جمع بندی حیوانات مسخ شده

تب‌های اولیه

27 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حیوانات مسخ شده

درود

بنده در حال مطالعه یک سری منابع اسلامی بودم که به این مطلب برخوردم، در کتاب نصایح و سخنان چهارده معصوم (ع) و هزار و یک سخن نوشته آیت الله مشکینی.

على (عليه السلام) فرمايد: از پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) پرسيدم:[indent] حيوانات مسخ شده كدامند؟ فرمود: سيزده تا: فيل، خرس، خوك، ميمون، مارماهى، سوسمار، شب پره (يا پرستو)، كرم سياه آبى، عقرب، عنكبوت، خرگوش، سهيل و زهره (نام دو حيوان دريايى است).

پرسيدند: علت مسخ اينها چه بوده؟ فرمود:

فيل: مردى لوطى (اهل لواط) بود.
خوك: عده‏اى نصرانى بودند كه از خدا خواستند غذاى آسمانى بر آنها بفرستد و با اين كه خواسته‏شان عملى شد بر كفر خود افزودند.
ميمون: كسانى بودند كه روز شنبه بر خلاف دستور دينشان ماهى گرفتند.
مارماهى: مرد ديوثى بود كه همسرش را در اختيار مردم مى‏گذاشت.
سوسمار: باديه نشينى بود كه، سر راه بر حاجيان مى‏گرفت و اموالشان را مى‏ربود.
شب پره: دزدى بود كه، خرماهاى مردم را از سر درختان سرقت مى‏كرد.
كرم سياه: سخن چينى بود كه، ميان دوستان جدايى مى‏انداخت.
عقرب: مرد بدزبانى بود كه هيچكس از نيش زبانش آسوده نبود.
عنكبوت: زنى بود خيانتكار به شوهر.
خرگوش: زنى بود كه غسل حيض و غيره نمى‏كرد.
سهيل: گمركچى‏يى بود در يمن.
زهره: زنى نصرانى بود، و اين زن همان است كه هاروت و ماروت را فريفت.

[/indent]حالا از اینکه به یهودی ها و مسیحی ها فحاشی شده بگذریم، آیا این حدیث صحت داره؟ آیا واقعا پیامبر چنین حرفی زده؟

ممنون.

کارشناس بحث : صدیقین

[="Teal"]

وایسلی گوجا;259947 نوشت:
آیا این حدیث صحت داره؟ آیا واقعا پیامبر چنین حرفی زده؟

سلام
خب چرا ادرس حدیث رو ننوشتی!
حتما تو اون کتابی که اسمش رو نوشتی تو پاورقیش آدرس رو نوشته! اگر زحمت نیست آدرس رو هم ذکر کن تا بررسی کنیم!
اما توضیح متن حدیث به عهده کارشناسا![/]

وایسلی گوجا;259947 نوشت:
بنده در حال مطالعه یک سری منابع اسلامی بودم که به این مطلب برخوردم، در کتاب نصایح و سخنان چهارده معصوم (ع) و هزار و یک سخن نوشته آیت الله مشکینی
سلام به همه دوستان
در فضل و علم و تبحر آیة الله مشکینی تردیدی نیست. کتاب نصایح آیة الله مشکینی اگر چه در نوع خودش جالب و خواندنی است اما از منابع دست اول یا مهم اسلامی محسوب نمی شود. نام کتاب نصایح است و برخی پندها و موعظه های معصومین و بعضا غیر معصومین در آن گردآوری شده است و برای این کار هم از کتاب های مختلف روایی و ... استفاده شده است. خداوند ایشان را غریق رحمت خود فرماید.

وایسلی گوجا;259947 نوشت:
على (عليه السلام) فرمايد: از پيغمبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) پرسيدم:[indent] حيوانات مسخ شده كدامند؟ فرمود: سيزده تا: فيل، خرس، خوك، ميمون، مارماهى، سوسمار، شب پره (يا پرستو)، كرم سياه آبى، عقرب، عنكبوت، خرگوش، سهيل و زهره (نام دو حيوان دريايى است).
پرسيدند: علت مسخ اينها چه بوده؟ فرمود:
فيل: مردى لوطى (اهل لواط) بود.
خوك: عده‏اى نصرانى بودند كه از خدا خواستند غذاى آسمانى بر آنها بفرستد و با اين كه خواسته‏شان عملى شد بر كفر خود افزودند.
ميمون: كسانى بودند كه روز شنبه بر خلاف دستور دينشان ماهى گرفتند.
مارماهى: مرد ديوثى بود كه همسرش را در اختيار مردم مى‏گذاشت.
سوسمار: باديه نشينى بود كه، سر راه بر حاجيان مى‏گرفت و اموالشان را مى‏ربود.
شب پره: دزدى بود كه، خرماهاى مردم را از سر درختان سرقت مى‏كرد.
كرم سياه: سخن چينى بود كه، ميان دوستان جدايى مى‏انداخت.
عقرب: مرد بدزبانى بود كه هيچكس از نيش زبانش آسوده نبود.
عنكبوت: زنى بود خيانتكار به شوهر.
خرگوش: زنى بود كه غسل حيض و غيره نمى‏كرد.
سهيل: گمركچى‏يى بود در يمن.
زهره: زنى نصرانى بود، و اين زن همان است كه هاروت و ماروت را فريفت.
[/indent]حالا از اینکه به یهودی ها و مسیحی ها فحاشی شده بگذریم، آیا این حدیث صحت داره؟ آیا واقعا پیامبر چنین حرفی زده؟
در کتاب نصایح که این روایت از آنجا نقل شده، توضیحی در ادامه نقل حدیث آمده که معنای حدیث را روشن می کند؛ بنده متن روایت و توضیح آن را نقل می کنم:

على- عليه السّلام- فرمايد: از پيغمبر- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- پرسيدم: حيوانات مسخ شده كدامند؟ فرمود: سيزده تا: فيل، خرس، خوك، ميمون، مارماهى، سوسمار، شب‏پره (يا پرستو)، كرم سياه آبى، عقرب، عنكبوت، خرگوش، سهيل و زهره (نام دو حيوان دريايى است).
پرسيدند: علت مسخ اينها چه بوده؟
فرمود: فيل: مردى لوطى (اهل لواط) بود.
خرس: مرد مأبونى بود كه مردها را به خود مى‏خواند.
خوك: عده ‏اى نصرانى بودند كه از خدا خواستند غذاى آسمانى بر آنها بفرستد و با اين كه خواسته‏ شان عملى شد بر كفر خود افزودند.
ميمون: كسانى بودند كه روز شنبه بر خلاف دستور دينشان ماهى گرفتند.
مارماهى: مرد ديوثى بود كه همسرش را در اختيار مردم مى‏ گذاشت.
سوسمار: باديه نشينى بود كه، سر راه بر حاجيان مى‏گرفت و اموالشان را مى‏ ربود.
شب‏پره: دزدى بود كه خرماهاى مردم را از سر درختان سرقت مى‏ كرد.
كرم سياه: سخن‏ چينى بود كه، ميان دوستان جدايى مى‏ انداخت.
عقرب: مرد بدزبانى بود كه هيچكس از نيش زبانش آسوده نبود.
عنكبوت: زنى بود خيانتكار به شوهر.
خرگوش: زنى بود كه غسل حيض و غيره نمى‏ كرد.
سهيل: گمرك چینى بود در يمن.
زهره: زنى نصرانى بود، و اين زن همان است كه هاروت و ماروت را فريفت.

استاد مشکینی در ادامه این روایت می نویسد:
مرحوم شيخ صدوق فرمود: انسان هايى كه مسخ مى‏ شوند بيش از سه روز زنده نمى‏ مانند و تناسل هم نمى‏ كنند. حيواناتى كه اينک مسخ شده ناميم به طور مجاز اين نام بر آنها نهاده‏ اند چون مسخ شده‏ ها به اين شكل بوده‏ اند، اما اين كه گوشت اينها حرام است براى همان شباهت به مسوخ است، خدا خواسته از اين گوشت ها استفاده نكنند تا عذاب الهى در نظرشان بزرگ جلوه كند. (نصايح، ص 339)

فکر نمی کنم با این توضیحی که استاد مشکینی در ادامه مطلب آورده اند، چندان نیازی به توضیح باشد.

همان طور که آیة الله مشکینی نقل نموده اند، شیخ صدوق در خصال بعد از نقل روایت می نویسد:
مسخ‏ شده‏ ها بيش از سه روز نماندند و مردند و نسلی از آنها باقی نماند. اين حيواناتى كه اكنون مسوخ ناميده مى‏ شوند [مثل میمون و خوک و ...]، نام مستعار و مجازى براى آنهاست و آنها به شكل مسخ‏ شده‏ هايى هستند كه خداوند گروهى را به سبب معصيت به آن شكل مسخ نموده و نعمت‏هايى را كه داشتند تغيير داد لذا خداوند خوردن گوشت این حیوانات را حرام كرد تا از آنها استفاده نشود و عقوبت آن گنهکاران مسخ شده در نظر مردم كوچک شمرده نشود. (الخصال، ج‏2، ص 49)

نتیجه اینکه:
انسان هایی در گذشته گناهانی انجام دادند و خدای متعال بنا براین روایات (که حالا فرض کنیم از نظر سندی هم درست باشد)، آنها را به عقوبت تکرار گناهانشان مسخ نمود و به شکل حیواناتی که نام برده شده درآورد. این افراد مسخ شده سه روز بیشتر زنده نمی ماندند و از بین می رفتند و فرزندی از آنها زاده نمی شد و نسلی نداشتند. به طور طبیعی مردمی که احیانا گناهان و آلودگی های آنها را می دیدند و احیانا از دست آنان آزار دیده بودند، عاقبت آنها و مسخ شدنشان را هم می دیدند، لذا خداوند گوشت حیواناتی که آنها به شکلشان درآمده بودند را حرام اعلام نمود تا بزرگی این مجازات در اذهان عمومی شکسته نشود و مایه عبرت بینندگان شود و هرگز به آن گناهان و آلودگی ها رو نیاورند!

مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار بابی آورده با عنوان «أنواع المسوخ و أحكامها و علل مسخها» و این روایت به همراه روایات مشابه دیگر را در ذیل آن نقل نموده است. (بحارالانوار، ج62، ص220)

وایسلی گوجا;259947 نوشت:
حالا از اینکه به یهودی ها و مسیحی ها فحاشی شده بگذریم
متن روایت را نقل می کنم، ببینیم آیا مطابق ادعای جناب «وایسلی گوجا» در متن روایت به یهودیان و مسیحیان فحاشی شده یا نه!

