جمع بندی چگونه خود و خدای خود را پیدا کنم و با شناخت عبادت کنم؟
تبهای اولیه
با سلام جوانی (پسر) هستم 32-33 ساله اما هنوز به خاطر گناهان زیاد عمری در خواب غفلت به سر میبرم راستش نماز دست پاشکسته میخونم و روزه هم میگیرم اما بدون معرفت وشناخته هیچ شناختی نسبت به خدا ندارم یعنی هنوز نتونستم بعد از عمری هنوز خودم را پیدا کنم تا بتونم خدا را پیدا کنم . گاهی خدا را تو ذهنم شاید یه کسی که جایی هست تجسم میکنم لطف کنید بگید چه جور میشود خدا را با معرفت وشناخت عبادت کرد تا اینجوری مثل من در جا نزنم و نتونم یه نماز با حضور قلب بخوانم یعنی فقط نماز میخونم که فقط خونده باشم ولی هیچ پرواز روح در این نمازها نمیبینم به نظر شما باید این نمازهای بدون حضور قلب را ادا کنم چون اگر نمازهامون قبول نشه اعمال دیگه هم رد میشه راهنماییم کنید تا بتونم یه کم نمازهام رنگ وبوی خدایی بگیره با تشکر
با سلام جوانی (پسر) هستم 32-33 ساله اما هنوز به خاطر گناهان زیاد عمری در خواب غفلت به سر میبرم راستش نماز دست پاشکسته میخونم و روزه هم میگیرم اما بدون معرفت وشناخته هیچ شناختی نسبت به خدا ندارم یعنی هنوز نتونستم بعد از عمری هنوز خودم را پیدا کنم تا بتونم خدا را پیدا کنم . گاهی خدا را تو ذهنم شاید یه کسی که جایی هست تجسم میکنم لطف کنید بگید چه جور میشود خدا را با معرفت وشناخت عبادت کرد تا اینجوری مثل من در جا نزنم و نتونم یه نماز با حضور قلب بخوانم یعنی فقط نماز میخونم که فقط خونده باشم ولی هیچ پرواز روح در این نمازها نمیبینم به نظر شما باید این نمازهای بدون حضور قلب را ادا کنم چون اگر نمازهامون قبول نشه اعمال دیگه هم رد میشه راهنماییم کنید تا بتونم یه کم نمازهام رنگ وبوی خدایی بگیره با تشکر
پاسخ :
در ابتدا شما را به خاطر این دغدغه مهم و ارزشمند یعنی شناخت خدا تحسین می کنیم. به واقع بشر در طول دوران زندگی خود به دنبال مبدا خود می گردد . بعد از اثبات مبدا و باور به وجود مبدا برای وجود خود و وجود جهان پیرامون خود تمام سعی و تلاش خود را مصروف شناخت بیش تر این خالق و وجود دهنده می کند.
خدا کیست ؟ این مهم ترین سوالی است که بشر بعد از پاسخ به این سوال که آیا خدائی هست ؟ در ذهنش نقش می بندد . تمام تلاش های بعدی او در این راستا شکل می گیرد.
شاید پاسخ دادن به این سوال که آیا خدائی هست ؟ کار مشکل و طاقت فرسائی نباشد و واقعا هم نیست. ما اعتقاد داریم و به برهان هم ثابت می کنیم که خدا یکی از بدیهی ترین و بلکه بدیهی ترین موجود می باشد و وجودش از وجود روز روشنی که ما در آن به خورشید نگاه می کنیم ، بدیهی تر و روشن تر و یقینی تر است.
اما از اثبات وجود خدا و باور به وجود خدا که بگذریم ، شناخت ذات خدا و معرفت به حقیقت مقدس او ، که او چیست و حقیقت ذاتش چیست ؟ منطقه ممنوعه است که انسان و هر موجود دیگری ، چه بزرگ تر از انسان و چه کوچک تر از او از ورود به این منطقه بازداشته شده اند و راهی به آن ندارند.
