سختی را به جان خریدند .

***************************************

قال الوهابی : شیخ طوسی در الفهرست می گوید که : ان زراره من اسره نصرانیه ( زراره از خانواده ای نصرانی بوده ) و جدش از راهبان نصرانی بوده است .

می گویم : بهتر است از همین ابتدا بیان نماییم که وهابیون در بیانات خود بسیار دروغ و تزویر می کنند و لذا بر خواننده گرامی می باشد که حتما به منابع مطرح شده از جانب ایشان مراجعه نموده تا بفهمند که سخنان ایشان صحیح است یا خیر !!!!
با مراجعه به کتاب " الفهرست " تالیف مرحوم شیخ الطائفه طوسی ( نور الله مرقده ) می بینیم که اصلا عبارت " ان زراره من اسره نصرانیه " در نوشتار ایشان وجود ندارد .
بلکه ایشان در ترجمه زراه بن اعین ص 133 - در باب الواحد من باب الزای المعجمه چنین می گویند :

" زراره بن اعین : و اسمه عبد ربه، يكنى أبا الحسن و زرارة لقب له و كان أعين بن سنسن عبدا روميا لرجل من بني شيبان .... و كان سنسن راهبا في بلد الروم، و زرارة يكنى أبا علي أيضا، و له عدة أولاد ... "
( زراره بن اعین : اسم او عبد ربه می باشد . کنبه وی اباالحسن است و زراره لقب وی می باشد . و اعین ( پدر وی ) بنده ای رومی برای فردی از بنی شیبان بود .... و سنسن ( جد زراره ) راهبی در بلاد روم بود . کنیه زراه " ابا علی " نیز می باشد و برای او چند اولاد است ... )

پس همچنان که مشاهده می فرمایید ، اصلا هیچ اشاره ای به اینکه خانواده زراره نصرانی بوده نشده است .
نکته دیگر در این است که ما برای بررسی شخصیت افراد ، آنها به دین اباءشان مجازت و توبیخ می کنیم و یا به عملکرد خود ایشان ؟؟؟
آیا خانواده صحابی همچون عمر بن خطاب و ابی بکر و عثمان از مشرکان و کفار مکه نبودند ؟؟؟
آیا 3 خلیفه اول اهل سنت و وهابیت ( ابی بکر و عمر بن خطاب و عثمان ) خودشان از کفار و مشرکان مکه نبودند ؟ آیا خود ایشان بر لات و هبل و عزّی سجده نمی کردند؟
آیا پدران ایشان از بیخدایان و چند خدایان نبوده اند ؟؟؟
اگر عملکرد خود افراد مهم نبوده و آنها بر عقاید آباءشان باید توبیخ نمود ، پس اولین نشانه تیز توبیخ به خانواده خلفای 3 گانه اهل سنت و خود این خلفا می رود !!!!!

در ادامه ، وهابی به روایاتی ضعیف و مرسل و مجهول الراوی در ذم جناب زاره بن اعین اشاره نموده است که به تک تک آنها اشاره نموده و وجهه ضعف و رد روایات را بیان می نماییم .

قال الوهابی : يوسف قال حدثني علي بن أحمد بن بقاح، عن عمه، عن زرارة، قال : سألت أبا عبد الله (عليه السلام) عن التشهد فقال أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له و أشهد أن محمدا عبده و رسوله، قلت التحيات الصلوات قال التحيات و الصلوات، فلما خرجت قلت إن لقيته لأسألنه غدا، فسألته من الغد عن التشهد فقال كمثل ذلك، قلت التحيات و الصلوات قال التحيات و الصلوات، قلت ألقاه بعد يوم لأسألنه غدا، فسألته عن التشهد فقال كمثله، قلت التحيات و الصلوات قال التحيات و الصلوات، فلما خرجت ضرطت في لحيته و قلت لا يفلح أبدا رجال الكشي - (ج 2 / ص57 )

می گویم : روایت فوق را مرحوم کشی در رجال خویش بیان کرده اند .
در سند این روایت چند راوی مجهول وجود دارند به نامهای : یوسف ؛ علی بن احمد بن بقاح ؛ عموی علی بن احمد .
مرحوم خوئی در " معجم رجال الحدیث " ج 8 ص 245 چنین می گویند :

" لايكاد ينقضي تعجبي كيف يذكر الكشي والشيخ هذه الروايات التافهة الساقطة غير المناسبة لمقام زرارة وجلالته والمقطوع فسادها ، ولاسيما أن رواة الرواية بأجمعهم مجاهيل "
( در تعجبم از کشی و شیخ که چگونه این روایات پوچ و ساقط که با مقام و جلالت زاره مناسبتی ندارد و قطعا باطل هستند را بیان نموده اند .علی الخصوص که روات این روایت همگی مجهول هستند . )

محقق کتاب " التحریر الطاووسی " ذیل کلام مرحوم صاحب معالم در رد روایت مذکور در پاورقی ص 241 چنین می گوید :

" ان الرواة الواردين في سند هذه الرواية كلهم مجهولون، ولم أعثر لهم على ترجمة فيما توفر لدى من المصادر "
( راویان سند این روایت کلهم مجهول هستند و من ترجمه ایشان در مصادر پیدا نکردم )

پس روایت مذکور هیچ دلالتی بر ذم جناب زراره ندارد و وهابی از عجز رو ناتوانی به احادیث مجهول الراوی استناد کرده است .