قسمتی از متن روایت که ناظر به یهودیان و مسیحیان است چنین است:

«خوك: عده ‏اى نصرانى بودند كه از خدا خواستند غذاى آسمانى بر آنها بفرستد و با اين كه خواسته‏ شان عملى شد بر كفر خود افزودند.
ميمون: كسانى بودند كه روز شنبه بر خلاف دستور دينشان ماهى گرفتند.
زهره*: زنى نصرانى بود، و اين زن همان است كه هاروت و ماروت را فريفت. [البته ترجمه دقیق تر، مطابق متن روایت بحار الأنوار (ج‏62 ، ص22) چنین است: زهره زنی بود که او را ناهید می نامیدند و او کسی بود که مردم درباره او می گفتند: هاروت و ماروت به واسطه او فریفته شدند!]» (نصايح، ص 339)

همان طور که متن روایت (که در پست قبل، متن کامل آن را ذکر نمودم) تصریح شده که از میان سیزده مورد افراد مسخ شده، سه موردش مربوط به گناه کارانی است که یهودی یا مسیحی بودنده اند.

اولی مربوط به عده ای از افراد مسیحی مذهب بود که آیت و نشانه روشنی از حق تعالی درخواست نمودند و خواسته شان اجابت شد و آیات الهی را به روشنی دیدند اما پس از آن باز کفر ورزیدند و خدا و آیاتش را به نحوی انکار نمودند. خدای متعال هم این افراد را به مجازات کفرشان مسخ نمود و به شکل خوک درآورد.

دومی مربوط به عده ای از یهودیانی بود که از دستور خداوند مبنی بر عدم ماهی گیری در روز شنبه سرپیچی کردند و به خاطر این گناهشان به صورت بوزینه مسخ شدند که داستانشان هم در قرآن آمده:

وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئينَ (بقره/65)
به طور قطع از حال كسانى از شما، كه در روز شنبه نافرمانى و گناه كردند، آگاه شده ‏ايد! ما به آنها گفتيم: «به صورت بوزينه‏ هايى طردشده درآييد!»

خلاصه این ماجرا چنين بود: خداوند به يهود دستور داده بود، روز شنبه را تعطيل كنند. گروهى از آنان كه در كنار دريا مى‏ زيستند به عنوان آزمايش دستور يافتند در روز شنبه از دریا ماهى نگيرند، ولى از قضا روزهاى شنبه كه مى‏ شد، ماهيان فراوانى در آنجا جمع می شد. آنها به فكر حيله‏ گرى افتادند و با كلاه شرعى روز شنبه از آب ماهى گرفتند، به این صورت که در كنار دريا حوضچه‏ هايى ترتيب دادند و راه آن را به دريا گشودند. روزهاى شنبه راه حوضچه‏ ها را باز مى‏ كردند و ماهيان‏ فراوان همراه آب وارد آنها مى‏ شدند، اما به هنگام غروب كه مى‏ خواستند به دريا بازگردند، راهشان را محكم مى‏ بستند، سپس روز يكشنبه شروع به صيد آنها مى‏ كردند و مى‏ گفتند خداوند به ما دستور داده است صيد ماهى نكنيد، ما هم صيد نكرده‏ ايم بلكه تنها آنها را در حوضچه‏ ها محاصره نموده‏ ايم‏! و البته می دانستند که دارند با کلاه شرعی باطل، از فرمان الهی سرپیچی می کنند. خداوند نیز آنان را به جرم اين نافرمانى مجازات كرد و چهره‏ شان را از صورت انسان به میمون مسخ نمود. (تفسير نمونه، ج‏1، ص 297 و ج‏6، ص422)

مورد سوم هم مربوط به زنی مسیحی بود که برخی مردم درباره او گفتند: هاروت و ماروت به واسطه او فریفته شدند! (اصل داستانِ هاروت و ماورت در آیه 102 سوره مبارکه بقره آمده است که دوستان مراجعه بفرمایند؛ البته درباره این زن و فریب او، در آن آیه چیزی ذکر نشده است).

به هر حال، در این سه مورد نامبرده، تنها به گروه هایی مشخص که گناهانی مشخص انجام داده بودند، اشاره و عقوبت آنها بیان شده است و هیچ گونه تعمیم و شمولی نسبت به سایر مسیحیان و یهودیان ندارد و روشن است که بیان سرگذشت عده ای گناهکار و عقوبت آنها، هیچ ارتباطی با فحاشی به یهودیان و مسیحیان ندارد (مطلب روشن است و نیاز به توضیح بیشتر ندارد).

-----------------------------------
* شیخ صدوق در «علل الشرائع» درباره «الزهرة» می نویسد:
مردم در باره زهره و سهيل [که در متن روایات ناظر به مسخ شده ها بدان اشاره شده] اشتباه كرده و مى‏ گويند: «اين دو، دو ستاره ‏اند»، ولى اين طور نيست چه آنكه آن دو، دو موجود زنده دريايى بوده كه به نام اين دو ستاره موسوم مى‏ باشند؛ هم چنان که حمل (برّه) و ثور (گاو) و سرطان (خرچنگ) و اسد (شير) و عقرب (كژدم) و حوت (ماهى) و جدى (بزغاله) حيواناتى هستند كه نام ستارگان را روى آنها گذارده ‏اند و راجع به آنها كسى مرتكب اشتباه و غلط نشده است. سرّ اينكه مردم تنها نسبت به اين دو (سهيل و زهره) به اشتباه افتاده‏ اند نه غير آنها، این است كه مشاهده اين دو حيوان ممكن نبوده و نمى‏ توان آنها را شناخت زيرا آنها دو جانورى هستند كه در اقيانوسى زندگى مى‏ كنند كه بر گرد جهان مى‏ چرخد، به طورى كه كشتى بدان نرسيده و تدبيرى در آن كار نمى‏ كند. نمى‏ توان گفت خداى عزّ و جل گناهكاران را ستاره تابناكى نموده كه در بيابان و دريا وسيله هدايت باشند و تا آسمان و زمين بر پا هستند بمانند. (علل الشرائع، ج‏2، ص 488 و 489)

مطابق آیه 65 سوره بقره که توضیحش در پست قبلی گذشت، برخی یهودیان گنه کار به خاطر سزای عملشان، به صورت بوزینه مسخ شدند. در آیه 166 اعراف نیز متنی مشابه آیه 65 بقره آمده است و می فرماید:

فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئينَ (اعراف/166)
هنگامى كه در برابر آنچه از آن نهى شده بودند سركشى كردند، به آنها گفتيم: «به شكل ميمون هايى طردشده در آييد!»

استاد مکارم شیرازی ذیل این آیه می نویسد:

مسخ يا به تعبير ديگر تغيير شكل انسان به صورت حيوان، مسلما موضوعى بر خلاف جريان عادى طبيعت است، البته موتاسيون و جهش و تغيير شكل حيوانات به صورت ديگر در موارد جزئى ديده شده است و پايه‏ هاى فرضيه تكامل در علوم طبيعى امروز بر همان بنا نهاده شده، ولى مواردى كه در آن موتاسيون و جهش ديده شده صفات جزئى حيوانات است، نه صفات كلى؛ يعنى هرگز ديده نشده است كه نوع حيوانى بر اثر موتاسيون تبديل به نوع ديگر شود، بلكه‏ خصوصياتى از حيوان ممكن است دگرگون گردد، و تازه جهش در نسل هايى كه به وجود مى‏ آيند ديده مى‏ شود، نه اينكه حيوانى كه متولد شده است با جهش تغيير شكل دهد، بنا بر اين دگرگون شدن صورت انسان يا حيوانى به صورت نوع ديگر امرى است خارق العاده.

اما بارها گفته‏ ايم مسایلى بر خلاف جريان عادى طبيعى وجود دارد: گاهى به صورت معجزات پيامبران و زمانى به صورت اعمال خارق‏ العاده‏ اى كه از پاره‏ اى از انسانها سر مى‏زند هر چند پيامبر نباشند (كه البته با معجزات متفاوت است)، بنا بر اين پس از قبول امكان وقوع معجزات و خارق عادات، مسخ و دگرگون شدن صورت انسانى به انسان ديگر مانعى ندارد.

و همانطور كه در بحث اعجاز انبياء گفته‏ ايم، وجود چنين خارق عاداتى نه استثناء در قانون عليت است نه بر خلاف عقل و خرد، بلكه تنها يك جريان عادى طبيعى در اين گونه موارد شكسته مى‏ شود كه نظيرش را در انسان هاى استثنايى كرارا ديده‏ ايم؛ بعضى از نويسندگان معاصر، با ذكر مدارک زنده ‏اى نمونه‏ هاى فراوانى از انسان ها يا حيوان هاى استثنايى را جمع آورى كرده ‏اند كه كاملا جالب است از جمله كسانى كه با انگشتان خود مى ‏توانستند خطوط را بخوانند يا بانويى كه به فاصله دو ماه وضع حمل مجدد كرد و در هر نوبت دو فرزند به دنيا آورد و يا كودكى كه قلبش در بيرون قفسه سينه قرار داشت و یا بانويى كه تا لحظه وضع حمل از باردار بودن خود هي چگونه اطلاعى نداشت و مانند آن؛ براى اطلاع از مدارك آنچه در بالا گفته شد به كتاب آيا صبح نزديك نيست صفحه 84 تا 86 مراجعه نمائيد.

بنا بر اين هيچ مانعى ندارد كه مفهوم ظاهر كلمه مسخ را كه در آيه فوق و بعضى ديگر از آيات قرآن آمده است بپذيريم و بيشتر مفسران هم همين تفسير را پذيرفته ‏اند.

اينكه بعضى ايراد كرده ‏اند كه مسخ بر خلاف قانون تكامل و موجب بازگشت و عقب‏ گرد در خلقت است، درست نيست زيرا قانون تكامل مربوط به كسانى است كه در مسير تكاملند، نه آنها كه از مسير انحراف يافته و از محيط شرایط اين قانون به كنار رفته ‏اند؛ فى المثل يك انسان سالم در سنين طفوليت مرتبا رشد و نمو مى‏ كند اما اگر نقایصى در وجود او پيدا شود، ممكن است نه تنها رشد و نموش متوقف گردد بلكه رو به عقب برگردد و نمو فكرى و جسمانى خود را تدريجا از دست بدهد.

