๑╬๑بشارت هفتم ๑╬๑ یا موساى کاظم!๑╬๑
تبهای اولیه
زمین در چرخش خویش، هفتمین بشارت را از آسمان برگرفت و رداى سبز امامت را به دوش غنچه اى دیگر از باغ امامت انداخت.
میلاد تو، سرآغاز وزش موهبت الهى است.
خورشید هفتم! تولد تو، شکفتن باغ سبز تقرّب در کویر خشکیده زمین است.
از ولادت آن حضرت در سال 128 ه.ق تا شهادت امام جعفرصادق علیهالسلام در سال 148 ه.ق را دربردارد. در این مدت، او شاگرد پدر بزرگوارش بود.
اگر موضعگیری امام را در قبال منصور و مهدی در نظر بگیریم، میبینیم که فعالیت خود را علیه حکومتهارون فزونی میبخشید، اما با وجود اینکه علویان از اقدامهای انقلابی علیه هارونالرشید پرهیز میکردند، هارون اهلبیت علیهالسلام و پیروان آنان و بهویژه امام کاظم علیهالسلام را در تنگنا قرار داد.
كنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعیل.
القاب: كاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح.
نكته: آن حضرت در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است.
منصب: معصوم نهم و امام هفتم شیعیان.
محل تولد: ابواء (منطقهاى در میان مكه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودى كنونى).
نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابىطالب علیهم السلام.
مدت امامت:از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق علیه السلام، در شوال 148 هجرى تا رجب سال 183 هجرى، به مدت 35 سال. آن حضرت در سن بیست سالگى به امامت رسید.
2. ابراهیم.
3. عباس.
4. قاسم.
5. اسماعیل.
6. جعفر.
7. هارون.
8. حسن.
9. احمد.
10. محمد.
11. حمزه.
12. عبداللّه.
13. اسحاق.
14. عبیداللّه.
15. زید.
16. حسین.
17. فضل.
18. سلیمان.
2. فاطمه صغرى.
3. رقیّه.
4. حكیمه.
5. ام ابیها.
6. رقیّه صغرى.
7. كلثوم.
8. ام جعفر.
9. لبابه.
10. زینب.
11. خدیجه.
12. علیّه.
13. آمنه.
14. حسنه.
15. بریهه.
16. عائشه.
17. ام سلمه.
18. میمونه.
19. ام كلثوم.
2. ابوصلت بن صالح هروى .
3. اسماعیل بن مهران.
4. حمّاد بن عیسى.
5. عبدالرحمن بن حجّاج بجلى.
6. عبداللّه بن جندب بجلى.
7. عبداللّه بن مغیره بجلى.
8. عبداللّه بن یحیى كاهلى.
9. مفضّل بن عمر كوفى.
10. هشام بن حكم.
11. یونس بن عبدالرحمن.
12. یونس بن یعقوب.
2. ابوالعباس سفاح عباسى (132 - 136 ق.).
3. منصور عباسى (136 - 158 ق.).
4. مهدى عباسى (158 - 169 ق.).
5. هادى عباسى (169 - 170 ق.).
6. هارون الرشید (170 - 193 ق.).
به نام خدا
کاظم، فرو خورندهی خشم و غضب، لقبی بود که در پرتو عفو و گذشت بیکران و برد باری و صبر فراوان در برابر نادانان، تو را به آن میخواندند. به راستی هم غصب جایگاه بلند شما و ستمهای آنچنان سترگ، کظمی اینچنین بزرگ را میطلبد!
ای هفتمین چراغ هدایت، ای شمس همیشه فروزان، ای مظلومترین مظلومان زمانه، ای زیباترین ترانهی غربت!
گویی خورشید پشت ابر بودن و چونان دری در صدف ماندن و چه میگویم غربت همیشگی و ناتمام انگار همان ارثی است که از پیامبر اعظم(صلیاللهعلیهوآله) و از کوچههای خاکی مدینه برای شما مانده است.
حدیث مظلومیتتان از سقیفه تا کربلا و شام و از سرزمین فدک- آن ارث حقیقی شما- تا سیاه چالههای زندان هارون دهن به دهن گشت و همچنان باقی بود! و هرچه تاریخ، این دفتر کهنه ی روزگار را ورق میزنی، غربت و مظلومیت افزونتر میشود و قصهی نا تمام شما حزن انگیزتر از قبل!
تمام دیوارهای تنگ و تاریک زندان را شاهد میگیرم که هفت سال میزبانت بودند و زنجیرهای سنگین و آهنین را هم! تحمل نکردنی بوده است لحظههای تو، میدانم!!
میدانم که فرشتههای عتید و رقیب خوب یادشان مانده است که روزها را روزه میگرفتید و شبها را هم به عبادت میایستادید تا صبح همگام! ای سید عابدان و ای فخر صبور مردان!!
آری دینداری همیشه بهای گرانی دارد و اگر نبود ایستادگی و مقاومت در برابر جور و ستم شاید که شما از قاضی ابو یوسف-آن دنیا طلب خود فروخته- حتی بیشتر حرمت داشتید در دربار حکومت جور عباسی و گرامیتر بودید نزد هارون خونخوار!