قال الوهابی : حدثني أبو جعفر محمد بن قولويه، قال حدثني محمد بن أبي القاسم أبو عبد الله المعروف بماجيلويه، عن زياد بن أبي الحلال، قال : قلت لأبي عبد الله (عليه السلام) إن زرارة روى عنك في الاستطاعة شيئا فقبلنا منه و صدقناه و قد أحببت أن أعرضه عليك فقال هاته قلت فزعم أنه سألك عن قول الله عز و جل وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا، فقلت : من ملك زادا و راحلة، فقال كل من ملك زادا و راحلة فهو مستطيع للحج و إن لم يحج فقلت نعم. فقال ليس هكذا سألني و لا هكذا قلت، كذب علي و الله كذب علي و الله، لعن الله زرارة لعن الله زرارة، لعن الله زرارة، إنما قال لي من كان له زاد و راحلة فهو مستطيع للحج قلت و قد وجب عليه، قال فمستطيع هو، فقلت لا حتى يؤذن له، قلت فأخبر زرارة بذلك، قال نعم.
قال زياد فقدمت الكوفة فلقيت زرارة فأخبرته بما قال أبو عبد الله (عليه السلام) و سكت عن لعنه، فقال أما إنه قد أعطاني الاستطاعة من حيث لا يعلم، و صاحبكم هذا ليس له بصيرة بكلام الرجال. رجال الكشي - (ج 2 / ص 47)
حدثني أبو جعفر محمد بن قولويه، قال: حدثني محمد بن أبي القاسم أبو عبد الله المعروف بماجيلويه، عن زياد بن أبي الحلال، قال: قلت لابي عبد الله - قوله: حدثني أبو جعفر إلى قوله حدثني محمد بن أبي القاسم أبو عبد الله المعروف بما جيلويه طريق هذا الحديث صحيح بلا امتراء اتفاقا اختيار معرفة الرجال - (ج 2 / ص 160 )
رسیدن این حدیث از طریق سند این حدیث به اتفاق و بدون شک و تردید صحیح است.
بعضی خواستند این روایت را به تقیه و حفظ جان زراره توجیه کنند در حالیکه سیاق جمله این را نمی رساند و تقیه زمانیست که حکمی بیان شود که در ان توهین به عقاید اهل سنت باشد نه چنین مسالی ای که هم سنی و هم شیعه اتفاق بر ان دارند و از جهتی تقیه در جلو حکام باید صورت گیرد نه در جلو دوست و یاور مطمئن. حال اگر بگوییم امام تقیه کرده پس چرا زراره این بی ادبی کرده.!!! .

می گویم :
در سند این روایت ، واسطه بین ماجیلویه و زیاد بن ابی حلال حذف شده است و لذا روایت مرسله بود و مردود است .
سخن محقق کتاب " اختیار معرفه الرجال " در مورد صحت سند نیز مردود نیست ولی ایشان سند روایت از ابن قولویه تا ماجیلویه را تصحیح نموده است و متعرض مرسله بودن سند از ماجیلویه تا زیاد بن ابی حلال نشده است .

مرحوم نجاشی در رجال خویش در ذیل ترجمه ماجیلویه چنین می گوید که او داماد احمد بن ابی عبدالله برقی بوده است .
احمد بن ابی عبدالله برقی نیز متوفی 274 یا 280 ه .ق می باشد .و لذا قطعا فوت ماجیلویه بعد از سنه 280 بوده است .
از طرفی هم مرحوم شیخ الطائفه در رجال خویش بیان می کنند که زیاد ابن ابی حلال از صحابی امام باقر علیه السلام بوده اند و امام باقر علیه السلام ، شهید به سال 114 ه .ق می باشند .

مرحوم نجاشی نیز بیان می کند که زیاد بن ابی الحلال نیز از امام صادق علیه السلام روایت کرده است و امام صادق علیه السلام به سال 148 ه.ق شهید شده اند .

پس در فاصله زمانی میان سنه 114 ه .ق یا سنه 148 ه .ق تا سنه 280 ه .ق باید حتما راوی دیگری تا روایت امام صادق علیه السلام را از زیاد بن ابی الحلال را به ماجیلویه نقل نماید ولی در سند روایت چنین شخصی وجود ندارد .
پس روایت مرسله است .