نه اینکه به واقع انسان های عادی جواز ورود به این منطقه را نداشته باشند بلکه حتی اولیاي بزرگ الهی و انبیا و ائمه نیز نمی توانند در این سرزمین حیرت قدم گذارند و به آن حتی سرک بکشند.
ممنوعیت ورود انسان به این منطقه یک ممنوعیت تکوینی است. به این معنا که ذات الهی نامتناهي است و نمی توان برای آن حدی قائل شد در حالی که انسان ( حتی کامل ترین انسان ها یعنی حضرت محمد ) محدود است . بدیهی است که محدود نمی تواند بر نامحدود احاطه و اشراف پیدا کند. شناخت که احاطه و اشراف شناسنده است، بر شناخته شده در این جا ( شناخت انسان محدود به ذات نامحدود باری تعالی ) محال است به دلیل و برهان عقلی که عرض شد.
به كنه ذاتش خرد برد پي اگر رسد خس به قعر دريا
اين حقيقت را از برخي آيات قرآن نيز ميتوان دريافت:
« يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً؛ آنچه را كه آنان در پيش دارند و آنچه را كه پشت سر(1) گذاشته ميداند، و حال آن كه ايشان به او دانشي ندارند». البته اين برداشت بر اين فرض استوار است كه ضمير «ه» در تركيب «به» به خداوند باز گردد.
اميرمؤمنان در تفسير آية بالا فرمود:
«لايُحيطُ الخلائقُ بالله عزّوجلّ عِلماً؛ آفريدگان خداوند بر (ذات) او احاطة علمي نمييابند».(2)
شناختناپذيري ذات الهي هرگز به معناي آن نيست كه آدمي از هرگونه معرفتي، نسبت به خدا محروم باشد، بلكه گونه ديگري از خداشناسي در دسترس آدميان قرار دارد كه از رهگذر شناخت اوصاف و افعال الهي فراهم ميآيد. بنابراين، چنين نيست كه خواست انسان براي آشنايي با پروردگار خويش، طلب روزي ننهاده باشد و چيزي را كه ممكن نيست، درخواست كرده باشد، بلكه خداشناسي، به معناي ياد شده، امري ميسور و مطلوب است. پيامبران الهي نيز در همين راه گام زده و كوشيدهاند انسان را با اوصاف خداوند، آشنا كنند . رهزنان طريق خداشناسي را به او بنمايانند . خطاهاي او را گوشزد كنند. قرآن كريم در آيات فراواني به بيان اوصاف خداوند پرداخته است، چنان كه اكثر آيات قرآن به صفات خداوند ختم ميشوند . برخي آيات مثل 23 و 24 سوره حشر نيز فقط صفات او را بيان ميكند.
راههاي متعددي براي شناخت اوصاف و افعال الهي فراروي آدميان گشوده است، كه مهم ترين آن ها عبارتند از:
1. عقل؛ 2. فطرت؛ 3. مطالعة جهان طبيعت؛ 4. كشف و شهود باطني؛ 5. رجوع به قرآن و حديث(3)
هر چه ديدهايم ،جسم و خواصّ جسم بوده ، موجوداتي كه داراي زمان و مكاني معين بودهاند، ابعاد و اشكال مخصوصي داشتهاند، خلاصه از هر نظر محدود و تحت تأثير شرايط خاصي بودهاند. بنابراين وقتي در باره خدا فكر مي كنيم ، تصور مي كنيم كه بايد خدا را در مكاني بيابيم مثل آنچه گفته ايد كه وقتي در اتاقي نشسته ام، با خود مي گويم خدا در اين اتاقي كه نشسته ام ، هست يا نيست. اين نشان از تصور مادي ما از خدا است در حالي كه خدا نه جسم دارد و نه زمان و نه مكان. در عين حال به تمام زمان ها و مكان ها احاطه دارد و از هر نظر لايتناهي و نامحدود است. تحت تأثير هيچ گونه شرائطي نيست . بر همه چيز حكومت ميكندـ با آن سوايق و انس ذهني ـ راستي كاري دشوار است. برای تقریب به ذهن از شما می پرسم : شک نداریم که روح حاکم و مسلط بر جسم است. حال روح در داخل جسم است یا بیرون آن ،در حالی که بالوجدان اشرافش را بر درون و بیرون خود می یابیم؟
نميگوئيم شناخت خدا محال است. ميگوييم مشكل است. زيرا محتاج به بلند پروازي فكر و انديشه و خالي ساختن ذهن از تصوّرات موجودات مادي و طبيعي و باريكبيني و دقت فراوان است.