در هر حال بايد توجه داشت كه مسخ و دگرگونى جسمانى متناسب با اعمالى است كه انجام داده ‏اند، يعنى چون عده‏ اى از جمعيت‏ هاى گنهكار بر اثر انگيزه هواپرستى و شهوت‏رانى دست به طغيان و نافرمانى خدا مى‏ زدند و جمعى با تقليد كوركورانه كردن از آنها آلوده به گناه شدند، لذا به هنگام مسخ، هر گروه به شكلى كه متناسب با كيفيت اعمال او بوده ظاهر مى‏ شده است.

البته در آيات مورد بحث تنها سخن از قردة (ميمونها) به ميان آمده است و از خنازير (خوک ها) سخنى نيست، ولى در آيه 60 سوره مائده گفتگو از جمعيتى به ميان آمده است كه به هنگام مسخ به هر دو صورت فوق (بعضى قرده و بعضى خنازير) تغيير چهره دادند، كه به گفته بعضى از مفسران مانند ابن عباس، آن آيه نيز در باره همين اصحاب سبت است كه پير مردان سرجنبانان شكم‏پ رست و شهوت‏ پرستشان به خوك و جوانان مقلد چشم و گوش بسته كه اكثريت را تشكيل مى‏ دادند به ميمون تغيير چهره دادند.

مطابق روايات، مسخ ‏شدگان تنها چند روزى زنده مى‏ ماندند و سپس از دنيا مى‏ رفتند و نسلى از آنها به وجود نمى‏ آمد. (تفسير نمونه، ج‏6، ص 424)

صدیقین;260091 نوشت:
سلام به همه دوستان
در فضل و علم و تبحر آیة الله مشکینی تردیدی نیست. کتاب نصایح آیة الله مشکینی اگر چه در نوع خودش جالب و خواندنی است اما از منابع دست اول یا مهم اسلامی محسوب نمی شود. نام کتاب نصایح است و برخی پندها و موعظه های معصومین و بعضا غیر معصومین در آن گردآوری شده است و برای این کار هم از کتاب های مختلف روایی و ... استفاده شده است. خداوند ایشان را غریق رحمت خود فرماید.

مطلبی که جناب وایسلی گوجا از کتاب نصایح آقای مشکینی نقل کرده اند، به صورت گزیده نقل شده و اگر تمام متن را نقل می کردند، پاسخشان در ادامه آن درج شده بود! شرط امانت در نقل اینست که گزیده کاری نکنیم و همه مطلب را نقل کنیم! بنده همه متن مذکور را از کتاب نصایح نقل می کنم و دوستان خواهند دید که متن مذکور اگر تا پایان نقل می شد هیچ ایراد عقلی و هیچ گونه تعجبی نداشت:

فکر نمی کنم با این توضیحی که استاد مشکینی در ادامه مطلب آورده اند، چندان نیازی به توضیح باشد.

سوال من در رابطه با حدیث بود نه کتاب آیت الله مشکینی، قسمت بعدی توضیحات آیت الله مشکینی بود نه ادامه حدیث، بنده امانت در نقل حدیث رو کاملا رعایت کردم. لطفا ندانسته اتهام نزنید :Cheshmak:

ممنون بابت پاسخ شما :Gol:

صدیقین;260092 نوشت:
متن روایت را نقل می کنم، ببینیم آیا مطابق ادعای جناب «وایسلی گوجا» در متن روایت به یهودیان و مسیحیان فحاشی شده یا نه!

قسمتی از متن روایت که ناظر به یهودیان و مسیحیان است چنین است:

«خوك: عده ‏اى نصرانى بودند كه از خدا خواستند غذاى آسمانى بر آنها بفرستد و با اين كه خواسته‏ شان عملى شد بر كفر خود افزودند.
ميمون: كسانى بودند كه روز شنبه بر خلاف دستور دينشان ماهى گرفتند.
زهره: زنى نصرانى بود، و اين زن همان است كه هاروت و ماروت را فريفت.» (نصايح، ص 339)

همان طور که متن روایت (که در پست قبل، متن کامل آن را ذکر نمودم) تصریح شده که از میان سیزده مورد افراد مسخ شده، سه موردش مربوط به گناه کارانی است که یهودی یا مسیحی بودنده اند.

به هر حال، در این سه مورد نامبرده، تنها به گروه هایی مشخص که گناهانی مشخص انجام داده بودند، اشاره و عقوبت آنها بیان شده است و هیچ گونه تعمیم و شمولی نسبت به سایر مسیحیان و یهودیان ندارد و روشن است که بیان سرگذشت عده ای گناهکار و عقوبت آنها، هیچ ارتباطی با فحاشی به یهودیان و مسیحیان ندارد (مطلب روشن است و نیاز به توضیح بیشتر ندارد).

کاملا واضح هست که فحاشی شده. نیازی نبود به یهودی و مسیحی بودن این افراد اشاره بشه همونطور که در سایر موارد به دین و سابقه اون افراد اشاره ای نشد و اتفاقا دین این افراد هم بی ربط به موضوع بود (به خصوص در مورد خوک و زهره) و اصلا نیازی نبود گفته بشه دین این افراد چه بوده. مسلما بیان دین این افراد در اینجا حکم توهین را داشت.

مثل اینکه شخصی بگوید " یک مسلمان در کشور x بمب گذاری کرد". این توهین به مسلمانان است.

[="Teal"]

وایسلی گوجا;260097 نوشت:
سوال من در رابطه با حدیث بود نه کتاب آیت الله مشکینی، قسمت بعدی توضیحات آیت الله مشکینی بود نه ادامه حدیث، بنده امانت در نقل حدیث رو کاملا رعایت کردم. لطفا ندانسته اتهام نزنید

ببخشید که فضولی میکنم اما خب آیت الله مشکینی که از خودش اون توضیحات رو در نیاوردند واقعیت رو گفتند! واقعیت واقعیت است ! اینکه چه کسی گفته باشد که مهم نیست مهم این است که اتفاق افتاده باشد! در ضمن من اطلاع دقیقی ندارم اما اینجور که کارشناس گفت فکر کنم شیخ صدوق تو سند اصلی این توضیحات رو بعد از روایت آوردند یعنی جزو روایته![/]

سلام به همه دوستان

وایسلی گوجا;260097 نوشت:
سوال من در رابطه با حدیث بود نه کتاب آیت الله مشکینی
بنده سؤال شما را به صورت مستدل و مجزا پاسخ داده ام. توضیحی که درباره کتاب آقای مشکینی دادم به خاطر این بود که شما خواسته یا ناخواسته آن را به عنوان یکی از منابع مطالعه اسلام معرفی کرده بودید. توضیح مربوطه را عرض کردم تا جایگاه کتاب مشخص شود و بدانیم که هر کتابی _ و لو اینکه کتابی خوب و ارجمند باشد_ به عنوان منبع مطالعاتی دین محسوب نمی شود؛ کلام شما که ناظر به این مطلب بود را هم نقل قول کردم.

وایسلی گوجا;260097 نوشت:
قسمت بعدی توضیحات آیت الله مشکینی بود نه ادامه حدیث
ظاهرا پاسخ بنده را درست مطالعه نفرمودید. جناب آیة الله مشکینی حتی یک کلمه هم از خودشان توضیحی ارائه نمی دهند بلکه کلام شیخ صدوق که برگرفته از برخی روایات است را نقل کرده اند. بنده برای روشن تر شدن مطلب، اصل کلام صدوق که در کتاب خصال آمده را هم نقل نمودم. پست 3 را دوباره مطالعه بفرمایید. شیخ صدوق در کتاب دیگرش (یعنی من لایحضره الفقیه) می نویسد: روایت شده که مسخ شده ها سه روز بیشتر زنده نمی ماندند پس خداوند از [خوردن گوشت] حیواناتی که آنها به شکل آن حیوانات مسخ شده بودند، نهی فرمود؛ وَ رُوِيَ أَنَّ الْمُسُوخَ لَمْ تَبْقَ أَكْثَرَ مِنْ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فَإِنَّ هَذِهِ مُثِّلَ بِهَا فَنَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ أَكْلِهَ (من لا يحضره الفقيه، ج‏3، ص337، ح 4198)

وایسلی گوجا;260098 نوشت:
کاملا واضح هست که فحاشی شده. نیازی نبود به یهودی و مسیحی بودن این افراد اشاره بشه همونطور که در سایر موارد به دین و سابقه اون افراد اشاره ای نشد و اتفاقا دین این افراد هم بی ربط به موضوع بود (به خصوص در مورد خوک و زهره) و اصلا نیازی نبود گفته بشه دین این افراد چه بوده. مسلما بیان دین این افراد در اینجا حکم توهین را داشت
انکار بدیهیات می فرمایید، دوست خوب! کجای مطلب فحاشی است؟! معنای فحاشی عوض شده، یا متن عبارت فحشی دارد که شما می بینید و ما نمی بینیم؟!

شما می فرمایید چون از نام دین بقیه افراد اسمی برده نشده پس نام بردن از دین چند گروه از آن گناهکاران یعنی فحش دادن به دین آنها! این دیگر چه استدلالی است؟! مگر نام بردن از دین کسی، فحش تلقی می شود؟! اگر از دین سایر افراد اسم برده نشده ممکن است به این خاطر باشد که آن افراد یا به کلی بی دین و کافر بوده اند و به هیچ دین و آیینی معتقد نبودند و یا اینکه در میان قوم پیامبرانی بوده اند که دینشان نام خاصی نداشته است، مثلا آیین صالحِ پیامبر، نام خاصی ندارد، یا مثلا آیین اسماعیلِ پیامبر، نام خاصی ندارد و کسی با نام خاصی از آیین آنها یاد نمی کند، زیرا بسیاری از پیامبران، صاحب شریعت نبوده اند بلکه مبلّغ شریعت های پیشینشان بوده اند. یهودیت و مسیحیت دو دین مطرح و بزرگ قبل از پیامبر اسلام بوده است. حضرت طبق این روایت می فرماید: در میان یهودیان چند نفر فلان گناه را کردند و فلان عقوبت را چشیدند و در میان مسیحیان هم چند نفر فلان گناه را کردند و به فلان عذاب گرفتار شدند. کجای این سخن فحش دارد؟!

قرآن کریم پُر است از آیاتی که سرگذشت عاد و ثمود و اصحاب الایکه و قوم موسی و عیسی و بسیاری از پیامبران دیگر را نقل می کند؛ هم خوبی هایشان را نقل نموده و هم خطاهایشان، مخصوصا خطاهای علمای اهل کتاب را! آیا ذکر این انحرافات برای بیمه کردن جامعه نوپای اسلامی از آن اشتباهات، از نظر شما فحش تلقی می شود؟!

