شبهه کمک های ابوبکر و عمر به اسلام

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شبهه کمک های ابوبکر و عمر به اسلام

عمر و ابوبكر كمك هاي شاياني به اسلام كردند و حتي اخلاق مناسبي داشتند به چه علت نفاق ورزيدند آيا به خاطر پول، قدرت و يا فشار ديگران بود؟

با سلام به دوست گرامی در طول تاریخ بسیار کسانی بوده اند که در ابتدا حتی با اعتقاد در مسیر درست گام برداشته اند اما در نهایت به علت انحرافات فکری و هواهای نفسانی به بیراهه رفته اند نمونه بارز انان در همه ادیان موجود است در اسلام می توان به طلحه و زبیر های فراوانی اشاره نمود که اهل سنت و شیعه در انحراف انان از مسیر صحیح اجماع دارند و حی در میان شیعه فراوان بوده اند کسانی که حتی مقام وکالت ایمه ع را داشته اند اما در نهایت فرقی مانند واقفیه را پدید اورده اند و حتی صراحتا مرد لعن امامن قرار گرفته اند با دقت در رفتار افراد می توان ریشه این انحرافات را جستجو و کشف نمود پديده نفاق منحصر به گفتار نبوده؛ بلكه منافقان در عمل و رفتارشان نيز دوگانه رفتار مي كرده اند. در جريان جنگ تبوك وقتي پيامبر اسلام به مدينه برمي گشت منافقيني كه جزو صحابة پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بودند در «عقبه» در ميان راه تبوك، مترصد فرصتي بودند تا در راه بازگشت، رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ را كشته و ترور نمايند، جبرئيل رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ را آگاه كرد، آن حضرت كساني را فرستاد تا آنان را از آنجا برانند، حذيفه در كنار رسول خدا بود و برخي از منافقين را شناخت و آن حضرت ديگران را نيز به او معرفي كرد.[2]
ابن حزم اندلسی سني، در كتاب«المحلّي» گفته است: از جمله كسانيكه در ترور پيامبر نقش داشتند ابوبكر و عمر مي باشند.[3]
در صلح حديبيّه، عمر به رسول خدا به شدّت اعتراض مي كند؛ حضرت در پاسخ به او مي گويد: من بندة خدا و فرستادة او هستم و هرگز با فرمان او مخالفت نمي كنم، پس از آن عمر كه هنوز ترديدش برطرف نشده بود، نزد ابوبكر مي رود و همين مطالب بين آنها رد و بدل مي شود. ابن عباس مي گويد:كه عمر در دوران خلافتش به من گفت: اگر آن روز كساني را مي يافتم كه به آن واسطه دست از مسلماني بر ميداشتند من هم بر مي داشتم و از اسلام خارج مي شدم.[4]
همچنين وقتي پيامبر اسلام مي خواست وصيتنامه اي بنويسد تا امت اسلامي بعد از ايشان منحرف نگردند؛ او مانع از نوشتن مي گردد و نسبت به پيامبر اسلامي بي احترامي نموده و مي گويد:«العياذ بالله» (ان الرجل ليهجر) مرد هذيان مي گويد!![5]
در حديثي از امام علي ـ عليه السّلام ـ نقل شده كه آن حضرت فرمود: روز خندق وقتي عمرو بن عبدُود عمر را با اسم صدا زد عمر رو برگردانيد و به دوستانش پناه برد. در آن حال وي (عمر) با چهار نفر از همراهانش كه با هم هم راي شدند كه اگر دشمن از هر سو به ما حمله كند محمد را با دارو و دسته اش تحويل دشمن دهيم و خود را به سلامت برهانيم. ابوبكر وعده خدا و رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ را در پيروزي اسلام بر كفر قبول ننمود و به صراحت گفت ما بُت بزرگ را نگه ميداريم و او را عبادت مي كنيم، زيرا ما در أمان نيستيم كه پيامبر پيروز شود. اين بت بزرگ را نگاه ميداريم تا براي ما ذخيره باشد اگر قريش بر پيامبر غلبه نمود، پرستش اين بُت را آشكار مي سازيم و به آنها اعلام ميداريم كه دين ما از دين شما جدا نيست و اگر پيامبر پيروز شد ما در خفا اين بت را عبادت مي كنيم!![6]
در جنگ ها نيز آن دو كاري انجام نداده اند. در جنگ احد فرار نمودند و پيامبر را تنها گذاشتند[7] در جنگ خيبر وقتي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آنها را به عنوان فرمانده سپاه منسوب نمود، از گشودن قلعه عاجز مانده و فرار كردند.[8] و همچنين در آخرين روزهاي عمر شريف رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ وقتي آن حضرت به ابوبكر و عمر دستور مي دهد كه با سپاه اسامه رهسپار جنگ شوند آن ها تعلُّل مي كنند هر چه پيامبر اصرار مي نمايد كه به سپاه اسامه ملحق شوند، آنها در مدينه مي مانند و بطور صريح با رسول خدا مخالفت مي كنند.[9]
آن دو از نگاه اخلاقي هم وضعيت خوبي نداشته اند، ابوبكر كه از عمر اندكي بهتر است مي گويد: من شيطاني دارم كه هميشه مرا فريب مي دهد.[10] عمر شخصي عبوس و تند مزاج بود[11] و اوّلين كسي است كه شلاّق «درّه» در دست گرفت،[12] درباره چوبدستي او گفته اند كه ترسناكتر از شمشير حجّاج بوده است[13] شخصي به عمر مي گويد مردم از تو خشمگين و متنفرند، عمر مي گويد چرا؟ آن مرد مي گويد: از زبان و عصاي تو.[14] يكبار غلام زبير در حال نماز متوجه مي گردد كه عمر با«درّه» خود به طرف او مي آيد، بلافاصله از آنجا فرار مي كند.[15]
از عملكرد ابوبكر و عمر در زمان حيات رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ بدست مي آيد كه آن دو هيچگاه از عمق جان به پيامبر و آئين او ايمان نداشته اند و اگر بعد از رحلت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و حتي در آخرين روزهاي عمر شريف آن حضرت، بطور صريح در مقابل ايشان قرار مي گيرند و سفارشات آن حضرت را در موضوع اهل بيت ـ عليه السّلام ـ و امامت امام علي ـ عليه السّلام ـ ناديده گرفته و كودتاي سقيفه را به وجود مي آورند تغيير در عقايد و اعمال و رفتار آن دو به حساب نمي آيد؛ بلكه چهره واقعي آن دو كه قبلاً پنهان بوده، پديدار مي گردد، آنها اسلام را براي رسيدن به مقاصد دنيوي و رسيدن به قدرت انتخاب نموده اند و هميشه رايي واحد داشته اند، آنان در تمام دروان حيات رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ قرين يكديگر بودند و در خلافت جريان تحولات سقيفه در همه موارد مواضع يكساني داشتند. اصرار عمر در پايدار ساختن خلافت ابوبكر براي اين بود كه زمينه را براي خلافت خودش آماده سازد و لذا امام علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: او به خاطر آينده خودش در تبعيت خلافت ابوبكر تلاش مي كند.[16]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. در پاسخ به افسانه شهادت، سيد جواد حسيني طباطبائي.
2. پژوهشي در عدالت صحابه، احمد حسيني يعقوب.

