انگیزه خلقت

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
انگیزه خلقت

با سلام
از آنجایی که همه چیز خداست و هیچ چیز خارج از خدا نیست و مشیعت الهی و اراده الهی و کلیه اسماء و صفات و هر چه در تصور هست و نیست و من و شما و این نوشته ها و هرچه در عوالم ظاهر و نهان و شهود و غیب هست و..... در یک کلمه خدا می باشد این خلقت برای چیست ؟

خداوند کنز مخفی نبوده که نیاز به کشف داشته باشد که بخواهد خلق کند؟ خدا خداست یعنی خدا همین و بس . این بودم و می خواستم آن شوم و دیده بشم و ....... از این حرفها که به خدا نمی چسبد مگر آن که نقصی در کارش باشد که نمی شود خدا پس باز می بینیم خدا نیازمند خدایی می شود که صورت مسئله بقوت خود باقی است

شیطان فرشته ای بوده بدون اراده و مجرد که بخواهد سر پیچی کند؟ اصلاً گیرم سر پیچی کند به کجا می تواند برود ؟ هر جا برود یا هر کسی را ببرد که آخر دست باز هم داخل خدا دارد پرسه می زند؟

بهشت و جهنم و دوزخ و جهان های بعد از آنها هم که جدا از خدا نیستند ؟ چه بگوییم سایه خداوند و جهان نازل اینها اصطلاحات بنده و شماست باز همه و همه خدا هستند، پس این دعوا چه معنی داره؟

ما از یک روح هستیم و یک روح وجود دارد یک بخش از این روح میرود در عذاب یک بخش می رود در بهشت؟؟؟؟ این روح بخش پذیر که نیست که تیکه تیکه شود اصلا فرض محال بخش پذیر شود مال خودش است بفرستد بهشت بفرستد جهنم ! که چه ؟ مگه کمبود دارد؟ اصلاً من و شما تعالی پیدا کنیم ، که چه؟ مگه آن بخش که در اسف السافلین است از خدا جداست ؟ مگه بالا بودن من و شما مهم است در زمانی که من و شمایی وجود نداریم؟

گیرم همه شیعه راستین یا منحط بی بازگشت، خوب ؟ آخرش که باز همه همون جای اولیم خدا هستیم ،نیستیم؟

کارشناس بحث : محراب

[=arial]

mohsenfereidooni;276689 نوشت:
با سلام از آنجایی که همه چیز خداست و هیچ چیز خارج از خدا نیست و مشیعت الهی و اراده الهی و کلیه اسماء و صفات و هر چه در تصور هست و نیست و من و شما و این نوشته ها و هرچه در عوالم ظاهر و نهان و شهود و غیب هست و..... در یک کلمه خدا می باشد این خلقت برای چیست ؟ خداوند کنز مخفی نبوده که نیاز به کشف داشته باشد که بخواهد خلق کند؟ خدا خداست یعنی خدا همین و بس . این بودم و می خواستم آن شوم و دیده بشم و ....... از این حرفها که به خدا نمی چسبد مگر آن که نقصی در کارش باشد که نمی شود خدا پس باز می بینیم خدا نیازمند خدایی می شود که صورت مسئله بقوت خود باقی است

با سلام
این که فرمودید همه چیز خداست اشتباه است چون خداوند واجب الوجود است و ما سوای او ممکن الوجود و هیچ وقت واجب الوجود ممکن نمی گردد همانطور که ممکن هم واجب نخواهد شد .
پس خدا یکی و همه چیز مخلوق و معلول خداوند است .
اما این که فرمودید خلقت برای چیست باید گفت که

[=arial][=arial]پاسخ را با اين مثال شروع مي كنيم كه نورافكني و درخشندگي و روشن كردن جهان و جهانيان، از ويژگي ذاتي و اقتضائات وجودي آفتاب فروزان است يعني خورشيد اگر نورافكني مي كند به خاطر اقتضاي ذات اوست حال موجودات چگونه و تا چه اندازه از آن استفاده مي كنند اين مقصود بالعرض تابش نور خورشيد است و نه مقصود بالذات آن. با دقت و توجه در اين مثال درك مطلب تا حدودي آسان تر خواهد شد و مطلب به ذهن نزديك تر مي شود بدين بيان كه خلقت و آفرينش و افاضة هستي، اقتضاي ذاتي مبداء هستي بخش است و تكامل موجودات، مقصود بالعرض نظام خلقت است، با توجه به اين مقدمه به نكاتي اشاره مي شود:
گرچه هدف و مقصود بالعرض خلقت، تكامل پديده هاي عالم است امّا هرگز نمي توان تكامل را در عالم خلقت تنها منحصر به يك نوع از مخلوقات به نام انسان دانست. خداوند در قرآن فرمود: الذي اعطي كل شيء خلقه ثم هدي در اين آيه بدين نكتة اشاره شده كه خداوند به هر چيزي آفرينش ويژه اش را داده است و سپس آن را به سوي هدف آفرينش راهنمائي كرده است. لذا روشن مي شود كه خلقت همه ي موجودات براي رسيدن به كمالات آنها است.
البته ترديدي نيست كه هدف از آفرينش عالم، پديد آمدن انسان است امّا بايد توجه داشت انساني كه هدف خلقت است وجود نازنين انسان كامل است.

