آيا مردگان ميشنوند؟

تب‌های اولیه

32 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آيا مردگان ميشنوند؟

با سلام. ظاهرا دوستانش شيعه براي توجيه عمل توسل خودشان به امامان ميگويند كه آنها زنده هستند و ما را مي بينند و صداي ما را ميشنوند و.....

ما با استناد به:
1. قرآن
2. كتب معتبر شيعيان

اثبات خواهيم كرد كه
1. امامان شيعه نيز (هر چند شهيد شده باشند) توانايي شنيدن و برآورده كردن حاجات را ندارند.
2. قياس آنهايي كه فوت شده اند با آنهايي كه هنوز زنده هستند. قياس مع الفارق است. لذا در خواست
دعا از آنهايي كه زنده هستند كاملا منطقي است ولي درخواست از كسي كه طبق قرآن نه مي بيند نه ميشنود نه توانايي برآورده كردن حاجت را دارد نامعقول است.

در پستهاي بعدي ادله و برهان خود را براي اثبات اين ادعا خواهيم گذاشت

iman2010;75012 نوشت:
با سلام. ظاهرا دوستانش شيعه براي توجيه عمل توسل خودشان به امامان ميگويند كه آنها زنده هستند و ما را مي بينند و صداي ما را ميشنوند و.....

ما با استناد به:
1. قرآن
2. كتب معتبر شيعيان

اثبات خواهيم كرد كه
1. امامان شيعه نيز (هر چند شهيد شده باشند) توانايي شنيدن و برآورده كردن حاجات را ندارند.
2. قياس آنهايي كه فوت شده اند با آنهايي كه هنوز زنده هستند. قياس مع الفارق است. لذا در خواست
دعا از آنهايي كه زنده هستند كاملا منطقي است ولي درخواست از كسي كه طبق قرآن نه مي بيند نه ميشنود نه توانايي برآورده كردن حاجت را دارد نامعقول است.

در پستهاي بعدي ادله و برهان خود را براي اثبات اين ادعا خواهيم گذاشت


سلام اخوی :Gol:
البته ما منتظر دیدن ادله شما هستیم اما قبل از آن باید یک نکته را خدمتتان عرض کنم :
شما به کلمه آدم مرده ، فوت شده و زنده نگاه می کنید و برایتان این تعارض پیش می آید که مرده چه ربطی به زنده دارد . مرده که مرده دیگر زنده بودنش یعنی چه ؟
ها باید توجه کنی مرده به اعتبار جسم است و زنده به اعتبار روح
اکنون هم که شما می شنوید بوسیله روح می شنوید جسم در شنیدن شما تنها یک آلت و ابزار است
البته اگر مطالعه بیشتر در امور معنوی و روح و امثال آنها داشته باشید کمی مطلب برایتان حل می شود
ولی پیشنهاد بهتر من آنست که بمیرید آنوقت ببینید قادر به شنیدن هستید یا نه ؟
البته ناراحت نشوید منظورم از بمیرید خودکشی نیست منظورم این روایت نبی اکرم ص است که فرمود :
موتوا قبل ان تموتوا
که خبر از مرگ اختیاری می دهد
این کاملترین راه است چون در آن شک و شبهه ای نمی ماند
و اما ادله تان
تا ببینیم و بشنویم
موفق در راه اسلام
:Gol:

با سلام
ایمان عزیز یک سوال آیا شما اهل سنت وقتی وارد مسجد النبی می شوید به پیامبر سلام می دهید یا نه؟

دوست عزیز این روایت ها رو هم ببینید و بعدا به اشکال های بعدی خود برسید:

خطیب بغدادی از مورخان معتبر نزد اهل سنت است. او در کتاب بسیار مهم تاریخ بغداد می‌نویسد:
علی‌بن میمون می‌‌گوید از شافعی شنیدم که می‌گفت: «من هر روز بر سر قبر ابوحنیفه می‌روم و او را زیارت می‌کنم و به قبر او تبرک می‌جویم. هرگاه حاجت‌مند می‌شوم، دو رکعت نماز می‌خوانم و آنگاه خودم را به قبر ابوحنیفه می‌رسانم و در آنجا حاجتم را از خداوند مسئلت می‌کنم.(1)
غیر از خطیب بغدادی، یکی دیگر از نویسندگان عرب، به نام احمد زینی دحلان پاره‌هایی از زندگی شافعی را تحقیق و نقل کرده است. او می‌نویسد:

أن للامام الشافعی ایام هو ببغدادَ کان یتوسل بالامام ابی حنیفه یجی‌ء الی ضریحه یزوره و یصلی علیه ثم یتوسل علی الله تعالی فی قضاء حوائجه ...؛

یعنی: در ایامی که شافعی در بغدا می‌زیست، بر سر قبر ابوحیفه حاضر می‌شد و در آنجا نماز می‌خواند و به خداوند توسل می‌کرد تا حوائجش برآورده شود.(2)



غیر از شافعی، امامان دیگر اهل سنت نیز همین راه و روش را داشتند. احمدبن حنبل که معمولا وهابی‌ها خود را مقلد و پیرو او می‌دانند، همین‌گونه بوده است. او نیز همچون دیگر مسلمانان، اهل دعا و زیارت و توسل بود.


با شیعه می‌توان مخالفت کرد؛ اما آیا تاریخ را هم می‌توان نادیده گرفت؟ تاریخ ائمه اهل سنت نشان می‌دهد که همه آنان از این‌گونه برنامه‌ها و عقیده‌ها داشته‌اند. اساسا نمی‌توان مسلمان بود و قرآن را قبول داشت، اما چنین باورهایی نداشت. اکنون میلیون‌ها مسلمان پیرو احمدبن حنبل‌اند. از جمله اکثریت مردم عربستان.(3)


احمد زینی دحلان، درباره او می‌نویسد: «او هرازگاه به امام شافعی متوسل می‌شده است.» توسل احمدبن حنبل به روح و مقام شافعی به قدری بوده است که پسرش عبدالله بن احمد ـ که او نیز از فقها و محدثین اهل سنت است ـ تعجب می‌کند. وقتی پدر، تعجب پسر را می‌بیند، به او می‌گوید: «شافعی در میان مردم همچون خورشید است برای زمین، و مانند عافیت است برای بدن.»(4) این سخن احمدبن حنبل به این معنا است که چون شافعی در نزد ما مقامات معنوی و علمی دارد، پس می‌توان به او توسل کرد و به زیارت قبرش رفت و او هم صدای ما را می شنود و الا لغو است رفتن به قبرشان.

در همان کتاب مذکور آمده است که به شافعی گفتند: در مغرب (مراکش امروزی) مردم به امام مالک توسل می‌کنند و او را به درگاه خدا واسطه قرار می‌‌دهند. حکم آنان چیست؟ نوشته‌‌اند وقتی شافعی این خبر را شنید، سکوت کرد و سخنی که از آن بوی انکار آید، نگفت: «لم یُنْکرُ علیْهِم.»(5)

البته روایت های دیگر هم وجود دارد که در ادامه اگر لازم شد عرض خواهم کرد.


پاورقی:
[۱]. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، چاپ دارالکتب العلمیه، بیروت، ج۱، ص۱۲۳.
عین عبارت او چنین است: أنی لَاتبرَّکُ بابی‌حنیفه و اَجی‌ءُ إلی قبره فی کلّ یومِ زائراً....

[۲]. ر.ک: الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه، ۲۸.

[۳]. طبق اعلام‌های رسمی اکثر مردم عربستان حنبلی هستند؛ اما برخی معتقدند حنفی‌ها بیشترند.

[۴]. ر.ک: الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه، ۲۸.

[۵]. همان.

iman2010;75012 نوشت:
با سلام. ظاهرا دوستانش شيعه براي توجيه عمل توسل خودشان به امامان ميگويند كه آنها زنده هستند و ما را مي بينند و صداي ما را ميشنوند و.....
ما با استناد به:
1. قرآن
2. كتب معتبر شيعيان
اثبات خواهيم كرد كه

1. امامان شيعه نيز (هر چند شهيد شده باشند) توانايي شنيدن و برآورده كردن حاجات را ندارند.
2. قياس آنهايي كه فوت شده اند با آنهايي كه هنوز زنده هستند. قياس مع الفارق است. لذا در خواست
دعا از آنهايي كه زنده هستند كاملا منطقي است ولي درخواست از كسي كه طبق قرآن نه مي بيند نه ميشنود نه توانايي برآورده كردن حاجت را دارد نامعقول است.
در پستهاي بعدي ادله و برهان خود را براي اثبات اين ادعا خواهيم گذاشت




با سلام
راضی به زحمت شما نیستیم از قرآن و کتب تفسیری و روایی اهل سنت هم بیاورید ما قبول می کنیم.منتهی توجه داشته باشید شیعه در توسل به اهل بیت «علیهم السلام» متوسل می شود نه به انسانهای عادی.
باز خیالتان را راحتتر کنم .
اختلاف در بحث سماع موتی
میان شیعه وسنی نیست بلکه میان مسلمانان و برخی از سلفیون وهابی است یعنی حتی در میان سلفی ها هم اختلاف است.وعجیب این است ابن تیمیه هم حرف شما را نمی زند.لذا اهل سنت اول تکلیف خودشان را با هم روشن کنند بعد به سراغ شیعیان بیایند.
البته شما هم ناآگاهانه وارد این بحث شدید بدون اینکه اطلاعی از ابعاد آن داشته باشید.
منتظر نحوۀ ورود شما به بحث هستم.

بسم الله الرحمن الرحیم


جناب ایمان2010 ما در این دنیا به آنهایی که از این دنیا رفته اند میگوییم مرده،معنی اصلی حرف شما این است که حیات پس از مرگ در کار نیست.
اگر به معاد و حیات پس از مرگ اعتقاد دارید پس باید بدانید که مردگان در این دنیا مرده اند اما در اصل زنده اند.

اگر میخواهید سند بیاورید از کتب اهل سنت یا اهل تشیع نیاورید،از قرآن کریم سند بیاورید که هر دو طرف آن را قبول دارند.

درضمن ائمه ما شهید شدند،نمردند.
شهیدان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی میخورند.

علاوه بر آنچه دوستان عزيز فرمودند:قرآن مي فرمايد:
{ و لاتقولو لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لایشعرون } به کسانیکه در راه خدا کشته شده اند مرده نگوئید بلکه آنها زندگانند و لی شما احساس نمی کنید . بنابر این توجه ما عمده به روح ملکوتی و حاضر و ناظر آنها است
و ما در حرم امامان علیهم السلام سلام به آنها می دهیم که قرآن هم می گوید :{ سلام علی موسی و هارون }
وبرسر مرقد آنها مسجد وبارگاه مي سازيم چون { لنتخذن علیهم مسجدا } مدفن اصحاب کهف را مسجد و محل عبادت و نیایش قرار دادند .

بسمۀ تعالی
از همۀ دوستان عزیز تقاضا می کنم از ارسال پستهای غیر مرتبط با عنوان بحث«سماع موتی:آیا اموات می شنوند» خود داری فرمایند ودر صورتی که در این مساله کار نکرده اند از ورود به بحث خودداری فرمایند تا بحث به نتیجۀ مطلوبی برسد.
اما قبل از هرچیزی این مساله باید روشن شود ؛اعتقاد علمای اهل تسنن در رابطه با این مساله چیست؟وطرفین نزاع چه کسانی هستند؟.
به عنوان مثال:
الف:دیدگاه علمای شافعی مذهب.
ب:دیدگاه علمای شبه قاره هند «حوزۀ عظیم دیو بند؛حوزۀ بریله».
ج:دیدگاه علمای احناف ایران.
د:دیدگاه ابوالعباس ابن تیمیه وشاگردان مکتب وی.
جناب آقای ایمان 2010 لطفا از اینجا بحث را شروع کنند .
متشکرم.

