بهترین خاطره 88------منتظریم..........

تب‌های اولیه

36 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بهترین خاطره 88------منتظریم..........

با سلام

دوستان سال 88 هم داره تمام می شه و جز خاطرات خوب و بد چیزی به جا نمی گذارد

اسک دین هم یکی از بهترین خاطرات همه ماست در سال 88

رفقا یه خاطه خوش در سال 88 بفرمان...

در چند سط و خلاصه.
..........................................................
..........................................................
.............................................منتظریم.....
...........خاطره خوش...............88.............
..................دوستان.................اسک دینی....
...........................................................
.........بسم الله..........................................

بهترین خاطره سال 88 من همبستگی ملی در 22 بهمن بود

سلام

عجب !!!!!!!!!!!

یعنی هیچ کس خاطره ای از 88 نداره؟؟؟؟؟

خاطرجالب از 88 .......................
....................

سلام
سال نو مبارک :Gol:
یکی از خاطرات سال 88 افتتاح اسک دین و عضویتم در این سایت بود که از این پیشامد خوشحالم و خدا را شاکرم.

یک خاطره ی دیگه هم اردوی مدرسه بود که بچه ها رو بردیم مشهد الرضا که خودش پر از خاطره بود.

سلام
خدا قوت
راستش قشنگترین خاطره من حضور تو مسجد شجره بود...بین کلی آدم مونده بودم خواب می بینم یا بیدارم...این وسط مونده بودم خواهرم چی میگه یه طرف گوشم هم به لبیک جماعی بود...یادش بخیر!
ودوستیم با یه خواهر گل و نازنین خدا حفظش کنه ...

با سلام
بهترین خاطره من در سال 88 این بود که در یک مناظره تلفنی که با استاد سجودی داشتم ایشون در جواب دادن به من کم آ.ردند . الان نزدیک به 4 ماه است که منتظرم تا پاسخ سوالم رو بدهند.
اگر اینجا هم تشریف می آورند بیایند جواب من را بدهند که نادان از این دنیا نروم.

سلام به همه بزرگواران اسک دینی
سال نو بر همه شما مبارک
بهترین خاطره من در سال 88 جایزه ای بود که به عنوان برنده مسابقه حفظ خطابه غدیر نصیبم شد ؛
سفر کربلای معلا
جالبتر اینکه در روز عید غدیر که برای دریافت جایزه ام به یک جشن دعوت بودم در مسابقه دیگری شرکت کردم و برنده جایزه کمک هزینه سفر به مشهد مقدس شدم.
دعا کنید امسال توفیق زیارت نصیبم بشود.

بهترین خاطره من :Sokhan:
شروع سال88 با تشرف به عمره طلاب بود و پایانش با زیارت عتبات عراق

با سلام

بنده هم شیرین ترین خاطرم تشرف به عمره .......مدینه ، مسجد شجره، مکه، بیت الله، و...... بود

تقریبا یک ماه بعد سالگردشه

مثل خوابی بود که تکرار شدنش بعید به نظر می رسد

سال خوبی داشته باشین

یا علی

طاها;15213 نوشت:
با سلام

بنده هم شیرین ترین خاطرم تشرف به عمره .......مدینه ، مسجد شجره، مکه، بیت الله، و...... بود

تقریبا یک ماه بعد سالگردشه

مثل خوابی بود که تکرار شدنش بعید به نظر می رسد


چرا بعید؟؟؟!!!!
انشاله هر سال به زیارت خانه خدا مشرف بشین ...

sadra;15219 نوشت:
چرا بعید؟؟؟!!!! انشاله هر سال به زیارت خانه خدا مشرف بشین ...


با سلام

اگر نرفتین خدا انشاء الله در همین سال قسمت کند

و اگر مشرف شدین دوباره چشمتان به بیت الله روشن شود

با سلام

تایپک داشت از اسكرول حذف می شد خواستم نذارم

شاید رفقا خاطره ای............................. داشته باشند

..............................بفرمایید

از خاطرات............................. خوش 88

..................بسم الله...........................

