حدیث در آینه زندگی

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حدیث در آینه زندگی

عن عبد السلام بن صالح الهروي قال سمعت أبا الحسن علي بن موسى الرضا ع يقول رحم الله عبدا أحيا أمرنا فقلت له و كيف يحيي أمركم قال يتعلم علومنا و يعلمها الناس فإن الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا... (عيون ‏أخبارالرضا (ع)، ج 1، ص 307، ح 69)

عبدالسلام هروی گوید: از امام رضا (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: خداوند رحمت نماید بنده ای که امر ما را زنده نماید. عرض کردم: چگونه امر شما را زنده می کند؟ فرمود: دانش ما را فرا می گیرد و به مردم یاد می دهد، همانا مردم اگر زیبایی های سخنان ما را بدانند، از ما پیروی می نمایند.


:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:


در این موضوع، برآنیم تا ان شاء الله به تدریج با نقل سخنانی زیبا از نشانه های هدایت و رهبران صدق و راستی، قدری در محتوای کلام دلنشینشان تفکر کنیم و با توضیحاتی _هر چند ناقص و نارسا_ خوشه ای از بوستان زیبایی ها و جلوه های هدایت ایشان برچینیم؛ باشد که راهنمای زندگی دنیا، و ذخیره معاد و آخرتمان قرار گیرد؛ ان شاء الله.

وَ قَالَ ع نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ (1)
[امام علی علیه السلام فرمود:] نفس های انسان، گام های او به سوی مرگ است

************************




شرح کوتاهی بر سخن زیبای امیر بیان (علیه السلام):

گمان می کنیم با هر نفس به عمرمان افزوده می شود، اما این ظاهر مطلب است زیرا در واقع با هر نفس از عمرمان کاسته می شود و نفس به نفس و گام به گام _که هر گامی در این تشبیه، به اندازه یک نفس طول دارد_ به مرگ و انتقال به دیار باقی نزدیک تر می شویم.

اگر پیمانه عمر ما مثلا 60 سال باشد، در هر روز حدود 17280 بار تنفس می کنیم و در طول عمر 60 ساله، حدود 378432000 بار تنفس داریم. (2)

مخزن سماوری را در نظر بگیرید که پر از آب است اما شیرش به صورت قطره قطره، چکه می کند! با همین چکه چکه ها، آب مخزن سماور خالی می شود و پیمانه لبریزش تهی می گردد! پیمانه عمر ما هم با چکه های نفس هایمان، کم کم خالی می شود و سرانجام وقت رفتن فرا می رسد! اولش با خود می گوییم: ما خیلی وقت داریم، به اندازه 378 میلیون بار نفس! کو تا تمام شود! حالا حالاها وقت داریم!

اما خبر نداریم که در همین سن مثلا 25 سالگی جوانی، حدود 157680000 بار از نفس هایمان را خرج کرده ایم؛ یعنی نزدیک به نصف!

اگر دیده باشید، فردی که در بیمارستان بستری است و دستگاه تنفس به او وصل شده، وقتی می میرد، خط مانیتور با صدای بوقی ممتد، به صورت کشیده نمایش داده می شود و دستگاه تنفس هم از کار می افتد و حتی یک نفس بیشتر هم انجام نمی گیرد!

آری، با هر نفس، یک قدم به سوی مرگ نزدیک تر می شویم تا این پیمانه لبریز، سرانجام تهی گردد و مرگ را با همه سختی ها و جان کندن‌هایش، با میل و رغبت، یا جبر و اکره، در آغوش بکشیم!

با عجز و زاری، از خدای سبحان می خواهیم که سختی های مرگ را بر ما و بر همه شیعیان علی (علیه السلام)، آسان نماید و آنان را با دیدن نور ولایت مسرور و شادمان گرداند؛ آمین یا رب العالمین.

پی‌نوشت
--------------------
1- نهج البلاغه، حکمت 74
2-
در هر دقیقه حدود 12 بار و در هر ساعت حدود 720 بار تنفس می کنیم. در هر سال حدود 6307200 بار.

وَ قَالَ ع اتَّقِ اللَّهَ بَعْضَ التُّقَى وَ إِنْ قَلَّ وَ اجْعَلْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ سِتْراً وَ إِنْ رَقَّ (1)
تقوا و پرهیزکاری پیشه کن هر چند کم باشد، و میان خود و خدا پرده ای قرار ده، هر چند نازک باشد


***************************

شرح کوتاهی بر سخن زیبای امیر بیان (علیه السلام):

ستر کنایه از حاجب و مانعی است که انسان را از طغیان باز می دارد.

در زمان ما که وسایل و اسباب گناه، زیاد است، یکی از ترفند های شیطان این است که به فرد گنه کار القا می کند "تو این همه گناه انجام دادی و خیلی روسیاه هستی و امیدی به بخششت نیست، پس این یک گناه دیگر را هم انجام بده!" ، و با همین ترفند او را قدم به قدم، به گناهان بیشتر فرا می خواند! می گوید: "تو که گناه می‌کنی، پس برای چی نماز می خوانی؟!" ، و او را با همین وسوسه، از نماز باز می دارد! خدای متعال فرمود شیطان شما را گام به گام به سوی گناه می کشاند:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ...(نور/21)
اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، پاى از پى گام هاى شيطان منهيد، و هر كس پاى بر جاى گام هاى شيطان نهد [بداند كه‏] او به زشتكارى و ناپسند وا مى ‏دارد...