مزید اطلاع دوستان اهل سنت عین مطلب تحقیقی از شیخ عبدالحمید قدس (1277 - 1335 ه ) مدرس در حرم مکی را در خصوص شنوایی حقیقی رسول اکرم صلوات الله علیه و آله و شهدا و اولیاء الهی بعد از وفات ظاهری در عالم قبر تقدیم می کنم :
وی بعد از آوردن احادیث موجود در منابع خودشان ( اهل سنت ) چنین می نویسد :

و من اعظم فوائد الزیارة کما مرّ فی المقدمة :
أن زائره صلی الله علیه و سلم اذا صلی علیه -صلی الله و سلم - عند قبره ... سمعه سماعاَ حقیقیاَ ، و ردّ علیه بغیر واسطة .. ، بخلاف من یصلی او یسلم علیه من بعد ؛ فان ذلک یبلغه بواسطة ، کما جاء ذلک فی احادیث کثیرة :
منها : « من صلی علیّ عند قبری ... سمعته ، و من صلی علیّ من بعید أعلمته » . 1

از بزرگترین فوائد زیارت همان گونه که در مقدمه گذشت این است که زائر رسول خدا صلی الله علیه و آله زمانی که در نزد قبر شریف بر حضرتش درود می فرستد ، آن حضرت می شنود به مانند شنیدن حقیقی و درود بدون واسطه به حضرت می رسد ، به خلاف درود و سلامی که از راه دور باشد که در آن صورت با واسطه به حضرت می رسد . چنان که در احادیث زیادی آمده است از جمله ی آن ها این حدیث است :
هر کس در نزد قبرم بر من درود فرستد می شنوم و هر کس از راه دور بر من درود فرستد به آن آگاه می شوم .2

پی نوشت :
1 - ذکره الحافظ ابن حجر فی الفتح 6/488 و اخرجه البیهقی فی « حیاة الانبیاء صلوات الله علیهم ص103 و 104 و السخاوی فی القول البدیع ص 313 .
2 - الذخائر القدسیة فی زیارة خیرالبریة صلی الله علیه و آله و سلم - عبدالحمید بن محمد علی بن عبدالقادر قدس المکی الشافعی المدرس فی الحرم المکی (1277-1335 ه ) - انتشارات دارالحاوی بیروت و دارالسنابل دمشق .

ادامه دارد ..

[=tahoma][=&quot]و یؤخذ من مجموع هذه الروایات و غیرها : أنه صلی الله علیه و سلم حیّ فی قبره علی الدّوام ؛ لانّ الوجود لایخلو عن واحد یسلم علیه فی لیل أو نهار ، و قد قالوا : یا رسول الله ؛ کیف تعرض صلاتنا علیک و قد أرمت ؛ یعنی بلیت؟[/]![/]

[=tahoma][=&quot]قال : « ان الله عزّو جلّ حرّم علی الارض أن تأکل أجساد الانبیاء » . 1[/][/]



[=tahoma][=&quot]فنحن نؤمن و نصدّق بانّه صلی الله علیه و سلم حیّ یرزق ، و أن جسده الشریف لاتأکله الارض ، و کذا سائر الانبیاء علیه و علیهم الصلاة و السلام ؛ فقد أجمع العلماء علی حیاتهم ، و الحق بهم الشهداء - قیل[/] :[/]


[=tahoma][=&quot]و العلماء و الاولیاء - و أثبتوا ذلک بالادلة القاطعة ، و البراهین الساطعة الا أنّ حیاة الانبیاء أکمل من حیاة غیرهم ، و حیاة الشهدا اقوی من حیاة الاولیاء ؛ للنصّ علیها من القرآن الکریم کما هو ظاهر الادلة ، و ممن حقق هذا المقام : ابن حجر فی الجواهر رحمه الله العلّام .2

وی می نویسد : و از مجموع روایات و غیر روایات (قرآن ) بر می آید که : رسول خدا صلی الله علیه و آله علی الدوام در قبر زنده هستند چون عالم وجود لحظه ای از شبانه روز خالی از سلام بر آن حضرت نیست . برخی از حضرت سئوال کردند که یا رسول الله چگونه بر شما درود فرستیم در حالی که مرده و پوسیده باشی .
حضرت فرمودند : تحقیقاَ خدای عز و جلّ بر زمین حرام نموده است که اجساد انبیا را بخورد .
پس ما ایمان می آوریم و تصدیق می کنیم به این که حضرت زنده و مرزوق است و جسد شریفش را زمین نمی خورد (نمی پوسد) و همین طور سایر انبیا . و علما اجماع نموده اند بر حیات و زنده بودن این بزرگواران و همین طور شهدا .
و گفته شده است علما و اولیاء چنین هستند .
در ادامه می نویسد که این موضوع با ادله ی قاطع و براهین ساطع ثابت گردیده است الا این که حیات انبیا کامل تر از حیات غیر ایشان و حیات شهدا نیز از حیات اولیا قوی تر است به خاطر نص قرآن کریم و ظواهر ادله و از جمله ابن حجر در کتاب جواهر خویش در این موضوع تحقیق نموده است .

پی نوشت :
1 - اخرجه ابن حیان ص910 و الحاکم 560/4 و ابن خزیمة ص1733 و ابو داود ص1047 عن أوس بن أوس .
[/]

[/]2 - الذخائر القدسیة فی زیارة خیرالبریة صلی الله علیه و آله و سلم ص 94 و ص95 - عبدالحمید بن محمد علی بن عبدالقادر قدس المکی الشافعی المدرس فی الحرم المکی (1277-1335 ه ) - انتشارات دارالحاوی بیروت و دارالسنابل دمشق .

سلام فکر میکنید عالم ارواح یا عالم غیب کجاست؟
از همین جایی که ما هستیم شروع میشه ولی چون از جنس عالم ما نیست ما نمیتونیم اونا رو ببینیم و صداهاشون رو بشنویم ولی چون عالم اونها بسیار ظریفتر از عالم ماست اونها میتونن مارو ببینن و صدای مارو هم بشنون البته انسانهایی هم هستند که موفق شدن حجابهای فیزیکی و مادی رو بردارن و اون عالم رو ببینن و صدای ارواح رو بشنون.
البته برای ارواح هم سلسله مراتب وجود داره بعد از این دنیای ما هفت عالم دیگه موازی با دنیای ما وجود داره ولی تمامشون دارای ارتعاشات مختلفی هستند مثلا ارواحی که نزدیک دنیای ما هستن نمیتونن با ارواحی که در مرحله بعدی هستند تماس داشته باشن ولی ارواحی که در مراتب بالاتری هستند میتونن با عالم پایینتر از خودشون ارتباط داشته باشن در واقع ارواح هم همون مسیر تکامل یا به کمال رسیدن رو باید طی کنن.این تازه همون هفت طبقه زمینه که با عالم ما میشه هشت طبقه حالا ببینید تو اسمونا چه خبره.
حافظ هم میگه از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیافزود زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت

سلام به همه دوستان! بابا این بنده خدا که تو سوالش اصلا ننوشته که سنی است که همه با مدارک سنی ها باهاش حرف میزنید! اما هر دینی که دارد یک سوال ازش دارم / دوست عزیز چون از قران حرف زدی معلوم میشه مسلمونی ونماز میخونی! میخواستم بدونم چرا در سلام نماز به پیامبر سلام میدی؟ آیا پیامبر صدای شمارا میشنود؟

.اصحاب کهف که پس از زنده شدن نمیدانستند که 300 سال گذشته و آن اتفاقات که ذکر شده
برای آنها پیش آمد.یا
‏ إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى یَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ (أنعام: 36)
«تنها كسانی می‌پذیرند كه می‌شنوند و خداوند مردگان را برمی انگیزد. و پس از زنده‌شدن به سوی او برگردانده می‌شوند».
در این آیه هم برای عاقلان اشارتی است كه یكی اجابت دعوت میكند چون می‌شنود و یكی مرده است و با شنونده در كنار هم آمده (آیه فوق) تا عاقل بفهمد كه مرده نمی‌شنود. چون در این آیه دو گروه آمده یكی لبیك گویانند و شنوایند و دیگری مردگانند و ناشنوایند و مردگان تا برانگیختن شنوایی ندارند.
‏ وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاء وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَن یَشَاء وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ (فاطر: 22)
«و مردگان و زندگان هم مساوی نمی‌باشند. خداوند هر كس را بخواهد شنوا می‌گرداند، و تو نمی‌توانی مردگان آرمیده در گورها را شنوا گردانی»
مرده و زنده برابر نیستند: 
مسلماً در بسیاری از چیزها مرده و زنده مساوی نیستند اما در این آیه بعد از ذكر این موضوع از شنیدن و نشنیدن بحث شده است. یعنی در قبر رفتگان ناشنوایند مگر آنكه الله جل جلاله آنها را شنوا سازد.
داستان حضرت عزیر
أَوْ كَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ یُحْیِی هَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آیَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ كَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بقره: 259)
«همچون كسی كه از كنار دهكده‌ای گذر كرد، در حالی كه سقف خانه‌ها فرو تپیده بود و دیوارهای آنها بر روی سقفها فرو ریخته بود؛ گفت: چگونه خدا این (اجساد فرسوده و از هم پاشیده مردمان اینجا) را پس از مرگ آنان زنده می‌كند؟ پس خدا او را صد سال میراند و سپس زنده‌اش گرداند و (به او) گف: چه مدّت درنگ كرده‌ای‌؟ گفت: (نمی‌دانم، شاید) روزی یا قسمتی از یك روز. فرمود: (نه) بلكه صد سال درنگ كرده‌ای. به خوردنی و نوشیدنی خود (كه همراه داشتی) نگاه كن (و ببین كه با گذشت این زمان طولانی به اراده خدا) تغییر نیافته است. و بنگر به الاغ خود (كه چگونه از هم متلاشی شده است. ما چنین كردیم) تا تو را نشانه (گویائی از رستاخیز) برای مردمان قرار دهیم. ( اكنون ) به استخوانها بنگر كه چگونه آنها را برمی‌داریم و بهم پیوند می‌دهیم و سپس بر آنها گوشت می‌پوشانیم. هنگامی كه (این حقائق) برای او آشكار شد، گفت: می‌دانم كه خدا بر هر چیزی توانا است».

سوال: آیا حضرت عزیر u تا زمانی كه برانگیخته شد از چیزهایی كه در زمان مرگش روی داده بود اطلاع داشت؟ در حالی كه وقتی الله جل جلاله از وی سوال می‌كند چقدر در خواب بوده ای، جواب داد: ﴿ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ ﴾ روزی یا مقداری از روز!!

این بزگوار كه پامبر نیز هست، و دلیل اینكه ایشان پیامبر هست اینكه اولاً الله جل جلاله به حرفش گوش داد و ایشان را آشنا كرد با معاد و قضایای مربوط به آن همانند ابراهیم علیه السلام و هم اینكه با این بزرگوار حرف زده اند، مدت صد سال ندانست چه شده، حتی از دور و بر خودش خبر نداشته كه چه بر سر غذا ئ چهار پایش آمده!!!