سلام :Gol:

سال 88 برای من خاطرات خوش زیادی داشت از جمله اشنا شدن با نت و اسک قران واسک دین و دوستان بسیار خوب در این دو کانون
رفتن به مرقد امام رضا(ع) ومشرف شدن در جوار مستقیم مرقد ایشان در 3 طبقه ی زیر مرقد تمثال .

اما خاطره ایکه مرا به خنده میاندازد ترم 2 سال 87 یعنی بهار 88 بود

چون اکنون رشته ی دوم دانشگاهی را میخوانم . سال 86 این رشته ی دوم را در یکی از دانشگاههای سراسری واقع درتهران قبول شدم
ولی از انجا که خودم در یکی دیگر از دانشگاهها مشغول تدریس بودم فرصت حضور در سر کلاسها را نداشتم از طرفی مطالب درسی زیاد برایم مشکل نبود خودم را به دانشگاه پیام نور انتقال دادم . سال87 دانشگاه پیام نور از بنده که قبلا" دکتری داشتم دعوت به همکاری کردند ومن هم 2 روز در هفته تدریس میکردم ودر ضمن دروس خودم را هم غیر حضوری میخواندم اخر ترم وقتی وارد کلاس برای امتحان نحو 3 شدم 10 نفر از شاگردانم را که در کلاس اندیشه ی اسلامی خودم بودند در ردیفی دیگر نشسته بودند با دیدن بنده کلی سر و صدا کردند فورا" توضیحات لازم را دادم بعد از چند دقیقه برگه ها را دادند وتازه مشکل من و مراقب شروع شد شاگردانم دوردیف با من فاصله داشتند ومرتبا" با سوت های ریز و استاد به دادمان برس به طور کلی بنده و بقیه ی دانشجویان را از
امتحان دادن متوقف کرده بودند در همین زمان بازرس اموزش عالی
به داخل کلاس امد وبعد از اینکه متوجه جریان شد بنده را به سالن انتقال دادند و با یکی دیگر از دانشجویان جایمان را عوض کردند .

...................................حق یارتان :roz:...................................

سلام
باید بهترینو گفت؟نمیشه خاطره تلخ تعریف کرد؟آخه گاهی خاطرات تلخ آدم زیباتر از خاطرات خوش هستن:Gol:

hamed-dj;15516 نوشت:
سلام
باید بهترینو گفت؟نمیشه خاطره تلخ تعریف کرد؟آخه گاهی خاطرات تلخ آدم زیباتر از خاطرات خوش هستن:gol:

گاهی خاطراتی که انسان را به گریه وا می دارند و به قول شما تلخ هستند به مراتب بیش از خاطرات خوش به داد ما می رسند ، چرا که تجربه ای بس آموزنده در پس آنها نهفته است.
خاطرات تلخ و آموزنده خودتون را هم می تونید تعریف کنید........ مشتاق شنیدنیم..............

من ترینی نداشتم در سال 88 نه بدترین نه بهترین ولی هر چی به ذهنم بیاد میگذارم اینجا......

ســــــــلام
من خاطرات تلخم در سال 88 خیلی بیشتر از شیریناشه...
ولی پارسال به آرزوی دیرینه ام رسیدم...مثل همین موقع بود دقیقا که تو حرم امام حسین ع و حضرت ابوالفضل و حضرت علی ع بودم...
مسجد سهله و کوفه....چقدر دلم میخواد که یکبار دیگر هم قسمتم بشه
نمره های ترم 2 هم خیلی شیرین بود...:yes:
روزهای قبل از انتخابات هم روزهای پر هیجان و البته بسیار سخت و پر تنشی بود...
راهپیمایی نهم دی هم خاطره خوبی بود...:pirooz:

سلام:Gol:
من در سال 88 خاطره خوب زیاد دارم بهترین خاطره ی خوب من در سال 88 تابستان بود که جواب نامه ای که به رهبر دادم همراه چفیه ی ایشون واسم اومد این بهترین خاطره ی من از سال 88 بود البته قبول شدن در کنکور هم خوب بود ولی چفیه ی رهبر یه چیز دیگه بود:Labkhand:

سلام
88گذشت وبه خاطره ها پیوست اماچه خاطره ای بهتر از طواف خانه خدا و نماز خواندن بین منبر ومحراب مسجدالنبی(روضه من ریاض الجنه) اونم به همراه دوستان طلبه اونم بعد از انتخاب شدن تو قرعه کشی .وقتی اسمم رو تو لیست منتخبین دیدم نمی دونستم گریه کنم بخندم....
یه جمله کلیشه ای همه میگن:(خدا قسمتتون کنه) باور کنید منم نمی تونم از این جمله بگذرم واقعا خدا قسمتتون کنه دوست دارم فقط یک بار دیگه بشینم روبروی کعبه وفقط وفقط نگاش کنم ای کاش میشد بگم چه حسی داره سراسر وجودت پر از معنویت میشه،از همیشه به خدا نزدیکتر از همیشه زلال تر وبا صفا تر.یادش بخیر...

ترم پیش انجمن علمی یه بازدید برامون گذاشت از پتروشیمی شازند اراک ما هم بشکن زدیم گفتیم آخ جون میریم بازدید و از نزدیک کمی با رشته مون آشنا میشیم غافل از ماجراهایی که برامون پیش میاد یه بازدید 3 روزه تقریبا کل ورودی 86 قرار شد بیان خلاصه 5 شنبه شد و رفتیم سر قرار گل میگفتیمو گل میشنیدیم همه بچه ها سوار اتوبوس شدن یکی از بچه هامون سرما خورده بود رفت آخر اتوبوس خوابید و ما هم خیالمون نبود میرفتیم پیشش میشستبیم فکر نمیکردیم سرما بخوریم خداییش سرما خوردگیم نبود ازونا بود که تازگی مد شده تو راه بچه ها فیلم عصر یخبندان 3 رو گذاشتن دیدیم بعدشم که یه فیلم ترسناک.وقتی رسیدیم قم تقریبا 3/1 بچه ها شدید سرما خورده بودن نمیتونستن راه برن رفتیم تو قم شام زدیم (خیلی رستوران مزخرفی بود:Ghamgin:مرغ خام برداشته بود جلوم گذاشت به اسم جوجه کباب ) تا آخر شب رسیدیم اراک ...فردا صبح راه افتادیم بریم شازند اراک
شاید باورتون نشه ولی رسیدیم به نگهبانی کارخانه همه تند تند سرفه میزدند مسئول تدارک ترسیده بود میخواست رامون نده گفت شما همتون یه بیماری مشکوک دارید الان کل کارگرارو هم واگیر میکنید:Nishkhand:خلاصه کوتاه اومد رفتیم داخل و یه راست همه رفتیم بیمارستان کارخونه نفری یه آمپول زدیم.خیلی بد گذشت سر این سرماخوردگی به ما:Gol:بعدش نوبت به بازدید رسید نزاشتن یه نگاه به این برجهای تقطیر و کوره ها و ... بکنیم سوار اتوبوس کردن تو کارخونه دورمون دادن سرمونو شیره مالوندن و گفتن خوش اومدید.حالا یه قسمت خیلی خنده دار داره که سانسور کردمش:Cheshmak:تو اتوبوس با بچه ها خوش گذشت ولی کلا خوشی تلخی با هم قاطی بود تو این خاطره (سمنان که میدونید شهر گرمی هست و ما عادت به سرما نداریم اراکم که ماشا.... سرد واسه این خیلی اذیت شدیم..من که از اراک خاطره ی بدی تو ذهنم موند. از قم هم از غذاهای خامش خیلی خاطره ی خوبی ماند واسم:Ghamgin: یادم میمونه خواستم بیام قم غذا با خودم بیارم:Gol:)
چه طولانی شد :Gig:فکر نکنم کسی حوصله اش بگیره بخونه:Gol:
التماس دعا

