۩ ۩ متن های ادبی و زیبا در مقام معلم ۩ ۩

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
۩ ۩ متن های ادبی و زیبا در مقام معلم ۩ ۩

شرمنده معلم


ورق هاى دفتر من سیاه مى شوند و گیسوان تو سپید
من قد مى کشم تا تو نفس مى کشى...

هر روز
در تو پیامبرى بامن سخن مى گوید
که چشم هایش از بى خوابى سُرخ اند
آه!

در کلاس درس تو
حتى تخته سیاه روسفید شد
من هنوز شرمنده...

چقدر خسته ات کردم...
آورده اند که...

هدیه

شخصى در مدینه، مدرسه اى بنا کرده و به آموزش کودکان مشغول بود. روزى یکى از فرزندان امام حسین علیه السلام به مدرسه وى رفت و آیه شریفه «الحمد لله رب العالمین» را آموخت. وقتى به منزل برگشت، آیه را تلاوت کرد و معلوم شد آن را در مدرسه از معلم آموخته است.

امام حسین علیه السلام هدایاى بسیارى براى معلم فرستاد؛ آن گونه که موجب شگفتى گروهى از یاران آن حضرت شد.

آنها نزد امام آمدند و عرض کردند: آیا آن همه پاداش به معلم رواست که شما در برابر آموزش یک آیه، این همه براى وى فرستاده اید؟ حضرت فرمود: آنچه دادم، چگونه برابرى مى کند با ارزش آنچه او به پسرم آموخته است؟



«سودابه مهیجى»




اگر دستم را به دستان تو نسپارم، در جاده سنگلاخ جهل، به کدام دستاویز
متوسل شوم؟
با تو، هواى سرزمین دانش هرگز ابرى نیست. آفتاب بى دریغ، معلم!

عشق، معلم است و معلم، عشق. خوشا آن که عاشق شود!
بهترین معلم، همان است که در کلاس نگاهش میان ذهن و دل دانش آموز، طواف مى کند.

پایت را همیشه جاى پاى معلم بگذار؛ او راه را اشتباه نمى رود.
کسى که براى معلم خود بهترین شاگرد باشد، روزى براى شاگرد خود بهترین معلم خواهد بود.

معلم بى مهر، جهاد خود را تباه مى کند.
آموزگار خوب، حتى نگاهش را بین شاگردان خود به مساوات تقسیم مى کند.

همه جا مى تواند کلاس درس باشد و همه آدمیان براى یکدیگر، معلم.
آموزگارى که سینه اش لبریز از دانش و حقیقت است، پیراهنش بوسیدنى است.

آموزگار حقیقى، غم هایش را پشت در جا مى گذارد و با لبخند وارد کلاس درس مى شود.
آموزگارم! اگر تو نبودى، کابوس شب هایم به رنگ سؤالاتِ بى جواب بود.

زنگ مدرسه، اذانِ شتافتن به آستان مقدس معلم است.
هر گیاه دانش که سر از خاک برمى آورد، ابتدا به تو سلام مى کند.

هر انسانى که به دنیا مى آید، بارى بر دوش معلمان زمین افزوده مى شود.
آن چه معلم روى تخته سیاه مى نویسد، کمترین چیزى است که از او مى آموزیم.

نهایت آموختن معلم، رفتار اوست.
معلم خوب، ابتدا خوب زندگى کردن را به شاگرد مى آموزد و پس از آن، خوب درس خواندن را.

عاقبت، روزى تخته سیاه ها زبان مى گشایند و خستگى قرن هاى معلم را شهادت مى دهند.
معلم، لقمه هاى دانش را با دستان خویش، در سفره ذهن دانش آموزان مى گذارد.


«سودابه مهیجى»


مکتب عشق


عشق با تو آغاز شد.

کلاس خاطره ها با یاد تو جان گرفت.
تو در سپیدی برگ های دفتر دلمان جریان داری.

تو بودی و کوله باری از مهر؛
ما بودیم و تشنگی در وادی محبّت تو ما بودیم
و خانه های دلمان در آستانه چلچراغی از مهربانی ات.

بر لبت باران نور بود و دل ما کویر تاریکی؛
قطره قطره بر سطح ترک خورده زمین دلمان باریدی
و علم در ما جوانه زد.

