حدیث

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حدیث

آیا این روایت که نقا میکنند پیامبر به دلیل نگفتن انشالله 40 روز وحی ازشون قطع میشه سند قابل استناد داره؟

کارشناس بحث : صدیقین

برچسب: 

fff;255748 نوشت:
آیا این روایت که نقا میکنند پیامبر به دلیل نگفتن انشالله 40 روز وحی ازشون قطع میشه سند قابل استناد داره؟
سلام به شما پرسشگر گرامی

استاد مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیات 23 و 24 کهف، شأن نزولی ذکر می کند که به نگفتن ان شاء الله توسط پیامبر و قطع شدن موقتی وحی به سبب آن اشاره دارد. آیه 23 و 24 سوره مبارکه کهف چنین است:

وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‏ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً ، إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسيتَ وَ قُلْ عَسى‏ أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً



و هرگز درباره چيزى مگو كه: من فردا آن را انجام مى‏دهم، مگر اينكه [بگويى: اگر] خدا بخواهد. و هرگاه [گفتن ان‏شاءاللَّه را] از ياد بردى، پروردگات را ياد كن و بگو اميد است پروردگارم مرا به چيزى كه از اين به صواب و مصلحت نزديک‏تر باشد، راهنمايى كند




این آیات به ما می آموزد که در سخن گفتن و تصميم‏ گيرى خدا را فراموش نكنيم و هرگز خود را مستقل از خدا ندانيم و در هر كارى خود را وابسته به اراده‏ حق تعالی بدانیم. البته مراد از گفتن «إِنْ شاءَ اللَّهُ» و «أَعُوذُ بِاللَّهِ» و امثال آن، لقلقه‏ زبان نيست بلكه داشتن چنين بينشى در تمام ابعاد زندگى و در باور و دل انسان است. انسان در عين حال كه اراده دارد و در انتخابش آزاد است، ولى ذاتا استقلالی ندارد و همه‏ كارها به او سپرده نشده كه بدون خواست خدا هم بتواند كارى انجام دهد؛ آزادى و اراده او در سايه‏ مشيّت خداوند تحقق پیدا می کند. «إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ» (1)

استاد مکارم ذیل این آیه می نویسد:
مفسران براى آيات فوق شان نزولى نقل كرده ‏اند كه خلاصه ‏اش چنين است: جمعى از سران قريش، دو نفر از ياران خود را براى تحقيق در باره دعوت پيامبر اسلام به سوى دانشمندان يهود در مدينه فرستادند، تا ببينند آيا در كتب پيشين چيزى در اين زمينه يافت مى‏شود؟ آنها به مدينه آمدند و با علماى يهود تماس گرفتند و گفتار قريش را بازگو كردند. علماء يهود به آنها گفتند شما سه مساله را از محمد سؤال كنيد، اگر همه را پاسخ كافى گفت پيامبرى است از سوى خدا (و طبق بعضى از روايات گفتند اگر دو سؤال از آن را پاسخ كافى و يك سؤال را سربسته جواب داد پيامبر است) و گرنه [معاذ الله] مرد كذابى است كه شما هر تصميمى در باره او مى‏توانيد بگيريد. نخست از او سؤال كنيد داستان آن گروهى از جوانان كه در گذشته دور از قوم خود جدا شدند، چه بود؟ زيرا آنها سرگذشت عجيبى داشتند! نيز سؤال كنيد مردى كه زمين را طواف كرد و به شرق و غرب جهان رسيد كه بود و داستانش چه بود؟ نيز سؤال كنيد حقيقت روح چيست؟ مشرکین قریش به مكه بازگشتند و سران قريش را ملاقات كردند و گفتند ما معيار سنجش صدق و كذب محمد را پيدا كرديم، سپس سرگذشت خود را بازگو كردند، بعد خدمت پيامبر رسيدند و سؤالات خود را مطرح كردند. پيامبر فرمود فردا به شما پاسخ خواهم گفت، ولى ان شاء اللَّه نفرمود. پانزده شبانه روز گذشت كه وحى از ناحيه خدا بر پيامبر نازل نشد و جبرئيل به سراغش نيامد، همين امر موجب شد كه اهل مكه شايعاتى بسازند و مطالب ناموزونى نسبت به پيامبر ص بگويند. اين امر بر پيامبر ص گران آمد، ولى سرانجام جبرئيل فرا رسيد و سوره كهف را از سوى خداوند آورد كه در آن داستان آن گروه از جوانان و همچنين آن مرد دنياگرد بود، به علاوه آيه "يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ" ... را نيز بر پيامبر نازل كرد. پيامبر به جبرئيل فرمود چرا اين قدر تاخير كردى؟ گفت من جز به فرمان پروردگارت نازل نمی شوم! (لازم به تذكر است كه دو بخش از پاسخ سؤالات سه‏گانه در اين سوره آمده اما آيه مربوط به روح، در سوره بنى اسرائيل گذشت، و اين مطلب در قرآن كم نظير نيست كه آيه‏ اى به مناسبتى نازل شود و آن را به دستور پيامبر در میان سوره خاصى جاى دهند).(2)