مرده از زنده خبر ندارد تا روز قیامت
‏﴿ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن یَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَن لَّا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَى یَومِ الْقِیَامَةِ وَهُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ ﴾ ‏(احقاف: 5)
«چه كسی گمراه‌تر از كسی است كه افرادی را به فریاد بخواند و پرستش كند كه (اگر) تا روز قیامت (هم ایشان را به فریاد بخواند و پرستش كند) پاسخش نمی‌گویند؟ (نه تنها پاسخش را نمی‌دهند، بلكه سخنانش را هم نمی‌شنوند) و اصلاً آنان از پرستشگران و به فریادخواهندگان غافل و بی‌خبرند». ‏
نكته:
حروف (ما) و (من) چه فرقی دارند؟
كلمه استفهام (ما) برای اشیاء و غیر انسان بكار می رود؛ مانند، «ما لون؟» (كدام رنگ)
اما كلمه (من) برای تعریف انسان بكار میرود؛ مانند، «من ذهب؟» (چه كسی رفت؟)
در این آیه هم وقتی از نداكنندگان و عابدین من دون الله بحث میكند از (من) استفاده میكند تا افراد متقی بداند، دون الله فقط بت و اشیاء نیستند بلكه هر چیزی غیر خدا باشد هم از اشیا (ما) و هم از انسان (من) شامل دون الله است.
خداوند به ما می‌فهماند كه كسانی كه صدا زده می شوند ﴿ لَّا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَى یَومِ الْقِیَامَةِ وَهُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ ﴾ تا روز قیامت جواب نمی دهند. و از زندگان خبری ندارند و غافل از زندگان هستند.
حضرت عیسی و بی اطلاعی از امتش تا زمان برانگیختن
﴿ وَإِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَهَیْنِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا یَكُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ ﴾ ‏(مائده: 116)
«و (خاطرنشان ساز) آن گاه را كه خداوند گفت: ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفته‌ای كه جز الله، من و مادرم را هم دو خدای دیگر بدانید (و ما دو نفر را نیز پرستش كنید؟). عیسی می‌گوید: تو را منزّه از آن می‌دانم كه دارای شریك و انباز باشی. مرا نسزد كه چیزی را بگویم (و بطلبم كه وظیفه و) حق من نیست. اگر آن را گفته باشم بیگمان تو از آن آگاهی. تو (علاوه از ظاهر گفتار من) از راز درون من هم باخبری، ولی من (چون انسانی بیش نیستم) از آنچه بر من پنهان می‌داری بی‌خبرم. زیرا تو داننده رازها و نهانیهائی (و از خفایا و نوایای امور باخبری)»
تا روز حساب حتی انبیاء علیهما السلام از آنچه پس از مرگشان روی داده باخبر نیستند مانند داستانهای فوق كه در قرآن آمده. از حضرت عیسی u در روز حساب سوال می‌شود كه آیا تو به امتت فرمان دادی تا تو و مادرت را پرستش كنند و او بیان می‌دارد كه از آن بی خبر است
﴿ سُبْحَانَكَ مَا یَكُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ ﴾


 بی خبری انبیاء از این دنیا در زمان مرگشان

‏﴿ یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُواْ لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ ﴾
 )مائده: 109(
«آن روزی كه خداوند پیغمبران را (در پیشگاه خود) گرد می‌آورد و بدیشان می‌‌گوید: به (دعوت) شما چه پاسخی داده شده است‌؟ (آیا

ملّتهائی كه به سوی آنان فرستاده شده‌اید چگونه از دعوت شما استقبال كرده‌اند و به چه راهی رفته‌اند؟ راه ایمان یا راه انكار پیموده‌اند؟). می‌گویند: ما را هیچ گونه آگاهی و دانشی نیست تو خود (علاوه از ظواهر) از تمام خفایا آگاهی».
در این آیه آمده كه در روز حساب وقتی انبیاء علیهما السلام را جمع میكنند به آنها گفته می‌شود: تا از اوضاع پس از مرگشان از دین امتشان بازگو كنند، اما آنان می گویند: ﴿مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُواْ لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ﴾ هیچ علمی ندارند.

مرده حس و شعور ندارد
‏ ﴿ أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیَاء وَمَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ ﴾ ‏(نحل: 21)
«مردگانی كه غیر از زندگان و خصوصیات زنده ها هستند و حس و شعوری ندارند تا آن كه برانگیخته شوند».

هدف از بعث و برانگیختن چیست؟
‏ ﴿ إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى یَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ ﴾ ‏(انعام: 36) «تنها كسانی (دعوت تو را) می‌پذیرند كه گوش شنوا دارند (و از روی تدبیر و تفكّر سخنان را می‌شنوند. امّا اینان مردگان زنده‌نما هستند) و خداوند مردگان (چون ایشان را به هنگام رستاخیز از گورها) برمی‌انگیزد. و پس از زنده‌شدن به سوی او برگردانده می‌شوند (و مورد بازخواست قرار می‌گیرند و سزا و جزای خود را می‌بینند». ‏
در (انعام: 36) آمده كه بعد از برانگیختن به سوی او باز میگردیم، اما چرا؟
‏ ﴿ یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا أَحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ﴾ (مجادله:( 6
«روزی خدا همگان را زنده می‌‌گرداند و آنان را از كارهائی كه كرده‌اند آگاه می‌سازد. كارهائی كه ایشان آنها را فراموش كرده‌اند، ولی خداوند آنها را شمارش كرده است (و به حساب آنان گرفته است). خدا حاضر و ناظر بر هر چیزی است». ‏
حال با توجه به آیه محكم و صریح مجادله آشكار است كه هدف از برانگیختن رسیدگی به حسابها می باشد و میزان كردن اعمال و تسویه حساب افعال.
اما آیا بت‌ها حساب دارند؟ مگر بت‌ها عملی یا فعلی انجام می دهند تا مورد بازخواست قرار گیرند، چه شر باشد یا چه خیر؟
پس جواب چنین است كه این روز برای آدم و انس است تا به اعمالشان رسیدگی شود نه برای بی جانها (بتهای سنگی)!!
در همین راستا هم باید بگوییم این گفته كه مردگان میشنوند و از این دنیا با خبر هستند و حتی میتوانند حاجات ما را بر آورده كنند كاملاً نادرست و مخالف با قران هست

only allah;209278 نوشت:
در همین راستا هم باید بگوییم این گفته كه مردگان میشنوند و از این دنیا با خبر هستند و حتی میتوانند حاجات ما را بر آورده كنند كاملاً نادرست و مخالف با قران هست

زیاد کی برد فرسایی شده؛ ولی من می پرسم که اگر کسی را ببینیم که مرده ای با او حرف زده باشد، کاری برای او انجام داده باشد یا همینهایی که گفته شده مرده ها نمی توانند برای او انجام داده باشند، چه کار باید کرد؟ یادمان باشد که زمانی کشیشها با هم بحث می کردند که اسب چند دندان دارد و نمی رفتند دندان یک اسب را بشمرند.

رَمَیتَ مَن بَغی عَلَیَّ بِسَهمِ اللهِ و سَیفَ اللهِِ القاتِلِ اُفَوِّضُ اَمری اِلَی اللهِ

انسان وقتی پیش بینی های امامان را می بیند، به حقانیت سخنان آنان پی می برد. جالب است که افرادی با آیدی هایی مبتنی بر "فقط خدا" عقاید شیعیان را غلط می دانند و امامان هم قبلا درباره سفیانی این طور پیش بینی کرده اند:
"شعار او «یا رب یا رب یا رب ثم النار»" (مرجع:معجم احادیث الامام المهدی، همان، ج 3، ص 470).

اللهم عجل لولیک الفرج

only allah;209278 نوشت:
باید بگوییم این گفته كه مردگان میشنوند و از این دنیا با خبر هستند و حتی میتوانند حاجات ما را بر آورده كنند كاملاً نادرست و مخالف با قران هست

با سلام
به شبهات شما و آیات مورد استناد شما قبلا پاسخ داده شده است.رجوع کنید به :

http://www.askdin.com/thread16360-6.html(پست 56 و 57)

http://www.askdin.com/thread16360-7.html(پست 68 و 69)

http://www.askdin.com/thread16360-12.html(پست113 و 118)

http://www.askdin.com/thread16360-16.html

پاسخ علمای اهل سنت به شبهات وهابیت در رابطه با توسل


مولوى كاشانى

حمد وسپاس خداوند بزرگ را و درود و سلام بر رسول گرامى‏اش و بر آل و اصحاب و دوستان او.

اما بعد؛ اى پيروان محمدبن عبدالوهاب نجدى! مؤمنان و معتقدان به توسل و تبرك به انبيا و اوليا و شهدا را پيش از آن كه براى آنان استقلال در تأثير، قايل باشند، نسبت به كفر ندهيد[1] زيرا مؤمنان بر اين باورند كه تنها خداوند، نفع و ضرر رساننده و مستحق عبادت است و پيامبران و اولياى الهى، اختيار رساندن هيچ ضرر و نفعى را ندارند و تنها خداوند است كه به بركت وجود آنها و با توسل و تبرك به قبرها و ضريحهاى آنان، مانند حياتشان، بربندگان ترحم مى‏فرمايد. ثابت شد كه انبيا و اوليا و شهيدان و صالحان در قبرهاى خود زنده‏اند و اعمال حياتى دارند.[2]

در اين صورت چه فرقى بين آنان و كسانى كه در حيات دنيايند وجود دارد؟ پس همان‏گونه كه به زبارت علما و اوليا در زندگى دنيايى آنها رفته و به آنها تبرك و توسل جسته مى‏شود، اين عمل پس از مرگ آنان اولى است و اكنون به رواياتى در اين باره مى‏پردازيم.

عن ابى حرى جابربن سليم قال: «أَتيْتُ المَدينةَ، فرأيت رَجُلاً يَصدرُ النّاسَ عن رأيه، لا يقول شيئا الا صدروا عنه قلت: من هذا؟ قالوا: هذا رسول‏اللّه‏ صلى الله ‏عليه و آله و سلم قال: قلت عليك السلام يا رسول‏ للّه‏ صلى الله ‏عليه و آله و سلم مَرّتين. قال: لا تقل: عليك السلام، عليك السلام تحيةُ الميّت، قل: السّلام علَيكَ. قلت: أنتَ رسول‏ اللّه‏ صلى الله ‏عليه و آله و سلم قال: أنا رسول‏ اللّه‏ صلى الله ‏عليه و آله و سلم الذى أن أصابَك ضرٌّ فَدَعَوْتَه كَشَفَه وان أصابك عامُ سنةٍ فَدعَوتَه أنبتَها لَكَ و اذا كنت بأرضٍ قَفْرأوفلاتٍ فَضَلتَ راحلتك فدعوتَه رَدّها عليك، الحديث».

ابن حرى جابر بن سليم مى‏گويد: به شهر مدينه وارد شدم شخصى را ديدم كه مردم گفتار و نظرات او را گوش كرده و از او فرا مى‏گيرند و هيچ كلامى از او صادر نمى‏شود مگر اينكه آن را ضبط مى‏كردند. گفتم: اين شخص كيست؟ گفتند: رسول خدا صلى الله ‏عليه و آله و سلماست. مى‏گويد: گفتم: عليك السلام يا رسول اللّه‏ و اين تحيت را دوباره تكرار كردم.