رسول رحمت و مهربانی، تاثیر گناه بر دل‌ها را به این زیبایی برای ما ترسیم و توصیف نموده است:


وَ قَالَ إِذَا أَذْنَبَ الْعَبْدُ كَانَ نُقْطَةً سَوْدَاءَ عَلَى قَلْبِهِ فَإِنْ هُوَ تَابَ وَ أَقْلَعَ وَ اسْتَغْفَرَ صَفَا قَلْبُهُ مِنْهَا وَ إِنْ هُوَ لَمْ يَتُبْ وَ لَمْ يَسْتَغْفِرْ كَانَ الذَّنْبُ عَلَى الذَّنْبِ وَ السَّوَادُ عَلَى السَّوَادِ حَتَّى يَغْمُرَ الْقَلْبَ فَيَمُوتَ بِكَثْرَةِ غِطَاءِ الذُّنُوبِ عَلَيْهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ يَعْنِي الْغِطَاءَ... (2)

[پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله):] هر گاه بنده گناهى انجام دهد، نقطه سياهى در قلب او پيدا مى ‏شود، پس اگر توبه کرد و از آن گناه روی گردانید و استغفار نمود آن سياهى بر طرف می گردد، و اگر توبه ننمود و استغفار نكرد [و به گناه بعدی یا تکرار آن گناه رو آورد،] گناهی بر گناهش افزوده می گردد و تاریکی دیگری بر سیاهی قلبش افزون می شود تا جایی که همه قلب او را فرا می گيرد، آنگاه [آن قلب] به خاطر پرده های زیاد گناه می‌میرد و این است معنای سخن خدای متعال که فرمود: «بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ» بلكه ظلمت و بدكاری هايشان بر دل هاى آنها غلبه كرده است...



نگوییم ما گنه کاریم و این را توجیهی برای ادامه گناه و قطع ارتباط با خدا قرار دهیم! بگذاریم قدری هم رابطه با خدا باقی بماند! همین رابطه، ان شاء الله عامل نجات خواهد شد و امید به بازگشت و توبه را در ما زنده نگه خواهد داشت. خدای متعال می فرماید:

قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ (زمر/53)
بگو: «اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده ‏ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى ‏آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است



پی‌نوشت
--------------------
1- نهج البلاغه، حکمت 242
2- إرشاد القلوب، ج ‏1، ص 46

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

به نام خدا وسلام به دوست عزيز و گرامي

پاسخ به موضوع

احیای امر یعنی برپا داشتن و زنده کردن و جاری کردن امر خداوند که همان دین حقیقی است و تمامی اعمال که موجب جاری شدن این امر و برپایی آن و انتقال آن به دیگران می شود از مصادیق احیای امر الهی است.
امام صادق علیه السلام در روایتی فرمودند: خداوند عبادت نشده به چیزی که برتر از ادا کردن حق مؤمن باشد. (اصول کافی ج2 ص170 ح4)
بنابراین احیای امر اهل بیت علیهم السلام با ارتباط داشتن با دیگران میسر می شود و در این نیست که من گوشه ای بنشینم و فقط نماز و دعا بخوانم؛
احیای امر اهل بیت علیهم السلام ؛ همان ندای هل من معین فاطمه الزهرا سلام الله علیها بین در و دیوار همان صدای هل من ناصر ینصرونی سید الشهدا است در روز عاشورا و امتدادش دعوت و فریاد امام صادق و امام باقر علیهم السلام است كه آیا كسی هست كه این مكتب اهل بیت را نجات بدهد و زنده كند؟
آن هل من ناصر امتدادش امروز من و شما را هم شامل می شود و تمام شدنی نیست... دشمنان خدا و اهل بیت علیهم السلام بسته به اشكال مختلف سعی می كنند مكتب اهل بیت علیهم السلام را نابود کنند، شعله ی عشق به این خاندان را خاموش کنند تا بدین وسیله بتوانند امر آنان را به فراموشی بسپارند.
مراد از امر اهل بیت (علیهم السلام)، اجرا کردن فرهنگ و سنت و سیره اهل بیت (علیهم السلام در زندگی است. (وسائل الشیعه، احادیث 33297 و 33426)

إِذَا ازْدَحَمَ الْجَوَابُ خَفِيَ الصَّوَاب‏ (نهج البلاغة، حکمت 241)
هر گاه جواب ها شلوغ و درهم شود، پاسخ درست پوشیده گردد


************************


شرح کوتاهی بر سخن زیبای امیر بیان (علیه السلام):

روایت، روشن و گویاست. امام در واقع یکی از آداب مجالس علمی را یادآور می شوند که در گفتگوهای علمی، آداب گفتمان را فراموش نکنید. یکی از این آداب، سخن گفتن به وقت سکوتِ دیگران، و سکوت به وقت سخن گفتن آنها است. در گفتگوهای علمی _به ویژه در کلاس درس_ یکی یکی سخن بگوییم و مجلس را با همهمه و جدل، بی‌نتیجه نکنیم. خاطره ای که نقل می کنم مناسب این بحث است؛ توجه فرمایید:

یاد معلم ریاضی دوران راهنمایی‌ام، جناب آقای شهبازی افتادم! مرد سیه چرده قدبلندی که از بس سیگار می کشید لب هایش سیاه شده بود، اما بسیار خوش‌قلب و پرانرژی بود. گاهی معما طرح می کرد و بچه ها را به شور و هیجان جواب وا می داشت! یکی از آن معماهای شیرینش این بود که: یک کیلو پنبه سنگین تر است، یا یک کیلو آهن!