در آن روزهای خفقان و واهمه شیعیان واقعی شما اما هرگز فراموشتان نکرده بودند و در هر فرصتی ابراز میکردند ارادتشان را به شما و اظهار میکردند، محبت خالصانه شان را به خاندان نبوت و امامت! از قیام شهید فخ و خدمات علی بن یقطین- آن نیروی تربیت شده ی شما که در لباس وزارت هارون- که بگذریم، آن مالیات هایی که مردم دور از چشم حاکم میدادند به شما و آن بیعتهای مخفیانه، دلیل محکمی بود برای آنکه بفهماند هنوز هم مردمی که حق و حقیقت را میجویند، شما امامشان هستید و لا غیر!
... و عجب لحظهای بود، لحظهی دیدارتان با هارون در کنار خانهی کعبه. و عجیبتر آن جملهای بود که در جواب او فرمودید.
او با آن غرور و خودکامگی همیشگی اش، گفت:- تو هستی که مردم پنهانی به تو بیعت کردهاند و تو را به پیشوایی بر میگزینند؟! وقتی که آن جواب تاریخی را میخواندم یاد جملههای حکیمانه ی مولا(علیهالسلام) و جوابهای آتشین و بنیان کن حضرت زینب(س) افتادم. انگار تاریخ تکرار شده باشد...
- و شما فرمودید: انا امام القلوب و انت امام الجسوم. من بردلها و قلبها حکومت میکنم و تو بر تنها و بدنها! (1)
1- روزی در كنار كعبه، هارون الرشید حضرت كاظم علیهالسلام را ملاقات نمود و در ضمن سخنانی به امام علیهالسلام گفت: آیا تو هستی كه مردم مخفیانه با تو بیعت میكنند و تو را به رهبری خویش برمیگزینند؟ حضرت با كمال شهامت فرمود: «اَنَا اِمامُ الْقُلُوبِ وَ اَنْتَ اِمامُ الْجُسُومِ؛ من بر دلهای مردم حكومت میكنم، و تو بر جسمهای آنان!»
آسمان، دگرگون شده است. فرشتهها مُدام، بین زمین و آسمان در آمد و شدند؛ جبرییل نیز.
قرار است جشن باشکوهی برگزار شود؛
جشن میلاد نوزادی باشکوه.
در همهمه فرشتگان، نام «مدینه» میشنوم! باز هم مدینه، این خاک خورشیدخیز، که نامش در تمام صفحات تاریخ به چشم میخورد.
هوای مدینه، جان میدهد.
هوای مدینه، دل را جوان میکند.
هوای مدینه بوی یاس میدهد بوی خوش قدم های محمد صلی الله علیه و آله وسلم را.
هوای مدینه، طراوتش را مدیون رایحه مناجات
علی علیه السلام است!
و امشب، دوباره مدینه از عطر خوش گلی محمدی سرشار است!
خانه پیشوای ششم، کعبه آمال است.
انبوه فرشتگان، خانه امام صادق علیه السلام، این قبله دلها را همچون نگین انگشتری، در میان گرفتند.
ستاره ها، از آن بالا، سر خم کرده و خانه را که حالا دیگر مهبط ملایک است، سرک میکشند.
آسمان، متبسم است؛
آخر، انتظار گلی را میکشد که قرار است خشم و غضب، شرمنده صبر بی نهایتش باشد.
آهنگ شکوفایی گل صنوبر فاطمه، در عرش
میپیچد و جبرییل، دومین مژدگانی را از دست مهربان پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وسلم دریافت میکند.
هفت آسمان میهمان خاک میشود؛ میهمان مدینه.
و خانه امام صادق علیه السلام، فرودگاه جماعت عظیم حوریان است، که به پای بوسی گل نو رسیده آمدهاند.
امشب، تمام درها گشوده خواهد شد، تمام قفسها خواهد شکست؛ تمام پرندهها رها میشوند و تمام گلها شکوفا! تمام رودها جاری و تمام لب ها، در حضور خنده گم میشوند و تمام...
سلام، ای فرزند بهشت!
سلام، معصوم مظلوم!
سلام، آبروی مدینه!
سلام، نور کل نور!
سلام، کلید درهای بسته!
سلام، اعتبار زندانهای بی گناه اسلام،آتشفشان صبر!
سلام، آرامش خشمهای توفانی!
سلام، باب الحوایج!
باب الجنة زمینیان
خشم از راهى رفت و موساى کاظم از راه دیگر؛
آن گاه، درها گشوده شد و بهارى به دنیا آمد که
میان دو واژه «رضا» و «صادق»، جمع معانى شد؛
زاده صادق و پدر رضا، آن که با شکفتن خویش، آدمى را بر پلّکان هفتم از نردبان تکامل، به معبود نزدیک تر مى کرد.
سلام بر تو اى دریچه روشن عبودیّت
که باب الجنة زمینیانى.
آن هنگام که زاده شدى تا مفهوم صبر بر مصائب را در صحنه روزگار،
به تصویر بکشى، ترانههاى گم شده عشق پیدا شدند
تا سرود مبارک باد حضورت را با افلاکیان زمزمه کنند.
تبیان