ضرورت تغيير احكام

تب‌های اولیه

35 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ضرورت تغيير احكام

ضرورت تغيير احكام

نصف کردن حقوق زن در پاره‌ای از موارد مثل دیه، ارث و شهادت و اختصاص برخی از حقوق به مردان و محروم کردن زنان از آنها خاستگاه فطری ندارد و به تفاوت خلقت و شخصیت‌ مرد و زن بر نمی‌گردد؛ بلکه خاستگاه تاریخی و جغرافیایی دارد و به تفاوت فرهنگی و آداب و رسوم اقوام برمی‌گردد. در گذشته در بسیاری از اقوام حتی در میان اروپاییانی که امروزه پرچم‌دار فمنیسم و طرف‌داری از حقوق زنان هستند، برای زن چندان حقوقی قائل نبودند و آنان را از پاره‌ای از حقوق محروم می‌‌کردند.

حال سؤالاتی چند در این زمینه مطرح است که شایسته است، به آنها پاسخ داده شود؛ نظیر این که: آیا این تفاوت‌ها در حقوق زن و مرد حاکی از تبعیض میان زن و مرد است؟ آیا برداشتن این تفاوت‌ها به معنای مخالفت با دین و تعطیلی احکام آن و بدعت پدید آوردن در آن است؟ آیا تغییر در این احکام به تغییر سایر احکام و به طور کلی کنار نهادن دین منجر نمی‌شود؟ آیا اساساً علت تأسیس یا امضای احکام دین از سوی بشر قابل درک است تا از رهگذر آن بتواند به تغییر آنها روی بیاورد؟

من اینک به اجمال به منظور پاسخ‌گویی به این سؤالات نکات ذیل را می‌آورم:

1. تفاوت یا تبعیض در حقوق زن و مرد

نظر مشهور بر این است که اسلام در حقوق زن و مرد تفاوت قائل شده است؛ نه تبعیض. اگر دیه و ارث او نصف است، به جای آن به زن مهر و نفقه و دستمزد به ازای زحماتی که در خانه بر عهده دارد، تعلق می‌گیرد؛ به علاوه، دیه و ارثی که مرد دوبرابر زن می‌گیرد، باز به مصرف زن می‌رسد. اگر شهادت زن نصف مرد است، به لحاظ روحیه لطیفی است که زن دارد و این روحیه، بسا منجر به کتمان شهادت به نفع ستمکار شود. به طور طبیعی اگر بنای بر تساوی زن و مرد در دیه و ارث باشد، باید پرداخت مهر و نفقه و دستمزد نیز از عهده مرد برداشته شود.

اما من معتقدم، نصف کردن دیه و ارث زن، ناشی از تبعیضی بوده است که قبل از اسلام در میان عرب‌ها میان زن و مرد وجود داشته است و اسلام که آمد، کوشید، حتی الامکان جلوی تبعیض و ستم بر زن را بگیرد و اگر هم در مواردی این تفاوت‌ها را نظیر موارد مورد اشاره، پذیرفته است، به لحاظ آن است که از سوی دیگر، وظایفی را بر عهده مرد گذاشته است، نظیر مهر و نفقه و دستمزد، و در هر حال، اسلام تأکید کرد که با زنان خوش‌رفتاری شود و از ستم بر زنان خودداری گردد. برای آنان حق مالکیت قائل شد و بهره‌برداری از اموال آنان را بدون اذنشان ناروا شمرد. برخی از آیاتی که مؤید این مفاهیم است، به این قرار است:

‏یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی تَسائَلُونَ بِهِ وَ اْلأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقیباً (نساء، 1)؛ ای مردم، از (نافرمانی) پروردگارتان بترسید؛ آن که شما را از یک نفر(آدم) آفرید و همسرش را از جنس او قرار داد و از آن دو، مردان و زنان فراوانی را پدید آورد. از (نافرمانی) خدایى که به نام او از یکدیگر تقاضا(ی مال) مى‏کنید و (ستم به) خویشان بترسید؛ زیرا خداوند مراقب شماست‏.

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَیْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ یَأْتینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فیهِ خَیْراً کَثیراً * وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَکانَ زَوْجٍ وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً (نساء، 19-20)؛ اى مؤمنان براى شما حلال نیست که زنان را (طبق رسم جاهلی) بر خلاف میلشان به ارث بگیرید. آنها را تحت فشار قرار ندهید که قسمتى از آنچه را به آنها داده‏اید، پس بگیرید، مگر این که آشکارا کار ناشایست انجام دهند. با آنها به نیکی رفتار کنید و اگر آنها را دوست نداشتید، (به آنان ستم نکنید؛ بدانید که) چه بسا چیزى را دوست ندارید، ولى خداوند در آن نیکى فراوان قرار داده باشد. اگر خواستید زن دیگرى به جاى همسر خود اختیار کنید و مال فراوانى به او داده‏اید، چیزى از او نگیرید، آیا براى باز پس گرفتن آن به تهمت متوسل مى‏شوید؟ این گناه آشکارى است.

وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیماً (نساء، 32)؛ مالی را که خدا به دیگری بیش از شما داده، تمنا نکنید. مردان از آنچه خود کسب کردند، نصیب دارند و زنان نیز از آنچه خود کسب کرده‌اند، نصیب دارند. شما از خدا طلب مال کنید. خدا بر هر چیزی آگاه است.

2. عقلائی بودن اقتباس آداب و رسوم قومی

چنان که آمد، احکامی که منشأ فطری ندارند، مثل نصف بودن دیه و ارث، احکام قومی نامیده می‌شوند و برآمده از آداب و رسوم عربی عصر پیامبر اسلام(ص) است و همان‌طور که ما آداب و رسوم را از هر قومی می‌گیریم و آن را عقلائی می‌دانیم، گرفتن این احکام از اعراب عقلائی تلقی می‌شود. ما ایرانی‏ها در گذشته، لباس‌های بلندی به نا قبا می‌پوشیدیم و کلاه نمدی بر سر می‌‌گذاشتیم؛ اما به تدریج آن لباس‌ و کلاه را وانهادیم و کت و شلواری شدیم. بنابراین نمی‌توان ایرادی گرفت که پاره‌ای از احکام اسلام عربی و متعلق به عرب عصر پیامبر اسلام(ص) است. ایراد در جایی وارد است که احکامی در عصر حاضر قابلیت اجرا نداشته باشد؛ مثل این حکم قرآن که برای جنگ با دشمن، اسب آماده کنید. بدیهی است که امروزه، اسب برای جنگیدن با دشمن کارآیی ندارد و آن متعلق به عصر پیامبر اسلام(ص) بود که اسب بهترین مرکب جنگی به شمار می‌رفت.

در مورد احکام ویژه زنان مثل نصف بودن دیه و ارث نیز در موردی که اجرای آنها موجب بی‌عدالتی شود، باید تغییر کند؛ چنان که در خصوص دیه تصادفات مصوب شده است، دیه زن و ذمی(اهل کتاب) با مرد مسلمان برابر است و راه توجیه آن را گفته‌اند که آن از باب تراضی و توافق مؤسسات بیمه و بیمه‌گذران است. منتها در اینجا دوگانگی در اجرای دیه مشکل جدیدی است. چه فرق می‌کند که یک زن در تصادف ماشین کشته شود یا از بام پرت شود. می‌توان بیمه شخص ثالث را از تصادفات رانندگی به دیگر موارد هم تعمیم داد و در همه موارد حکم واحدی را به اجرا گذاشت.

3. قابل درک بودن علل احکام

نظر مشهور بر این است که علت هر حکم شرعی مثل نصف بودن دیه و ارث زن برای ما روشن نیست و در عین حال دست به توجیه می‌برند و می‌گویند، علت آن این است که زن نان‌‌آور خانه نیست و نان‌‌آوری خانه بر عهده مرد است. دیدگاه مشهور این است که اگر در آیات و روایات به علت حکمی تصریح شده باشد، می‌توان به آن استناد کرد و بر اساس آن به تغییر حکم به اقتضای تغییر شرایط روی آورد؛ اما اگر تصریحی نشده باشد، عقل ما قادر به استنباط علت حکم شرعی نیست و آن رازی الهی است و بشر قدرت درک آن را ندارد؛ اما من معتقدم، امروزه راز‌آلود خواندن احکام و مناسک دین و احمق خواندن مردم نسبت به آن، بدترین دفاع از احکام دین است. دین و شریعتی که عقلانی و عقلایی نباشد، به درد مقلدان و متعبدان چشم و گوش بسته می‌خورد؛ نه به درد جوانان فرهیخته و دانش‌آموخته که می‌خواهند تمام راز و رمزها را کشف کنند و فضای اینترنت، جهان را چون دهکده‌‌ای برای آنان کرده است.

اساساً، احکام دین راز‌آلود نیست؛ زیرا آنها یا فطریات‌اند، نظیر عدالت بوزید و احسان کنید که همه با عقل فطری خود، حسن و درستی آنها را درک می‌کنند؛ یا قومیات است، نظیر اسب آماده کنید و هفت بار دور خانه خدا بچرخید که صرف قرارداد و آداب و رسوم عرب عصر پیامبر(ص) و قبل از آن است. این احکام چیزهایی نیستند که از آسمان آمده و به زور بر مردم تحمیل شده باشند، بدون این که به راز و رمز آنها آگاه باشند. این احکام جعل بشر است و خود بشر آنها را بنیان نهاده است؛ حال چگونه خود به راز و رمز آنها آگاه نیست؟ خاستگاه و راز و رمز آنها عبارت از همان آداب و رسوم عرب است و پیامبر اسلام(ص) این آداب و رسوم را تا جایی که با فطریات مخالفت نداشته، امضاء و تأیید کرده است. اندکی توجه به شرایط تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی آن عصر کافی است که خاستگاه این آداب و رسوم شناخته شود.

4. مذموم بودن بدعت در دین

تردیدی نمی‌توان داشت که پیامبر اسلام(ص) آداب و رسوم عرب عصر خود را در مواردی که مخالفت با فطرت نداشته، امضاء کرده است و اگر آن بزرگوار در قوم دیگری یا در عصر دیگری هم مبعوث می‌شد، آداب و رسوم همان قوم و عصر را امضاء و تأیید می‌کرد و لو آن که آن آداب و رسوم با آداب و رسوم عرب عصر خودش متفاوت بوده باشد؛ چنان که پیامبران گذشته، هرکدام که در میان قومش مبعوث شد، همان آداب و رسوم آنان را امضاء و تأیید کرد. روز عبادت قرار دادن شنبه و قبله ساختن خانه در یهود از آن جمله است.

بنابراین با تغییر احکام قومی دین، بنیان دین بر نمی‌افتد. اصل و بنیان دین، همان فطریات است که هرگز قابل زوال نیست؛ چنان که خدای تعالی خطاب به پیامبر اسلام(ص) فرمود:

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ (روم،30)؛ رویت را حق‌گرایانه به جانب دین برپا دار. آفرینش خدا که مردم را بر آن آفرید. هیچ تبدیلی در آفرینش خدا رخ نمی‌دهد. آن دین پایدار است.

منتها این به این معنا نیست که تغییر همه احکام قومی روا باشد. اگر بنای بر این شود که همه احکام قومی به صرف این که به عرب عصر پیامبر(ص) تعلق دارد، تغییر کند، هرج و مرج فراوان در احکام و مناسک دینی پدید می‌آید. برای مثال، اگر هرکسی نمازش را به زبان خود بخواند، آشکار است که چه آشفته‌‌بازاری پدید خواهد امد. البته در نماز مستحبی که به جماعت خوانده نمی‌شود، اشکالی ندارد که هرکسی آن را به زبان خودش بخواند؛ اما در نماز واجب که به جماعت خواندن آن سنت و مورد تأکید است، اگر هرکسی به زبانی بخواند، به وضوح، مشکلات فراوانی را به همراه خواهد داشت. خلاصه آن که اصل عقلی قبح هرج و مرج اقتضا می‌کند، در احکام و مناسک دینی تغییر و اختلافی پدید نیاید.

5. پرهیز از جمود در احکام دین
دین باید در هر زمانی بتواند نیازهای معنوی و اخلاقی انسان‌ها را پاسخ دهد و لذا باید آموزه‌ها و احکام آن به گونه‌ای عرضه شود که مطابق مقتضایات و نیازهای عصری باشد. هر زمان باید تقریر و قرائت و تفسیر جدیدی موافق نیازهای متغیر انسان‌ها و جوامع به دست داد. اگر در روزگاری خون و شطرنج و مجسمه و موسیقی به اقتضای شرایط عصر خودش حرام بود، نمی‌توان بر گذشته باقی ماند و بر احکام گذشته جمود ورزید و شرایط و مقتضیات جدید را نادیده گرفت. باید با درک علت و مناط احکام به تغییر احکام و مناسب‌سازی آنها متناسب با شرایط عصری دست زد. نمی‌توان، همان‌طور که در گذشته برده‌داری جایز بوده است، در این روزگار نیز تجویز شود. جامد بودن دین، آن را افیون ملت‌ها می‌سازد و از رشد و تعالی باز می‌دارد.

هر پیامبری هم که در هر عصری می‌‌‌آمده است، با شرایط و مقتضیات متطور و متحول عصر خودش همراهی می‌کرده است. نسخ میان دینی و درون دینی چیزی جز همراهی دین با مقتضیات و شرایط متحول عصری نیست. اساساً فلسفه نسخ عبارت است از تغییر احکام به اقتضای تغییر مصالح و مقتضیات، و بی تردید مصالح و مقتضیات هم ثابت نیست و تغییر آنها به عصر پیامبر اسلام(ص) اختصاص ندارد. بنابراین نسخ امری ساری و جاری است و امروزه هم باید شاهد تغییر احکامی باشیم که شرایط و مقتضیاتش را از دست داده اند. مرحوم آیت الله معرفت، نظریه‌ای به نام «نسخ مشروط» به دست داده است که به موجب آن، هر حکمی که منسوخ شده است، چنانچه باز شرایط مربوط به آن حکم برگردد، حکم مربوط نیز احیا می‌شود. باید افزود که اساساً هر حکمی که در اسلام منسوخ شده، بر اثر تغییر شرایط و مقتضیات بوده است و تمام نسخ‌ها نسخ مشروط است. به نظر می‌رسد، این که علمای ما میان مقوله نسخ و مقولاتی چون احکام متغیر و احکام ثانویه و اضظراری تفاوت قائل شده‌اند، توجیه معقولی ندارد و اساساً نسخ چیزی جز همین‌ها نیست.

راه گریز از جمود در دین و موافق سازی دین با شرایط و مقتضایات عصری، عقلانی کردن دین و استنباط علل و مناطات احکام به وسیله عقل است. ما می‌توانیم، با الغای خصوصیات قومی احکام و با نظر به احکام فطری و عقلی به استنباط علل و مناطات احکام دست پیدا کنیم و احکام دینی را روزآمد سازیم.