تا این معما را گفت بچه های کلاس شروع کردند پاسخ دادن! و چون همه با هم جواب می دادند داد می زدند تا مثلا پاسخ درست را به نام خودشان ثبت کنند و به گوش آقا معلم که لبخند شیطنتی هم به لب داشت، برسانند.

مثل همیشه، آقا معلم در بین آن همه داد و هوار و شور و همهمه، گوشه نگاه مهر و محبتش، به شاگرد اول کلاس بود که ببیند این کمترین چه پاسخی می دهد! من هم که به واقع، پاسخ ساده این معمای پیچیده آن دوران را نمی دانستم، پاسخم را در میان همهمه همکلاسی‌هایم رها می کردم تا مصداق این سخن امیر بیان (سلام الله علیه) باشم که:

إِذَا ازْدَحَمَ الْجَوَابُ خَفِيَ الصَّوَاب‏ (نهج البلاغة، حکمت 241)
هر گاه جواب ها شلوغ و درهم شود، پاسخ درست پوشیده گردد

وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ وَ غَيْرِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ مِنْ إِجْلَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِجْلَالُ ذِي الشَّيْبَةِ الْمُسْلِمِ (وسائل‏ الشيعة، ج 12، ص 98، ح 15741)
امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: یکی از مصادیق احترام به خداوند عز و جل، احترام به پیرمرد مسلمان است.

***********************


احترام به کهنسالان مؤمن، در روایات مورد تاکید و سفارش قرار گرفته است. یکی از واردات فرهنگ پوسیده غربی به کشورهای اسلامی، «خانه سالمندان» است! وصله نچسبی که با هیچ جای فرهنگ اسلامی، تناسب و هماهنگی ندارد! در گذشته های نه چندان دور، خانه سالمندان در میان ما نه رواج داشت و نه جای طرح! حتی به آن فکر هم نمی کردیم، اما این وصله نچسب، امروزه گویی از ضروریات زندگی طیفی از افراد جامعه شده است! همان ها که دیگر فرصت سر خاراندن را هم برای خود باقی نگذاشته اند و برای کسب درآمد افزون‌تر و رسیدن به نان و نوای بیشتر، مجبور اند از سر صبح تا اول شب این طرف و آن طرف بدوند! وقتی بعد از یک روز سر و کله زدن و دویدن، به لانه‌اش برمی گردد، این تن خسته و روح ناآرام، ظرفیتش تکمیل شده و دیگر حوصله دنگ و فنگ های ناشی از ناتوانی والدینش _و به قول خودش: نق زدن‌های آنها_ را ندارد! پدر و مادری که عمرشان را به پای ذره ذره قد کشیدن و بزرگ شدن این طفل نوپای دیروز و شیر امروز صرف کرده بودند، در این هنگامه ناتوانی و پیری، این تنها امیدشان را هم از دست می دهند و به اصرار این نمک‌نشناس و رفیق نیمه‌راه، روانه خانه سالمندان می شوند تا چشم بر در دوخته و آمدن مرگ را نظاره کنند!

خوشا روزگاری که پای کرسی مهر و عاطفه پدربزرگ ها و مادربزرگ ها می نشستیم و به قصه‌های زندگی‌شان گوش ها می‌سپردیم و درس ها می‌آموختیم و فصل «آزموده را آزمودن خطاست» را در تجربه‌هایی به درازای عمرشان، فرا می‌گرفتیم.

اما افسوس که آن کرسی ها رفت و مادربزرگ ها و پدربزرگ های ما را با همه قصه‌هایشان، با همه مهربانی‌هایشان، با همه سجاده‌های نمازهای شبشان، با خودش برد!

بچه های این زمانه، کودکان چیپس و پفکی که چشم هایشان را با ساعت ها خیره شدن به ضرب و شتم بازی های خشن ایکس باکس پُف داده اند، دیگر حوصله شنیدن آن داستان های قشنگ زندگی را ندارند! گویی از زندگی و دنیای واقعی بیزار اند! دنیایشان، مجازی است و تجربه هایشان، خیالی!

نمی دانم! شاید هم خودمان مقصریم که در عمل به زرق و برق فرهنگ توخالی و پوسیده ی اجنبی دل باختیم و فرزندانمان را اسیر این زرق و برق ها ساختیم و فرهنگ غنی ای که یادگار پدران پاک این مرز و بوم بود را به بوته فراموشی سپردیم.

لِكُلِّ امْرِئٍ فِي مَالِهِ شَرِيكَانِ الْوَارِثُ وَ الْحَوَادِث‏ (حکمت 335)
براى هر كسى در مال او، دو شريک است: وارث، و حوادث!


***************************

شرح کوتاهی بر سخن زیبای امیر بیان (علیه‌السلام):

این سخن امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) به ویژه در این زمانه، که وقت بیشتر مردم، صرف کار شبانه روزی و جمع مال و ثروت می باشد، نمود و کارآیی بیشتری دارد. از اول صبح تا تاریکی شب، دوندگی‌ها می کند برای یک لقمه نان حلال!

حالا یا مثل راننده و کارگر، روزمزد است و عرقش خشک نشده، خرجش را در می آورد و در جیبش می گذارد و شب‌هنگام، دو دستی تقدیم کدبانوی خانه _که الحق بهترین بانکدار و برترین حسابرس مالی است_ می کند!

و یا کارمند شرکت است و مثل مغازه‌دارهایی که کارشان کساد است و دایم چشم به در دوخته اند تا یک مشتری به تورشان بخورد، این کارمند بینوا هم چشم انتظار آغاز برج

جدید است تا حساب خالی‌اش را پر کنند!