[=arial][=arial]خداوند هدف فاعلی ندارد ولی هدف فعلی که کار او را از عبث بودن خارج می کند قطعا دارد .
[=arial]

[=arial]
mohsenfereidooni;276689 نوشت:
شیطان فرشته ای بوده بدون اراده و مجرد که بخواهد سر پیچی کند؟ اصلاً گیرم سر پیچی کند به کجا می تواند برود ؟ هر جا برود یا هر کسی را ببرد که آخر دست باز هم داخل خدا دارد پرسه می زند؟

[=arial]در نظام خلقت و جود شیطان هم خیر است و اصلا وجود هر کجا که باشد خیر است .
[=arial]

قلمروى شيطان «تشريع» است نه «تكوين»، يعنى قلمروى شيطان فعاليتهاى تشريعى و تكليفى بشر است.


شيطان فقط در وجود بشر مى‏تواند نفوذ كند نه در غير بشر. قلمروى شيطان در وجود بشر نيز محدود است به نفوذ در انديشه او نه تن و بدن او. نفوذ شيطان در انديشه بشر نيز منحصر است به حدّ وسوسه كردن و خيال يك امر باطلى را در نظر او جلوه دادن. قرآن اين معانى را با تعبيرهاى «تزيين»، «تسويل»، «وسوسه» و امثال اينها بيان مى‏كند؛ و اما اينكه چيزى را در نظام جهان بيافريند و يا اينكه تسلّط تكوينى بر بشر داشته باشد، يعنى به شكل يك قدرت قاهره بتواند بر وجود بشر مسلّط شود و بتواند او را بر كار بد اجبار و الزام نمايد، از حوزه قدرت شيطان خارج است. تسلّط شيطان بر بشر محدود است به اينكه خود بشر بخواهد دست ارادت به او بدهد:

انّه ليس له سلطان على الّذين آمنوا و على ربّهم يتوكّلون انّما سلطانه على الّذين يتولّونه

همانا شيطان بر مردمى كه ايمان دارند و به پروردگار خويش اعتماد و اتّكا مى‏كنند تسلّطى ندارد، تسلّط او منحصر است به اشخاصى كه خودشان ولايت و سرپرستى شيطان را پذيرفته و مى‏پذيرند.

قرآن از زبان شيطان در قيامت نقل مى‏كند كه در جواب كسانى كه به او اعتراض مى‏كنند و او را مسؤول گمراهى خويش مى‏شمارند مى‏گويد:

و ما كان لى عليكم من سلطان الّا ان دعوتكم فاستجبتم لى فلا تلومونى و لوموا انفسكم

من در دنيا قوّه اجبار و الزامى نداشتم. حدود قدرت من فقط «دعوت» بود. من شما را به سوى گناه خواندم و شما هم دعوت مرا پذيرفته و اجابت كرديد، پس مرا ملامت‏ نكنيد، خويشتن را ملامت كنيد كه به دعوت من پاسخ مثبت داديد. ارتباط من با شما صرفاً در حدود «دعوت» و «اجابت» بوده و بس.

فلسفه و حكمت اين اندازه تسلّط شيطان بر بشر، «اختيار» انسان است. مرتبه وجودى انسان ايجاب مى‏كند كه حرّ و آزاد و مختار باشد. موجود مختار همواره بايد بر سر دو راه و ميان دو دعوت قرار گيرد تا كمال و فعليّت خويش را كه منحصراً از راه «اختيار» و «انتخاب» بدست مى‏آيد تحصيل كند.