در کتاب " طرائف المقال " ج 2 پاورقی ص 578 چنین آمده است :
" وقد ذكر الشهيد في تعليقاته على الخلاصة حاصل ما ذكره " كش " في حق زرارة أحادث تزيد على العشرين يقتضي ذمه ، وكلها ضعيفة السند جدا ، وفي أكثرها محمد بن عيسى العبيدي ، الا حديثا واحدا طريقه صحيح الا أنه مرسل ، لان رواية محمد بن قولويه عن محمد بن أبي القاسم ما جيلويه عن زياد بن أبي الحلال عن الصادق عليه السلام ، وظاهر أن زياد الذي من رجال الباقر والصادق عليهما السلام لم يبق إلى زمان ما جيلويه المعاصر لابن بابويه ومن في طبقته . "

( شهید ثانی بر تعلیقاتش بر خلاصه ( علامه حلی ) چنین می گوید که ماحصل روایات کشی در حق زراره که بالغ بر 20 روایت می باشد و متضمن ذم زراره می باشد ، همه آنها جدا ضعیف السند می باشند و در اکثر آنها محمد بن عیسی العبیدی می باشد . مگر یک روایت واحد که طریق آن صحیح است ولی مرسل می باشد . زیرا روایت از محمد بن قولویه از محمد بن ابی القاسم ماجیلویه از زیاد بن ابی الحلال از امام صادق علیه السلام می باشد . و ظاهر بر آن است که زیاد بن ابی الحلال که از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهما السلام می باشد تا زمان ماجیلویه – که معاصر ابن بابویه بوده - و افراد طبقه روایی وی زنده نبوده است . )

در ضمن اصل تقیه بر حفظ جان می باشد و الزامی نیست که این عمل در مقابل حاکم انجام شود و چه بسا کلامی منعقد می شود که مفاد آن منطبق بر تقیه بوده و سبب حفظ جان فرد می گردد همانند این کلام امام معصوم علیه السلام در مورد جناب زراره . زیرا بر اساس روایتی از امام صادق علیه السلام خطاب به فرزند جناب زراره ، گروهی از سخنان این امام مصعوم علیه السلام در مورد جناب زراره از باب تقیه بوده است تا جان زراره حفظ شود . بدین مطلب نیز در ادامه اشاره خواهیم کرد .

قال الوهابی :
زراره کارش اختلاف بین مسلمانان بود و میخواست از زبان امامان چیزهای را بین مردم منتشر کند تا اینکه امت اسلامی را بجان هم بیندازد. مجلسی روایت میکند:
عن الوليد بن صبيح قال : دخلت على أبي عبدالله عليه السلام فاستقبلني زرارة خارجا من عنده ، فقال لي أبوعبدالله عليه السلام : يا وليد أما تعجب من زرارة يسألني عن أعمال هؤلاء أي شئ كان يريد ؟ أيريد أن أقول له : لا ، فيروي ذلك عني ، ثم قال : يا وليد متى كانت الشيعة تسأل عن أعمالهم إنما كانت الشيعة تقول : من أكل من طعامهم وشرب من شرابهم واستظل بظلهم . . متى كانت الشيعة تسأل عن مثل هذا بحار الأنوار - (ج 74 / ص 382)
در تاریخ ال زراه همین داستان امده اما بجاي زراره اسم را حذف کرده است.
قال: دخلت على أبى عبدالله عليه السلام فاستقبلني رجل خارج من عند أبى عبدالله عليه السلام من اهل الكوفة من اصحابنا، فلما دخلت على ابي عبد الله عليه السلام قال لى: لقبت الرجل الخارج من عندي ؟ فقلت: بلى هو رجل من اصحابنا من اهل الكوفة فقال: لا قدس الله روحه ولا قدس روح مثله، انه ذكر اقواما كان ابى عليه السلام ائتمنهم على حلال الله وحرامه وكانوا عيبة علمه وكذلك اليوم هم عندي تاريخ آل زرارة - (ج 1 / ص 53)........

می گویم :
روایت اول دقیقا بر اساس تقیه بیان شده است . زیرا همگان می دانند که امام صادق علیه السلام هرگز عمال جور بنی العباس و بنی امیه را محق بر خلافت می دانستند و ایشان معتقد بودند که این حکومتها ، ظالم بوده و غاصب حق اهل بیت علیهم السلام می باشند . ولی ایشان این کلام را از برای تقیه بیان نمودند .
گذشته از اینکه متن روایت نیز هیچ ذمی در مورد زراره ندارد زیرا از روایت بر می آید که زراره با شناختی که از امام صادق علیه السلام داشته است می دانسته است که جواب ایشان در تایید اعمال خلفای وقت اهل سنت قطعا منفی است .
امام صادق علیه السلام نیز تلویحا به این امر اشاره کرده و می فرمایند : او می خواهد که من جواب منفی بدهم تا از من – آن را – روایت کند ! پس خود امام علیه السلام تلویحا بیان می کنند که جواب ایشان ( در تایید اعمال خلفای اهل سنت وقت ) قطعا منفی می باشد و زراره می خواهد این جواب را بشنود ! ولی امام علیه السلام از باب رعایت تقیه ، این جواب را بیان نمی کنند !!!