و یا مثل بنده، استاد حق‌الساعتی است و دست‌کم شش ماه باید منتظر بماند تا چندرغاز حقوق تدریسش را به حسابش واریز کنند! (این عنوان «حق‌الساعتی» هم از آن بدعت های مضحک و خنده‌داری است که در سال های اخیر ابداع شده تا در معادله چند مجهولی "دکترهای بیکار" و "فعالیت کاری" و "آن همه سال جان کندن و درس خواندن و دور از جان _خر خوانی کردن_" ، نقش کاتالیزور را داشته باشد و مرهمی باشد بر الافی و بیکاری جوانانی که بهترین سال های عمرشان را به امید آینده ای مناسب، خواندند و خواندند و خواندند اما اکنون در داغستان الافی و بیکاری، شب ها را به روزها، و روزها را به شب ها می رسانند، تا کی دستی از غیب بر آید و این بیچاره‌های گرفتار را نجات دهد! حالا شما پیدا کنید مقصر پرتقال‌فروش را! القصه...)

با این اوصاف، همه این اصناف زحمتکش _که نانشان حلال و نوش جانشان باد_ خیال می کنند مالی که به چنگ آورده اند، ملک طلقشان است و ارث پدری‌شان! می پندارند هیچ احدالناسی در آن مال، شریکشان نیست! البته استدلالشان هم بیراه نیست: «خودم جان کنده ام و محصول زحمت خودم است!»، اما این ظاهر کار است و خبر ندارد که همین حالا در این ملک طلقش، شریکانی دارد خاموش و ساکن و ساکت، که هر آن، نظاره اش می کنند تا کی دست روزگار، دستشان را به مال آن بینوا برساند و نابرده رنج، بر سر این گنج بادآورده بنشاند! حالا این شریکان خاموش کیایند؟ امام توضیح می دهد:

یکی وارثانی که با افقی شدن آن مرحوم، سر پا شده و دو دستی به جان اموالش می افتند، و دیگری، حوادث روزگار که اموالش را تصاحب می کنند؛ آتش سوزی (مثلا خانه یا مغازه اش آتش بگیرد)، بیماری علاجمند و لاعلاج (که مجبور شود همه دار و ندارش را صرف درمانش نماید؛ امروزه سرطان دارد تبدیل می شود به یک بیماری معمول و فراگیر!)، پیری و زمین‌گیر شدن، تصادف و نقص جانی و قطع نخاع، ورشکستگی مالی! ایضا به این لیست سیاه، اضافه کنید جناب دزد را (که شبانگاهان سر می رسد و خانه اش را جاروب می کند و خلاص!)

در واقع امام می فرماید اگر چه این مالی که با زحمت به دست آوردی از آن خود توست، اما بدان که همین دسترنج حلال هم در معرض نابودی و تقسیم بین شرکای خاموش است؛ وقتی حال و روز دسترنج بازو و عرق جبینت، اینگونه در معرض تلف و نابودی است، پس حال و روز مالِ باد آورده چون است که «باد آورده را باد می برد»، پس به قول شیرین سخن شیراز: آنچه نپاید، دلبستگی نشاید.

«و قال علیه‌السلام مَا زَنَى غَيُورٌ قَطُّ» (نهج‏ البلاغة، حکمت 305)

امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «غیرتمند هرگز زنا نمی کند».

***************************


شرح کوتاهی بر سخن زیبای امیر بیان (علیه‌السلام):
این سخن امام، بیانگر روانشناسی رفتاری فردی است که به سراغ ناموس مردم می رود. توضیح اینکه:

وقتی کسی به دنبال ناموس دیگران می رود، چه بخواهد و چه نخواهد، خود به خود از غیرتش کم می شود! اصلا نمی شود دنبال ناموس مردم رفت، و غیرت داشت! قطع و یقین، آنکه چشم چرانی می کند، قبلش بی غیرتی می کند! مردانگی اش را می فروشد تا رخ نامحرمان را دید بزند و برود دنبال هوسش! وقتی بی غیرتی آمد، دیگر فکر اینکه خواهرش کجا می رود، با چه کسی در تماس است، چرا شماره فلان آقا در گوشی اش هست، و از این جور مسایل، خیلی تکانش نمی دهد! چون همان طور که دوست دارد خودش کاملا آزاد باشد و کسی او را در حین خطایش نبیند و مانعش نشود و او را سؤال پیچ نکند و برای کارش، به کسی جواب پس ندهد، طبعا زمینه اخلال در این روند را هم ایجاد نمی کند، پس ناچار است سرش به کار خودش باشد و دیگران را هم سؤال پیچ نکند! بله، گاهی ممکن است غیرت بازی در بیاورد و مثلا عربده ای بکشد و خودی نشان دهد، اما خودش هم می داند که دارد بازی در می آورد! آنقدر سرش به عشق های مجازی گرم شده و در کلاف خودش پیچیده که خبر ندارد غریبه ای دیگر، مشغول صحبت با ناموسش است، و دیگر رگ گردنش مانند گذشته ها، بزرگ نمی شود و به جوش نمی آید!

سال ها پیش مرغ و خروسی در حیاط خانه مان داشتیم. من از رفتار این حیوانات درس ها یاد گرفتم. گاهی مرغ و خروس های همسایه که همیشه در کوچه ول می گشتند و هر آت و آشغالی را می خوردند، یواشکی سری هم به حیاط خانه ما می زدند! همچین که سر و کله خروس همسایه از درب حیاط پیدا می شد، خروس خانه ما با چنان قوت و قدرتی دنبالش می کرد که می گفتیم اگر دستش به او برسد، کارش تمام است! خروس همسایه دو پا داشت، پای بقیه مرغ هایش را هم قرض می گرفت و با تمام توان فرار می کرد! وقتی خروس غیرتمند، با تمام قدرت فراری اش می داد و بیرونش می کرد، کنار درب حیاط بالی می زد و گرد و خاکی بلند می کرد و با نعره بلندش قوقولی قوقویی سر می داد که یعنی "حواست باشه! این خونه صاحاب داره! همین طوری سرت رو کج کردی اومدی تو که چی؟! ..."