آن حضرت فرمود: اين‏گونه سلام نكن زيرا اين تحيت مردگان است. بگو: السلام عليك. گفتم: تو رسول خدايى؟ فرمود: من فرستاده الهى‏ام. همان كسى كه اگر ضرر و صدمه‏اى به تو رسد و او را بخوانى آن را برطرف مى‏كند و اگر قحطى نازل شود به او توسل بجويى گياهان را خواهد رويانيد واگر در بيابان خشك قرار گرفتى و شترسوارى خود را كم كرده باشى و از او درخواست كمك كنى آن‏را به تو باز مى‏گرداند.[3]

از اين روايت روشن مى‏شود كه پيامبراكرم صلى الله ‏عليه و آله و سلم واسطه ما با خداوند است و وسيله برآمدن حاجات ما؛ از دفع ضرر گرفته تا روييدن گياه، آمدن باران و پيدا شدن گم شده.

قرآن كريم مى‏فرمايد: «وكانُوا يَسَتَفتَحوُن عَلَى الذّيِن كَفَروا اَفلَّما جائَهُم ماعَرفُوا كَفروُا به فَلَعنةُ اللّه‏ على الكافرين»[4] رحمه‏الله

يهودان اهل كتاب پيش از بعثت رسول‏خدا صلى الله ‏عليه و آله و سلمبه واسطه آن‏حضرت به خود وعده پيروزى بركفار مى‏دادند ولى آن‏گاه كه آن‏چه مى‏شناختند بر آنان نازل شد بدان كافر شدند پس لعنت خداوند بر كافران باد.

از سدى روايت شده است كه هرگاه جنگ بين يهوديان و مشركان شدت مى‏گرفت تورات را بيرون مى‏آوردند و دست خود را بر جايى كه نام رسول‏گرامى اسلام نوشته شده بود مى‏گذاشتند و مى‏گفتند: خدايا به حق همان پيامبرى كه به ماوعده داده‏اى تا در آخر زمان برانگيزى از تو مى‏خواهيم كه امروز ما را بر دشمنانمان پيروز فرمايى و بدين وسيله فتح را نصيب خويش مى‏كردند.[5]

و اين نيست جز توسل بدان حضرت پيش از ولادت حضرتش و اين خود توسل به روحانيت اوست كه پس از مرگ هم به همين صورت است زيرا روح پس از فوت از بين نمى‏روند بلكه قوى‏تر مى‏شود.

قرآن كريم مى‏فرمايد: «وَ قال لَهُم نَبيّهُم إنّ آيةَ مُلْكِه أن يأتيَكُم التّابُوتَ فيه سكينةٌ مِن رَبِّكُم وَ بَقيّةٌ مِمّا تَرَك آلَ موَسى و آلَ هارون تَحْمِلُهُ المَلائِكة»[6] رحمه‏الله

پيامبر بنى‏اسراييل بدانان گفت نشانه آن پادشاه موعود آن است كه تابوتى كه مايه آرامش شماست و آثارى از آن چه آل موسى و آل هارون باقى گذاشته‏اند در آن است و فرشتگان آن را حمل مى‏كنند.

در معناى بقيّه، اقوال مختلف است. گفته شده است مقصود عصاى حضرت موسى عليه السلام و حضرت هارون و پاره‏هاى الواحى است كه تورات در آن نوشته شده بوده است. ابوصالح گفته است: «مراد از آن عصاى حضرت موسى و لباس او و برادرش هارون و دو لوح از تورات است». ثورى مى‏گويد: «برخى مردم معتقداند بقيه، مقدارى طلا در طشت و عصاى موسى و عمّامه هارون و پاره لوحهايى است كه بر آن تورات نوشته شده بود». و برخى ديگر مى‏گويند: «مقصود از آن عصا و دو نعل حضرت موسى عليه السلام است».[7]

امام فخر رازى مى‏نويسد: «خداوند متعال بر حضرت آدم تابوتى را كه در آن صورت پيامبران از اولاد او نقش بسته بود، نازل فرمود. پس از آن فرزندان آدم عليه السلامآن را يكى پس از ديگرى به ارث گذاشتند تا اين كه به دست حضرت يعقوب عليه السلامرسيد، سپس در دست بنى‏اسراييل بود كه هرگاه در مسأله‏اى اختلاف مى‏كردند آن را بين خود حاكم مى‏كردند و حل خصومت مى‏نمودند و هرگاه جنگى برايشان پيش مى‏آمد آن را پيشاپيش خود حركت مى‏دادند و با توسل و تبرك بدو طلب پيروزى مى‏كردند».[8]

آن‏چه ذكر شد همگى بر توسل به عمامه هارون عليه السلام و عصاى موسى عليه السلام و پاره‏هاى لوحها و تابوت دلالت دارد است كه تمامى اينها جماداند. بنابراين توسل به روح پاكان به طريق اولى جايز بلكه پسنديده و مطلوب است.

قرآن كريم مى‏فرمايد: «وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّه‏ِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتْ الْأَرْضُ وَلَكِنَّ اللّه‏َ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ»[9] رحمه‏الله

و اگر نبود اين كه خداوند برخى از مردم را به‏وسيله برخى ديگر دفع مى‏كند فساد برزمين فراگير مى‏شد ولى فضل‏خداوند شامل حال جهانيان است.

...


در اين كه اين كسانى كه خداوند به واسطه آنها دفع فساد مى‏كند چه گروهى‏اند بين عالمان اختلاف است. برخى مى‏گويند: مقصود از آن ابدال است و آنها چهل نفراند كه هر يك از آنها بميرد خداوند يكى ديگر از آنان را به جاى او قرار مى‏دهد و تا روز قيامت همه آنها مى‏ميرند. بيست و دو نفر آنها در شام‏اند و هشت نفر در عراق. و از على عليه السلام روايت شده است كه فرمود: از رسول خدا شنيدم كه ابدال در شام و عده آنها چهل مرد است. هر يك بميرد خداونند فردى ديگر از آنان را جايگزين آن مى‏كند تا به بركت آنها باران را نازل كرده و مظلومان را بر ستمگران پيروز و بلا را از اهل زمين دفع مى‏فرمايد».[10]

قال رسول‏اللّه‏ صلى الله ‏عليه و آله و سلم: «أنّ اللّه‏ يَدْفَعُ العَذابَ بِمَن يُصَلّى عَمَّن لا يُصَلّىِ و بِمَن يُزَكّى عَمَّنِ لا يُزَكّى وَ بِمَن يَصُومَ عَمَّنَ لا يَصُومِ و بِمَن يَحجُ عَمَّن لا يَحُج و بِمَن يُجاهِدُ عَمَّن لا يجاهد، ولوِ اجْتَمَعوا عَلى تَرِك هذهِ اَلاشياء، ما أَنْظَرهُمُ اللّه‏ طَرفةَ عينٍ»؛

رسول اكرم صلى الله ‏عليه و آله و سلمفرمود: خداوند متعال به بركت وجود نمازگزار از انسان بى‏نماز و به وسيله شخص زكات دهنده از كسى كه از دادن آن امتناع مى‏كند و به وسيله روزه‏دار از روزه‏خوار و به واسطه حج‏گزار از تارك آن و به بركت مجاهدان از قاعدان دفع بلا مى‏كند، و اگر همگان از انجام دادن اين اعمال امتناع ورزند، لحظه‏اى خداوند بدانان مهلت نخواهد داد.[11]

قال ابن عمر: «اِنَّ اللّه‏ لَيَدفَعْ بِالمُؤمنِ منِ اَلصّالحِ عَن مِاةٍ منِ اَهْل‏بَيْتِه و جيرانه اَلبلاَء ثُمَّ قرأ: «وَلَوْلاَ دَفع‏اللّه‏ النّاس بَعْضَهُم بِبَعضٍ لَفَسدتِ الأرض»؛

عبداله بن عمر مى‏گويد: خداوند به وسيله مؤمن صالح از صدنفر از نزديكان و همسايگان او در برابر حوادث ناگوار مصونيت مى‏دهد. آن‏گاه اين آيه را كه ذكر شد قرائت كرد.

روى عن انس سمعت النبى صلى الله ‏عليه و آله و سلم: «ان اللّه‏ تعالى يقول: إنّى لاَهَمُّ بِعذابِ أهلِ الارَضِ فَاذانَظَرْتُ اِلى عُمّارِ بيوُتىِ وَ الىِ المُتحابيّن فىّ والىَ المُتهجدين و المستغفرين صَرفتُ عنهم العذابَ بهم»؛

از انس بن مالك روايت شده است كه شنيدم رسول خدا مى‏فرمود خداوند تعالى مى‏فرمايد من به جهت گناه و فساد ساكنان زمين اراده مى‏كنم عذاب آنان را ولى همين كه به آبادكنندگان خانه‏هاى من وكسانى كه در راه من به يكديگرمحبت نشان مى‏دهند و آنان كه شب‏زنده‏دارى و سحرخيزى مى‏كنند و به استغفار مشغول‏اند نظر مى‏كنم، عذاب را به خاطر آنان از اهل زمين بر مى‏دارم.[12]

ابونعيم اصفهانى مى‏گويد: «هرگاه در امتى پانزده نفر باشند كه استغفار الهى به جاى آوردند و هر روزى بيست و پنج‏بار بدين عمل مبادرت ورزند خداوند اين امت را به عذاب عمومى دچار نمى‏سازد».[13]

از آن‏چه گذشت معلوم شد كه استغفار كنندگان و زكات‏دهندگان و حج‏گزاران و مجاهدان و صالحان و ابدال، همگى وسيله پيروزى ما بر دشمنان و نزول باران و بازگرداندن بلا و گرفتارى از اهل زمين، به حساب مى‏آيند.

بنابراين انكار توسل كار كوچكى نيست در حالى كه بزرگترين وسيله براى ما در رفع عذاب از ساكنان مشرق و مغرب وجود جسم شريف آن حضرت است كه در دل خاك مدينه طيبه مدفون است كه هزاران هزار درود و تحيت بر آن جسد پاك باد.

4. در روايتى صحيح ابن‏عمر نقل مى‏كند: «رسول خدا صلى الله ‏عليه و آله و سلم با همراهان خود در سرزمين ريگ‏زارى كه قوم ثمود در آن به‏سر مى‏برند فرود آمد اصحاب آن حضرت از چاههاى آن منطقه آب بالا كشيده و با آن خمير درست كردند. نبى اكرم صلى الله ‏عليه و آله و سلم دستور دادند تا تمام آن آبها را بريزند و خمير را هم به شتران بخورانند و بدانان امر كرد تا از آن چاهى آب بردارند كه ناقه صالح از آن آب مى‏نوشيد».[14]

اين كه حضرت رسول‏خدا صلى الله ‏عليه و آله و سلم فرمان داد تا از چاهى كه ناقه بر آن وارد مى‏شد آب بردارند خود دليل بر تبرك به آثار پيامبران و صالحان است گرچه زمانهاى آنها گذشته و نشانه‏هاى حيات آنان پنهان شده باشد، همچنان كه قسمت نخست اين گزارش نشانه‏اى بر ناخشنودى از فاسدان و ناپسند شمردن و مذمت از آثار و ديار آنان است و اين در حالى است كه جمادات بر چيزى مؤاخذه نمى‏شوند ولى حقيقت اين است كه آن چه مقرون به محبوب است خود نيز محبوب مى‏شود و آن‏چه با مبغوض و مكروه همراه است خود هم ناخوشايند خواهد بود. همان‏گونه كه كثير شاعر مى‏گويد:

أَمُرُّ عَلى الديار ديار ليلى

اُقَبّلُ ذاالجدار و ذاالْجِدارِ


و مَا تلك الديار شَغَفْنَ قَلبى

ولكن حُبُّ مَن سَكِنَ الدّيارَ


أُحبُ لِحُبّها السُّودان حتى

أُحب لِحُبّها سُودَالكلاِبَ

من بر ديارى كه در آن ليلى مسكن گزيده است گذر مى‏كنم بدانجا كه مى‏رسم ديوار خانه و صاحب آن را مى‏بوسم. اين محبت خانه نيست كه قلب مرا به شور آورده است بلكه دوستى كسى كه در خانه ساكن است مرا به شوق انداخته است.