نگاهت، مکتب عشق بود و ما مکتب نشین چشم هایت بودیم.

ما دست در دست تو نهادیم تا راه پرپیچ و خم زندگی
را با تو گام برداریم.

دل به دل ما سپردی و گرمای وجودت را در سرمای تمام فرازها و نشیب ها همراهمان کردی تا در یخ بندان جهالت، در جا نزنیم.

چراغ دانشی که در دست ماست،
روشنایی از تو دارد، معلّم!


یاسر بدیعی

حدیث عشق



معلم عزیر! آن زمان که پای درست می نشستم و تو الفبای عشق
را به من می آموختی،
دلم از گوهر کلمات خالی بود؛

تو مرا سرشار از واژه های روشن می کردی.
سال هاست که از آن لحظه های شیرین می گذرد،
ولی هنوز یاد و نامت در دلم زنده است.

آن زمان ها برایم از دانایی می گفتی و محبت را به من می آموختی.
من در سایه سار وجودت پیش می رفتم و قدم از قدم برمی داشتم، تو بودی که دست مرا گرفتی تا در پرتگاه و لغزش گاه های زندگی نیفتم.

من امروز به احترام نامت قیام می کنم و در زلال کلماتت رها می شوم و حدیث زندگی را با تو مرور می کنم.

می خواهم به آسمان بال بگشایم و نامت را بر صحیفه آبی اش
حک کنم.


فاطمه محمدی

باغبان


باغچه کوچکت همیشه بهاری! کلماتی که بر تخته سیاه می نویسی، ابرهای بهاری اند که باران را به تشنگی گلبرگ ها مهمان می کنند.

همه اتفاقهای تو به گل سرخ می رسند.
پنجره های کلاست را با پروانه ها فرش کرده ای و دیوارهای کلاست را با بوسه شاپرک ها، کاغذدیواری.

نیمکت های کلاس، مثل کلام تو هیچ گاه بوی کهنگی نمی گیرند. کلاست باغچه ای از گل های همیشه بهار است که عطر زندگی را از جانت می آکنند.

نفس هایت رسولان روشنی اند. کلمات تو ساده ترین شکل ترجمه خورشید است ؛ وقتی بر روی مستطیل جامانده بر دل دیوار می نویسی و نور را نقاشی می کنی. گرد گچ های سفید که بر شانه هایت می نشیند، انگار با لبخندی مهربان، دماوند در مقابلمان ایستاده است؛ با همان سربلندی همیشگی.

اگر کسی چروک های پیشانی ات را دنبال کند، به رنج باغبانی می رسد که سال هاست گل هایش را از بیم خزان، به بهارهای در راه سپرده است، باغبانی که هر صبح، با لبخندی بی پایان، بهار را به باغش دعوت می کند.
همه جاده هایی که تو نشان می دهی، به «خرد و روشنی» می رسند. صدای گام هایت، زمزمه محبتی است که پیام آور دنیایی از مهربانی است.
صدایت، قاصدک هایی اند که خبر از آینده ای روشن، از روزهای نیامده برایمان می آورند.

همیشه خستگی هایت را پشت لبخندهای ما گم می کنی؛ لبخندهایی که بوی افتخار و غرور و سربلندی می دهند، لبخندهایی که بوی امید می دهند، لبخندهایی که بوی بالندگی می دهند.

ما ماهیان قرمز کوچکی هستیم که غیر از آب ندیدیم و از هم می پرسیم آب را و تو رودی هستی که به اقیانوس های دور، پیوندمان می دهی و آب را برایمان بخش می کنی.

تو ابری؛ جان تشنه کویری ما را از باران دانش سیراب می کنی.
تو چشمه ای هستی که زلالی را در زیر سایه درخت دانایی، به ما تعارف می کنی. تو به ما یاد می دهی تا مثل همه پرنده ها پرواز کنیم و یادمان می دهی که خویش را به خداوند برسانیم؛ مثل تمام آه هایی که از دل های سوخته می آید.

وقتی که مثل همیشه آرام آرام شروع می کنی به صحبت کردن، انگار قناری های مست، دارند بهار را آواز می کنند! دست های گرمت را می فشاریم که گرم ترین دست دوستی هاست.
آب حیات، همین کلماتی اند که تو به ما می آموزی، بی آنکه چشم طمعی داشته باشی؛ تنها لبخند ما کافیست. کلماتی که تو می آموزی، هیچ گاه فراموش نخواهیم کرد.