آری، میان غیرت و آلودگی جنسی، تضاد ذاتی و درونی نهفته است و غیرتمند هرگز آلودگی جنسی را برنمی تابد و دامن پاک خود را به انحراف، آلوده نمی سازد.

... لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ لَا أَعْلَمُ ... (نهج البلاغه، حکمت 82)
هیچ یک از شما از گفتن نمی دانم شرم نکند، زمانی که از چیزی که نمی داند مورد پرسش واقع شود.

(ترجمه دیگر:) چون كسى را چيزى پرسند كه نداند، از گفتن «نمی دانم» شرم نكند.

**********************



دانشجو از استادش و دانش آموز از معلمش سؤالی می پرسد، اما این استاد بزرگوار و آن معلم توانا پاسخش را نمی داند، پس شرم نکند که بگوید: نمی دانم!

بیمار به پزشک مراجعه می کند، اما پزشک بیماری اش را تشخیص نمی دهد، پس شرم نکند که بگوید بیماری‌ات را تشخیص ندادم و نسخه درمانت را نمی‌دانم!

کسی از عابری آدرسی می پرسد اما او هم بلد نیست، پس شرم نکند که بگوید نمی دانم!

آقا یا خانمی، طلبه ای را در خیابان می بیند و از او سؤال شرعی می پرسد اما این روحانی بزرگوار حضور ذهن ندارد و پاسخش را نمی داند، پس شرم نکند که بگوید نمی دانم!

شما به این لیست کوتاه، می توانید سیاهه ی بلندی بیفزایید و از کسانی نام ببرید که باید بگویند نمی‌دانم اما رودربایستی یا شرم از اظهارِ بی‌اطلاعی و یا دلایل مشابه، موجب می شود نگویند نمی‌دانم بلکه پاسخی می‌دهند _هر چند اشتباه باشد_ و پرسشگرِ بینوا را به فراخور موقعیت، به سختی یا دردسر یا گمراهی‌ دچار می نمایند!

امیر المؤمنین (علیه‌السلام) ما را راهنمایی می کند که در مواردی که از شما پرسشی می شود که پاسخش را نمی دانید، بگویید نمی دانم و خلاص!

قَلیلٌ مَدومٌ عَلیهِ خَیرٌ مِن کَثیرٍ مَملولٍ مِنهُ (حکمت، 444)
اندکی که بر آن مداومت شود، بهتر از زیادی است که خسته‌کننده باشد

***************************




شرح کوتاهی بر سخن زیبای امیر بیان (علیه‌السلام):

این یک قاعده کلی در بسیاری از امور زندگی ماست. خیلی مواقع یا کاری را انجام نمی دهیم و یا اینکه یک نفس می خواهیم سر و ته آن کار را به انجام برسانیم، اما خستگی حاصل از فعالیت زیاد امانمان نمی دهد و پس از مدتی، با دلزدگی از آن کار کناره گیری می کنیم! برای این روایت مثال های فراوانی می توان برشمرد که به چند نمونه اشاره می کنیم:

در عبادات:
واجبات شرعی باید مطابق دستور شرع انجام شود و در این زمینه تا حد زیادی اختیار نداریم مثلا باید نماز ظهر را چهار رکعت بخوانیم و خمس مال را به اندازه معین شده بدهیم و ... ، اما در حوزه مستحبات که اختیار زیادی داریم می توان چند مثال ساده برشمرد: مثلا دو رکعت نافله ظهر که پیوسته خوانده می شود، بهتر از یک روز خواندن همه نوافل و سپس دلزدگی و ترک آن در روزهای بعد است! یا مثلا تلاوت روزانه نیم صفحه قرآن، بهتر از تلاوت یک جزء در یک روز و سپس خستگی و ترک آن در روزهای دیگر است!

در دانشجویی و علم‌آموزی:
برخی اساتید در برگزاری جلسات درسی دانشگاه نظم لازم را مراعات نمی کنند و در پایان ترم، دانشجویان را با کلاس های جبرانی پیاپی آزار می دهند! یکی از دوستانم می گفت: تقریبا تمام جلسات یکی از درس های دکتری، به برکت بی نظمی استاد قرآنی _که صاحب تالیفات و مقالات متعدد است_ در دو روز برگزار شد! ایشان در طول ترم نظم لازم را نداشتند و در پایان ترم، در دو روز به صورت پیاپی کلاس های پشت سر هم تشکیل دادند تا مثلا کلاس هایی که باید در طول ترم و به تدریج برای دانشجویان دکتری برگزار شود را جبران کند! غافل از اینکه، دانشجو در ان محدوده زمانی اندک، نه فرصت تفکر در مباحث را دارد، نه مطالعه و تحقیقی قبل یا بعد از درس انجام می دهد، و نه مباحث تدریس شده _به علت خستگی مفرط کلاس های پیاپی_ برایش درست تحلیل می شود! 16 جلسه یک و نیم ساعته، بهتر از دو جلسه هشت ساعته است!

