** تأثیر روشنفکران دینی بر مذهب شیعه **

تب‌های اولیه

138 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
** تأثیر روشنفکران دینی بر مذهب شیعه **

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

با توجه به اهمیت موضوع فعلا" قصدم از ایجاد این تاپیک دریافت نظرات دوستان در باره ی تأثیرات روشنفکری های وارد شده بر مذهب شیعه میباشد تا انشاءالله بعد از روشن شدن و عطف اذهان به مسئله ی مورد بحث وارد بحث تخصصی واصلی آن شویم:Gol:

لذا مختصر از توضیحات در این باب را خدمت دوستان بزرگوار تقدیم می نمایم . ومنتظر همراهی دوستان وصاحب نظران گرامی در این مورد هستم .:Gol:

روشنفکری در انگلیسی intellectualism ودر لاتین intelligere به معنای تفکیک و تمییز دو چیز از همدیگر میباشد .
به همین دلیل روح انتقاد گرا و ممیز را به عنوان نشانه ای از روشنفکری میدانند .
تعریف جامع وشامل روشنفکری:

1 - روشنفکر به طبقه ای از تحصیل کردگان ومتخصصان وآگاهان در جامعه ی هر عصر وزمانه می گویند که -با دغدغه های انسانی -اجتماعی - ارزشی - فرهنگی - سیاسی -و.. اقدام به موضع گیری در مباحث و مسایل حساس ومهم جامعه ی خود و حتی جامعه ی جهانی میکنند .

2 - روشنفکر نسبت به مسایل جامعه ی خود و جامعه ی جهانی و نیز نسبت به آرمانها و بایسته ها احساس مسئولیت و تعهد میکند .

تاریخچه ی مختصر جریان روشنفکری :

جریان روشنفکری نخستین بار در زمان انقلاب فرانسه ظاهر شد .
زیرا انقلابیون در آن زمان تلاش میکردند تا اندیشه های وآرمانهای خود را در جامعه اشاعه بدهند این اندیشه ها حول محور انسان مداری -افکار لائیک ولیبرالیسم در جامعه بود .

روشنفکران قرن 18 توجیه روابط حاکم بر جامعه یآن عصر را مد نظر داشتند .واز طریق سخنرانی ها و سخنوری های بورژوازی تبلیغ افکار خود را داشتند .
در قرن نوزدهم گروه جدید روشنفکران سوسیالیت ؛برعکس روشنفکران قبلی برعلیه بورژوازی تبلیغ میکردند وایشان در این قرن یکه تاز محافل روشنفکران بودند .
قرن بیستم قرن افکار ضد امپریالیسم بود .

................................................................................ حق یارتان :roz:.......................................................................................

سلام بر بقیةالله العظم ومنتظرانش

پیدایش

در زمان حکومت دودمان قاجار و به ویژه در پی شکست ایران از روسیه قشر تحصیلکرده به دنبال کشف علل عقب ماندگی ایران از کشورهای اروپایی بودند. این شکست نظامی سران قاجار را هم برای رفع عقب ماندگی تشویق کرد. یکی از کسانی که در این امر مصر بود عباس میرزا بود زیرا وی شاهد شکست خود به علت عقب ماندگی فناوری بوده‌است. وی برای اولین بار دانشجویانی جهت تحصیل به اروپا ارسال کرد تا از تکنولوژی آنها بهره‌مند گردد. اولین گروه از روشنفکران ایرانی مانند میرزا ملکم خان و طالبوف بیشتر طرفدار حکومت بودند زیرا اولاً از داخل قشر حاکمه بودند و ثانیاً توسط دولت رشد کرده بودند. ازاینرو اولین گروه روشنفکری در ایران توسط دولت مرکزی شکل گرفت.
رشد

با آشنایی بیشتر مردم با غرب و افزایش رفت و آمد به غرب به خصوص استانبول تحصیل‌کردگان ایرانی با سیستم فکری غرب آشنایی بیشتری یافتند. به ویژه آنکه نهضت مشروطه در عثمانی به نتیجه رسیده بود و به تدریج افکار مشروطه خواهی در ایران گسترش یافت. در این دوران گروههای روشنفکر در گروهها و انجمنهای مخفی متشکل شدند. از جمله این انجمنها می‌توان به فراموشخانه، لژ بیداری ایران، انجمن آدمیت و انجمن ترقی اشاره کرد. این گروهها با پخش اعلامیه‌ها و انتشار روزنامه‌ها افکار خود را منتشر می‌کردند. این گروه به لزوم اصلاحات سیستم ارضی و اداری و کم شدن نقش روحانیون از جامعه و نیز محدود ساختن حاکمان در چهارچوب قانون تاکید می‌کردند.
روشنفکری دینی

در سال‌های بعد از کودتای ۲۸ مرداد برخی از روشنفکران کوشیدند تا تلفیقی از آموزه‌های روشنفکری و فرهنگ ایرانی-اسلامی به دست دهند. آنها همچنین به شدت تحت تأثیر روشنفکران استعمارستیز کشورهای جهان سوم نظیر ماهاتما گاندی، اقبال لاهوری و فرانتس فانون بودند. از شاخص‌ترین چهره‌های این جریان می‌توان به علی شریعتی و جلال آل احمد اشاره کرد. بخصوص این گروه با سعی در بهره‌گیری از ظرفیت‌های تشیع نقش عظیمی در مبارزه با حکومت پهلوی و برانگیختن جامعه به سوی انقلاب اسلامی داشتند.
در کنار اینان برخی از روشنفکران دینی بشدت مشغول به چالش‌های اسلام و مدرنیته بودند. آنها سعی می‌کردند تا شرایط جدید را فهمیدنی سازند و موضعی مشخص در میانه تقابل اسلام و غرب ارائه دهند. البته این دسته دیدگاه‌هایی بشدت متعارض دارند و اشتراکشان تعلق خاطر به مباحث فلسفی اسلامی و غربی است.

.................................................................................... حق یارتان :roz:............................................................................

سلام بر بقیةالله الاعظم منتظرانش

از لحاظ تاریخی باید گفت که روشنفکران محصول پیدایش فلسفه های مبتنی بر شک وتردید نسبت به عقاید سنتی میباشند و محصول روند سکولاریسم -اومانیسم و لیبرالیسم بوده اند .
واژه ی روشنفکر در زمان قاجاریه با کلمات عامیانه ای مثل منوارالعقول ومنور الفکر در محاورات به کار می رفت .

در دوره ی پهلوی به شکل خاص با واژه ی روشنفکر وارد فرهنگ لغات فارسی شد .
منورالفکرها افرادی بودند تجدد خواه وطرفدار سرنگونی استبداد سیاسی و استقرار حکومت قانون .
با پیروزی انقلاب اسلامی در بحث روشنفکری زوایای جدیدی بوجود آمد .

لحاظ این زوایا را ازنوع دیدگاه و تفکرات وبه کار گیری عقلانیت ؛ روشنفکری دینی نامیدند که مواضع مختلفی در قبال آن گرفته شد

و نظر اندیشمندان ومتفکران بسیاری را به خود معطوف داشت .

در این میان بسیاری از اندیشمندان معاصر خود را روشنفکر دینی نامیدند .

البته به نظر برخی دیگر از اندیشمندان ترکیب روشنفکری و دین نوعی پارادوکس ومتناقض نما می باشد .واز پایه منکر امکان هر گونه پدیده ی روشنفکری بر اساس دین مداری شده اند .

خلاصه این که میگویند دین مدرنیته ومتجدد نداریم .

.................................................. .............................. حق یارتان :roz:............................................. ..........................................

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

روشنفکر دینی چه خصوصیاتی دارد ؟

روشنفکر دینی یکی از گروههای اجتماعی به حساب میآید که علاوه بر توسعه ی مفهوم عقل باید اصالت محور هم باشد . در غیر این صورت به اصل دین صدمه وارد خواهد شد . وبدعت گذار خواهد بود .

و در تحقق دین و سنتهای اصیل دینی نیز توسعه نگر باشد .
یعنی باید هم در بحث فهم دین کوشا باشد وهم در بحث تحقق دین .

یک روشنفکر باید عصر وزمانه ی خود را با دین واصالت سنتهای آن آشنا کند .نه این که دین را مطابق با عصر وزمان خودش متحول کند .
از طرف دیگر شاخصه ی مهم روشنفکری به معنای عام ؛ آزاد اندیشی است .که در روشنفکری دینی از آزاد اندیشی فردی به آزاد اندیشی متخصصان مذهبی در جهت تحولات اجتماعی تغیر رویه پیدا میکند .

شاخصه ی مهم روشن فکری دینی این است که باید تربیت یافته ی عصر وفرهنگ خود باشد یعنی بتواند با مردم خود به زبان خودشان سخن بگوید .
به نقدی در این باره توجه بفرمایید :

حجت الاسلام و المسلمین پارسانیا در خصوص تهدیدها و فرصت های روشنفکر دینی سخنانی ایراد کرد و با بحث درباره مفاهیم مربوط به این مسئله گفت: حوزه تهدید تنها بحث آسیب فردی نیست؛ از این رو آسیب روشنفکری یا تهدید فردی موضوع این بحث نیست، بلکه اینجا سخن از تهدید روشنفکری دینی است. دین حوزه ای کاملا" عقلی است و فضاهای فراعقلی آن ضد عقل نیست؛ اما آنچه بعنوان تهدید می تواند در حوزه روشنفکری دینی مطرح شود، وضعیتی است که دین در غرب یافته؛ یعنی نوعی معنویت سکولار که اسارت دین در حوزه های نظری، دستاورد غرب است که دین را نه بازخوانی که باز سازی می کند؛ به گونه ای که دیگر نمی توان به آن دین گفت. پس تهدید نخست قرون وسطایی است و عقلانیت در آن دیده نمی شود؛ ایمان گرایی صرف است و ایمان هم در آنجا ایمانی اساطیری است و عالم استدلال در آن مفهومی ندارد. در اینجا دو طرف تهدید وجود دارد: یکی تحجر به یک سری برداشت ها پس از حیات رسول گرامی اسلام است و عادات جاهلی مجددا" میل به ظهور دارد و پوشش دینی می گیرد. اگر روشنفکر دینی در تبیین نقل، موجب روشنگری عقل نباشد، به تحجر تبدیل می شود که نوعی تهدید است؛ یعنی در مقابل روشنگری آزادی اجتهاد عقل در کشف حقائق عقلانی که از طریق نقل جاری شده و در مسیر تاریخ و فرهنگ ریزش کرده بایستد.
در حوزه علوم عملی، اخباری گری نمونه ای از تقابل با روشنگری است. در حوزه علوم نظری، تفکیک میان عقل و دین یک سوی این تحجر است.
پس یکی از آفات برای روشنفکری دینی عقلانیتی است که به مرجعیت نقل و وحی پشت کند. این نوعی سکولاریزم عریان است که با ماتریالیزم سازگار است؛ البته این مسئله خیلی خطر ساز نیست. اما نوع دوم این است که ستیزی آشکار با دین ندارد وسعی دارد، دین را در چار چوب معرفت عقلی که در قرن هفده و هجده است یا معرفت تجربی محض که در قرن نوزده مطرح بود، قرار دهد و دین را تنها تفسیر علمی تجربی کند. این آفت به لحاظ جریان های اجتماعی آفتی قوی است. یکی از آفت های هم کمیت روشنفکران دینی است؛ یعنی اگر تعداد روشنفکران دینی کم باشد، نمی توانند جریان روشنفکری دینی را ایجاد کنند.

...................................................................................... حق یارتان :roz:....................................................................................

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

انواع روشنفکری دینی(درون مذهبی)

گاهی اوقات روشنفکری دینی چنان انحرافاتی را از خود نشان میدهد که در مسیر تفکرات وتمایزات خود را به جای خدا می انگارد و می خواهد با نقدهای خود دین ساز شود .یعنی به مرحله ای از روشنفکری می رسد که خود را گم کرده به افراطی ترین شکل در نوع خود می رسد .واز حدود ومرزهای خود فراتر می رود .

از این جریانهای به اصطلاح روشنفکر که در مذاهب شیعه وسنی اسلامی نفوذ کرده و اظهار وجود میکنند :

1- بهائیت :که بهترین پروتستانتیزم اسلامی است وتفسیری یهودی از اسلام شیعی می باشد .

2 - وهابیت : که بزرگترین جریان روشنفکری نمای اهل سنت می باشد و اگر دقت کنیم دولت هایی که وهابیت را پرورش می دهند خود را از طرفداران مدرنیسم در جهان عرب می پندارند .

................................................................................ حق یارتان :roz:...................................................................................

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

در زمان معاصر یکی از برجسته ترین روشنفکران دینی در ایران (مهد ومرکز شیعه )دکتر علی شریعتی است . که تقریبا"میتواندبه عنوان مبداء به قول رهبر فرزانه مرحله ای برای روشنفکری دینی معاصر باشد.
این آغاز را میتوان با چند دیدگاه مورد بررسی قرار داد .

1- روشنفکری قبل ازشریعتی :که با واژه ی تجدد خواهی ونوگرایانه در مفاهیم اسلامی مطرح بود .
یکی از چهره های معاصر(صد سال اخیر ) که نمونه ای از روشنفکری دینی قبل از دوران مشروطیت بود مستشار الدوله نام داشت .
او سالها قبل از مشروطه سنت شورا در اسلام را در مجلس تفسیر کرد .

امر به معروف ونهی ازمنکر را به معنای «آزادی مخالفت وانتقاد»و روح مساوات اسلامی را به معنای «برابری» آن هم با دیدگاه متجددانه!!! به قانون ؛در قالب لوایح وپیشنهادات برای شور در مجلس تقدیم کرد .
با مقداری تسامح میتواندر دوره یمشروطه از نائینیواز دوره ی شهریور 20 به بعداز آیت الله طالقانی و مهندس مهدی بازرگان به عنوان نمونه هایی از روشنفکران دینی نام برد .

روشنفکرانی که با توجه به میزان تخصص ونوع تخصصشان ومیزان تفحص شان در دین گاها" دیدگاهشان تا 180 درجه باهم متفاوت بود .

این گروه باتوجه به معلوماتشان ونسبت مأخذمعلوماتشان(فرهنگ اسلامی - فرهنگ اصیل ایرانی - فرهنگ غربی)
..به تولید معانی جدید!!!در دین می پرداختند .