[1] . بقره/8.
[2] . جعفريان، رسول، سيرة رسول خدا، تهران، دليل ما، 1382، ج1، ص647.
[3] . ابن حزم، المحلي، بي تا بي جا بي نا، ج11، ص224.
[4] . صنعاني، عبدالرزاق، المصنف، بيروت، 1397، ج5، ص339.
[5] . ابن سعد، طبقات، بيروت، دارصادر بي تا، ج2، ص242.
[6] . سليم بن قيس، اسرار آل محمد، قم، انتشارات علاّمه 1413ق، ص 298.
[7] . سيرة رسول خدا، ج1، ص514.
[8] . ابن ابي شيبه، المنصف، بيروت، دارالفكر، 1409، ج7، ص393.
[9] . بلاذري، انساب الاشراف، بيروت، مؤسسه اعلمي، چاپ اول، 1394 ق، ج2، ص115.
[10] . ابن سعد، طبقات الكبري، بيروت، دارصادر بي تا، ج3، ص212.
[11] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، مصر، داراحياء العربي، 1387 ق، ج1، ص183.
[12] . طبري، محمد بن جرير، تاريخ طبري، قاهره، دارالمعارف، بي تا، ج3، ص209.
[13] . شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج1، ص188.
[14] . نمبري، عمر، تاريخ مدينه منوره، دارالفكر بي تا بي جا، ج2، ص858.
[15] . بسوي، يعقوب، المعرفة و التاريخ، بغداد، مطبعة الارشاد، 1394 ق، ج1، ص365.
[16] . بلاذري، احمد، انساب الاشراف، مصر، دارالمعارف بي تا، ج1، ص587.