گذشته از اینکه در سند روایت کسی وجود دارد به نام " محمد بن حمران " که آیت الله خوئی در " معجم رجال الحدیث " ج 8 ص 250 در مورد وی چنین می گوید :

" محمد بن حمران مشترك بين الثقة وغير الثقة "
( محمد بن حمران مشترک است بین توثیق و عدم توثیق )

شیطنت دیگری که نویسنده وهابی نموده است این است که وی مدعی است همین روایت در " تاریخ آل زراره " آمده است ولی نام زاره حذف شده است .
این کلام وی دروغی بیش نیست .
مرحوم ابوغالب زراری این روایتی را که نویسنده از بحارالانوار ( با آدرسی غلط ) بیان کرده است را در کتاب خود ص 74 نقل نموده است .
ولی روایتی را که نویسنده وهابی بیان نموده ولی سندش را کامل نقل نکرده است روایتی است از کتاب رجال کشی که به سند از " جمیل بن دراج " است . بر خلاف روایت اول که به سند از " ولید بن صبیح " است !!!

مرحوم خوئی نیز در " معجم رجال الحدیث " ج 15 ص 149 در مورد سند این روایت چنین می گوید :

" أقول : هذه الرواية ضعيفة ، ولا أقل من جهة محمد بن عبد الله المسمعي ، وعلي بن حديد . "
( روایت فوق ضعیف است بخاطر ضعف محمد بن عبدالله مسمعی و علی بن حدید )

آری ! این است تحریف سخنان بوسیله وهابیون !!!!
العبد الاحقر - مقداد العلوی
http://islamtxt.ir/islam/node/127

نویسنده: مقداد علوی

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الوهابی : و به گونه های مختلفی روایتهای زیادی را از ائمه جعل کرد تا جاییکه تعداد ان را به نزدیک 4000 رسانیده اند. وقتی امام متوجه این رفتار زراره و دیدگاه او نسبت به خودش شد. او را در جاهای مختلفی لعن کرد و تکذیب نمود. زراره شروع کرد به نقد امام صادق و بدگویی از این مرد بزرگ چون با او موافقت نمی کرد. گاهی میگفت:
عن زرارة، قال: والله لو حدثت بكل ما سمعته من أبي عبدالله عليه السلام لانتفخت ذكور الرجال على الخشب. معجم رجال الحديث - (ج 24 / ص 95)اگر هر چه از امام صادق شنیدم بیان کنم ............ شرمنده از ترجمه .

می گویم :
عدم آشنایی نویسنده وهابی با زبان عربی و کپی نمودن مطالب ایشان از منابع منحرف وهابیت همانند " لله ثم للتاریخ " سبب شده است مطالبی را به زبان بیاورد که سبب مضحکه شدن این نویسنده جاهل در نزد اهل علم بشود .
در این جمله (ذکور) اضافه شده است به (رجال) از باب اضافه صفت بر موصوف از آن جهت که مبالغه در وصف رجولیت و مردانگی باشد و مراد از ذکور الرجال یعنی مردان قوی و محکم نه اینکه (ذکور) جمع (ذکر) و بمعنای آلت تناسلی باشد چون لفظ (ذکر) از الفاظ مشترک است و در هرجا معنای خاص خودش را دارد .
امید است که نویسنده وهابی ، آیه مبارکه (للذکر مثل حظ الانثیین) را ندیده باشد وگر نه اینجا هم (ذکر) را به آلت تناسلی معنی میکند !!!!

مراد از عبارت (لانتفخت ذُكورُ الرِّجالِ عَلي الخَشَب) این میشود که : اگر تمام آنچه را که از امام صادق علیه السلام شنیده ام بگویم ، مردان قوی نیز بدار آویخته خواهند شد چون نمی توانند آن اسرار را نگه دارند و این جا و آن جا نقل میکنند و بدن های آنان بر بالای دار نفخ و ورم خواهد کرد .

وانگهی نهوض آلت رجولیت بر چوب معنی ندارد و مردان هم خود را بر روی چوب نمی توانند ارضا کنند مگر اینکه نویسنده وهابی و هم کیشان او ، طریقه ارضا کردن بر روی چوب را بلد باشند .

قال الوهابی :در جایی دیگر میگفت: ابن مسكان قال: سمعت زرارة يقول:رحم الله أبا جعفر، وأما جعفر فإن في قلبي عليه لفتة. فقلت له: وما حمل زرارة على هذا؟ قال: حمله على هذا لأن أبا عبد الله أخرج مخازيه رجال الكشي - (ج 2 / ص 45)

می گویم :
روایت فوق نیز ضعیف است و البته نویسنده وهابی ترسیده است که سند کامل روایت را بیان نماید .

در سند روایت " جبرئیل بن احمد فاریابی " وجود دارد که ضعیف است و مرحوم خوئی این روایت را در " معجم رجال الحدیث " ج 8 ص 242 تضعیف کرده اند .