به اصطلاح با این معانی جدید امروزی را برای تفسیر شریعت و دیگر موضوعات دینی به بازار تحول اندیشه های نوگرا تحویل میدادند .

واز منابع سنت وتفسیر ؛ معانی امروزی ومتجدد خلق میکردند .

..................................................................... حق یارتان :roz:................................................................................

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش
برای ورود به بحث ابتدا لازم میدانم قسمتی از سخنان رهبر معظم را در باره ی دکتر علی شریعتی وعلامه شهید مطهری را در ابتدا خدمت دوستان بدون هیچگونه اظهار نظر شخصی بیان کنم
تفاوت اندیشه ها در مورد کاربرد تظاهرات دین را میتوان با این دیدگاه معظم له در جریان روشنفکری دینی معاصر به نقدی اصولی کشید .
وصحت یا سقم این جریان را در مورد انگاشته های متفاوت روشنفکران دینی و انطباق این اندیشه ها با سنت وفقه اسلام را بررسی نمود.

شريعتي و مطهري
ايشان همچنين فرمودند: البته من شريعتي را به صورت يک مرحله مي توانم قبول کنم. به اين معنا که، همينطور که قبلا گفتم او کسي بود که انديشه هاي مطرح شده در جامعه را با زبان درستي با يک سلطه ويژه اي بر فرهنگ رايج آن نسل مي توانست بيان کند.

به اين معنا که خود او هيچ ابتکاري نداشت. به هيچ وجه قبول ندارم ،بلکه خود خود او ابتکارهاي زيادي داشت مسايل جديدي داشت اما به معناي درست کلمه شريعتي يک مرحله بود ،مرحله بعدي اين است که بياييم آن مسايلي را که شريعتي با استفاده از آشنايي هاي خودش با فرهنگ اسلام فهميده بود و ارايه داده بود با اصول اساسي فلسفي مکتب اسلام بياميزيم و منطبق کنيم.
آنچه که به دست خواهد آمد به نظر من مرحله جديدي است که مي تواند براي نسل ما مفيد باشد، به تعبير بهتر بياييم شريعتي را با مطهري بياميزيم.

شريعتي را در کنار مطهري مطالعه کنيم. ترکيبي از زيبايي هاي شريعتي با بتون آرمه انديشه اسلامي مطهري به وجود بياوريم آن به نظر من همان مرحله نويني است که نسل ما به آن نياز دارد.

منبع:برنا.

http://beiragh.net/?p=109

......................................................................... حق یارتان :roz:.....................................................................................

••ostad••;78789 نوشت:
آنچه که به دست خواهد آمد به نظر من مرحله جديدي است که مي تواند براي نسل ما مفيد باشد، به تعبير بهتر بياييم شريعتي را با مطهري بياميزيم. شريعتي را در کنار مطهري مطالعه کنيم. ترکيبي از زيبايي هاي شريعتي با بتون آرمه انديشه اسلامي مطهري به وجود بياوريم آن به نظر من همان مرحله نويني است که نسل ما به آن نياز دار

سلام علیکم

ایشان دیدگاه خوبی دارند ولی مشکلاتی هست که این امر را صعب و دشوار میکند و وصول به بخشی از توفیقات در جامعه اسلامی را عقیم میکند

که از جمله آنها وجود بعضی عناصر متعصب و کور و در سوی دیگر اشخاصی و ایادی شیطانی ای است که دقیقا در جهت همسو با عناصر فوق الذکر دست به بعضی اعمال میزنند.

مطالب فوق الذکر کاملا مشهود است. چه در این زمان و چه در زمان خود دکتر.

بعنوان مثال موضوعی را مطرح میکنم و البته در راستای بحث است و امیدوارم باعث انحراف نگردد لذا اگر کسی خلاف این شرح را در نظر دارد در تاپیکی جدا از این تاپیک مطرح نماید.


دیدگاه شریعتی به روحانیت


از دیدگاه شریعتی روحانیت به دو قشر کاملا متفاوت تقسیم میشوند.

دسته اول کسانی هستند که در حوزه ها درس میخوانند و کسوت روحانی بر تن میکنند و هیچ خواسته عمل کردار و پنداری نداشته و ندارند بغیر از رشد و تعالی دین.
این امر در تمام شئونات زندگی آنها مشهود است.فی المثل خود امام خمینی رحمه الله علیه یا علامه جعفری یا علامه طباطبائی
اینها زندگیشان را در این راه صرف کردند . چیزی را نگفتند و نخواستند مگر آنکه دین خواست و دستور داد و هرگز میل و تمنای شخصی و شخص دیگر را در دین دخیل ندانستند و حتی قبل از روحانی شدن هم روحانی مسلک بوده اند

یعنی خمیر مایه دینی داشتن.

دسته دوم که در همان حوزه درس خواندند و کسوت روحانیت را بر تن کردند و بعنوان مبلغ وارد جامعه شدند.

اگر به نتیجه رفتار و گفتار آنها و تاثیر آن بر جامعه بنگریم میبینیم این قشر رفتارهای تخریب گونه داشتند.

حتی رفتارهای آنها باعث توهین به جامعه روحانیت بود - شد و خواهد شد.

وقتی دکتر این سخنان را بیان کرد و با دلایلی مبین نمود عکس العمل همین قشر دوم را میتوان در آخرین نامه دکتر به همسرش دید.

امروز حتی هرکسی که میخواهد سربازی نرود - در جامعه مدنی و مذهبی صاحب وجهه - شغل و اعتبار گردد حوزه علمیه نردبان خوبی است برای این دست سود جویان.

چوبش را چه کسی میخورد ؟ از طلبه طالب حق گرفته تا تمام جامعه.

ولی همین اعتراض دکتر و اعتراض امروزامثال ما را این قشر دشمنی با روحانیت معرفی کرده و سنگاندازی ها شروع میشود.

یاحق

نظر علامه طباطبائي رحمت الله عليه درباره دکتر شريعتي

هفته نامه «پنجره» در شماره اخیر خود سند منتشر نشده‌ای درباره نظر علامه طباطبایی در مورد نوشته‌های دکتر شریعتی منتشر نموده است :
حضرت آیت‎ ا... علامه حاج سید محمدحسین طباطبایی(دام ظله)
با تقدیم سلام مفتخراً و محترماً به عرض آنحضرت می‎رساند. اخیرا در تهران شایع کرده‎اند نعوذ با... حضرتعالی نوشته‎های علی شریعتی را تأیید کرده و فرموده‎اید کوچکترین ایرادی در آن دیده نمی‎شود. استدعا دارم بذل توجهی فرموده برای روشن شدن حقایق و نجات عده‎ای از ضلالت نوشته‎ای مرقوم بفرمایید.
حاج حسین...

بسمه تعالی
این‎جانب نوشته‎های دکتر شریعتی را هرگز تصدیق نکرده و چنین سخنی به احدی نگفته‎ام، نوع مطالب ایشان اشتباه و طبق مدارک دینی اسلامی غیرقابل‎قبول می‎باشد.

نهضت امام خمینی-ج۳-ص375



[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]حضرت علامه طباطبایی در پاسخ به نامه ی دیگری نیز چنین نوشته اند:[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]«ما با دکتر شریعتی عداوت ذاتی نداریم، مسأله این است که در لابه لای تألیفاتشان مطالبی دیده می شود که با موازین اسلام قابل توجیه نیست. مانند اینکه می گوید: انسان خویشاوند خداست، در حالی که قرآن کریم صریحاً می فرماید: «و خرقوا له بنین و بنات بغیر علم» و می فرماید: «و جعلوا بینه و بین الجنه نسباً» عقیده ای است از عقاید بت پرستان. و می گوید خدا و طبیعت و انسان یک واحد حقیقی است که رهسپار کمال است و صریحاً در کتاب زادگاه من، معاد را انکار می کند و در وصف معراج خود می گوید: استادان مسیحی من مرا وارد بهشت کردند و در بهشت می گشتم در حالی که دستم در دست آنها بود! در صورتی که قرآن صریحاً مسیحی را کافر می داند و می فرماید کافر داخل بهشت نمی شود و نظایر این اشتباهات که زیاد هم هست». [/][=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif](اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، ص 207)[/]

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

در این مقال قصد ندارم که مطلب را به طرفداری از شخص ویا اشخاص بخصوص وهمچنین طرد نظرات اشخاص ویا افراد دیگر بپردازم بلکه هدفم نقد اعتقادات وبیانات مدعیان روشنفکری دینی
وتأثیر این افکار ازجهات مثبت ویا منفی بر دین اسلام بویژه مذهب شیعه میباشد .

در این میان دکتر علی شریعتی را که طبق تحقیقات بنده یک روشنفکر دینی( رئالیسم ومیانه رو ) بوده ونه معصوم از خطا یا کاملا" خطا فکر را به عنوان مرز میان این روشنفکران بر گزیدم تا بتوانم مقصد نهایی را بهتر دست یابم .

از تمام دوستان محترم هم تقاضا دارم با استناد به مدارک معتبر بنده را در این تاپیک یاری فرمایند .حال با هر گونه نظر موافق یا مخالف .
ورعایت حرمت سایرین .

از بحث هدف تبیین این مطلب را دارم که روشنفکری دینی تا چه حد واز چه جهت بر دین ما تأثیر گذارده ؟ وایا این تأثیرات مثبت بوده ویا منفی ؟ واکنون وظیفه ی ما در قبال این تأثیرات چیست؟

............................................................................. حق یارتان :roz:................................................................................

يک سئوال که اينجا براي من مطرح مي شود اين است که آيا روشنفکران با اصل اسلام مشکل دارند و سعي در تبيين مي کنند يا با رفتار مسلمانان و برداشتهاي انها از اسلام؟

سلام بر استاد گرامی

مستندات لازمه را فقیر گفت

وقتیکه علامه محمد تقی جعفری به فرزندشان میخواهد که حج نرود مگر اینکه قبل از آن کتاب حج دکتر علی شریعتی را بخواند جایگاه دینی و علمی ایشان را تعئین میکند.

این درحالیست که کتاب توحید شهید مطهری ( که در باب اثبات وجود خداست و ارتباطی با توحید ندارد ) در آن زمان موجود بود و هست .




سخنان امام موسی صدر در مجلس بزرگداشت دکتر علی شریعتی را در اینجا بشنوید.

تاثیر روشنفکران دینی را بر دین از کلام ایشان میتوان فهمید.

از استاد گرامی هم میخواهم تعریفی از روشنفکری و روشنفکری دینی و تفاوت بین روشنفکران دینی و دیگر روشنفکران را در زمانی که میسر شد ذکر کنند تا به تحلیل بهتر آن کمک بیشتری شود.

البته در کنار نظر ایشان تعریف روشنفکری انشاالله را ذکر خواهم کرد.

یاحق

Fagheer;78817 نوشت:
يک سئوال که اينجا براي من مطرح مي شود اين است که آيا روشنفکران با اصل اسلام مشکل دارند و سعي در تبيين مي کنند يا با رفتار مسلمانان و برداشتهاي انها از اسلام؟

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش
روشنفکران دینی افرادی هستند که معمولا" با این تعریف وارد میدان ومحدوده ی فکری اجتماع میشوند که قصد خود را تعریف جدید از اصطلاحات دینی معرفی میکنند . نه تغییر در اصل یا سنتهای دینی . البته اندکی که باهدفی از پیش تعیین شده پا به میدان میگذارند در اصل منافاتی با عصر نمیبینند اما سنتها را زیر سؤال میبرند که مخرب این جمع هم ایشان هستند.

البته در واقع امر مبداء واصل دین را قبول داشته اما همتشان را بر تقریب دین با تفکر تجدد گرایانه عصر خود دارند .

این ازجهتی اگر توسط همکاری متخصصین دینی و متخصصین علوم اجتماعی و سایر متخصصین امور انجام گیرد ممکن است به هدف نهایی که جذب وترقیب جوانان به سمت دین باشد به سالمترین شکل صورت پذیرد
اما هرگاه یک طرفه قضاوت شود ممکن است صدماتی بر جاذبه های دینی اجتماع وارد کند

............................................................................ حق یارتان :roz:................................................................................

یک نکته و چند سئوال

نکته: جناب بینام متاسفانه تاپیک راجع به دکتر شریعتی قفل شد و بنده نتوانستم جمع بندی کنم
عرض بنده رد دکتر شریعتی نیست بلکه اصلاح نظرات ایشان است
همانطور که در سخنان رهبری دیدید حرف ایشان این است که شریعتی الگو افسانه نیست ولی در عین حال نظراتی بسیار متفکرانه درباره بعضی مسائل دارد که به همین دلیل رهبری ان را شگفتی نامیدند.
نظرات دکتر شریعتی در سطح عوام بسیار ستودنی است ولی وقتی در حیطه محک خواص قرار می گیرد کلا رد می شود
مثل نظر علامه راجع به ایشان یا نظر امام خمینی ........
بنده خود به شخصه بسیاری از اثار ایشان را مطالعه نموده ام و همیشه از انها مطالب سودمند استخراج((( دقت کنید))) نموده ام امیدواروم مطلب را گرفته باشید

و اما سئوال

جناب استاد سئوال این است که

••ostad••;78823 نوشت:
روشنفکران دینی افرادی هستند که معمولا" با این تعریف وارد میدان ومحدوده ی فکری اجتماع میشوند که قصد خود را تعریف جدید از اصطلاحات دینی معرفی میکنند

تعریف موجود از اصطلاحات دینی آیا مشکلی دارد؟اگر دارد چه مشکلی؟

سلام و درود بر استاد گرامی و عزیزان حق جو

اگر بخواهیم روشنفکری را با تجدد گرائی تعریف و توصیف کنیم در باب و موضوع دین این روشنفکر با بهائی تفاوتی ندارد.

چون بهائیان هم نو دین گرا هستند.

در حالیکه دکتر علی شریعتی و هم فکران دکتر اصالت گرا بودند و نه تجدد گرا.

من اینجا تعریفی از روشنفکری ذکر میکنم که کمی این تحلیل کمک میکند تا هم روشنفکر را بشناسیم. هم انواع آنرا بتوانیم تفکیک کنیم و هم مزدور را از روشنفکر جدا کنیم و فکر میکنم این تعریف نسبت به تعاریفی که تا به الان از جاهای متفاوت خوانده و شنیده ام کمی جامعتر باشد.