محمد;15603 نوشت:
سلام
88گذشت وبه خاطره ها پیوست اماچه خاطره ای بهتر از طواف خانه خدا و نماز خواندن بین منبر ومحراب مسجدالنبی(روضه من ریاض الجنه) اونم به همراه دوستان طلبه اونم بعد از انتخاب شدن تو قرعه کشی .وقتی اسمم رو تو لیست منتخبین دیدم نمی دونستم گریه کنم بخندم....
یه جمله کلیشه ای همه میگن:(خدا قسمتتون کنه) باور کنید منم نمی تونم از این جمله بگذرم واقعا خدا قسمتتون کنه دوست دارم فقط یک بار دیگه بشینم روبروی کعبه وفقط وفقط نگاش کنم ای کاش میشد بگم چه حسی داره سراسر وجودت پر از معنویت میشه،از همیشه به خدا نزدیکتر از همیشه زلال تر وبا صفا تر.یادش بخیر...

شما که یه بار رفتی محمد جان حالا واسه ما دعا کن ما هم بریم:Ghamgin:همین کارارو میکنید که باید 10 سال تو نوبت بمونیم تا اسممون در بیاد:Gig:

hamed-dj;15633 نوشت:
شما که یه بار رفتی محمد جان حالا واسه ما دعا کن ما هم بریم همین کارارو میکنید که باید 10 سال تو نوبت بمونیم تا اسممون در بیاد

باور کنید من برای همه اونایی که مشتاقن دعا کردم این سوره نبا هم خیلی تاثیر داره کلا یکی دو هفته خوندم...

محمد;15635 نوشت:
باور کنید من برای همه اونایی که مشتاقن دعا کردم این سوره نبا هم خیلی تاثیر داره کلا یکی دو هفته خوندم

راست میگن.منم امتحان کردم واقعا موثره

[="purple"]سلام به همه
ممنون از خاطرات زیبای دوستان
استاد طاها دست شما هم درد نکنه
راستی پس خاطره خودتون کو؟؟؟
اما زیباترین خاطره من افتتاح سایت اسک دین و آشنایی با این محیط ودوستان خوبی چون شما
[/]

بهترین اتفاقاتی که سال 88 برام افتاد اولیش شرکت در اعتکاف برای اولین بار و دومیش آشنایی با کانون گفتمان قرآن بود.
خدایا یعنی میشه سال دیگه من هم بنویسم بهترین خاطره ام از سال 89 زیارت خانه خدا بود. ... کربلا بود.... آخه چقدر انتظار بکشم.... چقدر حسسرت .... :Sham:

مدیر فرهنگی;15736 نوشت:
استاد طاها دست شما هم درد نکنه راستی پس خاطره خودتون کو؟؟؟


سلام

ممنون از شما و دیگر دوستان

خاطره بنده تو پست 9 است یزرگوار

بهترین خاطره من
شنیدن اینکه قراره به حج عمره برم

خداییش اصلا تو این فکرا نبودم
ولی گاهی پیش میاد
ولی تا رفتنم قطعی نشده نمی تونم بیشتر از این ابراز احساسات کنم
فقط شنیدم تو قرعه کشی بایست من هم همراهی کنم
گاهی همراه شدن هم یه لطفه مگه نه......
خدایا این لطفت رو شامل حال همه بگردان

سلام
يكي از بهترين خاطره هام عضويت توي سايت و آشنايي با دوستان خوب در سايت بود .

با سلام

فکر کنم تا حالا بیشترین و بهترین خاطره عضویت تو اسک دین و تشرف به حج است

رفقا ماشاءالله همشون حاجی تشریف دارند

الحمدلله

خدا فسمت همه کنه

محمد;15635 نوشت:
باور کنید من برای همه اونایی که مشتاقن دعا کردم این سوره نبا هم خیلی تاثیر داره کلا یکی دو هفته خوندم...