چون رنگ پوست او مايل به سياهى و يا سياه است ـ به خاطر او ـ به هر چيزى كه بدين رنگ است علاقه دارم تا آن جا كه به جهت دوستى او سگهاى سياه را نيز دوست مى‏دارم.


...


از نمونه‏هاى توسل به قبر شريف آن حضرت اين است كه ابوجوزا نقل مى‏كند كه: «اهل مدينه گرفتار قحطى شديدى شدند، به نزد عايشه شكايت بردند او گفت: متوجه قبر پيامبر شويد و مقدارى از سقف حرم را كه برابر قبر آن حضرت است برداريد به صورتى كه بين آن و آسمان مانعى نباشد. مردم اين‏چنين كردند، باران زيادى نازل شد تا جايى كه گياهان روييد و شتران چاق شدند تا حدّى كه پوست آنان ـ از زيادى چربى ـ شكاف برداشت و لذا آن سال را عام الفتق ناميدند»[15]!

نمونه ديگرى از توسل، گزارشى است كه از اسما بنت ابى‏بكر نقل گرديده است كه روزى او جامه بلندى كه مقامات روحانى ساسانيان به عنوان لباس رويين مى‏پوشيدند و قسمتهايى از آن با ابريشم بافته شده بود نشان داد؛ «و قالت: هَذهِ جُبَّةُ رَسوُل‏اللّه‏ صلى الله ‏عليه و آله و سلم كَانَتْ عِندَ عائِشة فَلَمَّا قَبَضَتْ قَبَضْتُها وَ كان النبَّىُ يَلْبِسُها فَنَحنُ نَغْسِلُها لِلْمَرضى وَ نَسْتَشْفى بِها»؛

گفت: اين لباس رسول خدا صلى الله ‏عليه و آله و سلم است كه نزد عايشه بود. وقتى او درگذشت من آن را برداشته و نگهدارى كردم. پيامبر صلى الله ‏عليه و آله و سلم اين را مى‏پوشيد و ما آن را مى‏شستيم و غساله آن را به عنوان شفا به مريضان مى‏داديم.[16]

اين گزارش در خصوص توسل به جامه رسول‏اكرم صلى الله ‏عليه و آله و سلم براى طلب شفا صريح است و اين جز به خاطر اتصال آن با بدن شريف آن حضرت نيست، و همين‏طور خاك قبر آن حضرت كه به بدن شريف آن حضرت متصل است بالاتر از كعبه و عرش و كرسى است.

علامه شامى مى‏گويد: «بردن آب زمزم از مكه به ساير نقاط مستحب است». ترمزى از عايشه نقل مى‏كند كه او اين‏كار را انجام مى‏داده و گفته است كه پيامبر صلى الله ‏عليه و آله و سلمنيز اين چنين مى‏كرده است. برخى ديگر گفته‏اند: رسول‏خدا صلى الله ‏عليه و آله و سلم از آب زمزم برمى‏داشت و بر مريضان مى‏پاشيد و بدانها مى‏نوشانيد و با آن كام حضرت حسن و حضرت حسين عليه السلامرا مالش داده و بالا برد».

سپس مى‏گويد: «خارج كردن خاك و سنگ از حرم اشكالى ندارد و همين نظر را برخى در خاك خود كعبه شريف براى تبرك، در صورتى كه مقدار كمى باشد كه به ساختمان خانه صدمه‏اى وارد نسازد، ابراز مى‏كنند و همين‏طور نسبت به خاك ظهيريه ولى ابن وهبان اين كار را نسبت به خاك خانه كعبه ممنوع دانسته است تا در اثر تسلط جاهلان، رفته رفته اين محمل به خرابى و انهدام بيت ـ پناه بر خدا ـ نينجامد. زيرا مقدار كم وقتى زياد تكرار شود، خود بسيار است. و مصنّف در معين المفتى اين چنين گفته است.

اين سخن در خصوص تبرك و توسل به خاك حرم و كعبه معظم صريح است و نيز اشاره به اين نكته هم هست كه تبرك به خاك قبرهاى پيامبران، اوليا، شهدا و صالحان و بردن آن از شهرى به شهرى ديگر، اشكالى ندارد و اين جز به خاطر شرافتى كه صاحب آن قبر دارد نيست و اين در حالى است كه تبرك به مرقد پيامبر اكرم صلى الله ‏عليه و آله و سلم از تبرك به بيت‏اللّه‏ نيز با فضيلت‏تر است، چه رسد به اين كه شرك باشد.

عن انس: «أنّ النّبى صلى الله ‏عليه و آله و سلم أَتَى مِنى فَأَنىَ الجَمَرةَ فَرَمَاها، ثُمَّ أَتى مُنْزله بمنى و نَحَرلِنُسكُه، ثمَ دَعىَ بالحَلاقِ و ناوَل الحالِق شُقَّه الأَيْمن فَحَلَقه، ثّمَّ دَعى أباطَلْحةِ الأنْصارىِ فَأعَطْاه أيّاه ثُمًّ ناول الشِّقَ الأيْسرَ فَقال: أحْلقَ، فَحَلَقهُ فَأعطَاهُ أباطَلحة، فَقال: أقَسْمِهُ بَيْنَ النّاس، متفق عليه»؛

از انس بن مالك روايت شده است كه: پيامبر اكرم صلى الله ‏عليه و آله و سلم به سرزمين منى آمدند، سپس براى رمى جمره به سوى آن رفتند و پس از آن به محل سكونت خود در منى بازگشتند و قربانى كردند. آن‏گاه پيرايشگرى را طلبيد تا سر مباركشان را بتراشد او نيز ابتدا قسمت راست سر شريفش را تراشيد. سپس رسول خدا صلى الله ‏عليه و آله و سلم اباطلحه انصارى را خواست و موهاى جدا شده را بدو داد و به پيرايشگر فرمود قسمت چپ سرش را نيز اين‏چنين كند او هم عمل كرد و آن موها را نيز به ابوطلحه دادند و بدو فرمودند: اينها را بين مردم تقسيم كن.[17] اين حديث مورد اتفاق است.

اين حديث صحيح در تبرك به موهاى آن حضرت، با توجه به فرمان آن حضرت براى توزيع آن در بين مردم، صراحت دارد. در اين صورت آيا رسول خدا صلى الله ‏عليه و آله و سلم با اين كار دستور به شرك داده است؟!! ـ ولا حول ولا قوة الا باللّه‏ العلى العظيم ـ .

در اين خصوص از عثمان‏بن عبداله‏بن موهب، نقل شده است، قال: «أرسلنى أهلى الى أمّ سلمه(رض) بقدح من ماء و كان إذا أصاب الانسان عين أوشى‏ء بعث إليها مخضبه فأخرجت(رض) من شعر رسول‏اللّه‏ صلى الله ‏عليه و آله و سلم و كانت تمسكه فى جلجل من فضة فخضخضته له فشرب منه، قال: فاطلعت فى الجلجل فرأيت شعرات حمراء ـ رواه النجارى ـ»؛

اين شخص مى‏گويد: اهل خانه‏ام مرا نزد ام سلمه با قدحى از آب فرستادند و معمول بود كه هرگاه به كسى چشم بد اثر مى‏كرد يا دچار مريضى و درد ديگرى مى‏شد ظرف آبى به نزد ام‏سلمه مى‏فرستاد و او نيز زنگوله‏اى از نقره را كه موى مبارك پيامبر صلى الله ‏عليه و آله و سلمرا در آن قرار داده بود خارج مى‏ساخت و در آن به حركت مى‏آورد سپس شخص مريض از آن آب مى‏نوشيد. مى‏گويد: من درون زنگوله را نگريستم چند موى سرخ در آن مشاهده كردم.[18] ـ اين روايت را بخارى نقل كرده است ـ .

از آن‏چه گفتيم روشن شد كه رسول‏اكرم صلى الله ‏عليه و آله و سلم، اصحاب، تابعان و سلف صالح معتقد به توسل و تبرك به ارواح مقدس و جمادات متصل به مكانهاى مقدس بوده‏اند كه نمونه‏هايى ذكر شد و پرواضح است كه هيچ منعى در اين باره از آنها به ما نرسيده است تا اين كه ابن تيميه و محمدبن عبدالوهاب آمدند و بدعتى نهادند كه هيچ يك از گذشتگان چنين چيزى نگفته بودند.

درباره ادب شافعى در برابر ابوحنيفه و توسل به او نقل شده است كه گفته است: «من به ابوحنيفه تبرك مى‏جويم و نزد قبر او مى‏آيم و اگر حاجتى داشته باشم دو ركعت نماز مى‏خوانم و از خداوند قضاى آن را مى‏طلبم و به زودى برآورده مى‏شود».

برخى نوشته‏اند: «شافعى نزد قبر ابوحنيفه نماز صبح گذارد ولى قنوت به جاى نياورد. علت را پرسيدند. گفت: براى رعايت ادب با صاحب اين قبر است و ديگرى گفته است: بسم اللّه‏ را بلند نگفت».[19]

علامه شامى مى‏گويد: «معروف كرخى فرزند فيروز از بزرگان مشايخ و مستجاب الدعوه بود و به قبر او طلب باران مى‏شود. او استاد سرّى سقطى است و به سال دويست هجرى درگذشت و از كار شافعى ـ امام مذهب شافعى ـ به دست مى‏آيد كه نماز، دعا و درخواست حاجت در نزد قبر به سبب وجاهت صاحب آن مستحب و مورد عمل بوده و هست و آن‏گونه كه وهابيهاى جاهل مى‏گويند نيست. در نسبت كفر به كسانى كه همچون شافعى به ضريحهاى اوليا و دوستان خدا متوسل مى‏شوند، شتاب نكنيد پس كسى كه به اهل توحيد و مؤمنان به نبوت رسول‏اكرم صلى الله ‏عليه و آله و سلم نسبت كفر دهد، خود به كفر نزديك‏تر است.

شافعى گفته است: «قبر موسى بن جعفر عليه السلام داروى شفابخش تجربه شده‏اى براى اجابت دعاست».[20]

اى پيروان محمدبن عبدالوهاب نجدى! اگر عقيده فاسد شما درست بود بايد شافعى در اين كارها و گفتارهاى خود مشرك باشد! آيا تنها شما با ابن عبدالوهاب مسلمان‏ايد و ديگران مشرك‏اند؟! پناه بر خدا از اين عقيده فاسد!