قال الوهابی :در حدیثی داریم:
قالوا : كنا جلوسا عند أبي عبد الله (عليه السلام) فدخل عليه زرارة فقال إن الحكم بن عتيبة حدث عن أبيك أنه قال صل المغرب دون المزدلفة، فقال له أبو عبد الله (عليه السلام) أنا تأملته ما قال أبي هذا قط، كذب الحكم على أبي، قال، فخرج زرارة و هو يقول ما أرى الحكم كذب على أبيه. رجال الكشي - (ج 2 / ص 83)

می گویم:
سند این روایت در رجال کشی چنین است :
" حدثني أبوالحسن ، وأبوإسحاق ، حمدويه ، وإبراهيم إبنا نصير ، قالا : حدثنا الحسن بن موسى الخشاب الكوفي ، عن جعفر بن محمد بن حكيم ، عن إبراهيم بن عبدالحميد ، عن عيسى بن أبي منصور وأبي اسامة ، ويعقوب الاحمر ، قالوا .... "

مرحوم خوئی در " معجم رجال الحدیث " ج 8 ص 244 در مورد این روایت چنین می گویند :
" أن إبراهيم بن عبدالحميد روى هذه الرواية إلى جملة ( قال فخرج زرارة . . إلخ ) عن عيسى بن أبي منصور وأبي أسامة الشحام ويعقوب الاحمر قالوا . . إلخ ، وعيسى لم يرد فيه توثيق ويعقوب فيه كلام يأتي ، ومع ذلك فالرواية صحيحة لان أبا أسامة وهو زيد الشحام ثقة ، إلا أن ما في ذيلها وهو جملة ( قال : فخرج زرارة . . إلخ ) مجهول السند ، إذ لم يعلم أن القائل من هو ؟ فهل هو يعقوب الاحمر المذكور أخيرا أو إبراهيم بن عبدالحميد وقد روى ذلك مرسلا إذن لايمكن الاعتماد على هذه الجملة . "

( این روایت را تا جمله (قال فخرج زرارة . . إلخ ) ابراهیم بن عبدالحمید از عیسی بن ابی منصور و ابی اسامه الشحام و یعقوب الاحمر روایت کرده است .
در مورد عیسی ( بن ابی منصور ) توثیقی وارد نشده است . و در مورد یعقوب ( الاحمر ) نیز کلام است که بیان خواهد شد .
با این وجود روایت صحیح است زیرا ابا اسامه همان زید الشحام است که ثقه است .
ولی جمله (قال فخرج زرارة . . إلخ ) مجهول السند است و معلوم نیست که گوینده این جمله چه کسی می باشد . آیا گوینده این جمله یعقوب الاحمر است یا ابراهیم بن عبدالحمید است که آن را موسلا بیان نموده است .
پس بر این جمله روایت نمی توان اعتماد کرد )

برای همین است که مرحوم خوئی در مورد چنین روایات شاذی اینگونه می گویند :
" أنها لو كانت قوية السند لم يمكن الاخذ بها ، إذ لا يمكن صدور ذلك من زرارة مع جلالة مقامه وعلو رتبته واستفاضة الروايات وفيها الصحاح في مدحه ، فهي خبر واحد شاذ لايمكن أن يعارض الروايات المشهورة المطمأن بصدورها من الامام عليه السلام ، على أن سند هذه الرواية مجهول . "

( این روایت اگر چه سندش صحیح است ولی نمی توان به آن استناد نمود زیرا صدور این کلام از زراره با جلالت مفام و علو رتبه ایشان و روایات مستفیض که بعضا روایات صحیح می باشد در مدح او ، غیر ممکن می نماید . پس این خبر ، خبری شاذ است که توانایی مقابله با روایات مشهوری که صدور آنان از امام علیه السلام مورد اطمینان است را ندارد . گذشته از اینکه سند این روایت نیز مجهول است )

که ما وجهه مجهول بودن جمله مذکور را بیان نمودیم .

بعد از این روایات ، نویسنده وهابی دسته روایاتی را کپی نموده و آنها را بیان کرده است که در مقاله بعدی به بررسی آنها می پردازیم .

العبد الاحقر - مقداد العلوی
http://islamtxt.ir/islam/node/129

نویسنده: مقداد علوی

بسم الله الرحمن الرحیم

قال الوهابی : وان مرض فلا تعده وان مات فلا تشهد جنازته اختيار معرفة الرجال - (ج 2 / ص 182)
قال نعم زرارة، زرارة شر من اليهود و النصارى و من قال إن مع الله ثالث ثلاثة. رجال الكشي - (ج 2 / ص 57)

می گویم :
سند روایت فوق چنین است : محمدبن أحمد عن محمد بن عيسى عن علي بن الحكم، عن بعض رجاله عن أبي عبدالله عليه السلام قال ....
روایت فوق به 2 جهت مردود است .
1 – محمد بن احمد مجهول است . همچنان که آیت الله خوئی در " معجم رجال الحدیث " ج 8 ص 251 اشاره نموده اند .
2 – روایت مرسله می باشد زیرا واسطه میان علی بن الحکم تا امام صادق علیه السلام معلوم نیست .