از جهان دو بانگ مى آيد به ضد **** تا كدامين را تو باشى مستعد

آن يكى بانگش نشور اتقيا **** و آن دگر بانگش نفور اشقيا

در جهان‏بينى اسلامى، هيچ موجودى نقشى در آفرينش به صورت استقلال ندارد. قرآن براى هيچ موجودى استقلال قائل نيست. هر موجودى هر نقشى را دارد بصورت واسطه و مجرا واقع شدن براى مشيّت و اراده بالغه الهيّه است. قرآن براى فرشتگان، نقش واسطه بودن براى انفاذ مشيّت الهى در خلقت قائل است؛ ولى براى شيطان حتى چنين نقشى نيز قائل نيست، تا چه رسد به آنكه او را در خالقيّت مستقل بداند .

جهان‏بينى اسلامى برخلاف جهان‏بينى زردشتى و مانوى و مزدكى يك قطبى است. شيطان از نظر قرآن مصداق: الّذى احسن كلّ شى‏ء خلقه و همچنين مصداق: ربّنا الّذى اعطى كلّ شى‏ء خلقه ثمّ هدى است.

وجود شيطان و شيطنت و اضلال او خود مبنى بر حكمت و مصلحتى است، و به موجب همان حكمت و مصلحت، شيطان شرّ نسبى است نه شرّ حقيقى و واقعى و مطلق.
نکته دیگر اینکه شیطان فرشته نبود بلکه از طائفه جنیان بود همانطور که در قرآن کریم به این مطلب تصریح شده است فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه‏ جن ها هم مجرد نیستند همانطور که ملائکه بدون اراده و اختیار نیستند.

mohsenfereidooni;276689 نوشت:
ما از یک روح هستیم و یک روح وجود دارد یک بخش از این روح میرود در عذاب یک بخش می رود در بهشت؟؟؟؟ این روح بخش پذیر که نیست که تیکه تیکه شود اصلا فرض محال بخش پذیر شود مال خودش است بفرستد بهشت بفرستد جهنم ! که چه ؟ مگه کمبود دارد؟ اصلاً من و شما تعالی پیدا کنیم ، که چه؟ مگه آن بخش که در اسف السافلین است از خدا جداست ؟ مگه بالا بودن من و شما مهم است در زمانی که من و شمایی وجود نداریم؟ گیرم همه شیعه راستین یا منحط بی بازگشت، خوب ؟ آخرش که باز همه همون جای اولیم خدا هستیم ،نیستیم؟

جواب این سوال شما در پاسخ به مطلب اول گذشت ولی برای تکمیل بحث یاد آور می شوم که:
در سرای آخرت هم مانند این دنیا اشخاص با تشخصات و وجود خاص خود حاضرند و هرکسی را عذاب می کنند فقط خود او عذاب می بیند. این که فرمودید همه از یک روح هستیم بنابر فرض صحت این حرف این یک روح واحد بالنوع است نه واحد بالشخص.
در مورد عقاب اخروی و جهنم هم باید گفت :

مجازاتهاى جهان ديگر، رابطه تكوينى با گناهان دارند. رابطه عمل و جزا در آخرت نه مانند نوع اول، قراردادى است و نه مانند نوع دوم از نوع رابطه علّى و معلولى است، بلكه از آن هم يك درجه بالاتر است. در اينجا رابطه «عينيّت» و «اتّحاد» حكمفرماست؛ يعنى آنچه كه در آخرت به عنوان پاداش يا كيفر به نيكوكاران و بدكاران داده مى‏شود تجسّم خود عمل آنهاست.


قرآن كريم مى‏فرمايد:

يوم تجد كلّ نفس ما عملت من خير محضراً و ما عملت من سوء تودّ لو انّ بينها و بينه امدا بعيدا

«روزى كه هر كس آنچه از كار نيك يا زشت انجام داده است حاضر مى‏بيند، آرزو مى‏كند كه كاش بين او و بين كار زشتش مسافت درازى فاصله مى‏بود».

در جاى ديگر مى‏فرمايد:

و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا يظلم ربّك احدا

«آنچه را كه انجام داده‏اند حاضر مى‏يابند و پروردگار تو به احدى ستم نمى‏كند».

درباره مال يتيم خوردن تعبير قرآن كريم اين است:

انّ الّذين يأكلون اموال اليتامى ظلما انّما يأكلون فى بطونهم نارا و سيصلون سعيرا

«آنان كه اموال يتيمان را به ستم مى‏خورند، جز اين نيست كه در شكم خويش آتش فرو مى‏برند و بزودى در آتشى افروخته مى‏افتند».