سبكى مى‏گويد: «توسل و طلب كمك و شفاعت به نبى‏اكرم صلى الله ‏عليه و آله و سلم در پيشگاه پروردگار، كارى پسنديده است و هيچ كس در اين خصوص درصدد انكار بر نيامده تا اين‏كه ابن تيمه ظاهر شد و آن را انكار كرد و از راه راست منحرف شد و بدعتى گذارد كه احدى از پيشينيان نگفته است و او در اين عقيده بين اهل اسلام انگشت نماست».[21]

علامه شامى مى‏گويد: «نظر من اين است كه زيارت مستحب است گرچه مكان آن دور باشد. ولى آيا بار سفر بستن و كوچ كردن براى آن مطلوب است؟ چون اين عمل، براى زيارت حضرت ابراهيم عليه السلام و فرزندان آن حضرت و نيز زيارت سيد بدوى و غير ايشان از بزرگان، به صورت عادت درآمده است. نديدم كسى از پيشوايان ما بدين موضوع به صراحت پرداخته باشد ولى برخى از بزرگان شافعيها از اين كار جز براى زيارت نبى‏اكرم اسلام صلى الله ‏عليه و آله و سلم منع كرده‏اند و دليل اين كار را قياس آن به ممنوع بودن مسافرت براى رفتن به هر مسجدى غير از مساجد سه‏گانه ـ مسجدالحرام، مسجدالنبى و مسجدالاقصى ـ قرار داده‏اند.

غزالى اين سخن را مردود شمرده و قايل به فرق بين اين دو مورد شده و گفته است: «مساجد ديگر غير از اين سه مسجد در فضيلت با هم برابراند و در كوچ كردن براى رفتن به آن فايده‏اى مترتب نيست. در حالى كه اولياى الهى در خصوص قرب الهى با يكديگر متفاوت‏اند و زايران آنها بر اساس مقدار معرفت خود از زيارتشان بهره مى‏برند».

ابن حجر در فتاوى خود گفته است: «زيارت به خاطر برخى منكرها و مفاسدى كه بر آن بار مى‏شود همچون اختلاط زن و مرد و مانند آن، ترك نمى‏شود زيرا آن‏چه مايه تقرب است به خاطر چنين امورى رها نمى‏شود بلكه بر انسان فعل آن لازم است و بالاتر اين كه اگر بتواند بايد در اشاعه آن در بين مردم نيز بكوشد.»[22]


غزالى مى‏گويد: «و يدخل فى حيلته زيارة قبور الانبياء و زيارة قبور الصحابه و التابعين و الاولياء و كل من يتبرّك بمشاهدته فى حياته يتبرّك بزيارته بعد وفاته. و يجوز شدّالرّحال لهذا الغرض، و لا يمنع من هذا قوله صلى الله ‏عليه و آله و سلم «لا تشدّواالرّحال الا فى ثلاثة مساجد: مسجدى هذا و مسجد الحرام و مسجد الاقصى» لانّ ذالك فى المساجد فأنها متماثلة بعد هذه المساجد والاّفلا فرق بين زيارة قبور الانبياء و الاولياء و العلماء فى اصل الفضل و ان كان يتفاوت فى انفاسهم و افعالهم»؛

زيارت قبرهاى پيامبران، صحابه، تابعان، اولياى خدا موجب تبرك است چرا كه هر كس كه به مشاهده او در زمان حياتش تبرك جسته مى‏شود پس از وفات او نيز با زيارتش اين امر حاصل مى‏شود. و براى رسيدن بدان، بار سفر بستن جايز است و فرموده رسول خدا صلى الله ‏عليه و آله و سلم كه: آهنگ سفر نكنيد مگر براى سه مسجد... با آن چه گفتيم منافاتى ندارد، زيرا سخن حضرت رسول‏خدا صلى الله ‏عليه و آله و سلم درباره مساجد است و آنها به جز اين سه مسجد در فضيلت با يكديگر مساوى‏اند و گرنه در اصل فضيلت زيارت، بين قبرهاى پيامبران و اولياء علما فرقى نيست، بلكه تفاوت به نفوس و كارهاى آنهاست.[23]

قال مولانا عبدالحليم ـ والد مولانا محمد عبدالحى ـ فى رسالته المسماة نور الايمان بزيارة آثار حبيب الرحمان : «و من التوسل ما روى الترمذى عن كبشه(رض) قالت: دخل على رسول‏ اللّه‏ صلى الله ‏عليه و آله و سلم فشرب من فى قربة معلقة قائما فقمت الى فيها فقطعته».

ترمذى از كبشه روايت كرده است كه گفت: «رسول‏خدا بر من وارد شد و در حالى كه ايستاده بود از دهانه مشكى كه آويزان بود آب نوشيد سپس من بپا خواستم و دهانه آن را جدا كردم».[24]

محدثان مى‏گويند مقصود از اين كار اين بوده است كه با آن قطعه‏اى كه دهان مبارك رسول‏خدا صلى الله ‏عليه و آله و سلم بدان رسيده است تبرك جويد.

وروى البخارى عن ابن سيرين قال: «قلت لِعُبيدةَ: عِنْدَنَا مِنْ شَعْرِالنَّبى صلى الله ‏عليه و آله و سلم اَصبَنْاهُ مِن أَنَس، فَقَال: لأِْ تَكُونَ عِنْدى شَعْرةٌ مِنْهُ أحَبُّ اِلىّ مِنَ الدّنيا وَ ما فيها»؛

بخارى از ابن سيرين روايت كرده است كه گفت: من به عبيده گفتم: از موى پيامبر قسمتى پيش ماست كه از انس آن را گرفته‏ايم. او در جواب گفت: اگر يك موى پيامبر نزد من باشد از دنيا و ثروت آن براى من محبوب‏تر است. هم ايشان مى‏گويد: «در كلاه خالد بن وليد چند موى از موهاى پيامبر صلى الله ‏عليه و آله و سلم قرار داشت و او بدان تبرك مى جست و كوشش داشت كه هميشه كلاه بر سر او باشد». و همچنين جبه‏اى از نبى‏اكرم در نزد اسما دختر ابى‏بكر بود و او آن جبه را مى‏شست و غساله آن را براى شفاى مريضان به آنان هديه مى‏داد. و نيز ام عماره تعدادى از موهاى آن حضرت را با خود داشت و آنها را مى‏شست و به مريضها مى‏نوشانيد و آنان هم شفا مى‏يافتند. برخى از اشياى باقى مانده از آن حضرت را عمر بن عبدالعزيز به دست آورده بود مانند چكمه‏ها و حوله‏اى بزرگ و تيردان و غير آن كه از آن محافظت مى‏كرد و بدان اهميت مى‏داد و روزى يك‏بار آنها را زيارت مى‏كرد، و هرگاه يكى از اشراف به نزد او مى‏رسيد او را به مكانى كه آن اشيا در آن جا بود مى‏برد و مى‏گفت: «اين ميراث كسى است كه خداوند به وسيله او به شما كرامت و عزت بخشيد».[25]

از آن چه گفتيم معلوم شد توسل و تبرك به قبور انبيا و اوليا جايز است و همچنين روشن شد توسل و استشفا به آنچه، زمانى متصل به جسم متبرك بوده است مانند لباس و مكان و هرچه از بدن جدا شود مثل مو و جدا شده ناخن و يا عمامه و كفش و امثال آن، بدون اشكال و جايز است.

و نيز معلوم شد كه طلب شفا از خداوند متعال به‏وسيله آب زمزم، خاك كعبه، حرم، مسجدالنبى و قبر شريف آن حضرت و جميع اصحاب آن حضرت و تابعان آنها و اوليا و صالحان، مجاز و بى اشكال است و بخصوص تبرك و توسل به اهل‏بيت پيامبر صلى الله ‏عليه و آله و سلم و عترت پاك آن حضرت، همانهايى كه خداوند كريم در حق آنان فرمود: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللّه‏ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا»[26]

درود الهى برسد بر سرور ما حضرت محمد صلى الله ‏عليه و آله و سلم و آل و اصحاب گرامى و پاكش و بندگان صالح خداوند.

پاورقی ____________________________________________

[1]. ر. ك: فتاوى اسلاميه، ج 1، ص 146.

[2]. ر. ك: مقاله از همين كتاب.

[3]. سنن، ابى‏داوود، ج 4، ص 56، ح 4084 و معجم الكبير، طبرانى، ص 7.

[4]. سوره بقره، آيه 89.

[5]. تفسير روح المعانى، ج 1، ص 320 و درالمنشور، ج 1، ص 216.

[6]. سوره بقره، آيه 248.

[7]. جامع احكام القرآن، قرطبى، ج 3، صص 249 ـ 250.

[8]. تفسير كبير، فخررازى، ج 6، ص 188.

[9]. سوره بقره، آيه 251.

[10]. نوادرالاصول، ترمذى، ص 263 و جامع احكام القرآن، ج 3، ص 259.

[11]. الجامع لاحكام القرآن، ج 3، ص 260.

[12]. همان.

[13]. حليه الاولياء، ج 5، ص 183.

[14]. صحيح بخارى، ج 4، ص 181؛ صحيح، مسلم، ج 4، ص 2286 و جامع احكام القرآن، ج 10، ص 47.

[15]. سنن، دارمى، ج 1، ص 56، ح 92؛ شكاة المصابيح، ج 3، ص 1676 ح5950.

[16]. مشكاة المصابيح، ج 2، ح 4325.

[17]. صحيح، مسلم، ج 2، ص 9047، ح 1305؛ مشكاة المصابيح، ج 2، ص812، ح 2650؛ جامع الصحيح، ج 3، ص 255، ح 912؛ مستدرك حاكم، ج1، صص 474 ـ 475؛ نصب الرايه، ج3، ص80 و عمدة القارى، ج 10، ص 62.

[18]. مشكاة المصابيح، ج 2، ص 1287، ح 4568.

[19]. رد المختار، ج 1، ص 41.

[20]. شرح جامع الصغير، مناوى، ص .

[21]. همان.

[22]. رد المختار، ج 6، ص 665.

[23]. احياء العلوم، ج 2، ص 149.

[24]. سنن، ترمذى، ج 4، ص 270، ح 1892 و مشكاة المصابيح، ج2، ص1233، ح 4281.

[25]. نورالايمان، ص 11.

[26]. سوره احزاب، آيه 33.

منبع : کتابخانه تقریب مذاهب

دوست عزیز سلام

شما که معتقدید مردگان میشنوند و از امامان و پیامبران می شود طلب شفا کرد و به آنها توسل جست به سئوالات زیر لطفا با دقت پاسخ دهید فقط خواهش میکنم توجیه نکنید.

1- افراد معتقد مثل شما زیادند لذا امام همزمان صدای چند نفر را می تواند بشنود و طلب شفای آنها را دریافت کند؟

2- افراد معتقد به شنیدن مردگان ممکن است به زبانهای مختلف صحبت کنند بگویید امام چه زبانهایی را متوجه می شود عربی؟فارسی؟ و...

3-امام همزمان چند نفر را می تواند شفاعت کند؟

4- امام از چه فاصله ای می تواند بشنود یک متر یا صد متر یا....

دوست عزیز خوب فکر کن و جواب بده اگه جوابت اینست که در موارد فوق هیچ محدودیتی نیست پس فرق امام با خداوند نعوذباالله در چیست؟ اگه این که صفتی را که فقط مختص به پروردگار است به مخلوق او نسبت دهی شرک نیست پس شما اسم آن را چه میگذارید؟و اگر هم جواب اینست که موارد فوق به یک حدی محدود هستند پس چرا به کسی که از رگ گردن بتو نزدیکتر است و قدرت او هیچ محدودیتی ندارد توسل نجویی؟

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

only allah;210261 نوشت:
1- افراد معتقد مثل شما زیادند لذا امام همزمان صدای چند نفر را می تواند بشنود و طلب شفای آنها را دریافت کند؟

پاسخ :
الف _ همانطوریکه در روز قیام قیامت ایشان به اذن الهی شفاعت این تعداد یا هزاران برابر آن را میکنند.

