دخالت دين در سياست به تضعيف دين می انجامد؟

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دخالت دين در سياست به تضعيف دين می انجامد؟

با توجه به تجربه در تاریخ هر جا دين از سياست تفكيك شده، در حقيقت بخشي از احكام دين تعطيل مانده و عملاً دين از صحنة اجتماع و زندگي روزمرة مردم خارج شده و به بُعد عبادي دين بسنده شده است. اين امر به معناي نفي جامعيت دين است.


چگونه مي توان دين را از سياست تفكيك كرد در حالي كه سياست در متن دين قرار دارد و بسياري از احكام رنگ سياسي دارد، مانند امر به معروف، نهي از منكر، تولي، تبري، جهاد و غيره


آيا در زمان پيامبر اكرم(ص) و امام علي(ع) كه دين با سياست و حكومت تلفيق شده بود دين ضعيف گشته بود؟


مراد از دين، قطعاً ظاهر و اسم دين نيست بلكه ديني است كه در جامعه در ابعاد مختلف نمود خارجي داشته باشد.


بديهي است كه در مدت كوتاه حكومت امام علي(ع) به اذعان دوست و دشمن، دين مداري و عدالت گستري، در رأس برنامه هاي حكومتي حضرت قرار داشت تا جايي كه فرمود:


خدايا! تو مي داني كه آن چه از سوي ما بود و از ما سرزد براي رقابت و كشمكش در قدرت و رياست يا براي دست يابي به اموالِ ناچيز دنيا نبود،


بلكه براي آن بود كه اصول روشن دين تو را برگردانيم و در سرزمين تو اصلاح پديد آوريم تا در نتيجة آن، بندگان ستمديده ات امنيت يابند و حدود تعطيل شدة تو اجرا گردد".1


امام علي(ع) در عمل اين ادعا را ثابت كرد


رفع تبعيض در تقسيم بيت المال،


برگرداند دارايي هاي عموميِ به تاراج رفته،


جلوگيري از پيدايش ثروت هاي نامشروع،


تلاش در راه عمران و آباداني،


تأمين اجتماعي محرومان،


اجراي حدود اسلامي،


تحقق عدالت اجتماعي،


احقاق حقوق مردم،


شايسته سالاري،


قانون گرايي و غيره از اهداف ديني است كه حضرت در حكومت خويش به آن ها جامة عمل پوشاند،.


ناپايداري حكومت علوي موضوع ديگري است و عوامل مختلفي در آن دخيل بود.


اگر حضرت بر محافظت از ارزش ها و اصول پافشاري نمي كرد قطعاً حكومتش با دوام تر بود ولي مگر حكومت بر مردم و حفظ حاكميت، در فرهنگ اسلام هدف و مقصود است؟


حضرت واقف بود كه با زور و استبداد و خشونت مي تواند حكومت خود را پايدار سازد اما او كسي نبود كه به هر شيوه اي متوسل شود و اين نقطة قوّت حضرت است.


ايشان مي فرمايد:

به خدا سوگند! من مي دانم چه چيز شما را سامان مي دهد و كجي شما را به اذن خدا راست مي كند ولي من اصلاح شما را به قيمت افساد خودم شايسته نمي بينم".2


ناپايداري حكومت امام علي(ع) را نبايد به حساب ناكارا بودن نظرية تلفيق دين و سياست دانست بلكه بايد به سبب نا آگاهي مردم و عدم تحمل آن ها يا خيانت خواص و عوامل خارجي دانست. هرگز دخالت دين در سياست به تضعيف دين نمي انجامد بلكه آن را تقويت مي كند.


با حذف دين، حكومت ممكن است ثبات داشته باشد ولي آن وقت حكومت ديني نخواهد بود.


هرگز به نفع دين نيست كه خود را از صحنة سياست خارج كند ولي به نفع سياستمداران و فرصت طلبان و سود جويان و دنيا گرايان است كه براي عملي كردن نقشه هاي شيطاني خود دين را به انزوا بكشانند.