در اقتصاد:
یک نمونه‌اش، مساله کشاورزی است. یکی از عوامل مهم کم‌آبی کشور، کشاورزی سنتی و هدر دادن آب به مقدار زیاد در کشت‌هاست! در حالیکه اگر از ابتدا با آبیاری قطره‌ای مزارع را آبیاری می کردیم، هم زمین‌های کشاورزی پیوسته آب خواهد داشت و سرسبز باقی می ماند و هم اینکه اکنون با مشکل کم‌آبی مواجه نبودیم! آب تمیز و صاف و گوارای سفره های زیرزمینی که سالیان درازی برای جمع شدنش نیاز است را خلوار خلوار با پمپ های غیر قانونی از زیر زمین بالا کشیدیم و به خورد کشت و مزرعه دادیم و با این مصرف زیاد و بی رویه و بی‌برنامه، نتیجه شومی را برای حالایمان دست و پا کردیم و اکنون با مشکلاتش دست به گریبانیم!

در ورزش:
ورزش های عمومی (نرمش، دو و ...) لازم است که روزانه و مستمر انجام شود و این برای سلامتی بدن لازم است. اما در ورزش های قهرمانی که وزنه های سنگین بلند می شود و تمرین های سخت و زیاد انجام می گیرد، وقتی ورزشکار این ورزش‌ها را به یکباره ترک می کند، بدنش با آسیب‌های زیادی مواجه می شود! یک نمونه‌اش بدن‌های نافرم و چاقی‌های مفرطی است که بسیاری از فوتبالیست‌های بازنشسته با آن مواجه هستند!

در خوراک:
به جای اینکه یکباره رژیم سنگینی بگیریم و مثلا در طول یک ماه، بیست کیلو کم کنیم و بدن خود را نابود کنیم، در طول سال با رژیم تدریجی و برنامه ریزی شده، بدن را از چاقی مفرط و عوارض آن ایمن نماییم. یک رژیم اندک و پیوسته، بسیار بر رژیم سنگین و کوتاه مدت که دلزدگی و خستگی به دنبال دارد، ترجیح دارد. نمونه هایی دیده ایم که برخی افراد به یکباره رژیم سنگینی را اجرا کرده اند و پس از مدتی مثلا کبد یا یکی دیگر از اعضای بدن خود را از دست داده اند!

رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود .............. رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود

مَن وَضَعَ نفسَهُ مَواضِعَ التُّهَمَةِ فَلا يَلُومَنَّ مَن اَساءَ بِهِ الظَّنَّ (1)
کسي که خود را در جايگاه تهمت قرار دهد، نبايد کسي که به او گمان بد برده را سرزنش نمايد!

***************************

شرح کوتاهی بر سخن زیبای امیر بیان (علیه‌السلام):

يکي از وظايف ديني، حُسن ظن و گمان نیک به برادر و خواهر مسلمان است و بايد گفتار و رفتار او را بر نيکي حمل نمود. قرآن کريم در سوره حجرات ما را از گمان بد درباره مسلمانان بر حذر داشته و از تجسس در امور آنها نهی نموده است. (2)

البته گمان نیک به گفتار و رفتار دیگر مسلمانان، به معنای ساده لوحی و ساده انگاری نیست! در روایت است که: «المؤمن کیّس عاقل»، مؤمن زیرک [و هوشیار] و عاقل است.

با اين حال، کسی نمی‌تواند بگويد چون سوء ظن و تجسس نسبت به مسلمان در اسلام ممنوع اعلام شده، پس رفتن در مواضع تهمت مانعي ندارد و ديگران بايد به وظيفه دينی‌شان عمل کنند و نسبت به من _حتی در مواضع تهمت_ حسن ظن داشته باشند! چنین انتظاری غیر منطقی است.

همان گونه که ارتکاب گناه ممنوع است، فراهم کردن زمينه‌های گناه برای ديگران هم ممنوع است.

در روايات صريحا دستور داده شده که «از جايگاه‌های تهمت‌خيز دوری کنيد»؛ عن الصادق (عليه‌السلام): اتقوا مواضع الرَّيب. (4)

پی نوشت
------------------
1- نهج البلاغه، حکمت 159
2- حجرات/12
3- غرر الحکم، ص 89، ح 1512
4- بحارالانوار، ج 72، ص 91، ح 7

آغاز صبح _که با درخشش طلوع خورشید و نسیم صبحگاهی همراه است و بسیاری از افراد رهسپار محل کار یا درسشان می شوند_ حال و هوای نسبتا خوبی برای ارتباط با دادار هستی فراهم می کند؛ حتی اگر این ارتباط به اندازه چند لحظه باشد و در چند کلمه خلاصه شود. خیلی از افراد دوست دارند در آن لحظات، ذکری بگویند و چیزی بخوانند که ته دلشان آرام بگیرد و با آرامش خاطر، روانه محل کار و درس و دانشگاهشان شوند.

مناسب است وقتی از خانه خارج می شویم، خودمان را به دامان لطف و رحمت الهی بسپاریم و از پیشامدهای بد روزگار، به خدای مهربان پناه ببریم. از جمله دستورالعمل هایی که امامان معصوم (علیهم‌السلام) برای این منظور به ما آموزش داده اند، این موارد است:

*************


خواندن این دعا:


روایت صحیح السند:

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ كَانَ أَبِي ع إِذَا خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ خَرَجْتُ بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ لَا بِحَوْلٍ مِنِّي وَ لَا قُوَّتِي بَلْ بِحَوْلِكَ وَ قُوَّتِكَ يَا رَبِّ مُتَعَرِّضاً لِرِزْقِكَ فَأْتِنِي بِهِ فِي عَافِيَةٍ‌(1)
از امام رضا (علیه السلام) نقل شده که: پدرم [=امام کاظم علیه السلام] هر گاه از منزلش خارج می شد می‌فرمود: «بسم الله الرحمن الرحيم‏، با حول و قوه الهی [از منزل] خارج شدم، نه با حول و قوه خودم بلكه با حول و قوه تو ای پروردگار، در حالی که خواهان روزى از تو هستم، پس آن را در عافيت [و سلامتی] به من عطا فرما».

