اثبات واجب الوجود چه ارتباطی با اثبات خدا دارد؟

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اثبات واجب الوجود چه ارتباطی با اثبات خدا دارد؟

در برهان امکان و وجوب ثابت می شود که واجب الوجودی هست، اما خدایی که در اسلام پرستش می شود صفات بسیاری دارد که با برهان امکان و وجوب ثابت نمی شود. اثبات وجود این خدا چگونه است؟

برچسب: 

متحیرالدین;173768 نوشت:
در برهان امکان و وجوب ثابت می شود که واجب الوجودی هست، اما خدایی که در اسلام پرستش می شود صفات بسیاری دارد که با برهان امکان و وجوب ثابت نمی شود. اثبات وجود این خدا چگونه است؟

با سلام و تشکر

این مشکل با اتکال به برهان صدیقین که تقریرهای مختلفی بر آن شده است قابل حل است،

البته ابن سینا نیز، برهانی شبیه به برهان صدیقین ملاصدرا دارد که بدلیل آنکه برخواسته از امکان ماهوی و ماهیت بوده و با قول به اصالت وجود سازگاری ندارد، لذا ملاصدرا برهان دیگری اقامه نمود، تحت عنوان برهان صدیقین، و برهان سینوی را برهان شبیه به برهان صدیقین نامید.

امتیازاتی در برهان جناب ملاصدرا هست که در برهان شیخ مشاهده نمی شود. که در ادامه به انها اشاره می کنیم.

گفتنی است؛ مقدماتی در برهان حکیم متأله جناب ملاصدرا مطرح است که بلحاظ پرهیز از اطناب، از ذکر انها می گذریم و اصل برهان را به کیفیت زیر تقریر می کنیم:

"مراتب وجود، به استثناء عالی ترین مرتبۀ آن که دارای کمال نامتناهی و بی نیازی و استقلال مطلق می باشد، عین ربط و وابستگی اند و اگر آن مرتبۀ اعلی تحقق نمی داشت سایر مراتب هم تحقق نمی یافت. زیرا لازمۀ فرض تحقق سایر مراتب، بدون تحقق عالی ترین مرتبۀ وجود، این است که مراتب مزبور، مستقل و بی نیاز از آن باشند، در حالیکه حیثیت وجودی آنها عین ربط و فقر و نیازمندی است."

این برهان، علاوه بر اینکه از مزایای برهان شیخ برخوردار است از چند حهت بر آن برتری دارد:

اول آنکه، در این برهان، بر مفاهیم وجودی تکیه شده و از ماهیت و امکان ماهوی، ذکری بمیان نیامده است، و روشن است که چنین برهانی با اصالت وجود، مناسب تر است.

دوم آنکه، نیازی به ابطال دور و تسلسل ندارد بلکه خودش مستقلاً برهانی بر ابطال دور و تسلسل در علل فاعلی است.

سوم آنکه، به کمک همین برهان نه تنها وحدت، بلکه سایر صفات کمالیۀ خدای متعال را نیز می توان اثبات کرد.

در نتیجه اثبات واجب الوجود در برهان صدیقین، اثبات خدای متعال و همۀ صفات کمالیۀ الهی است که در شرع مقدس به انها اشاره شده است.

منبع: برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به آموزش فلسفه، ج 2، آیت الله مصباح یزدی، ص 363 الی 373 ...

موفق باشید ...


متحیرالدین;173768 نوشت:
در برهان امکان و وجوب ثابت می شود که واجب الوجودی هست، اما خدایی که در اسلام پرستش می شود صفات بسیاری دارد که با برهان امکان و وجوب ثابت نمی شود. اثبات وجود این خدا چگونه است؟

با سلام خدمت همه دوستان و تشکر از مطالب جناب صدیق، میشه لطف کنید چند مورد از این تعارض ها را بیان کنید. ما که چنین چیزی را ندیدیم مثلا شما به کتاب نهایه الحکمه علامه طباطبائی مرحله 12رجوع کنید، ببینید آنجا چیزی بر خلاف آموزه های اسلامی مطلبی را میابید.

با او
سلام و ادب؛


با تشکر از توضیحات دوستان، بنده هم چند نکته را توجّه می دهم؛


اوّلا براهین مربوط به حضرت حق تبارک و تعالی، چند دسته است، بعضی از براهین صرفا وجود خدا را اثبات می کند، بعضی براهین صرفا یک صفت باری تعالی را ثابت می کند و بعضی براهین صفات مختلف باری تعالی را ثابت می کند و براهینی هم، هم وجود و هم صفات باری تعالی را ثابت می کند و دقّت کنید که اگر یک برهانی صرفا وجود یا صرفا یک صفت باری تعالی را اثبات کرد، نمی شه گفت اشتباه است، بلکه درسته ولی جامع نیست.