روشنفکر کسی است که در هر جمعی با هر موضوع و سر تیتری ( خواه موضوع جامعه مدنی غیر دینی باشد خواه جامعه مدنی با دکترین دینی خواه جامعه علمی و یا جامعه هنری و یا هر جامعه ای )
اولا دارای شناخت و اطلاعاتی جامع و کامل از مبانی آن جامعه هست
دوم حقایق موجود در آن جامعه را با نگرشی بیطرفانه تحلیل کرده و میشناسد.
سوم : آرمانهای آن جامعه را میشناسد و برای آن کم نقص ترین تعریف را یافته
و چهارم :دکترین رسیدن به آن جامعه متعالی را با توجه به وضعیت موجود - حقایق و جامعه آرمانی ارائه میدهد.

پس روشنفکرکسی است که ارائه کننده یا پی رونده دکترین پیشرفت هر جامعه ای است خواه این تعالی با اصالت گرائی از دیدگاه روشنفکر تبئین گردد خواه با تجدد گرائی

در روشنفکری دینی

تجدد گرائی مفهوم آنچنانی ای ندارد بدنی معنا که تجددگرائی در یک مکتب کامل بی معناست مگر به قول استاد در فروع آن باشد.

اصالت گرائی وبازگشت به اصل روشنفکری دینی را بیشتر به خود مشغول کرده و جهت تیز انتقادات و انبوه پیشنهادت آنها نیز در این راستاست.

تا اینجا باشد تا سخن استاد را یشنویم.

یاحق

bina88;78836 نوشت:
پس روشنفکرکسی است که ارائه کننده یا پی رونده دکترین پیشرفت هر جامعه ای است خواه این تعالی با اصالت گرائی از دیدگاه روشنفکر تبئین گردد خواه با تجدد گرائی در روشنفکری دینی تجدد گرائی مفهوم آنچنانی ای ندارد بدنی معنا که تجددگرائی در یک مکتب کامل بی معناست مگر به قول استاد در فروع آن باشد. اصالت گرائی وبازگشت به اصل روشنفکری دینی را بیشتر به خود مشغول کرده و جهت تیز انتقادات و انبوه پیشنهادت آنها نیز در این راستاست.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

باتشکر از دوستان بزرگوار :Gol:

دکترین پیشرفت برای هر جامعه تعریف خاص خود را دارد که مختص فرهنگ خاص آن جامعه میباشد .
دیدگاه فرد برای ارائه ی این دکترین بسیار حائز اهمیت میباشد .
البته در موارد موضوعات اجتماعی این دیدگاه بهتر و سهل تر قابل اجرا است .
در موارد سیاسی با این دیدگاه (دکترین نظریه یپیشرفت اجتماع سیاسی) معمولا" به تضریب عقاید منجر شده و باعث درگیری های سیاسی میگردد .

در مورد اخلاق هم این نظریه به شکلهای گوناگون تعبیر ودر نهایت به انقلاب فرهنگی منجر شده که متاسفانه این تجدد گراییها در زمینه های اخلاقی پیامدهای تأسف باری را داشته .

اما در مورد روشنفکر دینی وضع به طور کلی متفاوت است . بحث اصولا" در این مقوله این است که ایا دین با تجدد خواهی مراعات میشود یا اینکه اصولا" دین با تجدد گرایی منافات دارد ؟

در این میان عده ای که اصول گرا هستند عقیده دارند روشنفکران اصولا" کاری جز بدعت گزاری در دین ندارند .

از طرفی عده ای دیگر معتقدند که بیان احکام تفسیر موضوعی قرآن کریم وهمچنین
بهره گیری از سنت را میتوان با موضوعات وعرف عصر حاضر تلفیق کرد و محتوایی جدید از دین را که مطابق با طرز تفکر جوان امروزی است را ارائه داد.

در این میان بحث بر سر این مطلب است که آیا این تجدد گرایی ویا به قول دوست بزرگوارمان جناب بینا دکترین پیشرفت را صاحب فکر روشن از کدام دیدگاه نظاره میکند ؟

بحث دین با دیگر امور جامعه بسیار متفاوت و مهمتر است . نه این که تجدد وپیشرفت مخالف دین باشد بلکه در دین بحث از اصولی است که گاها" جز با زبان فقه و اجتهاد متخصص قابل بیان وتغییر وتحول نیست .
روشنفکری که قصد خیر در این باره دارد اولا" وظیفه دارد که با متخصص دینی ومجتهد دینی یا در ارتباط مؤثر باشد ویا اینکه خود از متخصصان دینی باشد تا اینکه مسیر را بتواند با صحت وسلامت طی کند .
روشنفکر معمولا" به دنبال تحول اندیشه های جامعه در مورد موضوع انتخابی خود میباشد البته به قصد پیشرفت اجتماعش . اما ایا این قصد تا چه اندازه به ثواب نزدیک است؟ میتوان دراین میان از روشنفکران صاحب نظریه نیز یاد کرد که بعد از مدتها تخریب تازه مردم به اشتباه بودن نظرات ایشان پی بردند که از این میان به خطای نظرات فروید وجان لاک و اگوست کنت هم میتوان اشاره داشت. که گاهاگ به لا ادری گری هم منجر شد

اما آیا این خطا ها در دین هم قابل جبران است؟
بحث اصلی ما در این مقوله است که روشنفکر دینی باید دارای چه خصوصیتی وچه رسالتی باشد که بر دین واعتقادات جامعه تأثیر منفی ویا حتی تأثیر خنثی کننده نداشته باشد ؟

.......................................................................... حق یارتان :roz:......................................................................

فکر کنم خود روشنفکر باید اصول نهادینه دین را قطعا قبول داشته باشد
منظور از اصول نهادینه دین یکی اصول اصلی اسلام از قبیل توحید و معاد و.... می باشد
و همینطور سفارشات واضح و مبرهنی که از سوی ائمه معصومین سلام الله علیها به ما رسیده است

من فکر می کنم تقابل دین ناب و جریان روشنفکری به نوعی در موضع گیری حضرت علامه طباطبائی رحمت الله علیه در مقابل دکتر شریعتی مشهود است

می شود برای بنده توضیح بفرمایید؟

منظورم متن ذیل است

[=tahoma][=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]«ما با دکتر شریعتی عداوت ذاتی نداریم، مسأله این است که در لابه لای تألیفاتشان مطالبی دیده می شود که با موازین اسلام قابل توجیه نیست. مانند اینکه می گوید: انسان خویشاوند خداست، در حالی که قرآن کریم صریحاً می فرماید: «و خرقوا له بنین و بنات بغیر علم» و می فرماید: «و جعلوا بینه و بین الجنه نسباً» عقیده ای است از عقاید بت پرستان. و می گوید خدا و طبیعت و انسان یک واحد حقیقی است که رهسپار کمال است و صریحاً در کتاب زادگاه من، معاد را انکار می کند و در وصف معراج خود می گوید: استادان مسیحی من مرا وارد بهشت کردند و در بهشت می گشتم در حالی که دستم در دست آنها بود! در صورتی که قرآن صریحاً مسیحی را کافر می داند و می فرماید کافر داخل بهشت نمی شود و نظایر این اشتباهات که زیاد هم هست». [/][=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif](اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، ص 207)[/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]اگر می شود برای بنده توضیح دهید که چرا باید این موضع گیری صورت پذیرد؟[/]
[/]

البته چیزی که قطعا از حضرت علامه بعید است سطحی نگری می باشد پس قطعا نمی توان گفت ایشان متوجه عمق مطلب نشده اند

منتظر جواب هستم

••ostad••;78870 نوشت:
در این میان بحث بر سر این مطلب است که آیا این تجدد گرایی ویا به قول دوست بزرگوارمان جناب بینا دکترین پیشرفت را صاحب فکر روشن از کدام دیدگاه نظاره میکند ؟

سلام علیکم

اجازه بدهید در باب روشنفکری دینی مبحث را ادامه دهیم چون در دیگر بابها موضوع خیلی بسیط و نهایتا منحرف میشود.

استاد گرامی دکترین پیشرفت در جامعه دین مدار باز گشت به اصل است . این بدان معناست که پیشرفتی که در این دکترین تعریف میگردد نه تنها با تجدد گرائی در اصول تضاد است بلکه اصرر به بازگشت به اصل دارد.

شما اگر کتب دکتر را بخوانید یا اگر حوصله و وقت اجازه نداد فایلهای صوتی ایشان را که در امضای بنده هست گوش کنید میبینید دکتر اصرار به بازگشت به اصل دارد و با تجدد گرائی در اصول کاملا مخالف - معاند و ضدیت تمام دارد.

چرا ؟ چون تنها راه پیشرفت و تعالی افراد در جامعه اسلامی بازگشت به اصالت دینی این افراد است.

در همین فایل امام موسی صدر این مطلب را که دکتر سعی در بیان اصالتهای دینی داشته را چند بار تکرار میکند.

••ostad••;78870 نوشت:
روشنفکری که قصد خیر در این باره دارد اولا" وظیفه دارد که با متخصص دینی ومجتهد دینی یا در ارتباط مؤثر باشد ویا اینکه خود از متخصصان دینی باشد تا اینکه مسیر را بتواند با صحت وسلامت طی کند .

خیلی ممنونم که این مطلب را مطرح کردید و البته منتظر چنین کلامی بودم.

کتب و سخنرانیها و بطور کل تمامی اظهار نظرهای دکتر علی شریعتی در قالب دو تخصص ایشان یعنی تاریخ و جامعه شناسی بیان گردیده.

ایشان جامعه ایدآلی را ترسیم کردند که تحت تاثیر دینی اصیل شکل گرفته و انحرافاتی که در طول تاریخ بر مذهب رفته را مورد نقد قرار میدادند.

یعنی نقدهای ایشان در همان حیطه ومحدوده رشته های تخصصی ایشان بود .

حال شما بفرمائید.

یاحق

fagheer;78888 نوشت:
ما با دکتر شریعتی عداوت ذاتی نداریم، مسأله این است که در لابه لای تألیفاتشان مطالبی دیده می شود که با موازین اسلام قابل توجیه نیست. مانند اینکه می گوید: انسان خویشاوند خداست، در حالی که قرآن کریم صریحاً می فرماید: «و خرقوا له بنین و بنات بغیر علم» و می فرماید: «و جعلوا بینه و بین الجنه نسباً» عقیده ای است از عقاید بت پرستان.

سلام علیکم

انسان خویشاوند خداست.
انسان از بعد صفات با خداوند دارای مشترکاتی است که به صفات وحدانی مشهورند.

مثلا انسان در وجودش صفت رحمان و بخشنده را دارد. خدا هم بخشنده و رحمان است. خدا رحیم است و..

در خویشاوندی هممشترکاتی وجود دارد.

مثلا پدر من با پسر عموی من نسبت عمو برادر زاده دازند من هم با پدر ایشان نسبت عمو برادر زاده دارم.
این نسبتها ما را به هم مرتبط میکند.
و آن بدین معناست که ما با هم دارای مشترکاتی هستیم . ما با هم نزدیک - فامیل و شبیه و خویشاوندیم.

خویشاوندی بین انسانها در برابر خویشاوندی انسان با خدا خیلی کم است.

چراکه انسان با خدا مشترکات بسیار بیشتری دارد لذا او به ما خیلی نزدیکتر از مادر و پدرمان به ماست.

اما صفاتی هستند که به آن صفات احدی میگویند.

این صفات مختص ذات اقدس الهی است و با هیچ کسی شریک نیست.
مثلا احد خالق کی شیء رازق کل شی ء اول و الآخر والظاهر و والباطن

اینها را اگر انسانی به کسی غیر خدا نسبت دهد مشکر و بت پرست خوانده میشود.


در کتب دکتر به طور کل استفاده از استعارات و متشابهات بسیاری صورت گرفته و صرفا بدلیل زیبائی متن این کار را نکرده.

بلکه بدین دلیل بوده که من که کتابش را میخوانم به تفکر فرو روم و به تحلیل بپردازم و در نتیجه من را همانند یک معلم به خدا با این کلمات نزدیک کرد.

fagheer;78888 نوشت:
و می گوید خدا و طبیعت و انسان یک واحد حقیقی است که رهسپار کمال است

مبحث وحدت وجود از ملاصدرا
fagheer;78888 نوشت:
صریحاً در کتاب زادگاه من، معاد را انکار می کند و در وصف معراج خود می گوید: استادان مسیحی من مرا وارد بهشت کردند و در بهشت می گشتم در حالی که دستم در دست آنها بود! در صورتی که قرآن صریحاً مسیحی را کافر می داند و می فرماید کافر داخل بهشت نمی شود و نظایر این اشتباهات که زیاد هم هست». (اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، ص 207)

استادان مسیحی :
مثلا یکی از استادان مسیحی من امام خمینی رحمه الله علیه بدند.

کفر می گویم ؟ نه - او دم مسیحا داشت . این دم تنها نصیب من نشد.

از استادان مسیحی دیگر من خود حضرت مسیح - حضرت علی ابن ابی طالب علیه السلام - امام حسین علیه السلام و خیلی از مسیحا نفسان دیگرند.

