خلاصه اي از زندگي عمر

تب‌های اولیه

49 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خلاصه اي از زندگي عمر


عمربن خطاب بن نفيل قرشي، دومين خليفه مسلمانان است، در روزگار جاهليت زندگي مي كرد كه چندان قابل ذكر نيست.[1]

او مردي دراز بالا و سياه چرده و تندخو بود،[2]
روزي نبود كه بر رسول خدا برنياشوبد و بر كردار و گفتار آن حضرت خرده نگيرد. وي در زندگي خود هشت زن به نكاح خود درآورده و داراي نه پسر بود.
وي سيزده سال بعد از عام الفيل بدنيا آمد، و وقتي كه به خلافت رسيد پنجاه و دو سال داشت.[3]

و موافق تواريخ، قتل او در چهارشنبه 26 ذي الحجة سال 23 هجري به دست فيروز غلام مغيرة ابن شعبه معروف به ابولؤلؤ واقع شد.[4]

عمر در دوران مدينه، در حوادث و جنگ ها حضور داشت گرچه تاريخ خاطره ويژه اي از وي به يادگار ندارد، چون چندان شجاعتي نداشت كه نامي از خود در جنگ ها به يادگار بگذارد، زمانيكه دختر او حفصه به عقد رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در آمد، رفت و شد وي با رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ بيشتر شد. در اين زمينه، وي با ابوبكر موقعيت مشابهي داشت.[5]و عمر و ابوبكر از كساني بودند كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ ميان آنان پيوند برادري بست.[6]

شخصيت روحي عمر كه دركار فكري سياسي و اجرائي او نيز تأثير شديدي داشت، از نظر فكري افراطي بود[7]
، او مديريت را عبارت از نوعي سختگيري مي ديد و مي كوشيد تا با اين سختگيري اعراب بدوي را تحت كنترل در آورد، عمر در همان روز نخستِ خلافت گفت: خدايا من تندخو هستم، مرا نرم گردان![8]
او گمان مي کرد كه بدون شلاق نمي توان با اين مردم بسر برد، لذا گفته اند: او نخستين كسي بود كه شلاق «دره» در دست گرفت.[9] و اين خود بهترين دليل بر خشونت ذاتي او مي باشد.
به گزارش عبدالرزاق صنعاني، ابراهيم نخعي مي گويد: عمر در صفوف زنان مي گشت، ناگهان بوي عطري از آنان به مشامش رسيد، در آن حال گفت: اگر مي دانستم اين بو از كيست با او چه و چه مي كردم، زنان بايد براي شوهرانشان خود را معطر كنند، ابراهيم مي افزايد: زني كه در آنجا خود را معطر كرده بود از ترس بول كرد.[10]
:Sham:
خلق سختگيرانه عمر، از نظر اقتصادي نيز نمود خاص خود را داشت. او زندگي ساده را براي خود و كارگزاران و خانواده خود مي پسنديد، در اين باره الگوي زندگي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ هنوز در ميان مردم جاري بود گرچه به مرور كساني از حاكمان، راه و رسم ديگري را پيشه كرده بودند،‌عمر علاوه بر آنكه به هرروي تحت تأثير آن الگو قرار داشت شخصاً نيز برداشتِ زهدگرايانة افراطي از دين داشت. نشانة آن برداشت وي از آية « أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ فِي حَياتِكُمُ الدُّنْيا[11]» است كه آن را درباره مسلمانان روا مي شمرد.:Sham:
البته در اين باره مورد اعتراض قرار گرفت و زماني كمه معلوم شد آية مزبور درباره كفار است آن را قبول كرد.[12]

عمر براي ادارة امور، مديران سختگير را مي پسنديد حتي اگر از لحاظ تقوا چندان پايبند نبودند، منجمله مغيرة ابن شعبه كه به فسق خود نيز در نزد عمر اعتراف كرد.[13] ولي او يكي از نزديكان و مديران عمر بود.
او معاوية ابن ابي سفيان را در طي شش سال آخر خلافت در سمت حاكم دمشق منصوب كرد[14]، دروقت مرگ نيز به شوراي شش نفره گفت: با يكديگر اختلاف نكنيد كه معاويه در شام است![15]يعني از حكومت معاويه در شام حمايت نمود و جاي او را محكم كرد.
عمر به همان اندازه كه در عمل قوي به نظر مي آمد از لحاظ فكري ضعيف بود. او خود بارها به اين امر اعتراف كرده و براي حل مسائل زيادي از ديگران استمداد كرده بود. علامه اميني در حدود نيمي از جلد ششم الغدير را تحت عنوان «نوادر الاثرني علم عمر» به اين مسائل اختصاص داده است.:Sham:
به دليل همين ضعف بينة علمي بود كه چندان از بحث و جدل ديني خشنود نبود و يكبار كه كسي معناي «و الذاريات زروا» را از وي پرسيد او به كتك زدن وي پرداخت.[16]يكي از ويژگي هاي فكري عمر آن است كه او اختيارات خود را به عنوان يك حاكم، بسيار گسترده مي دانست.
او نه تنها در محدوده امور سياسي و اجرائي، بلكه دربارة تشريع و قانونگذاري حق خاصي براي خود قايل بود. حتي اينكه خود را «زميل» (هم رديف) محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ مي دانست.[17]

[=Century Gothic]و خود داراي اجتهادات شخصي بود كه نوعاً بر اساس «مصالح» مورد نظر او صورت مي گرفت؛ منجمله اينكه عمر سهم «مؤلفة قلوبهم» را كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ از زكات مي پرداخت قطع كرد و گفت: اسلام ديگر هراسي از آنان ندارد.[18] [=Century Gothic]
او معتقد بود فرد جنبي كه نياز به آب دارد، اگر آب پيدا نكند نبايد نماز نخواند؛ زماني كه عمار ياسر براي او سنت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ را در تيمم ياد كرد، عمر به او گفت: اتق الله يا عمار؛ منظور عمر از اين كلمه اين بود كه مرا تعليم سنت پيامبر نكن اين اخلاق از غرور عمر حكايت مي كرد.
و عمار پاسخ داد: اگر ميل تو چنين است، حديث پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را نقل نخواهم كرد![19]
[=Century Gothic]
متعة حج و متعة سناء نيز از مشهورترين امور شرعي اند كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ حلال مي شمردند و عمر آنها را نامشروع اعلام كرد.[20]
[=Century Gothic]:Sham:
در دورة او، نخستين بار عنوان «اميرالمؤمنين» اصطلاحي براي خليفه شد.:Labkhand:
تا پيش از آن او را «خليفة خليفة رسول الله» خطاب مي كردند. اما بنابر آنچه نقل شده، از سال 17 هجري او عنوان اميرالمومنين را از طرف مغيرة بن شعبه يا ابو موسي اشعري و يا عدي بن حاتم به دست آورد.[21]
و از اقدامات اداري عمر كه در جهت سازماندهي حكومت و ايجاد دولت نقش مهمي داشته، تدوين «دوا دين» و تشكيل ديوان در سال 20 هجري بوده است.[22]
و نيز در روزگار او ديوان هائي به سبك ديوان هاي ايران تاسيس گشت
دو شهر بصره و كوفه به امر او ساخته شد، درهم ها در عهد او نقش كسري داشت و او در بعضي از آنها جمله «الحمدالله» و در برخي «لااله الاّ الله وحده» و در بعضي «محمد رسول الله» را افزود، نقش مهر او «كفي بالموت و اعظاً يا عمر» بوده است.[23] عمر ابن خطاب اول كسي بود كه، در منطقه غدير خم وقتي كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ علي ـ عليه السلام ـ را بعنوان امام و خليفه به مسلمانان معرفي كرد، اظهار شادي و بشاشت نمود و با جمله «بخٍّ بخٍّ لك يا علي» امامت و خلافت آنحضرت را به او تبريك گفت.[24]:Sokhan:
و نيز عمر بن خطاب اولين كسي است كه نسبت هذيان گوئي را به رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در اواخر عمر شريفشان داد.[25]تا بدين وسيله اسباب خلافت خود و ابابكر را حاصل كند.
براي مطالعه بيشتر به كتاب هاي زير مراجعه نماييد:
1. تاريخ خلفاء، رسول جعفريان، صفحة 67.
2. ناسخ التواريخ، جلد 1، صفحة 1، جلد 2، صفحة 54.
امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ:
«إنّه ليس لأنفسكم ثمن إلاّ الجنّة فلا تبيعوها الاّبها»
(آگاه باشيد) براي وجود شما بها و قيمتي جز سعادت جاويدان و بهشت نيست و به غير اين بها آن را نفروشيد.
(نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 456)