گرچه ما به حقيقت و كنه آن ذات بيپايان هرگز نخواهيم رسيد و نبايد هم چنين انتظاري را داشته باشيم، زيرا اين انتظار از موجود محدودي مانند ما بيجاست و به اين ميماند كه درياي بيكراني را در ظرف كوچكي جاي دهيم.
در كلمات بزرگان اسلام اين مطلب زياد ديده ميشود كه مردم را از تفكّر در كنه ذات و صفات پروردگار نهي فرمودهاند . علّت اين است كه عقول ناقص و محدود ما به كنه ذات و صفات او نميرسد و نتيجهاي غير از تحيّر و يا گمراهي ندارد!
در اين جا به چند نمونه ازگفتار ائمه اشاره ميكنيم:
امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ در ضمن خطبه مفصّلي در پاسخ ايراد شخصي ميفرمايد:
« ولا تقدر عظمة الله علي قدر عقلك؛ عظمت خدا را محدود به حد عقل خود مكن.»(4)
امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: «اياكم و التفكر في الله فان التفكر في الله لايزيد الّا التحیر ؛ برحذر باشيد از تفكر در كنه ذات و صفات خدا چون نتيجهاي غير از سرگرداني و گمراهي ندارد».
باز فرمود: «اذ انتهي الكلام الي إلله فامسكوا، و تكلموا فيها دون العرش و لاتكلموا فيها فوق العرش؛ وقتي كه كلام به ذات خدا منتهي شد ،توقف كنيد . هميشه از آنچه كه پايين عرش است ،سخن بگوئيد و تكلم در فوق عرش نكنيد!»
توضيح اين روايت را از كلام ديگر حضرت ميتوان فهميد: «تكلموا في خلق الله و لا تكلموا في الله؛ درباره خلق خدا گفتگو كنيد و درباره كنه ذات و صفات او تكلم ننمائيد.»
علامه مجلسي مينويسد: تكلم در فوق عرش كنايه است از تفكر در كنه ذات و صفات خدا.(5)
هشام بن حكم از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت ميكند كه در پاسخ شخصي كه سؤال كرد: حقيقت خدا چيست؟ فرمود:
هو شيء بخلاف الاشياء... انه شيء بحقيقة الشيئية غير انّه لاجسم و لاصورة و لايحس و لايجس و لايدرك بالحواس الخمس لاتدركه الأوهام و لاتنقصه الدهور و لاتغيره الأزمان؛
او چيزي است مغاير همه اشيا، و چيز با حقيقت تنها اوست، جز اينكه جسم نيست، صورت ندارد، به حس در نيايد، جستجو نشود، در حواس خمس نگنجد، اوهام دركش نكند، و روزگار از او نكاهد و زمانهها او را دگرگون نسازد.
خداوند صرف و عين حقيقت وجود است ، به خلاف ساير موجودات كه داراي ماهيتي هستند زايد بر وجود . به كنه ذات و صفات او كسي پي نميبرد. (6)
بنابراين تصور كنه و ذات و صفات خالق براي مخلوق غيرممكن است .پولس كلارنس ابرسولد Paul Clarence Abersold دانشمند فيزيك زيستي ايالات متحده مينويسد: در كتب مقدس وقتي كه تعريفي از خدا ميشود، با همان الفاظ است كه در مورد انسان به كار ميرود! البته اين در نتيجة تنگناي لغات است، چه مفهوم خدا يك مفهوم روحي و معنوي است . انسان فكرش در چهار ديوار ماده محصور است. نميتواند راهي به كنه ذات الهي بيابد و تعبيري از مفهوم خدا بيان كند. از نظر علم نميتوان درباره خدا تصوري مادي كرد، چه
خارج از قدرت تعريف و توصيف مادي بشر است.(7)
بنابراين تنها با اشارات اجمالي و مفاهيم عقلي خاصي كه آن ها را از هرگونه محدوديت و نقص پيراسته و پاك ساختهايم، به آن ذات مقدس اشاره ميكنيم . همين اشارات است كه ما را در راه «شناسائي اجمالي صفات او» موفق ميسازد. امّا استفاده از اشارات اجمالي دقت و روشن بيني كاملي لازم دارد.