یاحق

سلام
نقد کلی یک شخصیت علمی صحیح نیست چون شخصیت علمی حرفهای متفاوت در یک زمان یا زمانهای دیگر دارد . تطورات فکری دارد . حرف صریح و غیر صریح دارد . حق و باطل دارد .
بنده اهل مطالعه کتابهای دکتر نبوده و نیستم . شاید صد صفحه از مطالب ایشان را هم نخوانده باشم . ولی پیشنهاد می کنم یکی از آثار محوری ایشان در همین جا نقد شود .
موفق در پناه حق
:Gol:

بسم الله الرحمن الرحيم

جناب بينا بنده هم دقيقا به برداشتهائي که شما فرموديد رسيده ام و ليکن سئوال اصلي بنده همين است که آيا حضرت علامه متوجه اين استعارات نشدند؟دقت کنيد حضرت علامه ايشان را رد نموده اند
اگر هر کسي به غير از حضرت علامه اين جملات را مي فرمود بنده هيچ اهميتي نمي دادم حضرت علامه طباطبائي رحمت الله عليه قطب عرفان و فلسفه اسلامي بودند -نبودند؟
حضرت علامه کسي بودند که زمين در زير پايشان از شدت ثقل علمي خضوع مي کرد

حال چنين شخصيتي چنين نقد صريحي مي فرمايند

بببينيد اينجا بحث عدوات نيست بنده انگشت کوچک دکتر شريعتي هم نيستم و در حدي نيستم که او را نقد کنم
اما نقد شخصيت يگانه اي مثل حضرت علامه خيلي جاي سئوال دارد دکتر شريعتي را به اين دليل پيش مي کشيم که ايشان تنها روشنفکري بودند که به دين خيانت نکردند و در اعتلاي ان کوشيدند و در براندازي طاغوت چه تلاشها که نکردند.
پس اگر به فرض به اين نتيجه برسيم که دکتر شريعتي راه را درست نرفتند کل جريان روشنفکري در پشت علامت سئوال قرار خواهد گرفت
هدف از طرح اين سئوال شکافتن سخنان دکتر شريعتي نيست بلکه يافتن دليل مخالفت عرفان ناب محمدي صلي الله عليه و اله با سخنان ايشان است

از اساتيد عزيز جنابان استاد و بينا و حامد و کليه حضرات اساتيد خواهش دارم تا روشن نشدن اين موضوع به بحث ديگر نپردازند

يا علي

Fagheer;78944 نوشت:
بببينيد اينجا بحث عدوات نيست بنده انگشت کوچک دکتر شريعتي هم نيستم و در حدي نيستم که او را نقد کنم اما نقد شخصيت يگانه اي مثل حضرت علامه خيلي جاي سئوال دارد دکتر شريعتي را به اين دليل پيش مي کشيم که ايشان تنها روشنفکري بودند که به دين خيانت نکردند و در اعتلاي ان کوشيدند و در براندازي طاغوت چه تلاشها که نکردند. پس اگر به فرض به اين نتيجه برسيم که دکتر شريعتي راه را درست نرفتند کل جريان روشنفکري در پشت علامت سئوال قرار خواهد گرفت هدف از طرح اين سئوال شکافتن سخنان دکتر شريعتي نيست بلکه يافتن دليل مخالفت عرفان ناب محمدي صلي الله عليه و اله با سخنان ايشان است

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

بزرگوار ازاینکه بحث را تا رسیدن به نتیجه دنبال می کنید سپاسگزارم :Gol:

واما مطلبی را که شما فرمودید :

در این رابطه به دوموضوع بسیار مهم اشاره میکنم .
اول ایتکه جناب علامه ی بزرگوار طباطبایی گرچه از مقام والای علمی و روحانی وعرفانی برخوردار می باشند قطعا" معصوم نبودند . افراد عالم ونابغه وحتی عارفان واصل هم عاری از خطا نیستند ونبوده اند زیرا اگر چنین میشد که کاملا" محیط برامور باشند بدون هیچ گونه خطا واشتباه ، دو مسئله رخ میداد:
یکی اینکه مرز میان معصوم و امام غایب با افرا دیگر معلوم نمیشد زیرا فقط ایشان هستند که عاری از اشتیاه وخطا هستند و اگر این مرز از بین میرفت ؛ خود ظلمی بر شیعیان این معصومان مکرم بود .
زیرا از تشخیص امر الهی عاجز میماندند .

یعنی باید به معصومان متعددی که گاها" امکان فریب در بعضی مواقع هم میرفت اقتدا کنند .
در حالی که ظرفیت عصمت فقط برای معدودی از مخلوقات خداوند مقرر شده که احتمالا" دلیل آن راهم خودتان بهتر میدانید واگر در این مورد نیاز به بحث باشد قطعا" به تاپیک جدیدی نیاز است.
این بزرگواران حقی عظیم در اعتلای دین و دریافت فقهی و اجتهادی از دین بر گردن مذهب شیعه دارند . اما دقت فرمایید فقط دریافت فقهی واجتهادی !!! وگاها" هم دریافتهای عرفانی که از قرب الی الله کسب نموده و باز هم محدود به اموری است که مورد خواست خداوند میباشد . واز نیات ودرون افراد فقط خداوند ستار باخبر است . و تمام علم غیب فقط نزد اوست.

ان چه را ما دریافت میکنیم (منظور در کل غیر معصوم است) فقط ظاهر عمل وظاهر کلام است .
بزرگوار اگر از علم اصول وعلوم بلاغت آگاهی داشته باشید به خوبی متوجه منظور بنده از دریافت کلامی افراد خواهید شد .
اگر در مورد یک صحنه ی تصادف از شاهدان صحنه توضیح بخواهند ؛ هرکدام اززاویه یدید خود واز دریافت عقل خود مطلب را شرح خواهد داد که گاها" حتی مغایر باهم میباشند .

در این مورد هم جناب علامه ی بزرگوار نظر خود را با توجه به مبانی فکری خود که میتوانسته متأثر از عوامل زیادی باشد مطرح فرموده اند .
در ضمن این موارد که تازگی ندارند اگر دقت فرمایید در امور فقهی وشرعی نیز گاها" علماءاختلاف نظراتی دارند که گاها" منسوخ نظر عالم دیگر هم میباشند. ما نمیتوانیم اظهار نظر کنیم که حتما" این مجتهد عالم تر است وآن دیگری از روی جهل مطلب را بیان کرده .فقط میتوانیم از آن دونفر یکی را که در نظرمان اعلم تر است انتخاب کنیم وهر وقت به این مطلب رسیدیم که اشتباه میکردیم یا اعلم تر را یافتیم باید به اعلم تر اقتدا کنیم .

دوم اینکه : غیر از انهایی که بر نظر لطف خداوند دارای مراحلی از علم لدنی میباشند بقیه ی افراد انسان از علم مراتبی ومتغیر الاحوال برخوردارند .
یعنی این که علم ایشان بر اثر مرور زمان وبا کسب تجربه در حال تغییر وکسب است . این علم از جمله علوم حادثه میباشد که عوامل مختلف محیطی و تفکرات حاکمه در عصر عالم و ....
بر جهت وشاکله و قوه ی ناطقه ی عالم مؤثر میباشد . وهرگز از مجتهدان بزرگ و عالمان ارجمند مگر آنان که از علم لدنی بر خوردارند نباید انتظار داشتن علم محیط بر تمام امور راداشته باشیم ویا علم ایشان را در مورد جهان هستی مطلق بدانیم .فقط ایشان اعلم تر از سایر علماءهستند واین یعنی نسبیت ونه مطلق بودن !!!

................................................................................. حق یارتان :roz:.................................................................................

شما درست مي فرماييد جناب استاد ولي آيا اين عرض بنده را قبول داريد که حضرت علامه کسي نيستند که به راحتي بتوان از کنار کلامشان گذشت؟
علاوه بر حضرت علامه امام خميني و شهيد مطهري که هرکدام جزو ثقات بودند نيز نظرات مشابه داشته اند در باره اثرات دکتر

سئوال بنده اين است که مگر دکتر شريعتي چه بياناتي داشته که اين بزرگواران موضع مخالف گرفته اند؟
اگر حکايت عنب و انگور است (((منظورم طرح متفاوت ديدگاه از يک مساله واحد)) که اين سه شخصيت بزرگوار کسي نبودند که متوجه غوص مطلب نشوند
ولي سئوالي اينجا پيش مي آيد که آيا دکتر شريعتي تندروي نکرده است؟آيا دليل برانگيختن چنين عکس العمل تندي خروج ايشان از خطوط قرمز دين نبوده است؟
در کوتاه کلام چرا کسي که دم از روشنفکري مي زند حتما بايد کلماتش با کلمات واضح و مبرهن ديني تفاوت داشته باشد؟

bina88;78903 نوشت:
استادان مسیحی : مثلا یکی از استادان مسیحی من امام خمینی رحمه الله علیه بدند. کفر می گویم ؟ نه - او دم مسیحا داشت . این دم تنها نصیب من نشد. از استادان مسیحی دیگر من خود حضرت مسیح - حضرت علی ابن ابی طالب علیه السلام - امام حسین علیه السلام و خیلی از مسیحا نفسان دیگرند.

چرا بايد نام استاد مسيحي بگذارند؟مگر نه اينگه همين دم مسيحائي مسيح از برکت نام مولا علي عليه السلام بود؟
اين چه نوع روشنفکري است که از صعود علوي به مرتبه پايين تر عيسوي مي رود؟

من عين گفته دکتر مطهري را درباره کتاب اسلام شناسي دکتر شريعتي اينجا مي اورم سئوال بنده اين است که نه دکتر مطهري شخصيت کمي بود و نه دکتر شريعتي پس دليل اين متن تند دکتر مطهري چيست؟فقط لطف کنيد متن را با دقت بخوانيد

((((([=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نویسنده «جزوه» نظر به غرور بی حد و نهایتش –همان طور که خاصیت هر مغروری است- عقده ندانستن علوم اسلامی از فلسفه، کلام، فقه، عرفان و غیره دارد و با دو نمود روانی، عقده خود را اشکار می کند؛ یکی آنکه هی مرتب اسما و عناوین را از قبیل مشبّهه، مجسّمه، وحدت وجود، کثرت وجود، حلولیّه، غنوصیّه، انوار اسفهبدیّه، و غیره تکرار می کند به علامت اینکه ما هم اهل بخیّه ایم و از طرف دیگر به شدت آن را نفی می کند و بی ارزش می خواند، در صورتی که اگر دچار چنین غرور و خودبزرگ بینی نبود، مانند هر جاهل بی خبر دیگر، نه مدعی می شد و نه انکار می کرد. ایشان برای اینکه بچه ها باور کنند که ایشان هم اهل بخیّه اند و همه را می دانند، سرفصل ها و رشته ها و فرقه ها را نام می برند برای آنکه خدای ناخواسته کسی توقع زیادتری نداشته باشد و کتابی را جلوی ایشان نگذارد که بسم الله این نیم صفحه را از فلان کتاب معنی بفرمایید، می فرمایند ولی همه این ها حالات واهی است و یک ذره معنا ندارد، نه این که معنا دارد و من نمی فهمم».[/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]استاد مطهری و روشنفکران، ص42[/]

جناب بینا داشتید خوب پیش می رفتید چرا حذف کردید؟

fagheer;79218 نوشت:
جناب بینا داشتید خوب پیش می رفتید چرا حذف کردید؟

سلام علیکم
.بعضی مطالب بیان کردنش هم ممکنه بانی مشکل برای بندگان خدا بشه.
درسته عده ای استفاده صحیح از مطالب رو مدنظر دارند ولی عده ای هم منتظرند یک نقطه تضاد پیدا کنند بعد همین رو بکنن پیرهن عثمان.

فکر کنم دوستان خواندند مطالب رو اگر نه بفرمائید خصوصی تقدیم کنم.

یاحق

خیر بنده نخواندم بفرستید ممنون میشم

ولی یک نکته --قراره اینجا مطالب روشن بشه و حقانیت یا عدم حقانیت روشنفکری مورد بحث قرار بگیره
اگر قرار باشه خود شما مطلب رو حذف کنید با این مصداق که سواستفاده میشه که هیچوقت هیچ امری اثبات نخواهد شد
اگر امری حق باشه هرچه هم ناحق به اون ببندند آخرش سربلند می ایسته
پس اگر لطف کنید مطالب رو بگذارید تا بررسی بشه و مورد بحث قرار بگیره ممنون میشم

سلام علیکم جمیعا

علامه طباطبائی یک علامه به تمام معنا بود لذا در مورد ایشان و دکتر علی شریعتی وشهید مطهری و مصباح یزدی و شهید دکتر بهشتی کمی با توجه به ماوقع آنچه در بینشان گذشت بنگریم/

برای اینکه زمینه سازی ای برای نگرشهای متفاوت دینی در اذهان انجام بدیم لازم است به کمی عقب تر برگردیم

زمان بوعلی سینا و امام محمد غزالی . ولی در آن زمان چه اتفاقی افتاد که به این موضوع مربوط بود ؟

اینرا نقل میکنم و تمنا دارم دوستان عبارت به عبارت مطالب را بخوانند چراکه هم چکیده مطالب را بنده دارم نقل میکنم و هر عبارتی به نتیجه گیری کمک شایانی میکند.

کابالا . ( بازهم کابالا ؟ چرا کابالا )

عرفان شناخت شیطان و تسلیم شدن در برابر او. این مسئله در زمان حضرت یوسف و حضرت موسی و حضرت عیسی بشدت رشد داشت.
آنها با سحر و جادوهای شیطانی مردمرا مسحور خود میکردند . لذا خداوند پیامبرانی فرستاد برای این اقوام که مسلط به سحر بودند و در قبال جادوی آنها به اذن خدا معجزه ارائه میدادند تا مردمرا از همان طریق که منحرف شدند بازگردانند.

این بهترین راه ممکنه برای از بین بردن تصورات غلط بود در آن زمان کلمات تاثیری نداشتند که سحر وجادو داشت.

لذا خداوند که قادر مطلق هست در آن زمان معجزه که نماد عجز هر موجودی در برابر خدای لایزال است را از طریق انبیاء نازل کرد.

معجزه برای امام محمد غزالی که دین را بر پایه باور به کتاب الهی و سخن بزرگان پذیرفته بود جای شکی نمیگذاشت که خداوند برای هدایت انسان معجزه نازل کرده

ولی این برای ابن سینا که دین را بر اساس کتاب سخن بزرگان
بهمراه تحقیق و شک علمی و یقین به خداوند از طریق علم و شک کردن به همه چیز سپس یقین به عالم بودن خداوند پذیرفته بود کمی غامض و دشوار بود.

بدین معنا که او نمیتوانست بپذیرد که خدای که عالم و دانای مطلق است برای هدایت بندگان معجزه بفرستند در حالیکه علم خداوند برای شناخت و هدایت بشر کافی است.

ولی ابن سینا از کابالا خبر نداشت. اگر میدانست از این سخن برمیگشت.

لذا امام محمد غزالی حکم بر تکفیر ابن سینا داد . امام آیا این تکفیر شایسته ابن سینا است ؟

کفر چو منی گزاف و آسان نبود ---- محکمتر از ایمان من ایمان نبود
در دهر چو من یکی و ان هم کافر ----پس در همه دهر یک مسلمان نبود

ادامه دارد

اگر کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی دکتر علی شریعتی را بخوانیم و بشنویم تقابل این دو طیف فکری محقق اسلامی و روحانی اسلامی را دوباره مشاهده میکنیم.