در سوره طه سرگذشت کامل موسای کلیم را بیان می کند و در میانه داستان از برخی انحرافات قوم او مانند گوساله پرستی و فریفته شدن به دست سامری سخن می گوید و سرگذشت آنها را مایه عبرت و اندرز معرفی می کند تا مسلمین هم به آن انحرافات بزرگ دچار نشوند. آیا ذکر این عبرت ها که مایه اندرز و بیداری است، از نظر شما فحاشی محسوب می شود؟!

اگر اینها فحاشی است، پس باید همه سرگذشت ها و عبرت های پیشینیان را فحاشی بدانید زیرا در بسیاری از آنها از نام دین آن فرد گنه کار اسم برده شده! نیز باید کتاب های تاریخی را کتاب های سراسر فحش و ناسزا بدانید زیرا پُر است از نقل رخدادها و عبرت های گذشتگان، آن هم نه فقط با ذکر عنوان یهودی و مسیحی، بلکه با ذکر مشخصات دقیق آنها.

می بینید که فرضیه شما سر از ناکجا آبادی در می آورد که خودتان هم بدان معتقد نیستید(!)، و این بدان معناست که اصل فرضتان (یعنی فحاشی نامیدن این امور) باطل است.

وایسلی گوجا;260098 نوشت:
مثل اینکه شخصی بگوید " یک مسلمان در کشور x بمب گذاری کرد". این توهین به مسلمانان است.
این مثال دو حالت دارد:

یک وقت هست که در جایی ترقه ای منفجر می شود و رسانه های آمریکایی مطابق معمول مسلمانان را متهم ردیف اول بمب گذاری معرفی می کنند و بدون دلیل انگشت اتهام را به سوی آنان اشاره می گیرند! در این صورت جمله مذکور اهانت به مسلمین است چون هیچ مستندی ندارد و تنها برای خشونت جلوه دادن رفتار مسلمین در اذهان عمومی، این خبر را مخابره می کنند.

اما یک وقت هست که واقعا یک مسلمانی افراطی و منحرف چنان کاری کرده باشد (که البته مسلمین واقعی و پیروان مکتب رسول رحمت از این گونه کارها و اتهام ها بری هستند و اسلام هم با این کارها مخالف است)، در این صورت نقل آن خبر تهمت نیست بلکه بیان حقیقت است و در هیچ کجای دنیا، نقل جنایت عمومیِ یک جانی، جرم شناخته نمی شود و اهانت محسوب نمی گردد.

بنابراین هم برداشتتان از متن روایت اشتباه بود و بدون دلیل آن را فحاشی دانستید، و هم مثالتان نارسا و دو وجهی بود.

asad;260145 نوشت:
ببخشید که فضولی میکنم...
دوست خوب، اینها فضولی نیست! داریم بحث و گفتمان می کنیم و خوشحال می شویم که شما و سایر دوستان هم در بحث شرکت کنید. انجمن عمومی است و مشارکت همه دوستان، موجب امتنان است.

asad;260145 نوشت:
ببخشید که فضولی میکنم اما خب آیت الله مشکینی که از خودش اون توضیحات رو در نیاوردند واقعیت رو گفتند! واقعیت واقعیت است ! اینکه چه کسی گفته باشد که مهم نیست مهم این است که اتفاق افتاده باشد! در ضمن من اطلاع دقیقی ندارم اما اینجور که کارشناس گفت فکر کنم شیخ صدوق تو سند اصلی این توضیحات رو بعد از روایت آوردند یعنی جزو روایته!
همان طور که در پست 3 عرض کردم، استاد مشکینی از شیخ صدوق نقل مطلب می کند. اصل فرمایش شیخ صدوق را هم از کتاب «خصال» ایشان نقل نمودم. شیخ صدوق در کتاب دیگرش (یعنی من لایحضره الفقیه) می نویسد: روایت شده که مسخ شده ها سه روز بیشتر زنده نمی ماندند پس خداوند از [خوردن گوشت] حیواناتی که آن گنه کاران به شکل آن حیوانات مسخ شده بودند، نهی فرمود؛ وَ رُوِيَ أَنَّ الْمُسُوخَ لَمْ تَبْقَ أَكْثَرَ مِنْ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فَإِنَّ هَذِهِ مُثِّلَ بِهَا فَنَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ أَكْلِهَ (من لا يحضره الفقيه، ج‏3، ص337، ح 4198)

[="Teal"]

صدیقین;260303 نوشت:
دوست خوب، اینها فضولی نیست! داریم بحث و گفتمان می کنیم و خوشحال می شویم که شما و سایر دوستان هم در بحث شرکت کنید. انجمن عمومی است و مشارکت همه دوستان، موجب امتنان است.

این از لطف شماست
اما اکثر کارشناسا به نظرات بقیه توجهی نمیکنند و فقط با آغازگر تاپیک بحث میکنند! به هر حال ممنون! (از موضوع تاپیک خارج نشویم! )[/]

صدیقین;260292 نوشت:
سلام به همه دوستان

بنده سؤال شما را به صورت مستدل و مجزا پاسخ داده ام. توضیحی که درباره کتاب آقای مشکینی دادم به خاطر این بود که شما خواسته یا ناخواسته آن را به عنوان یکی از منابع مطالعه اسلام معرفی کرده بودید. توضیح مربوطه را عرض کردم تا جایگاه کتاب مشخص شود و بدانیم که هر کتابی _ و لو اینکه کتابی خوب و ارجمند باشد_ به عنوان منبع مطالعاتی دین محسوب نمی شود؛ کلام شما که ناظر به این مطلب بود را هم نقل قول کردم.

ظاهرا پاسخ بنده را درست مطالعه نفرمودید. جناب آیة الله مشکینی حتی یک کلمه هم از خودشان توضیحی ارائه نمی دهند بلکه کلام شیخ صدوق که برگرفته از برخی روایات است را نقل کرده اند. بنده برای روشن تر شدن مطلب، اصل کلام صدوق که در کتاب خصال آمده را هم نقل نمودم. پست 3 را دوباره مطالعه بفرمایید. شیخ صدوق در کتاب دیگرش (یعنی من لایحضره الفقیه) می نویسد: روایت شده که مسخ شده ها سه روز بیشتر زنده نمی ماندند پس خداوند از [خوردن گوشت] حیواناتی که آنها به شکل آن حیوانات مسخ شده بودند، نهی فرمود؛ وَ رُوِيَ أَنَّ الْمُسُوخَ لَمْ تَبْقَ أَكْثَرَ مِنْ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فَإِنَّ هَذِهِ مُثِّلَ بِهَا فَنَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ أَكْلِهَ (من لا يحضره الفقيه، ج‏3، ص337، ح 4198)

دوست خوب، چرا همه چیز را متهم به اتهام و فحاشی می کنید! بنده برای همه دوستان و از جمله شما احترام قایلم اما وقتی با هم مباحثه می کنیم، انتظار اینست که استنادها و نقل قول ها با دقت و امانت بیشتری نقل شود. اذعان دارید که نقل ناقص اگر به گونه ای باشد که معنای سخنی را عوض کند، خواه ناخواه باعث تغییر معنایی می شود که از آن جملات و عبارات اراده شده است. اگر مستند شما کتاب نصایح آقای مشکینی است _که هست_ و آن را به عنوان یکی از منابع مطالعاتی اسلام معرفی نمودید، پس انتظار می رود متن روایت را با توضیح خوبی که آقای مشکینی به نقل از شیخ صدوق در ذیل روایت آورده، نقل بفرمایید.

بنده پاسختون رو خوندم و قانع کننده بود :Cheshmak: فقط اشاره کردم که من حدیث رو نقل کردم، نه صحبت های آیت الله مشکینی رو و همینطور حدیث رو ناقص نقل نکردم (فکر نمی کنم پیامبر این حدیث رو گفته باشند که همیشه کنار توضیح آیت الله مشکینی نقل بشه!). اسم کتاب رو هم برای این نوشتم که فقط بگم کجا دیدم این حدیث رو.

من امانت در نقل مطلب (حدیث پیامبر) رو کاملا رعایت کردم.

صدیقین;260292 نوشت:
دوست خوب، چرا همه چیز را متهم به اتهام و فحاشی می کنید!

اگه بدونید چه حرف هایی در این انجمن به من زده شده به من حق می دید. بنده فقط گفتم اتهام عدم رعایت "امانت در نقل" به من وارد نیست. :Cheshmak:

صدیقین;260302 نوشت:
این مثال دو حالت دارد:

یک وقت هست که در جایی ترقه ای منفجر می شود و رسانه های آمریکایی مطابق معمول مسلمانان را متهم ردیف اول بمب گذاری معرفی می کنند و بدون دلیل انگشت اتهام را به سوی آنان اشاره می گیرند! در این صورت جمله مذکور اهانت به مسلمین است چون هیچ مستندی ندارد و تنها برای خشونت جلوه دادن رفتار مسلمین در اذهان عمومی، این خبر را مخابره می کنند.

اما یک وقت هست که واقعا یک مسلمانی افراطی و منحرف چنان کاری کرده باشد (که البته مسلمین واقعی و پیروان مکتب رسول رحمت از این گونه کارها و اتهام ها بری هستند و اسلام هم با این کارها مخالف است)، در این صورت نقل آن خبر تهمت نیست بلکه بیان حقیقت است و در هیچ کجای دنیا، نقل جنایت عمومیِ یک جانی، جرم شناخته نمی شود و اهانت محسوب نمی گردد.

بنابراین هم برداشتتان از متن روایت اشتباه بود و بدون دلیل آن را فحاشی دانستید، و هم مثالتان نارسا و دو وجهی بود.

با شما موافقم که فرضا اگه شخص مسلمانی فرضا به خیال خود در راه اسلام جایی بمب گذاری کنه مسلما موقع نقل خبر ذکر مسلمان بودنش بی اشکال هست، ولی فرضا شخصی که جایی به هر دلیلی بمب گذاری می کنه و بطور اتفاقی مسلمان هم بوده، نیازی نیست به مسلمان بودنش اشاره بشه چون عملش ریشه ای در مسلمان بودنش نداشته و این شخص هر دین دیگه ای هم داشت همین کار رو انجام می داد. (فرضا جنایت های کلیسای رم در اروپا رو با جنایت های هیتلر مقایسه کنید که هر دو مسیحی بودند و یکی در راه مسیحیت جنایت کرد و یکی در راه نژاد پرستی و ... که بطور اتفاقی مسیحی هم بود، حالا اگه بگیم هیتلر فردی مسیحی بود که چنین جنایت هایی رو انجام داد قطعا به مسیحی ها توهین کردیم)

اینجا هم من چنین می بینم، دلیل آن کارها "نصرانی" بودن این افراد نبوده و نصرانی بودنشان هیچ ارتباطی به انجام آن کارها نداشته، برای همین هم این به نظر من توهین به حساب میاد.

