تا کجا از دین سؤال کنیم؟

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تا کجا از دین سؤال کنیم؟

با سلام و احترام

در قرآن کریم آمده است: «ای کسانی که ایمان آورده‌ اید. از چیزهایی نپرسید که اگر برای شما آشکار گردد شما را ناراحت می کند!» [مائده 101]

یا در آیه دیگری حضرت موسی (ع) در اجرای دستور خداوند از دقت بیشتر در جزئیات حکم الهی نهی کرده و به قوم خود می گوید: «آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهید.» [بقره 68]

آیا این آیات مفهومی ناظر بر عدم افراط در پرسش از دین دارند؟ آیا به نهی از عسر و حرج اشاره می کنند؟ اگر این گونه است مرز این تعادل کجاست؟

سؤال بنده این است که مفهوم آیات فوق دقیقاً چیست؟ و مهم تر و کلی تر این که تا کجا باید از دین سؤال کرد؟

از عالمی نیز شنیده بودم که خود ائمه (ع) گاهی عمداً قبل از رفتن به مستراح به لباس خود کمی آب می پاشیدند تا پس از خروج از مستراح با شک و تردید نجاست مواجه نشوند. در واقع نوعی خودفریبی یا تساهل و تسامح برای پیشگیری از مشقت در آینده!

آیا ما هم مجازیم به همین ترتیب عمل کنیم تا زحمت کمتری از جانب احکام دین تحمل کنیم؟

ممنون. :Hedye:

با نام و یاد دوست




يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَسَْلُواْ عَنْ أَشْيَاءَ إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَ إِن تَسَْلُواْ عَنهَْا حِينَ يُنزََّلُ الْقُرْءَانُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنهَْا وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ(101مائده)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد سؤال نكنيد از چيزهايى كه اگر ظاهر شود بر شما ناراحت مى‏شويد و اگر هنگام نزول قرآن از آنها بپرسيد معلوم مى‏شود بر شما و خداوند آنها را مى‏بخشد، و خداوند بخشنده و حليم است‏

سؤالات بيجا!
شك نيست كه سؤال كردن كليد فهم حقائق است، و به همين دليل كسانى كه كمتر مى‏پرسند كمتر مى‏دانند، و در آيات و روايات اسلامى نيز به مسلمانان دستور اكيد داده شده است كه هر چه را نمى‏دانند بپرسند، ولى از آنجا كه هر قانونى معمولا استثنايى دارد، اين اصل اساسى تعليم و تربيت نيز استثنايى دارد و آن اينكه گاهى پاره‏اى از مسائل پنهان بودنش براى حفظ نظام اجتماع و تامين مصالح افراد بهتر است در اينگونه موارد جستجوها و پرسشهاى پى در پى، براى پرده برداشتن، از روى واقعيت، نه تنها فضيلتى نيست بلكه مذموم و ناپسند نيز مى‏باشد، مثلا غالب پزشكان صلاح اين مى‏دانند كه بيماريهاى سخت و وحشتناك را از شخص بيمار مكتوم دارند، گاهى تنها اطرافيان را در جريان مى‏گذارند، با اين قيد كه از بيمار پنهان دارند، زيرا تجربه نشان داده، بيشتر مردم اگر از عمق بيمارى خود آگاه شوند گرفتار وحشتى مى‏گردند كه اگر كشنده نباشد لا اقل بهبودى را به تاخير مى‏اندازد.
در اينگونه موارد بيمار هرگز نبايد در برابر طبيب دلسوز خود به سؤال و اصرار بپردازد. زيرا اصرارهاى مكرر او گاهى چنان ميدان را بر طبيب تنگ‏مى‏كند كه براى آسودگى خود و رسيدگى به ساير بيماران جز اين نمى‏بيند كه حقيقت را براى اين" بيمار لجوج" آشكار سازد اگر چه او از اين رهگذر زيانهايى ببيند.
همچنين مردم در همكاريهاى خود نياز به خوش‏بينى دارند و براى حفظ اين سرمايه بزرگ صلاح اين است كه از تمام جزئيات حال يكديگر با خبر نباشند، زيرا بالآخره هر كس نقطه ضعفى دارد، و فاش شدن تمام نقطه‏هاى ضعف، همكارى‏هاى افراد را مواجه با اشكال مى‏كند، مثلا ممكن است يك فرد با شخصيت و مؤثر تصادفا در يك خانواده پست و پائين متولد شده باشد، اكنون اگر سابقه او فاش شود، ممكن است آثار وجودى او در جامعه متزلزل گردد در اين گونه موارد به هيچوجه نبايد افراد، اصرارى داشته باشند و به جستجو برخيزند.
و يا اينكه بسيارى از نقشه‏ها و طرحهاى مبارزات اجتماعى بايد تا هنگام عمل مكتوم باشد و اصرار در افشاى آنها ضربه‏اى بر موفقيت و پيروزى اجتماع است.
اينها و امثال آن مواردى است كه سؤال كردن در آن صحيح نيست و رهبران تا در فشار زياد قرار نگيرند، نبايد آنها را پاسخ گويند.
قرآن در آيه فوق به اين موضوع اشاره كرده، صريحا مى‏گويد:" اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد از امورى كه افشاى آنها باعث ناراحتى و دردسر شما مى‏شود پرسش نكنيد" (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ).
ولى از آنجا كه سؤالات پى در پى از ناحيه افراد و پاسخ نگفتن به آنها ممكن است موجب شك و ترديد براى ديگران گردد و مفاسد بيشترى به بار آورد اضافه مى‏كند" اگر در اينگونه موارد زياد اصرار كنيد بوسيله آيات قرآن بر شما افشاء مى‏شود" و به زحمت خواهيد افتاد (وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ ‏و اينكه افشا كردن اينها را به زمان نزول قرآن اختصاص مى‏دهد به خاطر آن است كه سؤالات مربوط به مسائلى بوده كه مى‏بايست از طريق وحى روشن گردد.
سپس اضافه مى‏كند:" تصور نكنيد اگر خداوند از بيان پاره‏اى از مسائل سكوت كرده است از آن غفلت داشته بلكه مى‏خواسته است شما را در توسعه قرار دهد و آنها را بخشوده است، و خداوند بخشنده حليم است" (عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ).

تفسير نمونه، ج‏5، ص: 97

عزرائیل;348373 نوشت:
پیامبر صلوات لله علیه گفتن :برای هر کسی جنی هست و برای ما نیز هست اما جن ما بوسیله عبادات زیاد ما مسلمان شد! طبق این من سوالم این هست که ما اگر مردیم تکلیف اون جنه چی میشه؟می افته به حون بچه هامون؟یا اونم می میره؟

سلام
ظاهرا در روایت کلمه شیطان آمده نه جن و تعبیر شیطان اعم از جن است لذا چه بسا منظور از شیطان همان نفس اماره باشد که کارکرد شیطانی دارد و منظور ار مسمان شدن در تحت عقل قرار گرفتن است
البته نمی خواهم منکر وجود جن شوم ولی روایت الزاما معنای مد نظر شما را ندارد
والله الموفق

پیام;348275 نوشت:
سپس اضافه مى‏كند:" تصور نكنيد اگر خداوند از بيان پاره‏اى از مسائل سكوت كرده است از آن غفلت داشته بلكه مى‏خواسته است شما را در توسعه قرار دهد و آنها را بخشوده است، و خداوند بخشنده حليم است"

با سلام و تشکر از شما کارشناس عزیز

بنده از پاسخ شما متوجه نشدم تا کجا باید از دین سؤال کرد.

یعنی یک بار که سؤال کریم بعد از آن باید فوراً به هر چه فهمیده ایم عمل کنیم؟ یا باید باز هم در صورت ابهام سؤال کنیم تا مسأله برای ما کاملاً روشن باشد؟ اگر باید باز هم بپرسیم سؤال این است که تا کجا؟ تا جایی که جوابش برای ما سختی ایجاد نکند؟

یک مثال عملی هم از نوعی تساهل در رفتار ائمه (ع) عرض شد.

ما هم مجازیم این گونه رفتار کنیم یا فقط معصومین اجازه دارند؟

ممنون.

خب الان از کجا باید بفهیم کدوم سوال های دینی ما ، مصداق سوالیه که بیمار نباید از طبیب بپرسه؟

میشه مثال هم بزنین؟

من در مورد مسائل شرعی خیلی سوال می پرسم و ریز می شم، ولی گاها بهم می گن تو داری زیاده روی می کنی و می شی مثل اون مورد کشتن گاو زرد توسط یهودی ها.

یا من می دونم در مورد ماهیت وجودی خدا و این جور چیزا نباید خیلی عمیق شد چون نهی شده.

[="darkorange"]با او

سلام و ادب؛[/]

در بحث این تاپیک باید بین دو مبحث تفکیک کنیم:

کجاها نمی توان سوال کرد؟ این به دو معنی است:

[="red"]1-[/]کجاها اصلا امکان سوال و تفکر وجود ندارد و نه اینکه نباید سوال و فکر کرد، بلکه اصلا نمی توان سوال و تفکر کرد.

[="red"]2-[/]کجاها نباید سوال و فکر کرد، یعنی امکان سوال و فکر کردن هست، ولی نباید این کار را کرد؟

مورد اول مواردی است مثل تفکر و سوال در ذات الهی، و اینکه در برخی روایات نهی شده، نهی ارشادی است، نه مولوی. یعنی نمی گوید: یه وقت در مورد ذات خدا فکر نکنی ها! بلکه می گوید: در مورد ذات خدا نمی توانی فکر کنی و راه به جایی نمی بری.

[="red"]اما در مورد دوم[/] که می توان ولی نباید سوال و فکر کرد، فاکتورهایی را می توان از متون دینی فهمید:

[="red"]1-[/]علم لاینفع
اگر سوال و تفکر ما در باب مسئله ای بود که علمی لاینفع بود و فایده ای برای ما نداشت، سوال و تفکر در باب آن، باعث اتلاف عمرمان می شود. و باید از فرصتمان برای سوال و تفکر در باب چیزهای مهم تر استفاده کنیم.
مثل اینکه تعداد مورچه های زیر زمینِ شهر قم چند تاست؟ البته این نافع یا غیرنافع بودن، امر نسبی است. یعنی ممکن است سوال و تفکری برای فرد الف نافع و برای فرد ب، غیرنافع باشد. مثلا همان سوال تعداد مورچگان شاید برای یک جانور شناس مفید باشد ولی برای من نه.

[="red"]2-[/]تجسس
اگر سوال و تفکر ما در مسیر فضولی و تجسس در زندگی یا افکار دیگران باشه، این هم اشکال داره. ما باید برای حریم خصوصی افراد احترام بزاریم و سوال و تفکرمون در مسیر تجسس امور زندگی یا تجسس در افکار خصوصی کسی باشه، اشکال داره و نباید این کار را کرد.

[="red"]3-[/]ظرفیت و اولویت
یکی دیگر از مسائلی که باید در سوال ها و فکرهایمان در نظر داشته باشیم اولویت و ظرفیت است. اولویت یعنی این که تا به سوال ها و مسائل ضروری مان نپرداخته ایم، به سوال های غیر ضروری کم تر باید بپردازیم. چون تقدم با سوال های مهم تر است. مثلا کسی هنوز به سوالات مهمی از جمله توحید الهی و یا مسائل اخلاقی در اسلام نپرداخته، به سراغ مسائل عمیق عرفانی برود. و یا کسی هنوز مقدماتی مثل عربی و اصول و فقه الحدیث را نگذرانده، به سراغ منابع خام حدیثی رفته و در باب فنی ترین مسائل حدیثی به سوال بپردازد. این ها عدم رعایت اولویت است. لذا گاهی می بینیم کسی هنوز زبان عربی را به خوبی نیاموخته، در باب مسائل اجتهادی علوم اسلامی سوال می کند. طبعا او تا مقدمات را فرا نگیرد، سوالش در باب مسائل تخصصی و اجتهادی به جایی نمی رسد.
از اینجا بحث ظرفیت را هم اشاره کنیم که باید به دنبال سوالی برویم که ظرفیت فهمش در ما هست. یک بخشی از ظرفیت فهم سوال و پاسخ آن، به کسب مقدمات وابسته است. کسی که مقدمات علوم حوزوی را نداند، ظرفیت فهم مسائل اجتهادی و تخصصی را ندارد.
ولی بخشی از ظرفیت هم به سعه ی وجودی افراد وابسته است. برخی مسائل عرفانی و فلسفی و توحیدی برای کسی که ظرفیت آن را ندارد، سم است. چنان که مضامینی از معصومین هست که مثلا فرمودند ابوذر توان فهم آنچه را که سلمان می داند، ندارد.
حتی آمده کسی آمد نزد امیرالمومنین و در مورد مسئله ای سوال کرد، حضرت گفت از این مسئله نپرس و برای تو نیست. سه بار اصرار کرد، حضرت پاسخ را گفت و او مُرد. چون توان و تحمل هضم پاسخ را نداشت.

[="red"]نکته1:[/] اما برخی افراد، سوال و تفکر درباره ی دلیل احکام شرعی را هم جزو مواردی می دونن که نباید سوال و فکر کرد. برخی اون رو از نوع اول می دونن، یعنی فکر ما در سوال از دلیل احکام شرعی، اصلا نمی تونه پیش بره و فکر کنه. برخی سوال و فکر از دلیل احکام شرعی رو از نوع دوم می دونن و می گن این عرصه ی تعبد است و نباید چون و چرا کرد، ولو اینکه بشود سوال و فکر کرد و دلایلی کشف نمود. مثل اینکه چرا نماز صبح دو رکعت است.
با این حال ما احادیث و روایاتی تحت عنوان علل الشرایع داریم که افرادی از دلیل احکام شرعی و حکمت این امور سوال کرده و پاسخ دریافت کرده اند.

[="red"]
نکته2:[/] این که پیامبر فرمودند که: بعثت بالحنيفيّة السّهلة السّمحة و یا روایتی که دوست محترم مومن اشار کردند که کسی آمد و گفت دچار وسواس شده ام و هر بار که از دستشویی می آیم فکر می کنم نجسم، اگر درست خاطرم باشد حضرت صادق(ع) بودند که فرمودند: قبل از رفتن به لباست آب بپاش که وقتی آمدی، خیسی لباس را حمل بر خیسی قبل کنی و... همه ناظر به مرحله ی عمل است. دین ما در مقام عمل سهل گیر بوده و از هرگونه وسواس به دور است. ولی مسائل عملی را نباید با مسائل فکری و نظری خلط کرد. اتفاقا ائمه ی اطهار هر چه در مسائل عملی بدون وسواس و سهل می گرفتند، در مسائل علمی، با دقت و وسواس تمام بحث کرده اند و اساسا عرصه ی نظر و فکر و علم، جای تسامح نیست که یک جوابی را بالاخره بپذیریم و تمام شود و برود. فکر یک کار تدریجی و مرحله ای و سخت است و البته شیرین که باید پای آن ایستاد و مسائل را دقیق فکر کردید و دقیق فهمید.

[="darkorange"]پیوسته متعادل و متعالی
یاحق[/]

با سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز جناب طارق

تشکر از مطالب شما که مثل همیشه گزیده و آموزنده بود.
از پاسخ شما دو سؤال برای بنده مطرح شد که با اجازه عرض می کنم.

طارق;349368 نوشت:
از اینجا بحث ظرفیت را هم اشاره کنیم که باید به دنبال سوالی برویم که ظرفیت فهمش در ما هست. یک بخشی از ظرفیت فهم سوال و پاسخ آن، به کسب مقدمات وابسته است. کسی که مقدمات علوم حوزوی را نداند، ظرفیت فهم مسائل اجتهادی و تخصصی را ندارد. ولی بخشی از ظرفیت هم به سعه ی وجودی افراد وابسته است.

به ظرفیت و سعه وجودی در فهم مطالب اشاره فرمودید و این که در پرسش از مطالب علمی باید آن را در نظر گرفت. آیا ظرفیت و سعه وجودی در عمل به احکام و دستورات شرعی نیز به طور مشابه در پرسش از احکام عملی جایگاهی دارد؟

مثلاً اگر فردی می داند که امکان انجام کفاره ای را در صورت واجب شدن آن ندارد آیا درست است که با اولین دلایل ساقط شدن حکم کفاره از تفحص بیشتر اجتناب کرده و بنا را بر صحت عمل خود بگذارد؟ آیا مجاز به این کار است؟ یا حتی خوب است که انسان از عسر و حرج دانسته های خود اجتناب کند؟

طارق;349368 نوشت:
این که پیامبر فرمودند که: بعثت بالحنيفيّة السّهلة السّمحة و یا روایتی که دوست محترم مومن اشار کردند که کسی آمد و گفت دچار وسواس شده ام و هر بار که از دستشویی می آیم فکر می کنم نجسم، اگر درست خاطرم باشد حضرت صادق(ع) بودند که فرمودند: قبل از رفتن به لباست آب بپاش که وقتی آمدی، خیسی لباس را حمل بر خیسی قبل کنی و... همه ناظر به مرحله ی عمل است. دین ما در مقام عمل سهل گیر بوده و از هرگونه وسواس به دور است.

سؤال دوم بنده در مورد فرمایش شما این است که این توصیه به تسامح مربوط به چه شرایطی است؟

آیا مختص شرایطی است که فرد با توهم نجاست درگیر است یا این که نه ممکن است واقعاً امکان نجاست وجود دارد اما برای دوری از مشقت این کار را می کند؟

یعنی کسی که وسواس طهارت ندارد اما در شرایطی (که جای توضیح آن نیست) احتمال عقلانی می دهد که امکان آلودگی به نجاست بالاست و ممکن است عسر و حرجی برای او ایجاد کند (مثلاً از کارهای دیگری باز داشته شود) این فرد نیز شرعاً مجاز است امکان تساهل و تسامح را برای خود فراهم سازد؟

ممنون. :Gol:

سلام

کسی اینجا نیست که به سؤال ها جواب بده؟

سلام علیکم
ضمن عرض پوزش به جهت تآخیر ، به ایشون اطلاع داده شده تشریف بیارند ، لطفا کمی دیگه صبر بفرمایید.
متشکرم.

مؤمن;350083 نوشت:

به ظرفیت و سعه وجودی در فهم مطالب اشاره فرمودید و این که در پرسش از مطالب علمی باید آن را در نظر گرفت. آیا ظرفیت و سعه وجودی در عمل به احکام و دستورات شرعی نیز به طور مشابه در پرسش از احکام عملی جایگاهی دارد؟

مثلاً اگر فردی می داند که امکان انجام کفاره ای را در صورت واجب شدن آن ندارد آیا درست است که با اولین دلایل ساقط شدن حکم کفاره از تفحص بیشتر اجتناب کرده و بنا را بر صحت عمل خود بگذارد؟ آیا مجاز به این کار است؟ یا حتی خوب است که انسان از عسر و حرج دانسته های خود اجتناب کند؟



با سلام و عرض ادب خدمت شما دوستان عزیز
من تصور می کنم اگر ما بخواهیم این اصل را در اعمالمان پیاده کنیم می بایست بعد از انکه اولین دلایل ساقط شدن کفاره را دیدیم صبر کنیم و ببینیم ایا بقیه ی دلایل نیز در تکمیل این موردند یا نه و به گونه ای احساس می کنم اگر هم ما این کار را انجام می دهیم باید به خاطر دلیل اول یعنی علمی که سودی ندارد به دنبال ان نرویم چون
ظرفیت و سعه وجودی طبق برداشت من به این معنی نیست که در برهه ی زمانی بعدی که ظرفیت دریافت پاسخ را پیدا کردیم به دنبال ان نرویم بلکه به این معنیست که مراتب را درجه به درجه بپیماییم و پیش برویم

اما در رابطه با علمی که سود نمی رساند :
ببینید حقیقتا علومی هستند که ما اگر انها را بدانیم شاید تا اخر عمر ما برای ما سودی حاصل نکنند اما این کلمه شاید هست و شاید نیست ! پس ممکن است روزی بدرد من بخورد یا من وسیله ای برای انتقال این مطلب به کسی باشم که این مطلب برایش بدرد بخور است . ما از کجا خواهیم دانست که چه بدرد ما خواهد خورد فردا شاید ؟ بدین جهت من فکر می کنم دانستن مطالب علمی که شاید به درد من الان نخورد می تواند به درد من فردا بخورد شاید هم اصلا مواجه نشدم و بدرد نخورد طبق این دیدگاه اگر ما شرایط عدم پرداخت کفاره را تا انتها بخوانیم کمک می تواند به ما بکند شاید در فردا اما .
و ما حتی علومی را داریم که کاربردی نیستند مثل ریاضی محض یا گیاه شناسی پایه ای یا صرفا مبحث اناتومی پزشکی یا بعضی از مباحث فلسفه که فلاسفه درباره ی ان گاهی حتی صرف کنجکاوی بحث می کنند و این بشر ها صرفا می خواهند بدانند . اما همین پژوهش های بدرد نخور منجر به کشف یک ماده یک جمله یک گزاره می تواند باشد که شروعی برای درمان سرطان باشد یا دخیل در اثبات های علوم دیگر باشد . اما باید در کسب علم اولویت بندی هم داشت اگر در حال حاضر علمی نیازست ان را فدای علوم جانبی که شاید بدرد بخورد نکرد و ازین جهت به ظرفیت و سعه ی وجودی هم مرتبط است ولی چنین نیست که بگوییم این نکته صرفا بخاطر اینکه در حیطه ی زندگانه من نیست بدرد من نمی خورد . من فکر می کنم تمام علوم روزی بدرد خواهند خورد اما تا جایی که من می دانم علم در عربی با فارسی کمی فرق دارد اگر من بفهمم که فلان کس پشت سر من فلان گونه غیبت کرده یا بدانم دوستم در سر راد دو بار به زمین خورده مثلما نه سودی به او خواهم رساند نه به خودم پس این علمیست که می توان یقین کرد ( واقعا ایا میتوان ؟ ) سودی ندارد البته جوانب این کار را هم باید بررسی کرد چون شاید کمکی از دست ما بر بیاید .
دوستان این برداشت من بود امیدوارم اگر خطایی در این مطلب هست یا نکته ای شاید یا اگر برداشت من غلط است خیلی خوشحال خواهم شد اگر لطف نموده بفرمائید .

با او
سلام و ادب؛

بابت تاخیر در پاسخ عذرخواهم. مشغله ی فراوان و برخی مشکلات مانع از تمرکز و امکان پاسخ گویی بود.

در مورد سوال اول:

ظرفیت و سعه ی وجودی انسان از پایین ترین مراتب شروع و به درونی ترین مراتب می رسد. سطحی ترین ظرفیت، ظرفیت «مادی و حسّی» است، از آن بالاتر ظرفیت «خیالی و مثالی» است و از آن بالاتر «ظرفیت عقلانی» است و از همه بالاتر مرتبه ی فناست که دیگر فوق فهم است.
عموم مسائل شرعی از جمله مواردی که فرمودید، مربوط به ابتدایی ترین ظرفیت انسان یعنی سطح حسّی انسان می شود. تقربا همه، ظرفیت فراگیری این مسائل را دارند. ممکن است برخی توان درک مسائل عمیق علمی و عقلی دین را نداشته باشند، ولی فهم مسائل فقهی برای کسی دشوار نیست.

به نظرم در متن سوالتان کمی وسواس دیده می شود. از طرفی فرمودید: «

فردی می داند که امکان انجام کفاره ای را در صورت واجب شدن آن ندارد
» و بعد در ادامه فرمودید: «
با اولین دلایل ساقط شدن حکم کفاره از تفحص بیشتر اجتناب کرده و بنا را بر صحت عمل خود بگذارد
»، ببینید اینگونه مسائل رو نباید خیلی سخت کرد و معادله ی چند مجهولی نمود.
شما احکام مبتلا به خودتون را می خونید، بعد طبق همون می بینید که چه عکس العمل شامل حال شما می شه و انجام می دید. در این گونه مسائل خیلی نباید مته به خشخاش گذاشت، چون نهایتا منجر به وسواس می شه. شما سعی می کنید با دقت و تمرکز، مسئله را خوب یاد بگیرید و طبق تشخیص خودتون در شرایط، عمل کنید.
ملاک گناه، قصد و نیت است چنان که فرمودند: أنما الاعمال بالنیات. شما وقتی تلاش خود را کردید و مسئله را در حد توان یاد گرفتید و در شرایطی که بودید سعی کردید کار درست را تشخیص بدید، دیگه عمل می کنید و نگران نیستید، چون اگر اشتباه تشخیص دادید هم، قصدتان رضای خدا بوده و از قصد خلافی مرتکب نشدید. لذا فرمودند: ما مسئول به انجام وظیفه ایم، نه کسب نتیجه.

اما در مورد سوال دوم؛

ببینید ما باید در حدی که به مشقت نیفتیم، طوری به انجام امور مربوط به دستشویی و استحمام بپردازیم که اجتناب از نجاسات انجام بشه. مثلا در جایی هستیم که عجله نداشته و وقت داریم، فضای فیزیکی هم بزرگ بوده و راحت است، مثلا فرد لباسش را در می آورد. ولی کلا در این موارد هم نباید خیلی مته به خشخاش گذاشت و مدام فکر کرد و چک کرد و حالا آی نجس شدم نشدم و... چون آخر این مسیر هم وسواس می شود که از بدترین بیماری هاست.
حداقل هایی که می شود بدون افتادن در مشقت انجام داد برای دوری از نجاست آدم انجام می دهد و دیگر خیلی سخت نمی گیرد.
ولی اگر به این حالت افتادید که هی ذهنتان می رفت روی این مسئله و ول نمی کند و هی نگرانید نکنه نجسات باشه نکنه نجس شدم و... این همان وسواس است که سراغتان آمده، باید بهش بی توجهی کنید. ملاک آن توصیه ی امام در وسواس است و وسواس یعنی همین که الان عرض کردم، وسواس یه چیز خاصی نیست که فقط بعضی ها دارن، این حالت نگرانی و مشغولیت فکری دائم به این مسائل، همان وسواس است که اگر پر و بال بدید بدتر می شه و اگر بی توجهی کنید می ره. در این موارد باید بی توجهی کرد.

باز هم بابت تاخیر در پاسخ عذرخواهم.
پیوسته متعادل و متعالی
یاحق

طارق;354495 نوشت:
تقربا همه، ظرفیت فراگیری این مسائل را دارند.

طارق;354495 نوشت:
فهم مسائل فقهی برای کسی دشوار نیست.

با سلام و تشکر از جنابعالی و زحمتی که برای پاسخگویی به سؤالات متقبل می شوید.:Gol:

نمی دانم چرا فهم برخی مسائل فقهی برای بنده دشوار است. از سؤالات دوستان در همین سایت هم به این نتیجه رسیدم که فقط خودم اینگونه نیستم. لذا احساس کردم یا این مسائل به طور مبهم بیان شده اند یا بعضی از آنها بخاطر ماهیتشان در اجرا پیچیدگی پیدا می کنند و این شد که این تاپیک را مطرح کردم. البته ظرفیت فراگیری یک مسأله است و ظرفیت اجرای احکام مسأله ای دیگر. معمولاً انسان وقتی می خواهد علمی را به کار بگیرد تازه متوجه می شود خیلی هم علم نداشته است یا حداقل در عمل به علم خود ناتوان است. در مورد مسائل فقهی هم جسارتاً به نظرم همین طور است. لذا نکته ای که تقاضای دقت بیشتر دارم این است که منظور بنده ظرفیت یادگیری احکام فقهی نبود بلکه منظور ظرفیت جسمی یا روحی برای اجرای احکام بود که برای همه یکسان نیست. مثلاً کفاره جمع برای ثروتمندان ساده است اما برای کسی که فقیر است این گونه نیست و قص علی هذا.

طارق;354495 نوشت:
به نظرم در متن سوالتان کمی وسواس دیده می شود. از طرفی فرمودید: «
فردی می داند که امکان انجام کفاره ای را در صورت واجب شدن آن ندارد
» و بعد در ادامه فرمودید: «
با اولین دلایل ساقط شدن حکم کفاره از تفحص بیشتر اجتناب کرده و بنا را بر صحت عمل خود بگذارد
»، ببینید اینگونه مسائل رو نباید خیلی سخت کرد و معادله ی چند مجهولی نمود.

البته نمی دانم چطور از جملات به احتمال وجود وسواس پی بردید اما به طور کلی بنده به دنبال سخت جلوه دادن این مسائل نیستم. اتفاقاً خواستم بحث کنیم که چگونه از این سختی ها اجتناب کنیم. این که عرض شد می داند توان انجام کفاره را ندارد علامتی از ظرفیت عملی (و نه علمی) شخص بود. حالا فرض کنید عالمی به او می گوید اگر فلان طور بوده کفاره لازم نیست و فقط استغفار کن. اما اگر بیشتر سؤال کند یا مثلاً با دفتر مرجع خود تماس بگیرد احتمالاً می گویند کفاره در این شرایط بر تو واجب است. آیا باید برای اطمینان بیشتر از حکم صحیح به پرس و جو ادامه دهد؟

یا سؤال دیگری در همین سایت در مورد سقط جنین مطرح شده بود. پرسشگر اول تصور می کرد دیه لازم نیست. اما بعد با دو سه سؤال بیشتر داشت به این نتیجه می رسید که ظاهراً نمی تواند از زیر بار دیه شانه خالی کند. آیا باید همان ابتدا به همان پاسخ اولیه بسنده می کرد؟ یا سؤالات بعدی او برای اطمینان از حکم الهی درست بوده است؟ اگر می داند که توان پرداخت دیه را ندارد آیا باید باز هم تفحص کند؟ (فکر کنم طرح سؤالم از این ساده تر ممکن نباشد).

مثال دیگری که در مورد طهارت وجود دارد این است که فرض کنیم فردی در هنگام قضای حاجت متوجه می شود که چاه مستراح به طور کامل گرفته است. اگر این فرد کمی دقت کند خواهد دید که در هنگام تطهیر قطراتی از این فاضلاب نجس به بالا پاشیده می شود و به بدن یا لباس او تراوش می کند (بابت مثال نامناسب عذرخواهی می کنم). در این شرایط اگر بیشتر نگاه نکرده و فرض را بر پاکی بگذارد در واقع تسامح کرده و خود را فریب داده است زیرا هر کسی به احتمال قوی می داند در این شرایط امکان آلودگی به نجاست بالا یا حتی در شرایطی حتمی است. اما احتمالاً با بی توجهی وظیفه شرعی خود را انجام داده است.

بنده به دنبال معیاری برای توقف این سؤال و جواب ها یا دقت های عملی بودم. یعنی این که تا کجا ظن ما برای عمل کردن کافی است و این که تا کجا می توان تسامح کرد که فرمودید:

طارق;354495 نوشت:
ما باید در حدی که به مشقت نیفتیم، ...

عجالتاً از این فرمایش شما برداشتم این است که تا حدی که عرفاً به مشقت نیفتیم باید در فهم و اجرای احکام شرعی دقت کنیم و بیش از آن وظیفه ما نیست. اگر برداشتم درست باشد ممنون می شوم توضیحات تکمیلی یا مستنداتی برای این نتیجه بیان بفرمایید و اگر فرصت نداشتید همین پاسخ نیز برای بنده مغتنم و مفید خواهد بود ان شاء الله.

تشکر فراوان از شما.
اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

«آیا ظرفیت و سعه وجودی در عمل به احکام و دستورات شرعی نیز به طور مشابه در پرسش از احکام عملی جایگاهی دارد؟»
با عرض سلام خدمت شما دوست عزیز
:Gol:
با مراجعه به رساله عملیه مراجع بزرگوار، ظاهرا جواب سوال شما منفی میباشد. زیرا شما به مورد احکام عملیه اشاره فرموده اید. در باب احکام عملیه به ما یاد داده اند یا باید مجتهد باشیم و یا به احتیاط عمل کنیم و یا از مجتهدی تقلید کنیم( رساله امام خمینی، مسأله 1) و در تقلید از مجتهد نیز یا باید از خود ایشان مسأله را بشنویم و یا از دو نفر عادل، و یا از یک شخص راستگو، و یا از رساله مجتهد به دست آوریم،(همان، مسأله 5)
با توجه به این نکته «ظرفیت ما» دخلی در این سوال کردن یا نکردن ندارد. اگر از همین راه ها به مساله دست بیابیم باید به آن عمل کنیم، و اگر از این طریق نباشد، اصلا ما به جواب خود نرسیده ایم که بخواهیم به آن عمل کنیم یا نه.
پس تا وقتی -از راه هایی که ذکر شد- به جواب نرسیده ایم باید سوال کنیم و الا سوال کردن لازم نیست.

موضوع قفل شده است