شايد تعجب كنيد اگر بگوئيم: موجودات جهان طبيعت كه بهترين راهنماي راه «خدايابي» (پي بردن به اصل وجود او) هستند ،در راه خداشناسي يعني پي بردن به صفات او احياناً ما را فريب داده و اغفال ميكنند، و تا صفات آن ها را از محيط فكر خود جاروب نكنيم، خداشناس واقعي نخواهيم شد!
در بعضي كلمات پيشوايان بزرگ اسلام اين جمله ديده ميشود كه: «مورچه گمان ميكند خداوند مانند او دو شاخك دارد؛ان النملة لتظن ان لربها ذؤا بتين كذؤ ابتيها»؛ اين تعبير جالب اشاره به اين حقيقت است كه افكار ناقص و كوتاه صفات خدا را از راه «قياس» و مقايسه با صفات خود جستجو ميكنند . ميل دارند صفات خداوند هم صفاتي مانند آن ها باشد.
مقايسه صفات خداوند ازلي و ابدي به صفات مخلوقات محدود و متناهي خطرناكترين پرتگاهي است كه در جادّه خداشناسي تصوّر ميشود . بلندي فكر و نبوغ و استعداد رهروان راه توحيد در همين جا روشن ميگردد. اختلاف طبقات مختلف خداپرستان با اتفاق كلمهاي كه در اصل خداپرستي دارند ، در همين جاست.
اين جاست كه يك لغزش كوچك ممكن است انسان را فرسنگ ها از جاده اصلي خداشناسي به دور اندازد و در سنگلاخ بتپرستي و مخلوقپرستي سرگردان سازد. به واسطه همين لغزشها، فرقههايي از مسلمانان به طور ناخودآگاه در سنگلاخ بتپرستي سرگردان شدند تا آن جا كه اشاعره و جماعتي از معتزله صفات خدا را زائد بر ذات او پنداشته و مالكيه براي او جسم قائل شده و بعضي رؤيت خدا را ممكن دانستهاند!
طي اين مرحله بيهمرهي خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهي(8)
از معصوم و ائمه به ما رسيده است :
« كلّما ميّز تُموهُ بأوهامكم من أدقّ المعاني فَهُو مخلُوقٌ مِثلُكُم مردودٌ إليكُمْ؛ يعني هر آنچه از معاني دقيق كه با قوه خيال تان تشخيص ميدهيد، مخلوقي مثل شماست كه به خلاقيت ذهن شما بر ميگردد». (9)
باز در جاي ديگر ميفرمايند:
« تفكّروا في الاء الله و لا تفكّروا في الله فإنّكم لن تقدروا قدرَهُ و إذا بلغَ الكلام إلي الله فَامسَكُوا؛(10) يعني درباره نعمتهاي خدا بينديشيد و در ذات خدا نينديشند، زيرا هرگز ذاتش را درك نميكنيد، و چون سخن به ذات خدا رسد، باز ايستيد».
هدف اصلی ائمه در ادعیه خود پاسخ به عطش شناخت خداوند در حد توان بشر است . بنابراین مراجعه به این ادعیه را در دستور کار خود قرار دهید.