سلام به همه دوستان

وایسلی گوجا;260307 نوشت:
بنده پاسختون رو خوندم و قانع کننده بود
تشکر از اینکه مطالعه نمودید.

وایسلی گوجا;260307 نوشت:
فقط اشاره کردم که من حدیث رو نقل کردم، نه صحبت های آیت الله مشکینی رو و همینطور حدیث رو ناقص نقل نکردم (فکر نمی کنم پیامبر این حدیث رو گفته باشند که همیشه کنار توضیح آیت الله مشکینی نقل بشه!). اسم کتاب رو هم برای این نوشتم که فقط بگم کجا دیدم این حدیث رو. من امانت در نقل مطلب (حدیث پیامبر) رو کاملا رعایت کردم
بله، در این جهت حق با شماست. اگر سوء تفاهمی شد، ببخشید؛ برای اینکه سوء تعبیر نشود، کلمات امانت در نقل در پست های قبل را ویرایش نمودم. البته بنده هیچ جا نگفتم حدیث رو ناقص نقل کردید.

وایسلی گوجا;260309 نوشت:
با شما موافقم که فرضا اگه شخص مسلمانی فرضا به خیال خود در راه اسلام جایی بمب گذاری کنه مسلما موقع نقل خبر ذکر مسلمان بودنش بی اشکال هست، ولی فرضا شخصی...
این یعنی قبول کردید که مثالتان چند وجهی است و مثلا بنا بر وجه فلانش شاهد مدعای شما می شود! بنابراین در مجموع این مثال شاهد مناسبی برای مدعای شما نیست چرا که مثال باید به گونه ای باشد که تا حد امکان، خالی از وجوه مختلف باشد تا بتواند شاهد خوبی بر مدعا باشد.

وایسلی گوجا;260309 نوشت:
فرضا شخصی که جایی به هر دلیلی بمب گذاری می کنه و بطور اتفاقی مسلمان هم بوده...
اتفاقی مسلمان بوده یعنی چه؟! مثل این می ماند که بگوییم آقای دیوید اتفاقی مسیحی است و حسن آقا اتفاقی مسلمان است! اتفاقی که کسی فلان مذهب نمی شود. اتفاقا افرادی که به مسایل ترور و بمب گذاری رو می آورند، با مساله عقیده زیاد دست و پنجه نرم می کنند و اصلا برخی از این افراد با هدف و انگیزه مذهبی به این امور رو می آورند.

وایسلی گوجا;260309 نوشت:
فرضا جنایت های کلیسای رم در اروپا رو با جنایت های هیتلر مقایسه کنید که هر دو مسیحی بودند و یکی در راه مسیحیت جنایت کرد و یکی در راه نژاد پرستی و ... که بطور اتفاقی مسیحی هم بود، حالا اگه بگیم هیتلر فردی مسیحی بود که چنین جنایت هایی رو انجام داد قطعا به مسیحی ها توهین کردیم
این مثال شما با مثال قبلی متفاوت است. در اینجا به طور تلویحی علت جنایت هیتلر را دین او معرفی نموده اید و گفته اید: خواستگاه جنایاتش دین او بوده! که این مطلب دیگر جای بحث دارد که آیا چنین ادعایی صحیح است یا نه و ...

اما اگر مثلا کسی در سالگرد جنگ جهانی در اخبار گفت: «امروز سالگرد جنگ جهانی است و عاملش هیتلر است و او هزران نفر را به کام مرگ فرستاد. وی در فلان جا به دنیا آمد و پدرش فلان بود و مادرش فلان .... وی مسیحی بود». آیا چنین عبارتی که در متن توصیف یک جنایتکار جنگی آمده و ضرورتی به ذکرش نبود، توهین به مسیحیت است؟!

خیر، زیرا وقتی بنده این جمله را می شنوم با خود می گویم همه مسیحیان که اینگونه نیستند. این آقا طمع قدرت طلبی و کشورگشایی داشته و شاید آموزه های مسیحیت به واقع در کار او تاثیر قابل ملاحظه ای نداشته است، زیرا وقتی عملش را با آموزه های مسیحیت کنونی تطبیق می دهم که دم از دوستی و مهربانی و رحمت می زند، شاهدی بر جنایات و آدم کشی هایش پیدا نمی کنم، پس عملش را به سایر مسیحیان سرایت نمی دهم. با این اوصاف، آیا اگر از دین او یاد کردم، به مسیحیت توهین نموده ام؟! بنده اهانتی نمی بینم.

ادعای شما به این می ماند که بگوییم چون در اخبار تلویزیون گفته شده «دیروز در فلان دبیرستان آمریکا فلان دانش آموز، همکلاسی هایش را به رگبار بست»، پس به همه آمریکایی ها توهین و فحاشی شده! چرا؟ چون اسم کشورش را آورده!

وایسلی گوجا;260309 نوشت:
اینجا هم من چنین می بینم، دلیل آن کارها "نصرانی" بودن این افراد نبوده و نصرانی بودنشان هیچ ارتباطی به انجام آن کارها نداشته، برای همین هم این به نظر من توهین به حساب میاد.
متن روایت به هیچ وجه نمی گوید فلانی چون مسیحی و یهودی بوده، فلان عمل را انجام داده! بلکه از عده ای مسیحی و یهودی که گناهی انجام دادند و به عقوب گناهشان مسخ شدند، خبر می دهد. ضمن اینکه قصه اصحاب السبت و مسخ شدنشان، مشهور است و مطلب پوشیده ای نبوده که این روایت آن را فاش کند بلکه در زمان پیامبر، اهل کتاب این مساله را به خوبی می دانستند لذا قرآن هم می فرماید:

وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئينَ (بقره/65)
به طور قطع از حال كسانى از شما، كه در روز شنبه نافرمانى و گناه كردند، آگاه شده ‏ايد! ما به آنها گفتيم: «به صورت بوزينه‏ هايى طردشده درآييد!»

به صدر آیه توجه بفرمایید: «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ...»؛ به طور قطع ... آگاه شده ‏ايد

صدیقین;260572 نوشت:

اتفاقی مسلمان بوده یعنی چه؟! مثل این می ماند که بگوییم آقای دیوید اتفاقی مسیحی است و حسن آقا اتفاقی مسلمان است! اتفاقی که کسی فلان مذهب نمی شود. اتفاقا افرادی که به مسایل ترور و بمب گذاری رو می آورند، با مساله عقیده زیاد دست و پنجه نرم می کنند و اصلا برخی از این افراد با هدف و انگیزه مذهبی به این امور رو می آورند.

منظورم این بود که مسلمان بودن این شخص ربطی به کاری که انجام داده نداشته، کاملا در ادامه توضیح دادم، لطفا به جای نگاه کردن به چند کلمه ابتدای جمله، کل صحبتم رو ببینید:
فرضا شخصی که جایی به هر دلیلی بمب گذاری می کنه و بطور اتفاقی مسلمان هم بوده، نیازی نیست به مسلمان بودنش اشاره بشه چون عملش ریشه ای در مسلمان بودنش نداشته و این شخص هر دین دیگه ای هم داشت همین کار رو انجام می داد.


صدیقین;260572 نوشت:
این مثال شما با مثال قبلی متفاوت است. در اینجا به طور تلویحی علت جنایت هیتلر را دین او معرفی نموده اید و گفته اید: خواستگاه جنایاتش دین او بوده! که این مطلب دیگر جای بحث دارد که آیا چنین ادعایی صحیح است یا نه و ...

خوشحالم که به این نتیجه رسیدید. در جمله "هیتلر فردی مسیحی بود که چنین جنایت هایی رو انجام داد" فقط گفتیم هیتلر مسیحی بود، نگفتیم جنایت ها مرتبط با دین بوده ولی قطعا چنین معنی ای می داده، مثال های دیگه:

  • احمد فردی تهرانی بود که به حیوانی لگد زد.
  • بهزاد فردی ترک بود که از خانه همسایه دزدی کرد.
  • محسن فوتبالیستی مسلمان بود که داور را کتک زد!

در هر سه مورد به تهرانی ها، ترک ها و مسلمان ها توهین کردیم چون عمل انجام شده ارتباطی با تهرانی یا ترک یا مسلمان بودن این افراد نداشت. صحبت پیامبر هم دقیقا از همین جنس است:

  • عده ‏اى نصرانى بودند كه از خدا خواستند غذاى آسمانى بر آنها بفرستد و با اين كه خواسته‏ شان عملى شد بر كفر خود افزودند.

نقل قول:
اما اگر مثلا کسی در سالگرد جنگ جهانی در اخبار گفت: «امروز سالگرد جنگ جهانی است و عاملش هیتلر است و او هزران نفر را به کام مرگ فرستاد. وی در فلان جا به دنیا آمد و پدرش فلان بود و مادرش فلان .... وی مسیحی بود». آیا چنین عبارتی که در متن توصیف یک جنایتکار جنگی آمده و ضرورتی به ذکرش نبود، توهین به مسیحیت است؟! خیر، زیرا وقتی بنده این جمله را می شنوم با خود می گویم همه مسیحیان که اینگونه نیستند. این آقا طمع قدرت طلبی و کشورگشایی داشت و شاید آموزه های مسیحیت در کار او به واقع تاثیر قوی ای نداشته زیرا وقتی عملش را با آموزه های مسیحیت کنونی تطبیق می دهم که دم از دوستی و مهربانی و رحمت می زند، شاهدی بر جنایات آدم کشی هایش پیدا نمی کنم، پس عملش را به سایر مسیحیان سرایت نمی دهم. با این اوصاف، آیا اگر از دین او یاد کردم، به مسیحیت توهین نموده ام؟! بنده اهانتی نمی بینم.