ما درس چگونه زندگی کردن را از تو آموخته ایم و تمام دار و ندارمان، کوله باریست از آموخته های تو که سال ها پیش از مسافر شدن، در دست هایمان نهادی تا سربلند به مقصد برسیم.

همیشه دلگرممان کردی تا جاده های پرپیچ و خم زندگی را با امیدواری طی کنیم.
حالا که باغچه زیبایت به بار نشسته، بخند؛ بخند مثل همیشه، تا ما همه خستگی راه را فراموش کنیم.

بخند، زیبا بخند!

بهار جاودانه گل هایی که تو پرورش دادی مبارک باغبان؛

خسته نباشی!


عباس محمدی

نفس پیامبرانه



اردیبهشت، با نفس های پیامبرانه ات جوانه می زند و تو می آیی تا خورشید آگاهی را در قلب های حاصلخیز فرزندان سرزمینت بکاری.

دستان سپیدت بر پیکر تخته سیاه، نور می پاشد و الفبای روشنی، در اذهان تاریکمان حک می شود.

وارد که می شوی، چشم های شوقمان چون پنجره هایی آفتابی، به سویت گشوده می شوند.

می آیی و عطر حضورت فضای کلاس را پر می کند. ای رازدار دل های کوچک و معصوم و سنگ صبور غم های پروانه ها! تو آمده ای تا روح حقیقت را پاسداری کنی و از چهره جاهل زمین، گرد و غبار این همه ندانستن را بزدایی.

آمده ای تا نهال های سبز را باد هرزه گرد پاییز، به داس زردش نچیند.
لب که به سخن می گشایی، صدها پرنده سپید بال در آسمان معرفت به پرواز می آیند و من لبریز این همه آبی، پریدن را تجربه می کنم.

نگاهم که می کنی، تار و پود جانم لبخند می زند. دست هایت، ریشه های کنجکاوی ام را محکم می کند و صدای فرشته سانت، سایه غول های نادانی را از کوچه های جانم می تاراند.

ای آسمانی زمینی رخسار! اینگونه که عاشقانه به رویشمان کمر بسته ای، دیر نیست که از هر گوشه این خاک، صنوبرانی سربلند، با انگشتان سبزشان، گیسوان خورشید دانش و فن آوری را شانه بزنند و ستاره های فروزان پژوهش، از چشمان آگاه همین نوباوه گان بزرگ اندیشه، روشنی بخش رصد خانه های تاریک جهان گردد.

تو را چه نامم ای عصاره مهربانی و ایثار و عشق؟ از شیره جانت می نوشانی و رگ های کبودمان را از خون کاوش و تفکر می انباری، تا نفس های زندگی مان، با نبض آینه ها هماهنگ شود.

دوستت داریم. می ستاییمت و خاطر خستگی ناپذیرت را به واحه های خرم ایمان و عشق می سپاریم.

معصومه داودآبادی

ای معلم چون کنم تعریف تو؟
چون خدا مشکل بود توصیف تو
..........
معلم کلاس اول = آقای سلیمانی:Gol:
معلم کلاس دوم = آقای اقلیمی:Gol:
معلم کلاس سوم = آقای ارجمند:Gol:
معلم کلاس چهارم = آقای برزگر:Gol:
معلم کلاس پنجم = آقای مرتضوی:Gol:


اوراق زرین تاریخ تربیت سیمای درخشان مربیان نام آوری چون ابراهیم ، موسی ، عیسی و محمد (ص) ، علی (ع) و فاطمه (س) و زینب (س) را بر خود نقش ابدی زده است آنان که با پیکار مقدس خویش حماسه های شکوهمند و جاوید در سازندگی انسان متعهد به وجود آوردند و با تزکیه و تعلم کاخ بلند پایه ی علم و فضیلت را بنا نهاده و پرچم توحید رابرافراشتند و امروز شما عزیز گرامی ادامه ی این نهضت عظیم را بر عهده گرفته ای.
ضمن بزرگداشت خاطره استاد مطهری و گرامیداشت روز معلم



آموزگارم ، تو باغبانی
می پرورانی بذروجودم ، با مهربانی
با درسهایت دیو جهالت از من گریزد
اندرزهایت ، بهر وجودم ، شد پاسبانی
من غرقه بودم در بحر غفلت
دستم گرفتی ای ناجی من،
من همچو قایق ، تو بادبانی
بر خوان ِ دانش من میهمانم
تو ای معلم ، خود میزبانی
کار تو باشد، ارشاد انسان
همکار ِ خوب ِ پیغمبرانی
.