با توجه به مطالب معرفتی پرسش و آن چه در پاسخ آنها ارایه شد حال در باره جنبه عبدی پرسش باید گفت :
امام علی علیه السلام برای عبادت پروردگار سه درجه و مرتبه ذکر میکند و میفرماید: "گروهی خدا را به انگیزه پاداش می پرستند. این عبادت تجارت پیشگان است . گروهی او را از ترس می پرستند. این عبادت برده صفتان است .گروهی او را برای آن که او را سپاس گزاری کرده باشند می پرستند. این عبادت آزادگان است".(11)
برای رسیدن به عبادت آزادگان باید به چند نکته توجه کرد:
1. شناخت معبود:
عبادت و راز و نیاز با خدا، همراه با لذات معنوی غیر قابل توصیف است. اما نه برای همه، بلکه برای شخصی که رابطه اش با معبود، رابطه محبّ (دوستدار) با محبوب باشد، تا جایی که عاشق خدا، خود محبوب و معشوق خدا شود که تمام وجود فرد، جلوه و صبغه الهی پیدا میکند. بنابراین لذت معنوی عبادت را تنها کسانی درک می کنند که بر پروردگار جهان ایمان واقعی دارندو این ایمان ناشی از معرفت معبود است. برای رشد معرفت به خدا و رسیدن به ایمان حقیقی ، مطالعه کتاب های زیر مناسب است:
بهترین راه خدا شناسی: محمد محمدی ری شهری، همه باید بدانند: ابراهیم امینی، جهان بینی توحیدی: شهید مطهری، آفریدگار جهان: مکارم شیرازی، خدا را چگونه بشناسیم: مکارم شیرازی، در جستجوی خدا: مکارم شیرازی.
2. رفع موانع :
آری حقیقت آن است که برخی امور در راه وصال معبود نقش یک مانع بزرگ را دارند. گناه از جمله این موانع است که مانع درک لذت عبادت و احساس نشاط ازآن است. عابد تا ادب عبادت را نیاموزد و عمل نکند و در زمره عشاق معبود در نیاید، اسرارآموز احکام و عبادات نخواهد گشت و لذت عبادت را نخواهد چشید.
فردی به امیرالمؤمنین عرض کرد: از خواندن نماز شب محرومم. حضرت فرمود: «گناهانت این توفیق را از تو گرفته و تو را گرفتار و در قید قرار داده است».(12)
امام سجاد(ع) عواملی را که مانع رؤیت ملکوت و درک باطن عبادت میشود، سه عامل معرفی کرده است. حضرت در مناجات خویش میگوید:
«خداوندا! آن هنگام که به سوی تو سر بر میدارم و دست نیاز دراز می کنم و به راز و نیاز می پردازم، سه چیز حجاب و مانع میشود که نتوانم ملکوت اعلای تو را مشاهده کنم و این سه پرده را خود با دست خویشتن بر آویخته ام. نخستین پرده ای که نگذارد دیده به دیدار تو بگشایم، عصیان من از فرمان توست.
پردة دوم، پرده ای است که از ارتکاب منهیات و معاصی به روی خویش کشیده ام و خود را از عنایت و مرحمت توبه دور داشته ام.
پردة سوم: غفلت من است؛ غفلتی که در ادای شکر و سپاس تو ورزیده ام. نعمت ها به من داده ای، ولی شکر (قولی و عملی) نعمت به جای نیاورده ام». (13)
3. دوری از افراط و تفریط:
انسان حالات گوناگونی دارد. در نهجالبلاغه از امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «ان للقلوب شهوه واقبالا و ادبارا»(14) قلب انسان گاه اقبال به خدا و معنویات دارد و گاه پشت میکند. لذا در هنگام اقبال دل بیشتر به مستحبات و مندوبات بپردازید و در صورت ادبار به واجبات اکتفا کنید.
نکته آخر، گاهی به خاطر اینکه انسان دچار عجب نشود و از خودش راضی نشود و در نتیجه در طی عبادت روز به روز پیشرفت کند، و متوقف نشود، خودش را با دیگران مقایسه نکند و احساس نکند از دیگران بهتر است، دچار چنین حالاتی(نظیر آن چه نوشته اید) می شود که کاملا برایش مفید است. برای توضیحات بیشتر با شماره (09640) تماس بگیرید.
پی نوشت :
1. طه(20)آيه 110.