این زندگینامه یک شخص است و اطلاعات زیادی دربارش بوده که ارتباطی به جنایاتش نداشته مثل پدر و مادر و محل تولد و دین و ... ، ولی فرضا هر کدوم اینها رو به تنهایی کنار جنایاتش نام ببریم مسلما توهینی به سایر افرادی است که آن را در اشتراک دارند. فرضا بگوییم "هیتلر متولد بران‌آئو ام این بود و این جنایات را انجام داد"، به سایر متولدین بران‌آئو ام این توهین کردیم.

نقل قول:
ادعای شما به این می ماند که بگویید چون در اخبار تلویزیون گفته شده «دیروز در فلان دبیرستان آمریکا فلان دانش آموز، همکلاسی هایش را به رگبار بست»، پس به همه آمریکایی ها توهین و فحاشی شده! چرا؟ چون اسم کشورش را آورده!

اگر در اخبار گفته می شد:

  • دیروز در فلان دبیرستان آمریکا فلان دانش آموز مسلمان، همکلاسی هایش را به رگبار بست.
  • دیروز در فلان دبیرستان آمریکا فلان دانش آموز بودایی، همکلاسی هایش را به رگبار بست.
  • دیروز در فلان دبیرستان آمریکا فلان دانش آموز سیاه پوست، همکلاسی هایش را به رگبار بست.

این موقع توهین بود. :Cheshmak:

[="Arial"][="RoyalBlue"]بنام او

باسلام و صلوات برمعصومين {ع}
بادرودبرهمكارگرامي كه اين سوال رامطرح نمودند وبا عرض سلام به پاسخگوي محترم كه پاسخ يا پاسخها را به زيبايي و روشن بيان نمودند ..

صدیقین;260092 نوشت:
به هر حال، در این سه مورد نامبرده، تنها به گروه هایی مشخص که گناهانی مشخص انجام داده بودند، اشاره و عقوبت آنها بیان شده است و هیچ گونه تعمیم و شمولی نسبت به سایر مسیحیان و یهودیان ندارد و روشن است که بیان سرگذشت عده ای گناهکار و عقوبت آنها، هیچ ارتباطی با فحاشی به یهودیان و مسیحیان ندارد (مطلب روشن است و نیاز به توضیح بیشتر ندارد).

با درنظرگرفتن سوال همكارگرامي و اين پاسخ وهمه پاسخهاي كارشناس محترم كه كاملا هم درست فرمودند و كاملا نيزمشهوداست كه كوچكترين توهيني به همه يهوديان يا مسيحيان نشده و تنها چندتن را بعنوان مثال كه دوره اي يا واقعيتي برآنان گذشته را بيان نموده كه براي معرفي .. تنها نام دين يا اعتقادشان را نيزذكركرده تا فردايي چون امروز .. كسي آدرس را سوال ننمايد كه مثلا سوال نمايد .. آنان چه كساني بودند يا دين و باورآنانم چه بوده و .. و يا ايرادي نگيرند كه چرا گفته نشده آنان چه كساني بودند و .. وهمين و بس و نه منظوري چون توهيني دسته جمعي به اعتقاد يا يك دين باشد ..

و با تشكرمجدد ازپاسخگوي گرامي جناب صديق كه همه مطالبشان را خواندم و همه با علم ومنطق و دليل و مدرك و البته هم بسيارمودبانه بودند .. سوالاتي هم خود داشتم و آن اينكه ..
1 منظورازستارگان را مسخرنموديم چه ميباشد ؟؟
2 و درپست شماره 12 فرموديد كه مسخ شدگان چندروزي بيشترزنده نميماندند تا ازآنان فرزندي بماند
{{{مطابق روايات، مسخ ‏شدگان تنها چند روزى زنده مى‏ ماندند و سپس از دنيا مى‏ رفتند و نسلى از آنها به وجود نمى‏ آمد. (تفسير نمونه، ج‏6، ص 424) }}}
و آيا منظور زن و مرد بودند و همه با هم مردند و اگرفقط مرد بودند .. پس چه دليلي دارد كه فرزنداني درست نشده باشند و آيا منظور ازاين حيوانات .. جسم آنان بوده يا شباهتها و خصلتهاي آنها ؟؟

باتشكر..[/]

نقل قول:
مسخ

دگرگون‌کردن‌صورت وبرگرداندن آن بصورت زشت تر , وکسی‌که‌تغییرشکل‌یافته‌وبصورتی زشت در آمده‌باشد
1 - ( مصدر ) برگرداندن صورتی بصورت زشت تر دیگر گون ساختن . 2 - بسیار غلط نوشتن . 3- ( اسم ) دگرگون سازی . 4- ( صفت ) کسی که بصورت زشت تر در آمده ممسوخ . 5 - تعلق روح انسانی است - بعد مفارقت از بدن خود - ببدن حیوانی تماسخ .
مسخ شدن
( مصدر ) 1 - بصورت زشتی در آمدن 2 - روح انسان پس از جدایی از بدن ببدن حیوانی در آمدن .

مسخ کردن
( مصدر ) 1 - بصورت زشتی در آوردن . 2- روح انسان راپس از مفارقت از بدن ببدن حیوانی در آوردن . 3- شخصی را تبدیل بشیئی کردن : چون زنی از کار بد شد روی زرد مسخ کرد او را خدا و زهره کرد . ( مثنوی )

سلام

چنانچه ملاحظه میفرمایید دو مفهوم از معنی مسخ خارج میشود اول به شکل حیوانی درامدن و دوم روح انسان در حیوان وارد شدن حالت دوم از اعتقادات بودائی و هندوی است و مورد تایید اسلام نیست و حالت نخست فقط مورد تایید است و اینکه میفرماید بعد از سه روز مردند و هیچ نسلی از انان باقی نماند به همین واسطه است یعنی اینکه تصور کنیم میمون و خوک از نسل اصحاب سبت است یا سگ از نسل یزیدیان است از اعتقادات هندوی است و مورد تایید اسلام نیست .

وایسلی گوجا;260582 نوشت:
در جمله "هیتلر فردی مسیحی بود که چنین جنایت هایی رو انجام داد" فقط گفتیم هیتلر مسیحی بود، نگفتیم جنایت ها مرتبط با دین بوده ولی قطعا چنین معنی ای می داده
این حرف «که» که در مثالتان آورده اید، بین دین هیتلر و جنایات او، ارتباط علی و معلولی را به ذهن مخاطب تفهیم می کند، لذا عرض کردم جمله شما تلویحا (و نه به طور صریح) به دخالت دین او در جنایاتش اشاره می کند. پس باز مثال شما با آنچه که در روایت مورد بحث آمده متفاوت است زیرا در روایت نگفته: فلانی چون مسیحی بود فلان گناه را کرد یا چون یهودی بود فلان گناه را انجام می داد... ؛ جمله روایت حتی اشاره یا تلویحی هم به رابطه علی و معلولی دین آنها با عمل آنها ندارد.

متن اصلی روایت که در بحار الانوار آمده و محل بحث ماست، چنین است (در پاسخ های قبلی آدرس بحار را ذکر کرده بودم):

وَ أَمَّا الْقِرَدَةُ فَالْيَهُودُ اعْتَدَوْا فِي السَّبْتِ وَ أَمَّا الْخَنَازِيرُ فَالنَّصَارَى حِينَ سَأَلُوا الْمَائِدَةَ فَكَانُوا بَعْدَ نُزُولِهَا أَشَدَّ مَا كَانُوا تَكْذِيبا (بحار الأنوار، ج‏62، ص 220)

و اما میمون، [همان] یهودیانی بودند که در روز شنبه گناه کردند و خوک، [همان] مسیحیانی بودند که مائده [آسمانی] تقاضا کردند و بعد از [استجابت درخواستشان و] نزول آن، [بر کفرشان افزوده شد و] بدتر از گذشته منکر [آیات الهی] شدند.

به نظر بنده، «ال» در الیهود و النصاری _که در متن روایت آمده_ «ال» عهد ذهنی است زیرا ظاهرا قضیه این دو گروه معروف و مشهور بوده لذا در روایت بر آشنایی ذهنی مخاطب با این جریان تکیه می کند و با «ال» عهد ذهنی از آنها یاد می کند که: همان یهودیانی که فلان... همان مسیحیانی که فلان... ؛ قرآن هم که از جریان مسخ شدن اصحاب السبت یاد می کند، بر همین شهرت جریان و آَشنایی ذهن مخاطبینش (= اهل کتاب) با اصل ماجرا تکیه می کند و می فرماید: «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ...»؛ به طور قطع ... آگاه شده ‏ايد (بقره/65) ، و با این عبارت از داستان اصحاب السبت خبر می دهد:

وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئينَ (بقره/65)
به طور قطع از حال كسانى از شما، كه در روز شنبه نافرمانى و گناه كردند، آگاه شده ‏ايد! ما به آنها گفتيم: «به صورت بوزينه‏ هايى طردشده درآييد!»


--------------------

ان شاء الله بقیه مطالب شما و سایر دوستان را مطالعه نموده و اگر توضیحی لازم بود عرض خواهم کرد.
شکیبا باشید

نگران شيعه;260625 نوشت:
با عرض سلام به پاسخگوي محترم كه پاسخ يا پاسخها را به زيبايي و روشن بيان نمودند .. و با تشكرمجدد ازپاسخگوي گرامي جناب صديق كه همه مطالبشان را خواندم و همه با علم ومنطق و دليل و مدرك و البته هم بسيارمودبانه بودند
سلام دوست عزیز، تشکر از لطفی که دارید.

نگران شيعه;260625 نوشت:
سوالاتي هم خود داشتم و آن اينكه .. 1 منظورازستارگان را مسخرنموديم چه ميباشد ؟؟
به نظرم این پرسش شما خارج از بحث ماست اما اگر منظورتان معنای آیاتی مانند این آیه است که می فرماید:

وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهار (ابراهیم/33)
خورشيد و ماه را كه با برنامه منظمى در كارند به تسخير شما در آورد و شب و روز را (نيز) مسخر شما ساخت است

استاد مکارم در تفسیر نمونه ذیل این آیه توضیحی دارد که پاسخ شماست. ایشان می نویسد:

"تسخير" در فرهنگ قرآن به دو معنى آمده است: يكى در خدمت منافع و مصالح انسان بودن (مانند تسخير خورشيد و ماه) و ديگرى زمام اختيارش در دست بشر بودن (مانند تسخير كشتى‏ها و درياها).

اينكه بعضى پنداشته‏ اند كه اين آيات اشاره به اصطلاحى است كه امروز براى تسخير داريم (مانند تسخير كره ماه بوسيله مسافران فضايى) درست به نظر نمى‏ رسد، زيرا در بعضى از آيات قرآن مى‏ خوانيم: وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ (جاثيه/13) كه نشان مى‏ دهد همه آنچه در آسمانها و همه آنچه در زمين است مسخر انسان است، در حالى كه مى‏ دانيم مسافرت فضانوردان به همه كرات آسمانى قطعا محال است.