[1] . علي اكبر دهخدا، لغت نامة، دانشگاه تهران، شماره حرف ع، بخش دوم عمادية ـ عينينة، صفحة 332.
[2] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، مصر، دار احياء الكتب العربية، 1387 ق، ج 1، صفحة 183، و ناسخ التواريخ محمد تقي لسان الملك سپهر، انتشارات اسلاميه، ج 2، صفحة 4.
[3] . محمد تقي لسان الملك سپهر، ناسخ التواريخ، انتشارات الاسلاميه، ج 1، صفحة 1.
[4] . شيخ عباس قمي، تتمة المتنهي في وقايع ايام الخلفا، كتابخانه مركزي، چاپخانه آفتاب، صفحة 5.
[5] . رسول جعفريان، تاريخ خلفاء، چاپ دوم، قم، دليل ما چاپ نگارش، تابستان 1382، صفحة 67.
[6] . السهمي، تاريخ جرحان، بيروت، عالم الكتب، الطبعة الرابعه، 1407 ق، صفحة 96.
[7] . محمد بن حبيب بغدادي، المحبّر، بيروت، دارالافاق الجديده، چاپ حيرآباد، 1361 ق، صفحة 303.
[8] . محمد بن سعد، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1405 ق، ج3، صفحة 274.
[9] . محمد بن جرير الطبري، تاريخ طبري، قاهرهظ. دارالمعارف، ج4،‌صفحة 274، تاريخ خلفاء، جلال الدين سيوطي، مصر، 1371 ق، صفحة 137.
[10] . عبدالرزاق بن همام الصنعاني، تخقيق: حبيب الدرحمن الاعظمي، بيروت، 1392 ق، ج4، صفحة 374 - 373.
[11] . سوره احقاف، آيه 19.
[12] . ابن ابي الحديد،‌شرح نهج البلاغه،‌ تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، مصر، دار احياء الكتب العربيه، 1387 ق، ج1، صفحة 182.
[13] . احمد واضح يعقوبي، تاريخ يعقوبي، بيروت، دارصادر، افست قم، 1373، ج2، صفحة 155؛ ابوسعد عالي، نثرالدبر، قاهره، الهيئة العامة المصرية للكتب، 1981 م، ج2، صفحة 80.
[14] . رسول جعفريان، تاريخ خلفاء، چاپ دوم، نگارش، قم، 1382، صفحة 81.
[15] . الو سعد عالي، نثر الدر، قاهره، الهيئة العامة المصرية للكتب، 1981 م، ج4، صفحة 37.
[16] . ابو عثمان اسماعيل عبدالرحمن الصابوبي، عقيدة السلف اصحاب الحديث، تحقيق: بدر عبدالله البدر، مدينه منوره، مكتبة الغرباء الاثريه، 1415 ق، ج1، صفحة 415؛ رسول جعفريان، ناريخ خلفاء،‌نگارش، 1382، چاپ دوم، صفحة 84.
[17] . محمد بن جرير الطبري، تاريخ طبري، عمر فروخ، بيروت، دارالعلم للمدابين، ج4، صفحة 225؛ ابن ابي الحديد،‌شرح نهج البلاغه، مصر، داراحياء الكبت العربيه، 1387 ق، ج12، صفحة 122 - 121.
[18] . فضل ابن شاذان النيشابوري، الايضاح، بيروت، الاعلمي محدث ارموي، تهران، دانشگاه تهران، 1363 ش، صفحة 97.
[19] . عبدالحسين اميني، الغدير، بيروت، درارالكتاب العربي، 1397 ق، ج6، صفحة 85 - 83 از سنن ابي داوود.
[20] . همان مأخذ، صفحة 213 - 198.
[21] . احمد بن محمد بن واضح اليعقوبي، تاريخ يعقوبي، بيروت، دارصادر، افست قم، 1373، ج2، صفحة 150؛ ابو الحسن علي بن الحسين المسعودي، مروج الذهب، بيروت، دارالاندلس، الطبقة الاولي، 1358 ق، ج2، صفحة 305؛ ابو محمد احمد ابن اعثم الكوفي، حيدرآباد، 1393 ق، ج1، صفحة 157.
[22] . احمد محمد بن واضح يعقوبي، تاريخ يعقوبي، بيروت،‌دارصادر، افست قم، 1373، ج2، صفحة 153.
[23] . علي اكبر دهخدا،‌ لغت نامه، دانشگاه تهران، صفحة 271.
[24] . محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، الطبقه الثانيه، موسسة الوفاء، بيروت، ج95، صفحة 321؛ الحافظ يحيي بن الحسن الاسدي الحلي، التحقيق: جامعة المدرسين، قم،‌ مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين، صفحة 344؛ ابي عبدالله محمد بن يغمان العكبري البغدادي الشيخ المفيد، التحقيق: الشيخ مهدي نجف، دارالمفيد، بيروت، لبنان، صفحة 20؛ شيخ عباس قمي، منتهي الامال، قم، هجرت، چاپ پانزدهم 1382، ج1، صفحة 180.
[25] . علامة مجلسي، حياة القلوب، شيخ عباس قمي،‌منتهي الامال، هجرت، قم، چاپ پانزدهم، 1382، ج1، صفحة 186.

[=Century Gothic]نمونه اى از عدالت عمر [=Century Gothic]

اكنون به يك نمونه از عدالت عمر توجه كنيد!
مالك پيشواى مالكيان از شخص مورد اعتمادى كه او از سعيد بن مسيّب شنيده چنين نقل مى كند:
أبى عمر بن الخطّاب أن يورّث أحداً من الأعاجم إلاّ أحداً ولد في العرب.
قال مالك: وإن جائت امرأة من أرض العدوّ فوضعته في أرض العرب فهو ولدها يرثها إن ماتت ميراثها من كتاب اللّه;1
عمر بن خطاب اجازه نمى داد غير عرب (از عرب) ارث ببرد مگر آن كه در سرزمين عرب ها به دنيا آمده باشد.:Sham:
مالك گويد: هر گاه زن باردارى از سرزمين دشمن مى آمد تنها در صورتى آن فرزند پس از مرگ مادرش طبق كتاب خدا ارث مى برد كه در زمين عرب ها به دنيا آمده باشد.
[=Century Gothic][=Century Gothic]

[=Century Gothic]1 . موطأ مالك: 2 / 520 ح 14.

خوب. حال نقل قولی هم از زبان اهل سنت در این مورد بشنویم:
منبع: کتاب «شیخین» اثر سید عبدالرحیم خطیب

1- حضرت عمرفاروق رضی الله عنه از قبیلة قریش و از خانوادة اصیل بنی عدی بود،سلسه نسبش به واسطة کعب بن لؤي جد هفتم رسول الله که جد نهم عمر فاروق بوده به رسول الله صلی الله علیه وسلم می رسد. کنیه اش(ابو حفص) و لقبش (فاروق) بود. حضرت عمر رضی الله عنه سیزده سال بعد از میلاد مبارک رسول الله صلی الله علیه وسلم در شهر مکه متولد گردید،بنابر این سیزده سال کوچکتر از آن حضرت بود . حضرت عمر از آغار جوانی مانند بقیة افراد خانوادة ثروتمندش به تجارت اشتغال داشت . برای انجام امور تجاری خودچندین بار به عراق وشام (سوریه) وتا شهر قدس در خاک فلسطین که در آن زمان ایلیا نام داشت سفر کرد. طبعاً این مسافرتها که به خارج کشورش بود،آنجا که تحت حکومتِ ایران وآنجا که تحت استعمار روم بود وتمدن این دو دولت متمدن بر آن نواحی گسترده شده بود تعقل وفراستش ودر طرز تفکر ومعاشرتش با مردم اثر گذاشته بود واز این طریق حسن بصیرت وتدبیری پیدا کرده بود که عموم مردم،شیفتة اخلاق ومجذوب شخصیتش شده بودند .


2- حضرت عمر مسلمان شدن خود را آشکار می سازد

حضرت عمر فاروق رضی الله عنه در سال پینجم یا ششم بعثت به دین اسلام مشرف گردید. چون عدة مسلمین در آن هنگام از چهل نفر مرد و یازده نفر زن جمعا پنجاه و یک نفر تجاوز نمیکرد جرئت نداشتند در مسجد الحرام علناً عبادت کنند،ولی حضرت عمر فاروق کسی نبود که دین خودرا از کسی بپوشد یا از کسی بترسد وعبادت خودرا پنهانی انجام دهد.



لذا همین که مسلمان گردید،عرض فرمود: یا رسول الله «لم نخفی دیننا ونحن علی الحق؟» یعنی یا رسول الله! چرا دین خودا را پنهان می کنیم وحال آن که ما بر حقیم؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمایند: (أنا قلیل یا عمر) یعنی عدة ما کم است ای عمر (یعنی چون عدة مسلمین اندک است ونمی توانند از خود دفاع نمایند،صلاح در این است که شعائر دین خودرا مخفیانه انجام دهیم). حضرت عمر فاروق عرض فرمود: یارسول الله! قسم به آن کس که ترا به حق فرستاد، هر مجلس که قبلاً در حال کفر در آنجام نشسته ام، حتماً بدانجا روم تا باایمان بنشینم وایمانم را برای مردم آشکار سازم، سپس از جای برخاسته به مسجد الحرام داخل می شود و اسلامش راآشکار می دارد و پس ازآن کعبه را طواف نموده، نزد هر یک از گروهها و جماعاتی که در مسجد الحرام گرد هم نشسته بودند می نشیند و دین خود را برای آنها اعلام می نماید وآن گاه نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم باز می گردد وعرض می کند: پدر ومادرم فدایت یارسول الله! اکنون چه چیزی ترا باز می دارد از این که عبادت را آشکار انجام فرمایی، چه به خدا قسم هر مجلس که قبلاً در حال کفر در آن نشته بودم،به آنجا رفته اسلام خود را برای اهل مجلس ظهار وآشکار ساختم،بدون آن که از کسی بیمناک باشم یاترسناک. با مسلمان شدن حضرت عمرفاروق ،اسلام علنی می شود. لذا رسول اکرم صلی الله علیه وسلم بین دو صف از مسلمین قرار می گیرد.جلو صف در جنب راستش حضرت عمر و جلو صف در جنب چیپش حضرت حمزه بن عبد المطلب بود. بدین گونه به طرف مسجد الحرام حرکت می نما یند و بیت الله الحرام را در انظار مشرکین طواف می کنند. پس ازآن رو به کعبه ایستاده نماز ظهر می خوانند. مشرکین از هیبت حضرت عمر، مرد عظیم بنی عدی و از شوکت حضرت حمزه ، شجاع بزرگ بنی هاشم جرئت نکردند مانع طوافشان شوند یا جلو نماز شان را بگیرند یا حداقل اعتراض نمایند. اینجاد بود که حضرت عمر رضی الله عنه این کلمة تاریخی خود را با صدایی رسا بر زبان آورده وگفت: (لا نعبد الله سراً بعد الیوم) یعنی پس از امروز دیگر هرگز خدا را پنهانی نمی پرستیم. آری،مسلمین پس از این،جرأت پیدا کردند: به طواف بیت الله می پرداختند؛ روبروی کعبه ایستاده نماز می خواندند؛ گرچه مورد استهزاء و تمسخر مشرکین قرار می گرفتند وچه بساکه از آنها اذیٍٍِِِِت و آزار می دیدند،ولی به هر حال دست نمی کشیدند وعبادت خود را در مسجد الحرام آشکار انجام می دادند و بدین سان در اثر اسلام و اقدام بابرکت حضرت عمر رضی الله عنه صفحة جدید ومهمی در تاریخ اسلام برای مسلمین گشوده شد. مسلمانان موفق شدند علناً اظهار وجود نمایند. بدین جهت است که عبدالله بن مسعود رضی الله عنه چنان که بخاری روایت کرده می فرماید:(مازلنا اعزة، منذا سلم. کان اسلامه فتحاً) یعنی از روزی که عمر مسلمان شد، برای همیشه توانا شدیم. اسلامش برای ما فتح وگشایش بود.