(توضیح این که اگر من اینجا بر علیه دکتر مطلبی را مینویسم بدین خاطر است که معتقدم با باورهای مردم نمیتوان به سادگی یک انکار منطقی ولی تند برخورد کرد
باوری که سالهاست در میان مسلمانان از شیعه و سنی ریشه دوانیده لذا او را با اشتباه بوعلی در یک صف قرار داده ام.)

در تشیع علوی و صفوی دکتر شیعه دوران قبل صفویه و بعد از آنرا به تقابل با یکدیگر از لحاظ دیدگاه تاریخ دینی میخواند.

او به نکاتی اشاره میکند که نمی دانم بیان آن صحیح باشد یا خیر در هر حال بنده مطرح میکنم و مابقی را به خدای لایزال هدایتگر میسپارم.

ما 11 امام معصوم را گذرانده و دیده ایم. تنها از این 11 امام چند جلد کتاب ( صحیفه سجادیه - نهج البلاغه ای که از طریق یک عالم سنی به ما بازپس داده شد و جمع آوری شریف رضی است - نهج الفصاحه منصوب به علی علیه السلام و چند کتاب منصوب دیگر) این در حالیست که تنها امام محمدباقر - و امام جعفر صادق دومعلم متفکر نویسنده و بالاخص امام جعفر صادق علیه السلام که رئیس شیعه اثنی عشری است هیچ کتابی از او در دسترس نیستو کتبی همچون توحیدمفضل منصوب به اشان است در حالیک آدمی همچون احمدبن حنبل کتاب مستند دارد !!!

کتب روائی شیعه در دوران صفویه توسط علامه کلینی و علامه مجلسی به نگارش در آمده که مدتها پس از شهادت امام حسن عسگری است.

مباحث بین دکتر شریعتی و شهید دکتر بهشتی

مباحثی در این ارتباط بین دکتر شریعتی و دکتر بهشتی رد و بدل شد. بحث مناظره در بین نبود و تنها رد و بدل کردن آراء

دکتر شریعتی و دکتر بهشتی این مباحث را در حالی ادامه میدادند که عده ای که اساسا با این تحلیلها مشکل داشتند و با نگاهی متعصبانه آنرا نگاه کرده و حتی گاها تحلیهای دکتر شریعتی را گوش نمیدادند و اصلا کتاب او را نمیخواندند او را تکفیر کرده مورد اتهامات ( از هر نوع ) قرار میدادند.

دکتر شریعتی هیچ جوابی به این توهینها نداد و تنها جوابی که دادند این بود که تفاوت فکری ای باعث شده که که پدر ( دکتر بهشتی ) با پسرش ( خودشان را میگفتند ) با هم مباحث را رد و بدل کنند.

بارها دکتر علمای دینی را از روحانی نماها جدا کردند.

و حال که این مسئله تفاوت در بین تفکر باعث فتنه گری وهابیون شده و شیعیان را به دو دسته تقسیم میکنند ( دروغ میگویند شیعیان با هر طرز فکری ای شیعه هستند ) لازم میدانم از حق کلام علامه طباطبائی و دکتر شهید بهشتی در برابر دکتر شریعتی دفاع کنم.

همانطوریکه آن زمان ابوعلی سینا اشتباه کرد دکتر محقق علی شریعتی هم اشتباه کردو حق با بهشتی و علامه طباطبائی است.

دکتر علی شریعتی معلم من - برادر من - مبصر من و همان گمشده من است که سال 88 یافتمش ولی این کلام او را رد میکنم و مطمئنم که آنچه که با عنوان تشیع امروز وجود دارد و تنها جناح حقموجود در جهان است همان تشیع علوی است.

bina88;79234 نوشت:
کتب روائی شیعه در دوران صفویه توسط علامه کلینی و علامه مجلسی به نگارش در آمده که مدتها پس از شهادت امام حسن عسگری است.

bina88;79234 نوشت:
دکتر علی شریعتی معلم من - برادر من - مبصر من و همان گمشده من است که سال 88 یافتمش ولی این کلام او را رد میکنم

این دو مورد را بیشتر بشکافید

bina88;79233 نوشت:
لذا امام محمد غزالی حکم بر تکفیر ابن سینا داد . امام آیا این تکفیر شایسته ابن سینا است ؟

غزالی یک سنی متعصب بود و تندرو و بوعلی سینا یک شیعه تمام عیار
فکر نمی کنم قیاس با این مطلب که بنده عرض کردم منطقی باشد

ضمنا ارتباط کابالا چیست اینجا؟

فصل انشقاق بین روشنفکریدینی و روحانیت دینی
رد مبحث دکتر شریعتی در ارتباط با مباحث امامت و امام زمان ( این مطلب کمتر در مجامع عمومی بیان شد)

دلیل رد این مبحث نیز مشخص است. دکتر بر این اساس که علمائی همچون مجلسی در دربار شاه صفوی عالم درباری بود و مباحثی که ایشان مطرح مینمود حتما از به اطلاع شاه صفویه می رسیده در حالیکه هیچ کتاب و مطلبی در ارتباط با ماهیت امام زمان و چگونگی ظهور از طرف ائمه که معلق به خود ائمه شیعه باشد در دسترس نیست

دردوره صفویه وزیری انتخاب شد بنام وزیر روضه که برای ائمه شیعه مجالسی ترتیب بدهد.
اونیز این وزارتگری را بسط داد و ملا تربیت کرد و چند کار دیگر .

و بعدها این ملایان حوزه ها را شکل دادند.

یعنی حوزه ای بدین شکل قبلا نبود.و روحانی کسی بود که با روحیه روحانیت طلبگی میکرد در محضر اساتید تا به درجه شان و منزلت روحانی میرسید ولی در این دستگاه خیلیها آمدند و روحانی شدند و میشوند.

حتی بهائیهائی هم بودند که به نشر افکار بهائیت در جاهائی از این مملکت دست زده اند از جمله در یکی از اکناف و قصبات شیراز چند سال بعد از مرگ روحانی آن محل تازه با آمدن روحانی جدید فهمیدند طرف بهائی بوده.
این مبحث را اینطور مطرح میکنند که در این باب کمی باید تامل کرد.

تخصص در دین بحث جدی ای است. در این باب متخصصین باید نظر بدهند. خب روحانیت با این مطلب مشکلی ندارند و این مطلب را بر حق میدانند.

استاد گرامی بر تجدد گرائی دکتر تاکید داشتند و همانطوریکه میبینید دکتر بر اصالت گرائی تاکید دارند و نه تجدد گرائی.

یعنی ایشان که دلیل قیام امام حسین را مبارزه با بدعت در دین میدانند چطور خودشان بدعت گذار در دین بخواهند باشند.

طرح این مباحث هم دال بر اصالت گرائی است. این مباحث طرح شبهاتی بود از طرف یک محقق که بدنبال اصالت دین بود.

و نباید با عکس العمل تند همچون تهدید به حکم تکفیر و قتل مواجه میشد در حالیکه اگر اسناد استنادی ای وجد داشت ایشان این مباحث را مطرح نمیکرد.

دلیل رد امروز دلایل دکتر در آن باب که بالا ذکر شد صرفا بخاطر وجود دشمنان و فاصله افتادن بین تفکرات و نهایتا بهم خوردن اتحاد تشیع نیست.

امروز تشیع تنها مکتبی است که در برابر یک سری جریانات شیطانی که سالها در دل تاریخ مدفون شده بود و امروز سر بدر آورده دارد می ایستد.

قبلا این اتفاق در زمان حضرت نوح - ابراهیم - موسی - عیسی علیه السلام بود ولی بعدها با دین گرائی الهی گرائی مردم مدفون شد.

ولی امروز سر بدر آورده و همین تشیع حال با هر شکل و قائده و تفکری که هست جلوی آن ایستادگی می کند.

واین مهم است.

یاحق

bina88;79239 نوشت:
در حالیکه هیچ کتاب و مطلبی در ارتباط با ماهیت امام زمان و چگونگی ظهور از طرف ائمه که معلق به خود ائمه شیعه باشد در دسترس نیست

دکتر به علم رجال تسلط داشتند؟

حق مطلب ادا نشد جناب بینا

علامه مجلسی علی رغم خدمات بزرگی که به تشیع کردند ایرادات زیادی نیز بر نحوه عملکرد ایشان وارد است

لیکن اینجا بحث فاصله زمانی زیادی نیست
بلکه اینجا یک گره ناگشودنی است که همچنان ناگشوده مانده است

اگر دکتر شریعتی یک متفکر بزرگ بودند حضرت علامه نیز یک فیلسوف بزرگ بودند نه یک روحانی از ان دست که قید فرمودید
استاد مطهری نیز دست پرورده علامه بودند
و این دو با نظراتی که در پایه مشترکند نسبت به دکتر شریعتی اظهار برائت نموده اند ....چرا؟
این چرا هنوز به روشنی پاسخ داده نشده است
از این راهی که شما رفتید عملا برای دادن حق به دکتر کل جریان اسلام و تشیع باید زیر سئوال برود

برداشت من اگر صحیح نیست توضیح بفرمایید

fagheer;79236 نوشت:
این دو مورد را بیشتر بشکافید

مورد اول در نقد نوشته شده. کتب روائی شیعه در زمان ائمه نوشته نشده.

مورد دوم نقد دکتر در ارتباط با نحوه ظهور و شخصیت امام زمان و کارهائی که میکند طبق روایات بود.
این مطالب درست است که مرجعی بجز روایات مرحوم مجلسی و کلینی و دیگر راویان شیعی ندارد واینکه در هر شکلی که بخواهد واقع گردد خدای عالم آگاه است.

الله یعلم مابین ایدیهم و ما خلفهم و لایحیطون بشی ء من علمه الا بما شاء وسع الکرسی السماوات و الارض

ولی با اینحال به هر شکلی که در روایات امام زمان نقل گردیده و علامه مجلسی جمع آوری کرده در برابر نشر کابالا چنین رهبری مورد نیاز هست.

در مورد کابالا لطفا یکی از فایلهای صوتی دکتر رائفی را گوش کنید در امضاء بنده هست.

یاحق

fagheer;79242 نوشت:
دکتر به علم رجال تسلط داشتند؟

علم رجال بمعنای شناخت ناقلان و راویان احادیث

کتبی هست که کسی بخواهد به صادق بودن یک راوی یا نبودنش رجوع کرد ولی این کتب اشخاص را بر چه اساسی دسته بندی کرده اند.

از این موضوع بگذریم.

مسئله نقل حدیث یک مسئله نقل شنیده و باز گوشده و ثبت گردیده است.
یعنی 3 مورد سنیدن درست ( فهم موضوع مطلوب گوینده و نقل صحیح آن )
انتقال و باز گوکردن درست
استنباط و برداشت درست.

از این مسئله هم بگذریم .

راستگوئی و عدم دخیل کردن سلایق در نقل گفتارها و شنیدارها.

این احادیث دارای ارزش بسیاری هستند ولی خواه ناخواه تحت تاثیر این بایدها نباید ها اگر ها و اما ها هستند.

دکتر یکی از رشته های تخصصیشان تاریخ و همچنین تحقیقشان تاریخ ادیان بالاخص اسلام شناسی بود.

نقدهای ایشان هم بر همین اساس است و ایشان در حوزه غیر تخصیصیشان مانند علم حدیث بحثی را مطرح نکردند.

یاحق

fagheer;79243 نوشت:
استاد مطهری نیز دست پرورده علامه بودند و این دو با نظراتی که در پایه مشترکند نسبت به دکتر شریعتی اظهار برائت نموده اند ....چرا؟ این چرا هنوز به روشنی پاسخ داده نشده است از این راهی که شما رفتید عملا برای دادن حق به دکتر کل جریان اسلام و تشیع باید زیر سئوال برود

دکتر شریعتی در مورد اختلاف بین عقایدها و سلیقه ها در یک مکتب این مسئله را بیان کردند که لازمه پیشرفت در هر مکتب و هر جائی اختلاف در سلایق و دیدگاههاست.

مثلا اگر همه ما از رنگ آبی خوشمان بیاید دنیا را آبی یک دست رنگ میکنیم.

ولی لازمه زیبا شدن اختلاف در سلایق و دیدگاههاست.

دیدگاه علامه طباطبائی دیدگاه یک روحانی و یک متشرع است بر اساس آموخته های دینی حوزوی

دیدگاه شریعتی دیدگاه یک دانشمند و دانش پزوه است بر اساس تحقیقات غیر حوزوی

اگر در مورد علامه و حکم تکفیرش بخواهیم معادل بگیریم ( گذشته از مبحث مذهب شیعه و سنی ) مانند عزالی که حوزوی بودند و بوعلی را تکفیر کردنددکتر را با آن دیدگاه مورد ارزیابی قرار دادند.

مثلا دکتر میگوید بروید در مورد دین تحقیق کنید بروید به همه چیز شک کنید تا به یقین برسید و دین را باور کنید.

و نه به این خاطر که من میگویم دین را بپذیرید. چون دین حق است .
منظورشان این نبود بروید کافر شوید بعد مومن.
منظور این است که در هر مورد شک دارید بروید تحقیق کنید تا زمانیکه مشکلی پیش آمد مانند یکمومن واقعی در برابر مشکل باستید و شک در دل شما نفوذ نکند.

از دیدگاه مطهری این حرف درست نیست چراکه احتمال انحراف اشخاص وجود دارد.

همین چند وقت پیش کسی زنگ زد به شبکه سلام به آیت الله قزوینی گفت دکتر گفته برید کافر بشید بعد مومن !!

این آدم نه درست حرف را شنیده ونه درست منظور را گرفته نتیجتا اشتباه هم نقل میکند پاسخی هم که گرفت این بود که نخیر اینطور نیست نظر من ( جناب قزوینی ) در مورد شریعتی همان نظر مطهری است !

خب من که بشنوم میگویم اینها با تحقیق در دین مخالفند .

در حالیکه اینطور هم نیست منظور مطهری و قزوینی این است که کافر نشوید بعد بخواهید مومن شوید.

اینها یعنی درک نکردن منظور همدیگر/

یاحق

بسم رب الحسين

bina88;79245 نوشت:
دکتر یکی از رشته های تخصصیشان تاریخ و همچنین تحقیقشان تاریخ ادیان بالاخص اسلام شناسی بود.