نويسنده:قلبی خواهان عشق (دوستان لطف کنید نظر خود را بیان کنید ...مرشد)

سلام و عرض ادب خدمت دوستان

از دوستاني كه لينك رو مشاهده كرده اند يا در آينده مشاهده مي كنند خواهش دارم كه نظر گلشون رو دريغ نكنند.تشكر

بدعت در دین مشکل دارد.

morshed;158283 نوشت:

گفته شده:

3. قابل درک بودن علل احکام


نظر مشهور بر این است که علت هر حکم شرعی مثل نصف بودن دیه و ارث زن برای ما روشن نیست و در عین حال.....
البته در نماز مستحبی که به جماعت خوانده نمی‌شود، اشکالی ندارد که هرکسی آن را به زبان خودش بخواند...



با سلام
میان حکمت و علت حکم باید تفاوت قائل شد. شكي نيست كه تفاوت‌هاي موجود در احكامي مثل ارث، ديه و ... نه ناشي از ارزش كمتر زن و نه كاشف از آن است، بلكه جهت و حكمت ديگري دارد. مي‌توان براي يافتن حكمت و فلسفة اين نوع احكام انديشه نمود چنانكه در برخي از آيات الاحكام و نيز روايات به نوعي به فلسفه و حكمت احكام اشاره شده است. ولي مهم اين است كه در مواردي كه در آيات و روايات به علت قطعي حكم اشاره نشده نمي‌توانيم بافته‌ها و يافته‌هاي ذهني خويش را به عنوان ملاك و علّت تام تلقي كنيم.بين حكمت و علّت حكم تفاوت وجود دارد. حكمت در اغلب موارد همراه حكم هست و ممكن است در بعضي موارد هم نباشد، و با نبودن آن حكم تغيير نمي كند. به خلاف علّت واقعي احكام كه هرگاه علت از بين برود، حكم هم برداشته مي شود. علت احكام را خداوند متعال مي داند و در صورتي براي ما معلوم مي‌شود كه خود خداوند آن را براي ما بيان كرده باشد.

نتیجه استنباطهای شخصی همین می شود که نویسنده متن مذکور در کشف علت حکم به خطا رفته و قائل به جواز فارسی خواندن نماز نافله شده است در حالی که نماز را نمی شود فارسی خواند حتی نماز نافله

گفته شده:نظر مشهور بر این است که اسلام در حقوق زن و مرد تفاوت قائل شده است؛ نه تبعیض. اگر دیه و ارث او نصف است، به جای آن به زن مهر و نفقه و دستمزد به ازای زحماتی که در خانه بر عهده دارد، تعلق می‌گیرد؛ به علاوه، دیه و ارثی که مرد دوبرابر زن می‌گیرد، باز به مصرف زن می‌رسد. اگر شهادت زن نصف مرد است، به لحاظ روحیه لطیفی است که زن دارد و این روحیه، بسا منجر به کتمان شهادت به نفع ستمکار شود. به طور طبیعی اگر بنای بر تساوی زن و مرد در دیه و ارث باشد، باید پرداخت مهر و نفقه و دستمزد نیز از عهده مرد برداشته شود. اما من معتقدم، نصف کردن دیه و ارث زن، ناشی از تبعیضی بوده است که قبل از اسلام در میان عرب‌ها میان زن و مرد وجود داشته است ...

آیا وظایفی که در صدر اسلام برای مردان و زنان معین شده و شما هم به آن اشاره کردید،اکنون تغییر یافته تا بگوییم حقوق آنان نیز باید تغییر کند؟

morshed;158283 نوشت:
ضرورت تغيير احكام

نصف کردن حقوق زن در پاره‌ای از موارد مثل دیه، ارث و شهادت و اختصاص برخی از حقوق به مردان و محروم کردن زنان از آنها خاستگاه فطری ندارد و به تفاوت خلقت و شخصیت‌ مرد و زن بر نمی‌گردد؛

با سلام و عرض ادب
سوالی که از شما دارم این است که نقد شما به برخی از احکام اسلامی جنبۀ درون دینی دارد یا برون دینی؟
اگر سخن شما در تغییر برخی از احکام، از دیدگاه برون دینی باشد، این پیشنهاد وارد نیست. زیرا کسی که خود را پایبند دینی نمی داند چگونه می تواند پیشنهاد تغییر ضروری در احکام آن دین را بدهد؟ نهایتا اینکه می تواند آن احکام را از زاویۀ دید خود نقد کند.
واگر پیشنهاد شما جهت درون دینی دارد باید گفت: این پیشنهاد تنها در مورد ظواهر فرض می شود ونه نصوص؛ یعنی وقتی ما در منبع اولی استنباط احکام که قرآن کریم است در مورد موضوعی نص و حکم صریحی داریم چگونه می توانیم در سدد تغییر آن باشیم و این تغییر را ضروری بدانیم و در عین حال خود را پایبند دین اسلام بدانیم.
البته فقه شیعه مبتنی بر اجتهاد پویا است و اجتهاد پویا امری است و اجتهاد در مقابل نص و یا معیار قرار دادن قیاس در امر تشریع امر دیگری است.

morshed;158283 نوشت:
اما من معتقدم، نصف کردن دیه و ارث زن، ناشی از تبعیضی بوده است که قبل از اسلام در میان عرب‌ها میان زن و مرد وجود داشته است ...چنان که آمد، احکامی که منشأ فطری ندارند، مثل نصف بودن دیه و ارث، احکام قومی نامیده می‌شوند و برآمده از آداب و رسوم عربی عصر پیامبر اسلام(ص) است

اینکه حکمی در شریعت ما ناشی از آداب و رسوم جاهلی باشد امری قابل تامل است.
آیا دین ما حکمی که ریشه در عقائد جاهلی دارد امضاء نموده؟!
آیا با علم اینکه در این حکم هیچ مصلحتی«غیر از پسند عرب جاهلی» نبوده خداوند آنرا تشریع نموده؟!
آیا احکام اسلام در زمان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله کامل نگشت؟«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِينا»
در این صورت با پذیرش این امور در اصول تشریعی این دین تناقضاتی روی خواهد داد چون از طرفی قرآن کریم عملکرد مشرکین در تبعیّت از آبا و اجداد و رسوم جاهلی مذمت می کند و از طرف دیگر خود در پاره ای از موارد از همین روش تبعیت نموده و با اینکه احکام آن نیز کامل گشته ولی این کمال و رضایت را از مجموع دینی می داند که مواردی از آن بر اساس آداب و رسوم جاهلی است؟!

«وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُون؛ [1]و هنگامى كه به آنها گفته شود: «از آنچه خدا نازل كرده است، پيروى كنيد!» مى‏گويند: «نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروى مى‏نماييم.» آيا اگر پدران آنها، چيزى نمى‏فهميدند و هدايت نيافتند (باز از آنها پيروى خواهند كرد).
«وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُون؛ و هنگامى كه به آنها گفته شود: «به سوى آنچه خدا نازل كرده، و به سوى پيامبر بياييد!»، مى‏گويند: «آنچه از پدران خود يافته‏ايم، ما را بس است!» آيا اگر پدران آنها چيزى نمى‏دانستند، و هدايت نيافته بودند (باز از آنها پيروى مى‏كنند).
«وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ؛ قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى‏ مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُون؛[2]و بدين گونه در هيچ شهرى پيش از تو هشداردهنده‏اى نفرستاديم مگر آنكه خوشگذرانان آن گفتند: «ما پدران خود را بر آيينى [و راهى‏] يافته‏ايم و ما از پى ايشان راهسپري».

البته حکم مختص خداوند متعال است و اینگونه نیست که احکام شریعت ما برخواسته از آداب و رسوم عهد جاهلی باشد، بلکه نهایتا از آداب و رسومی که با دین اسلام منافات نداشته اند نهی نشده است .که البته دراین موارد هم نمی توان به صورت قطع گفت این امور ریشه در عقائد جاهلیت دارد بلکه ممکن است از ادیان گذشته باقی مانده باشد.
«وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ؛ أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ؛[3] و ميان آنان به موجب آنچه خدا نازل كرده، داورى كن و از هواهايشان پيروى مكن و از آنان بر حذر باش مبادا تو را در بخشى از آنچه خدا بر تو نازل كرده به فتنه دراندازند. پس اگر پشت كردند، بدان كه خدا مى‏خواهد آنان را فقط به [سزاى‏] پاره‏اى از گناهانشان برساند، و در حقيقت بسيارى از مردم نافرمانند».

«وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً ...؛[4]و ما اين كتاب [قرآن‏] را به حقّ به سوى تو فرو فرستاديم، در حالى كه تصديق‏كننده كتابهاى پيشين و حاكم بر آنهاست. پس ميان آنان بر وفق آنچه خدا نازل كرده حكم كن، و از هواهايشان [با دور شدن‏] از حقّى كه به سوى تو آمده، پيروى مكن. براى هر يك از شما [امّتها] شريعت و راه روشنى قرار داده‏ايم».

«ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى‏ شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُون؛[5]سپس تو را در طريقه آيينى [كه ناشى‏] از امر [خداست‏] نهاديم. پس آن را پيروى كن، و هوسهاى كسانى را كه نمى‏دانند پيروى مكن».

«أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيرا؛[6]آيا درباره قرآن نمى‏انديشند؟! اگر از سوى غير خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى‏يافتند».

«قُلْ إِنِّي عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلِين؛[7] بگو: «من دليل روشنى از پروردگارم دارم و شما آن را تكذيب كرده‏ايد! آنچه شما در باره آن (از نزول عذاب الهى) عجله داريد، به دستِ من نيست! حكم و فرمان، تنها از آنِ خداست! حق را از باطل جدا مى‏كند، و او بهترين جدا كننده (حق از باطل) است».


[=Times New Roman][1] .البقره/174.

[=Times New Roman][2] .الزخرف/23.

[=Times New Roman][3] .المائده/49.

[=Times New Roman][4] .المائده/48.

[=Times New Roman][5] .الجاثیه/18.

[=Times New Roman][6] .النساء/82.

[=Times New Roman][7] .الانعام/57.

morshed;158283 نوشت:
احکامی که منشأ فطری ندارند، مثل نصف بودن دیه و ارث، احکام قومی نامیده می‌شوند و برآمده از آداب و رسوم عربی عصر پیامبر اسلام(ص) است .

تردیدی نمی‌توان داشت که پیامبر اسلام(ص) آداب و رسوم عرب عصر خود را در مواردی که مخالفت با فطرت نداشته، امضاء کرده است.

آیا احکام فوق در قرآن کریم آمده است یا خیر؟ اگر آمده است چگونه و با چه ملاکی جنابعالی مدعی مخالفت این احکام با فطرت هستید؟
«فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ؛[1] پس اگر تو را اجابت نكردند، بدان كه فقط هوسهاى خود را پيروى مى‏كنند و كيست گمراه‏تر از آنكه بى‏راهنمايى خدا از هوسش پيروى كند؟ بى‏ترديد خدا مردم ستمگر را راهنمايى نمى‏كند».
یعنی عدم تبعیت از احکام قرآن مساوی با تبعیت از نفس است. حال تبعیت از نفس چگونه امری فطری است.
و این جالب است که شما در جای دیگر این احکام را منطبق بر فطرت می دانید؟! آنجا که می فرمائید:«تردیدی نمی‌توان داشت که پیامبر اسلام(ص) آداب و رسوم عرب عصر خود را در مواردی که مخالفت با فطرت نداشته، امضاء کرده است».

[=Times New Roman][1][=Times New Roman].القصص/50.

morshed;158283 نوشت:

2. عقلائی بودن اقتباس آداب و رسوم قومی

... نمی‌توان ایرادی گرفت که پاره‌ای از احکام اسلام عربی و متعلق به عرب عصر پیامبر اسلام(ص) است...

سلام
من هم درباره ضرورت یا عدم ضرورت تغییر احکام سوال دارم. ولی با این صحبت morshed موافق نیستم. توی دین و زندگی دوران دبیرستان میخوندیم که یکی از علل نزول پیامبران و ادیان مختلف (علاوه بر اینکه بخشی یا تمام دین قبلی تحریف یا فراموش میشده و ...) این بود که مربوط به اقوام خاص و دوره زمانی خاص بودند. و از ویژگی های دین مبین اسلام اینه که تحت تاثیر فرهنگ و آداب و رسوم قوم خاصی نیست. به نظرم با این صحبت morshed جهان شمولی و زمان شمولی دین اسلام نادیده گرفته میشه.