يعنى مال يتيم خوردن عيناً آتش خوردن است اما چون در اين دنيا هستند نمى‏فهمند، به محض اينكه حجاب بدن كنار رفت و از اين جهان بيرون شدند آتش مى‏گيرند و مى‏سوزند.

به عبارت ديگر اعمال ما صورتى ملكى دارد كه فانى و موقّت است و آن همان است كه در اين جهان به صورت سخن يا عملى ديگر ظاهر مى‏شود؛ و صورتى و وجهه‏اى ملكوتى دارد كه پس از صدور از ما هرگز فانى نمى‏شود و از توابع و لوازم و فرزندان جدا ناشدنى ماست. اعمال ما از وجهه ملكوتى و چهره غيبى باقى است و روزى ما به آن اعمال خواهيم رسيد و آنها را با همان وجهه و چهره مشاهده خواهيم كرد؛ اگر زيبا و لذتبخش است نعيم ما خواهد بود و اگر زشت و كريه است آتش و جحيم ما خواهد بود.

در حديث است كه زنى براى مسأله‏اى به حضور رسول اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) مشرّف شد، وى كوتاه قد بود، پس از رفتنش عايشه كوتاه قدّى وى را با دست خويش تقليد كرد؛ رسول اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) به وى فرمودند:

خلال كن. عايشه گفت: مگر چيزى خوردم يا رسول اللّه؟! حضرت فرمود: خلال كن.

عايشه خلال كرد و پاره گوشتى از دهانش افتاد

در حقيقت حضرت با تصرّف ملكوتى، واقعيّت ملكوتى و اخروى غيبت را در همين جهان به عايشه ارائه دادند.

قرآن كريم درباره غيبت مى‏فرمايد:

و لا يغتب بعضكم بعضا، ايحبّ احدكم ان يأكل لحم اخيه ميتا فكرهتموه

«مسلمانان از يكديگر غيبت نكنند، آيا كسى دوست مى‏دارد كه گوشت برادر خويش را در وقتى كه مرده است بخورد؟ نه، از اين كار تنفّر داريد»

در حديث است كه:

انّما هى اعمالكم ردّت اليكم

اين عذابها همان اعمال و كردارهاى شماست كه به سوى شما برگردانيده شده است.

با تشکر:Gol:

[=arial]

محراب;278336 نوشت:

[=arial]با سلام

[=arial]اما این که فرمودید خلقت برای چیست باید گفت که

[=arial][=arial]پاسخ را با اين مثال شروع مي كنيم كه نورافكني و درخشندگي و روشن كردن جهان و جهانيان، از ويژگي ذاتي و اقتضائات وجودي آفتاب فروزان است يعني خورشيد اگر نورافكني مي كند به خاطر اقتضاي ذات اوست حال موجودات چگونه و تا چه اندازه از آن استفاده مي كنند اين مقصود بالعرض تابش نور خورشيد است و نه مقصود بالذات آن. با دقت و توجه در اين مثال درك مطلب تا حدودي آسان تر خواهد شد و مطلب به ذهن نزديك تر مي شود بدين بيان كه خلقت و آفرينش و افاضة هستي، اقتضاي ذاتي مبداء هستي بخش است و تكامل موجودات، مقصود بالعرض نظام خلقت است، با توجه به اين مقدمه به نكاتي اشاره مي شود:


[=arial][=arial]با سلام
[=arial]اقتضای ذات یعنی اینکه حتما باید خداوند خلق می کرد؟
[=arial]یعنی خداود این قدرت را ندارد خلق نکند ؟ بر خلاف ذاتش؟
محراب;278336 نوشت:

[=arial]البته ترديدي نيست كه هدف از آفرينش عالم، پديد آمدن انسان است امّا بايد توجه داشت انساني كه هدف خلقت است وجود نازنين انسان كامل است.