انسان از ديدگاه قرآن آن قدر عظمت دارد كه همه اين موجودات به فرمان خداوند مسخر او گشته‏ اند، يعنى يا زمام اختيارشان بدست انسان است [مانند کشتیهایی که در دریا روانند و ...]، و يا در خدمت منافع انسان حركت مى‏ كنند [مانند گردش ماه و خورشید و ...]. در هر حال آن قدر به اين انسان عظمت داده شده كه به صورت يك هدف عالى در مجموعه آفرينش در آمده [و همه چرخ گردون و فلک در کارند، تا این گل سرسبد عالم به اهداف عالی و آرمان های متعالی اش برسد]. (تفسير نمونه، ج‏10، ص 355 و 356)

نگران شيعه;260625 نوشت:
درپست شماره 12 فرموديد كه مسخ شدگان چندروزي بيشترزنده نميماندند تا ازآنان فرزندي بماند
{{{مطابق روايات، مسخ ‏شدگان تنها چند روزى زنده مى‏ ماندند و سپس از دنيا مى‏ رفتند و نسلى از آنها به وجود نمى‏ آمد. (تفسير نمونه، ج‏6، ص 424) }}}
و آيا منظور زن و مرد بودند و همه با هم مردند و اگرفقط مرد بودند .. پس چه دليلي دارد كه فرزنداني درست نشده باشند و آيا منظور ازاين حيوانات .. جسم آنان بوده يا شباهتها و خصلتهاي آنها ؟؟
در روایتی که متنش را در پست 3 نقل نمودم، گاهی در مورد یک مرد گنه کار سخن می گوید؛ به عنوان مثال: «فيل مردى لوطى (اهل لواط) بود».

و گاهی در مورد یک زن گنه کار سخن می گوید؛ به عنوان مثال: «عنكبوت زنى بود خيانتكار به شوهر».

و گاهی هم در مورد جمعیتی از افراد گنهکار سخن به میان می آورد؛ به عنوان مثال: «ميمون كسانى بودند كه روز شنبه بر خلاف دستور دينشان ماهى گرفتند».

اینکه فرزندانی از آنها زاده نشده و بعد از مسخ شدن، سه روز بیشتر زنده نمی ماندند را روایتی دیگر بیان می کند؛ همانطور که عرض کردم شیخ صدوق در کتاب دیگرش (یعنی من لایحضره الفقیه) می نویسد: روایت شده که مسخ شده ها سه روز بیشتر زنده نمی ماندند پس خداوند از [خوردن گوشت] حیواناتی که آنها به شکل آن حیوانات مسخ شده بودند، نهی فرمود؛ وَ رُوِيَ أَنَّ الْمُسُوخَ لَمْ تَبْقَ أَكْثَرَ مِنْ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فَإِنَّ هَذِهِ مُثِّلَ بِهَا فَنَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ أَكْلِهَ (من لا يحضره الفقيه، ج‏3، ص337، ح 4198)

موضوع: انسان های مسخ شده به شکل حیوانات

پرسش:
روایتی در کتاب نصایح آیة الله مشکینی درباره مسخ شدگان وجود دارد. این روایت را نقل و توضیح دهید؟

پاسخ:
سلام به شما پرسشگر گرامی

متن روایت مذکور که در کتاب نصایح آمده، چنین است:

على- عليه السّلام- فرمايد: از پيغمبر- صلّى اللّه عليه و آله و سلّم- پرسيدم: حيوانات مسخ شده كدامند؟ فرمود: سيزده تا: فيل، خرس، خوك، ميمون، مارماهى، سوسمار، شب‏پره (يا پرستو)، كرم سياه آبى، عقرب، عنكبوت، خرگوش، سهيل و زهره (نام دو حيوان دريايى است).
پرسيدند: علت مسخ اينها چه بوده؟
فرمود: فيل: مردى لوطى (اهل لواط) بود.
خرس: مرد مأبونى بود كه مردها را به خود مى‏خواند.
خوك: عده ‏اى نصرانى بودند كه از خدا خواستند غذاى آسمانى بر آنها بفرستد و با اين كه خواسته‏ شان عملى شد بر كفر خود افزودند.
ميمون: كسانى بودند كه روز شنبه بر خلاف دستور دينشان ماهى گرفتند.
مارماهى: مرد ديوثى بود كه همسرش را در اختيار مردم مى‏ گذاشت.
سوسمار: باديه نشينى بود كه، سر راه بر حاجيان مى‏گرفت و اموالشان را مى‏ ربود.
شب‏پره: دزدى بود كه خرماهاى مردم را از سر درختان سرقت مى‏ كرد.
كرم سياه: سخن‏ چينى بود كه، ميان دوستان جدايى مى‏ انداخت.
عقرب: مرد بدزبانى بود كه هيچكس از نيش زبانش آسوده نبود.
عنكبوت: زنى بود خيانتكار به شوهر.
خرگوش: زنى بود كه غسل حيض و غيره نمى‏ كرد.
سهيل: گمرك چینى بود در يمن.
زهره: زنى نصرانى بود، و اين زن همان است كه هاروت و ماروت را فريفت. (1)

آیة الله مشکینی در ادامه این روایت می نویسد:
مرحوم شيخ صدوق فرمود: انسان هايى كه مسخ مى‏ شوند بيش از سه روز زنده نمى‏ مانند و تناسل هم نمى‏ كنند. حيواناتى كه اينک مسخ شده ناميم به طور مجاز اين نام بر آنها نهاده‏ اند چون مسخ شده‏ ها به اين شكل بوده‏ اند، اما اين كه گوشت اينها حرام است براى همان شباهت به مسوخ است، خدا خواسته از اين گوشت ها استفاده نكنند تا عذاب الهى در نظرشان بزرگ جلوه كند. (2)

عین عبارت شیخ صدوق که در خصال _ که بعد از نقل روایت آورده_ چنین است:
مسخ‏ شده‏ ها بيش از سه روز نماندند و مردند و نسلی از آنها باقی نماند. اين حيواناتى كه اكنون مسوخ ناميده مى‏ شوند [مثل میمون و خوک و ...]، نام مستعار و مجازى براى آنهاست و آنها به شكل مسخ‏ شده‏ هايى هستند كه خداوند گروهى را به سبب معصيت به آن شكل مسخ نموده و نعمت‏هايى را كه داشتند تغيير داد لذا خداوند خوردن گوشت این حیوانات را حرام كرد تا از آنها استفاده نشود و عقوبت آن گنهکاران مسخ شده در نظر مردم كوچک شمرده نشود. (3)

نتیجه اینکه:
انسان هایی در گذشته گناهانی انجام دادند و خدای متعال بنا براین روایات (که حالا فرض کنیم از نظر سندی هم درست باشد)، آنها را به عقوبت تکرار گناهانشان مسخ نمود و به شکل حیواناتی که نام برده شده درآورد. این افراد مسخ شده سه روز بیشتر زنده نمی ماندند و از بین می رفتند و فرزندی از آنها زاده نمی شد و نسلی نداشتند. به طور طبیعی مردمی که احیانا گناهان و آلودگی های آنها را می دیدند و احیانا از دست آنان آزار دیده بودند، عاقبت آنها و مسخ شدنشان را هم می دیدند، لذا خداوند گوشت حیواناتی که آنها به شکلشان درآمده بودند را حرام اعلام نمود تا بزرگی این مجازات در اذهان عمومی شکسته نشود و مایه عبرت بینندگان شود و هرگز به آن گناهان و آلودگی ها رو نیاورند!

مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار بابی آورده با عنوان «أنواع المسوخ و أحكامها و علل مسخها» و این روایت به همراه روایات مشابه دیگر را در ذیل آن نقل نموده است. (4)

پی نوشت
-------------------------------
1-
نصايح، ص 339
2- همان
3-
الخصال، ج‏2، ص 49 ؛
شیخ صدوق در کتاب دیگرش (=من لایحضره الفقیه) نیز می نویسد: وَ رُوِيَ أَنَّ الْمُسُوخَ لَمْ تَبْقَ أَكْثَرَ مِنْ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فَإِنَّ هَذِهِ مُثِّلَ بِهَا فَنَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ أَكْلِهَ؛ روایت شده که مسخ شده ها سه روز بیشتر زنده نمی ماندند پس خداوند از [خوردن گوشت] حیواناتی که آنها به شکل آن حیوانات مسخ شده بودند، نهی فرمود؛ من لا يحضره الفقيه، ج‏3، ص337، ح 4198.
4-
بحارالانوار، ج62، ص220

پرسش:
آیا در روایت مذکور، به یهودیان و مسیحیان توهین شده؟! در این روایت تنها از دین یهود و نصارا یاد شده و از نام دین بقیه افراد گناهکار یاد نشده، آیا این دلیل بر توهین به یهودیت و مسیحیت نیست؟!

پاسخ:
قسمتی از متن روایت که ناظر به یهودیان و مسیحیان است چنین است:

«خوك: عده ‏اى نصرانى بودند كه از خدا خواستند غذاى آسمانى بر آنها بفرستد و با اين كه خواسته‏ شان عملى شد بر كفر خود افزودند.
ميمون: كسانى بودند كه روز شنبه بر خلاف دستور دينشان ماهى گرفتند. (1)
زهره (2): زنى نصرانى بود، و اين زن همان است كه هاروت و ماروت را فريفت. [البته ترجمه دقیق تر، مطابق متن روایت نقل شده در بحار الأنوار، چنین است: زهره زنی بود که او را ناهید می نامیدند و او کسی بود که مردم درباره او می گفتند: هاروت و ماروت به واسطه او فریفته شدند!]» (3)

همان طور که در متن روایت تصریح شده، از میان سیزده مورد افراد مسخ شده، سه موردش مربوط به گنهکارانی است که یهودی یا مسیحی بودنده اند.

اولی مربوط به عده ای از افراد مسیحی مذهب بود که آیت و نشانه روشنی از حق تعالی درخواست نمودند و خواسته شان اجابت شد و آیات الهی را به روشنی دیدند اما پس از آن باز کفر ورزیدند و خدا و آیاتش را به نحوی انکار نمودند. خدای متعال هم این افراد را به مجازات کفرشان مسخ نمود و به شکل خوک درآورد.