با عرض سلام به مرشد عزیز:
در این بخش به قسمتی از متن شما نقدی وارد می کنم وایرادات بعدی در فرصت بعدی.
شما در بخش اول کلامتان فرمودید:نصف کردن حقوق زن در دیه وارث وشهادت و...خاستگاه فطری ندارد وبه تفاوت خلقت و شخصیت مرد و زن بر نمی گردد بلکه خاستگاه تاریخی و جغرافیایی دارد و به تفاوت فرهنگی و آداب و رسوم بر می گردد".
در ادامه در ضمن سوالات پرسیده اید:آیا این تفاوتها در حقوق حاکی از تبعیض میان مرد و زن است؟
دربخش 1-به نظر خودتان اشاره کرده اید و آورده اید من معتقدم نصف کردن دیه وارث ناشی از تبعیضی بوده که قبل از اسلام میان عربها بین زن و مرد وجود داشته .اسلام آمد حتی الامکان جلوی تبعیض را بگیرد واگر این موارد را هم پذیرفته به لحاظ آن است که از سوی دیگر وظایف دیگری بر عهده مرد گذاشته نظیر نفقه و مهر مزد کار در خانه.
جواب:شما قبل از این که سوال خود را مطرح کنید ،اول جواب را داده اید و قضاوت کرده اید که اختلاف در احکام منشا فطری ندارد و به تفاوت در اختلاف در خلقت و شخصیت زن بر نمی گردد بعد پرسیده اید آیا این اختلافها در حقوق حاکی از تبعیض میان مرد و زن است یا نه؟سپس در قسمت 1گفته اید:به نظر من اختلاف در احکام زن مرد ناشی از تبعیض دوره جاهلیت بوده واگر اسلام این تبعیض را پذیرفته به خاطر این است که در مقابل حقوقی برای زن قرار داده مثل نفقه و...
حال باید دید:اولا:شما واقعا سوال و استفهام دارید یا می خواهید اشکال کنید یا می خواهید جواب از اشکال را بدهید ثانیا:شما ابتدا می گویید اختلاف احکام ناشی از تبعیض بوده بعدا میگویید :اسلام در مقابل حقوق دیگری برای زن قرار داده .آیا همین حقوق از بین برنده تبعیض نیست؟آیا با برنامه اسلام تبعیض جاهلی به عدالت تبدیل نشده؟ مثل این که یک نفر کارمند بانک است 100تومان حقوق می گیرد و کارمند دیگری در اداره دیگری با همان مدرک و رتبه 90تومان حقوق می گیرد با 10 تومان سبد کالا آیا به این مورد اصلا می توان تبعیض گفت؟
ثالثا:اگر تفاوت خلقت و شخصیت زن و مرد تاثیری در احکام ندارد پس چرا حکم جهاد از زنها برداشته شده و خانه داری و شوهرداری جهاد زن معرفی شده. و این کار سخت به عهده مرد گذاشته شده؟آیا این حکم، تبعیضی وبه نفع زن نیست؟آیا این که خداوند وجوب نماز را از زنها در ایام عادت برداشته اما مردها باید هیشه نماز بخوانند به نفع زن نیست؟آیا این که در احکام حد زنا بین مرد وزن متاهل و مجرد فرق گذاشته شده دلیل این است که خداوند بین مرد مجرد و متاهل تبعیض قائل شده یا دلیل بر دخالت عوامل دیگری در احکام است؟آیا این که در احکام عبد واماء، حد آنها نصف انسان حر است دلیل بر برتری آنهاست و این که از تخفیف ویژه برخوردارند وحکم تبعیضی وبه نفع آنهاست؟مواردی از این قبیل فراوان است.آیا شما درباره همه اینها حکم به تبعیضی و جاهلی بودن می کنید؟یا این که بگوییم ملاکات احکام شرعیه به دست ما نیست و ما باید متعبد بشویم واز نزد خود دلیل تراشی نکنیم.
خلاصه:تفاوت زن و مرد در خلقت آشکار است که این تفاوت اقتضاء می کند احکام آنها هم متفاوت باشد احکام حیض و نفاس و استحاضه و حجاب وجهاد و ...و این که شما نقش تفاوت خلقت و شخصیت زن را در احکام قبول نکنید قابل قبول نیست.
رابعا:پیامبر اسلام( صلی الله علیه وآله) تمام آداب و رسوم جاهلی را که ظالمانه بودزیر پای خود قرار داد ولغو کرد لذا اثری از احکام جاهلیت در اسلام باقی نمانده حضرت در حجه الوداع فرمودند:ان مآثر الجاهلیه موضوعه غیر السدانه و السقایه" یعنی همه رسوم جاهلیت به جز نگهداری کعبه و سرپرستی زمزم مردود است .اتفاقا در همین خطبه حضرت در باره زنها سفارش کردند"فاتقواالله فی النساء و استوصوا بهن خیرا" حال آیا میتوان گفت این احکام از تبعیضهای جاهلی است؟ اصل خلقت آسمان و زمین و انسان با حق است وپیامبر هم هر چه می گوید وحی الهی است نه از نزد خود وهوای نفس لذا غیر حق در هیچ جای تشریع و تکوین راهی ندارد. آیا می توان گفت رسوم غلط و غیر عادلانه جاهلی جزء احکام شرعی شده؟
نکته کلی:تفاوت انسان با سایر حیوانات در روح الهی انسان است که خداوند فرمود "ونفخت فیه من روحی"و این روح مجرد است نه زن است نه مرد واین بدن انسان است که زن و مرد دارد لذا زن و مرد نزد خداوند یکسان هستند "ان اکرمکم عند الله اتقاکم"پس این اختلاف احکام الهی هم در باره زن و مرد به مساله ای غیر از نگاه تبعیض آمیز به زن و مرد بر می گردد.(بر گرفته شده از درس تفسیر آیت الله جوادی)
خامسا:شما ادعا کردید:این اختلاف احکام ،خاستگاه فطری ندارد.این ادعای بدون دلیل است .کاش دلیلی هم ارائه می کردید. اصل بحث فطرت واین که چه امری فطری است و چه امری فطری نیست از بحثهای مهم است آیامیتوان در تک تک احکام ،فطری بودن آنها راثابت کرد؟بله ما می دانیم خداوند علیم و حکیم است و احکام را بر اساس مصالح و مفاسد تشریع کرده و احکامی بر خلاف فطرت و نیاز فطری وضع نکرده است.

چرا ارث مرد دو برابر زن ميباشد؟
با اينكه ظاهرا ارث مرد دو برابر زن است اما با دقت بيشتر روشن ميشود كه از يك نظر ارث زنان دو برابر مردان ميباشد! و اين بخاطر حمايتى است كه اسلام از حقوق زن كرده است.
توضيح اينكه وظائفى بر عهده مردان گذارده كه با توجه به آن نيمى از درآمد مردان عملا خرج زنان ميشود، در حالى كه بر عهده زنان چيزى گذارده نشده است، مرد بايد هزينه زندگى همسر خود را طبق نيازمندى او، از مسكن و پوشاك و خوراك و ساير لوازم بپردازد، و هزينه زندگى فرزندان خردسال نيز بر عهده اوست، در حالى كه زنان از هر گونه پرداخت هزينه‏اى حتى براى خودشان معاف هستند، بنا بر اين يك زن ميتواند تمام سهم ارث خود را پس‏انداز كند، در حالى كه مرد ناچار است آن را براى خود و همسر و فرزندان خرج كند، و نتيجه آن عملا چنين ميشود كه نيمى از درآمد مرد براى زن خرج ميشود، و نيمى براى خودش، در حالى كه سهم زن هم چنان بحال خود باقى ميماند.
براى توضيح بيشتر به اين مثال توجه كنيد: فرض كنيد مجموع ثروت‏هاى موجود در دنيا معادل 30 ميليارد تومان باشد كه از طريق ارث تدريجا در ميان
زنان و مردان جهان (دختران و پسران) تقسيم ميگردد، اكنون مجموع درآمد مردان را با مجموع درآمد زنان جهان از راه ارث حساب كنيم، مى‏بينيم از اين مبلغ 20 ميليارد سهم مردان، و 10 ميليارد سهم زنان است، اما مطابق معمول، زنان ازدواج ميكنند، و هزينه زندگى آنها بر دوش مردان خواهد بود و به همين دليل زنان ميتوانند 10 ميليارد خود را پس‏انداز كنند، و در بيست ميليارد سهم مردان، عملا شريك خواهند بود، زيرا در مورد آنها و فرزندان آنها نيز مصرف ميشود.
بنا بر اين در واقع نيمى از سهم مردان كه 10 ميليارد ميشود صرف زنان خواهد شد، و با اضافه كردن اين مبلغ به 10 ميليارد كه پس‏انداز كرده بودند، مجموعا صاحب اختيار 20 ميليارد- دو سوم مجموع پول دنيا- خواهند بود، در حالى كه مردان بيش از 10 ميليارد عملا براى خود مصرف نمى‏كنند.
نتيجه اينكه سهم واقعى زنان، از نظر مصرف و بهره‏بردارى دو برابر سهم واقعى مردان است، و اين تفاوت بخاطر آن است كه معمولا قدرت آنها براى توليد ثروت كمتر است، و اين يك نوع حمايت منطقى و عادلانه است كه اسلام از زنان به عمل آورده و سهم حقيقى آنها را بيشتر قرار داده اگر چه در ظاهر سهم آنها نصف است.
اتفاقا با مراجعه به آثار اسلامى به اين نكته پى‏ميبريم كه سؤال بالا از همان آغاز اسلام در اذهان مردم بوده و گاه بيگاه از پيشوايان اسلام در اين زمينه پرسش‏هايى ميكردند، و پاسخ‏هايى كه از طرف اين پيشوايان بزرگ (ائمه اهل بيت ع) به اين سؤال داده شده غالبا به يك مضمون است، و آن اينكه" خداوند مخارج زندگى و پرداخت مهر را بر عهده مردان گذارده است بهمين جهت سهم آنها را بيشتر قرار داده".
در كتاب" معانى الاخبار" از امام على بن موسى الرضا ع نقل شده كه در پاسخ اين سؤال فرمود:" اينكه سهم زنان نصف سهم مردان از ميراث است
بخاطر آن است كه زن هنگامى كه ازدواج مى‏كند چيزى ميگيرد و مرد ناچار است چيزى بدهد، به علاوه هزينه زندگى زنان بر دوش مردان است، در حالى كه زن در برابر هزينه زندگى مرد و خودش مسئوليتى ندارد".
برگرفته ازتفسیر نمونه

پیام;159093 نوشت:
بنا بر اين در واقع نيمى از سهم مردان كه 10 ميليارد ميشود صرف زنان خواهد شد، و با اضافه كردن اين مبلغ به 10 ميليارد كه پس‏انداز كرده بودند، مجموعا صاحب اختيار 20 ميليارد- دو سوم مجموع پول دنيا- خواهند بود، در حالى كه مردان بيش از 10 ميليارد عملا براى خود مصرف نمى‏كنند.

دلم خنک شد.باز یه چیزی تو دنیا به ما زنا رسید.:khandeh!:

نظر مشهور بر این است که علت هر حکم شرعی مثل نصف بودن دیه و ارث زن برای ما روشن نیست و در عین حال دست به توجیه می‌برند و می‌گویند، علت آن این است که زن نان‌‌آور خانه نیست و نان‌‌آوری خانه بر عهده مرد است. دیدگاه مشهور این است که اگر در آیات و روایات به علت حکمی تصریح شده باشد، می‌توان به آن استناد کرد و بر اساس آن به تغییر حکم به اقتضای تغییر شرایط روی آورد؛ اما اگر تصریحی نشده باشد، عقل ما قادر به استنباط علت حکم شرعی نیست و آن رازی الهی است و بشر قدرت درک آن را ندارد؛ اما من معتقدم، امروزه راز‌آلود خواندن احکام و مناسک دین و احمق خواندن مردم نسبت به آن، بدترین دفاع از احکام دین است. دین و شریعتی که عقلانی و عقلایی نباشد، به درد مقلدان و متعبدان چشم و گوش بسته می‌خورد؛ نه به درد جوانان فرهیخته و دانش‌آموخته که می‌خواهند تمام راز و رمزها را کشف کنند و فضای اینترنت، جهان را چون دهکده‌‌ای برای آنان کرده است.
باعرض سلام خدمت مرشد عزیز:
آنچه علماء درباره علل بعضی از احکام شرع بیان می کنند اکثرا در روایات به آن اشاره شده نه این که بیان خود علماء باشد مثل آنچه شیخ صدوق در کتاب علل الشرائع انجام داده. در عیون اخبار الرضا هم امام رضا علیه السلام علل برخی احکام را در پاسخ مسائل محمد بن سنان بیان کرده وهمینطور از فضل بن شاذان ،عللی روایت شده است.مثلا امام علت وجوب زکات را این طور بیان می کند :عله الزکاه:من اجل قوت الفقراء وتحصین اموال الاغنیاء و...-وعله الصوم:لعرفان مس الجوع والعطش لیکون العبد ذلیلا مسکینا ماجورا محتسبا صابرا فیکون ذلک دلیلا علی شدائد الاخره...-وحرم الزنا لما فیه من الفساد من قتل الانفس وذهاب الانساب وترک التربیه للاطفال وفساد المواریث...درباره حکمت نصف بودن ارث زن هم امام مطالبی را فرمودهاند.
نکته دیگر این که :آنچه در روایات آمده ،علت حکم شرعی نیست بلکه اکثرا از قبیل حکمت هستند که ان شاءالله فرق این دو را می دانید.علت چیزی است که حکم دائر مدار آن است یعنی اگر آن علت باشد حکم هم هست و اگر نباشد حکم هم نیست اما در حکمت ،اگر آن حکمت باشد حکم هم هست ولی اگرنباشد دلیل بر نبود حکم نیست. شاید حکم باشد شاید هم نباشد.مثلا در باب عده برای زنها گفته شده حکمتش این است که اختلاط میاه پیش نیاید حال اگر زنی عقیم باشد باز باید عده نگهدارد هرچند اختلاط میاه در حق او ممکن نیست .همانطور که دیدید با نبودن حکمت حکم(وجوب عده) باقی ماند.
با توجه به این نکته اگر در آیات و روایات به علت حکمی تصریح شده باشد هم نمی توان به آن استناد کرد ودر جاهای دیگری هم که آن علت هست حکم مشابهی کرد چون آنچه در روایات آمده به منزله حکمت است نه علت منحصره و تامه .بله اگر علت یک حکم را بدانیم و بدانیم آن علت منحصره است وبدانیم این علت منحصره در مورد دیگری هم وجود دارد می توان حکم مشابهی کرد مثلا خداوند می فرماید "و لا تقل لهما اف"ما میدانیم علت حرمت اف گفتن، آزار و اذیت پدر و مادر است واین علت چون در اهانت و ضرب و شتم پدر و مادر هم وجود دارد پس این مورد هم حرام است.
اگرعلت یک حکم شرعی هم بیان نشد باید بپذیریم و به دنبال دلیل تراشی نباشیم چون می دانیم خداوندی که قانونگذار و مشرع این احکام است با توجه به مصالح و مفاسد این احکام را وضع کرده وعقل ما از درک آن علل قاصر است عقل ما از کجا می فهمد چرا نماز صبح دو رکعت است و نماز ظهر چهار رکعت چرا نماز صبح باید بلند خوانده شود و نماز ظهر آهسته و این مطلب احمق خواندن مردم نیست بله اگر ما به مطابق مصلحت بودن احکام الهی قطع و یقین نداشتیم پذیرش احکام بدون دلیل کاری اشتباه بود ولی ما قبل از این که به فقه و احکام شرعی برسیم در عقاید ثابت کرده ایم که خداوند علیم و حکیم است و احکام را بر اساس مصلحت موجود در واجبات و مفسده موجود در محرمات تشریع کرده و همه این احکام به نفع و مصلحت انسان مکلف است هر چند درخصوص تک تک احکام ،نتوانیم به آن مصلحت پی ببریم لذا این منافاتی با عقلانی و عقلایی بودن دین ندارد.آیا این که در احکام جزئی به دستور خدای علیم حکیم و مهربان عمل بکنیم تقلید و تعبد چشم و گوش بسته است و به درد جوانان فرهیخته نمی خورد؟شما وقتی که مریض می شوید و سراغ متخصص می روید و او به شما می گوید ای جوان فرهیخته:باید فلان قرص را بخوری و فلان شربت را بخوری و فلان آمپول رابزنی و شما می گویید:چشم.آیا این تقلید کورکورانه است؟پس چرا از آقای دکترعلت را نمی پرسی؟وقتی مهندس می گوید :در شناژ این ساختمان این مقدار میل گرد و سیمان به کار ببر چرا علت را از او نمیپرسی وکورکورانه از او تقلید می کنی ؟علت این که اگر در جواب دکتر و مهندس چشم بگویی کسی تو را تحمیق نمی کند بلکه همه عقلاء این کار را می کنند این است که تو علم و یقین داری که دکتر و مهندس در نسخه و نقشه خود ،علم و تخصص کافی دارند و می خواهند خیر تو را بگویند ،عین همین مطلب هم در احکام شرعی وجود دارد .اصل تقلید و رجوع به متخصص ،چه دکتر چه مهندس چه خدا و پیامبر اصلی عقلایی و عقلانی است
*بخش بعدی کلام شما که در واقع همان مطالب سروش در باره وحی با عبارت دیگر است بعدا نقد می شود.والسلام.