خوب خداوند تنها معصومین را خلق می کرد؟
چرا سایرین را خلق کرد؟
یا چرا همگی را مانند معصومین خلق نکرد که هدف انسان کامل تحقق یابد؟

گشتم نبود نگرد نیست
زندگیتونو بکنید.من که 10 ساله رو این موضوع کار می کنم و فکر می کنم و سوال می کنم و ....
بی فایده است
امام حسین(ع) رو بچسبید زندگیتونو بکنید
به جواب رسیدید من هم خبر کنید

براى تبيين هدف آفرینش انسان لازم است به چند نكته اشاره شود:
1ـ يكى از اوصاف و ويژگى هاى خداى بزرگ، حكيم بودن است; يعنى بارى تعالى كارى را بدون هدف و مصلحت انجام نمى دهد البته هدف و انگيزه اى كه در افعال افراد جامعه وجود دارد با هدف خداوند تفاوت دارد. انسان اگر هدف و انگيزه اى نداشته باشد كارى انجام نمى دهد يعنى اهداف و انگيزه ها موجب كمال فاعل مى شود و او با كارهاى خود آنچه را ندارد به دست مى آورد، اما اهداف و انگيزه هاى خداوند متعال، به خود او برنمى گردد، بلكه به ساير موجودات باز مى گردد چرا كه خداوند غنى و بى نياز مطلق است و ديگر موجودات، نيازمند او هستند. قرآن كريم در اين خصوص مى فرمايد: (يا ايُّها الناسُ أنتمُ الفقراءُ إِلَى اللهِ و اللهُ هُو الغنيُ الحَميد...); شما به خداوند نيازمند هستيد و او از شما بى نياز است.
او كمال مطلق است و نياز به چيزى ندارد تا اهداف و انگيزه هاى استكمالى داشته باشد. از اين رو گروهى از متكلمان اسلامى مى گويند: خداوند در افعالش غايات و اهدافى دارد اما هدف او مصالحى است كه به بندگان برمى گردد و آنان از آن بهره مند مى شوند. در مقابل، اشاعره مى گويند: بر خداوند واجب نيست كه در افعالش غرض و هدفى داشته باشد پس نمى توان پرسيد كه به چه غرض و هدفى و چرا چنين كرد؟
2ـ طبيعت عالم به گونه اى است كه هر چيزى وجودش از نقصان آغاز مى شود و مسير كمال را مى پيمايد تا به كمالى كه امكان رسيدن به آن را دارد، دست يابد. در انسان نيز استعدادهايى نهفته است كه با بهره گيرى از آنها مى توان به كمالات مطلوب رسيد.
3ـ گاه گفته مى شود كه انسان براى رسيدن به سعادت آفريده شده و گاه نيز گفته مى شود هدف از خلقت انسان اين است كه علم و اراده او گسترش يابد. خداى بزرگ انسان را براى علم و آگاهى آفريده و كمال او در اين است كه هر چه بيشتر بداند و هر چه بخواهد بتواند اراده اش را قوى و نيرومند كند و آنچه را كه مى خواهد انجام دهد; چنان كه هدف از آفرينش دانه گندم آن است كه به صورت بوته گندم درآيد و آنچه در سعادت يك گوسفند است، اين است كه تمام همتّش آن باشد كه علف بخورد و چاق شود. و آنچه در استعداد انسان است بالاتر از اين مسايل است يعنى بداند و بتواند و هر چه بيشتر بداند و هر چه بيشتر بتواند، به غايت و هدف انسانى خود بيشتر نزديك مى شود.
گاهى گفته مى شود مقصود از سعادت آن است كه هر چه بهتر و خوش تر زندگى كنيم و از مواهب آفرينش نيز بيشتر بهره مند گرديم بنابراين سعادت عبارت است از بيشترين لذّت و كمترين رنج.
4ـ قرآن كريم هدف از آفرينش انسان را عبادت دانسته است; (وَ ما خَلَقْتُ الجِنَّ و الاِنسَ اِلاّ لِيَعْبُدوُن). در اينجا اين پرسش مطرح مى شود كه عبادت چه فايده اى براى بشر و خدا دارد؟ در قرآن نيامده كه انسان آفريده شده تا هر چه بيشتر بداند و بتواند، و هر وقت دانست و يا توانست به هدف خود رسيده است بلكه انسان آفريده شده تا خدا را پرستش كند و پرستش خدا هدف اوست. اگر انسان بداند و بتواند، ولى مسأله شناخت خدا كه مقدمه پرستش است مدنظر او نباشد به سوى هدف آفرينش خود گامى برنداشته و سعادتمند نيست. از اين رو در نگاه اسلام هدف اصلى از زندگى جز عبادت معبود، چيز ديگرى نمى تواند باشد. قرآن انسانى مى خواهد كه آرمانش فقط خدا باشد، و اهداف ديگر براى او جنبه مقدماتى داشته باشد. در اسلام همه چيز بر محور خدا مى چرخد، و هدف بعثت پيامبران و يا هدف زندگى در چرخه عبوديت اوست. قرآن كريم درباره اهداف پيامبران(عليهما السلام)مى فرمايد: (و داعياً إلَى الله بِإِذنِهِ و سِراجاً مُنيراً) و يا در آيه ديگر مى فرمايد: (...