فضایل حضرت عمر فاروق رضی الله عنه



1ـ حضرت عمر رضی الله عنه مردی بود الهام یافته، چنان که بخاری از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت کرده که می فرمایند :(لقد کان فیما قبلکم من الا مم محدثون فان یکن فی أمتی احد فانه عمر)یعنی:در امتهای پیش از شما مردانی بودند که به آنها حقایقی الهام می شد، اگر در امت من چنین کسی باشد قطعاً او عمر خواهد بود.



2ـ حضرت عمر فاروق رضی الله عنه لیاقت پیغمبری داشت،چنان که ترمذی و حاکم هر دو از رسول الله روایت کرده اند که فرموده اند: (لو کان من بعدی نبی لکان عمر بن الخطاب) یعنی: اگر من خاتم انبیاء نبودم و بعد از من پیغمبری مبعوث می شد، آن پیغمر عمر بن الخطاب بود».



3ـ حضرت عمر طرفدار حق بود،چنان که ابن ماجه و حاکم هر دو از رسول الله روایت کرده اند که فرموده اند:(ان الله وضع الحق علی لسان عمر یقول به) یعنی خدا حق را بر زبان عمر قرار داد تا حق بگوید» در روایت دیگر آمده است:(ان الله وضع الحق علی لسان عمر و قلبه).

فتوحاتی که در زمان حضرت عمر فاروق نصیب مسلمانان شد: دوران خلافت حضرت عمر فاروق رضی الله عنه پر از فتوحات بود، دو امپراطوری بزرگ آن زمان در مقابل لشکر اسلام به شکست مواجه شدند. مناطقی که در عهد ایشان فتح گردید بطور مختصر به آن اشاره می کنیم: سرزمین های بزرگ و وسیع شام، عراق، فارس، مصر.

نظام سیاسی در زمان حضرت عمر فاروق رضی الله عنه


دورة خلافت حضرت عمر رضی الله عنه علاوه بر اینکه دوره فتوحات و بسط قدرت وتوسعة دایره حکومت اسلامی و اشاعة دین اسلام بود، نظام سیاسی حکومت اسلام نیز در دورة خلافت این خلیفة راشد بزرگ صورت گرفت. حضرت عمر فاروق در دورة خلافتش سازمانها و تأسیساتی در اسلام به وجود آورد که قبلاً سابقه نداشت. اینک به طور اختصار آنرا به اطلاع خوانندگان گرامی می رسانیم.


چون در عهد خلافت حضرت عمر امپراطوری بزرگ اسلام به وجود آمد. مرکز خلافت هم نمی توانست با آن سازمان ساده که در زمان رسالت و در دورة خلافت خلیفة اول در کار بود از عهدة اداره کردن آن برآید. حضرت عمر رضی الله عنه مملکت امپراطوری رابه رسم سازمانهای دولت ایران و روم به چندین ایالت طبق شرح زیر تقسیم فرمود تا ادارة امور رعایا، حفظ نظم، اشراف بر نظام امور لشکری و ضبط دخل وخرج مملکت کنترول ومنظم شود.


الف ـ تقسیمات کشوری:


1ـ مدینة منوره ـمرکز کشور 2ـ مکه 3 ـ طائف 4ـ صنعاء 5ـ کوفه 6ـ بصره 7ـ دمشق 8 ـ حمص 9ـ فلسطین 10ـ اردن 11ـ بحرین 12ـ اهواز 13ـ قنسرین 14ـ مصر 15ـ آذربایجان 16ـ ری 17ـ اصفهان 18ـ کردستان 19ـ اصطخر 20ـ کرمان به انضمام مکران و سیستان 21ـ فارس 22ـ خراسان




ب ـتأسیس پولیس:


ج ـتأسیس گمرک.


د ـ تأسیس دوایر و نظام امور مالی دولت.


شهادت حضرت عمر فاروق رضی الله عنه


مدت خلافت حضرت عمر رضی الله عنه ده سال،شش ماه وهجده روز بود و مانند حضرت رسول اکرم و ابوبکر صدیق در سن شصت وسه سالگی بدرود حیات گفت و به عالم اعلا شتافت. حضرت عمر در اثر ضربات خنجر توطئة دشمنان اسلام صبح روز چهار شنبه بیست و ششم ماه ذی الحجه سال بیست وسوم هجرت وفات یافت ودر حجرة ام المؤمنین حضرت عایشه درست جایی که قبل از او حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم و حضرت ابوبکرصدیق مدفون شده بودند و در کنار قبر ابوبکر صدیق به خاک سپرده شد.






دست اندر کاران توطئة قتل عمرفاروق خلیفة مسلمین،یکی هرمزان زردشتی بود،دوم جفینه مسیحی،سوم کعب الاحبار یهودی و نفر چهارم شخصی بود به نام فیروزان مشهور به ابولؤلؤ اهوازی. او نیز زردشتی و غلام مغیره بن شعبه بود و در مدینه به شغل آهنگری اشتغال داشت. این ناپاک اجرای نقشة قتل خلیفة مسلمین را به عهده گرفت و برای این کار هنگام صبح در مسجد کمین نشست و درست زمانی که آن حضرت در محراب مسجد ایستاد و برای افتتاح نماز صبح تکبیر گفت،با خنجری که خودش ساخته بود و آن را زهر آگهین کرده بود،چندین ضربه بر آن حضرت وارد کرد و سیزده نفر دیگر از مسلمین را که خواستند او را دستگیر نمایند نیز مجروح نمود. هفت نفر آنها در اثر شدت جراحت وارده درگذشتند و چون به وسیلة یک نفر از مسلمین که پتو بر رویش انداخت،دستگیرشد،خود را فوراً با همین خنجر کشت تا جریان توطئه فاش نشود. چنان که دیده شد توطئه گران قتل حضرت عمر خودی نبودند بلکه بیگانگان و دشمنانی بودند از قوم زردشتی و یهود ونصاری که ملک ومملکتشان رااز دست داده بودند وبغض اسلام وکینة مسلمین در قلوبشان می جوشید. از حذیقة بن الیمان صحابی جلیل رسول الله روایت است که فرمود:مادامی که حضرت عمر رضی الله عنه در حیات باشد دروازه محکمی بر روی فتنه بسته شده وهمین که آن حضرت از دنیا برود آن دروازه شکسته وفتنه آزاد می شود وبرون می جهد. رضی الله عنهم اجمعین

قطره ای از دریای عدالت حضرت عمر(نمونه هایی از رفتارهای عدالت آمیز حضرت):

. امام مالک[1] از طریق سعید بن مسیب نقل می‌کند که باری فردی مسلمان و فردی یهودی برای حل مخاصمه‌ای نزد عمر رضی الله عنه آمدند. سرانجام عمر رضی الله عنه به نفع مرد یهودی حکم نمود. یهودی گفت: به خدا سوگند که تو به حق قضاوت نمودی.[2]

ـ همچنین به فرمانداران و کارمندانش می‌گفت: در موسم حج حضور پیدا کنند. آن‌گاه خطاب به مردم می‌گفت: ای مردم! من این‌ها را نفرستاده‌ام که مالهای شما را بخورند و بر شما ستم بکنند. بلکه آن‌ها را فرستاده‌ام که مانع ضایع شدن حق شما بشوند و اموال بیت المال را به خوبی در میان شما تقسیم بکنند. اگر کسی از این‌ها خلاف آن‌چه‌ گفتم مرتکب شده است، برخیزید و از او شکایت بکنید. کسی برنخاست جز یک نفر که گفت: ای امیر المومنین! فرماندار تو مرا صد ضربه شلاق زده است. عمر رضی الله عنه فرماندار مورد نظر را بازخواست کرد و گفت: چرا او را زده‌ای؟ و سرانجام به آن مرد گفت: برخیز و از او انتقام بگیر. آن‌گاه عمرو بن عاص برخاست و گفت: ای امیر المؤمنین! اگر شما این کار را بکنید شاکیان زیادی پیدا می‌شوند و این به عنوان یک دستور العمل برای خلفای بعدی باقی خواهد ماند. عمر رضی الله عنه گفت: من این را از طرف خود نمی‌گویم بلکه رسول خدا را دیده‌ام که حاضر شده است که از او قصاص بگیرند. عمرو بن عاص گفت: پس اجازه بده تا شاکی را راضی کنیم. عمر رضی الله عنه گفت: اشکالی ندارد بروید و راضی‌اش کنید. آن‌گاه آن‌ها به او دویست درهم[3] دادند و رضایتش را جلب کردند. و اگر رضایتش را جلب نمی‌کردند، بدون تردید عمر رضی الله عنه از آن فرماندار انتقام می گرفت.[4]

ـ همچنین مردی از مصر نزد عمر رضی الله عنه آمد و از عمرو بن عاص (فرماندار مصر) شکایت می‌کرد، او خطاب به‌ عمر گفت: ای امیر المؤمنین! به خاطر ظلمی که در حقم شده است به شما پناه می‌جویم. عمر گفت: به پناهگاه، پناه آورده‌ای. مرد گفت: من در مسابقه‌ی اسب دوانی از پسر عمرو بن عاص والی مصر سبقت گرفتم او مرا با شلاق زد و گفت: من فرزند گرامی‌ترین مردم هستم تو از من سبقت می‌گیری؟ عمر رضی الله عنه به عمرو بن عاص نامه‌ای نوشت و دستور داد که با فرزندش به مدینه بیاید. وقتی آمدند، عمر رضی الله عنه آن مرد مصری را فراخواند و شلاقی به دستش داد و گفت: فرزند گرامی‌ترین مردم را بزن. مصری شلاق را به دست گرفت و محکم چند ضربه به پشت پسر عمرو وارد کرد و آن‌قدر به‌ او ضربه‌ وارد کرد که‌ آرزو می‌کردیم از آن دست بردارد، سپس عمر، خطاب به‌ مرد مصری گفت: چندین تازیآن‌های هم بر سر و کله‌ی طاس پدر این اشراف زاده‌ بچرخانید. مرد مصری گفت: کافی است که‌ من همان کسی را زدم که‌ مرا زده‌ بود و پدرش را نمی‌زنم. عمر رضی الله عنه رو به عمرو کرد و گفت:

(مذ كم تعبدتم الناس وقد ولدتهم أمهاتهم أحراراً؟).