عقلائی بودن اقتباس آداب و رسوم قومی

چنان که آمد،احکامی که منشأ فطری ندارند، مثل نصف بودن دیه و ارث، احکام قومی نامیده می‌شوند وبرآمده از آداب و رسوم عربی عصر پیامبر اسلام(ص) است و همان‌طور که ما آداب و رسومرا از هر قومی می‌گیریم و آن را عقلائی می‌دانیم، گرفتن این احکام از اعراب عقلائیتلقی می‌شود. ما ایرانی‏ها در گذشته، لباس‌های بلندی به نا قبا می‌پوشیدیم و کلاهنمدی بر سر می‌‌گذاشتیم؛ اما به تدریج آن لباس‌ و کلاه را وانهادیم و کت و شلواریشدیم. بنابراین نمی‌توان ایرادی گرفت که پاره‌ای از احکام اسلام عربی و متعلق بهعرب عصر پیامبر اسلام(ص) است. ایراد در جایی وارد است که احکامی در عصر حاضر قابلیتاجرا نداشته باشد؛ مثل این حکم قرآن که برای جنگ با دشمن، اسب آماده کنید. بدیهیاست که امروزه، اسب برای جنگیدن با دشمن کارآیی ندارد و آن متعلق به عصر پیامبراسلام(ص) بود که اسب بهترین مرکب جنگی به شمارمی‌رفت.

در مورداحکام ویژه زنان مثل نصف بودن دیه و ارث نیز در موردی که اجرای آنها موجب بی‌عدالتیشود، باید تغییر کند؛ چنان که در خصوص دیه تصادفات مصوب شده است، دیه زن و ذمی(اهلکتاب) با مرد مسلمان برابر است و راه توجیه آن را گفته‌اند که آن از باب تراضی وتوافق مؤسسات بیمه و بیمه‌گذران است. منتها در اینجا دوگانگی در اجرای دیه مشکلجدیدی است. چه فرق می‌کند که یک زن در تصادف ماشین کشته شود یا از بام پرت شود. می‌توان بیمه شخص ثالث را از تصادفات رانندگی به دیگر موارد هم تعمیم داد.
باعرض سلام خدمت مرشد عزیز:
جواب:سوال این است که از کجا شما فهمیدید که نصف بودن دیه و ارث زن منشا فطری ندارند و از آداب و رسوم جاهلی گرفته شده اند؟برای این که شما مقداری با فطرت آشنا شوید ابتدا فطرت را برای شما معنا می کنم تا از پیش خودتان حکم به فطری بودن یا نبودن احکام شرعی نکنید ."فطره"در زبان عربی بر وزن "فعله" دال بر نوع خاص آفرینش در انسان می کند که در سایر حیوانات وجود ندارد.مثلا انسان دارای روح الهی است "و نفخت فیه من روحی".انسان دارای نفس ملهمه است که"فالهمها فجورها وتقواها".یعنی نفس انسانی با الهام الهی خیلی از خوبیها و بدیها را می فهمد.انسان دارای نفس لوامه است و...لذا اصل گرایش انسان به خوبی و تنفر از بدیها امور فطری اند که خداوند در نهاد بشر قرار داده است اما این که در جزئیات احکام شرعی هر جا علت یک حکم شرعی را نفهمیدیم بگوییم از فطریات نیست،قضاوت باطلی است و این کار غیر ممکن است. بله همانطور که قبلا هم اشاره شد با توجه به علیم و حکیم بودن خداوند میتوان گفت همه احکام الهی مطابق فطرت است.

ثانیا :اگر قرار باشد این احکام از آداب و رسوم عرب گرفته شده باشد، باید ابتدا ثابت کنیم قبل از اسلام زنها هنگام ارث نصف مردها ارث میبردند و دیه آنها هم نصف مردها بوده. آیا عربی که نعمت حیات را از دخترها و زنها می گرفته و آنها را کمتر از حیوانات می دانسته چنین حقوقی را هم برای آنها قائل بوده؟

ثالثا:آیه شریفه"للذکر مثل حظ الانثیین"جزء محکمات قرآن تلقی می شود که جای هیچ گونه توجیه و تاویل را ندارد (علماء وقتی می خواهند مثالی برای محکم بزنند به این آیه استشهاد می کنند)ممکن است در آیات متشابه فهم دقیق آیه متوقف بر آیات محکم باشد ولی آیات محکم بنفسه حجت قطعی و یقینی هستند.و به هیچ وجه قابل تغییر و تحول نیستند.

رابعا:قرآن که آخرین کتاب الهی است وتا روز قیامت کتاب هدایت بشر است و خداوند هم وعده حفظ آن را داده چرا درباره این مساله مهم و مبتلی به ،اصل حکم حقیقی و الهی را نگفته و ما را مجبور به پذیرفتن آداب و رسوم جاهلی کرده است.وتا قیامت هم وعده حفظ این قرآن و احکامش را داده؟آیا در این صورت می توان گفت که قرآن کتاب هدایت است؟اگر این احکام ،اخکام الهی نیستند چرا در قرآن هدایتگر آمده اند؟اگر این احکام ،آداب و رسوم لازم الاتباع نبودند چرا خداوند اختیار اینها را به خود ما موکول نکرد همانطور که ما را نحوه خوردن و پوشیدن و مسکن آزاد گذاشت و در قران لباس خاصی و غذای خاصی را بر ما واجب نکرد ؟اگر نصف بودن ارث زن قابل تغییر بود چرا خداوند در آخر آیات ارث فرمود:تلک حدود الله...ومن یعص الله و رسوله و یتعد حدوده یدخله نارا خالدا فیها و له عذاب مهین"یعنی اگر کسی از این احکام سرپیچی کند برای همیشه در عذاب جهنم خواهد سوخت و عذاب خوار کنندهای در انتظار اوست؟
تنها وجهی که برای کلام شما باقی میماند این است که بگوییم این احکام ،احکام الهی نیستند و ساخته و پرداخته ذهن و شخصیت پیامبر(صلی اله علیه و آله)هستند که ذهن حضرت متاثر از اعراب بوده این هم همان حرف سروش است که کهنه شده و دیگر مشتری ندارد.لازمه این ادعا این است که کل دین ریشه الهی نداشته و برای مشغول کردن بشریت توسط حضرت ساخته شده همان حرفی که مشرکان هم به حضرت نسبت می دادند وحضرت را معلم مجنون ونسبت دهنده دروغ به خدا (افتری علی الله کذبا)معرقی می کردند.پناه می بریم به خدا.

خامسا: درباره مثالی که زدید و گفتید در عصر ما دیگر نیازی به اسب نداریم و این حکم تغییر پیدا کرده.باید بگوییم:آیه 60 سوره انفال که دستور به آمادگی همه جانبه در مقابل دشمن داده میفرماید :اسبهای جنگی راهم آماده کنید .حال باید دید مراد از اسب در این آیه چیست.بر اساس مبنای علامه طباطبایی و دیگر بزر گان الفاظ به کار رفته در قرآن فقط مصادیق موجود در زمان پیامبر راشامل نمی شود .مثلا قرآن می فرماید :بخورید(کلوا)و خوردنیهای آن زمان با این آیه مشمول امر الهی می شدند ولی این به این معنا نیست که فقط منحصر در آن خوردنیها بوده و خوردنیهای امروزی را شامل نمیشود یا در قرآن و روایات ما را به پوشش بدن دستور داده اند لباسهای آن زمان با لباسهای این زمان قطعا متفاوت بوده لذا نمیتوان گفت الان هم همه مردم باید همان لباسهای زمان پیامبر را بپوشند بلکه این الفاظ همه مصادیق جدید و قدیم خود را شامل می شوند.در مورد"مصباح "که در قرآن هم به کار رفته به معنای چراغ نفتی فقط نیست بلکه هر چیزی که نور بدهد را شامل می شود مثل لامپهای امروزی .در مورد این آیه هم خداوند دستور داده که اسب برای جنگ آماده کنند که بهترین مرکب آن زمان بوده وهمین لفظ تمام مرکبهای امروزی را هم شامل می شود واین به معنای تغییر در احکام نیست بلکه پیدا شدن مصداق جدید برای یک معنای قرآنی است .

سادسا:آنچه درباره پرداخت مساوی دیه به زن و مرد در تصادفات تصویب شده ،تغییر در حکم دیه نیست .این مصوبه با اعتراف به نصف بودن دیه زن تصویب شده است .شرکتهای بیمه هنگام بیمه کردن حق بیمه ای که از رانندگان می گیرند بدون ملاحظه جنسیت مقتولین احتمالی است لذا باید هنگام پرداخت بیمه هم دیه مرد را بپردازند هر چند کشته شده زن باشد واین مصوبه برای کنترل سود این شرکتهاست .اگر این شرکتها موقع بیمه کردن لحاظ جنسیت را می کردند هنگام پرداختن دیه هم از آنها دیه زن نصف دیه مرد گرفته می شد.

سلام و عرض ادب به دوستان
ضمن تشکر از همه ی دوستانی که توجه نموده و ضمن مطالعه مطلب نظر داده اند.
من توضیحات خودم را در چند عنوان بیان می کنم.
1-تعریف نسخ
2- ضرورت نسخ احکام


تعریف نسخ :
فبل از تعریف نسخ لازم است توضیحی در باره ی نوع احکام داده شود.
بطورکلی احکام بر دو نوع است:
[=Symbol]· احکام فطری یا فطریات
[=Symbol]· احکام غیر فطری یا قومیات


احکام فطری احکامی است که از فطرت بشر سرچشمه می گیرد و بنیان تمام ادیان الهی بر آن استوار است.احکام فطری ثابت است و نسخ در آنها رخ نمی دهد مانند حکم به عدالت ، نهی از خیانت ، نهی از ظلم و مانند آن.


احکام غیر فطری احکامی است که ثابت نیستند ، به اقتضای محیط اجتماعی ، شرایط زمانی و مکانی بوجود میاید و باتغییر این شرایط نیز تغییر می کنند و یا از بین می روند.نمونه هایی از این نوع احکامی است که در عصر بعثت برای مدیریت وضع بردگان و کنیزکان وضع شده بود و با تغییر آن شرایط اجتماعی منسوخ شده اند.بنابراین هم در نوشته ابتدایی و هم این نوشته هر کجا حرفی از نسخ رفته است نسخ در احکام غیر فطری و مصلحتی است.

حال با توجه به تعاریف ذکر شده نسخ طبق تعریف من مطلق تغییر حکم شرعی است، به هر دلیل، چهبه جهت تغییر موضوع و چه به دلیل تزاحم با احکام مهم تر و چه به دلیل اضطرار و جزاینها. تغییر حکم شرعی هم اعم از آن است که در قرآن آمده باشد یا در حدیث. بر ایناساس باید آنچه را که احکام متغیر و اضطراری و ثانویه و نظایر آنها می خوانند واحکام را به هر دلیل تغییر می دهند، نسخ بشماریم. چنین کاری شیوه عقلای بشر در تماماعصار و امصار است. خدا و انبیاء هم پیوسته به همین شیوه عقلایی عمل کردند.



[=Microsoft Sans Serif]ضرورت نسخ احکام :

فلسفه و ضرورت نسخ عبارت است از تغییر احکام به اقتضای تغییر مصالح و مقتضیات، و بی تردید مصالح و مقتضیات هم ثابت نیست و تغییر آنها به عصر پیامبر اسلام(ص) اختصاص ندارد. بنابراین نسخ امری ساری و جاری است و امروزه هم می توانیم شاهد تغییر احکامی باشیم که شرایط و مقتضیاتش را از دست داده اند.
بطور کلی عوامل ایجاب نسخ عبارت اند از: خلاف عقل و اخلاق بودن یک سنت؛ دوم همراه شدن یکسنت یا عوامل مضّر و شرایط سخت. سوم، از کارآیی افتادن یک سنت بر اثر تغییر شرایطفردی یا اجتماعی .
جا دارد در اینجا از نظر حضرت امام خمینی یاد شود که در این موضوع تا آنجا پیش می روند که می فرماید، ما می توانیم فروع را تعطیلکنیم. دلیل ایشان هم تزاحم با اصل مهم تر یعنی حفظ کیان اسلام است. فروع هم در قرآنآمده و هم در حدیث.

در ادامه نظر دوستان را به جوابیه حضرت امام به آآیت الله غروی در باب ضرورت تغییر احکام جلب می کنم.
نامه حضرت امام به آيت الله غروي جلب مي كنم:

پس از عرض سلام و قبل از پرداختن به دو مورد سوال و جواب، اين جانب لازم است از برداشت جنابعالي از اخبار و احکام الهي اظهار تأسف کنم. بنابر نوشته جنابعالي زکات تنها براي مصارف فقرا و ساير اموري است که ذکرش رفته است و اکنون که مصارف به صدها مقابل آن رسيده است، راهي نيست و "رهان" در "سبق" و "رمايه" مختص است و به تير و کمان و اسب دواني و امثال ان، که در جنگ­هاي سابق به کار گرفته مي­شده است و امروز هم تنها در همان موارد است. و «انفال» که بر شيعيان «تحليل» شده است امرو هم شيعيان مي­توانند بدون هيچ مانعي با ماشين­هاي کذايي جنگل­ها را از بين ببرند و آنچه را که باعث حفظ و سلامت محيط زيست است را نابود کنند و جان ميليون­ها انسان را به خطر بياندازند و هيچ کس هم حق نداشته باشد مانع آنها باشد، منازل و مساجدي که در خيابان کشي­ها براي حل معضل ترافيک و حفظ جان هزاران نفر مورد احتياج است، نبايد تخريب گردد و امثال آن. و بالجمله آن گونه که جنابعالي از اخبار و روايات برداشت داريد، تمدن جديد به کلي بايد از بين برود و مردم کوخ نشين بوده و يا براي هميشه در صحراها زندگي نمايند.

و اما راجع به دوسوال، يکي بازي با شطرنج و در صورتي که از آلت قمار بودن به کلي خارج باشد، بايد عرض کنم که شما مراجعه کنيد به کتاب جامع المدارک مرحوم آيت الله آقاي حاج سيد احمد خونساري که بازي با شطرنج را بدون رهن جايز مي­داند و در تمام ادله خدشه مي­کند، در صورتي که مقام احتياط و تقواي ايشان و نيز مقام علميت و دقت نظرشان معلوم است.

اما اينکه نوشته­ايد از کجا سائل به دست آورده است که شطرنج به کلي آلت قمار نيست، اين از شما عجيب است، چون سوال­ها و جواب­ها فرض است و بنابراين آنچه را من جواب داده­ام، در فرض مذکور است که اشکالي متوجه نيست و در صورت عدم احراز بايد بازي نکنند.