[="Arial"][="Indigo"]



ای معلم تو را سپاس : ای آغاز بی پایان ، ای وجود بی کران ،
تو را سپاس .ای والا مقام ،ای فراتر از کلام، تورا سپاس. ای که
همچون باران بر کویر خشک اندیشه ام باریدی سپاست می گویم،
تو را به اندازه تمام مهربانی هایت سپاس می گویم .
ای نجات بخش آدمیان از ظلمت جهل و نادانی،
ای لبخندت امید زندگی و غضبت مانع گمراهی تو را سپاس می گویم .
این تویی که با دستان پر عطوفتت گلهای علم و ایمان را در گلستان وجود
می پرورانی و شهد شیرین دانش را به کام تشنگان می ریزی.
پس تو را ای معلم به وسعت نامت سپاس می گویم . همان نامی که چهار حرف بیشتر ندارد ، اما کشیدن هر حرف وصدایش زمانی به وسعت تاریخ نیاز دارد.

[/]

[=Times New Roman]:Gol:تعظیم علم، تعظیم خداوند است.
[=Times New Roman][=Times New Roman]:Gol:عالم و جاهل هر دو علم را کم می شمارند، اولی برای جُستن دومی برای جَستن.
[=Times New Roman][=Times New Roman]:Gol:مردم، از عالِمی که گرسنه علم است، سیر نمی­شوند.
[=Times New Roman][=Times New Roman]:Gol:هر کس خودش را بی ­نیاز ازعلم ببیند، رزق دانشش قطع می­گردد.
[=Times New Roman][=Times New Roman]:Gol:به آن که نمی­ خواهد، علمی نیاموز، زیرا هم علم را ضایع کردی، هم خود را و هم او را و هم طالب علم را.
[=Times New Roman][=Times New Roman]:Gol:براي عالم ماندن بايد مدام آموخت.
[=Times New Roman][=Times New Roman]:Gol:مخاطب را عالم­تر از خودت بدان تا درست بگويي، او را جاهل­تر از خودت بدان تا سخت نگويي.
[=Times New Roman][=Times New Roman]:Gol:جاهل، دیروزِ عالم است و عالم، فردایِ جاهل. انتظار این است که دیروز، بهتر از فردا درک شود.
[=Times New Roman][=Times New Roman]:Gol:جادوی هر قرنی، علم قرن بعدی است!
[=Times New Roman]

آدمها مثل كتاب هستند: بعضی کم حجم و پر مغز و بعضی پر حجم و کم مغز
آدمها مثل كتاب هستند: بعضی پر از حاشیه های بی نوشته اند و بعضی اصلا وقتی برای حاشیه ندارند.
آدمها مثل كتاب هستند: بعضی سبک و کوتاهند و بعضی سنگین و بلند.
آدمها مثل كتاب هستند: بعضی برای یکبار معاشرت هم زیاد هستند و بعضی برای هزار معاشرت باز هم تازه اند!
آدمها مثل كتاب هستند: بعضی بزودی فراموش می شوند و بعضی در طول قرنها می مانند.
آدمها مثل كتاب هستند: بعضی تنها می خندانند و بعضی تنها می گریانند! کمند آنها که به تفکر وا می دارند.
آدمها مثل كتاب هستند: بعضی رایگان دانش خود را در اختیار می گذارند و بعضی پول کلان می طلبند.
آدمها مثل كتاب هستند: بعضی ترجمه اندیشه دیگرانند و بعضی خود مولِّد اندیشه اند!
آدمها مثل كتاب هستند: بعضی سالیان سال خاک می خوردند و بعضی خیلی زود معروف می شوند.
آدمها مثل كتاب هستند: بعضی بی نام و پر محتوایند و بعضی پر نام و بی محتوایند.
آدمها مثل كتاب هستند: بعضی گلاسه و با کلاسند و بعضی کاهی و خاکی اند.
آدمها مثل كتاب هستند: بعضی برای فهمشان کافی چند دقیقه ای آنها را ورق بزنی و بعضی را باید بارها بخوانی!
آدمها مثل كتاب هستند: بعضی امثالشان زیاد است و پر تیراژند و بعضی محدود و نایابند.
آدمها مثل كتاب هستند: بعضی خود، خودشان را تبلیغ می کنند و بعضی دیگران اینکار را می کند.
آدمها مثل كتاب هستند: مخاطب بعضی همیشه سطحی است و مخاطب بعضی همیشه عمیق است.
آدمها مثل كتاب هستند: قیمتهایی که روی خود می گذارند هیچ وقت واقعی نیست.
آدمها مثل کتاب هستند: تا هنوز فاش نشده اند جذابند!