*************************************


ثانیا، ببینید دوست عزیز، واجب الوجود که اصطلاحی است فلسفی، از دو جنبه قابل برّرسی است، که عبارت اند از؛


1-بررسی هستی واجب الوجود
2-بررسی چیستی واجب الوجود


هستی واجب الوجود را که به نوعی می توان گفت همان برهان امکان و وجوب شیخ الرّئیس اثبات می کند و مشکلی ندارد. اما اصطلاحات رهزن اند، و باید ببینیم دقیقا معنای واژه ای که به کار می بریم چیست؟! که حالا ببینیم خداوند واجب الوجود است یا خیر؟! به دسته بندی های زیر دقّت کنید:

هر آنچه که هست، به حضر عقل از دو حال خارج نیست»

1-وجود است.(خود وجود نامحدود است.)
2-وجود دارد.(وجود محدود و مقیّد است.)

حالا اگر شما به خدایی معتقد باشید، با هر برهانی اگر به وجود خدا پی برده باشید، من سوال می کنم، خدایی که قبول دارید، مبدائی که برای تحقق جهان قائلید، کدام یک از این دو حالت است؟ یا 1 و یا 2. چون تقسیم ثُنائی است، گزینه ی سوّمی ندارد. هر دو گزینه هم نمی شد، چون اجتماع نقیضین محال است.
ما میگیم خدایی که برای تحقق جهان و به عنوان مبدأ جهان قائلیم، خود وجود است، نه اینکه دارای وجود باشد. وجود نا محدو داست، نه اینکه وجود محدود ومقیّد باشد. به این معنا، خداوند واجب الوجود است. پس این یکی از صفات اصلی حضرت باری تعالی است.

*************************************


ثالثا، اگر شما از طریق هر برهانی، قبول کنید که واجب الوجودی در عالَم هست، به معنای موجودی که وجود برایش واجب است و نمی شود که نباشد، که چنین باشنده ای، باید خود وجود باشد، نه اینکه وجود عارض بر او شده باشد، حالا با اضافه کردن یک قاعده و برهان دیگر فلسفی، می توان ازش تمام صفات کمالی خداوند را که در خدای معرّفی شده توسّط اسلام به او نسبت داده شده اعمّ از کریم و رحیم و رحمان و ذوالجلال و الإکرام و... را نتیجه گرفت و اثبات نمود. اون قاعده و مسئله ی فلسفی که با بران ثابت می شود، عنوانش این است:

«واجب الوجود بالذّات، واجب الوجود من جمیع الجهات» یعنی واجب الوجودی که بالذات واجب الوجود است، یعنی اگر وجود برایش واجب است، نمی شود که نباشد، همیشه هست، که در واقع یعنی خود وجود است(نه دارای وجود)، اگر او این واجب الوجود بودن را از ذات خود و بالذات داشته باشد، او در هر صفت وجودی دیگر هم، همینطور واجب است یعنی همه ی صفات وجودی را دارد، و خود این صفات است، و نه دارای این صفات، و نمی شود که این صفات را نداشته باشد. برهانش این است که؛
اگر شما صفتی وجودی را داشته باشید و بشناسید، که در عالَم و در بعضی موجودات این صفت دیده می شود، یا حد اقل آثار این صفت وجودی در عالَم دیده می شود، واجب الوجود نسبت به این صفت دو حالت می تواند داشته باشد:

1-این صفت را دارد.
2-این صفت را ندارد.

اگر شماره ی 1 را بپذیرید، که فثبت المطلوب، مطلوبمان ثابت شده است. اگر گزینه ی دوم را انتخاب کنید که یک صفت وجودی در عالَم هست که واجب الوجود آن را ندارد. این گزینه ی دوم با براهین مختلفی قابل ردّ است. یکی اینکه معنای این سخن، این است که دیگر واجب الوجود، واجب الوجود نباشد. لذا گفته اند «و معناه تقیّد ذاته، بجهة عدمیّة»، معنای این سخن(گزینه ی دوم) این است که ذات واجب الوجود، حداقل به یک جهت عدمی، معدوم و ناقص باشد. یعنی او در یک امر، نیازمند به غیر باشد. نداری یعنی نیازمندی. اگر واجب الوجود یک صفت وجودی را ندارد، پس در آن نیازمند است. پس یک سفتی هست که واجب الوجود می تواند داشته باشد ولی ندارد، پس او در این صفت، «متساوی النّسبة، إلی الوجود و العدم» است، که این تعریف ماهیت بوده و خدا ماهوی و نیازمند می شود و دیگر خود وجود نیست، بلکه می تواند معروض وجود باشد، می تواند دارای وجود باشد، و این یعنی ممکن الوجود، نه واجب الوجود. پس پذیرش گزینه ی دوم، یعنی پاک کردن صورت مساله، یعنی نفی مقدّمات، چون فرض ما این بود که او واجب الوجود باشد ولی دیگر ممکن الوجود است.