و عجيب تر آن که نوشته­ايد چرا به جاي قصد حرام نباشد، قصد حلال نوشته شده؟ گويي عمل شخص متوجه و قاصد بدون هم مي­شود، در اين صورت قصد حلال مساوی است با نبودن قصد حلال.

و اما در قضيه خريد و فروش آلات مشترکه براي مقصد حلال، اشتباه بزرگي کرده ­ايد که گمان کرده ­ايد خريد و فروش براي منفعت حلال، يعني استفاده حرام کردن و اين بر خلاف آنچه نوشته شده است مي­باشد. البته در اين زمينه ­ها مسائل زيادي است که حال و وقت من اجازه تعقيب آنها را ندارد. از جنابعالي که فردي تحصيل کرده و زحمت کشيده مي­باشيد توقع نبود که اين گونه برداشت کرده و آن را به اسلام نسبت دهيد. شما خود مي­دانيد که من به شما علاقه داشته و شما را مفيد مي­دانم ولي شما را نصيحت پدرانه مي­کنم که سعي کنيد تنها خدا را در نظر بگيريد و تحت تأثير مقدس نماها و آخوندهاي بي­سواد واقع نشويد، چرا که اگر بنا است با اعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعيتمان نزد مقدس نماهاي احمق و آخوندهاي بي­سواد صدمه ­اي بخورد، بگذار هرچه بيشتر بخورد. از خداوند متعال توفيق جنابعالي را در خدمت به اسلام و مسلمين چون گذشته خواهانم.

والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته

2-7-67 روح الله الموسوي الخميني

صحيفه نور- ج ??- ص ???


توجه دوستان را به این عبارت "اعلام و نشر حکم خدا" جلب می کنم و این که طرز فکر آن بزرگوار کجا و مایی که ادعای پیروی داریم کجا. یکی اجتهاد و ضرورت تحول را عین تحصیل و نشر حکم خدا می داند و ما آن را مقابله با دین.در همین نامه ایشان به دو مورد تغییر احکام رای داده اند.بنابراین روشن است که ضرورت تغییر احکام مصلحتی آنجا که عالم دینی تشخیص می دهد نه تنها خلاف دین نیست که به قول ایشان اعلام و نشر حکم خداست.

سلام و عرض ادب (1)

سوال و جواب در رابطه به " ضرورت تغییر احکام"

سلام بر بقیةاللهالاعظم ومنتظرانش

بزرگوار در احکام دین بدعت وتغییر ممکن نیست . بخصوص در مبحث عبادات ! اما در مباحث حقه واحکام عمومی نیاز بهاستخراج احکام مثلی وانطباق، کاملا" محسوس است .

اما لزوما" باانطباق بر احکام تاسیسی و تاییدی در آیات وربا استفاده ازروایات معتبر.

احکام دینی اموری نیستند که تغییردر آنها از عهده ی عقول محدود بشری بر آیند .

عقل انسانها راه تکامل را در پیش گرفته اما هرگز کامل نخواهدبود.
زیرا در نتیجه وحاصل این عقل امور بسیاریمدخلیت دار د . منیت ها ؛ حب ها ، کمبودها ، اثرات خارجی و اثرات درونیو.....

با سلام

میان حکمت و علت حکم باید تفاوت قائل شد. شكي نيست كه تفاوت‌هاي موجوددر احكامي مثل ارث، ديه و ... نه ناشي از ارزش كمتر زن و نه كاشف از آن است، بلكهجهت و حكمت ديگري دارد. مي‌توان براي يافتن حكمت و فلسفة اين نوع احكام انديشه نمودچنانكه در برخي از آيات الاحكام و نيز روايات به نوعي به فلسفه و حكمت احكام اشارهشده است..حكمت در اغلب موارد همراه حكم هست و ممكن است در بعضيموارد هم نباشد، و با نبودن آن حكم تغيير نمي كند. به خلاف علّت واقعي احكام كههرگاه علت از بين برود، حكم هم برداشته مي شود. علت احكام را خداوند متعال مي داندو در صورتي براي ما معلوم مي‌شود كه خود خداوند آن را براي ما بيان كردهباشد.
سوال
آیا درمواردي كه در آيات و روايات به علت قطعي حكم اشاره نشده مي‌توانيم بافته‌ها ويافته‌هاي ذهني خويش را به عنوان ملاك و علّت تام تلقي كنيم.بين حكمت و علّت حكمتفاوت وجود دارد.

پاسخ :

سلام ، احکام تابع مصالح و مفسده هاست و مفسده و مصالح نیز تابع یکسری علل است . وظیفه علمای دین تشخیص این علل و تغییر حکم بنا به مصلحت و اقتضای شرایط است. بی تردید مصالح و مقتضیات هم ثابت نیست و تغییر آنها به عصر پیامبر اسلام(ص) اختصاص ندارد. بنابراین نسخ امری ساری و جاری است .

مشکل دیگر در رابطه با نظر شما این است که اگر انسان را نسبت به علل احکام نادان بدانیم امر اجتهاد دینی و همچنین هدایتگری دین در برخورد با مسائل مبتلابه زیر سوال می رود و امری خلاف دین است.چراکه هر دوی این امور مشروط به اطلاع و آگاهی مجتهد نسبت به علل احکام است.
تفاوت حقیقی بین علت و حکمت حکم وجود ندارد . چرا که ” حکمت ” به مفهوم" علت استحکام و استواری ” است و ” علت استواری و استحکام هر حکم همان عللی است که جهت آن عنوان می شود.

با عرض سلام خدمت مرشد عزیز:
مطالبی که فرموده بودید از چندجهت مورد اشکال است .اما مطلب شما:
تعریف نسخ :
فبل از تعریف نسخ لازم است توضیحی در باره ی نوع احکام دادهشود.
بطورکلی احکام بر دو نوع است:
· احکامفطری یا فطریات
· احکام غیر فطری یاقومیات

احکام فطریاحکامی است که از فطرت بشر سرچشمه می گیرد و بنیان تمام ادیان الهی بر آن استواراست.احکام فطری ثابت است و نسخ در آنها رخ نمی دهد مانند حکم به عدالت ، نهی ازخیانت ، نهی از ظلم و مانند آن.

احکام غیر فطری احکامی است که ثابتنیستند ، به اقتضای محیط اجتماعی ، شرایط زمانی و مکانی بوجود میاید و باتغییر اینشرایط نیز تغییر می کنند و یا از بین می روند.نمونه هایی از این نوع احکامی است کهدر عصر بعثت برای مدیریت وضع بردگان و کنیزکان وضع شده بود و با تغییر آن شرایطاجتماعی منسوخ شده اند.بنابراین هم در نوشته ابتدایی و هم این نوشته هر کجا حرفی ازنسخ رفته است نسخ در احکام غیر فطری و مصلحتیاست.

حال با توجه به تعاریف ذکر شده نسخ طبق تعریف من مطلق تغییر حکم شرعیاست، به هر دلیل، چهبه جهت تغییر موضوع و چه به دلیلتزاحم با احکام مهم تر و چه به دلیل اضطرار و جزاینها. تغییر حکم شرعی هم اعم از آن است که در قرآن آمده باشد یا در حدیث. برایناساس باید آنچه را که احکام متغیر و اضطراری و ثانویهو نظایر آنها می خوانند واحکام را به هر دلیل تغییر میدهند، نسخ بشماریم. چنین کاریشیوه عقلای بشر در تماماعصار و امصار است. خدا و انبیاءهم پیوسته به همین شیوه عقلایی عمل کردند.

ضرورت نسخ احکام :
فلسفه و ضرورت نسخ عبارت است از تغییر احکام به اقتضایتغییر مصالح و مقتضیات، و بی تردید مصالح و مقتضیات هم ثابت نیست و تغییر آنها بهعصر پیامبر اسلام(ص) اختصاص ندارد. بنابراین نسخ امری ساری و جاری است و امروزه هممی توانیم شاهد تغییر احکامی باشیم که شرایط و مقتضیاتش را از دست دادهاند.
بطور کلیعوامل ایجاب نسخ عبارت اند از: خلافعقل و اخلاق بودن یک سنت؛ دوم همراه شدن یکسنت یا عواملمضّر و شرایط سخت. سوم، از کارآیی افتادن یک سنت بر اثر تغییر شرایطفردی یا اجتماعی .
جا دارد در اینجا از نظرحضرتامام خمینی یاد شود که در این موضوع تا آنجا پیش می روند که می فرماید، ما میتوانیم فروع را تعطیلکنیم. دلیل ایشان هم تزاحم با اصلمهم تر یعنی حفظ کیان اسلام است. فروع هم در قرآنآمده وهم در حدیث.

جواب:اولا:شما باید به یک نکته مهم توجه داشته باشید که در عبارات شما یک نوع مغالطه به کار رفته است چون بحث ما در باره احکام شرعی است یعنی فروعات فقهیه. اما شما وقتی بحث از ضرورت تغییر و نسخ احکام می کنید به مستقلات عقلیه مثل قبح ظلم و حسن عدالت استناد می کنید و می گویید اینها احکام غیر قابل تغییرند. در حالیکه اینها از احکام شرعی و فقهی مستقل نیستند بلکه از مستقلات عقلیه ای هستند که عقل هر بشری آن را درک می کند و تصدیق می کند هر چند این احکام عقلی در آیات و روایات مورد تایید شرع هم قرار گرفته اند ولی اگر شارع هم به این قضایا اشاره ای نمی کرد عقل انسان به آن حکم می کرد ونیازی به دین نداشت چرا که خداوند عقل انسان را حجت قرار داده و احکام قطعی آن را پذیرفته.پس شما باید در مثالهایی که می زنید تجدید نظر کنیدومثالهایی از احکام فقهی و فروعات بزنید که به قول خودتان ثابت و فطری غیر قابل تغییر باشد.سپس ملاک قابل دسترس برای فطری بودن یک حکم فقهی فرعی وفطری نبودن دیگری ارائه دهید.چرا که با این تقسیم بندی شما همه احکام فقه اسلامی جزء قومیات است و میتواند بلکه باید تغییر کند وتنها مستقلات عقلیه ای که ربطی به فقه ندارند از گزند تغییر در امانند.
ثانیا :این که فرمودید :احکام بندگان و کنیزان نسخ شده ،مطلب مردودی است وبه این نسخ گفته نمی شود. بلکه این احکام دیگر موضوع ندارند نه این که احکام نسخ شده باشند .یعنی چون الان غلام و کنیز نداریم آن احکام مربوط به آنها هم موضوع ندارد مثل این که قانون بگوید هر کس پنج پسر داشته باشد پسر پنجم معاف است ولی در مملکت حانواده ای با پنج پسر نداشته باشیم این جا نمی گویند این حکم و قانون نسخ شده بلکه می گویند :فعلا موضوع ندارد و اگر در هر زمان خانواده ای دارای پنج پسر شود مشمول این قانون و معافیت خواهد بود.همین مساله در باره احکام غلام و کنیز الان هم صادق است یعنی اگر الان بین مسلمانان و کفار جنگی شود باز احکام غلام و کنیز مطرح خواهد شد.
ثالثا:تعریفی که شما از نسخ داده اید به قول معروف ،جعل اصطلاح است یعنی شما بر خلاف متکلمین و اصولیون و بقیه علماء از خودتان برای نسخ تعریف جدید ارائه داده اید که این کار اشتباهی است در بحثهای علمی مرد آن است که بر اساس اصطلاحات رایج در علوم بحث کند و اشکال و جواب بدهد وگرنه که جعل اصطلاح هنر نیست .مثلا در همه جای دنیا یک کیلو گرم را معادل هزار گرم میدانند من بیایم و بگویم به نظر من یک کیلو برابر هزار گرم نیست بلکه معادل هزار گرم و هزار سانتی متر است (همان کاری که شما نسبت به اصطلاح نسخ کردید)به نظر شما آیا کسی این کار را از ما می پذیرد؟لذا نسخ هیچ ارتباطی با اضطرار و تزاحم و عدم الحکم لعدم الموضوع ندارد پس لطفا مباحث پیچیده و عمیق علمی را با قانونهای من درآوردی به هم نزن.
رابعا:نسخ در نزد علمای مختلف به این معناست:انتهائ امد الحکم یعنی یک حکمی در ظاهر بدون مقید بودن به زمانی بیان شود ولی در واقع مقید به زمان محدودی باشد وبعد از سپری شدن آن زمان آن حکم هم از بین برود و منقضی بشود البته موارد نسخ در قرآن اندک است بعضی از علماء می گویند یک یا دو مورد .بله اصل نسخ ،احکام خاص اضطرار ،تزاحم و...در نزد عقلاء هم شناخته شده است ولی هر کدام در جای خود.
خامسا:شما علت جریان همیشگی نسخ را تغییر مصالح و مقتضیات می دانید.وعوامل ایجاب نسخ رایکی از این سه چیز می دانید: : خلافعقل و اخلاق بودن یک سنت؛ دوم همراه شدن یکسنت یا عواملمضّر و شرایط سخت. سوم، از کارآیی افتادن یک سنت بر اثر تغییر شرایطفردی یا اجتماعی .
حال باید پرسید طبق اعتراف خود شما کدام یک از عوامل میتواند باعث نسخ احکام شرعی فقهی جزئی شود؟آیا میتوان گفت بخشی از احکام اسلام تا کنون بر خلاف عقل و اخلاق بوده پس باید تغییر کند؟منشا احکام الهی، وحی بوده که سراسر نور و رحمت وهدایت است .آیا اصلا این عامل را میتوان در احکام الهی فرض کرد؟آیا همراه شدن یک حکم(بحث در حکم است نه سنت)با شرائط سخت در حالی که به حد عسر و حرج نرسد مجوز نسخ است؟پس باید بگوییم حکم جهاد با کفار و منافقان چون دارای سختی است پس باید نسخ شود؟آیا هر گونه تغییر فردی و اجتماعی می تواند موجب نسخ احکام الهی شود؟پس من که نمی توانم شهوت خود را کنترل کنم پس باید حرمت نگاه به نا محرم در باره من صادق نباشد. جامعه ای که دیگر حال امر به معروف را ندارد باید دیگر امر به معروف در حق او واجب نباشد آیا میتوان چنین احکامی صادر کرد و اگر صادر کردیم آیا چیزی از دین می ماند؟اصلا این که ائمه فرموده اند"حلال محمد( صلی الله علیه و آله)حلال الی یوم القیامه وحرامه حرام الی یوم القیامه "به چه معناست؟این که بسیاری از احکام فقهی در قرآن آمده و خداوند وعده حفظ آنها را تا روز قیامت داده با ادعای نسخ شما در این قبیل احکام منافات دارد پس با این اشکال چه کنیم؟
خلاصه:آنچه شما به عنوان نسخ مطرح کردید در واقع نسخ نیست بلکه عناوین دیگری است ودر هیچ یک از موارد تغییر حکم شرعی نیست.بله گاهی حکمی به خاطر این که موضوع ندارد فعلا فعلیت ندارد نه این که نسخ شده باشد.گاهی یک حکم شرعی به خاطر این که با حکم دیگری مزاحم شده فعلا از فعلیت می افتد مثل این که من اگر بخواهم فرد در حال غرق شدن را نجات دهم باید وارد زمین غصبی شوم در این صورت حکم حرمت غصب از فعلیت می افتد .یا من در حال گرسنگی شدید باشم و جانم در خطر باشد و غذایی جز غذای حرام نداشته باشم در این صورت هم حکم استفده از غذای حرام از فعلیت می افتد.وهیچ یک از موارد مذکور نسخ و تغییر نیست بلکه احکام ثانویه ای هستند که با از بین رفتن عنوان ثانوی حکم اولی همچنان پا برجاست.گاهی از اوقات هم موضوع عوض می شود حکم هم عوض می شود که این در واقع تغییر حکم نیست بلکه تغییر موضوع است مثل این که آب انگور بعد از جوشیدن حرام میشود ولی بعد از تبدیل شدن به سرکه پاک و حلال می شود اینجا حکم تغییر نکرد بلکه موضوع عوض شد لذا حکم جدید آمد و حرمت آب انگور جوشیده همچنان پا بر جاست.حکم شطرنج هم از این قبیل است وقتی شطرنج از آلت قمار بودن خارج شود و فقط به عنوان وسیله سرگرمی محسوب شود دیگر آلت قمار نیست که بگوییم حرام است مثل آب انگوری که تبدیل به سرکه شد موارد دیگر هم از این قبیل است.
والسلام.