علم رجال نيز بخش عمده اش به همين تاريخ بر مي گردد در حقيقت همين علم رجال باعث شناختن صره يا ناصره است
الان من در حال مطالعه کتابي هستم که بيش از 1000 حديث در فضيلت ابوبکر و عمر و عثمان را آورده و همه را بر اساس علم رجال باطل نموده است و وقتي تحقيق هم مي کنيد دقيقا به باطل بودن اين احاديث پي مي بريد.در حقيقت دکتر چون به علم رجال تسلطي نداشتند به اين بن بست رسيده بودند که در پايان به قول علامه طباطبائي اگر مي پذيرفتند که اشتباه کردند که ديگر شريعتي نبود و اگر نمي پذيرفت انچنان که شخصيت دکتر شريعتي اينگونه بود بر همان بن بست باقي مي ماند

bina88;79247 نوشت:
این احادیث دارای ارزش بسیاری هستند ولی خواه ناخواه تحت تاثیر این بایدها نباید ها اگر ها و اما ها هستند.

احاديث تحت تاثير بايد و نبايد قرار نمي گيرند اگر بگيرند جزو احاديث جعلي محسوب مي شوند.همانطور که قران امرش ازلي و ابدي است امر معصوم نيز که کلام الهي است ازلي و ابدي است

bina88;79247 نوشت:
مثلا دکتر میگوید بروید در مورد دین تحقیق کنید بروید به همه چیز شک کنید تا به یقین برسید و دین را باور کنید.

کسي که وارد دريايي عميق به قصد يافتن گوهر مي گردد بايد شنا بلد باشد يا حداقل همراه يک نجات غريق باشد يا حداقل يک وسيله داشته باشد که اگر خواست غرق شود نجات پيدا کند.يک سري اصول در دين ما بلاشک است اگر بخواهيم در ان وارد و غوث کنيم بايد اولا اطلاعات کافي داشته باشيم و ثانيا اين غوث تحت نظر کسي باشد که اگر خواستيم به نقاط ممنوعه وارد شويم جلوي ما را بگيرد شما نمي توانيد به درون گرداب برويد و اعتراض کنيد که چرا رفتن درون گرداب ممنوع است پرواضح است که ورود به گرداب برابر است با غرق شدن .همينطور برخي اصول و امور دين چون به عالم غيب برمي گردند مطلقا به هيچ عنوان عقل انسان توانائي تجزيه و تحليل ندارد و در اينجا فقط ايمان به غيب مطرح مي شود که مشخصه و تميز بين مومن و مسلمان است

در ضمن يک جاي ديگر فرموده بوديد تشيع علوي و تشيع صفوي

و فرموده بوديد از زمان امام حسن عسکري به اين ور هيچ منابع مستقيمي در دست نيست --سئوال اينجاست که دکتر تشيع علوي و صفوي را از کجا شناختند وقتي هيچ منابع قابل اعتمادي از ان زمان به اين طرف در دست نيست؟اين چه منابعي بوده که دکتر در اختيار داشته ولي ديگران نداشته اند؟
و ضمنا آيا اين پندار که منابع بايد مستقيما از سوي ائمه در اختيار ما قرار بگيرند به نوعي سئوال بي جواب نيست؟

بازهم من بر تکته اصلي تاکيد مي کنم ببينيد برادرم کسي که دکتر را رد کرده ((نقد نکرده بلکه کاملا رد کرده)) يک روحاني کوچه بازاري نيست اين شخص کسي است که امثال دکتر شريعتي در محضرش زمين بوسي مي کرده اند قطعا ايشان غوصي بسيار عميق تر از دکتر در دين داشته اند قطعا به قله عنقا که علامه صعود کرد دکتر حتي به دامنه اش نرسيده بود
حرف علامه اين بود که دکتر راه را غلط رفته اند
شک زماني خوب است در دين که شما از اصل جدا نگرديد
تفسير بنده از حرف علامه اين است که دکتر از اصل اسلام دور افتاده بود و اين امر خيلي سئوال برانگيز است

از اين که بحث به خوبي و به سمت نتيجه سير مي کند خداي رحمان را شاکرم

fagheer;79267 نوشت:
نقل نمایش پست ها نوشته اصلی توسط : Bina88 این احادیث دارای ارزش بسیاری هستند ولی خواه ناخواه تحت تاثیر این بایدها نباید ها اگر ها و اما ها هستند. احاديث تحت تاثير بايد و نبايد قرار نمي گيرند اگر بگيرند جزو احاديث جعلي محسوب مي شوند.همانطور که قران امرش ازلي و ابدي است امر معصوم نيز که کلام الهي است ازلي و ابدي است

سلام علیکم

ما عبارتی بنام حدیث جعلی در علم حدیث نداریم.

احادیث یا صحیح السند هستند و یا ضعیف السند.یعنی کسی تا به الان نیامده سره را از ناسره جدا کند. بد - خوب - زشت یک فیلم است ولی در آن فیلم هم میتوانیم بد خوب و زشت را از هم تمئیز دهیم ولی در علم حدیث چنین چیزی تنها با عباراتی همچون صحیح السند ( دارای سندیت محکم و نه اینکه حدیث درست است ) و ضعیف السند ( یعنی در نقل کنندگان حدیث ابهام هست و نه اینکه این حدیث رد شده و جعلی است ) داریم.

شما در هیچ کتاب روائی ای در تشیع و تسنن حتی یک عبارت رد شده نمی یابید و بد و زشت یکجاست حال چه کسی تشخیص میدهد به چه شکل و در کجا آنرا بکار ببرد آنهم بماند.

نتیجه اینکه شما عبارات سند جعلی را فراموش کنید.

fagheer;79267 نوشت:
در ضمن يک جاي ديگر فرموده بوديد تشيع علوي و تشيع صفوي و فرموده بوديد از زمان امام حسن عسکري به اين ور هيچ منابع مستقيمي در دست نيست --سئوال اينجاست که دکتر تشيع علوي و صفوي را از کجا شناختند وقتي هيچ منابع قابل اعتمادي از ان زمان به اين طرف در دست نيست؟اين چه منابعي بوده که دکتر در اختيار داشته ولي ديگران نداشته اند؟ و ضمنا آيا اين پندار که منابع بايد مستقيما از سوي ائمه در اختيار ما قرار بگيرند به نوعي سئوال بي جواب نيست؟

من نمونه ای را آوردم.
مرجع استنادات دکتر کتاب خدا - تاریخ اسلام - نهج البلاغه امیر المومنین و همینطور صحیفه سجادیه هم هست.

بینید مراجعی همچون علامه طباطبائی مرجع استنادشان همین کتب روائی در درجه اولی و اخری است.

در همین کتب روائی احادیثی هست که میگوید قرآن تحریف شده. لذا حتی اگر علما در ظاهر بگویند مرجع ما کتاب خداست ولی نهایتا 4 مرجع تحلیل احادیث و روایات که شامل :

کتاب - سنت - عقل و اجماع را کاملا رد میکنند و به علم رجال ( شناخت راویان حدیث ) در تشخیص روایت ضعیف از قوی میپردازند.

اگر کسی بیاید بگوید شما چرا به 4 فیلتر عقل اجماع کتاب و حدیث چرا رجوع نمیکنید آخرین پاسخی که من دریافت کردم و شما هم خواهید شنید این پاسخ است :
1- کتاب خدا لفظا تحریف شده.
2- سنت که همان سنت ائمه است
3- اجماع هم همان اجماع ائمه است
4- عقل هم اساسا مردود است و مرجع بحساب نمی آید.

در دو فیلتر بالا 2 مورد کتاب و عقل رد شده و دو مورد دیگر سنت و اجماع که ائمه معرفی شده همان کتب روائی میشود.

یعنی همان که در بالا ذکر شد . آنها به این 4 مرجع اعتقادی ندارند.

فقیر گرامی شما کمی با علماء بحث کنید اینمطالب را میشنوید و متوجه میشوید اشکالاتی که دکتر میگرفتند بی دلیل نبود.

یعنی عالمی که تنها کتب روائی را مرجع مذهب میداند و آن کتب معلوم نیست کدام حدیثش صحیح و کدام غلط است دارد شرح احکام میکند.

fagheer;79267 نوشت:
يک روحاني کوچه بازاري نيست اين شخص کسي است که امثال دکتر شريعتي در محضرش زمين بوسي مي کرده اند قطعا ايشان غوصي بسيار عميق تر از دکتر در دين داشته اند قطعا به قله عنقا که علامه صعود کرد دکتر حتي به دامنه اش نرسيده بود

در مورد علامه طباطبائی باید با احتیاط صحبت کرد من قبلا روایتی از کلام پسرش آوردم که ایشان میفرمود علامه معروف به کتوم بودند. یعنی از ترس تکفیر متعصبین خیلی مطالب را کتمان میکردند.

علامه طباطبائی حداقل 30 سال از عمرشان را در راه تفسیر قرآن گذاشتد ولی میدانید چه چیز نصیبش شد ؟

در همین حوزه علمیه هیچ کس نیامد وسط مجلسی بگوید ای علامه بزرگوار دست شما درد نکند که قرآن را تفسیر کردید. و چقدر خوب و استادانه بود این تفسیر.

در عوض یکی بلند شد گفت : این احمق هیچی حالیش نیست این سنی است و ... / نزدیک بود حکم بر تکفیرش بدهند لذا علامه خیلی مطالب را کتمان میکردند.

عزیز من شم خیلی چیزها را نمیدانی بپرسید چه بر سر علمایتان آمده.

در مورد دکتر علمای زیادی بودند که چنین نظری در مورد دکتر نداشتند. اگر در گوگل سرچ کنید مطالب نقل شده.

یاحق

کتاب که

جناب بينا به همان بيراهه اي که برخي به خاطر بازي با کلمات رفتند نرويد

bina88;79368 نوشت:
شما در هیچ کتاب روائی ای در تشیع و تسنن حتی یک عبارت رد شده نمی یابید و بد و زشت یکجاست حال چه کسی تشخیص میدهد به چه شکل و در کجا آنرا بکار ببرد آنهم بماند. نتیجه اینکه شما عبارات سند جعلی را فراموش کنید.

پس با اين حساب احاديثي که در فضيلت معاويه گفته شده هم ضعيف السند هستند نه جعلي؟(((من که شرم مي کنم از چنين چسارتي شما رو نمي دونم )))

bina88;79368 نوشت:
مرجع استنادات دکتر کتاب خدا - تاریخ اسلام - نهج البلاغه امیر المومنین و همینطور صحیفه سجادیه هم هست.

اينها چطور به دست دکتر رسيدند؟

bina88;79368 نوشت:
در همین کتب روائی احادیثی هست که میگوید قرآن تحریف شده

همه احاديث صحيح نيستند بلکه حديث اول با قران و سپس سيره تطبيق داده مي شود بعد علم رجال سپس تازه به مرحله تاييد يا عدم تاييد وارد مي شود.

bina88;79368 نوشت:
عالمی که تنها کتب روائی را مرجع مذهب میداند

مطمئنيد چنين شخصي عالم است و جاهل نيست؟اين برداشت را از چه منبعي مي فرماييد؟عالمهائي که مي شناسيم از اين راه کار نمي کنند

bina88;79368 نوشت:
در مورد علامه طباطبائی باید با احتیاط صحبت کرد من قبلا روایتی از کلام پسرش آوردم که ایشان میفرمود علامه معروف به کتوم بودند. یعنی از ترس تکفیر متعصبین خیلی مطالب را کتمان میکردند.

برداشت من اين است ((اگر اشتباه است بفرماييد))) از کلام شما که علامه به دليل تقيه دکتر را رد کردند؟فکر نمي کنيد اين نوع برداشت کمي نابخردانه و بچه گانه باشد؟

bina88;79368 نوشت:
عزیز من شم خیلی چیزها را نمیدانی بپرسید چه بر سر علمایتان آمده.

اين قسمت رو منصرف شدم چيزي بنويسم .به بعضي دلايل شخصي

يک سئوال ديگر

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]شهید مطهری در یادداشت هایی که بر کتاب اسلام شناسی دکتر شریعتی نگاشته است چنین می نویسد:[/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]«نویسنده «جزوه» نظر به غرور بی حد و نهایتش –همان طور که خاصیت هر مغروری است- عقده ندانستن علوم اسلامی از فلسفه، کلام، فقه، عرفان و غیره دارد و با دو نمود روانی، عقده خود را اشکار می کند؛ یکی آنکه هی مرتب اسما و عناوین را از قبیل مشبّهه، مجسّمه، وحدت وجود، کثرت وجود، حلولیّه، غنوصیّه، انوار اسفهبدیّه، و غیره تکرار می کند به علامت اینکه ما هم اهل بخیّه ایم و از طرف دیگر به شدت آن را نفی می کند و بی ارزش می خواند، در صورتی که اگر دچار چنین غرور و خودبزرگ بینی نبود، مانند هر جاهل بی خبر دیگر، نه مدعی می شد و نه انکار می کرد. [/]

جناب بينا شما گفتيد که انسان طبق نظر دکتر بايد تفکر کند
حالا ما نخواستيم در دين تفکر کنيم بياييد در همين انتقادات تفکر کنيم و دليل واضح بياوريم نه اينکه هي دور خودمون بچرخيم

اون قسمتهائي که با قرمز نشون دادم چند حالت بيشتر ندارد يا يک دشمني شخصي بين اين دو نفر بوده که بعيد است
يا اينکه واقعا دکتر شريعتي از خطوط قرمز عبور کرده و به خطا رفته
يا اينکه نوشته هاي ايشون اينقدر عميق بوده که نه استاد مطهري نه حضرت علامه و نه امام خميني متوجه اونها نشدند.

کدوم گزينه صحيح تر است؟و ايا گزينه ديگري هم وجود دارد؟

fagheer;79379 نوشت:
پس با اين حساب احاديثي که در فضيلت معاويه گفته شده هم ضعيف السند هستند نه جعلي؟(((من که شرم مي کنم از چنين چسارتي شما رو نمي دونم )))

مثل اینکه بازی با کلمات کار شما شده.
شما مدح معاویه در کتب روائی تسنن را دیده ای آیا آنها آنرا حدیث جعلی میدانند؟

هیچکدام آنها نمیگویند احادیث ما جعلی است حتی در مورد یزید باشد شما احادیث تسنن را با دیدگاه شیعه قاطی نکن.

fagheer;79379 نوشت:
اينها چطور به دست دکتر رسيدند؟

شما خانه اتان قرآن نداری ؟ نهج البلاغه و صحیفه سجادیه چطور؟ اگر شما داری دکتر هم داشت.