حضرت امام خميني مي گويد: اين را كه ديانت بايد از سياست جدا باشد و علماي اسلام در امور اجتماعي و سياسي دخالت نكنند، استعمارگران گفته و شايع كرده اند. اين را بي دين ها مي گويند ... اين حرف ها را استعمارگران و عمال سياسي آن ها درست كرده اند تا دين را از تصرف در امور دنيا و از تنظيم جامعة مسلمانان بر كنار سازند".3


پی نوشت:

1 نهج البلاغه، خطبة 131.

2 مجله حكومت اسلامي، ش 17، ص 366.

3 ولايت فقيه، ص 16.

:Gol:

سلام علیکم جمیعا

همواره بشر بدنبال یافتن روش و دکترینی برای اداره جامعه بوده و هست.

تقریبا تا به الان همه نوع جوامع را شاهد بودیم . چه از نوع نزادپرستانه چه از نوع سوسیالیستی و یا مذهبی و ...

جامعه مذهبی که بر اساس ارزشهای دینی استوار است و تعالی گرائی معنوی را به سطح عمومی جامعه و روابط خارجه آن میکشاند با دکترین مذهبی ای که ارائه میدهد در حقیقت بهترین نوع دکترینی بوده که پیشنهاد گردیده.

ولی این دکترین فوق العاده لزوما نتیجه مطلوب در پی نداشته چنانکه ما در غرب شاهد یک دوره حکومت کلیسا بر مردم بودیمکه به یک فاجعه شبیه بود تا یک حکومتی که باید تعالی مند و تعالی گرا عمل میکرد.

نهایتا نه تنها جامعه غربیها از حکومت دینی حمایت نکردند بلکه بشدت سکولار شده و جامعه مذهبی را باعث ظلم و عقب ماندگی جامع بشری دانستند.

از طرفی این امر منجر به دین گریزی هم شد .

خب این اتفاق ممکن است که برای هر جامعه مذهبی ای رخ دهد و این کاملا بستگی به متولیان دینی ای دارد که امور جامعه دینی را بدست گرفته اند.

و من الله التوفیق

یاحق

bina88;96323 نوشت:
ولی این دکترین فوق العاده لزوما نتیجه مطلوب در پی نداشته چنانکه ما در غرب شاهد یک دوره حکومت کلیسا بر مردم بودیمکه به یک فاجعه شبیه بود تا یک حکومتی که باید تعالی مند و تعالی گرا عمل میکرد. نهایتا نه تنها جامعه غربیها از حکومت دینی حمایت نکردند بلکه بشدت سکولار شده و جامعه مذهبی را باعث ظلم و عقب ماندگی جامع بشری دانستند.

با سلام

ممنون جناب بینای عزیز

ولی قوانین ومقررات دین به نظر نقش به سزایی دراین میان دارد

این که دین چه دینی بوده که نتوانسته است جامعه را اداره کند که بدان روز بیفتد

و از همه بدتر چنان بلایی بر سر جامعه اورده که بعد از گذشت قرنها تلخی ان از ذایقه مردم نرفته است

الغرض که نمی توان ان دوره تاریک تاریخ بشر را مقایسه کرد با تمام ادیان و نتیجه ای که از ان زمان گرفته می شود را بر تمام ادیان بار کرد

هرچند با این وضعی که جامعه جهانی با هدایت قوانین بشری صورت گرفته است دست کمی از ان زمان حکومت کلیسا ندارد و رفته رفته کار به جایی می رسد که مردم ارزوی حکومت کلیسا را خواهند کرد

طاها;96339 نوشت:

این که دین چه دینی بوده که نتوانسته است جامعه را اداره کند که بدان روز بیفتد

و از همه بدتر چنان بلایی بر سر جامعه اورده که بعد از گذشت قرنها تلخی ان از ذایقه مردم نرفته است