سلام و عرض ادب (2)

سوال و جواب در رابطه به " ضرورت تغییر احکام"

سلام

من هم دربارهضرورت یا عدم ضرورت تغییر احکام سوال دارم. ولی با این صحبت morshed موافق نیستم. توی دین و زندگی دوران دبیرستان میخوندیم که یکی از علل نزول پیامبران و ادیانمختلف (علاوه بر اینکه بخشی یا تمام دین قبلی تحریف یا فراموش میشده و ...) این بودکه مربوط به اقوام خاص و دوره زمانی خاص بودند. و از ویژگی های دین مبین اسلام اینهکه تحت تاثیر فرهنگ و آداب و رسوم قوم خاصی نیست. به نظرم با این صحبت morshed جهانشمولی و زمان شمولی دین اسلام نادیده گرفته میشه.

پاسخ :

سلام ، تغییر یا نسخ احکام امری ساری و جاری است.منظور تغییر احکام غیر فطری است که در گذر زمان و بنا به مصلحت وضع شده است.این گونه احکام جهان شمول و زمان شمول نیستتند. نمونه های نسخ شده بسیاری را می توانید بیابید که مشمول مرور زمان و تغییر شرایط اجتماعی شده اند . احکام بردگان و کنیزکان در گذشته ، و مواردی در زمان حال.مثل برابری دیه زن و مرد ذمی با مرد مسلمان و حرمت خون و شطرنج در زمان کنونی.

سلام و عرض ادب (3)

سوال و جواب در رابطه به " ضرورت تغییر احکام"

نقل






احکامی که منشأ فطری ندارند، مثل نصف بودن دیه و ارث، احکام قومی نامیده می‌شوند و برآمده از آداب و رسوم عربی عصر پیامبر اسلام(ص) است .

تردیدی نمی‌توان داشت که پیامبر اسلام(ص) آداب و رسوم عرب عصر خود را در مواردی که مخالفت با فطرت نداشته، امضاء کرده است.






آیا احکام فوق در قرآن کریم آمده است یا خیر؟ اگر آمده است چگونه و با چه ملاکی جنابعالی مدعی مخالفت این احکام با فطرت هستید؟

«فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ؛[1] پس اگر تو را اجابت نكردند، بدان كه فقط هوسهاى خود را پيروى مى‏كنند و كيست گمراه‏تر از آنكه بى‏راهنمايى خدا از هوسش پيروى كند؟ بى‏ترديد خدا مردم ستمگر را راهنمايى نمى‏كند».

یعنی عدم تبعیت از احکام قرآن مساوی با تبعیت از نفس است. حال تبعیت از نفس چگونه امری فطری است.

و این جالب است که شما در جای دیگر این احکام را منطبق بر فطرت می دانید؟! آنجا که می فرمائیدتردیدی نمی‌توان داشت که پیامبر اسلام(ص) آداب و رسوم عرب عصر خود را در مواردی
که مخالفت با فطرت نداشته، امضاء کرده است».


پاسخ

سلام . خاستگاه فطری ندارد و اینکه با فطرت مخالف نیست دو گزاره نقیض نیستند.وقتی می گوییم نصف بودن حقوق زن خاستگاه فطری ندارد به این معنی است که نصف بودن حقوق به علت زن بودنش نیست.هیچ ارتباطی بین ویژگی زن بودن و این حکم نیست.چرا که زن و مرد در فطرت انسانی مشابه هستند.

و وقتی می گوییم نصف بودن حقوق زن خلاف فطرت نیست به این معنی است که چنین حکمی با توجه به تبعیضی که نسبت به زن روا داشته می شده است در جهت تحصیل حقوق ضایع شده ی زن بوده است بنابراین خلاف فطرت نیست.چنانکه احکامی هم که در مورد بردگان و کنیزان بوده است چنین بوده است.چرا که انسان فطرتا" برده آفریده نشده است تا بگوییم آن احکام فطری انسان است. و هم از این جهت که بسیاری از این احکام در جهت تحصیل آزادگی آنان و نسخ بردگی بوده است می توان گفت خلاف فطرت نبوده است.


سلام و عرض ادب (4)

سوال و جواب در رابطه به " ضرورت تغییر احکام"



نقل






اما من معتقدم، نصف کردن دیه و ارث زن، ناشی از تبعیضی بوده است که قبل از اسلام در میان عرب‌ها میان زن و مرد وجود داشته است ...چنان که آمد، احکامی که منشأ فطری ندارند، مثل نصف بودن دیه و ارث، احکام قومی نامیده می‌شوند و برآمده از آداب و رسوم عربی عصر پیامبر اسلام(ص) است






سوال :


اینکه حکمی در شریعت ما ناشی از آداب و رسوم جاهلی باشد امری قابل تامل است.
آیا دین ما حکمی که ریشه در عقائد جاهلی دارد امضاء نموده؟!

آیا با علم اینکه در این حکم هیچ مصلحتی«غیر از پسند عرب جاهلی» نبوده خداوند آنرا تشریع نموده؟!

آیا احکام اسلام در زمان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله کامل نگشت؟«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِينا»

در این صورت با پذیرش این امور در اصول تشریعی این دین تناقضاتی روی خواهد داد چون از طرفی قرآن کریم عملکرد مشرکین در تبعیّت از آبا و اجداد و رسوم جاهلی مذمت می کند و از طرف دیگر خود در پاره ای از موارد از همین روش تبعیت نموده و با اینکه احکام آن نیز کامل گشته ولی این کمال و رضایت را از مجموع دینی می داند که مواردی از آن بر اساس آداب و رسوم جاهلی است؟!

«وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُون؛ [1]و هنگامى كه به آنها گفته شود: «از آنچه خدا نازل كرده است، پيروى كنيد!» مى‏گويند: «نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروى مى‏نماييم.» آيا اگر پدران آنها، چيزى نمى‏فهميدند و هدايت نيافتند (باز از آنها پيروى خواهند كرد).

«وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُون؛ و هنگامى كه به آنها گفته شود: «به سوى آنچه خدا نازل كرده، و به سوى پيامبر بياييد!»، مى‏گويند: «آنچه از پدران خود يافته‏ايم، ما را بس است!» آيا اگر پدران آنها چيزى نمى‏دانستند، و هدايت نيافته بودند (باز از آنها پيروى مى‏كنند).

«وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ؛ قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى‏ مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُون؛[2]و بدين گونه در هيچ شهرى پيش از تو هشداردهنده‏اى نفرستاديم مگر آنكه خوشگذرانان آن گفتند: «ما پدران خود را بر آيينى [و راهى‏] يافته‏ايم و ما از پى ايشان راهسپري».

البته حکم مختص خداوند متعال است و اینگونه نیست که احکام شریعت ما برخواسته از آداب و رسوم عهد جاهلی باشد، بلکه نهایتا از آداب و رسومی که با دین اسلام منافات نداشته اند نهی نشده است .که البته دراین موارد هم نمی توان به صورت قطع گفت این امور ریشه در عقائد جاهلیت دارد بلکه ممکن است از ادیان گذشته باقی مانده باشد.

«وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ؛ أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ؛[3] و ميان آنان به موجب آنچه خدا نازل كرده، داورى كن و از هواهايشان پيروى مكن و از آنان بر حذر باش مبادا تو را در بخشى از آنچه خدا بر تو نازل كرده به فتنه دراندازند. پس اگر پشت كردند، بدان كه خدا مى‏خواهد آنان را فقط به [سزاى‏] پاره‏اى از گناهانشان برساند، و در حقيقت بسيارى از مردم نافرمانند».

«وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً ...؛[4]و ما اين كتاب [قرآن‏] را به حقّ به سوى تو فرو فرستاديم، در حالى كه تصديق‏كننده كتابهاى پيشين و حاكم بر آنهاست. پس ميان آنان بر وفق آنچه خدا نازل كرده حكم كن، و از هواهايشان [با دور شدن‏] از حقّى كه به سوى تو آمده، پيروى مكن. براى هر يك از شما [امّتها] شريعت و راه روشنى قرار داده‏ايم».

«ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى‏ شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُون؛[5]سپس تو را در طريقه آيينى [كه ناشى‏] از امر [خداست‏] نهاديم. پس آن را پيروى كن، و هوسهاى كسانى را كه نمى‏دانند پيروى مكن».

«أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيرا؛[6]آيا درباره قرآن نمى‏انديشند؟! اگر از سوى غير خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى‏يافتند».

«قُلْ إِنِّي عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلِين؛[7] بگو: «من دليل روشنى از پروردگارم دارم و شما آن را تكذيب كرده‏ايد! آنچه شما در باره آن (از نزول عذاب الهى) عجله داريد، به دستِ من نيست! حكم و فرمان، تنها از آنِ خداست! حق را از باطل جدا مى‏كند، و او بهترين جدا كننده (حق از باطل) است».





پاسخ :


خیر احکام شریعت ریشه در آداب و رسوم جاهلی ندارد ،پيامبر اسلام(ص) سيره عقلاء را امضاء كرده است؛ نه عمل مشركان را.


دين نيز هيچ گاه كامل نمي شود. هر زمان مسائل جديدي پيدا مي شود كه نياز است، دين به آنها پاسخ دهد.



سلام و عرض ادب (5)

سوال و جواب در رابطه به " ضرورت تغییر احکام"




نقل






[center]


نصف کردن حقوق زن در پاره‌ای از موارد مثل دیه، ارث و شهادت و اختصاص برخی از حقوق به مردان و محروم کردن زنان از آنها خاستگاه فطری ندارد و به تفاوت خلقت و شخصیت‌ مرد و زن بر نمی‌گردد؛




[/center]

با سلام و عرض ادب

سوالی که از شما دارم این است که نقد شما به برخی از احکام اسلامی جنبۀ درون دینی دارد یا برون دینی؟


اگر سخن شما در تغییر برخی از احکام، از دیدگاه برون دینی باشد، این پیشنهاد وارد نیست. زیرا کسی که خود را پایبند دینی نمی داند چگونه می تواند پیشنهاد تغییر ضروری در احکام آن دین را بدهد؟ نهایتا اینکه می تواند آن احکام را از زاویۀ دید خود نقد کند.

واگر پیشنهاد شما جهت درون دینی دارد باید گفت: این پیشنهاد تنها در مورد ظواهر فرض می شود ونه نصوص؛ یعنی وقتی ما در منبع اولی استنباط احکام که قرآن کریم است در مورد موضوعی نص و حکم صریحی داریم چگونه می توانیم در سدد تغییر آن باشیم و این تغییر را ضروری بدانیم و در عین حال خود را پایبند دین اسلام بدانیم.

البته فقه شیعه مبتنی بر اجتهاد پویا است و اجتهاد پویا امری است و اجتهاد در مقابل نص و یا معیار قرار دادن قیاس در امر تشریع امر دیگری است.




پاسخ



سلام ،برخي از احكام غير فطري مثل احكام برده داري كه ناشي از مقتضيات عصر نزول است، قابليت اجرايي اش را ازدست مي دهد و ناگزير بايد تعطيل شود. امر نسخ به حكم عقل و نيز سيره عقلاء و حتي سيره نبوي و هم ولوي است. لباس كنهه پوشيدن امام علي و لباس نو پوشيدن امام صادق ناشي از تغيير مقتضيات زمان است.



سلام و عرض ادب (6)

سوال و جواب در رابطه به " ضرورت تغییر احکام"




سلام

گفته شده:نظر مشهور بر این است که اسلام در حقوق زن و مرد تفاوت قائل شده است؛ نه تبعیض. اگر دیه و ارث او نصف است، به جای آن به زن مهر و نفقه و دستمزد به ازای زحماتی که در خانه بر عهده دارد، تعلق می‌گیرد؛ به علاوه، دیه و ارثی که مرد دوبرابر زن می‌گیرد، باز به مصرف زن می‌رسد. اگر شهادت زن نصف مرد است، به لحاظ روحیه لطیفی است که زن دارد و این روحیه، بسا منجر به کتمان شهادت به نفع ستمکار شود. به طور طبیعی اگر بنای بر تساوی زن و مرد در دیه و ارث باشد، باید پرداخت مهر و نفقه و دستمزد نیز از عهده مرد برداشته شود
اما من معتقدم، نصف کردن دیه و ارث زن، ناشی از تبعیضی بوده است که قبل از اسلام در میان عرب‌ها میان زن و مرد وجود داشته است ...

سوال:

آیا وظایفی که در صدر اسلام برای مردان و زنان معین شده و شما هم به آن اشاره کردید،اکنون تغییر یافته تا بگوییم حقوق آنان نیز باید تغییر کند؟



پاسخ :

سلام ؛آنچه اشاره رفته است حقوق است نه وظایف ،بله وظایف بنا به شرایط اجتماعی تغییر کرده است ، و این تغییر مستلزم تغییر حقوق است. می توانید شرایط و موقعیت اجتماعی یک زن را در عصر نزول به عنوان یک موجود بی علم و دانش و خانه نشین و غیر اقتصادی برای خودتان تصور کنید و با موقیعیت و شان اجتماعی زن امروز در مقام وزیر دولت و وکیل مجلس و مدیران صنعت و استادان فرهنگ ، هنرمندان و.....مقایسه نمایید.

سلام و عرض ادب (7)

سوال و جواب در رابطه به " ضرورت تغییر احکام"

عرض سلام

در این بخش به قسمتی از متن شما نقدیوارد می کنم وایرادات بعدی در فرصت بعدی.