*************


ده بار خواندن سوره توحید هنگام خروج از منزل:


روایت صحیح السند:

عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ قَرَأَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ حِينَ يَخْرُجُ مِنْ مَنْزِلِهِ عَشْرَ مَرَّاتٍ لَمْ يَزَلْ فِي حِفْظِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كِلَاءَتِهِ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَى مَنْزِلِهِ (2)
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که: کسی که هنگام خروج از منزلش ده بار [سوره توحید یعنی] قل هو الله احد را بخواند، تا زمانی که به خانه اش برگردد، پیوسته در حفظ و پناه خدای عز و جل خواهد بود.

*************

خواندن این دعا:



در روایتی موثق از امام باقر (علیه اسلام)، این دعا هم نقل شده که هنگام خروج از منزل خوانده شود:

بِسْمِ اللَّهِ حَسْبِيَ اللَّهُ تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ خَيْرَ أُمُورِي كُلِّهَا وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ خِزْيِ الدُّنْيَا وَ عَذَابِ الْآخِرَةِ (3)

به نام خدا، خدا مرا بس است، بر او توكل مى‏ كنم. پروردگارا! من از تو همه خير همه کارهایم را درخواست می کنم و از خوارى دنيا و عذاب آخرت به تو پناه مى‏ برم


پی نوشت
--------------------------
1- وسائل ‏الشيعة، ج 5، ص 328، ح 6694
2- همان، ح 6695
3- الكافي، ج 2، ص 541، ح 3

إِنَّ اللَّهَ لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً قَطُّ إِلَّا بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ فَإِنَّ الْأَمَانَةَ مُؤَدَّاةٌ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ
(بحارالأنوار، ج 72، ص 116)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد مگر به راستگویی و ادای امانت، همانا امانت به صاحبش برگردانده می شود، نیکوکار باشد یا بدکار!

***************************




روح همه اسیران خاک، غریق دریای رحمت پروردگار. یکی از دوستان تعریف می‌کرد:

در ماه های آغازین سال 94، وسایلی را جهت فروش به صورت امانت به کسی سپرده بودم (جزئیات ماجرا بماند). قرار بر این بود که دو هفته ای بفروشد و مبلغش را به علاوه وسایل فروش نرفته، به من برگرداند!

دو هفته گذشت اما اِهِن و تُلُپی کرد که عجله نکن! فعلا صبر کن تا بفروشم! من هم گفتم: دو هفته صبر کردم، چند هفته دیگر هم رویش. مشکلی نیست!

دو ماه گذشت اما باز هم بهانه آورد و نه پولی داد و نه وسایل را پس فرستاد!

سه ماه گذشت، چهار ماه گذشت ... اما چیزی پس نداد!

به دلایلی، دیگر به او دسترسی نداشتم و تنها تماس تلفنی برقرار بود. خیلی وقت‌ها، تلفن را هم جواب نمی‌داد و همین موجب می‌شد بیشتر حرص بخورم و نگران شوم!

هشت ماه گذشته بود! یک روز طاقت نیاوردم و با تماس تلفنی، خواهش و التماس کردم هر طوری هست وسایلم را پس بفرستد! گفت: فعلا بماند! گفتم: یعنی چی فعلا بماند؟! مرد حسابی، هشت ماهه منو سر کار گذاشتی؟! حالا می گی فعلا بماند! گفت: سرطان گرفته‌ام و الان در بستر بیماری‌ام! وسایل رو هم به همکارانم سپرده‌ام تا بفروشند!

از این خبر شوکه شدم و نمی دانستم چه بگویم! حسابی کلافه بودم و عمیقا ناراحت؛ هم از جهت عاطل و باطل شدن هشت ماهه ی خودم، و هم از جهت بیماری‌ سختی که گرفته بود! با اینکه به من بد کرده بود، اما از حال نزارش ناراحت بودم! برایش آرزوی شفا کردم و دلداری‌اش دادم و قصد کردم در فرصتی مناسب به عیادتش بروم!

چند ماه دیگر هم گذشت اما باز خبری نشد!


چیزی نزدیک به یکسال، گذشت! یکی از روزهای اسفند ماه، دوباره تماس گرفتم. خانمی گوشی تلفن را برداشت. گفتم: با فلانی کار دارم. گفت: "الان خونه نیستند؛ بیرون رفتند؛ بعدا تماس بگیرید!"

انگار یک لحظه بیماری‌ و حال نزارش فراموشم شد! با عصبانیت گفتم: "خانم محترم! بعدا دیگه چیه! من یکساله سرِ کارم و از دست ایشون واقعا ناراحتم که اینقدر بد قول هستند..."؛ خلاصه، سفره دلم را باز کردم و شروع کردم داد و هوار که این چه رسم امانت‌داری و جوانمردیه؟! دیگه به کی میشه اعتماد کرد؟! و ...