با سلام
و تشکر از طاهای گرامی و بینای عزیز !
دیدم بد نیست نظری به گفتار علامه محمد تقی جعفری در این مورد بیاندازیم که خالی از لطف نیست !
ایشان می نویسد: اولا علم و آزادی رویاروی دین الهی قرار ندارد. ما با نظر به کمال مطلق فرستنده دین و حکمت ربانی او و هدفی که موجب فرستادن دین به انسانها شده است، راهی جز اعتقاد به اینکه ماهیت دین عبارتست از شکوفا ساختن همه استعدادهای عالی در مسیر وصول به جاذبیت کمال اعلای خداوندی نداریم. بنابراین، رسالت عظمی و هدف اعلای دین برخوردار ساختن همه مردم از اندیشه و تعقل و آزادی معقول و کرامت و شرف انسانی است که با جمود فکری و اجبار و ذلت و اهانت، شدیدا ناسازگار است.
به همین جهت، اگر در تاریخ بشری تجاوز و ستمگری و ترویج جهل و تاریکی به نام دین صورت گرفته باشد، قطعا مربوط به دین نبوده و ناشی از سودجویی و سلطه گری خودخواهان به نام حامیان دین بوده است، خواه این نابکاران یهودی باشند یا مسیحی و یا مسلمان.
به همین جهت درمورد سیاست و حقوق و اقتصاد و اخلاق و هنر نیز به همین گونه است .
زیرا سیاست عبارت است از مدیریت زندگی اجتماعی انسانی در مسیر هدفهای عالی حیات.
بنابراین آیا عاقلانه است که بگوییم: بدان جهت که پدیده سیاست ماکیاولی در طول تاریخ میلیونها انسان بی گناه را برزمین ریخته و همواره مشغول از بین بردن حقوق انسانها بوده است، پس سیاست را باید از عرصه زندگی منفی ساخت!
آیا اقویای بشری برای اجرای سلطه گریها و اشباع خودخواهی های خود از حقوق و اقتصاد و اخلاق و هنر سوء استفاده نکرده اند؟
قطعا چنین است، و اگر کسی با نظر به خود کلمات مزبوره بگوید: این حقایق هرگز مورد سوء استفاده قرار نگرفته است، این شخص یا از واقعیتهای جاوید در تاریخ بشر بی اطلاع است و یا غرض ورزی او تا حد مبارزه با خویشتن شدت پیدا کرده است.

ثانیا اثبات این حقیقت که استبداد و و زورگویی و جاه و مقام پرستی و ثروت اندوزی به هیچ وجه مربوط به دین الهی نمی باشد،
می توان به سه کتاب قرآن،انجیل و تورات رجوع نمود، به خصوص قرآن با کمال صراحت و بدون ابهام، دین ابراهیمی را که پیامبر اسلام خود را پیرو آن معرفی می نماید، ضد ظلم و تجاوز و استبداد و جهل و رکود فکری مطرح می سازد و قرآن مجید هدف بعثت انبیاء را تعلیم و تربیت و حکمت برپاداشتن قسط و عدالت میان مردم بیان می کند.
و چنین هدفی با رفتاری که در طول تاریخ از متصدیان مذاهب اسلامی و غیر اسلامی مانند مسیحیت مشاهده شده است به هیچ وجه سازگار نمی باشد.

ثالثا باید با کمال دقت موضوع جدایی دین سیاست، که به عنوان یک مسأله علمی اجتماعی و سیاسی مطرح شده، مورد تحقیق قرار گیرد، آیا این موضوع علمی مربوط به واقعیت است، یعنی جدا بودن دین از شؤون سیاسی و اجتماعی، و دنیوی خالص بودن این شؤون، یک واقغیت طبیعی است که متفکران صاحب نظر آن را توضیح می دهند و تبیین می نمایند، یا با نظر به یک عده عوامل قابل لمس و غیر قابل لمس، منظور اصلی از همه این مباحث « باید و الزاما باید چنین باشد» است یعنی باید دین از سیاست و علم و حقوق و اقتصاد و هنر و اخلاق و حتی عرفان تفکیک شود!
از شگفتی های این جریان اینست که آن نویسندگان که با تکیه به دلایل علمی، پیرامون حذف دین از سیاست قلم فرسایی و حماسه سرایی می نمایند، کسانی هستند که از یک طرف با روش ماکیاولی در علم! در تفکیک « استی ها» از « بایستی ها» سخن ها گفته اند و آن همه پاسخهایی قانع کننده را که به آنان داده شده است، مورد بی اعتنایی قرار داده اند، امروزه همان روش ماکیاولی وادار می کند که از « چنین است » تخیلی « نه واقعی » یعنی دین از سیاست جداست، که خیالی بیش نیست « باید چنین باشد » یعنی دین باید از سیاست جدا باشد، را نتیجه می گیرند!