ضمنا در کتبی تاریخی ای که شما حتی اسمش را نشنیده ای در باب تاریخ اسلام ایشان اشراف کامل داشت .

fagheer;79379 نوشت:
همه احاديث صحيح نيستند بلکه حديث اول با قران و سپس سيره تطبيق داده مي شود بعد علم رجال سپس تازه به مرحله تاييد يا عدم تاييد وارد مي شود.

این هم نظر شماست نظر علمای شما نیست.

والا یک جای قرآن بیاور که امام زمان غیبت کبری و صغری دارد و بعد قاتل شیطان میشود و...
اینها در کتاب الهی نیست ( مگراینکه تفسیر به رای گردد ) پس چطور علما قرآن را معیار کنند در حالیکه بعضی روایات حتی در تضاد با بعضی آیات است ؟

fagheer;79379 نوشت:
مطمئنيد چنين شخصي عالم است و جاهل نيست؟اين برداشت را از چه منبعي مي فرماييد؟عالمهائي که مي شناسيم از اين راه کار نمي کنند

حقیقت را از همین سایت سرچ کنید. ما بارها قبل از اینکه شما تشریف بیاوریددر همین سایت در این رابطه صحبت کرده ایم.

fagheer;79379 نوشت:
«نویسنده «جزوه» نظر به غرور بی حد و نهایتش –همان طور که خاصیت هر مغروری است- عقده ندانستن علوم اسلامی از فلسفه، کلام، فقه، عرفان و غیره دارد و با دو نمود روانی، عقده خود را اشکار می کند؛ یکی آنکه هی مرتب اسما و عناوین را از قبیل مشبّهه، مجسّمه، وحدت وجود، کثرت وجود، حلولیّه، غنوصیّه، انوار اسفهبدیّه، و غیره تکرار می کند به علامت اینکه ما هم اهل بخیّه ایم و از طرف دیگر به شدت آن را نفی می کند و بی ارزش می خواند، در صورتی که اگر دچار چنین غرور و خودبزرگ بینی نبود، مانند هر جاهل بی خبر دیگر، نه مدعی می شد و نه انکار می کرد

مثل اینکه با شما آپارتایدهای شیعی نمیشه کنار اومد.

جناب مطهری نامش با عنوان فیلسوف و عالم دینی و استراتزیست انقلاب درج شده.

ایشان نه فیلسوف دینی بود و نه عالم دینی تنها یک استراتزیست انقلاب که در این انقلاب به ایشان از دیدگاه سیاسی ارزش نهاده شد.

قبلا درمورد فلسفه صحبت شد و ایشان و همیار دیرینه اشان مصباح یزدی که امروز بعنوان فلاسفه دینی و عامان علم کلام درج شده حتی ابتدائی ترین مطالب علم کلام را درست تبئین و شرح نتوانسته اند بدهند.

مثلا در همین سایت آمدند در مورد مطلق و نسبی بودن اخلاق در اسلام تحلیلشان درج شد.
در حالیکه نه تعریفی از علم از دیدگاه علم کلام ارائه داده اند نه اینکه آیا اخلاق علم است یا نه و...

یکجا پریده اند به تحلیل علم اخلاق و نسبی بودن یا نبودن آن که عینا کپی برعکس شده فلاسفه غربی است.

برادر میگویم شما از این مطالب خبر نداری بهت بر نخوره چون واقعا بی خبری.

در باب علم دین و علوم دینی :

ایشان کتاب نوشته باعنوان توحید حتی یک عبارتش مربوط به توحید نیست. این چه عالم دینی ای است که نمیداند تفاوت توحید و اثبات وجود خدا در چیست /

استراتزیست انقلاب :

دکتر شریعتی را ایشان معرفی کردند و بعد خودشان اینجنین موضع گرفتند و تنها توهین منطق ایشان شد.

مثلا:
ایشان با من آمد حج من ندیدم یکبار نماز بخواند.
خب شما ندیدی که ندیدی . خدا نیستی که در مورد مردم نظر بدهی.

توهینهای ایشان به دکتر زبانزد است و اگر ایشان عالم دینی بود این کارها را نمیکردو این حرفها را نمیزد.
منطق دینی نمرده که جواب بدهید.

ممنون از جوابتون

شما شیعه نیستید که هی می گویید شما شیعه ها شما شیعه ها؟

کلا منطق حدیث جعلی را و جاعلان حدیث را قبول دارد یا خیر ؟یک کلمه جواب بدید بله یا خیر؟

bina88;79423 نوشت:
شما خانه اتان قرآن نداری ؟ نهج البلاغه و صحیفه سجادیه چطور؟ اگر شما داری دکتر هم داشت

سئوالم اینه که نهج البلاغه از کجا جمع اوری شد چطور به دست ما رسید؟

bina88;79423 نوشت:
والا یک جای قرآن بیاور که امام زمان غیبت کبری و صغری دارد و بعد قاتل شیطان میشود و...

و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین
بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین

bina88;79423 نوشت:
مثل اینکه با شما آپارتایدهای شیعی نمیشه کنار اومد.

داریم دوستانه بحث می کنیم گاز بدید گاز می دم کلاهمون می ره تو هم

ممنون از حوصله و وقت شما

bina88;79247 نوشت:
منظور این است که در هر مورد شک دارید بروید تحقیق کنید تا زمانیکه مشکلی پیش آمد مانند یکمومن واقعی در برابر مشکل باستید و شک در دل شما نفوذ نکند. از دیدگاه مطهری این حرف درست نیست چراکه احتمال انحراف اشخاص وجود دارد.

ضمن تشکر از کلیه دوستان به علت طرح و ادامه این تاپیک زیبا، هر چند که من متاسفانه سرانجام مطلوب یعنی راهکار ساز برای آن نمی بینم....
با احترام به دو روح بزرگ شهیدان استاد مطهری و دکتر شریعتی که این دو با دو ادبیات متفاوت حافظ دین بوده اند و هنوز هم هستند..
در مقدمه کتاب عدل الهی استاد مطهری شک را مقدمه رسیدن به یقین می نامد و نیز شک را معبر و گذرگاه مناسب ولی توقفگاه بد نامیده است..........
افراد معصوم نیستند لذا آموزش چگونه اندیشیدن از سوی افراد مقدم بر شخصیتشان است ..
ما منتظر ادامه مباحث جالب دوستان هستیم

در باب شیعه بودن یا نبودن دکتر شریعتی و من و امثال ما :

اگر شیعه نبودیم امام علی نه امام حسین و دیگر ائمه را رد میکردیم. اینقدر بر اصالتها پافشاری نمی کردیم تا به حدی که دردسر برایمان شود.( من باب مثال شما هرچه خواستید در وصف دکتر از این و آن آوردید مطالبی گلچین شده از این و آن البته رضای گرامی بخشی از نقلها را ذکر کرد و مدیریت همین سایت شیعه مطالب این پاسخگو را نتوانست یعنی صلاح ندانست حذف کند در عوض مطلب من را حذف کرد به بهانه رعایت قوانین سایت )

لذا از اینجا یکی دیگر از فصلهای انشقاق است. هرگز تفکرات متعصبانه با نقد پذیر نیست . نقادین اگر تنها مایه تخریب باشند اتهامات دروغ ببندند بله ولی اگر بحث بر تعالی است و دکترینی را بر مبنانی اصالت گرائی مطرح میکنند این دیگر تخریب معنا نمیدهد.

بحث بنده و امثال بنده با شما و امثال شما فایده ای ندارد تنها مایه دردسر است.

امیدوارم امام و یا پیامبر یا هرآنچه که مقدر خداست که هادی نام دارد بیاید و این مسئله در مقدرات خداوند جائی داشته باشد.

یاحق

ای عزیز اگر مایل به ادامه بحث نیستید بفرمایید در بحث ان هم دو جناح کاملا مقابل حلوا که خیرات نمی کنند سرکار
استاد که این بحث را شروع کردند گفتند می خواهیم ببینیم اصولا جریان روشن فکری به بیراهه رفته یا صحیح رفته
بدیهی است انتقاد و طرفداری
اتفاقا این شما هستید که تعصب به خرج می دهید نه بنده
اگر مایل به ادامه بحث هستید بفرمایید

با سلام قصد ورود به بحث را نداشتم ولی با تقاضای یکی از دوستان به مسایلی در حوزه خودم می پردازم.اولا نهج البلاغه از طریق یک عالم سنی به ما نرسیده است! ثانیا:نهج الفصاحه سخنان پیامبر است نه علی علیهم السلام و در دوران معاصر توسط ابوالقاسم پاینده نوشته شده است.
ثالثا:در زمان صادقین علیهما السلام کتب متعددی توسط اصحاب تالیف شد،و مورد تایید امامان قرار گرفت(اصول اربعمائه)
رابعا دستمایه کتب اربعه همین کتب بود.
خامسا کلینی حدود 800سال قبل از صفویه میزیست نه در زمان صفویه!!!!!
خوب است هر کسی در هر حوزه ای قصد اظهار نظر دارد اول قدری مطالعه کند تا به انکار بدیهیات مبتلا نشود چه دکتر باشد چه غیر دکتر.
در ضمن با منع نقل ونگارش حدیث در بین اهل سنت به مدت 100 سال احادیث ایشان از مسند بودن خارج شده است هر چند نام آنها را مسند یا صحیح بگذارند.با تشکر

سلام علیکم

جناب سید مهدی عزیز مسئله این است که جناب بینا کلا مقوله حدیث جعلی را متنفی دانسته فقط برای اینکه از دکتر دفاع کنند

ضمنا حرفی می زنند که خودشان قبلا ان را نفی کرده اند

می فرمایند از زمان امام عسکری علیه السلام به بعد دیگه حدیث مستقیما نرسیده یعنی به طور غیر مستقیم می فرمایند منابع نا معتبرند
از سوی دیگر به نهج البلاغه و صحیفه استناد می کنند در حالی که خودشان این سلسله را قطع کرده اند قبلا

bina88;79368 نوشت:
سلام علیکم ما عبارتی بنام حدیث جعلی در علم حدیث نداریم. احادیث یا صحیح السند هستند و یا ضعیف السند.یعنی کسی تا به الان نیامده سره را از ناسره جدا کند. بد - خوب - زشت یک فیلم است ولی در آن فیلم هم میتوانیم بد خوب و زشت را از هم تمئیز دهیم ولی در علم حدیث چنین چیزی تنها با عباراتی همچون صحیح السند ( دارای سندیت محکم و نه اینکه حدیث درست است ) و ضعیف السند ( یعنی در نقل کنندگان حدیث ابهام هست و نه اینکه این حدیث رد شده و جعلی است ) داریم. شما در هیچ کتاب روائی ای در تشیع و تسنن حتی یک عبارت رد شده نمی یابید و بد و زشت یکجاست حال چه کسی تشخیص میدهد به چه شکل و در کجا آنرا بکار ببرد آنهم بماند. نتیجه اینکه شما عبارات سند جعلی را فراموش کنید.

این مورد عجیبترین چیزی است که بنده تا حالا شنیده ام شما برای من بی سواد توضیح دهید جناب سید مهدی

bina88;79239 نوشت:
فصل انشقاق بین روشنفکریدینی و روحانیت دینی

دردوره صفویه وزیری انتخاب شد بنام وزیر روضه که برای ائمه شیعه مجالسی ترتیب بدهد.
اونیز این وزارتگری را بسط داد و ملا تربیت کرد و چند کار دیگر .

و بعدها این ملایان حوزه ها را شکل دادند.

یعنی حوزه ای بدین شکل قبلا نبود.و روحانی کسی بود که با روحیه روحانیت طلبگی میکرد در محضر اساتید تا به درجه شان و منزلت روحانی میرسید ولی در این دستگاه خیلیها آمدند و روحانی شدند و میشوند.
تخصص در دین بحث جدی ای است. در این باب متخصصین باید نظر بدهند. خب روحانیت با این مطلب مشکلی ندارند و این مطلب را بر حق میدانند.

استاد گرامی بر تجدد گرائی دکتر تاکید داشتند و همانطوریکه میبینید دکتر بر اصالت گرائی تاکید دارند و نه تجدد گرائی.

یعنی ایشان که دلیل قیام امام حسین را مبارزه با بدعت در دین میدانند چطور خودشان بدعت گذار در دین بخواهند باشند.

طرح این مباحث هم دال بر اصالت گرائی است. این مباحث طرح شبهاتی بود از طرف یک محقق که بدنبال اصالت دین بود.

و نباید با عکس العمل تند همچون تهدید به حکم تکفیر و قتل مواجه میشد در حالیکه اگر اسناد استنادی ای وجد داشت ایشان این مباحث را مطرح نمیکرد.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

در مورد مطلب اول: جناب بینا ی گرامی مطالبی را که مرقوم فرمودید کلی بنده را به فکر فرو برد !!!
چطور ممکن است که شما یک مطلب معارض را اینطور قبول ومرقوم بفرمایید ؟
خود شما از قول دکتر شریعتی نوشتید که حوزه ی درس امام باقر(ع) وامام صادق (ع) زبانزد بوده وبه ایشان ظلم رواشده وکتابی مستند از ایشان وبه تقریر ایشان موجود نیست در صورتی که از عالمان سنی کتابهای متعددی به جا مانده !

این مطالب را که از زمان صفویه نقل فرمودید صحیح است اما!!! ازاستناد آنها فقط میتوان به عنوان یک جریان موازی برای خدشه به روحانیت اصیل و به معنای واقعی محقق در دین نام برد .