شما در بخش اول کلامتان فرمودید:نصفکردن حقوق زن در دیه وارث وشهادت و...خاستگاه فطری ندارد وبه تفاوت خلقت و شخصیت مرد و زن بر نمی گردد بلکه خاستگاه تاریخی و جغرافیایی دارد و به تفاوت فرهنگی وآداب و رسوم بر می گردد".

در ادامه در ضمن سوالات پرسیده اید:آیا این تفاوتها درحقوق حاکی از تبعیض میان مرد و زن است؟

دربخش 1-به نظر خودتان اشاره کرده ایدو آورده اید من معتقدم نصف کردن دیه وارث ناشی از تبعیضی بوده که قبل از اسلام میانعربها بین زن و مرد وجود داشته .اسلام آمد حتی الامکان جلوی تبعیض را بگیرد واگراین موارد را هم پذیرفته به لحاظ آن است که از سوی دیگر وظایف دیگری بر عهده مردگذاشته نظیر نفقه و مهر مزد کار در خانه.

جواب:شما قبلاز این که سوال خود را مطرح کنید ،اول جواب را داده اید و قضاوت کرده اید که اختلافدر احکام منشا فطری ندارد و به تفاوت در اختلاف در خلقت و شخصیت زن بر نمی گردد بعدپرسیده اید آیا این اختلافها در حقوق حاکی از تبعیض میان مرد و زن است یا نه؟سپس درقسمت1گفته اید:به نظر من اختلاف در احکام زن مرد ناشی از تبعیض دوره جاهلیتبوده واگر اسلام این تبعیض را پذیرفته به خاطر این است که در مقابل حقوقی برای زنقرار داده مثل نفقه و...

حال باید دید:اولا:شما واقعا سوال و استفهام دارید یامی خواهید اشکال کنید یا می خواهید جواب از اشکال را بدهید ثانیا:شما ابتدا میگویید اختلاف احکام ناشی از تبعیض بوده بعدا میگویید :اسلام در مقابل حقوق دیگریبرای زن قرار داده .آیا همین حقوق از بین برنده تبعیض نیست؟آیا با برنامه اسلامتبعیض جاهلی به عدالت تبدیل نشده؟ مثل این که یک نفر کارمند بانک است 100تومان حقوقمی گیرد و کارمند دیگری در اداره دیگری با همان مدرک و رتبه 90تومان حقوق می گیردبا 10 تومان سبد کالا آیا به این مورد اصلا می توان تبعیض گفت؟

ثالثا:اگر تفاوت خلقت و شخصیت زن و مرد تاثیری در احکام ندارد پس چراحکم جهاد از زنها برداشته شده و خانه داری و شوهرداری جهاد زن معرفی شده. و این کارسخت به عهده مرد گذاشته شده؟آیا این حکم، تبعیضی وبه نفع زن نیست؟آیا این که خداوندوجوب نماز را از زنها در ایام عادت برداشته اما مردها باید هیشه نماز بخوانند بهنفع زن نیست؟آیا این که در احکام حد زنا بین مرد وزن متاهل و مجرد فرق گذاشته شده دلیل این است که خداوند بین مرد مجرد و متاهل تبعیض قائل شده یا دلیل بر دخالتعوامل دیگری در احکام است؟آیا این که در احکام عبد واماء، حد آنها نصف انسان حر استدلیل بر برتری آنهاست و این که از تخفیف ویژه برخوردارند وحکم تبعیضی وبه نفعآنهاست؟مواردی از این قبیل فراوان است.آیا شما درباره همه اینها حکم به تبعیضی وجاهلی بودن می کنید؟یا این که بگوییم ملاکات احکام شرعیه به دست ما نیست و ما بایدمتعبد بشویم واز نزد خود دلیل تراشی نکنیم.

سوال شما:

آیا نسبت به همه ی احکام ، حکم جاهلی بودن و اینکه از روی تبعیض وضع شده می دهید.

پاسخ :

سلام ،خیر، آنچه به دوران جاهلیت نسبت داده شده " تبعیض " بوده است نه احکام شرع. احکام شریعت ریشه در آداب و رسوم جاهلی ندارد ،پيامبر اسلام(ص) سيره عقلاء زمان را امضاء كرده است؛ نه عمل مشركان را.

سلام و عرض ادب (8)


سوال و جواب در رابطه به " ضرورت تغییر احکام"


نقل

خلاصه:تفاوت زن و مرد در خلقت آشکار است که این تفاوت اقتضاء می کند احکام آنها هم متفاوت باشد احکام حیض و نفاس و استحاضه و حجاب وجهاد و ...و این که شما نقش تفاوت خلقت و شخصیت زن را در احکام قبول نکنید قابل قبول نیست.



رابعا:پیامبر اسلام( صلی الله علیه وآله) تمام آداب و رسوم جاهلی را که ظالمانه بودزیر پای خود قرار داد ولغو کرد لذا اثری از احکام جاهلیت در اسلام باقی نمانده حضرت در حجه الوداع فرمودند:ان مآثر الجاهلیه موضوعه غیر السدانه و السقایه" یعنی همه رسوم جاهلیت به جز نگهداری کعبه و سرپرستی زمزم مردود است .اتفاقا در همین خطبه حضرت در باره زنها سفارش کردند"فاتقواالله فی النساء و استوصوا بهن خیرا" حال آیا میتوان گفت این احکام از تبعیضهای جاهلی است؟ اصل خلقت آسمان و زمین و انسان با حق است وپیامبر هم هر چه می گوید وحی الهی است نه از نزد خود وهوای نفس لذا غیر حق در هیچ جای تشریع و تکوین راهی ندارد. آیا می توان گفت رسوم غلط و غیر عادلانه جاهلی جزء احکام شرعی شده؟


نکته کلی:تفاوت انسان با سایر حیوانات در روح الهی انسان است که خداوند فرمود "ونفخت فیه من روحی"و این روح مجرد است نه زن است نه مرد واین بدن انسان است که زن و مرد دارد لذا زن و مرد نزد خداوند یکسان هستند "ان اکرمکم عند الله اتقاکم"پس این اختلاف احکام الهی هم در باره زن و مرد به مساله ای غیر از نگاه تبعیض آمیز به زن و مرد بر می گردد.(بر گرفته شده از درس تفسیر آیت الله جوادی)

خامسا:شما ادعا کردید:این اختلاف احکام ،خاستگاه فطری ندارد.این ادعای بدون دلیل است .کاش دلیلی هم ارائه می کردید. اصل بحث فطرت واین که چه امری فطری است و چه امری فطری نیست از بحثهای مهم است آیامیتوان در تک تک احکام ،فطری بودن آنها راثابت کرد؟بله ما می دانیم خداوند علیم و حکیم است و احکام را بر اساس مصالح و مفاسد تشریع کرده و احکامی بر خلاف فطرت و نیاز فطری وضع نکرده است.



سوال :


خامسا:شما ادعا کردید:این اختلاف احکام ،خاستگاه فطری ندارد.این ادعای بدون دلیل است .کاش دلیلی هم ارائه می کردید. اصل بحث فطرت واین که چه امری فطری است و چه امری فطری نیست از بحثهای مهم است آیامیتوان در تک تک احکام ،فطری بودن آنها راثابت کرد؟بله ما می دانیم خداوند علیم و حکیم است و احکام را بر اساس مصالح و مفاسد تشریع کرده و احکامی بر خلاف فطرت و نیاز فطری وضع نکرده است.


پاسخ :


فطرت و فطری بودن از ویژ گیهای انسان است. بطور مثال می گوییم خداوند انسان را آزاد آفریده است.پس بردگی و برده بودن و کنیز بودن از ویژگیهای فطری انسان نیست.یک برده یا کنیزمی تواند آزاد شود و حقوق یک انسان آزاد را داشته باشد.پس احکامی هم که در جوامع برده داری وضع شده احکامی است که بنا به موقعیت اجتماعی بردگان و کنیزان ونه فطرت انسانی آنان وضع شده است.و هم اینچنین است در باره ی بسیاری از احکامی که در حقوق زنان یا مردان آمده است همه قبل از آنکه به فطرت انسانی آنها برگردد صرفا" بازتابی از موقعیت اجتماعی آنها در جوامع مختلف است.این احکام فطری نیستند به همین جهت در طول تاریخ و بنا به شرایط اجتماعی و زمانی و مکانی تغییر می کنند.
ضمنا منتظرم بفرمایید دلایل خانم گلشن بعنوان یک زن چیست وچگونه استدلال می کنید وبه این نتیجه می رسید که نقصان حقوق خانم ها نسبت به آقایان یک امر فطری است.





morshed;159477 نوشت:

من توضیحات خودم را در چند عنوان بیان می کنم.
1-تعریف نسخ
2- ضرورت نسخ احکام
تعریف نسخ :
فبل از تعریف نسخ لازم است توضیحی در باره ی نوع احکام داده شود.
بطورکلی احکام بر دو نوع است:
[=Symbol]· احکام فطری یا فطریات
[=Symbol]· احکام غیر فطری یا قومیات
احکام فطری احکامی است که از فطرت بشر سرچشمه می گیرد و بنیان تمام ادیان الهی بر آن استوار است.احکام فطری ثابت است و نسخ در آنها رخ نمی دهد مانند حکم به عدالت ، نهی از خیانت ، نهی از ظلم و مانند آن.

در ادامه نظر دوستان را به جوابیه حضرت امام به آآیت الله غروی در باب ضرورت تغییر احکام جلب می کنم..

با سلام و عرض ادب خدمت دوستان محترم و دوست عزیز جناب مرشد
دوست عزیز نکاتی به عرض عالی می رسد.
1- نحوۀ تنظیم سوال و جواب از طرف شما در پستهای اخیرتان خیلی نامنظم است به گونه ای که کاربران شاید متوجه تشخیص جواب شما از جواب دوستان نشوند؛ لذا توصیه می شود از این به بعد این امر را رعایت بفرمائید.

2- در باب نامه حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» عرض می شود این نامه در جواب مرحوم آیت الله غدیری بود نه آیت الله غروی! که ایشان به فتوای امام در رابطه با حکم شطرنج اشکال نمودند و امام جواب دادند، که مبنای این فتوای نیز تغییر موضوع بود نه تغییر حکم و برداشته شدن حرمت، و این قبیل فتاوی اساسا ربطی به نسخ احکام ندارند. دقت بفرمائید.

این هم لینک مربوطه:http://ayatolahghadiri.mihanblog.com/post/71
وجای تعجب است که شما چگونه از این فتوا ضرورت تغییر در احکام را برداشت نمودید؟!!!!

3- اینکه فرمودید: احکام بر دو قسم است:احکام فطری و غیر فطری؟! این تقسیم در تعریف کدام فقیه آمده است؟
اینکه برای احکام فطری مثال به حکم به عدالت و قبح ظلم و نهی از خیانت زدید، عرض می شود:موارد ذکر شده حکم عقل هستند و عقل نیز مستقل در ادراک آنها است و به اصطلاح جزو مستقلات عقلیه هستند و حکم شارع در تائید حکم عقل نیز حکمی ارشادی خواهد بود نه حکم مولوی.
اشکالی که در این تعریف غیر علمی نهفته است این است که تمام احکام شرعی غیر ارشادی را تحت امور غیر فطری قرار می دهد وبطلان این امر ضروری است. در حالی که تمام احکام صادره از شرع مقدس حدود الهی اند که خداوند متعال در مورد آنها فرموده:« تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون؛ [1]اينها حدود و مرزهاى الهى است از آن، تجاوز نكنيد! و هر كس از آن تجاوز كند، ستمگر است».
اما طبق تعریف شما از نسخ باید گفت برخی از احکام که داخل در این حدود هستند قابلیت رفع را دارند و این امری عجیب است.

[1].البقره/229.

morshed;159477 نوشت:
ضرورت نسخ احکام :

فلسفه و ضرورت نسخ عبارت است از تغییر احکام به اقتضای تغییر مصالح و مقتضیات، و بی تردید مصالح و مقتضیات هم ثابت نیست و تغییر آنها به عصر پیامبر اسلام(ص) اختصاص ندارد. بنابراین نسخ امری ساری و جاری است و امروزه هم می توانیم شاهد تغییر احکامی باشیم که شرایط و مقتضیاتش را از دست داده اند.
بطور کلی عوامل ایجاب نسخ عبارت اند از: خلاف عقل و اخلاق بودن یک سنت؛ دوم همراه شدن یکسنت یا عوامل مضّر و شرایط سخت. سوم، از کارآیی افتادن یک سنت بر اثر تغییر شرایط فردی یا اجتماعی .
.

4- اینکه جنابعالی نسخ را بدین صورت تعریف نمودید این تعریف را از کجا اخذ نمودید؟!

در تعریف نسخ تعاریفی گفته شده که تقریبا مضامین آنها قریب به هم می باشد یک تعریف آن چنین است:
نسخ در اصطلاح خاص علما و دانشمندان دينى با الهام از معناى لغوى آن، عبارت است از برداشته شدن حكمى از احكام ثابت دينى در اثر سپرى شدن وقت و مدّت آن، يعنى تغيير يافتن حكم چيزى يا سپرى شدن وقت و دوران آن حكم.(که این تغییر حکم نیز از طرف شارع مقدس است نه فقیه فتامل).
و اين كه در تعريف‏ نسخ‏ اصطلاحى، كلمه «ثابت» آمده، به دليل اين است كه اگر حكم ثابت نباشد و با تغيير موضوع تغيير پيدا كند، نسخ ناميده نمى‏شود، مانند برداشته شدن وجوب روزه ماه رمضان با سپرى شدن ماه رمضان كه آن را نسخ نمى‏نامند زيرا وجوب روزه هميشگى نيست و موضوع آن ماه رمضان است كه با تمام شدن آن، وجوب روزه هم تغيير پيدا مى‏كند و مانند تمام شدن وجوب نماز با تمام شدن وقتش و مانند از بين رفتن مالكيت كسى با مرگ وى كه هيچ يك از اين‏ها نسخ ناميده نمى‏شوند، زيرا در همه اين موارد موضوع حكم از ميان رفته است نه خود حكم و برداشته شدن حكم با تغيير موضوع، نه نسخ ناميده مى‏شود و نه از نظر امكان و وقوع در ميان علما و دانشمندان مورد اختلاف و گفت و گو مى‏باشد.

نسخ‏، تنها در حيطه‏ اختيار رسول خدا- صلّى اللّه عليه و آله- بوده و پس از او و انقطاع وحى، هيچ كس حق «نسخ» نداشته و هرگونه ادعايى از هر كس باشد، مردود وباطل است وبعد از رسول خدا- صلّى اللّه عليه و آله- هيچ حكمى نسخ‏ نگرديده، تغييرى در احكام‏ واقع نشده است.