«از کی مردم را به بردگی گرفته‌اید، در حالی که مادرانشان آن‌ها را آزاد به دنیا آورده‌اند؟».

عمرو گفت: به خدا من از این ماجرا بی اطلاع هستم و او به من مراجعه نکرده است.[5]

آری حکومت خلفای راشدین بر مبنای عدالت استوار بود و چه زیبا گفته است ابن تیمیه که خدا حکومت عادل را یاری می‌دهد حتی اگر کافر باشد و حکومت ظالم را یاری نمی‌دهد، حتی اگر مسلمان باشد… و به وسیله‌ی عدالت، مردم صالح می‌شوند و اموال برکت حاصل می‌کنند.[6]

و اما زیربنای مساواتی که عمرفاروق در حکومت خود بر آن تکیه داشت، یکی از اصول کلی اسلام بود که قرآن در مورد آن می‌فرماید: (یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقناكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثى وَجَعَلناكُم شُعوبًا وَقَبائِلَ لِتَعارَفوا إِنَّ أَكرَمَكُم عِندَ اللَّهِ أَتقاكُم إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ) الحجرات/١٣

«ای مردمان! ما شما را از مرد و زنی (به نام آدم و حواء) آفریده‌ایم، و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نموده‌ایم تا همدیگر را بشناسید (و هر كسی با تفاوت و ویژگی خاص درونی و بیرونی از دیگری مشخص شود، و در پیكره جامعه انسانی نقشی جداگانه داشته باشد). بی‌گمان گرامی‌ترین شما در نزد خدا متقی‌ترین شما است. خداوند مسلّماً آگاه و باخبر (از پندار و كردار و گفتار شما، و از حال همه‌كس و همه چیز) است». ‏

بر این اساس همه‌ی مردم حاکم و محکوم، مرد و زن، عرب و عجم، سفید و سیاه و همه در اسلام مساوی هستند. اسلام به خاطر این تفاوتها قایل به هیچ فرقی بین مردم نیست و رنگ، جنس، نسب، طبقه‌، حاکم و محکوم همگی از نگاه اسلام مساوی می‌باشند.[7]

عمر رضی الله عنه این اصل کلی را عملا در حکومت خود پیاده کرد و عملکرد ایشان بهترین شاهد بر این ادعا است. اینک پاره‌ای از موضعگیریهای عمر با توجه‌ به‌ زیربنای مساوات در چارچوب دولت اسلامی:

- در عصر خلافت عمر در مدینه و حومه آن، خشکسالی پدید آمد و با وزیدن باد، خاکستر بر می‌خاست[8]. از این بابت آن سال را عام الرماده (سال خاکستر) نامیدند.

عمر رضی الله عنه که خلیفه‌ی وقت بود سوگند خورد که لب به روغن و شیر و گوشت نزند تا مردم از آن حالت نجات نیافته‌اند. دیری نگذشت که تجار، روغن و شیر وارد بازار کردند و تقریبا مشکل مردم برطرف گردید. غلام عمر رضی الله عنه از فرصت استفاده کرد و مقداری روغن و شیر در مقابل چهل دینار خریداری نمود و نزد خلیفه آورد و گفت: خداوند سوگندت را برآورده کرد و روغن و شیر وارد بازار شد و من این‌ها را در مقابل چهل دینار خریداری نموده‌ام. عمر رضی الله عنه گفت: آن‌ها را به قیمت بالایی خریده‌ای. برو و همه را صدقه بکن. چرا که من دوست ندارم در خوراک اسراف بکنم.

همچنین فرمود: من چگونه حال رعیت را درک خواهم کرد تا وقتی که شریک مصیبت آن‌ها نشوم؟[9]

این بود موضع گیری عمرفاروق در خشکسالی معروف به عام الرماده. همچنین در سالی که تورم بالا رفت و مواد خوراکی گران شد. ایشان به خاطر همدردی با رعیت از خوردن غذاهای چرب، خودداری کرد. روزی روده‌هایش به صدا در آمد. گفت: به خدا تا مردم غذای چرب نخورند شما رنگ غذای چرب را نخواهید دید.[10]

این برخورد خلفای صدر اول با رعیت خود، حتی مشمول خادمان و طبقه‌ی پایین مردم نیز می‌شد. چنان که ابن عباس می‌گوید: عمربن خطاب به قصد حج به مکه آمد. صفوان بن امیه برای او غذایی تدارک دید و چهار نفر از خادمانش غذا را حاضر کردند و برخاستند. عمر رضی الله عنه به میزبانانش گفت: آیا شما با آن‌ها غذا نمی‌خورید. صفوان گفت: با آن‌ها غذا می‌خوریم ولی گاهی ترجیح می‌دهیم که غذای خوب را خود ما بخوریم. عمر رضی الله عنه شدیدا عصبانی شد و به آن‌ها بد و بیراه گفت و به خادمان فرمود: بنشینید و بخورید. آن‌ها نشستند و غذا خوردند و خود ایشان از خوردن غذا امتناع ورزید.[11]

آری عمر رضی الله عنه همیشه از خوردن غذایی که برای همه‌ی مسلمانان خوردن آن میسر نبود امتناع می‌ورزید. او از روزی که زمام خلافت را به دست گرفت غذای خوبی ندید و بیشتر اوقات روزه‌ می‌گرفت.

روزی در خشکسالی عام الرماده چند شتر ذبح کردند[12] و به مردم خوراک دادند. خادمان قطعه‌ای از کوهان و جگر شتر را برای او آوردند. گفت: به به. من لذیذترین قسمت گوشت را بخورم؟ اگر چنین کنم، بد حاکمی هستم. این را گفت و غذا را برگردانید و قطعه نانی با مقداری روغن زیتون طلبید و خورد.[13]

عمر رضی الله عنه نه تنها در مدینه به برقراری عدالت همت گماشت بلکه در سرتاسر قلمرو اسلامی عدالت را برقرار نمود. چنان که وقتی نزد عتبه بن فرقد فرماندار آذربایجان حلوای محلی آمیخته با خرما و عسل آوردند و آن‌را خورد و لذیذ یافت گفت: عجب حلوای خوش مزه‌ای است! به خدا، از این حلوا برای امیر المؤمنین خواهم فرستاد. آن‌گاه به اندازه‌ی بار دو شتر تدارک دید و برای امیر المؤمنین به مدینه فرستاد. هنگامی که آن‌ها را نزد خلیفه آوردند پرسید: این‌ها چیست؟ گفتند: حلوایی است که عتبه فرستاده است. مقداری از آن‌را چشید و گفت: عجب خوش مزه است؟! آیا همه‌ی مسلمانان آن سامان از این حلوا می‌خورند؟ گفتند: خیر. آن‌گاه عمر رضی الله عنه آن‌ها را برگردانید و در نامه‌ای به عتبه نوشت: این‌ها از سرمایه‌ی پدر و مادرت نیستند. کاری کن تا مسلمانان همان چیزی را بخورند که تو می‌خوری؟[14]

یکی دیگر از نمادهای شگفت انگیز عدالت فاروق، برخورد ایشان با سعد بن ابی وقاص فرمانده‌ی بزرگ اسلام می‌باشد. روزی خلیفه در میان مسلمانان مشغول تقسیم اموال بود. جمعیت زیادی نزد او گرد آمده بودند. سعد بن ابی وقاص با کنار زدن جمعیت، خود را به خلیفه رساند. عمر رضی الله عنه که متوجه رفتار او شد، با شلاق خود بر او زد و گفت: تو قانون خدا را نادیده گرفتی، می‌خواهم بدانی که قانون خدا تو را می‌بیند و از تو انتقام می‌گیرد[15]. این برخورد عمر رضی الله عنه با فاتح عراق و مداین و فرمانده‌ی بزرگ اسلام، سعد بن ابی وقاص بود که یکی از ده یار بهشتی رسول خدا و یکی از شش نفر اهل شوری بود و پیامبرص در واپسین زندگانی خود از او راضی و به‌ عنوان اسب سوار اسلام شهرت یافته‌ بود، و این بیانگر میزان عدالت و مساواتی است که خلیفه خود را ملزم به آن ساخته بود[16].

همچنین ابن جوزی نوشته است که عبدالرحمن فرزند عمربن خطاب، در مصر شراب نوشید. عمرو بن عاص که حاکم مصر بود، به خاطر احترام عمربن خطاب، به جای اجرای حد شرعی در ملأ عام، در خانه‌ی خود او را شلاق زد. وقتی این خبر به گوش عمر رضی الله عنه رسید، در نامه‌ای به عمرو نوشت. از عمر به عاصی (خطاکار) بن عاص. ای عمرو! من از جرأت تو در خلاف ورزی با من در شگفتم. تو می‌دانی که من تو را بر بزرگان اهل بدر که از تو بهتر بودند، ترجیح دادم. به خاطر این که دستورات مرا اجرا نمایی. اکنون می‌بینم تو هم گرفتار بلا شده‌ای. و دلم می‌خواهد از کار برکنارت کنم ولی آن هم پیامدهای بدی دارد. تو پسرم عبدالرحمان را در خانه‌ایت شلاق زده‌ای. مگر نمی‌دانی که من مخالف این روش هستم. تو فکر کردی او پسر امیرالمؤمنین است. در حالی که او نیز فردی از رعیت تو است و تو می‌دانی که من در اجرای حدود خدا، به هیچ کس ترحم نمی‌کنم. پس زود او را نزد من بفرست تا به عاقبت کاری که کرده است پی ببرد.[17] عمرو بن عاص طبق دستور، عبدالرحمان را به مدینه فرستاد و در آن جا علناً بر او حد شرعی را اجرا نمود. این را ابن سعد و ابن زبیر روایت کرده‌اند. همچنین عبدالرزاق آن‌را با سند صحیح و مفصل به روایت ابن عمر آورده است.[18]