حوزه ی دروس دینی وفقهی وتفسیری بنا به استناد تاریخ و به نقل صحیح در زمان امام باقر (ع) وامام صادق(ع) پایه ریزی شد وشکل گرفت ودیگران خود ازاین دو امام بزرگوار تشکیل حوزه های دینی را الگو برداری کردند .حال این جریان وزیر روضه فقط یک جریان مخرب بوده تا بتوانند این قشر معتمد ومعتبر روحانی را با تعدادی از عوام بله قربان گو خلط دهند و
اعتبار معنوی و علمی این قشر را به زیر سؤال ببرند.
روحانی نما را در قالب روضه خوانی وافراط گویی عده ای کم سواد قرار دادند تا به خیال خودشان از اعتبار این قشر در اذهان کم کنند
اما همانطور که می بنید اصالت بر جهالت همواره پیروز است ومردم به خوبی قادرند مرز بین این دو را تشخیص دهند ودوام این گونه افراد مثل خانه ی عنکبوت است .
حوزه های علمیه همواره دانشمندانی را به جامعه تحویل داده اند که افتخار جمعبیت اسلام وجهان هر عصر واعصار بعد بوده اند .
متخصص در دین که شما می فرمایید محصول همین حوزه ها هستند که البته از حوزه های درس ومباحثه ی امامان پنجم وششم ما بداء و الگو گرفته اند .
وباز هم نمی توان انکار کرد که گاها" روحانی نما های مخرب هم در این قشر نفوذ دارند که نه از سواد دینی کافی برخوردارند ونه از معنویت کافی !

واین لازمه ی جهان مادی است که خداوند تضاد را ازروی اجبار وبرای تنبیه نسل بشر خاطی تبعید شده حاکم قرار داده .

وبعد در مورد دکتر شریعتی : اولا" که ایشان در جهان اسلام به عنوان یک روشنفکر که دستی هم بر روشنفکری دینی داشته اند بدون تردید به صورت عمومی در جهان پذیرفته شده اند .

حال هر کس به فراخور اطلاعات خود انتقاد ویا انقیاد بر افکار و مطالب ایشان داشته اند که منتظر هستم تا دوستان مطالب رابفرمایند وبعد بنده نقد مطالب از هردو سوی قضیه را شروع کنم

ثانیا" ما که روشنفکری دینی را محکوم نکرده ایم ویا اصول گرایی در دین را به طور مطلق مورد تأیید نمیدانیم .بلکه فعلا" قصدمان بررسی وتحقیق در مورد نفوذ وصحت این نفوذ فکری بر دین ومذهب شیعه هستیم وآثار عینی و عملی وتبعات هر دو جریان را مورد نقد قرار داده ایم . وقصد آن داریم تا ببینیم که نسل امروز دین را چگونه باید بپذیرد . ودلیل سر در گمی این نسل در دین وظواهر دینی چیست؟ سوالهای خود را از کدام مرجع باید جواب بگیرند ؟ تأثیر عوامل مختلف بر اعتقادات این نسل چگونه است ؟ آیا امکان تلفیق روشنفکری با اصالت دینی هست یا نه ؟ ودر هر مورد چرا؟ راه وروش در دنیای امروز برای حفظ روحانیت اجتماعی چگونه باید انتخاب شود ؟ واین که قبل از کسانی که در رؤیای شیرین بازی با اعتقادات نسل جوان ما هستند خوب را از بد تشخیص داده و به اجتماع ونسل جوان معرفی کنیم که این وظیفه ی قشر محقق اجتماعی است .

تفاوتی ندارد که این برترینها از قشر روشنفکر دینی باشند یا از قشر متخصصین روحانی ! جوان را باید با این مباحثه ها راهنمایی کرد زیرا این وظیفه است که خداوند از دانایان تعهد گرفته .


ثالثا" روشنفکر دینی تنها دکتر شریعتی نبودند بلکه افراد متعددی را در جهان اسلام با این لقب می شناسیم که هر کدام بر اعتقادات زمان خود می خواستند نقش مؤثری را ایفا کنند . که در باره ی انها هم لازم است تا نقدهایی صورت بگیرد
کما این که باطن این قشر ازجوان همواره بر اساس فطرت، میل به مطلوب حق دارند . وفقط منتظر روشن شدن تکلیف خودشان از طرف دانایان ومتخصصین دینی و اجتماعی وروانشناسی و.... همچنین همکاری این قشر برای رسیدن به مطلوب میباشند.

................................................................................. حق یارتان :roz:...............................................................................

••ostad••;79665 نوشت:
چطور ممکن است که شما یک مطلب معارض را اینطور قبول ومرقوم بفرمایید ؟ خود شما از قول دکتر شریعتی نوشتید که حوزه ی درس امام باقر(ع) وامام صادق (ع) زبانزد بوده وبه ایشان ظلم رواشده وکتابی مستند از ایشان وبه تقریر ایشان موجود نیست در صورتی که از عالمان سنی کتابهای متعددی به جا مانده ! این مطالب را که از زمان صفویه نقل فرمودید صحیح است اما!!! ازاستناد آنها فقط میتوان به عنوان یک جریان موازی برای خدشه به روحانیت اصیل و به معنای واقعی محقق در دین نام برد

سلام علیکم جمیعا
سلام و درود بر استاد گرامی

اولا این مطالب تا به اینجا گفته شد خوشا به حال ما شیعیان که اینها را مورد تحلیل قرار میدهیم و سبک سنگین میکنیم/
و بدا بحال کسانیکه خاندانها اموی عباسی و .. آمدند حلاجی گردند مذهبشان را ولی کسی نیامد بگوید آقا تاثیر خاندان اموی بر مذهب ما مهلک بوده.

مجالس درس امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیه السلام تحت فشار دولت عباسی برگزار میشد .

طالبین حق می امدند کسب فیض و یاالله خدمت به دین تا سر حد جان .

باید قبل از این پیشنهاد میدادم تاثیر حکومتها بر ادیان و مذاهب را مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم تا این موضوع روشن تر گردد.

مثال قبل از مسئله

عادل فردوسی پور در یک شبکه ملی و در برنامه 90 آمد و گفت هرکسی در مورد برنامه 90 نقد و ... داره بیاد سایت 90tv.ir

روز اول این سایت آمار چند ده هزاری را داشت.
در حالیکه سایتهائی هستندکه هم پر محتوایند و هم بسیار قدیمی تا به الان 1/100 این تعداد در ماه باز دیدکننده نداشته اند.

این نمایانگر قدرت حکومت نزد عموم است. در زمان صفویه این موازی کاری بجای سامان دهی بشکل جهت دار صورت گرفت.

و هر آنچه نیرو بود باید در جهت سیاست خاندان صفوی و بعد در جهت اعتلای اسلام بکار برده میشد.

••ostad••;79665 نوشت:
ثالثا" روشنفکر دینی تنها دکتر شریعتی نبودند بلکه افراد متعددی را در جهان اسلام با این لقب می شناسیم که هر کدام بر اعتقادات زمان خود می خواستند نقش مؤثری را ایفا کنند . که در باره ی انها هم لازم است تا نقدهایی صورت بگیرد

بله دقیقا.

ولی روشنفکری دینی با تزریق سم به دین تفاوت دارد.

عده ای آمدند با عنوان روشنفکر دینی خود را معرفی کردند ( امثال سروش و که و که)

روشنفکری در مذهب و جامعه اسلامی بمعنای تجدد در احکم اصیل نیست.

در جامعه اسلامی میتوان پیشرفت و نوآوری مطابق با احکام دینی داشته باشیم و نو آوریهای سودمند را بپذیریم و این بدان معنا نیست که دین را هم نو کنیم.
اینها دو موضوع کاملا جداست.

حتی لازمه پیشرفت در جامعه اسلامی اصالت گرائی دینی است.

در فرعیات بحث جداست.

حال هرگسی بیاید دین را برضد اصالتها بخواهد او یک منحرف است روشنفکر دینی نیست.


روشنفکری دینی و تضاد با بدعت

مثلا اصالت مبحث شهادت در راه خدا بر همه واضح است. شهادت یک اصل و یک نهایت برای تعالی و یک آرمان برای مومنین است.

ائمه شیعه همگی شهید شدند و شهید بودند. چراکه معنای شهادت یعنی شبیع شدن صفات وحدانی انسان به صفات ربانی است و در نتیجه دیدار با خدا.
بر همین اساس علی علیه السلام میفرمایند من خدائی را که نبینم نمیپرستم.

امام جواد الائمه علیه السلام یکی از این شهداء هستند و ماموریت ایشان ادامه سلسله هدایت در زمان خودشان بود.

در تاپیک دیگری در این سایت شهادت علی اضغر علیه السلام را تحلیل میکنند. شهادت آن طفل در صحرای کربلا معنا بخش است - هدایتگر است پس او نیز شهید است .

اینها دال بر این است که هر امام همامی وظیفه هدایتگر خود را به نحو احسن انجام داده.

یکی آمد اینجا تاپیکی زد با این عنوان : به اعتقاد شیعیان امام جواد دوباره در زمان مهدی موعود در دنیا زنده میشود تا ادامه زندگیشان را در این دنیا بکنند.

در این تاپیک

http://www.askdin.com/showthread.php?t=8775


بعد در متن تاپیک نوشته بود : آیت الله فلانی میگوید شیعه امیدوار است امام جواد بیاید زندگی پربرکتشان را در زمان مهدی موعود ادامه دهد.


شیعه امیدوار است یا معتقد است ؟ آیت الله فلانی دنیا را هدف میداند برود برای خودش در این دنیا سیر کند و لذت ببرد چرا شان ائمه را زیر سوال میبرد ؟

آیا نمیداند هدف زندگی کردن در دنیا نیست و آیا نمیداند دنیا محل گذر است و اگر علی اکبر بجای ازدواج میرود شهادت را با جان و دل میپذیرد اگر ارزش در زندگی دنیوی بود نمیرفت و اکسیر جوان ماندن میخورد تا در این دنیا بماند بجای اینکه با شمشیر اموی قطعه قطعه شود ؟

اینجاست که اصالتها پایمال میگردد. اینجا روشنفکر دینی خواه دکتر شذیعتی خواه جوادی آملی و خواه دیگران میگویند چرا دروغ به دین میبندی >

برای شناخت شخصیت امام جواد و بینش آن امام به این آدرس رجوع کنید :

http://www.tebyan.net/Religion_Thoughts/Articles/TheInfallibles/ImamJavad/2009/7/2/95956.html

عيادت

امام جواد عليه‏السلام ، وقتي خبر بيماري کسي را مي‏شنيد، به عيادتش مي‏شتافت و از او دلجويي مي‏کرد. روزي امام جواد عليه‏السلام به عيادت يکي از ياران خود رفت. وقتي در بالين او نشست، متوجه شد بيمار گريه مي‏کند. حضرت فرمود: «اي بنده خدا! آيا از مرگ مي‏ترسي؟ اگر چرک و کثافات تو را فرا گرفته و موجب ناراحتي شود و جراحات و زخم‏هاي پوستي در بدن به وجود آيد و بداني که شستشوي در حمام، همه ناراحتي‏ها وامراض را از بين مي‏برد، آيا دوست داري وارد حمام شده و بدنت را بشويي و از زخم‏ها و آلودگي‏ها پاک شوي؟» بيمار مقداري آرام شد و رو به امام کرد و گفت: البته که دوست دارم. امام فرمودند: «مرگ براي مؤمن همانند حمامي است که انسان را از تمام رنج‏ها و سختي‏ها رهانيده و به سوي شادکامي مي‏برد». بيمار از کلام امام آرام گرفت و عافيت و نشاط پيدا کرده، نگراني‏اش از بين رفت.

یاحق

این متن را برای دوستانی مینویسم که خطر این نوع اظهار نظرها را جدی نمیگیرند :

یک تحلیل سر انگشتی

valayat;60779 نوشت:
دوران زندگی حضرت امام جواد(ع) بسیار کوتاه بوده است بر اساس احادیث رجعت ، شیعه امیدوار است این امام همام(ع) دوباره رجعت فرمایند و به حیات پر برکت خود ادامه دهند. تولد حضرت امام جواد(ع) در تاریخ شیعه از حساسیت ویژه ای برخوردار بود. در زمانی که حضرت امام رضا(ع) به امامت رسید تولد شوم فرقه واقفیه به وقوع پیوست و انحرافی در شیعه به وجود آورد که بسیار خطرناک بود. سران فرقه واقفیه، یاران و وکلای حضرت امام موسی کاظم(ع) بودند که به طمع دنیا امامت حضرت امام علی بن موسی رضا(ع) را منکر شدند. حاضر نبودن امام رضا(ع) در بغداد در هنگام شهادت حضرت امام موسی کاظم(ع)، اعلام علنی امامت و صاحب فرزند نشدن ایشان،‌ سه دلیل و مدعای واقفیه مبنی بر امام نبودن حضرت امام رضا(ع) بود. حضرت امام رضا(ع) در پاسخ به ادعای نخست آنها به حاضر شدن و نماز خواندن امام سجاد(ع) بر بدن مبارک حضرت امام حسین(ع) اشاره می کردند و در پاسخ به ادعای دوم تفاوت شرایط زمانی را مطرح می فرمودند. برگرفته از بیانات حجت الاسلام محمد رضا زنگنه، رییس مؤسسه تبلیغ و انفاق امام زمان(عج)

حیات شیرین

شهادت در کلام خدا و پیامبر و ائمه مشخص است چه جایگاهی دارد.
حال امامی که خود در کلامش میگوید شهادت افتخار من است و زندگی در دنیا برای مومنین و پیروانش چذک آلود توصبف میکند قرار است بیاید کم و کسر زندگی شیرینش را ادامه بدهد.

عجب
خب برای چه ما توصیه به شهادت در راه خدا میشویم در حالیکه اوصیاء خدا به زندگیشان در این دنیا اینقدر اهمیت میدهند ؟

این اراجیفی که با نام ائمه درج میشود با کلام شیطان که شبهه انگیز - فتنه گر و نهایتا منحرف کننده است توفیقی ندارد و بنده یا این شخص را جاهل میدان یا اینکه ابزار دست ماسونها.

دوستان برداشت دیگری از گفتار این ظاهرا روحانی مبلغ امام زمان دارند بفرمایند.

__________________________________________________________

جریان روشنفکری دینی همانطوریکه فرمودید مختص شخص یا اشخاص معینی نیست ولی تفکر صحیح این جریان با نو دین گرائی و نوگرائی در اصالت دینی در تضاد کامل است.
لذا این دو را از هم جدا کردن و جداگانه تحلیل کردن وظیفه هر محقق آگاهی است.

یاحق

موضوع قفل شده است