يُخْرِجُهُمْ من الظُلُماتِ إلى النُّور); از تاريكى ها به سوى نور هدايتشان مى كند. با توجه به نكات مذكور، روشن مى شود كه هدف از آفرينش انسان رسيدن به نور توحيد و عبودّيت الهى و رها شدن از ظلمت ها و تاريكى هاست; البته علم و دانش، قدرت و توانستن، استفاده بيشتر از مواهب طبيعت، رنج كمتر و لذت بيشتر، عدالت و... هر يك براى رسيدن به هدف اصلى و پايه اى جنبه مقدماتى دارد.
در اينجا مناسب است به دو روايت اشاره شود.
1ـ امام حسين(عليه السلام) مى فرمايد: (أَيُّها الناسُ! إنّ اللهَ جلَّ ذِكرُه ما خَلَق العبادَ إلاّ لِيَعرِفُوه، فَإذا عَرِفُوهُ عَبَدُوهُ فاذا عبدوه إسْتَغنَوا بعِبادتِه عَن عِبادةِ ما سواه); اى مردم! خداوند بزرگ، بندگانش را نيافريد جز براى اين كه او را بشناسند و پس از شناختن، او را پرستش نمايند و آنگاه كه او را عبادت كنند از بندگى غير او آزاد شوند.
2ـ امام صادق(عليه السلام) در پاسخ پرسش جابر كه از فلسفه نهايى آفرينش سؤال مى كند چنين مى فرمايد:
«هدف از آفرينش، لطف و كرم خداوند نسبت به تمام موجودات، حتى جمادات است.
جابر: هدف خداوند از اين لطف چيست؟
امام: آيا شما نمى توانى مقصود يك كريم را بفهمى؟
جابر: در ميان مردم كمتر كسى است كه بدون مقصود كريم شود، گروهى هدفشان خودنمايى است.
امام: خداوند خودنمايى نمى كند و تنها براى رسيدن موجودات به فيض، آنان را مى آفريند و به جز كرامت خداوند فلسفه ديگرى براى به وجود آمدن جهان وجود ندارد، زيرا اگر علت ديگرى وجود داشت و آن علت خدا را وادار و مجبور مى كرد كه جهان را بيافريند، همان علت، جاى خدا را مى گرفت و يك خداى مجبور را نمى توان خدا دانست.
جابر: آيا ممكن است علتى وجود داشته باشد كه خداوند به آن علت جهان را آفريده، بدون اين كه آن علت خدا را مجبور كرده باشد؟ بر فرض خداوند براى اين كه قدرى، قدرت خود را تماشا كند درصدد آفرينش جهان برآيد و از اين جهت لذت ببرد؟
امام: تماشا كردن و لذت بردن، طبيعت ما انسان هاست و نيازمندى ما را مى رساند اما خدا چنين نيست و از اين گذشته لذايذ تا حدود زيادى مستقيم يا غيرمستقيم، ناشى از جسم ماست و خدا جسم ندارد.
جابر: آيا لطف خدا علت آفرينش نيست پس چرا لطف را بيان نكرديد؟
امام: بله، ولى لطف علتى الزامى نيست، يعنى علتى نيست كه خداوند را مجبور به آفرينش كند و چون علت الزامى نيست وقتى موّحد مى گويد خدا از راه لطف جهان را آفريده چيزى برخلاف توحيد نيست.
جابر: خداوند مى توانست از آفرينش جهان صرف نظر كند؟
امام: بديهى است كه مى توانست.
جابر: ولى او صرف نظر نكرد و آن را از راه لطف آفريد، پس خدا، نمى تواند از لطف خوددارى كند.
امام: وقتى تو كسى را اكرام كنى، در صورتى كه آن اكرام وظيفه حتمى تو نباشد، آيا مجبور هستى؟
جابر: نه.
امام: خداوند هم بدون اجبار و از روى اكرام واقعى جهان را آفريد تا نعمت حيات را به موجودات بذل و عنايت كند و من بدون لطف چيزى را براى ايجاد جهان نمى بينم».
بنابراين لطف و كرم خداوند در آفريدن موجودات و انسان و از سويى لطف ديگر خداوند در عبادت و بندگى او، هر دو موجب كمال و سعادت انسان و ساير موجودات مى گردد.
منبع:www.mazaheb.ir

موضوع قفل شده است