آری این است برخورد عمر رضی الله عنه با نزدیک‌ترین فرد خانواده‌اش. و این بالاترین درجه‌ی مساوات و عدالت است. متهم در اینجا فرزند امیر المؤمنین است و والی مصر از عقاب آن چشم پوشی نمی‌کند، اما وقتی فاروق پی می‌برد که‌ به‌ خاطر وی مراعات شده‌ است، بسیار آزرده‌ خاطر می‌شود و به‌ شدت با والی مصر برخورد می‌نماید و در راستای اجرای حدودات الهی و تأدیب فرزندش به‌ طور شایسته‌ای او را معاقبه‌ می‌کند. حال اگر فاروق این‌گونه‌ با نزدیکان خود برخورد می‌نماید، به‌ نظر شما باید با دیگران چگونه‌ باشد؟[19]

و از مثالهای تاریخی مهمی که در مورد اجرای مساوات و برابری فاروق ذکر شده است، برخورد ایشان با جبله بن ایهم می‌باشد. جبله آخرین امیر بنی غسان از جانب هرقل بود. در آن زمان غسانی‌ها تحت سلطه‌ی دولت روم زندگی می‌کردند. و همواره رومی‌ها آن‌ها را به جنگ با مسلمانان تحریک می‌نمودند. بعد از این که سلطه‌ی حکومت اسلامی در منطقه گسترش یافت و مسلمانان چندین بار رومی‌ها را شکست دادند، قبایل عرب شام به اسلام روی آوردند و یکی پس از دیگری مسلمان شدند. از جمله جبله نیز با اطرافیان خود مسلمان شد. و به عمر رضی الله عنه نامه‌ای نوشت که می‌خواهد به مدینه بیاید. عمر رضی الله عنه از مسلمان شدن و آمدن او به مدینه شدیدا خوشحال گردید. جبله به مدینه آمد و مدتی در آن‌جا ماند و مورد استقبال و تکریم خلیفه قرار گرفت.

سپس در رکاب عمربن خطاب به حج رفت. و در اثنای طواف عبایش زیر پای مردی از طایفه‌ی «فزاره» گیر کرد و افتاد. جبله عصبانی شد و مشت محکمی بر بینی آن مرد زد و بینی‌اش را مجروح ساخت. مرد دوان دوان خود را به عمر رضی الله عنه رساند و گفت: جبله با من چنین رفتار نموده است. عمر رضی الله عنه، جبله را فراخواند و گفت: چرا با برادرت چنین رفتار نموده‌ای؟ جبله گفت: اگر به خاطر احترام کعبه نبود گردنش را می‌زدم. عمر رضی الله عنه گفت: اکنون که اعتراف کردی یا رضایت او را جلب کن و یا این که از تو انتقام خواهم گرفت. جبله برافروخته شد و گفت: او یک مرد عادی و من پادشاه هستم، از من انتقام می‌گیری؟ عمر رضی الله عنه گفت: در اسلام، شما هر دو تا مساوی هستید.

جبله گفت: من فکر می‌کردم در اسلام دارای مقام بلندتری می‌شوم. عمر رضی الله عنه گفت: الان وقت این حرفها نیست، زود باش یا رضایت او را جلب کن و یا از تو انتقام خواهم گرفت. جبله گفت: اگر این طور است پس من به دین خود (مسیحیت) بر می‌گردم. عمر رضی الله عنه گفت: اگر چنین کنی به خاطر ارتداد از اسلام، گردنت را خواهم زد[20]. جبله گفت: پس به من مهلت ده تا ببینم چه کاری می‌توانم بکنم. آن‌گاه نیمه شب با اطرافیان خود پا به فرار گذاشت و راه قسطنطنیه را در پیش گرفت و مسیحی شد. البته بعدها سخت پشیمان شد و ندامت خود را در قالب شعر زیبایی سرود.

از این داستان به میزان اجرای مساوات توسط عمرفاروق پی می‌بریم که در میان پادشاه و یک فرد عادی تفاوتی قایل نیست و این یک مساوات زنده و عملی بود نه یک شعار خالی.[21]

آری عمر رضی الله عنه این گونه اصل مساوات را که ریشه در شریعت الهی دارد تطبیق داد و آن‌را در جامعه به صورت زنده و محسوس برقرار نمود. به گونه‌ای که نه عاطفه پدری توانست مانع اجرای آن شود و نه جایگاه ملی و دینی و سوابق شخصیتها.

بلکه مساواتی بود که همه، چه حاکم و چه محکوم، چه ظالم و چه مظلوم به صورت یکسان از آن برخوردار بودند. و در نتیجه‌ی اجرای این اصل اسلامی بود که در دوران خلافت راشده همه‌ی مسلمانان نسبت به یکدیگر احساس برابری و برادری می‌کردند و امتیازات جاهلی و طبقاتی‌ای که بر مبنای حسب و نسب به وجود آمده بود، رخت بر بست و هیچ قلدری چشم به مال و جان ضعیفی نمی‌دوخت و هیچ ضعیفی از ضایع شدن حق خود هراسی نداشت و همه از حقوقی مساوی برخوردار بودند. و این مساوات نور و آرامشی به وجود آورده بود که در همه جای دولت اسلامی‌ نمایان و محسوس بود.[22]

[1]- الوسطیة فی القرآن الكریم ‘ صلابی ص96.

[2]- المؤطا کتاب الأقضیه. ش2

[3]- الطبقات الكبرى لابن سعد (3/293 – 294).

[4]- طبقات کبرا، ابن سعد 3/293

[5]- وسطیه اهل السنه بین الفرق. محمد باکریم.ص 170

[6]- السیاسه الشرعیه ص 10

[7]- فقه التمكین فی القرآن الكریم ص501.

[8]- همان

[9]- تاریخ طبری 4/98

[10]- مناقب امیر المومنین ابن جوزی. ص 101

[11]- همان

[12]- نظام الحكم فی الشریعة والتاریخ الإسلامی (1/ 87).

[13]- نظام الحکم فی الشریعه والتاریخ الاسلامی. 1/87

[14]- مناقب امیر المومنین. ابن جوزی. ص 147

[15]- الخلفاء الراشدون ص243.

[16]- نظام الحكم فی الشریعة والتاریخ الإسلامی (1/ 88).

[17]- مناقب امیر المومنین (ابن جوزی).ص 235

[18]- الخلافه الراشده والدوله الامویه. یحیی یحیی. ص 345

[19]- فن الحكم فی الإسلام د. مصطفى أبو زید ص475، 476.

[20]- ابن خلدون (2/281) به‌ نقل از: نظام الحكم للقاسمی (1/90).

[21]- فن الحکم فی الاسلام 477

[22]- المجتمع الاسلامی دعائمه و آدابه. محمد أبو عجوه. ص 165

iman2010;74898 نوشت:
خوب. حال نقل قولی هم از زبان اهل سنت در این مورد بشنویم:
منبع: [=b lotus]کتاب «شیخین» اثر سید عبدالرحیم خطیب




[=Century Gothic]
[=Century Gothic]با سلام
جناب ایمان ما انتظار داشتیم از علمای تراز اول اهل سنت در مورد شجره نامهء عمربن خطاب مطلب بگذارید؟؟!!
[=Century Gothic]سید عبدالرحیم خطیب از بزرگترین علماء منطقه جنوب ایران محسوب می شود که درمدت عمر پر برکتش حامل خیر فراوان در زمینه علوم دینی به مردم این خطه بوده است. زادگاه اجدادی ایشان روستای گیاهدان در جزیره قشم است. این روستا محل سکونت اغلب سادات جزیره قشم بوده است. با این حال خانواده خطیب از سالهای قبل به بندرعباس مهاجرت نموده بودند، به طوریکه پدر بزرگوار ایشان مرحوم سید احمد قاضی از معتمدین بندرعباس و روستاهای اطراف بوده و برای سالها قضاوت شرعی و امامت جمعه اهل سنت بندرعباس را به عهده داشته است.

[=Century Gothic]عمر گفت : [=Century Gothic]

[=Century Gothic]«أیها الناس ! تعلموا أنسابکم أرحامکم ولایسألنی أحد ما وراء الخطاب>> [=Century Gothic]

[=Century Gothic]یعنی ؛ ای مردم ! نسب خود را یاد بگیرید و کسی از قبل از خطاب از من سئوال نکند [=Century Gothic]:Sham:
[=Century Gothic]( تاریخ المدینة المنورة ج 3 ص 797) [=Century Gothic]

اما به شما توصیه میکنم به این منابع رجوع کنید تا حقایق را بدانید!!
اگر هم دوست دارد که بصورت پیام برای شما ارسال کنم !!

[=Century Gothic]شناسنامه خلیفه عمر

سندهای موجوددر :

[=Century Gothic] ۱:در بحار الا نوار جلد ۳۱ باب مطاعن عمر {ص۹۹و۱۰۰ }

[=Century Gothic]2:در کتاب لسان الواعظین{ص۳۵۷}از محمدبن شهر آشوب مازندرانی و غیره

[=Century Gothic] ۳:در ملل و نحل و مثالب الصاحابه جلد دوم خطی از کتاب المناقب ابن شهرآآشوب ،که متاسفانه هنوز چاپ نشده است

[=Century Gothic]4:کتاب التنقیح فی النسب الصریح

iman2010;74898 نوشت:
در امتهای پیش از شما مردانی بودند که به آنها حقایقی الهام می شد، اگر در امت من چنین کسی باشد قطعاً او عمر خواهد بود.

احتمالا حرام کردن متعتین وبه جماعت خواندن نماز مستحبی(تراویح)از همین الهامات بوده!

خسته نباشید. کتب شیعه را به من مرجع میدهید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عجیبه واقعاو از این روش استدلال شما در عجبم.