5- به نظرم بهتر است شما احکامی را که جهت غیر فطری دارند و دغدغه جنابعالی به شمار می روند را فهرست نمائید، بعد جهت غیر فطری بودن آنها را ثابت بفرمائید(نه اینکه تنها برداشت خود را بیان نمائید). و بعد بیان نمائید طبق قواعد و اصولی که درفقه ثابت است می توان در این احکام تجدید نظر کرد.

سلام و عرض ادب (9)

سوال و جواب در رابطه با " ضرورت تغيير احكام"


گلشن

با عرض سلام
در این بخش به قسمتی از متن شما نقدی وارد می کنم وایرادات بعدی در فرصت بعدی.
شما در بخش اول کلامتان فرمودید: نصف کردن حقوق زن در دیه وارث و شهادت و...خاستگاه فطری ندارد و به تفاوت خلقت و شخصیت مرد و زن بر نمی گردد بلکه خاستگاه تاریخی و جغرافیایی دارد و به تفاوت فرهنگی و آداب و رسوم بر می گردد".

در ادامه در ضمن سوالات پرسیده اید: آیا این تفاوتها در حقوق حاکی از تبعیض میان مرد و زن است؟

در بخش 1- به نظر خودتان اشاره کرده اید و آورده اید من معتقدم نصف کردن دیه و ارث ناشی از تبعیضی بوده که قبل از اسلام میان عربها بین زن و مرد وجود داشته .اسلام آمد حتی الامکان جلوی تبعیض را بگیرد و اگر این موارد را هم پذیرفته به لحاظ آن است که از سوی دیگر وظایف دیگری بر عهده مرد گذاشته نظیر نفقه و مهر مزد کار در خانه.
جواب: شما قبل از این که سوال خود را مطرح کنید، اول جواب را داده اید و قضاوت کرده اید که اختلاف در احکام منشا فطری ندارد و به تفاوت در اختلاف در خلقت و شخصیت زن بر نمی گردد بعد پرسیده اید آیا این اختلافها در حقوق حاکی از تبعیض میان مرد و زن است یا نه؟ سپس در قسمت 1 گفته اید: به نظر من اختلاف در احکام زن مرد ناشی از تبعیض دوره جاهلیت بوده واگر اسلام این تبعیض را پذیرفته به خاطر این است که در مقابل حقوقی برای زن قرار داده مثل نفقه و...

حال باید دید: اولا:شما واقعا سوال و استفهام دارید یا می خواهید اشکال کنید یا می خواهید جواب از اشکال را بدهید ثانیا: شما ابتدا می گویید اختلاف احکام ناشی از تبعیض بوده بعدا میگویید: اسلام در مقابل حقوق دیگری برای زن قرار داده. آیا همین حقوق از بین برنده تبعیض نیست؟ آیا با برنامه اسلام تبعیض جاهلی به عدالت تبدیل نشده؟ مثل این که یک نفر کارمند بانک است 100تومان حقوق می گیرد و کارمند دیگری در اداره دیگری با همان مدرک و رتبه 90تومان حقوق می گیرد با 10 تومان سبد کالا آیا به این مورد اصلا می توان تبعیض گفت؟



پاسخ


سخن این است که تبعیض در دوره جاهلی بود و اسلام کوشید، آن را بردارد و یک راهش این بود که تقسیم وظایف کرد؛ به گونه ای که در مجموع عدالت برقرار شد. در هر حال، تمام احکام باید عادلانه باشد و هر کدام که بوی تبعیض بدهد، نه عادلانه است و نه اسلامی.





سلام و عرض ادب (10)

سوال و جواب در رابطه با " ضرورت تغيير احكام"

گلشن :

اگر تفاوت خلقت و شخصیت زن و مرد تاثیری در احکام ندارد پس چرا حکم جهاد از زنها برداشته شده و خانه داری و شوهرداری جهاد زن معرفی شده. و این کار سخت به عهده مرد گذاشته شده؟ آیا این حکم، تبعیضی وبه نفع زن نیست؟

پاسخ:
لزوماً همه تفاوت ها به جهت تفاوت های واقعی و طبیعی و فطری زن و مرد نیست. آیت الله معرفت اصطلاحی به نام نسخ تمهیدی دارد و بر این نظر است که اسلام زمینه برچیدن برخی از تبعیض را ایجاد کرد؛ اما نتوانست آن را به کلی بردارد. یکی از آنها زدن زن است. در شرایط تاریخی عصر نزول، زدن زن موجه بود؛ اما در دوره معاصر هرگز زدن زن توجیهی ندارد.

گلشن :
سوال :
آیا این که خداوند وجوب نماز را از زنها در ایام عادت برداشته اما مردها باید هیشه نماز بخوانند به نفع زن نیست؟ آیا این که در احکام حد زنا بین مرد وزن متاهل و مجرد فرق گذاشته شده دلیل این است که خداوند بین مرد مجرد و متاهل تبعیض قائل شده یا دلیل بر دخالت عوامل دیگری در احکام است؟آیا این که در احکام عبد واماء، حد آنها نصف انسان حر است دلیل بر برتری آنهاست و این که از تخفیف ویژه برخوردارند وحکم تبعیضی وبه نفع آنهاست؟

پاسخ

احکام برده و آزاد به خاطر تفاوت طبیعی و فطری آنان نیست. برده انسان است. آزاد هم انسان است. ریشه تفاوت احکام بردگان و آزادگان تاریخی است. در گذشته تفاوت گذاشتن میان انسان ها توجیه داشت؛ اما امروزه هیچ توجیهی ندارد. اگر اینها فطری بود، باید امروزه هم توجیه داشته باشد.

سلام و عرض ادب (11)

سوال و جواب در رابطه با " ضرورت تغيير احكام"



گلشن :
سوال :

آیا شما درباره همه اینها حکم به تبعیضی و جاهلی بودن می کنید؟ یا این که بگوییم ملاکات احکام شرعیه به دست ما نیست و ما باید متعبد بشویم واز نزد خود دلیل تراشی نکنیم.

پاسخ :
احکام اسلام برای ساختن یک زندگانی انسانی و عادلانه است. ملاک اساسی احکام هم عدالت است. به علاوه ملاکات بسیاری از احکام منصوص است و آن دسته هم که منصوص نیست، به نطر آیت الله معرفت قابل استنباط است.
علاوه بر این شریعت باید توجیه عقلانی داشته باشد. تعبد کورکورانه نسبت به احکام شریعت هیچ ارزشی ندارد و به تعالی انسان هیچ کمکی نمی کند.

گلشن :
سوال :
تفاوت زن و مرد در خلقت آشکار است که این تفاوت اقتضاء می کند احکام آنها هم متفاوت باشد احکام حیض و نفاس و استحاضه و حجاب وجهاد و ...و این که شما نقش تفاوت خلقت و شخصیت زن را در احکام قبول نکنید قابل قبول نیست.

رابعا:پیامبر اسلام( صلی الله علیه وآله) تمام آداب و رسوم جاهلی را که ظالمانه بودزیر پای خود قرار داد ولغو کرد

پاسخ
آیا احکام مربوط به بردگان نیز لغو شده است؟ آیا گروهی از انسان را برده ساختن عادلانه و انسانی است؟ آیا اکنون نیز می توان برده داری کرد؟
واقعیت این است که برخی از احکام تبعیض آمیز در زمان پیامبر اسلام(ص) امکان نسخ نداشت. پیامبر(ص) تنها زمینه نسخ آنها را فراهم کرد؛ چنان که آیت الله معرفت بر همین نظر است.


سلام و عرض ادب (12)

سوال و جواب در رابطه با " ضرورت تغيير احكام"



گلشن :
اثری از احکام جاهلیت در اسلام باقی نمانده حضرت در حجه الوداع فرمودند:ان مآثر الجاهلیه موضوعه غیر السدانه و السقایه" یعنی همه رسوم جاهلیت به جز نگهداری کعبه و سرپرستی زمزم مردود است .اتفاقا در همین خطبه حضرت در باره زنها سفارش کردند"فاتقواالله فی النساء و استوصوا بهن خیرا" حال آیا میتوان گفت این احکام از تبعیضهای جاهلی است؟ اصل خلقت آسمان و زمین و انسان با حق است وپیامبر هم هر چه می گوید وحی الهی است نه از نزد خود وهوای نفس لذا غیر حق در هیچ جای تشریع و تکوین راهی ندارد. آیا می توان گفت رسوم غلط و غیر عادلانه جاهلی جزء احکام شرعی شده؟

پاسخ :
خود پیامبر(ص) هم نتوانست در همان آغاز دعوتش همه حق ها را بگوید. در دوره مکی هرگز شراب را تحریم نکرد و هیچ حدی را قرار نداد و اجرا نکرد.
آیا این بدان معنا نیست که امکان تغییر برخی از باطل ها مثل برده داری در زمان پیامبر(ص) میسور نبود و باید بعد تغییر کند و نسخ شود؟

گلشن :

نکته کلی:تفاوت انسان با سایر حیوانات در روح الهی انسان است که خداوند فرمود "ونفخت فیه من روحی"و این روح مجرد است نه زن است نه مرد واین بدن انسان است که زن و مرد دارد لذا زن و مرد نزد خداوند یکسان هستند "ان اکرمکم عند الله اتقاکم"پس این اختلاف احکام الهی هم در باره زن و مرد به مساله ای غیر از نگاه تبعیض آمیز به زن و مرد بر می گردد.(بر گرفته شده از درس تفسیر آیت الله جوادی)

پاسخ :


اگر روح زن و مرد یکسان است و احکام اسلام ناشی از روح آنان است، نباید تفاوتی میان زن و مرد باشد.
برخی از تفاوت ها به لحاظ جسم است و برخی از تفاوت به لحاظ شرایط تاریخی است.

سلام و عرض ادب (13)

سوال و جواب در رابطه با " ضرورت تغيير احكام"


گلشن :
سوال :
خامسا: شما ادعا کردید: این اختلاف احکام ،خاستگاه فطری ندارد.این ادعای بدون دلیل است.
پاسخ :
همان آیه و نفخت فیه من روحی. نیز آیه فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله.
انسان ها به لحاظ روحی و فطری تفاوت ندارند. این تفاوت ها ناشی از شرایط جسمی و تاریخی است.

گلشن :
سوال :
کاش دلیلی هم ارائه می کردید. اصل بحث فطرت واین که چه امری فطری است و چه امری فطری نیست از بحثهای مهم است آیا میتوان در تک تک احکام ،فطری بودن آنها راثابت کرد؟ .

پاسخ :
آیه معیار به دست داده است. فطری آن است که تبدل پیدا نمی کند و همواره ثابت است. حکم فطری از انسانی به انسان دیگر و از جامعه ای به جامعه دیگر و از عصری به عصر دیگر ثابت است. مثل حسن صداقت و امانت و عدالت و احسان و مانند آنها.

نقل از گلشن :
بله ما می دانیم خداوند علیم و حکیم است و احکام را بر اساس مصالح و مفاسد تشریع کرده و احکامی بر خلاف فطرت و نیاز فطری وضع نکرده است
پاسخ :
مصالح و مفاسد دو نوع است: فطری و غیر فطری. بی نظمی مفسده دارد. اما مقرر کردن حرکت ماشین ها از سمت راست خیابات فطری نیست؛ بلکه قراردادی است. می توان قرارداد کرد که از سمت چپ خیابان حرکت کرد.
نماز خواندن و ارتباط با خدا مصلحت دارد؛ اما عربی خواندن یا عبری خواندن، به جانب کعبه خواندن یا به جانب بیت المقدس خواندن فطری نیست؛ بلکه قراردادی است. می توان مقرر کرد، به زبان عبری و به سوی بیت المقدس نماز خواند؛ چنان که در شریعت یهود چنین بوده است.

morshed;159557 نوشت:
پاسخ : سلام ؛آنچه اشاره رفته است حقوق است نه وظایف ،بله وظایف بنا به شرایط اجتماعی تغییر کرده است ، و این تغییر مستلزم تغییر حقوق است. می توانید شرایط و موقعیت اجتماعی یک زن را در عصر نزول به عنوان یک موجود بی علم و دانش و خانه نشین و غیر اقتصادی برای خودتان تصور کنید و با موقیعیت و شان اجتماعی زن امروز در مقام وزیر دولت و وکیل مجلس و مدیران صنعت و استادان فرهنگ ، هنرمندان و.....مقایسه نمایید

با سلام

بنده سوال کردم آیا وظایفی که در صدراسلام برای مردان و زنان معین شده و شما هم به آن اشاره کردید،اکنون تغییر یافته تابگوییم حقوق آنان نیز باید تغییر کند؟
شما مدعی هستید که تغییر کرده اما در ادامه بجای سخن از این وظایف به اشتباه از تغییر موقعیت و شان اجتماعی سخن می گویید.منظور بنده این بود که آیا وظایفی که خداوند برای زنان و مردان در صدر اسلام مشخص کرده است اکنون همان وظایف روی دوش آنان نیست؟آیا از نظر اسلام اکنون مردان وظیفه تامین نفقه،خوراک و پوشاک زنان را همچون گذشته ندارند؟
شما چند مورد از تغییر وظایف را نام ببرید که در صدر اسلام خداوند بر عهده مردان و زنان گذاشته و اکنون آن وظایف واجب تغییر یافته است؟

خداوند متناسب با وظایفی که بعهده مردان و زنان(بخاطر تفاوتهای جسمی و روحی که میان آنان وجود دارد)قرار داده است حقوقی نیز برای آنان قرار داده است.این وظایف واجب عوض نشده که بخواهیم از تغییر حقوق سخن بگوییم.

آنچه که باعث محدود شدن احکام خواهد شد آنستکه یابایستی محدودیت زمان وموقت بودن آن مورد بررسی قرار گیرد ویامبتنی برنیازهای ذاتی ودرونی انسان نباشد ویا ازخواستگاه محدود واندیشه ای کوچک سرچشمه گرفته باشد که احکام اسلامی فاقد چنین ویژگیهای بوده وقابلیت درنوردیدن اعصار را دارد.

به نام یگانه هستی بخش

در هر حركت اصلاحى و رو به پيش، لازمه تكامل، نسخ برخى آيين‏ نامه‏ها و دستورالعمل‏ها مى‏باشد. زيرا در يك حركت تدريجى وجود مراحل پى‏درپى و تغيير شرايط، لزوم بازنگرى در برنامه‏ها را ضرورى مى‏سازد. البته اين تا موقعى است كه‏ حركت به رشد نهايى و كمال مقصود نرسيده باشد. هرگاه برنامه‏ها تكامل يافت مسأله نسخ نيز منتفى مى‏گردد. لذا نسخ در يك شريعت تا موقعى است كه پيامبر حيات داشته باشد و با فوت وى ديگر جايى براى نسخ در شريعت باقى نمی ماند.[1]


[1] - علوم قرآنى(معرفت)، ص249- 250.
:Gol:
:Gol:

باسلام باتوجه به عدم ادامه بحث توسط دوستان اگر بحث راکافی میدونید جهت جمع بندی اقدام بشه

موضوع قفل شده است