رابعا نحوه برخورد ما با این موضوع چگونه باید باشد؟
وضع کنونی مغرب زمین با نظر به پیشرفت علم و تکنولوژی و تنظیم پدیده ها و روابط مردم در زندگی اجتماعی، معلول کنار گذاشتن و و حذف دین الهی فطری از جامعه، نیست، بلکه معلول حذف دین سازان است که برای خودکامگیهای خود، دین الهی را که عامل سازنده بشری است، مطابق هوی و هوسهای خود تفسیر و تطبیق و اجراء می کردند.
وقتی که مردم مغرب زمین به بهانه حذف مزاحمان « حیات معقول » خود، دین را کنار گذاشتند، منظورشان ساخته شده متصدیان دین بود که ضد علم و پیشرفت و آزادی معقول و عدالت و کرامت ذاتی انسان بود.
و این جریان درباره دین اسلام به هیچ وجه منطقی نیست.
زیرا بدیهی است که مکتب اسلام که یکی از دو اصیل ترین تمدن تاریخ بشری را برای انسان و انسانیت به ارمغان آورده است محال بود آن تمدن را بدون علم و سیاست و اقتصاد و حقوق به جهانیان عرضه نماید.
یا علی ع

با سلام و تشکر از بحث خوب استاد طاها
بعضی ها چون فکر می کنند که سیاست بیشتر دروغ و فریب و ...است پس نمی تواند
با دین جمع شود و حال این طرز فکر کاملا غلط می باشد که اساتید به خوبی توضیح دادند کامل و دقیق.

در ضمن اينكه در سياستهاي رايج جهان نيرنگ ودروغ وجود دارد به معناي آن نيست كه سياست لزوما همين است و بايد بااينها آميخته باشد بلكه اين نوعي سياست يعني سياست تزوير است كه هم در هدف و هم در روش و متد با سياست اسلامي مغايرت دارد.

اما آيا نمي‏توان نوع ديگري از سياست داشت كه در پي اهداف بلند الهي وسعادت و كمال بشري باشد چنانكه پيامبر(ص) و اميرالمومنين(ع) و حضرت امام عمل نمودند؟

بلي دين از سياست جدا نيست اما ازسياست قسم دوم. البته اين به اين معني نيست كه در سياست اسلامي چون همه چيز راست و پوست كنده است پس هميشه كلاه سر مسلمين مي‏رود بلكه اسلام اساس سياستش صداقت و راستگويي است ولي در برابر تزويرات دشمنان دستورالعمل‏هاي ويژه‏اي دارد.

عمار;96379 نوشت:
بعضی ها چون فکر می کنند که سیاست بیشتر دروغ و فریب و ...است پس نمی تواند با دین جمع شود و حال این طرز فکر کاملا غلط می باشد که اساتید به خوبی توضیح دادند کامل و دقیق.
طاها;2616 نوشت:
ناپايداري حكومت علوي موضوع ديگري است و عوامل مختلفي در آن دخيل بود. اگر حضرت بر محافظت از ارزش ها و اصول پافشاري نمي كرد قطعاً حكومتش با دوام تر بود ولي مگر حكومت بر مردم و حفظ حاكميت، در فرهنگ اسلام هدف و مقصود است؟ حضرت واقف بود كه با زور و استبداد و خشونت مي تواند حكومت خود را پايدار سازد اما او كسي نبود كه به هر شيوه اي متوسل شود و اين نقطة قوّت حضرت است.

با سلام و عرض تبریک
جناب عمار عزیز، آیا این گفته شما به این معنی است که اگر سیاستی آمیخته با دروغ و تزویر بود ،آنگاه از دین جداست؟

آیا این سیاستی که شما ذکر کردید در دسترس بشر قرار دارد و یا باید منتظر ظهور منجی بود؟؟!!