ب _ همانطوریکه اگر هزاران نفر از کسی اتماس دعا داشته باشند او میتواند برای همه آن هزاران نفر در قالب ادعیه ای همچون "خدایا آنچراکه برایشان خیر و برکت است از تو می طلبم" دعا کند.

only allah;210261 نوشت:
2- افراد معتقد به شنیدن مردگان ممکن است به زبانهای مختلف صحبت کنند بگویید امام چه زبانهایی را متوجه می شود عربی؟فارسی؟ و...

بگذارید مانند شما سخن بگویم
خداوند به هرکسی مقام شفاعت عنایت کند قبلا کلاس زبان آنها را میفرستد تا بدانند در مورد کسی که شفاعت میکنند طرف چه گفته.

only allah;210261 نوشت:
3-امام همزمان چند نفر را می تواند شفاعت کند؟

پاسخ در قسمت نخست

only allah;210261 نوشت:
4- امام از چه فاصله ای می تواند بشنود یک متر یا صد متر یا....

فاصله بین مرده و زنده بین خدا و بندگانش برای مجسمین معنی دارد.

مسلمین معتقد به تجسیم نیستند. مسلمین معتقدند که خداوند همه جا هست در حالیکه جای مشخصی ندارد.چراکه محدود به مکان و زمان شدن از خصوصیات جسم است.
جسم چون خود به نقص زمان و مکان اسیر است قادر مطلق و خالق مطلق و بدون نقص نمیتواند باشد.

لذا خدا جسم نیست .

نکته آخر:
کسانیکه همانند یهود و بتقلید از یهود ( پیروان ابن تیمیه ) العیاذ بالله برای خداوند جسمانیت قائل میشوند.
برایشان این موضوعات معنی دارد.

یاحق

only allah;210261 نوشت:
دوست عزیز خوب فکر کن و جواب بده اگه جوابت اینست که در موارد فوق هیچ محدودیتی نیست پس فرق امام با خداوند نعوذباالله در چیست؟

امام اگر خودش العیاذ بالله رزاق یا یکی از صفات الهی بهش تفویض شود توسل ما معنای توکل پیدا میکند.

یعنی بجای اینکه به ائمه یا پیامبر و خاصان متوسل شویم توکل کرده ایم در حالیکه توکل بنده خدا تنها بر خداست و لاغیر.

only allah;210261 نوشت:
اگه این که صفتی را که فقط مختص به پروردگار است به مخلوق او نسبت دهی شرک نیست پس شما اسم آن را چه میگذارید؟

صفات خداوند متعال طبق روایات 99 صفت است و همگی مطلقند و بحالت مطلق قابل به تفویض نیتسند.

ولی تصویری از این صفات بر بندگان نمود پیدا یکنند مانند تصویر صفت مطلق خالقیت الهی که بنده هم میتواند خالق چیزی شود. یا تصویر صفت زحمانیت که بنده نیز میتواند در حق دیگران رحمت داشته باشد.
و..

only allah;210261 نوشت:
و اگر هم جواب اینست که موارد فوق به یک حدی محدود هستند پس چرا به کسی که از رگ گردن بتو نزدیکتر است و قدرت او هیچ محدودیتی ندارد توسل نجویی؟

اگر پدری برای پسرش دعا کرد. که خدایا برای فرزندم رحمت عطا کن. آیا خداند بر دهان پدر میزند ؟

نه . محبت بین مومنین یکی از سفارشات الهی است. چنانچه پیامبر برای دیگران و دیگران برای نبی و برای همدیگر دعا میکردند

این رافت بین مومنین و رسول الله و ائمه علیهم السلام نه تنها باعث قوت دین میشود بلکه حفظ شعائر است.

این اتهامات آن نجدی سعی ای بر این بود که مانع رافت بین نبی و ائمه و صحابه خاص نبی اکرم با مومنین شود و بدین ترتیب شعائر از بین رود.

یاحق

only allah;210261 نوشت:
دوست عزیز سلام
شما که معتقدید مردگان میشنوند و از امامان و پیامبران می شود طلب شفا کرد و به آنها توسل جست به سئوالات زیر لطفا با دقت پاسخ دهید فقط خواهش میکنم توجیه نکنید.

1- افراد معتقد مثل شما زیادند لذا امام همزمان صدای چند نفر را می تواند بشنود و طلب شفای آنها را دریافت کند؟

2- افراد معتقد به شنیدن مردگان ممکن است به زبانهای مختلف صحبت کنند بگویید امام چه زبانهایی را متوجه می شود عربی؟فارسی؟ و...

3-امام همزمان چند نفر را می تواند شفاعت کند؟

4- امام از چه فاصله ای می تواند بشنود یک متر یا صد متر یا....

دوست عزیز خوب فکر کن و جواب بده اگه جوابت اینست که در موارد فوق هیچ محدودیتی نیست پس فرق امام با خداوند نعوذباالله در چیست؟ اگه این که صفتی را که فقط مختص به پروردگار است به مخلوق او نسبت دهی شرک نیست پس شما اسم آن را چه میگذارید؟و اگر هم جواب اینست که موارد فوق به یک حدی محدود هستند پس چرا به کسی که از رگ گردن بتو نزدیکتر است و قدرت او هیچ محدودیتی ندارد توسل نجویی؟

اولن اگر ما بگین در موارد فوق امام هیچ محدودیتی ندارد چرا؟ چون خداوند این قدرت را به او داده است نه خودش این قدرت را داشته. دومن ملک الموت در یک ان جان هزارن نفر را می گیره در سیل و زلزله و غیره پس اونهم خداست طبق حرف شما. اگر بگین این قدرتو خدا بش داده پس خدا به اماما هم داده . در ضمن طبق فرموده ای امام امیرالمومنین امام به هر زبانی می تواند حرف بزند. مثل قضیه ی ایراد کردن خطبه ی شقشقیه که امام به صورت چینی حرف زدن یا با سلمان به فارسی و امام و مولای شیعیان امام حسین با شهربانو فارسی حرف زدن و غیره. شما اول باید امام رو بشناسید که چه ویژگی هایی داره. من چند تا حدیث از ارتباط امام با مردگان میارم تا ببیند و فکر کنید:

در کتاب 320 معجزه از اما م علی از داستانهاى عبرت انگيز، ص 76 - 75.:

حضرت على (ع ) پس از جنگ جمل در ميان صفوف حركت مى كرد و آنها را مى شكافت تا آن كه به (كعب بن سورة ) رسيد (كعب قاضى بصره بود و اين ولايت را به او، عمربن خطاب داده بود. كعب در ميان اهل بصره در زمان عمر و عثمان به قضاوت باقى بود؛ چون فتنه اهل جمل در بصره عليه اميرالمؤ منين (ع ) برپا شد، كعب قرآنى بر گردن خود حمايل نمود و با تمام فرزندان و اهل خود براى جنگ با آن حضرت خارج شد، و همگى آنها كشته شدند.)
وقتى حضرت از كنار جنازه كعب عبور فرمود، در آنجا درنگ كرد و فرمود: و فرمود: كعب را بنشانيد، كعب را بين دو مرد نشاندند.
حضرت فرمود: اى كعب بن سوره ! (قد وجدت ما وعدنى ربى حقا فهل وجدت ما وعد ربك حقا)؟ آن چه را كه پروردگار من به من وعده داد يافتم كه تمامش حق بود، آيا تو هم وعده هاى پروردگارت را به حق يافتى ؟ و سپس فرمود: كعب را بخوابانيد. حضرت كمى حركت كرد تا به طلحة بن عبدالله رسيد كه او هم در ميان كشتگان افتاده بود، حضرت فرمود: او را بنشانيد، نشاندند و همان خطاب را عينا به طلحه فرمود و سپس فرمود: طلحه را بخوابانيد.
يكى از اصحاب به آن حضرت گفت : اى اميرالمؤ منين ! در سخن گفتن شما با اين دو مرد كشته كه كلامى را نمى شنوند چه فايده اى داشت ؟
حضرت فرمود: اى مرد! سوگند به خدا آنها كلام مرا شنيديد، همان طورى كه اهل قليب (چاه بدر) كلام رسول خدا(ص ) را شنيدند



3/235 (به نقل از بحار الانوار 6/242).


اميرالمؤ منين (ع ) از كوفه خارج شد و همين طور مى رفت تا به غريين (59) رسيد، و از آن جا نيز گذشت ، و ما به دنبال او رفتيم تا به او رسيديم و ديديم كه به پشت به روى زمين دراز كشيد و بدن مباركش روى زمين بود و هيچ زيراندازى نداشت .
قنبر عرض كرد: اى اميرالمؤ منين (ع ) اجازه مى دهى من لباسم را براى شما در روى زمين پهن كنم ؟
فرمود: نه آيا اين جا مگر غير از خاك و تربت مؤ من ، يا مزاحمت با مؤ من در نشيمنگاه اوست ؟
اصبغ مى گويد: اى اميرالمؤ منين ! خاك مؤ من را مى دانيم و مى شناسيم كه در اين جا بوده و يا آن كه بعدا خواهد بود، ليكن معناى مزاحمت با مؤ من را در نشيمنگاهش نفهميديم .
حضرت فرمود: اى فرزند نباته ! اگر پرده از برابر چشم هاى شما كنار برود مى بينيد ارواح مؤ منين را در اين ظهر (در ظهر كوفه كه وادى السلام است ) كه حلقه وار به گرد خود نشسته و با يكديگر به سخن و گفت و شنيد مشغولند، در اين ظهر هر مؤ من ، و در وادى برهوت
(60) روح هر كافرى است



و مگر خدا نمی فرماید: و ابتغوا الیه الوسیلة

بر شیعیان پوشیده نیست که منظور امام است همانطور که در تفسیر علی بن ابراهیم امده و در عیون اخبار رضا در باب ما من الرضا.

بله مردگان ميشنوند داستاني مستند از پيامبر داريم كه در جنگ احد يا بدر با مردگان سپاه طرف مقابل حرف ميزنند و ميگوين ايا بهتر نبود ايمان مياورديد و هنگامي كه ياران ايشان از ايشان سوال شما را ميپرسند پيامبر پاسخ ميدهند كه : همانا اينان از شما شنوا تر هستند و سخن ميشنوند بنا بر اين حديث همه ي مردگان چه شهيد و چه مرده عادي سخنان را ميشنوند
كارشناسان محترم اگر اشتباه هست بگيد
من اين رو بر اساس كتاب دين و زندگي سال دوم دبيرستان جواب دادم

clare;210363 نوشت:
من اين رو بر اساس كتاب دين و زندگي سال دوم دبيرستان جواب دادم

سلام

اینو نمی دونم (شایدم همین بوده:Gig:)

اما تو بقیع شبیه همین حدیثو زدند(فکر کنید بقیع!!!:ok:)

bina88;210270 نوشت:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

پاسخ :
الف _ همانطوریکه در روز قیام قیامت ایشان به اذن الهی شفاعت این تعداد یا هزاران برابر آن را میکنند.

ب _ همانطوریکه اگر هزاران نفر از کسی اتماس دعا داشته باشند او میتواند برای همه آن هزاران نفر در قالب ادعیه ای همچون "خدایا آنچراکه برایشان خیر و برکت است از تو می طلبم" دعا کند.

بگذارید مانند شما سخن بگویم
خداوند به هرکسی مقام شفاعت عنایت کند قبلا کلاس زبان آنها را میفرستد تا بدانند در مورد کسی که شفاعت میکنند طرف چه گفته.