اما در پاسخ به شما بايد بگوييم بيشتر كشورها را عمر مسلمان كرد حتي ايران ايا اين گفته را قبول داريد؟

banehjok;4869 نوشت:
اما در پاسخ به شما بايد بگوييم بيشتر كشورها را عمر مسلمان كرد حتي ايران ايا اين گفته را قبول داريد؟


در پاسخ به شما باید بگویم ، حملات مسلمانان به کشورهای دیگر و تسخیر آن ممالک به وسیله مسلمانان و همزمان با آن تشویق مسلمانان به اسلام باعث اسلام آنها شد و عمدتا شعار برادری و برابری سبب پذیرش اسلام در کشورهای همسایه مسلمانان شد . اما اینکه بیشتر کشور ها را جناب عمر مسلمان کرد یک نظر دقتمندانه نیست . به چند علت 1- نخست آنکه ایشان هرگز در هیچ حمله ای شرکت نداشت و تنها سربازان اسلام بودند که جنگیدند و ایشان جز چند بار برای سرکشی به بعض نقاط هرگز از مدینه خارج نشد . 2- پیامبر این نحوه گسترش اسلام را قبول نداشت و الا می توانست در سالهایی که شمار یارانش فزونی یافته بود به این لشکر کشی ها بپردازد که نپرداخت . همانطور که می دانید در سالهای پایانی عمر شریف حضرت رسول ، آنحضرت توانست در تبوک سی هزار نیروی مسلمان به هم برساند و لشکر عظیمی را طراحی کند . اگر رسول الله لازم می دید می توانست به بسیاری از مناطق حملات تسخیری و فتوحانه انجام دهد اما چنین نکرد . 3- حضرت علی که در تمام دوران زندگی سعی کرد مرید واقعی رسول الله باشد و اسوه و الگویش حضرت رسول بود ،پس از رسیدن به خلافت هیچ گونه دستوری مبنی بر کشور گشایی صادر نکرد . همین حضرت بود که در شورای خلیفه دوم آنجا که عبدالرحمن بن عوف به او گفت خلافت را بپذیر و به سیره پیامبر و شیخین عمل کن ،فرمود من تنها به سیره پیامبر عمل می کنم . چگونه است که این شخص که خود را ملزم به عمل به سیره نبوی در همه حال می داند هرگز به ادامه فتوحات دست نمی زند . اما درباره فتح ایران ،این نکته جالب است بدانیم که آغاز حمله به ایران اصلا به قصد گسترش اسلام نیست . یعنی زمانی که در سال 12 اولین بار به ایران حمله شد صرفا بحث جمع آوری غنیمت مطرح است و اصلا سخن از گسترش اسلام نیست . همانطور که می دانید سال دوازده ،دوره خلافت جناب ابوبکر است . اما ادامه تصرفات ایران به زمان خلیفه سوم می رسد به نحوی که در سال 32 یزگرد در مرو کشته شده و تازه دودمان ساسانی از هم می پاشد . و البته مناطق زیادی از ایران صد سال طول کشید تا مسلمانان آنجا را فتح کردند . مانند مازندران و گیلان و بخارا و خوارزم و ... .حتی در بعضی از جاها برای مسلمان شدن و تمایل مردم به اسلام به آنها پول هم میدادند . گاهی در نماز جمعه برای تشویق مردم ،پول به نمازگراران می دادند . پس اسلام و در کل دین پذیری یک امر درونی است و تنها ماهیت دین است که باعث علاقه مندی مردم می شود . عمده ترین دلیل پذیرفتن اسلام از جانب مردم ،شعار برادری و برابری بود که البته جناب عمر به این شعار اعتقاد نداشت و جامعه اسلامی را به 8 طبقع تقسیم کرد . و اعراب را نسبت به همه برتری داد . که این مساله بعدها مشکل ساز شد تا انجا که خود جناب عمر به وسیله یک ایرانی به قتل رسید


امام علی (ع) فرمود اگر عمر ازدواج موقت و متعه جوانان را حرام نمیکرد هیچ کس زنا نمی کرد(انواع انحراف جنسی شامل میشود) مگر عده کمی فاسقون .
این حدیث بسیار ثابت میشود عمر خلیفه دوم باعث منحرف شدن اکثر مردم از دین و ارتکاب گناهان کبیره انحراف جنسی شده است .
نتیجه عمر و ابوبکر نتنها به اسلام کمک نکرده اند لشگر کشی تازیدن به ایران برای گسترش سلطه جویی آنها بوده است .