قال الوهابی : عن كردين أبي سيار، قال : سمعت أبا عبد الله (عليه السلام) يقول لعن الله بريدا و لعن الله زرارة. رجال الكشي - (ج 2 / ص 48)

می گویم : این روایت به سند ذیل آمده است :
حدثنی محمدبن مسعود ، عن جبريل بن أحمد، عن محمدبن عيسى ، عن يونس، عن مسمع كردين أبي سيار، قال: سمعت أبا عبدالله عليه السلام ....

روایات فوق نیز ضعیف است زیرا :

در سند روایت " جبریل بن احمد " وجود دارد که مجهول الحال است . آیت الله خوئی در " معجم رجال الحدیث " ج 4 ص 198 در مورد وی چنین می گویند :

" جبرئيل بن أحمد وهو وإن كان كثر الرواية ، إلا أنه لم يرد فيه توثيق ولامدح "
( جبرئیل بن احمد ، با وجود اینکه از او زیاد روایت شده است ولی در حق او هیچ مدح و توثیقی وجود ندارد )

قال الوهابی : عن خطاب بن مسلمة عن ليث المرادي، قال : سمعت أبا عبد الله (عليه السلام) يقول لا يموت زرارة إلا تائها. رجال الكشي - (ج 2 / ص 49)

می گویم :
روایت فوق به سند ذیل آمده است :
محمد بن مسعود ، قال : حدثني جبرئيل بن أحمد ، عن العبيدي ، عن يونس ، عن خطاب بن مسلمة ، عن ليث المرادي قال : سمعت أبا عبدالله عليه السلام ...

در سند روایت " جبریل بن احمد " وجود دارد که مجهول الحال است . آیت الله خوئی در " معجم رجال الحدیث " ج 4 ص 198 در مورد وی چنین می گویند :

" جبرئيل بن أحمد وهو وإن كان كثر الرواية ، إلا أنه لم يرد فيه توثيق ولامدح "
( جبرئیل بن احمد ، با وجود اینکه از او زیاد روایت شده است ولی در حق او هیچ مدح و توثیقی وجود ندارد )

نکته : در سند گروهی از این روایات نیز راوی وجود دارد به نام " محمد بن عیسی العبیدی " که مختلف فیه است .
برخی از رجالیون همانند ابوالولید روایات وی را از یونس بن عبدالرحمان ( همانند روایات ذم زراره ) را قبول ندارند . و همچنبن مرحوم سید بن طاوس نیز روایاتی را که " عبیدی " در سند آن بوده است را ضعیف می دانند و مرحوم صاحب معالم نیز در " التحریر الطاووسی " بحث مفصلی در این مورد داشته و این راوی را ضعیف می دانند .
برخی دیگر از رجالیون همانند آیت الله خوئی نیز این راوی را مقبول می دانند .
و علیکم به قرائة کتبهم !

قال الوهابی : عن عمران الزعفراني، قال : سمعت أبا عبد الله (عليه السلام) يقول لأبي بصير يا أبا بصير و كنى اثني عشر رجلا ما أحدث أحد في الإسلام ما أحدث زرارة من البدع، عليه لعنة الله، هذا قول أبي عبد الله. رجال الكشي - (ج 2 / ص 49)

می گویم :
سند روایت این چنین است :
محمد بن مسعود ، قال : حدثني جبرئيل بن أحمد ، عن العبيدي ، عن يونس ، عن إبراهيم المؤمن ، عن عمران الزعفراني ، قال : سمعت أبا عبدالله عليه السلام ...

آیت الله العظمی خوئی در " معجم رجال الحدیث " ج 8 ص 249 در مورد این روایت چنین می گویند :

" الرواة ضعيفة بجبرئيل بن أحمد وإبراهيم وعمران ، فانهم كلهم مجاهيل . "
( روایت ضعیف است به وجود جبرئیل بن احمد و ابراهیم و عمران زیرا همگی اینان مجهول الحال هستند )

قال الوهابی : قال : استأذن زرارة بن أعين و أبو الجارود على أبي عبد الله (عليه السلام) قال يا غلام أدخلهما فإنهما عجلا المحيا و عجلا الممات. رجال الكشي - (ج 2 / ص 50)

می گویم :
سند روایت به صورت زیر است :
حدثني محمد بن مسعود ، قال : حدثني جبرئيل بن أحمد ، قال : حدثني موسى بن جعفر وهب عن علي القصير ، عن بعض رجاله ...
روایت به دلایل ذیل ضعیف است :

1 – روایت مرسله می باشد زیرا " بعض رجاله " که علی القصیر از آنها روایت نموده است معلوم نیستند .