انتظار دارید کتب شیعه از حضرت عمر تعریف کرده باشند؟ در ضمن چرا ناراحت هستید؟ شما یک متنی رو از زندگی حضرت عمر و عدالت حضرت عمر گذاشتید. من هم یک متن دیگر را. خوب بهتر است خواننده خود تصمیم بگیرد که حقیقت چیست.

iman2010;74902 نوشت:
قطره ای از دریای عدالت حضرت عمر(نمونه هایی از رفتارهای عدالت آمیز حضرت):

.

[=Century Gothic]با سلام
اما جناب ایمان دیدم این واژه کمی سنگینی میکند در اذهان مردم گفتم یاد آوری کنم ان هم از علمای بزرگ اهل سنت !!!!که این عدالتها یادتان باشد !

[=&quot]ابن حزم اندلسي كه از استوانه‌هاي علمي اهل سنت به شمار مي‌رود وي در كتاب المحلي مي‌نويسد: [=Century Gothic][=&quot]أَنَّ أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ وَطَلْحَةَ وَسَعْدَ بن أبي وَقَّاصٍ رضي الله عنهم أَرَادُوا قَتْلَ النبي صلى الله عليه وسلم وَإِلْقَاءَهُ من الْعَقَبَةِ في تَبُوكَ.
[=Century Gothic][=&quot]ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، سعد بن أبي وقاص ؛ قصد كشتن پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) را داشتند و مي‌خواستند آن حضرت را از گردنه‌اي در تبوك به پايين پرتاب كنند.:Sham:
[=Century Gothic][=&quot]إبن حزم الأندلسي الظاهري، ابومحمد علي بن أحمد بن سعيد (متوفاي456هـ)، المحلي، ج 11، ص 224، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة [=Lotus]–[=&quot] بيروت؛
[=Century Gothic][=&quot]و دار الفكر، توضيحات: طبعة مصححة ومقابلة على عدة مخطوطات ونسخ معتمدة كما قوبلت على النسخة التي حققها الأستاذ الشيخ أحمد محمد شاكر.
[=Century Gothic]
[=&quot]

[=&quot]

[=Century Gothic][=&quot]گفتم این مطلب هم یاد آور بشوم که محکم محکم باشد

[=Century Gothic][=&quot]اين مطلب كه برخي از صحابه قصد داشته‌اند رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم را ترور كنند، از ديدگاه شيعه و سني قطعي است ؛ چنانچه در قرآن كريم آمده است:
[=Century Gothic][=&quot]يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَليماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ. [=&quot]التوبه / 74.
[=Century Gothic][=&quot]منافقان به نام خدا سوگند ياد مي‌كنند كه چيز بدى نگفتند (چنان نيست) آنان سخنان كفرآميز بر زبان آوردند و بعد از اسلام آوردن، كافر شدند و تصميماتى اتخاذ كردند كه موفق به انجام آنها نشدند (سوء قصد بجان رسول خدا) آن ها به جاى آن كه در برابر نعمت و ثروتى كه به فضل و بخشش خدا و پيامبرش نصيب آنها شده، سپاسگزار باشند، در مقام كينه و دشمنى بر آمدند، با اينحال اگر توبه كنند براى آنها بسيار بهتر است و اگر نافرمانى كنند، خدا آنها را در دنيا و آخرت به عذابى بس دردناك مجازات خواهند كرد و در روى زمين هيچ دوست و ياورى براى آنان نخواهد بود.
[=Century Gothic][=&quot]بسياري از مفسرين اهل سنت در تفسير «وَهَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا» گفته‌اند كه مراد كساني هستند كه قصد داشتند در بازگشت از جنگ تبوك رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را ترور نمايند ؛ چنانچه بيهقي در دلائل النبوة و سيوطي در الدر المنثور مي‌نويسند:
[=Century Gothic][=&quot]عن عروة قال رجع رسول الله صلى الله عليه وسلم قافلا من تبوك إلى المدينة حتى إذا كان ببعض الطريق مكر برسول الله صلى الله عليه وسلم ناس من أصحابه فتآمروا أن يطرحوه من عقبة في الطريق فلما بلغوا العقبة أرادوا أن يسلكوها معه فلما غشيهم رسول الله صلى الله عليه وسلم أخبر خبرهم فقال من شاء منكم أن يأخذ بطن الوادي فإنه أوسع لكم وأخذ رسول الله صلى الله عليه وسلم العقبة وأخذ الناس ببطن الوادي الا النفر الذين مكروا برسول الله صلى الله عليه وسلم لما سمعوا ذلك استعدوا وتلثموا وقد هموا بأمر عظيم وأمر رسول الله صلى الله عليه وسلم حذيفة بن اليمان رضي الله عنه وعمار بن ياسر رضي الله عنه فمشيا معه مشيا فامر عمارا أن يأخذ بزمام الناقة وأمر حذيفة يسوقها فبينما هم يسيرون إذ سمعوا وكزة القوم من ورائهم قد غشوه فغضب رسول الله صلى الله عليه وسلم وأمر حذيفة أن يردهم وأبصر حذيفة رضي الله عنه غضب رسول الله صلى الله عليه وسلم فرجع ومعه محجن فاستقبل وجوه رواحلهم فضربها ضربا بالمحجن وأبصر القوم وهم متلثمون لا يشعروا انما ذلك فعل المسافر فرعبهم الله حين أبصروا حذيفة رضي الله عنه وظنوا ان مكرهم قد ظهر عليه فأسرعوا حتى خالطوا الناس وأقبل حذيفة رضي الله عنه حتى أدرك رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما أدركه قال اضرب الراحلة يا حذيفة وامش أنت يا عمار فأسرعوا حتى استووا بأعلاها فخرجوا من العقبة ينتظرون الناس فقال النبي صلى الله عليه وسلم لحذيفة هل عرفت يا حذيفة من هؤلاء الرهط أحدا قال حذيفة عرفت راحلة فلان وفلان وقال كانت ظلمة الليل وغشيتهم وهم متلثمون فقال النبي صلى الله عليه وسلم هل علمتم ما كان شأنهم وما أرادوا قالوا لا والله يا رسول الله قال فإنهم مكروا ليسيروا معي حتى إذا طلعت في العقبة طرحوني منها قالوا أفلا تأمر بهم يا رسول الله فنضرب أعناقهم قال أكره أن يتحدث الناس ويقولوا ان محمدا وضع يده في أصحابه فسماهم لهما وقال اكتماهم.
[=Century Gothic][=&quot]بيهقى در دلائل النبوة از عروه روايت كرده كه او گفت: هنگامى كه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله با مسلمين از تبوك مراجعت مي كرد و در راه مدينه بسير خود ادامه مي‌داد، گروهى از اصحاب او اجتماعى كردند، و تصميم گرفتند كه آن جناب را در يكى از گردنه‏هاى بين راه به طور مخفيانه از بين ببرند، و در نظر داشتند كه با آن حضرت از راه عقبه حركت كنند.
[=Century Gothic][=&quot]پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) از اين تصميم خائنانه مطلع شد و فرمود: هر كس ميل دارد از راه بيابان برود ؛ زيرا كه آن راه وسيع است و جمعيت به آسانى از آن مي گذرد، حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) هم از راه عقبه كه منطقه كوهستانى بود به راه خود ادامه داد، اما آن چند نفر كه اراده قتل پيغمبر را داشتند براى اين كار مهيا شدند، و صورت هاى خود را پوشانيدند و جلو راه را گرفتند. حضرت رسول امر فرمود، حذيفة بن يمان و عمار بن ياسر در خدمتش باشند، و به عمار فرمود: مهار شتر را بگيرد و حذيفه هم او را سوق دهد، در اين هنگام كه راه مي‌رفتند ناگهان صداى دويدن آن جماعت را شنيدند، كه از پشت سر حركت مي‌كنند و آنان حضرت رسول را در ميان گرفتند و در نظر داشتند قصد شوم خود را عملى كنند.
[=Century Gothic][=&quot]پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) از اين جهت به غضب آمد، و به حذيفه امر كرد كه آن جماعت منافق را از آن جناب دور كند، حذيفه به طرف آن ها حمله كرد و با عصائى كه در دست داشت، بر صورت مركب‏هاى آنها زد و خود آنها را هم مضروب كرد، و آنها را شناخت، پس از اين جريان خداوند آنها را مرعوب نمود و آنها فهميدند كه حذيفه آنان را شناخته و مكرشان آشكار شده است، و با شتاب و عجله خودشان را به مسلمين رسانيدند و در ميان آنها داخل شدند.
[=Century Gothic][=&quot]بعد از رفتن آنها حذيفه خدمت حضرت رسول رسيد، و پيغمبر فرمود: حركت كنيد، و با شتاب از عقبه خارج شدند، و منتظر بودند تا مردم برسند، پيغمبر اكرم فرمود: اى حذيفه شما اين افراد را شناختيد ؟ عرض كرد: مركب فلان و فلان را شناختم، و چون شب تاريك بود، و آن‏ها هم صورت‏هاى خود را پوشيده بودند، از تشخيص آنها عاجز شدم.
[=Century Gothic][=&quot]حضرت فرمود: فهميديد كه اينها چه قصدى داشتند و در نظر داشتند چه عملى انجام دهند ؟ گفتند: مقصود آنان را ندانستيم، گفت: اين جماعت در نظر گرفته بودند از تاريكى شب استفاده كنند و مرا از كوه بزير اندازند، عرض كردند:
[=Century Gothic][=&quot]يا رسول اللَّه ! امر كنيد تا مردم گردن آنها را بزنند، فرمود: من دوست ندارم مردم بگويند كه محمد اصحاب خود را متهم مي‌كند و آنها را مي‌كشد، سپس رسول خدا آن‌ها را معرفي كرد و فرمود: شما اين موضوع را نديده بگيريد و ابراز نكنيد.:Sham:

[=Century Gothic][=&quot]البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاي458هـ)، دلائل النبوة، دلائل النبوة ج 5، ص256، باب رجوع النبي من تبوك وأمره بهدم مسجد الضرار ومكر المنافقين به في الطريق وعصمة الله تعالى إياه وإطلاعه عليه وما ظهر في ذلك من آثار النبوة، طبق برنامه الجامع الكبير؛
[=Century Gothic][=&quot]السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج 4، ص 243، ناشر: دار الفكر - بيروت –[=&quot] 1993.