[=Droid Naskh Regular]هدف یک معلم رسم تصویری از آینده برای دانش آموز نیست
[=Droid Naskh Regular]بلکه راهی را نشان خواهد داد
[=Droid Naskh Regular]که دانش آموز توانایی رسم تصویر آینده خود را داشته باشد
[=Droid Naskh Regular]روز معلم مبارک

[=Microsoft Sans Serif][=Microsoft Sans Serif][=book antiqua]
[=book antiqua]
به او بگویید دوستش دارم

به او که قلبش به وسعت دریایست

که قایق کوچک من در آن غرق شده.

[=book antiqua]به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین

نور و شعر و ترانه برد.

[=book antiqua]وچشم هایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کرد.
[=book antiqua]
[=book antiqua]معلم عزیزم دوستت دارم!
[=book antiqua]


[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
معلم عزیز :
[=microsoft sans serif]
دستان بهار آورت در غربت باغ ،

بذر رویش می افشاند

و دل غنچه ها را به شادی پیوند می زند .

ای قاصد سبز بهار

[=microsoft sans serif]روزت مبارک و روزگارت شادمان باد

[=microsoft sans serif]

[=book antiqua]

معلم كيمياي جسم و جان است
مــعلم رهنماي گمرهان است

شـده حك بر فراز قله ي عشق
معلم وارث پيغــــمبران است

دستان‌تان را بوسه می‌زنیم

روزتان مبارک



معلم را بخش کردم اولش محبت آخرش محبت .
خدا تو را می خواست و انتخاب حق خدا بود . دانای عشق روزت مبارک . . .

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]
نام تو،پایان جهل

[=microsoft sans serif]چه آغاز «مهر» و چه پایان «جهل»، چه روزهای کوچه های
مدرسه را دویدن و چه شب های تکلیف و تردید،
هیچ لحظه ای تو را نمی تواند آن گونه که هستی بنامد.

[=microsoft sans serif]تو در همه ثانیه های روزگار نشسته ای؛ با قلمی در دست و کتابی
در دل و فانوسی در نگاه... تو در همه جا نگرانی و سرک می کشی
و گرد و غبار ندانستن را هر لحظه از پیرهن کائنات می تکانی.
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]هر جا کتابی گشوده شده است، هر جا اندیشه ای در رواج است
هر جا کلامی متولد می شود و راه روشنگری در پیش
می گیرد، پای تو در میان است.

[=microsoft sans serif]هر کس و هر چیز در هر جا که با ظلمت جهل به ستیز برخیزد
به هیأت تو درمی آید. حتی درختان که شکوفه می دهند
و به کائنات، درس بارور شدن می آموزند.
[=microsoft sans serif]
حتی خورشید که ظلمت شب را درمی نوردد
و امید را تلقین می کند.


[=microsoft sans serif]



[=book antiqua]

ای معلم تو را سپاس
ای آغاز بی پایان
[=book antiqua][=book antiqua]، ای وجود بی کران

تو را سپاس ای والا مقام ، ای فراتر از کلام،
تورا سپاس ای که همچون باران بر کویر
خشک اندیشه ام باریدی

[=book antiqua]
[=book antiqua][=book antiqua]روزت مبارک


سلامت گفتم پیامم دادی، پیامت چراغ راه زندگی‌ام شد و مرا
به سرزمین نور و آگاهی هدایت کردی‌.‌ای آینیه تمام نمای عشق و محبت و ایثار، هر روزت مبارک باد...

