جهانگيرخان قشقايى ، اعجوبه مبارزه با نفس
تبهای اولیه
اين وجود مبارك و منبع فيض و محلّ رحمت ، فرزند خان قشقايى بود . در ايام جوانى به دنبال اسبسوارى و كشاورزى و تربيت حشم و غنم پرداخت و به دنبال جمعى رفيق از طايفه خود ، روزگار به خوشى مىگذارند .
در همان ايام به تارزنى شوق وافر پيدا كرد و پس از مدتى هنر تارزدن بياموخت و در جمع دوستان به تارزنى اشتغال مىورزيد .
شنيده بود در اصفهان در اين زمينه استاد بسيار ماهرى هست ، براى فروش اجناس ايلاتى و اصلاح تارش كه خراب شده بود و تكميل تحصيل موسيقى به اصفهان روى آورد .
در بازار اصفهان گذرش به مدرسه صدر افتاد ، از حال و هواى آنجا خوشش آمد ، صبح و عصر براى تفنّن به آنجا مىرفت .
روزى به وقت رفتن به مدرسه صدر از كنار مغازهاى در جنب مدرسه مىگذرد ، ژندهپوش درويشى كه صاحب نفس بود او را صدا مىزند ، فرزند خان وارد مغازه مىگردد ، ژندهپوش از وطن و حرفت و نسب او جويا مىشود . جهانگير ، شرح حال خود و علاقهاش را به تكميل تحصيل موسيقى و به خصوص تار با او در ميان مىگذارد ، چون گفتارش به پايان مىرسد ، درويش در او خيره مىشود و مىگويد :
گرفتم در اين فن ، فارابى وقت شدى ، ولى بدان كه مطربى بيش ، از كار در نخواهى آمد !
جهانگير خان فرياد زد : مرا از خواب غفلت بيدار كردى ، هان بگو اكنون چه بايد كرد كه خير دنيا و آخرت من در آن باشد ؟ درويش الهى در پاسخش چنين گفت :
اين گونه استنباط كردهام كه تو را فضاى اين مدرسه پسند افتاده ، در همين جا حجره گرفته به تحصيل علوم الهى مشغول باش !
جهانگير خان مىگويد : از همت نَفَس آن ژنده پوش و يمن راهنماييش بدين مقام رسيدم .
جهانگير خان در تحصيل علوم الهى به مقامات ارجمندى رسيد ، شاگردان زيادى از محضر پر فيضش به درجات عالى فقهى و اخلاقى و عملى رسيدند .
يكى از شاگردان او مرحوم آيت اللّه العظمى حاج آقا حسين بروجردى طباطبايى است كه پس از مرحوم آيت اللّه حايرى به تقويت حوزه پر بركت قم برخاست و از تأثير نفس گرم او حوزه هفتصد نفرى قم داراى ده هزار محصّل در رشتههاى گوناگون علوم اسلامى شد .
حوزه قم پس از آن ، صداى اسلام را به گوش جهانيان رساند و چشمهاى اهل دل را از اطراف و اكناف جهان بدين ناحيه دوخت .
در اين حوزه دانشمندان بزرگى در علوم فقه ، اصول ، ادب ، كلام ، تفسير ، تاريخ ، خطابه و نويسندگى تربيت شدند .
مرحوم فسايى درباره جهانگيرخان مىگويد : با اين كه در مراتب علميه سرآمد ارباب عمائم است ، از لباس بزرگان ايلات از سر تا پا بيرون نرفت ، او مانند افراد ايل كلاه و زلف دارد .
منبع:erfan.ir