iman2010;74902 نوشت:
قطره ای از دریای عدالت حضرت عمر(نمونه هایی از رفتارهای عدالت آمیز حضرت):



جناب ایمان دیدم این واژه کمی سنگینی میکند در اذهان مردم گفتم یاد آوری کنم ان هم از علمای بزرگ اهل سنت !!!!که این عدالتها یادتان باشد !:Sham:

طبق نقل طبرى و ابن أبى شيبه، عمر قسم مى‌خورد كه اگر اجتماع كنندگان در خانه اميرمؤمنان عليه السلام براى بيعت با ابوبكر بيرون نيايند، خانه را با اهلش به آتش خواهد كشيد و حضرت زهرا سلام الله عليها نيز سخن عمر را براى اميرمؤمنان عليه السلام و زبير يادآور شده و به خداوند سوگند مى‌خورد كه عمر به قسم خود وفا خواهد كرد:

وَايْمُ اللَّهِ مَا ذَاكَ بِمَانِعِيَّ إِنِ اجْتَمَعَ هؤُلاَءِ النَّفَرُ عِنْدَكِ أَنْ آمُرَ بِهِمْ أَنْ يُحْرَقَ عَليْهِمُ الْبَيتُُ، قَالَ فَلَمَّا خَرَجَ عُمَرُ جَاؤُوهَا فَقَالَتْ: تَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَرَ قَدْ جَاءَنِي وَقَدْ حَلَفَ بِاللَّهِ لَئِنْ عُدْتُمْ لَيَحْرِقَنَّ عَلَيكُمُ الْبَيْتَ، وَايْمُ اللَّهِ لَيُمْضِيَنَّ مَا حَلَفَ عَلَيْهِ.
به خدا سوگند، گردآمدن اين افراد در خانه تو مانع از آتش زدن خانه نخواهد شد.:Sham::Sham:
هنگامى كه عمر رفت، علي (ع) و زبير به خانه بازگشتند، دخت گرامى پيامبر به علي و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى‌دهد!.

إبن أبي شيبة الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 7، ص 432، ح37045، کتاب المغازي، باب ما جاء في خلافة ابي بکر وسيرته في الرده، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

و از طرف ديگر اين مطلب قطعى است كه اميرمؤمنان عليه السلام به تهديد‌هاى عمر توجهى نكرد و حاضر به بيعت نشد.
محمد بن اسماعيل بخارى مى‌نويسد:
فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِى بَكْرٍ فِى ذَلِكَ فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِىِّ، صلى الله عليه وسلم، سِتَّةَ أَشْهُرٍ... وَلَمْ يَكُنْ يُبَايِعُ تِلْكَ الأَشْهُر.
حضرت فاطمه سلام الله عليها بر ابوبكر غضب نمود، با وى قهر كرد و با او سخنى نگفت تا از دنيا رفت، آن حضرت پس از پيامبر (ص) شش ماه زندگى كرد... و علي (ع) در اين شش ماه با ابوبكر بيعت نكرد.
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح 3998، کتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987.
النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري(متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1380، ح 1759، کتاب الجهاد والسير، باب قول النبي لانورث،تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

بنابراين سوگند عمر كه اگر بيعت نكنيد خانه را به آتش خواهم كشيد موضوعى قطعى و يقينى است و از طرفى اميرمؤمنان عليه السلام براى بيعت حاضر نشد؛:Sham:
پس عمر تهديد خود را عملى كرده و خانه را به آتش كشيده است.
:Sham:
شاهد ديگر اين مطلب،
روايتى است كه بلاذرى در همين باره نقل مى‌كند:

فلم يبايع، فجاء عمر و معه فتيلة. فتلقته فاطمة علي الباب فقالت فاطمة: يابن الخطاب! أتراک محرّقا عليّ بابي؟! قال: نعم.
چون علي عليه السلام با ابوبكر بيعت نكرد، عمر با شعله آتش به طرف خانه فاطمه (عليها السلام) رفت.
فاطمه (عليها السلام) پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آيا تو مى‌خواهى خانه مرا آتش بزنى؟
عمر پاسخ داد: آرى!.

البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف،ج 1، ص 252.
.

بازهم شبهه پراکنی. به امید خدا یک به یک پاسخ شبهه های شما رو خواهم داد. نمیدونم چرا این تالار مدیرانی مناسبی ندارد. در یک تایپیک بیش از ده موضوع مختلف همزمان بحث میشود. مدیریت باید فکری به حال این موارد بکند. البته این ایراد همیشه از سمت شیعیان است که در خلال یک بحث بحثهای دیگر را مطرح میکنند

رضا;74916 نوشت:
با سلام
اما جناب ایمان دیدم این واژه کمی سنگینی میکند در اذهان مردم گفتم یاد آوری کنم ان هم از علمای بزرگ اهل سنت !!!!که این عدالتها یادتان باشد !

[=century gothic] [=&quot]ابن حزم اندلسي كه از استوانه‌هاي علمي اهل سنت به شمار مي‌رود وي در كتاب المحلي مي‌نويسد:[/][/] [=century gothic][=&quot]أَنَّ أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ وَطَلْحَةَ وَسَعْدَ بن أبي وَقَّاصٍ رضي الله عنهم أَرَادُوا قَتْلَ النبي صلى الله عليه وسلم وَإِلْقَاءَهُ من الْعَقَبَةِ في تَبُوكَ.[/][/]
[=century gothic][=&quot]ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، سعد بن أبي وقاص ؛ قصد كشتن پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) را داشتند و مي‌خواستند آن حضرت را از گردنه‌اي در تبوك به پايين پرتاب كنند.:sham:[/][/]
[=century gothic][=&quot]إبن حزم الأندلسي الظاهري، ابومحمد علي بن أحمد بن سعيد (متوفاي456هـ)، المحلي، ج 11، ص 224، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة [/][=&quot] بيروت؛ [/][/]
[=century gothic][=&quot]و دار الفكر، توضيحات: طبعة مصححة ومقابلة على عدة مخطوطات ونسخ معتمدة كما قوبلت على النسخة التي حققها الأستاذ الشيخ أحمد محمد شاكر.[/][/]

امیدوارم خداوند شما را به خاطر کپی کردن قیچی کاریهای دیگران ببخشد. من متن کامل روایت را مینویسم تا بدانید که هرگز ابن حزم اندلسی چنین نظری نداشته و آنرا دروغ پنداشته است:

(المحلى ج: 11 ص: 224 ( وأما حديث حذيفة فساقط لأنه من طريق الوليد بن جميع وهو هالك ولا نراه يعلم من وضع الحديث فإنه قد روى أخبارا فيها أن أبا بكر وعمر وعثمان وطلحة وسعد بن أبي وقاص رضي الله عنهم أرادوا قتل النبي صلى الله عليه وسلم وإلقاءه من العقبة في تبوك وهذا هو الكذب الموضوع ،

ترجمه فارسی : و اما حدیث حذیفه مسقوط است چون از طریق ولید به جمیع روایت شده که این شخص اصلا مورد تایید نیست و او اطلاعی در وضعیت حدیث ندارد و او اخباری را روایت کرده که ابابکر و عمر و عثمان و طلحه و سعد بن ابی وقاص رضی الله عنهم خواستند حضرت محمد صل الله علیه وسلم را به قتل برسانند و در العقبه در تبوک بندازن این یک موضوع کاملا دروغ می باشد.

قضاوت و تصمیم را به خود دوستان و محقیقین و روشنفکران می سپارم
شما را به خدا دست از عناد بردارید و قیچی کاری نکنید که نوعی خیانت است

iman2010;74939 نوشت:

بازهم شبهه پراکنی. به امید خدا یک به یک پاسخ شبهه های شما رو خواهم داد. نمیدونم چرا این تالار مدیرانی مناسبی ندارد. در یک تایپیک بیش از ده موضوع مختلف همزمان بحث میشود. مدیریت باید فکری به حال این موارد بکند. البته این ایراد همیشه از سمت شیعیان است که در خلال یک بحث بحثهای دیگر را مطرح میکنند

چرا ناراحت میشوید سخن از عدالت عمر گفتید بنده قطرهایی را یاد آوری کردم !غیر از این بود ؟

iman2010;74939 نوشت:

امیدوارم خداوند شما را به خاطر کپی کردن قیچی کاریهای دیگران ببخشد. من متن کامل روایت را مینویسم تا بدانید که هرگز ابن حزم اندلسی چنین نظری نداشته و آنرا دروغ پنداشته است:

[=arial](المحلى ج: 11 ص: 224[=arial] ( وأما حديث حذيفة فساقط لأنه من طريق الوليد بن جميع وهو هالك ولا نراه يعلم من وضع الحديث فإنه قد روى أخبارا فيها أن أبا بكر وعمر وعثمان وطلحة وسعد بن أبي وقاص رضي الله عنهم [=arial]أرادوا قتل النبي صلى الله عليه[=arial] وسلم وإلقاءه من العقبة في تبوك وهذا[=arial] هو الكذب الموضوع[=arial] ،

[=arial]ترجمه فارسی : و اما حدیث حذیفه مسقوط است چون از طریق ولید به جمیع روایت شده که این شخص اصلا مورد تایید نیست و او اطلاعی در وضعیت حدیث ندارد و او اخباری را روایت کرده که ابابکر و عمر و عثمان و طلحه و سعد بن ابی وقاص رضی الله عنهم خواستند حضرت محمد صل الله علیه وسلم را به قتل برسانند و در العقبه در تبوک بندازن این یک موضوع کاملا دروغ می باشد.