پاسخ در قسمت نخست

فاصله بین مرده و زنده بین خدا و بندگانش برای مجسمین معنی دارد.

مسلمین معتقد به تجسیم نیستند. مسلمین معتقدند که خداوند همه جا هست در حالیکه جای مشخصی ندارد.چراکه محدود به مکان و زمان شدن از خصوصیات جسم است.
جسم چون خود به نقص زمان و مکان اسیر است قادر مطلق و خالق مطلق و بدون نقص نمیتواند باشد.

لذا خدا جسم نیست .

نکته آخر:
کسانیکه همانند یهود و بتقلید از یهود ( پیروان ابن تیمیه ) العیاذ بالله برای خداوند جسمانیت قائل میشوند.
برایشان این موضوعات معنی دارد.

یاحق


سلام

bina88;210270 نوشت:
الف _ همانطوریکه در روز قیام قیامت ایشان به اذن الهی شفاعت این تعداد یا هزاران برابر آن را میکنند. ب _ همانطوریکه اگر هزاران نفر از کسی اتماس دعا داشته باشند او میتواند برای همه آن هزاران نفر در قالب ادعیه ای همچون "خدایا آنچراکه برایشان خیر و برکت است از تو می طلبم" دعا کند.

بفرمایید کجای قرآن نوشته شده که خداوند اینچنین اذنی به ایشان داده است آخه هرجا که پیامبری معجزه و یا کاری خارق عادت میکرده اند خداوند گفته به امر و اذن ما بوده است

only allah;212479 نوشت:
بفرمایید کجای قرآن نوشته شده که خداوند اینچنین اذنی به ایشان داده است آخه هرجا که پیامبری معجزه و یا کاری خارق عادت میکرده اند خداوند گفته به امر و اذن ما بوده است


سلام علیکم جمیعا

چند آیه در قرآن در رابطه با شفاعت داریم ؟ یک طوری سخن میگوئی که انگار قرآن نخوانده اید.

بارزترین آیه:

اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَي الْقَيومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يعْلَمُ مَا بَينَ أَيدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يحِيطُونَ بِشَيءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِي الْعَظِيمُ(البقرة/255)
هيچ معبودي نيست جز خداوند يگانه زنده، که قائم به ذات خويش است، و موجودات ديگر، قائم به او هستند؛ هيچگاه خواب سبک و سنگيني او را فرانمي‌گيرد؛ (و لحظه‌اي از تدبير جهان هستي، غافل نمي‌ماند؛) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، از آن اوست؛ کيست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟! (بنابراين، شفاعت شفاعت‌کنندگان، براي آنها که شايسته شفاعتند، از مالکيت مطلقه او نمي‌کاهد.) آنچه را در پيش روي آنها [= بندگان‌] و پشت سرشان است مي‌داند؛ (و گذشته و آينده، در پيشگاه علم او، يکسان است.) و کسي از علم او آگاه نمي‌گردد؛ جز به مقداري که او بخواهد. (اوست که به همه چيز آگاه است؛ و علم و دانش محدود ديگران، پرتوي از علم بي‌پايان و نامحدود اوست.) تخت (حکومت) او، آسمانها و زمين را دربرگرفته؛ و نگاهداري آن دو [= آسمان و زمين ]، او را خسته نميکند. بلندي مقام و عظمت، مخصوص اوست.

و بعد اینکه کار خارق العاده ای نیست. این مساله در ید قدرت خداوند است و خداوند به هرکسی که بخواهد اذن شفاعت میدهد:

وَكَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيئًا إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يشَاءُ وَيرْضَى(النجم/26)
و چه بسيار فرشتگان آسمانها که شفاعت آنها سودي نمي‌بخشد مگر پس از آنکه خدا براي هر کس بخواهد و راضي باشد اجازه (شفاعت) دهد!

يعْلَمُ مَا بَينَ أَيدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُمْ مِنْ خَشْيتِهِ مُشْفِقُونَ(الأنبياء/28)
او اعمال امروز و آينده و اعمال گذشته آنها را مي‌داند؛ و آنها جز براي کسي که خدا راضي (به شفاعت براي او) است شفاعت نمي‌کنند؛ و از ترس او بيمناکند.

یاحق

سلام
برادر عزیز: ما، چون همین آیه هایی که اتفاقا شما هم بعنوان دلیل آورده اید را خوانده ایم می گوییم که اگر در آنها دقت کنید و حتی با ذره بین هم نگاه کنید اسمی از کسی آورده نشده است که خداوند به او اذن شفاعت داده باشد.خوب است که خودتان هم با رنگ قرمز نوشته اید"کیست که در نزد او ، جز به فرمان او شفاعت کند؟!".لذا حرف ما این است کجای این آیه نوشته شده که خداوند به فلان امام اذن و فرمان شفاعت داده است؟آخه شما به امامان توسل می جویید چرا که معتقدید آنها که مرده اند صدای شما را می شنوند و می توانند شفاعت کنند.

اتفاقا آیه 26 سوره نجم را خوب اینجا عنوان کردید.
وَكَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيئًا إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يشَاءُ وَيرْضَى(النجم/26)
و چه بسيار فرشتگان آسمانها که شفاعت آنها سودي نمي‌بخشد مگر پس از آنکه خدا براي هر کس بخواهد و راضي باشد اجازه (شفاعت) دهد!
اولا: در این آیه ننوشته که امام می تواند شفاعت کند.
دوما: گفته حتی شفاعت بسیاری از فرشتگان هم سودی ندارد مگر اینکه خداوند راضی به شفاعت باشد و به شفاعت کننده هم اجازه داده شود. و در جایی هم نگفته که ما به فلان امام این اجازه را داده ایم.

آیه 28 سوره انبیاء را مثال زده اید خوب بود یکی دو آیه قبل آن را هم در اینجا می آوردید آخه اینجوری افراد عامی مثل ما فکر می کنند که این آیه در مورد امامان است. در حالیکه در مورد فرشتگان می باشد.

وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ﴿۲۶﴾ لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ ﴿۲۷﴾
يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ ﴿۲۸﴾
وَمَن يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلَهٌ مِّن دُونِهِ فَذَلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ ﴿۲۹﴾

در ضمن می بینید که گفته شده جز براى كسى كه [خدا] رضايت دهد شفاعت نمیكنند و خود از بيم او هراسانند.

حالا که شما مثال آوردید ما هم یک مثال می آوریم

سوره جن آیه21 الی 24

قُلْ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا رَشَدًا ﴿۲۱﴾ قُلْ إِنِّي لَن يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا ﴿۲۲﴾
إِلَّا بَلَاغًا مِّنَ اللَّهِ وَرِسَالَاتِهِ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ﴿۲۳﴾
حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِرًا وَأَقَلُّ عَدَدًا ﴿۲۴﴾

خداوند به پیامبرش امر می کند که به مردم بگو من براى شما اختيار هیچ زيان و هدايتى را ندارم .بگو هرگز كسى مرا در برابر خدا پناه نمى‏دهد و هرگز پناهگاهى غير از او نمى‏ يابم و همچنین درآیه 24 می گوید صبر کنید تا اینکه ببینند آنچه را که وعده داده شده و در خواهند یافت که ياور چه كسى ضعيف‏تر و كدام يك از لحاظ عددی كمتر است . وقتی پیامبر خدا می گوید هرگز کسی مرا در برابر خدا پناه نمی دهد و هیچ پناهگاهی غیر از او نیست استدلال شما دیگرچیست؟

پس من سئوالم را مجددا تکرار می کنم در کجای تمامی این آیه ها و خیلی آیه های دیگر گفته شده که امامان می توانند شفاعت کنند و خداوند هم شفاعت آنها را قبول می کند؟

bina88;210270 نوشت:
اصله بین مرده و زنده بین خدا و بندگانش برای مجسمین معنی دارد. مسلمین معتقد به تجسیم نیستند. مسلمین معتقدند که خداوند همه جا هست در حالیکه جای مشخصی ندارد.چراکه محدود به مکان و زمان شدن از خصوصیات جسم است. جسم چون خود به نقص زمان و مکان اسیر است قادر مطلق و خالق مطلق و بدون نقص نمیتواند باشد. لذا خدا جسم نیست .

دوست عزیز شما که همین جا خدا و امامان را نعوذ باالله یکی کردی ,انگار سئوال من یادتان رفته، من در مورد امام پرسیدیم از چه فاصله ای می شنود آنوقت شما برایم ثابت می کنید که خداوند جسم نیست این را که خود خداوند اینچنین گفته است .سوره الحدید: هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ .

لذا بهتر است جواب سئوال را بدهید که از دیدگاه شما العیاذبالله تفاوت خداوند و امامان در همین مورد مثلا شنیدن ،توانایی آنها به چه اندازه است ؟ برابر است (توانایی امامان به اندازه توانایی خداوند بینهایت است) یا اینکه امامان از فاصله ای کمتری می شنوند و مسافت آن چقدر است و یا اینکه اصلا نمی شنوند.

only allah;213191 نوشت:
لذا بهتر است جواب سئوال را بدهید که از دیدگاه شما العیاذبالله تفاوت خداوند و امامان در همین مورد مثلا شنیدن ،توانایی آنها به چه اندازه است ؟ برابر است (توانایی امامان به اندازه توانایی خداوند بینهایت است) یا اینکه امامان از فاصله ای کمتری می شنوند و مسافت آن چقدر است و یا اینکه اصلا نمی شنوند.

1- یکی اذن شنیدن و دیدن میدهد دیگری این توانائی را از خدا میگیرد تا بتوان بشنود و ببیند و شفاعت کند .
آیا این دو برابرند ؟

2- اینکه از مسافت صحبت میکنید معنایش اعتقاد به تجسیم است .

در عالم ماده ( همین عالمی که ما هستیم ) متر و کیلومتر عیاری است برای تخمین و اندازه گیری مسافت چرا ؟ چون هرچه در عالم ماده هست تحت سیطره مکان است.

دوم در عالم مادی زمان نیز عیار دیگری است. مثلا زید در ساعت 10 صبح از قم حرکت کرد بسمت یزد. ساعت 12 به یزد رسید.

یعنی زید طبق قوانین عالم ماده عمل کرده و این عادی است.

ولی اگر بگوئیم زید در ساعت 10 صبح در قم بود و 10 صبح همان روز در مشهد هم بود این غیر ممکن است.
چون عالم مادی اجازه این را نمیدهد که یک نفر در یک آن در دو مکان مختلف باشد.

حال شما به من میگوئید مسافت خدا با مردگان و ما چقدر است.

خب من میگویم شما مجسمید. یعنی به عالم معنی که زمان و مکان در آن دخلی ندارند معتقد نیستید.

بگذارید یک مثال دیگر بزنم شاید ایندفعه موضوع روشن شود.

فرضا شما درباره تشیع پس از تحقیق - تفکر تعمق و تحلیل مفاهیم کردید.

یکی بیاید به شما بگوید چقدر درباره تشیع تامل داشتید. شما میگوئید (مثلا) زیاد

آن شخص میگوید دقیقا چه مسافتی ؟

میپرسید یعنی چه ؟

میگوید اول تفکر شما تا انتهای تفکرتان چند متر - چقدر فاصله دارد ؟

شما لاجرم در پاسخ میگوئید در مورد تفکر و تعقل عیار مسافت بی معنی است.

این همان پاسخی است که ما سعی داریم به شما بدهیم.

موضوع قفل شده است