چشم ما هم امتحان میکنیم فقط دوستان هم همکاری کنن اونایی که یه بار رفتن دیگه ثبت نام نکنن یا اگه ثبت نام کردن کنسل کنن تا برادرایی که نرفتن زودتر برن:paresh:

دلتنگ مهدی (عج);15650 نوشت:
راست میگن.منم امتحان کردم واقعا موثره

چشم منم امتحان میکنم نتیجه را اعلام میکنم:Bye:

طاها;15775 نوشت:
با سلام

فکر کنم تا حالا بیشترین و بهترین خاطره عضویت تو اسک دین و تشرف به حج است

سلام و تشکر
خب با توجه به اینکه سایت یک سایت دینی هست طبیعیه

یکی از خاطرات من ثبت نام سفر به مشهد مقدس بود که امسال نیمه دوم فروردین به زیارت امام هشتم و امام رئوف (ع) خواهم رفت
دیگری خلاص شدن خانواده محترم از بروکراسی اداری شهرداری:Graphic (53): بود
دیگری این بود که پارسال فهمیدم که ماه تولد من و رهبرمون یکی هست :Nishkhand:
آشنایی با سایت اسک دین و دوستانم در این سایت ، جایی که برای سوالات من ، دست اندرکاران محترم واقعا از نظر علم و وقت سرمایه گذاری می کنن (در اینجا از همه مدیران و کارشناسان محترم تشکر می کنم) :Gol:

بهترین و بدترین خاطرات معنوی هم که در جایش محفوظ هست (ذهنم)

باز سلام

از سرور حذف شده بود

خواستم برگردونم دوستان خاطراتشونو بفرمان

.........................
.........................

با سلام

سال 88 برای بندۀ حقیر و ناچیز و محتاج به دعای خیر همۀ دوستان، سراسر خوبی و توأم با خیر و حکمت و مصلحت بود، اگر چه سختی و راحتی و پستی و بلندی توأمان بود اما یک خاطرۀ بد و ناگوار چنان کرد که بنیاد همۀ خاطرات خوبم را در هم شکست.

دعا کنید که چنین خاطرات تلخی بر هیچ امت محمد (ص) وارد نشود.

ملتمس دعا ...

تاپیک جالبیه

سال 88 پر از خیر و برکت بود، پر از تجربه های تازه، یکی از خنده دارهاش را براتون کپی پیست می کنم!

تابستان گذشته بعد از نقل مکان به منزل جدید فرصتی نیز دست داد تا کامی گرام را نیز خانه تکانی کنیم. درب کامی را که باز کردیم خواهرم پرسید: آخرين بار کي کامي را تميز کردم که گفتم : فکر کنم قبل از عيد بوده. وی هم مدام مي گفت: واي چقدر کثيفه، چقدر کثيف! چقـــــــــــــــــــــــــدر کثيف...
بعد هم قطعات را يکي يکي باز کرد داد به من و گفت: برو اين ها را با مسواک بشور!
منم فکر کردم بايد برم اين ها را بگيرم زير شير و با مسواک تميزشون کنم! حالا نگو يعني مسواک را نم دار کنم و بکشم روي قطعات تا قطعه تميز بشه. واقعيتش اول همين کار را کردم اما هر قطعه ايي برق نمي افتاد مي گرفتمش زير شير که يه وقت خواهرم نگه: چقــــــــــــــــــدر کثيف!
مخلص کلام اين که کامي را بردم حمام بعد ديديم روشن نمي شه ! فکر کرديم سرماخورده. دکتر اومد گفت: بايد بره بيمارستان. رفت بيمارستان گفتند سرماخوردگي نيست ؛ آنفولانزا گرفته ؛ ولي اميد به بهبودي ميره. بعد فهميديم آنفولانزاش از نوع حاد بوده . هيچي ديگه دو روز پيش خبر فوتش را بهمون دادند...

* پ.ن. این خاطره قبلاً منتشر شده بود الان با مختصری حذفیات کپی پیست شد! خاطره مربوط می شه به تیر ماه 88، واقعاً یکی از خنده دارترین های 88 بود.

کسی نمی خواد کامپیوترش را ببره حمام؟

خبر شکستن جریان فتنه ورسوایی خط نفاق :Kaf: