جمع بندی امام شافعی ثقه نیست ؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
امام شافعی ثقه نیست ؟

سلام

آیا صحیح است که امام شافعی رحمه الله توسط یحیی بن معین تضعیف شده اند ؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مجید

سؤال:
آیا صحیح است که «امام شافعی» توسط «یحیی بن معین» تضعیف شده است؟

پاسخ:
در کتاب‌های «ثمانیه رجالی و معجم رجال الحدیث» در مورد ابو عبد الله محمد بن ادریس شافعی جرح و تعدیل نیامده است. لذا به گوشه‌ای از زندگی وی اشاره می‌گردد:
«ابوعبدالله محمد بن ادریس بن العباس»، معروف به «الامام الشافعی» (150 - 204ق) پیشوای مذهب شافعی است. مذهب شافعی یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت است.
[1] محمد بن ادریس شافعی در غزه، واقع در فلسطین دیده به جهان گشود. او از طرف پدر و مادر قریشی است. وی از دو سالگی پدر خویش را از دست داد. سپس مادرش او را به مکه برد و به تعلیم وی توسط علمای زمان خود همت گماشت. پس از آموختن مقدمات علوم زمان خود و ادبیات عرب، نزد «مسلم بن خالد»، فقیه مكه، به فرا گرفتن فقه پرداخت. شافعی، در سن سیزده سالگی در مدینه نزد مالك، پیشوای مالکی‌ها تحصیل را آغاز كرد. وی در جوانی حافظ قرآن شد و به دانش‌های گوناگون دست یافت. شافعی در ادبیات عرب مهارت به سزایی داشت و برای یافتن ریشه های دقیق کلمات مدتی را در میان قبایل هذیل، ربیعه، مضر به سر برد. او فقه را از شاگردان ابن عباس که خود شاگرد امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود و برخی دیگر از شاگردان اهل بیت (علیهم السلام) فرا گرفت. و در عراق و مصر به تدریس و فتوا پرداخت. [2] شافعی که در زمان خلافت عباسیان می‌زیست. در سال 204 هجری در یكی از سفرهایش که به مصر داشت، درگذشت و در شهر قاهره به خاک سپرده شد. [3] شافعی در عصر خود و در میان فقیهان آن عهد، پرتألیف‌ترین و پراثرترین آن‌ها بود. او در نوشتن آثار متعدد خود از مایه علمی و ادبی خود سود می‌جست؛ زیرا او در فنون ادب و لغت و در فقه و حدیث شناسی، بسیار زبردست بوده و با اصول فصاحت و بلاغت عربی كاملا آشنا بود. نوشته‌اند كه او در فقه، حدیث، علوم قرآنی، شعر و لغت به درجه بلندی رسید. از او آثار و رسالات فراوانی بر جا مانده تا آن جا كه در حدود 110 مجلد كتاب و رساله را به او نسبت داده‌اند. بیشتر این كتاب ها در زمینه فقه می باشد. شافعی دارای دو كتاب بزرگ و علمی تحت عنوان «الام» و «الرساله» است. [4] شافعی برای كسب علم به سرزمین‌های مختلفی سفر كرد. از مكه و مدینه گرفته، تا كوفه و بغداد و مصر و یمن. امام شافعی در این سفرها با اندیشه ها، آراء و مكاتب مختلف فقهی و كلامی آشنا شد. از تجربیات و اندوخته های آنها بهره می جست و هر جا لازم بود، آنها را نقد می كرد، و گاهی با بزرگان این مكاتب به مناظره می پرداخت. «شافعی به علی بی ابی طالب (علیه السلام) بیش از ائمه سنت و جماعت ارادت داشت و به آن حضرت عشق می ورزید وی در باره علی (علیه السلام) می‌گوید در علی چهار خصلت بود که اگر یکی از آنها در شخصی پیدا شود مستحق تکریم و احترام است، و آن زهد، علم، شجاعت و شرافت است. شافعی همچنین می گوید که پیغمبر علی را به علم قرآن اختصاص داد؛ زیرا پیامبر او را بخواند و به وی امر داد تا بین مردم قضاوت کند و فتواهای او را پیغمبر امضا می کرد و نیز می گفت علی بر حق بود و معاویه ناحق و باطل» [5]
یکی از موضوعاتی که در آثار شافعی بسیار دیده می‌شود و شهرت زیادی دارد، و تأکید زیادی بر آن دارد، برتري اهل بيت (علیهم السلام) و محبّت آنان است. او در یکی از مناسک عظیم حج و در برابر جمعي از حجاج در منی در حالی که دشمنان اهل بیت نیز حضور داشتند و بیم خطر نیز برای ایشان بود، این گونه محبت خود را نسبت به اهل بيت اعلام كرده و مي گويد: يا راكِباً قِف بالمُحَصَّبِ مِن منيً وَاهتِف بِقاعِدِ خَيفِها وَالنَّاهِضِ سَحَراً إذا فاضَ الحَجيجُ إلي مِنيً فَيضاً كَمُلتَطِمِ الفُراتِ الفائِضِ إن كانَ رَفضاً حُبُّ آلِ مُحمَّدٍ فَليَشهَدِ الثَّقَلانِ أنّي رَافضِي»
[6]؛ یعنی
ای سوارگان بر شنزارهاي منی، سواره بمانيد و به نشستگان درّه ها و بلندي ها خبر دهيد. به زائراني كه سپيده دمان بمانند رود خروشان فرات به سوی منی سرازير می‌شوند، بگوييد :اگر محبت اهل بيت رفض و كفر است، جنّ و انس بدانند كه من رافضی هستم. از نکات برجسته ای که در اشعار ایشان یافت می شود؛ این است که او عشق و محبت خاندان پیامبر(ص) را از واجبات و فرائض می‌داند. شافعی معتقد است اگر کسی در نماز به خاندان نبوت درود نفرستد، نمازش صحیح نمی باشد: يَا آلَ بَيتِ رَسولِ الله حُبُّكُمُ فَرضٌ مِنَ الله في القُرآنِ أنزَلَهُ كَفاكُم مِن عظيمِ القَدرِ أنّكُم مَن لَم يُصلِّ عَلَيكُم لَا صَلَاةَ لَهُ»
[7]؛ یعنی اي خاندان نبوّت، محبّت شما فرضي است كه از جانب خداوند در قرآن آمده است. همين در عظمت شأن شما كافي است، آن كس شما را در نماز درود نگفت، نمازي ندارد، (نمازش درست نيست). از جمله اشعار دیگر شافعی شعری است که درباره علی (علیه السلام) سروده است. از شافعي هنگامی که در مورد امام علی (علیه السلام) سؤال شد، ايشان دردمندانه چنین گفت: «إنّا عَبــيدٌ لِفتيً أنزلَ فِيـــهِ هَل أتَي إلي مَتــي أكتُمُهُ؟ إلي مَتي؟ إلی مَتي؟» [8]؛ یعنی ما چاكران آن جوانمرد هستيم كه درباره او سوره (هل أتی/ انسان) نازل شده ـ تاكي آن را پنهان كنم؟ تا كي؟ تا كي؟ در فضای تبلیغات سنگین بنی العباس بر علیه دوستداران علی(ع)، او آشکارا ارادت خود را به وصی پیامبر نشان می دهد و مي گويد: قَالُوا: تَرَفَّضتَ قُلتُ: كَلَّا مَا الَّرفضُ ديني وَ لا إعتِقادي لكِن تَوَلَّيتُ غَيرَ شَكٍّ خَيرَ إمَامٍ وَ خَيرَ هَادي إن كَانَ حُبُّ الوَلِيِّ رَفضاً فإنَّني أرفَضُ العِبادَ» [9]؛ یعنی گويند: تو رافضي و مرتد شدي، گويم: هرگز رفض و ارتداد آيين من نيست. اما بي شك من بهترين امام و بهترين راهنما را دوست دارم. اگر محبت علی (كه دوست خداست) دليل بر رفض و بي ديني است، دنيا بدانند كه من بي دين ترين مردمانم. در اشعاری دیگر، او به وضوح به شفاعت اهل بیت پیامبر(ص) اشاره می کند و امیدوار است که او را در صحرای محشر شفاعت نمایند. لَئِن كانَ ذَنبِي حُبُّ آلِ محمَّدٍ فذلِكَ ذَنبٌ لَستُ عَنهُ أتوبُ هُمُ شُفَعائي يومَ حَشري و مَوقِفي إذا كثرتني يوم ذاك ذنوب» [10]؛ یعنی اگر گناه من محبت آل محمد (صلی الله علیه و آله) است، از آن گناه توبه نمي كنم. ايشان روز حشر و به هنگام توقف در صحرای محشر شفيعان من هستند، اگر آن روز گناهانم فراوان باشد. شافعی در مجلسي که سخن از علی (علیه السلام) و دو فرزندش و همسر پاكش ياد می شود، شخصی که از دشمنان اهل بیت بوده است، می‌گويد: سخن گفتن از آنان درست نيست، اين را رها كنيد؛ زيرا اين سخن رافضيان است، در این هنگام شافعي چنین مي سرايد: «بَرِئتُ إلَي المُهيمِنِ مِن أُناسٍ يَرَونَ الرَّفضَ حُبَّ الفاطِميّه إذا ذكروا عَليّا أو بَنيه أفاضوا بالرّوايات الويّه عَلي آل الرّسُول صلاة رَبي وَ لَعنتُه لتلكَ الجَاهليّه» [11]؛ یعنی من از دست مردمی كه حب فرزندان فاطمه را كفر مي دانند به خدا پناه می‌برم .چون كساني كه از علي يا فرزندان او ياد كنند، سخناني مي گويند تا پرده و پوشش ياد آنان باشد رحمت پروردگار بر خاندان رسول و لعنت خدا بر آن جاهلان باد. شافعی محبت اهل بیت را در گوشت و خون خود آمیخته می‌داند و این خاندان را وسیله رشد و هدایت و همه چیز خود می داند و می گوید: «و سائلي عن حُب أهل البيت هل؟ أُقرّ إعلاناً به أم أجحدُ هَيهاتَ ممزوجٌ بلحمي و دَمي حُبُّهم و هو الهُدي و الرشدُ يا أهل بيتِ المصطفي يا عدتي وَ مَن علي حبّهُم أعتَمدُ أنتم إلي اللهِ غَداً وَسيلَتي و كيف أخشي؟ و بكم اعتضدُ وليّكم في الخُلدِ حَيّ خَالدٌ و الضدُ في نارٍ لَظيً مُخلّدُ» [12]؛ یعنی ای پرسش‌گران از من درباره محبت اهل بيت، آيا آشكارا به محبت ايشان اقرار كنم، يا آن را انكار نمايم. هرگز منكر محبت و عشق آنان نخواهم شد، چون به خون و گوشت من درآميخته است و عشق ايشان وسيله هدايت و رشد من است. ای خاندان محمد، اي همه چيز من، اي كساني كه من متكي به حب شما هستم. شما در روز قيامت پيش خدا شفيع من هستيد پس چگونه بترسم، در حالی كه به شما اعتماد و اطمينان دارم. آن كه شما را دوست دارد، جاودانه در بهشت می‌ماند و دشمنان شما جاودانه در آتش پر سوز دوزخ خواهند بود. او در جايي ديگر در شعري اهل بیت نبوت و طهارت را كشتي نجات و محبت و دوستی آنان را ریسمان الاهی می‌نامد و می‌گويد: وَ لَمَّا رَأيتُ النَّاسَ قَد ذَهَبَت بِهِم مَذَاهِبُهُم فِي أبحُرِ الغَيِّ وَ الجَهلِ رَكِبتُ عَلَي اسمِ الله فِي سُفُنِ النَّجَا وَ هُم آل بَيتِ المُصطفَي خَاتَمِ الرُّسُلِ وَ أمسَكتُ حَبلَ اللهِ وَ هُوَ وَلاءوهُم كَما قَد أُمِرنَا بالتَمسُّكِ بالحَبلِ» [13] یعنی چون ديدم كه مذاهب و اختلافات فقهی، مردم را در درياي جهل و گمراهی كشانده، به نام خدا بر كشتی نجات كه همان خاندان پيامبر خاتم است، سوار شدم و ريسمان الاهی را كه همان دوستی و محبت آنان است گرفتم، همان گونه كه خداوند ما را به تمسک به حبل الاهي فرمان داده است. بنابر آن چه که در اشعار شافعی خواندیم، مشخص می‌گردد که او به اهل بیت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) ارادت خاصی داشته است. به نحوی که از ابراز صریح آن خوفی نداشت. او به صراحت هدایت و رستگاری را در پیروی از پیامبر و خاندان او می‌داند و حتی شفاعت آن‌ها را در روز محشر آرزو می‌نماید، نه فقط شفاعت در روز قیامت، بلکه صحت اعمال عبادی را نیز مشروط به اقتدای به ایشان می‌داند، به گونه‌ای كه معتقد است، اگر كسی در نماز خود بر پيامبر و خاندانش درود و صلوات نفرستد، نمازش صحيح نیست. در پایان شایان توجه است که یکی دیگر از دلایل و شواهد ارادت و علاقه امام شافعی به اهل بیت (علیهم السلام) بیان و استناد به احادیث امام صادق (علیه السلام) در کتاب «الأم» است.

منابع:

[1] مذاهب چهارگانه که غالباً مسلمانان پیرو یکی از این مذاهب هستند، به ترتیب عبارتند از: مالکی، حنفی، شافعی و حنبلی.
[2]. ر.ک: بديع يعقوب، اميل، ديوان الإمام الشافعي، بيروت - لبنان، دارالكتاب العربي، ۱۴۳۰هـ
[3]. مسعودی، علی بن حسین، مروج‏ الذهب، ج ‏3، ص 437، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374 ش.
[4]. ر.ک: توكلي، محمد رئوف، چهار امام اهل سنت و جماعت، تهران، توكلي، ۱۳۷۷ش.
[5]. محمد ابوزهره، ص 3، 252؛ گلذیهر، العقیدة و الشریعة الاسلام، ص200، به نقل از تاریخ شیعه و فرقه‌های اسلام تا قرن چهارم، محمد جواد مشکور، چاپ سوم، ص 103، 104، نشر کتابفروشی اشراقی، 1362ش.
[6]. ديوان الإمام الشافعي، ص۹۳، دار الکتب العربی، بیروت، 1414 ق.
[7]. همان، ص 115.
[8]. همان، ص 59.
[9] .همان، ص ۷۲.
[10]. همان، ص ۴۸.
[11]. همان، ص۱۵۲.
[12]. همان، ص ۲۲۲- ۲۲۳.
[13]. همان، ص ۲۷۸. برای مطالعه بیشتر، ر. ک: مقاله، مدح اهل بيت (علیهم السلام) در اشعار محمد بن ادريس شافعي (امام شافعي)، ایوب شافعی پور خبرگزاری تقریب؛ برفی، محمد، مقاله، بررسي علل همگرايي و ناهمگرايي دو مذهب شافعي و حنفي با شيعه اماميه، روزنامه رسالت، شماره 6942 به تاريخ 20/12/88، ص 17 (فرهنگی)؛ سیوطی شافعی، جلال‏الدین عبدالرحمان، فضایل علی (علیه السلام)، (متوفی 911 ق).

[="Comic Sans MS"][=comic sans ms]الاسم:محمد بن إدريس بن العباس بن عثمان بن شافع بن السائب بن عبيد بن عبد يزيد بن هاشم بن المطلب

الشهرة: محمد بن إدريس الشافعي

الكنية:أبو عبد الله

النسب: القرشي،المطلبي،المكي،المصري

سنة الوفاة:204

عمر الراوي:54

الطبقة:9

قال يحيي بن معين: ثقة و مرة : لو كان الكذب له مطلقا لكاتت مرؤته أن يكذب

چرا بعضی ها با استناد به یک روایت استنباط میکنن آیت الله سبحانی فرموده بودند علم رجال من را پیر کرده

هیمان;370344 نوشت:
چرا بعضی ها با استناد به یک روایت استنباط میکنن آیت الله سبحانی فرموده بودند علم رجال من را پیر کرده

سلام
با استناد به روایت چطور میشه فهمید که آیت الله سبحانی چه فرموده اند؟؟

با سلام

يحيي بن معين بخاطر دشمني كه با تشيع داشت از اينكه سخنان شافعي بوي تشيع داشت او را متهم ميساخت اما احمد حنبل وي را متقاعد ساخت كه شافعي شيعه نبوده است .

قال صالح بن أحمد بن حنبل : مشى أبي مع بغلة الشافعي فبعث إليه يحيى ين معين فقال له : يا أبا عبد الله أما رضيت إلا أن تمشي مع بغلته ! ؟ فقال : يا أبا زكريا لو مشيت من الجانب الآخر كان أنفع لك ! قال محمد بن ماجة القزويني : جاء يحيى بن معين يوما إلى أحمد بن حنبل فبينا هو عنده إذ مر على بغلته فوثب أحمد فسلم عليه وتبعه فأبطأ ويحيى جالس فلما جاء قال يحيى : يا أبا عبد الله كم هذا ؟ ! فقال أحمد : دع هذا عنك إن أردت الفقه فالزم ذنب البغلة ! تاريخ دمشق

موضوع قفل شده است