آن خانم، بین حرف زدن من _که همراه با عصبانیت بود_ دایم سعی می کرد چیزی بگوید اما من که دیگر طاقتم طاق شده بود و عنان از کف داده بودم، فرصت سخن به او نمی دادم و می گفتم: "نخیر! شما گوش کنید! آخه این انصافه که منو یکسال سر کار بزاره؟! آخه این رسم امانت داریه؟! من چکار باید بکنم از دست ایشون؟! و ... "

یک جا که نفس کم آوردم و خواستم برای غُر زدن، تجدیدقوا کنم، گفت: "آقای عزیز! ایشون فوت شدند!"
.
.
.
یک لحظه خشکم زد و زبانم بند آمد! نمی دانستم چه بگویم! ... هاج و واج مانده بودم که آن بد و بیراه‌ها را چگونه توجیه و ماست‌مالی کنم!

با مِنُ و مِنُ و پِتُ و پِت، گفتم: چِ . چِ . چی؟! چی شده؟!

گفت: من عروسشون هستم و ایشون دو ماه پیش فوت شدند!

گفتم: شما که گفتید ایشون بیرون هستند؟!

گفت: منظورم پسرشون بود که همسر بنده هستند و الان موبایل آن خدابیامرز را جا گذاشته اند! شب که برگشتند می گویم با شما تماس بگیرند.

خجالت کشیدم و شروع کردم توجیه کردن که "منظورم از بدعهدی، بدقولی آن خدابیامرز نبود ها! دلم از جای دیگری پر بود و منظورم در اصل آنها بودند!" خودم هم می دانستم که توجیهاتی الکی و صد من یه غاز است اما می خواستم از آن جو غافلگیر کننده خارج شوم! جوی که من ِ طلبکار را به بدهکارِ توجیه‌کننده، بدل کرده بود!

شب که شد، تماس گرفتم. پسرش برداشت و پس از سلام و احوالپرسی و تسلیت، جریان امانتی را گفتم. گفت: "پیگیری می کنم و برمی گردانم". با اینکه اذیت شده بودم اما از اینکه پیگیری‌هایم داشت نتیجه می‌داد، خوشحال بودم.
.
.
.
چند روزی گذشت اما خبری نشد! تماس گرفتم، گفت: "قدری گشته ام اما پیدا نکرده ام! باز می گردم بلکه پیدا شوند!" گفتم: "مشکلی نیست، صبر می کنم".
.
.
.
چند وقت دیگر هم گذشت اما خبری نشد! تماس گرفتم، اما از آن موقع تا کنون، تنها این صدا شنیده می شود: "دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد" !

آن اندک سو سوی امید هم به نومیدی بدل شد و با خود زمزمه کردم: پسر کو ندارد نشان از پدر...

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَال: الْمَجَالِسُ بِالْأَمَانَةِ وَ لَیْسَ لِأَحَدٍ أَنْ یُحَدِّثَ بِحَدِیثٍ یَكْتُمُهُ صَاحِبُهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِلَّا أَنْ یَكُونَ ثِقَةً أَوْ ذِكْراً لَهُ بِخَیْرٍ (1)
امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: مجلس‌ها امانت است، و روا نیست سخن كسى را كه مى‏‌خواهد پوشیده بماند براى دیگران نقل كنند مگر با اجازه او، یا براى فرد مورد اطمینان، یا براى ذكر خیر او


***********************




امانت مفهوم وسیعی دارد و سخنان خصوصی که میان دو نفر رد و بدل می شود هم مصداق امانت محسوب می شود و مطابق روایات، کسی از آنان حق ندارد بدون اجازه صاحب سخن، حرف دیگری را افشا نماید!

یاد خاطره ای افتادم که نشان می دهد چقدر میان آداب دینی با آنچه که در عمل برخی افرادِ به ظاهر اهل ایمان می بینیم، تفاوت وجود دارد! دوستی می گفت:

زمانی مشکلاتی داشتم و به صورت اتفاقی در اداره با یکی از همکاران که فردی به ظاهر بسیار مؤمن و مذهبی بود، به صورت خصوصی صحبت و درد‌دل کردم و در میانه سخن، از برخی افراد هم انتقاد و گلایه‌ای نمودم. در اتاقی که صحبت می کردیم، غیر از من و ایشان هیچ کس دیگری نبود.

چند روز بعد که وارد اداره شدم، نامه ای به دستم دادند و گفتند: "برو پیش معاون رئیس!". نامه را که باز کردم، مبهوت شدم! حکم اخراجم بود! وقتی پیش جناب معاون رئیس _که گویی از سخن‌چینی زیردستش سرِ شوق آمده بود_ رفتم، دقیقا همان سخنی که در جلسه خصوصی با آن همکار گفته بودم را از او شنیدم! فهمیدم آن همکارِ به ظاهر مؤمن، به بنده خیانت نموده و سخنی که به صورت کاملا خصوصی و از روی درد دل به او گفته بودم را با ناجوانمردیِ تمام، فاش کرده بود! آن هم پیش معاون رئیسِ اداره! حالا چقدر هم از خودش روی اصل مطلب گذاشته بود و افترا زده بود، بماند!

رفیق نازنین می گفت: از این خیانت، دلم سخت شکست، و به یاد این روایت امام صادق (علیه‌السلام) افتادم و حکمت فرمایش ایشان را به خوبی دریافتم و فهمیدم بین تظاهر به ایمان و عمل ایمانی، فرسنگ ها راه فاصله است!

آری، خیانت حتی در فاش نمودن صحبت های خصوصی، ممنوع است! فریب نماز و روزه کسی را نخوریم، بنگریم که تا چه اندازه اهل راستی و امانت است، سپس به او اعتماد کنیم.

---------------------------
1- الكافی، ج 2، ص 660

موضوع قفل شده است