اگر کمک کرد چرا زمانی که بعد از عثمان لعنت الله علیه به سراغ علی علیه السلام رفتند چرا امیر المومنین به زور خلافت رو پذیرفت ؟مگر نه به خاطر اینکه نسلی که در موقع این سه ملعون به دنیا اومده بودند شاگردان اینها بودند نه از علی خبری بود نه از پیغمبر منحرف شده بودن. [="blue"]اینها کی باشند که به اسلام کمک کنند[/]

عمر ایران را نابود کرد

اقا من یه سئوال دارم ایا امامان به ایران حمله کردنند؟ کسی مدرکی چیزی داره؟؟؟
ممنون میشم جوابمو بدین چون نمی دونم چطور تاپیک بزنم

سرباز وطن;255901 نوشت:
عمر ایران را نابود کرد

اقا من یه سئوال دارم ایا امامان به ایران حمله کردنند؟ کسی مدرکی چیزی داره؟؟؟
ممنون میشم جوابمو بدین چون نمی دونم چطور تاپیک بزنم


با سلام
میتوانید جواب خودتان را در این تاپیک پیدا کنید !
چنانچه سوالی بود در خدمتیم

آیا امام حسن در لشکر عمر یا عثمان در حمله به ایران بوده؟

http://www.askdin.com/thread7536.html

عمربن خطاب تلاش کرد که علی علیه السلام را به جنگ بفرستد ولی علیه السلام نپذیرفت و خود و همچنین فرزندانش نیامد.
به گفته مورخان، عمر بن خطاب رفتن به جنگ قادسیه را به علی (ع) پیشنهاد کرد تا فرماندهی عملیات ارتش مسلمانان را بر عهده گیرد .
علی (ع) امتناع کرد ؛ ناگزیر سعد وقاص را اعزام نمود(1)

2. زمانی که خبر آمادگی دولت ساسانی و تدارک هفتصد هزار نفر برای حمله سرزمین ها اسلامی به مدینه رسید ، شورای دفاعی شکل گرفت و کسانی که مورد مشورت قرار گرفتند پیشنهاد حضور مستیقیم خلیفه در میدان نبرد و تخلیه تمام مراکز نظامی و اعزام آنان برای نبرد با ساسانیان را دادند، طلحه و عثمان بن عفان گفتند: همه نیروهای شام، نیروهای یمن, نیروهای مدینه و نیروهای مکه را جمع کن و خودت همه با آنان برو تا بتوانید در برابر نیروهای زیاد حکومت ایران مقاومت کنید و لیکن امیرمومنان (ع) که مورد مشورت قرار گرفت به گونه دیگری طرح خود را ارائه داد. حضرت(ع) ضمن مخالفت با پیشنهادهای ارائه شده ، این نکته را یادآور شد که صلاح آن است که تو به عنوان قطب و مرکز آسیای اسلام در مرکز حضور داشته و از آنجا به چرخاندن سنگ آسیای اسلام به وسیله عرب های مجاهد بپردازی و اگر تو از مرکز خارج شوی از سویی تعدادی از اعراب بادیه نشین که هنوز مسلمانی در میان آنان رسوخ نیافته، طمع تصرف مرکز را در سر پروراند، و به مدینه حمله خواهند کرد و از سوی دیگر ایرانیان با دیدن تو خواهند گفت که این اصل و ریشه عرب است و اگر او را از بین ببریم از شر اعراب راحت خواهیم شد، بنابراین با شدت بیشتری به مسلمانان حمله خواهند کرد. امام فرمود: نیروهای شام را از شام نیاور و الا رومیان حمله می کنند. نیروهای یمن را هم نیاور وگرنه حبشی ها حمله می کنند. نیروهای مدینه و مکه را هم نبر چون اعراب اطراف حمله می آورند. خودت هم نرو و از فراوانی عدد دشمن نترس. ما در زمان پیامبر با فراوانی عدد نمی جنگیدیم.
خلیفه نظر علی علیه السلام را پسندید و عده کمی نیرو را با سعدبن ابی وقاص به جبهه فرستاد و این نیروها به نیروهای جبهه ملحق شدند و پیروز هم شدند.
نکته ای که در این مشورت خواهی باید به آن توجه کرد این است که علی علیه اسلام کاری کرد که این جنگ با کمترین نیرو و کمترین تلفات پایان یافت.
جالب آن است که عمر هنگامی که سخنان درست حضرت علی(ع) را همراه با استدلال های محکم او را شنید، رو به اصحاب کرده و گفت: وای بر شما، همه شما از گفتن سخنانی مانند آنچه ابوالحسن(حضرت علی(ع)) گفت، ناتوان بودید.(2)
3. پرسش پایانی شما نیز صحت ندارد و در منابع معتبر بدان اشاره ای نشده است .

1.مسعودی، مروج الذهب ، ج2، ص 309.
2.ر.ک: مجلسی ، بحارالانوار، ج40، ص253، خواندمیر، تاریخ روضه الصفا، ج2، بخش دوم ص1771 ؛ موسوعه الامام علی بن ابی طالب(ع)، ج 3، صص91-93.

بسیار ممنونم دوستان

موضوع قفل شده است