اگر اشتباه نکنم برخی از مراجع بزرگ حوزه در گذشته و حال معتقد به جدایی دین از سیاست بودند. اگر امکان دارد دلیل و توجیحات این بزرگان را در تاپیک قرار دهید تا استفاده کنیم.

با تشکر

سلام

من فکر کنم دین از سیاست نباید جدا باشد و این اشتباه است:Gig:

طاها;2616 نوشت:
دخالت دين در سياست به تضعيف دين می انجامد؟

سلام
بی شک دین حقیقتی مقدس است و هرگاه ضعف و نقص پیروان یا نفاق منسوبان به آن اضافه گردد در نظر عموم تضعیف می شود . پس وظیفه پیروان ، قوت در دین و طرد اهل نفاق است .
اما هرگاه جمعی خداترس در صدد اجرای دین باشند بر همگان یاری ایشان لازم است چرا که اگر دین از صحنه اجتماع بشری کنار رود افقهای والای انسانیت به حقیقت بالفعل خود از میان آنها رخت خواهد بست و جامعه بشری دیگر با جامعه حیوانی تفاوتی نخواهد داشت هرچند بسیار پیشرفته باشند
دین با نماینده همیشگی خود بر کره ارض ، ضامن حضور عالم قدس در کویر مادی بشریت است
موفق باشید

abcdefg;96407 نوشت:
جناب عمار عزیز، آیا این گفته شما به این معنی است که اگر سیاستی آمیخته با دروغ و تزویر بود ،آنگاه از دین جداست؟

با سلام
بله دوست عزیز این نوع سیاست رو دین ما قبول ندارد و ربطی هم به دین ندارد چرا که دین، سیاست آمیخته با آموزه های الهی و اسلامی رو قبول دارد.این در واقع فریب کاری و دروغ است که نام سیاست بر آن گذاشته اند.

abcdefg;96407 نوشت:
آیا این سیاستی که شما ذکر کردید در دسترس بشر قرار دارد و یا باید منتظر ظهور منجی بود؟؟!!

بله در دسترس بشر وجود دارد،معصومین که مشخص است و در غیر معصومین هم اگر همت و اراده باشد به وجود خواهد آمد کما اینکه در انقلاب ما تا حدود زیادی وجود دارد و محقق شده است.

abcdefg;96407 نوشت:
اگر اشتباه نکنم برخی از مراجع بزرگ حوزه در گذشته و حال معتقد به جدایی دین از سیاست بودند. اگر امکان دارد دلیل و توجیحات این بزرگان را در تاپیک قرار دهید تا استفاده کنیم.

دوست عزیز سند حرف خود را بفرمایید.کجا شنید و بفرمایید کدام مرجع فعلی قائل به جدایی دین از سیاست می باشد؟

عمار;96597 نوشت:
بله دوست عزیز این نوع سیاست رو دین ما قبول ندارد و ربطی هم به دین ندارد چرا که دین، سیاست آمیخته با آموزه های الهی و اسلامی رو قبول دارد.این در واقع فریب کاری و دروغ است که نام سیاست بر آن گذاشته اند.

با سلام:Gol:

الحمدالله.
امیدوارم سایر عزیزان سیاستمدار (!!) هم با نظر شما موافق باشند. و همچنین جوانان این مرز و بوم!!! (البته درصد بسیار ناچیزی از جوانان که اندکی گمراه تشریف دارند!)

عمار;96597 نوشت:
دوست عزیز سند حرف خود را بفرمایید.کجا شنید و بفرمایید کدام مرجع فعلی قائل به جدایی دین از سیاست می باشد؟

متاسفانه سندی محکمه پسند ندارم!! اما اگر شما اعتقاد دارید که همه مراجع در گذشته و حال با همراهی سیاست و دین موافق بوده اند، ما را مطمئن کنید تا گروهی از نگرانی خارج شوند!
آیا شما میفرمایید همه مراجع و بزرگان حوزه با همراهی دین و سیاست موافق بوده و هستند؟؟

به خاطر وقت و راهنمایی هایتان سپاسگزارم.

موضوع قفل شده است