2. تفسير نور الثقلين، الحويزي، ج 3، ص 394، حديث 117.
3. معارف اسلامي، محمد سعيدي مهر، امير ديواني، ص 60.
4. بحار الانوار، كتاب التوحيد، جزء سوم، چ جديد، ص 257.
5. همان، ص 259 ـ 260.
6. اصول كافي، جزء اول، كتاب توحيد، ص 150؛ بحارالانوار، جزء سوم، ص 258.
7. اثبات وجود خدا، ص 58.
8. خدا را چگونه بشناسيم، ناصر مكارم شيرازي، ص 20 ـ 25.
9. بحارالانوار، ج 69، ص 293، چ ايران.
10. بحار الانوار، ج 71، ص 231.
11. نهج البلاغه، انتشارات دار الهجره قم، قصار 237.
12. ثقة الاسلام كلينى، الكافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه.ش، ج 3، ص 450 .
13. صحیفه سجادیه، دعای شماره 12.
14 نهج البلاغه، قصار 312.
به نام یزدان بخشاینده بخشایشگر
احتیاجی به این همه طول و تفسیر نبود!
این دعا رو بخون و بهش عمل کند ان شاء الله هدایت خواهی شد (چون خواهانش هستی!)
اللَّهُمَ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَك ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي (الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج1 ؛ ص337)
ایزدا خودت را به من بشناسان, که اگر خودت را به من نشناسانی پیامبرت را نخواهم شناخت
ایزدا فرستادهات را به من بشناسان که اگر فرستادهات را به من نشناسانی حجتت را نخواهم شناخت
ایزدا حجتت را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناسانی از دینم گمراه خواهم شد
من یک راهنمایی بکنم که حجتهای خداوند اهل بیت پیامبر اسلام و خود پیامبر گرامی (ص) هستند و میتونید روایات و احادیثشون رو کتب مربوطه بخونید (بهتره جامع الاحادیث نور 3.5 رو تهیه کنید - در گوگل سرچ کنید)
خدا با این حواس مادی انسان به هیچ وجه قابل درک نیست
باید چشم هارو بست و از درون به خدا متصل شد و این شناخت حقیقی هست
باید روح انسان اوج بگیره و خدا رو بشناسه
باید روح رو زیاد اسیرش نکنیم وگرنه از خدا دور خواهیم شد
گاهی توی سکوت چشم هایمان را ببندیم و در وجود خداوند خودمان را غرق کنیم
انسان وقتی به اون لذت واقعی رسید دیگه امور مادی و لذایذ مادی براش ارزشی نخواهد داشت
سوال:
چگونه خود و خدای خود را پیدا کنم و با شناخت عبادت کنم؟
پاسخ :
در ابتدا باید گفت: در این باره جای سخن بسیار است ولی طرح این نکته در این باره مفید است که خدا همیشه پیدا است وآن که گم است خود انسان است که تفصیل این سخن در ذیل ارایه شده . اما در باره شناخت خدا باید گفت :
خداوند از راه های گوناگون و متفاوت قابل شناخت و اثبات است. راه هایی که بعضی بسیار ساده و در خور فهم عموم است و بعضی در حدّ متوسط و بعضی بسیار دشوار و پیچیده اند. براهین خداشناسی به سه طریق برهان فطرت و برهان نظم و برهان علیت تقسیم شده اند.
راه فطرت مطمئن ترین راهی است که هر انسان بی غرضی را مستقیماً به سوی معبود رهنمون می کند.
راه فطرت به چند دلیل بهترین راه خدا شناسی است:
1ـ این راه به مقدمات فنی و پیچیده نیازی ندارد و نیز با ساده ترین بیان، می توان آن را مطرح کرد. علاوه بر این، برای همه مردم و در همه سطوح قابل فهم و درک است.
2ـ این راه مستقیماً به سوی خدای دانا و توانا رهنمون می کند.
3ـ اگر این راه با تأمّل و تفکّر همراه شود، حالت عرفانی و شناخت خاصی نسبت به معبود پیدا می شود.