2 - در سند روایت " جبرئیل بن احمد " وجود دارد که مجهول الحال است . آیت الله خوئی در " معجم رجال الحدیث " ج 4 ص 198 در مورد وی چنین می گویند :

" جبرئيل بن أحمد وهو وإن كان كثر الرواية ، إلا أنه لم يرد فيه توثيق ولامدح "
( جبرئیل بن احمد ، با وجود اینکه از او زیاد روایت شده است ولی در حق او هیچ مدح و توثیقی وجود ندارد )

قال الوهابی :و در نهایت ابا عبدالله تکلیف مسلمانان را با زرارة مشخص نمود آنجا که گفت:
فقال لي هذا زرارة بن أعين، هذا من الذين وصفهم الله عز و جل في كتابه فقال وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً. الفرقان:23] رجال الكشي - (ج 2 / ص 50)

می گویم :
روایت به سند زیر آمده است :
حدثني محمد بن مسعود ، قال : حدثني جبرئيل بن أحمد ، عن موسى ابن جعفر ، عن علي بن أشيم ، قال : حدثني رجل عن عمار الساباطي ...

روایت ضعیف است زیرا :

1 – روایت مرسله می باشد زیرا واسطه میان " علی بن اشیم " و " عمار ساباطی " معلوم نیست و مجهول است .

2 - در سند روایت " جبریل بن احمد " وجود دارد که مجهول الحال است . آیت الله خوئی در " معجم رجال الحدیث " ج 4 ص 198 در مورد وی چنین می گویند :

" جبرئيل بن أحمد وهو وإن كان كثر الرواية ، إلا أنه لم يرد فيه توثيق ولامدح "
( جبرئیل بن احمد ، با وجود اینکه از او زیاد روایت شده است ولی در حق او هیچ مدح و توثیقی وجود ندارد )

قال الوهابی : وقال: إن قوماً يعارون الإيمان عارية، ثم يسلبونه، فيقال لهم يوم القيامة المعارون، أما إن زرارة بن أعين لمنهم(رجال الكشي - (ج 2 / ص 83)قومی ایمان را عاریت می گیرند سپس آن را پس می دهند و در روز قیامت به آنها گفته میشود معارون، یقینا زراره از آنهاست .

می گویم :
سند روایت چنین است :
محمد بن يزداد ، قال : حدثني محمد بن علي الحداد ، عن مسعدة بن صدقة ، قال : قال أبوعبدالله عليه السلام ...

مرحوم آیت الله العظمی خوئی در معجم رجال الحدیث " ج 8 ص 251 چنین می گویند :

" محمد بن علي الحداد ، مجهول "
(محمد بن علی الحداد مجهول است )

پس روایت ضعیف است .

نویسنده وهابی بعد از بیان این روایات ( که علل ضعف همه آنها مشخص شد ) به سخنرانی پرداخته و مطالبی بیان نموده است که با مردود شدن روایات قبلی ، همه این توجیهات وی عملا بیمورد و باطل می باشند .

وی در ادامه به مطلبی اشاره نموده است که توجه خواننده گرامی را به آن جلب می کنیم .

قال الوهابی :شیعه دو روایت از فرزندان زراره نقل کردند و گفتند این دو روایت توجیه این روایتهاست. که هم امکان ندارد. در شرع خدا شهادت یک فرزند به نفع پدر در امور دنیوی قبول نیست چه رسد به اینکه در مسأله ای به این مهمی باشد.

می گویم :
از آنجا که نویسنده وهابی هیچگونه تعرضی به سند این روایت – که به فحوای آن اشاره خواهیم نمود – اصلا متعرض نشده است پس معلوم است که نتوانسته در سند آنها خدشه وارد نماید .

مرحوم کشی از عبدالله بن زراره نقل میکند که امام صادق علیه السلام بمن فرمود : " پدرت را سلام برسان و بگو اگر گاهی من ترا بد میگویم ، می خواهم جان ترا حفظ کنم زیرا دشمنان ما به هرکس که بما نزدیک باشد صدمه و آسیب وارد میکنند ".

این روایت صحیح السند متضمن این مطلب می باشد که بر فرض صدور برخی روایات درباره ذم زراره یا غیر او از اصحاب خاص ائمه علیهم السلام ، چیزی از شأن و جلالت آنها کاسته نمی شود زیرا ضمن معارض داشتن و سقوط در اثر تعارض ، جهت عمده در صدور این احادیث حفاظت آنان از شر اشرار و حکومت وقت بوده است که همیشه مترصد بودند تا دوستان خاص اهلبیت را به هر طریق ممکن از بین ببرند ، ائمه علیهم السلام با بیان اینگونه روایات ، تنفر و انزجار خود را به ظاهر از آنان نشان میدادند و دشمنان هم فکر می کردند که اینها از دوستان امامان نیستند و به همین لحاظ از خطر محفوظ می ماندند .

البته نویسنده وهابی ادعایی مضحک نموده است : در شرع خدا شهادت یک فرزند به نفع پدر در امور دنیوی قبول نیست چه رسد به اینکه در مسأله ای به این مهمی باشد .