استاد مکارم در ادامه به دو تفسیری که درباره معنای آیه مورد بحث نقل شده اشاره نموده و یکی از دو تفسیر را به قرینه این شأن نزول ترجیح می دهد و می نویسد:
شان نزولى را كه در مورد آيات فوق نقل كرديم تفسير اول را تاييد مى‏ كند، زيرا پيامبر بدون ذكر ان شاء اللَّه به كسانى كه پيرامون اصحاب كهف و مانند آن سؤال كرده بودند قول توضيح و جواب داد، به همين جهت مدتى وحى الهى به تاخير افتاد، تا به پيامبر در اين زمينه هشدار داده شود و سرمشقى براى همه مردم باشد. (3)

پی نوشت
-------------------
1-

تفسير نور، ج‏7، ص 158 و 159

2- تفسير نمونه، ج‏12، ص 352تا354 ؛ نیز رجوع کنید به: تفسير نور الثقلين، ج‏3، ص 246، ح29 و مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏6، ص 697

3- تفسير نمونه، ج‏12، ص 385

گفتنِ «ان شاء الله» كه اعتقاد به قدرت و مشيّت الهى را مى‏رساند، تكيه كلام اولياى الهى است. چنان كه در قرآن نيز از زبان پيامبران نقل شده است يعقوب به فرزندانش مى‏گويد:
«ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ» وارد مصر شويد، إن شاء اللَّه در امانيد، خضر به موسى مى‏گويد: «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً» اگر خدا بخواهد مرا شكيبا خواهى يافت. حضرت شعيب به حضرت موسى مى‏گويد: «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ» و حضرت اسماعيل به پدرش حضرت ابراهيم مى‏گويد: «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ» مرا ذبح كن كه به خواست خدا مرا از شكيبايان خواهى يافت.
البتّه مراد از گفتن «إِنْ شاءَ اللَّهُ» و «أَعُوذُ بِاللَّهِ» و امثال آن، لقلقه‏ى زبان نيست، بلكه داشتن چنين بينشى در تمام ابعاد زندگى و در باور و دل انسان است.

خوب این مسئله با مصونیت پیامبر ص از خطا مغایرت نداره؟؟؟

fff;257274 نوشت:
خوب این مسئله با مصونیت پیامبر ص از خطا مغایرت نداره؟؟؟
سلام مجدد خدمت شما

چنین مطلبی را نمی توان گفت خطاست! البته روشن است که منظور این نیست که مثلا پیامبر باید کلمه ان شاء الله را می گفت و چون این کلمه را نگفته، وحی قطع شده! خیر، کلمات در حقیقت وسیله بیان حقایق اشیاء است پس وقتی خدای متعال می فرماید: «و هرگز درباره چيزى مگو كه: من فردا آن را انجام مى‏ دهم، مگر اينكه [بگويى: اگر] خدا بخواهد» معنایش اینست که این حالت قلبی و توجه روحانی به حق تعالی حتی در وعده های تو مشهود و مورد توجه باشد. حتی اگر به سوره ضحی توجه کنیم _ که روایت مورد بحث بنا بر نقل برخی مفسرین ذیل آن نیز گفته شده _ می بینیم که سراسر این سوره نشان از نهایت تکریم و مهربانی و توجه حق تعالی به پیامبر گرامی اسلام دارد:

وَ الضُّحى‏
وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى
ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى‏
وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى‏
وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى‏ (ضحی/1تا5)
قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب برآيد (و همه جا را فراگيرد)
و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گيرد
كه خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است
و مسلّماً آخرت براى تو از دنيا بهتر است
و بزودى پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد كرد كه خشنود شوى

روایت جالبی دیگری هم وارد شده که مطلب را به خوبی توضیح می دهد؛ توجه بفرمایید:

راوی می گوید: امام باقر (علیه السلام) درباره آیه وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (طه/115) فرمود: وقتی خدای عز و جل به آدم گفت: وارد بهشت شو، به او فرمود: ای آدم! نزدیک این درخت نشو! و آن درخت را به او نشان داد. آدم گفت: چگونه ممکن است به نزدیک درخت شوم در حالی که من و همسرم را از آن نهی نموده ای! [یعنی با این نهی روشن، هرگز به سمت درخت نخواهم رفت.] خداوند فرمود: نزدیکش نشوید (یعنی از آن نخورید)! آدم و همسرش پاسخ دادند: «بله پروردگارا! نزدیکش نمی شویم و از [میوه] آن نمی خوریم»، اما ان شاء الله نگفتند [یعنی گویی به خودشان تکیه کردند]. پس خداوند یادآوری مطلب را به خودشان واگذار کرد [اما آدم و حوا عهد خود با خدا را فراموش کردند و به درخت نزدیک شدند و از میوه ممنوعه تناول کردند و ... پس خداوند فرمود: ما با آدم عهد کردیم اما عهد ما را فراموش کرد و ...]، لذا خدای سبحان به پیامبر اکرم (ص) در قرآن فرمود: وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‏ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّه... (البرهان في تفسير القرآن، ج‏3، ص 626، 6640/[2])

غرض اینکه امر به گفتن ان شاء الله، بیشتر ناظر به جنبه معنوی و روحانی مطلب است و گفتن این لفظ کاشف از آن توجه است. پس چنین موضوعی ارتباطی با خطا و اشتباه ندارد بلکه بیشتر جنبه تعلیمی و اخلاقی دارد. و البته از اینگونه ارشادات حق تعالی نسبت به نبی مکرم اسلام در آیات دیگر قرآن هم نمونه های دیگری آمده مانند آیه 43 سوره مبارکه توبه که فرمود:

عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبينَ
خداوند تو را بخشيد چرا پيش از آنكه راستگويان و دروغگويان را بشناسى، به آنها اجازه دادى؟! (خوب بود صبر مى‏ كردى، تا هر دو گروه خود را نشان دهند!)

گروهى از منافقان نزد پيامبر آمدند و پس از بيان عذرهاى گوناگون و حتى سوگند خوردن، اجازه خواستند كه آنها را از شركت در ميدان «تبوک» معذور دارد، و پيامبر رحمت به اين عده اجازه داد. خداوند در اين آيه، پيامبرش را گویی مورد عتاب مهربانانه قرار مى‏ دهد و مى‏ گويد: «خداوند تو را بخشيد، چرا به آنها اجازه دادى» كه از شركت در ميدان جهاد خوددارى كنند؟! «چرا نگذاشتى آنها كه راست مى‏ گويند از آنها كه دروغ مى‏ گويند شناخته شوند و به ماهيّت آنها پى برى»؟

ممكن است گفته شود اين عتاب و خطاب جنبه كنايى داشته و حتى ترک اولى نيز در كار نباشد، بلكه منظور بيان روح منافقگرى منافقان با يك بيان لطيف و كنايه آميز بوده است. اين موضوع را با ذكر مثالى مى‏ توان روشن ساخت و آن اینکه: فرض كنيد ستمگرى مى‏ خواهد به صورت فرزند شما سيلى بزند اما يكى از دوستانتان دست او را مى‏ گيرد. شما نه تنها از اين كار دوستتان ناراحت نمى‏ شويد بلكه خوشحال نيز خواهيد شد، اما براى اثبات زشتى باطن آن فرد ستمگر، به صورت عتاب آميز به دوستتان مى‏ گوييد: «چرا نگذاشتى سيلى بزند تا همه مردم اين سنگدل منافق را بشناسند»؟! و هدفتان از گفتن این جمله، تنها اثبات سنگدلى و نفاق آن ستمگر است كه در لباس عتاب و سرزنش دوستتان بیان می کنید. (برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص208)

موضوع قفل شده است