به همین جهت است که اولیای الهی و رهبران دینی برای شناساندن خدا از این راه استفاده کرده و همگان را به پیمودن آن دعوت کرده اند.
شخصی خدمت امام صادق (ع) عرض کرد: خدا را به من چنان معرفی کن که گویی او را می بینم،حضرت از او سؤال کرد: آیا هیچ وقت از راه دریا مسافرت کردهای؟ (گویا حضرت توجه داشتند به این که قضیّه برای او اتفاق افتاده است) گفت: آری. گفتند: اتفاق افتاده است که کشتی در دریا بشکند؟ گفت: بلی، اتفاقاً در سفری چنین قضیّه ای واقع شد. گفتند: به جایی رسیدی که امیدت از همه چیز قطع شود و خود را مُشرف به مرگ ببینی؟ گفت: بلی چنین شد. گفتند: در آن حال امیدی به نجات داشتی؟ گفت: آری. گفتند: در آن جا که وسیله ای برای نجات تو وجود نداشت، برای چه به کسی امیدوار بودی؟
آن شخص متوجه شد که در آن حال گویا دل او با کسی ارتباط داشته، در حدّی که گویی او را می دیده است. این همان حالتی است که گفتیم گاهی توجه انسان از همه بریده می شود و آن حالت به انسان روی می دهد که رابطة قلبی خود با خدا را در می یابد. (1)
بیان معجزهآسای امیرالمومنین در باره نشانه های وجود خداوند نیز چنین است:
«دلّت علیه اعلام الظهور وامتنع على عین البصیر، فلا عین من لم یره تُنکره ولا قلب من اثبته یُبصره فهو الّذی تشهد له اعلام الوجود على اقرار قلب الجحود؛(2) نشانههای آشکار بر وجود خدا دلالت دارد، و به چشم بیننده در نیاید، نه چشمی که او را ندیده، انکارش کند و نه دل کسی که باورش نموده، او را میبیند. او کسی است که نشانههای هستی بر اقرار قلبی منکرانش گواهی میدهد».
در دعای عرفه سالار شهیدان آمده:
« الهی ترددی فی الاثار یوجب بعد المزار کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک، حتی یکون هو المظهر لک متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک و متی بعدت حتی تکون الاثار هی التی توصل الیک، عمیت عین لاتراک علیها رقیبا؛(3) الهی اگر به یکایک آثار وجود تو برای شناختت توجه نمایم، مرا از وصال معرفت تو دور میکند، چگونه استدلال نمایم بر تو به چیزهایی که در وجودش محتاج تو هستند؟ آیا برای غیر تو ظهوری است که برای تو نباشد تا آن غیر (آثار) ظاهر کننده و اثبات کننده وجود تو باشند ؟ غایب نبودهای که نیازمند دلیل بر اثبات تو باشیم، دور نیستی تا این که آثار ما را به تو برساند، کور است چشمی که تو را بر مظاهر عالم نمیبیند.
بر اساس این آموزه متعالی معلوم میشود که چه بسا راه استدلال و برهان مانع شناخت و معرفت الهی میشود . راه شناخت و معرفت وصال را دورتر میکند، خداوند پیداتر از آن است که انسان برای اثبات او به دلیل و برهان متوسل گردد.
از این رو برخی از عارفان نکته آموزنده با الهام از این دعای نورانی میگوید:
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غایب نبودهای که شوم طالب حضور پنهان نبودهای که هویدا کنم تو را
با صدهزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را (4)
بنابراین یکی از بهترین راه های شناخت وبه تعبیر شما پیدا کردن خدا همان را فطرت است وباز گشت به خود است . واز این رهگذر به شناخت کامل ودر نتیجه عبادت آگاهانه می توان دست یافت .
پینوشتها:
1. صدوق، توحید، نشر جامعه مدرسین قم، ص 231.
2. نهج البلاغه، نشر موسسه امیر المومنین قم 1375 ش ، خطبه 49.
3. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامی تهران، ص 496.
4. فروغی بسطامی، دیوان، نشر دار الکتب اسلامیه تهران بی تا، ص1 .