[=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]

معلّم مهربان من

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]معلّم مهربان من! صدف سینه تو پر از مرواریدهای عشق است
و نگاه من آینه ای در مقابل چشمان تو، تا انعکاس گوهر
وجودت را در همه ابعاد وجودم حس کنم.

[=microsoft sans serif]من مژگانم را با نوازِش تصویر تو بر هم می نهم تا همیشه
به یاد داشته باشم که الفبای زندگی و درسِ عاشقی را از تو آموخته ام.
[=microsoft sans serif]

ای معلّم مهربان، شمع وجود تو می سوزد تا سیاهی جهالت من نورافشان شود
در آسمان وجودت جز ستاره محبّت و در سپهر
رخسارتجز ماه شکیبایی نمی درخشد

[=microsoft sans serif]و من در گستره مهر و عطوفت تو و در سایه سار علم تو آرام
می گیرم و یاد و خاطره ات تا همیشه در خاطرم جاودانه می ماند.




[=Microsoft Sans Serif]

[=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]

[=Microsoft Sans Serif][=microsoft sans serif]
همه برایم دست تکان دادند،
امّا کم بودند دستانی که تکانم دادند

به حرمت تأثیری که بر همه ی
فرزندان سرزمینت داشته و داری،

[=microsoft sans serif]هفته ات از امروز تا همیشه مبارک باد[=microsoft sans serif]

با نام و یاد خداوند متعال
باعرض سلام و ادب

عارفان علـم عاشـق مي شوندبهـترين مردم معلـم مي شـوندعشق با دانش متمم مي شودهر که عاشق شد معلم مي شودروز معلم مبارک باد
دبیر عزیزم یاد تو همیشه در ذهنم عشق تو در قلبم و عطر مهربانت همیشه در وجودم جاری است. روزت مبارک بی انصافیست که تو را به شمع تشبیه کنم زیرا شمع را می سازند تا بسوزد
اما تو می سوزی تا بسازی، با سپاس و عرض تبریک فراوان معلم را بخش کردم اولش محبت آخرش محبت. خدا تو را می خواست و انتخاب حق خدا بود. دانای عشق روزت مبارک

ای معلم تو را سپاس : ای آغاز بی پایان ، ای وجود بی کران ، تو را سپاس .ای والا مقام ،ای فراتر از کلام، تورا سپاس. ای که همچون باران بر کویر خشک اندیشه ام باریدیسپاست می گویم، تو را به اندازه تمام مهربانی هایت سپاس می گویم . ای نجات بخشآدمیان از ظلمت جهل و نادانی،ای لبخندت امید زندگی و غضبت مانع گمراهی تو را سپاسمی گویم . این تویی که با دستان پر عطوفتت گلهای علم و ایمان را در گلستان وجود میپرورانی و شهد شیرین دانش را به کام تشنگان می ریزی. پس تو را ای معلم به وسعتنامت سپاس می گویم . همان نامی که چهار حرف بیشتر ندارد ، اما کشیدن هر حرف وصدایش زمانی به وسعت تاریخ نیاز دارد.

معلمین عزیزم ، با سلامی گرم و آرزوی توفیق الهی ، نمی دانم با چه زبانی از زحمات بیدریغ و تلاشهای شبانه روزی شما عزیزان تشکر و قدردانی کنم . فقط می توانم شما رادعا کنم و از خداوند متعال طلب سلامتی و شادابی و طول عمر با عزت و عظمت برای شماو خانواده محترمتان داشته باشم و برای آنهایی که از دنیا رفته اند طلب رحمت و مغفرتنمایم . معلمی شغل نیست بلکه عشق است.\\\" روز معلم بر همه شما عزیزان مبارک باد \\\".

بهتر از هزار روز سخت کوشی و مطالعه

یک روز بودن با یک معلم بزرگ است

معلم ، روزت مبارک

من هم این روز رو خدمت تمامی دلسوزان عرصه علم و دانش تبریک عرض می کنم
منبع:http://www.beytoote.com/
باتشکرفراوان

[=impact]ی معلّم مهربان، شمع عاشقانه وجود تو می سوزد تا سیاهی جهالت من نورافشان شود
در آسمان وجودت جز ستاره محبّت و در سپهر
رخسارتجز ماه شکیبایی نمی درخشد

موضوع قفل شده است