دومی مربوط به عده ای از یهودیانی بود که از دستور خداوند مبنی بر عدم ماهی گیری در روز شنبه سرپیچی کردند و به خاطر این گناهشان به صورت بوزینه مسخ شدند که داستانشان هم در قرآن آمده:

وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئينَ (بقره/65)
به طور قطع از حال كسانى از شما، كه در روز شنبه نافرمانى و گناه كردند، آگاه شده ‏ايد! ما به آنها گفتيم: «به صورت بوزينه‏ هايى طردشده درآييد!»

خلاصه این ماجرا چنين بود: خداوند به يهود دستور داده بود، روز شنبه را تعطيل كنند. گروهى از آنان كه در كنار دريا مى‏ زيستند به عنوان آزمايش دستور يافتند در روز شنبه از دریا ماهى نگيرند، ولى از قضا روزهاى شنبه كه مى‏ شد، ماهيان فراوانى در آنجا جمع می شد. آنها به فكر حيله‏ گرى افتادند و با كلاه شرعى روز شنبه از آب ماهى گرفتند، به این صورت که در كنار دريا حوضچه‏ هايى ترتيب دادند و راه آن را به دريا گشودند. روزهاى شنبه راه حوضچه‏ ها را باز مى‏ كردند و ماهيان‏ فراوان همراه آب وارد آنها مى‏ شدند، اما به هنگام غروب كه مى‏ خواستند به دريا بازگردند، راهشان را محكم مى‏ بستند، سپس روز يكشنبه شروع به صيد آنها مى‏ كردند و مى‏ گفتند خداوند به ما دستور داده است صيد ماهى نكنيد، ما هم صيد نكرده‏ ايم بلكه تنها آنها را در حوضچه‏ ها محاصره نموده‏ ايم‏! و البته می دانستند که دارند با کلاه شرعی باطل، از فرمان الهی سرپیچی می کنند. خداوند نیز آنان را به جرم اين نافرمانى مجازات كرد و چهره‏ شان را از صورت انسان به میمون مسخ نمود. (4)

مورد سوم هم مربوط به زنی مسیحی بود که برخی مردم درباره او گفتند: هاروت و ماروت به واسطه او فریفته شدند! (اصل داستانِ هاروت و ماورت در آیه 102 سوره مبارکه بقره آمده است که خوانندگان گرامی ان شاء الله مطالعه می فرمایند؛ البته درباره این زن و فریب او، در آن آیه چیزی ذکر نشده است).

به هر حال، در این سه مورد، تنها به گروه هایی مشخص که گناهانی مشخص انجام داده بودند، اشاره و عقوبت آنها بیان شده است و هیچ گونه تعمیم و شمولی نسبت به سایر مسیحیان و یهودیان ندارد و روشن است که بیان سرگذشت عده ای گناهکار و عقوبت آنها، هیچ ارتباطی با فحاشی به یهودیان و مسیحیان ندارد (توضیح بیشتر در ادامه خواهد آمد).

پی نوشت
-----------------------------------
1- نصايح، ص 339
2- شیخ صدوق در «علل الشرائع» درباره «الزهرة» می نویسد:
مردم در باره زهره و سهيل [که در متن روایات ناظر به مسخ شده ها بدان اشاره شده] اشتباه كرده و مى‏ گويند: «اين دو، دو ستاره ‏اند»، ولى اين طور نيست چه آنكه آن دو، دو موجود زنده دريايى بوده كه به نام اين دو ستاره موسوم مى‏ باشند؛ هم چنان که حمل (برّه) و ثور (گاو) و سرطان (خرچنگ) و اسد (شير) و عقرب (كژدم) و حوت (ماهى) و جدى (بزغاله) حيواناتى هستند كه نام ستارگان را روى آنها گذارده ‏اند و راجع به آنها كسى مرتكب اشتباه و غلط نشده است. سرّ اينكه مردم تنها نسبت به اين دو (سهيل و زهره) به اشتباه افتاده‏ اند نه غير آنها، این است كه مشاهده اين دو حيوان ممكن نبوده و نمى‏ توان آنها را شناخت زيرا آنها دو جانورى هستند كه در اقيانوسى زندگى مى‏ كنند كه بر گرد جهان مى‏ چرخد، به طورى كه كشتى بدان نرسيده و تدبيرى در آن كار نمى‏ كند. نمى‏ توان گفت خداى عزّ و جل گناهكاران را ستاره تابناكى نموده كه در بيابان و دريا وسيله هدايت باشند و تا آسمان و زمين بر پا هستند بمانند؛ علل الشرائع، ج‏2، ص 488 و 489.
3-
بحار الأنوار، ج‏62 ، ص22
4-
تفسير نمونه، ج‏1، ص 297 و ج‏6، ص422

اینکه می فرمایید «چون از نام دین بقیه افراد اسمی برده نشده پس نام بردن از دین چند گروه از آن گناهکاران، توهین به آن ادیان محسوب می شود»، سخنی غیر قابل قبول است! اگر از دین سایر افراد، نامی برده نشده ممکن است به این خاطر بوده باشد که آن افراد یا به کلی بی دین و کافر بوده اند و به هیچ دین و آیینی معتقد نبوده اند، و یا اینکه در میان قوم پیامبرانی بوده اند که دینشان نام خاصی نداشته است، مثلا آیین صالحِ پیامبر، نام خاصی ندارد، یا مثلا آیین اسماعیلِ پیامبر، نام خاصی ندارد و کسی با نام خاصی از آیین آنها یاد نمی کند؛ بسیاری از پیامبران، صاحب شریعت نبوده اند بلکه مبلّغ شریعت های پیشینشان بوده اند. یهودیت و مسیحیت دو دین مطرح و بزرگ قبل از پیامبر اسلام بوده است.

حضرت نمی فرماید «فلانی چون مسیحی و یهودی بوده، فلان عمل را انجام داده»، بلکه از عده ای مسیحی و یهودی که گناهی انجام دادند و به عقوب گناهشان مسخ شدند، خبر می دهند و می فرماید: در میان یهودیان چند نفر فلان گناه را کردند و فلان عقوبت را چشیدند، و در میان مسیحیان هم، چند نفر فلان گناه را کردند و به فلان عذاب گرفتار شدند. کجای این سخن توهین است؟!

قرآن کریم پُر است از آیاتی که سرگذشت عاد و ثمود و اصحاب الایکه و قوم موسی و عیسی و بسیاری از پیامبران دیگر را نقل می کند؛ هم کارهای نیکشان را نقل نموده و هم خطاهایشان را؛ و مخصوصا خطاهای علمای اهل کتاب را جهت افشاگری انحرافات و تحریف های انجام شده و نیز جهت عبرت دیگران، به دفعات بیان می کند! آیا ذکر این انحرافات _که برای اصلاح پیروان اهل کتاب و نیز برای بیمه کردن جامعه نوپای اسلامی از تکرار آن اشتباهات است_ از نظر شما توهین به یهودیت و مسیحیت تلقی می شود؟! هیچ کس از چنین بیانی، توهین تلقی نمی کند.

در سوره طه سرگذشت کامل موسای کلیم را بیان می کند و در میانه داستان از برخی انحرافات قوم او (مانند گوساله پرستی و فریفته شدن قومش به وسیله سامری) سخن می گوید و سرگذشت آنها را مایه عبرت و اندرز معرفی می کند، تا مسلمین عبرت گیرند و به آن انحرافات بزرگ دچار نشوند. آیا ذکر این عبرت ها که مایه اندرز و بیداری است، توهین محسوب می شود؟! هیچ کس از چنین بیانی، توهین تلقی نمی کند.

اگر اینها توهین باشد، پس باید بیان همه سرگذشت ها و عبرت های پیشینیان را هم توهین بدانید زیرا در بسیاری از آنها از نام دین افراد گنهکار و خطاکار ذکر شده است! نیز باید کتاب های تاریخی را کتاب های سراسر توهین و اهانت بدانیم، زیرا پُر است از نقل رخدادها و عبرت های گذشتگان با تصریح به دین آنها؛ آن هم نه فقط با ذکر عنوان یهودی و مسیحی بودن آن افراد، بلکه با ذکر مشخصات دقیق آنها!

می بینید که فرضیه شما سر از ناکجا آبادی در می آورد که خودتان هم بدان معتقد نیستید (!)، و این بدان معناست که اصل فرضتان (یعنی توهین نامیدن این امور) باطل است.

جمله روایت حتی اشاره یا تلویحی هم به رابطه علی و معلولی دین آنها با عمل آنها ندارد؛ متن اصلی روایت که در بحار الانوار آمده و محل بحث ماست، چنین است: وَ أَمَّا الْقِرَدَةُ فَالْيَهُودُ اعْتَدَوْا فِي السَّبْتِ وَ أَمَّا الْخَنَازِيرُ فَالنَّصَارَى حِينَ سَأَلُوا الْمَائِدَةَ فَكَانُوا بَعْدَ نُزُولِهَا أَشَدَّ مَا كَانُوا تَكْذِيبا؛ و اما میمون، [همان] یهودیانی بودند که در روز شنبه گناه کردند و خوک، [همان] مسیحیانی بودند که مائده [آسمانی] تقاضا کردند و بعد از [استجابت درخواستشان و] نزول آن، [بر کفرشان افزوده شد و] بدتر از گذشته منکر [آیات الهی] شدند. (بحار الأنوار، ج‏62، ص 220)

به نظر بنده، «ال» در الیهود و النصاری _که در متن روایت آمده_ «ال» عهد ذهنی است زیرا ظاهرا قضیه این دو گروه معروف و مشهور بوده لذا در روایت بر آشنایی ذهنی مخاطب با این جریان تکیه می کند و با «ال» عهد ذهنی از آنها یاد می کند که: همان یهودیانی که فلان... همان مسیحیانی که فلان... ؛ قرآن هم که از جریان مسخ شدن اصحاب السبت یاد می کند، بر همین شهرت جریان و آَشنایی ذهن مخاطبینش (= اهل کتاب) با اصل ماجرا تکیه می کند و می فرماید: «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ...»؛ به طور قطع ... آگاه شده ‏ايد (بقره/65)، و با این عبارت از داستان اصحاب السبت خبر می دهد:

وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئينَ (بقره/65)
به طور قطع از حال كسانى از شما، كه در روز شنبه نافرمانى و گناه كردند، آگاه شده ‏ايد! ما به آنها گفتيم: «به صورت بوزينه‏ هايى طردشده درآييد!»
موضوع قفل شده است