اما با راه های دیگر هم این گزینه ی دوم قابل ردّ است، از جمله اینکه موجودی که این صفتی را که واجب الوجود ندارد، او دارد، این موجود خودش معلول است و یا علت؟ خودش معلول واجب الوجود است یا خیر؟ و اصلا خودش واجب الوجود است یا ممکن الوجود؟ اگر بگیم او ممکن الوجود یا معلول خود واجب الوجود است، این مُحال است، چون طبق قاعده ی «فاقد شیء، مُعطی شیء نمی شود.» واجب الوجود اگر آن صفت را ندارد، معلولش هم نباید داشته باشد. اگر هم این موجود دارنده ی اون صفت، خودش واجب الوجود باشد، پس یعنی دو واجب الوجود داریم؟ این هم محال است، چون فرضمان این بود که واجب الوجود نامحدود باشد و دو نامحدود محال است، چون همین که 2 تا شد، یعنی یک مرز و محدودیت بینشان هست. پس این موجود دارنده واجب الوجود هم نیست. پس نهایتا این است که این موجود دارنده ی اون صفت، معلول واجب الوجود است و این صفت را از واجب الوجود دارد، پس خود واجب الوجود هم آن صفت را دارد و به همین ترتیب صقتی نخواهد بود که واجب الوجود نداشته باشد، اعمّ از تمام صفاتی که در اسلام برای خدای واجب بیان شده است.

پیوسته متعادل و متعالی
یاحق

متحیرالدین;173768 نوشت:
در برهان امکان و وجوب ثابت می شود که واجب الوجودی هست، اما خدایی که در اسلام پرستش می شود صفات بسیاری دارد که با برهان امکان و وجوب ثابت نمی شود. اثبات وجود این خدا چگونه است؟

مفاد بسيارى از براهين فلسفى، اثبات موجودى بعنوان «واجب الوجود» است و با ضميمه كردن براهين ديگرى صفات سلبيّه و ثبوتيّه وى ثابت مى‌گردد و از مجموع آنها خداى متعال با صفات ويژه خودش كه او را از مخلوقات، متمايز مى‌كند شناخته مى‌شود. وگرنه صِرف واجب الوجود بودن براى شناختن او كافى نيست، زيرا ممكن است كسى گمان كند كه مثلاً ماده يا انرژى هم مى‌تواند مصداق واجب الوجود باشد.

از اينروى، بايد از يك سوى، صفات سلبيّه الهى(بي نيازي ، عدم جسميت و...) ثابت شود تا معلوم گردد كه واجب الوجود از اتّصاف به صفات مخصوص مخلوقات، منزّه است و تطبيق بر يكى از مخلوقات وى نمى‌شود، و از سوى ديگر، بايد صفات ثبوتيّه الهى(علم ،قدرت ،...) ثابت شود تا هم شايستگى او براى پرستش، روشن گردد و هم زمينه براى اثبات ساير عقايد مانند نبوت و معاد و فروع آنها فراهم شود(آموزش عقايد ،آي

ة الله مصباح يزدى ،ص 65 و66)

در اصطلاح فلسفه «واجب بالذات»، موجودی است كه در ذات خود با قطع نظر از هر چیز دیگر، وجود برایش ضروری است. در مقابل «ممكن الوجود» كه وجود برای آن ضروری نیست و می‌تواند معدوم باشد.


هر موجودی بنا به تقسیم عقلی از یکی از دو قسم ممکن و واجب خارج نیست یعنی هر موجود بنا به تقسیم يا ممكن الوجود است يا واجب الوجود .

انحصار موجود در این دو قسم، عقلی می‌باشد و بیشتر از این دو، قسم دیگری متصوّر نیست، زیرا از نظر عقلی یا وجود برای یک موجود ضرورت دارد یا نه؛ قسم اول را واجب‌الوجود نامند و اگر وجود ضرورت نداشته باشد یا عدم برای آن ضروری است كه این قسم از دایرۀ موجودات بیرون بوده و نمی­توان آنرا از اقسام وجود به حساب آورد. و یا عدم نیز همانند وجود ضرورت ندارد، چنین موجودی را كه نه وجود برایش ضروری است و نه عدم، ممكن‌الوجود نامند.