می گویم :
1 - این کلام نویسنده وهابی در تعارض صریح با آیات قرآنی می باشد. آنجایی که خداوند متعال می فرماید :

" ولا تكتموا الشهادة " بقره 283

یا دیگر آیه قرآنی :

" وأقيموا الشهادة لله " طلاق 2

اطلاق این آیات در مورد مسلمانان غیر قابل انکار است .
حال چگونه است که این قانون الهی برای جناب زراره بن اعین و فرزند ایشان نفی می شود ؟؟

2 – اگر قانون فوق صادق باشد ، پس هرگونه روایت عایشه در مورد پدرش ابی بکر را باید مردود دانست .
پس روایت عایشه در مورد حدیث جعلی " نحن معاشر الانبیاء لا نورث " یا روایت جعلی فرستادن ابی بکر برای نماز جماعت بجای پیامبر و دیگر روایات این دختر برای پدرش همگی مردود اند . چرا که این روایات هم در مورد امور دنیوی بوده اند ( مانند غصب فدک ) و هم در امور دینی ( مانند غصب خلافت و جانشینی پیامبر ) .
آیا وهابیون می توانند این تبعات را قبول نمایند ؟؟

3 – این کلام نویسنده وهابی را مولایش عمر بن خطاب اصلا قبول ندارد .

شیخ سید سابق در " فقه السنه " ج 3 ص 434 در ضمن شرایط قبول شهادت چنین می گوید :

" نفي التهمة: ولاتقبل شهادة المتهم بسبب المحبة أو العداوة.
وخالف في ذلك عمر بن الخطاب وشريح وعمر بن عبد العزيز والعترة وأبو ثور وابن المنذر والشافعي في أحد قوليه وقالوا: تقبل شهادة الولد لوالده و الوالد لولده ما دام كل منهما عدلا مقبول الشهادة .
أفاده الشوكاني وابن رشد "

( نفی تهمت : شهادت متهم به سبب محبت یا عداوت مقبول نیست .
ولی عمر بن خطاب و شریح و عمر بن عبدالعزیز و عترت ( اهل بیت علیهم السلام ) و ابوثور و ابن منذر و شافعی – بر اساس یکی از اقوالش – این مطلب را قبول ندارند و می گویند : شهادت فرزند برای پدر و پدر برای فزرند ، مادامی که هر دو بر سبیل عدالت باشند ، مقبول می باشد .
این مطلب را شوکانی و ابن رشد بیان نموده اند )

4 – شهادت فرزند برای پدر در نزد شیعه مقبول است .
آیت الله گلپایگانی ( اعلی الله مقامه ) در " کتاب الشهادات " ص 165 چنین می فرمایند :

" أما شهادة الوالد لولده وعليه والولد لوالده ، والأخ لأخيه وعليه ، فيدل على القبول العمومات والاطلاقات ، ولا خلاف فيه ، بل الاجماع بقسميه عليه كما في الجواهر ، وهناك نصوص خاصة فيها المعتبر سندا والصريح دلالة "
( اما شهادت پدر برای فرزند و بر علیه وی و همچنین شهادت فرزند برای پدر و همچنین شهادت برادر برای برادرش و یا بر علیه او ؛ بر اساس عمومات و اطلاقات ،مقبول می باشد و اختلافی در آن نیست بلکه اجماع بر آن است همچنان که در جواهر ( الکلام ) آمده است . و در این مورد نصوص و روایات شیعه با سند معتبر و دلالت صریح نیز وجود دارد )

پس این مدعای نویسنده وهابی مبنی بر اینکه در هیچ جای جهان شهادت فرزند برای پدر مقبول نیست ، نیز چیزی جز اوهام وی نمی باشد زیرا عقیده شیعه بر قبول این امر می باشد .

5 – روایتی صحیح از حلبی از قول امام صادق علیه السلام آمده است که :

" تجوز شهاده الولد لوالده و الوالد لولده و الاخ لاخیه "
( شهادت پدر برای فرزند و فرزند برای پدر و برادر برای برادرش مجاز می باشد )

شیعه نیز بر اساس پیروی از اهل بیت علیهم السلام نیز این گونه شهادت را قبول می نماید .

6 – احمد بن حنبل ، امام فرقه حنبلی ها و امام فقهی وهابی ها نیز شهادت پسر برای پدر را قبول داشته است .
ابن قدامه در " المغنی " ج 12 ص 65 چنین می گوید :

" وروي عن أحمد رحمه الله رواية ثانية تقبل شهادة الابن لأبيه "
( از احمد بن حنبل روایت دومی نیز بیان شده است که شهادت پسر برای پدرش مقبول است )

پس معلوم است که روایت فرزند زراره از قول امام صادق علیه السلام بر اساس منهج شیعه در قبول نمودن احادیث کاملا صحیح می باشد .

العبد الاحقر – مقداد العلوی
http://islamtxt.ir/islam/node/131

موضوع قفل شده است