اگر فرض بگيريم آن موجود، واجب الوجود باشد نتيجه اي كه ميخواهيم بگيريم كه جهان نيازمند يك موجود واجب الوجود است ثابت مي شود و اگر ممكن الوجود فرض شود حتما بايد به يك واجب الوجود منتهي شود تا موجود شود زيرا ممكن الوجود ، نسبتش با وجود و عدم برابر است و از ناحيه خود موجود يا معدوم نمي شود.

هر موجود ممكنی تا به مرحلۀ ضرورت نرسد و تمام راه‌های عدم بر او بسته نشود وجود نخواهد یافت و چنین ضرورتی برای موجود از ناحیه علتش داده می‌شود بنابراین هر موجود ممكنی نیز ضرورت دارد كه به آن ضرورت بالغیر (وجوب بالغیر) گفته می‌شود.


موجودي كه واجب الوجود باشد به هيچ موجود ديگري وابسته و نيازمند نيست و عاري از هرگونه نقص و محدوديت است . واجب الوجود باالذات ، از همه جهات واجب است يعني نه در ذات و نه در صفات معلول غير نيست و از هيچ چيزي تاثير نمي پذيرد.

واجب الوجود عالم و قادر و حي و...است و در اين صفات كمال خود هيچ نقص و محدوديتي ندارد.


براي اطلاعات بيشتر رجوع كنيد به:


طباطبائی، محمد حسین؛ بدائة الحكمة، تحقیق علی زارعی، قم، موسسه نشر اسلامی، 1422، چ 18، ص 55.

شیرازی، صدرالدین محمد؛ الحكمة المتعالیة فی‌الاسفار الاربعة، بیروت، داراحیاء التراث، 1410، چ4، ج6، ص26

آموزش عقايد (دوره سه جلدى در يك مجلد)،ناشر: شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامى ص64 به بعد

متحیرالدین;173768 نوشت:
در برهان امکان و وجوب ثابت می شود که واجب الوجودی هست، اما خدایی که در اسلام پرستش می شود صفات بسیاری دارد که با برهان امکان و وجوب ثابت نمی شود. اثبات وجود این خدا چگونه است؟

باسمه تعالی، سلام بر همه دوستان و تشکر ازتوضیحات کارشناسان و دوستان محترم.

در بررسی رابطه خدای برهان و خدای ادیان صوری مطرح است:

اول: خدای برهان غیر از خدای ادیان باشد.

دوم: خدای برهان همان خدای ادیان است.

ابتدا برای توضیح دو مورد بالا باید توجه داشت که ادیان را می توان به ادیان حق و باطل تقسیم نمود.

مقصود ما اینجا، همان خدای ادیان حق است و الا در خصوص خدای عموم ادیان می توان بحث طولانی و مبسوطی در عموم ادیان و مرتبه شناخت مسأله خدا در ادیان مختلف، مطرح نمود؛ پس خدای ادیان، ممکن است متفاوت باشد.

اما فرض صورت اول که خدای ادیان غیر از خدای برهان باشد، باطل است، زیرا اصل و اساس اصول اعتقادی در هر دین الهی، مسأله پذیرش خدا با محوریت شناخت عقلانی است؛ حال، اگر قبل از ورود در دین، یا به همراه اثبات خود دین، خدایی اثبات نشده باشد، پیامبری و رسالت معنایی ندارد، پس خدای دینی که به وسیله پیامبر معرفی شده است، متوقف بر خدای اثبات شده عقلی و برهانی است.

البته دین الهی می تواند در ارتقاء مرتبه عقلانی و معرفتی انسان، توجهات و تنبهات جدیدی را مطرح کرده و انسان را هدایت بکند، اما چنین هدایتی قطعا در راستای شناخت عقلانی خواهد بود نه در جهت مخالف آن.

و اما صورت دوم قطعا صحیح است؛ زیرا(چنانچه گفته شد) اگر چنین نباشد، مبنایی برای اثبات دین الهی نخواهیم داشت، الا طبق مبنای باطل فیدییسم و اصل جدایی ایمان از معرفت. پس صفات الهی هم در دایره قلمرو اثبات و فهم، با توجیه و تبیین عقلانی امکان پذیر است.

موضوع قفل شده است