[=arial]قضاوت و تصمیم را به خود دوستان و محقیقین و روشنفکران می سپارم
شما را به خدا دست از عناد بردارید و قیچی کاری نکنید که نوعی خیانت است

به !به!!جالب شد !!
پس از اینها بی خبرید!از علمای خود!!آقای قیچی کار !!
:Gig:
منتظر این جواب بی اساس بودم :Sham:

[=&quot]ما در اين جا نظر علماي علم رجال و بزرگان اهل سنت را در باره وليد بن عبد الله نقل مي‌كنيم تا ببنيم كه نظر ابن حزم از نظر علمي چه ارزشي دارد و تا چه اندازه قابل قبول است.:Sokhan:
[=&quot]وقتي به كتاب‌هاي رجالي اهل سنت مراجعه مي‌كنيم،‌ مي بينيم كه بسياري از علماي اهل سنت، وليد بن عبدالله بن جميع را توثيق كرده‌ و او را صدوق و ثقه خوانده‌اند ؛ :Ealam:

[=&quot]چنانچه ابن حجر عسقلاني، حافظ علي الإطلاق اهل سنت و يكي ديگر از استوانه‌هاي علمي اهل سنت در تقريب التهذيب در باره او مي‌نويسد:
[=&quot]7459 - الوليد بن عبد الله بن جميع الزهري المكي نزيل الكوفة صدوق.
[=&quot]تقريب التهذيب، ابن حجر، ج 2، ص 286، وفات: 852، دراسة وتحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، چاپ: الثانية، سال چاپ: 1415 - 1995 م، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان، توضيحات: طبعة مقابلة على نسخة بخط المؤلف وعلى تهذيب التهذيب وتهذيب الكمال.
[=&quot]و همچنين ابن سعد در الطبقات الكبري مي‌نويسد:
[=&quot]الوليد بن عبد الله بن جميع الخزاعي من أنفسهم وكان ثقة وله أحاديث.
[=&quot]الطبقات الكبرى، محمد بن سعد، ج 6 - ص 354، وفات: 230، چاپخانه: دار صادر‌، بيروت، ناشر: دار صادر، بيروت.

[=&quot]و عجلي در معرفة الثقات خودش مي‌نويسد:

[=&quot]الوليد بن عبد الله بن جميع الزهري مكي ثقة.
[=&quot]معرفة الثقات، العجلي، ج 2 - ص 342، وفات: 261، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1405، ناشر: مكتبة الدار، المدينة المنورة.
[=&quot]و نيز رازي در كتاب الجرج و التعديل در باره او مي‌نويسد::Ealam:
[=&quot]نا عبد الرحمن نا عبد الله بن أحمد بن محمد بن حنبل فيما كتب إلى قال قال أبى: الوليد بن جميع ليس به بأس. نا عبد الرحمن قال ذكره أبى عن إسحاق بن منصور عن يحيى بن معين أنه قال: الوليد ابن جميع ثقة. نا عبد الرحمن قال سئل أبى عن الوليد بن جميع فقال: صالح الحديث. نا عبد الرحمن قال سألت أبا زرعة عن الوليد بن جميع فقال: لا بأس به.
[=&quot]الجرح والتعديل، الرازي، ج 9، ص 8، وفات: 327، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1371 - 1952 م، چاپخانه: مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانية، بحيدر آباد الدكن، الهند، ناشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت، توضيحات: عن النسخة المحفوظة في كوپريلي ( تحت رقم 278) وعن النسخة المحفوظة في مكتبة مراد ملا ( تحت رقم 1427) وعن النسخة المحفوظة في مكتبة دار الكتب المصرية ( تحت رقم 892).
[=&quot]و مزي در تهذيب الكمال مي‌نويسد:
[=&quot]قال عبد الله بن أحمد بن حنبل عن أبيه، وأبو داود: ليس به بأس. وقال إسحاق بن منصور، عن يحيى بن معين: ثقة. وكذلك قال العجلي وقال أبو زرعة: لا بأس به وقال أبو حاتم: صالح الحديث.
[=&quot]تهذيب الكمال، المزي، ج 31، ص 36 – 37، وفات: 742، تحقيق: تحقيق وضبط وتعليق: الدكتور بشار عواد معروف، چاپ: الرابعة، سال چاپ: 1406 - 1985 م، ناشر: مؤسسة الرسالة، بيروت، لبنان.
[=&quot]و ذهبي از بزرگترين علماي رجال اهل سنت در ميزان الاعتدال در باره وليد بن جميع مي‌نويسد::Ealam:
[=&quot]وثقه ابن معين، والعجلي[=&quot]. وقال أحمد وأبو زرعة: ليس به بأس. وقال أبو حاتم: صالح الحديث.
[=&quot]ميزان الاعتدال، الذهبي، ج 4، ص 337، وفات: 748، تحقيق: علي محمد البجاوي، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1382 - 1963 م، ناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر - بيروت – لبنان.
[=&quot]و از همۀ اين‌ها مهمتر اين‌كه مسلم نيشابوري در صحيح مسلم دو بار از وليد بن عبد الله بن جميع روايت نقل كرده است: يك بار در جلد 5، ص 177 ذيل باب الوفاء بالعهد،‌ و بار ديگر در ج8، ص 123 در كتاب صفات المنافقين و احكامهم.:Ealam:

[=&quot] و اين نشان مي‌دهد كه وليد بن عبد الله از نظر ايشان موثق بوده است كه از او حديث نقل مي‌كند و گرنه نبايد نقل مي‌كرد.:Sokhan:
[=&quot] و اگر كسي بخواهد وليد بن عبدالله را تضعيف كند، بايد نام صحيح را نيز از كتاب صحيح مسلم بردارد.:Ealam::Ealam:
[=&quot]در نتيجه وليد بن عبد الله بن جميع ثقه است و به تبع آن اين روايت نيز كاملا صحيحه است.
[=&quot]

[=&quot]پس در حقيقت اين علماي اهل سنت هستند كه بايد از اين مطلب جواب دهند كه چرا ابن حزم اندلسي چنين روايتي را نقل و به صورت غير عالمانه آن را رد كرده است.:Sham:

iman2010;74939 نوشت:
[=arial](المحلى ج: 11 ص: 224[=arial] ( وأما حديث حذيفة فساقط لأنه من طريق الوليد بن جميع وهو هالك ولا نراه يعلم من وضع الحديث فإنه قد روى أخبارا فيها أن أبا بكر وعمر وعثمان وطلحة وسعد بن أبي وقاص رضي الله عنهم [=arial]أرادوا قتل النبي صلى الله عليه[=arial] وسلم وإلقاءه من العقبة في تبوك وهذا[=arial] هو الكذب الموضوع[=arial] ، [=arial]این یک موضوع کاملا دروغ می باشد.

با سلام به دوست محترم و دوستان عزیز
حدیث موضوع در لسان اهل جرح و تعدیل معنایی خاص دارد.ابن حجر موارد طعن راوی را ده مورد می داند برخی از این طعنه های دهگانه به خاطر عدالت راوی است که یکی از این موارد کذب و دروغگویی راوی است به اینکه می داند حدیثی دروغ است ولی آنرا بیان کند.
حال در مورد این داستان اگر بخواهیم به کذب بودن آن علم حاصل کنیم باید درو غگویی ولید محرز باشد به اینکه او چنین صفتی را داشته .واین امر با مراجعه به کتب مجروحین شناخته می شود
و نیازی به دعوا ندارد.
شما دروغگو بودن او را از کتب رجالی بیان بفرمایید، تا حال روایت مشخص شود والا صرف ادعای دروغگویی بدون دلیل قابل پذیرش نیست.
:Gol:

iman2010;74898 نوشت:
ـ حضرت عمر فاروق رضی الله عنه لیاقت پیغمبری داشت،چنان که ترمذی و حاکم هر دو از رسول الله روایت کرده اند که فرموده اند: (لو کان من بعدی نبی لکان عمر بن الخطاب) یعنی: اگر من خاتم انبیاء نبودم و بعد از من پیغمبری مبعوث می شد، آن پیغمر عمر بن الخطاب بود».

با سلام

دوستان در مقابل اين حديث جعلي اين مطلب را ملاحظه نمايند

حدیث ساختگی برای عمر

مناظره آيت الله شيرازي با دانشمند سني

یكی از مراجع تقلید (مرحوم آیت‌اللّه العظمی سیّد عبدالله شیرازی «ره») می‌فرمود: در مكّه معظّمه بودم به كتاب‌فروشی‌ای كه در نزدیك «باب‌السّلام» بود، برای خریداری قرآن رفتم

در آن‌جا با یكی از دانشمندان با‌هوش اهل تسنّن، ملاقات كردم، او مرا شناخت (كه از علمای شیعه هستم)، احترام شایانی از من نمود، و سپس سؤالاتی از من نمود، نخستین سؤال خود را چنین شروع كرد:
«شما درباره این حدیث چه می‌گوئید كه پیامبر(ص)ـ فرموده است:

«لَو كانَ نَبِیٌّ غَیْرِی لَكانَ عُمَر»:
«اگر بعد از من پیامبری وجود داشت، او عمر‌بن‌خطّاب بود!!»؟
گفتم: هرگز پیامبر‌‌(ص) چنین حدیثی را نفرموده است، و این حدیث،‌ جعل شده و دروغ محض است.

گفت: به چه دلیل؟
گفتم: شما درباره «حدیث مَنْزِلَه» چه می‌گوئید؟ آیا این حدیث بین ما و شما از احادیث قطعی است یا نه؟ كه پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود:
«یا علِیُّ اَنْتَ مِنّیِ بِمَنْزِلَهِ هاروُنَ مِنْ مُوسی اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی»: ای علی! نسبت تو به من همانند نسبت هارون به موسی‌(ص)است، جز این‌كه بعد از من پیامبری نخواهد بود. (1)

گفت: آری صحّت این حدیث به نظر ما مسلّم و قطعی است.
گفتم: از این حدیث (به دلالت التزام) فهمیده می‌شود، اگر پیامبری بعد از پیامبر اسلام‌ بود او حتماً علی‌‌‌ (ع) بود،

روی این اساس مطابق این حدیث كه مورد قبول شما است، حدیثی كه اكنون نقل كردی (اگر بعد از من پیامبری بود، او عمر بود) بی اساس و دروغ محض است.


او در برابر این پاسخ فرو‌ماند، و در حالی كه حیرت‌زده شده بود، سكوت نمود.

پي نوشت:
1- صحیح مسلم، ج 3،‌ ص 236ـ صحیح بخاری، ج 2، ص 185ـ مسند احمد، ج 1، ص 98، 118

iman2010;74898 نوشت:
حضرت عمر رضی الله عنه مردی بود الهام یافته، چنان که بخاری از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت کرده که می فرمایند :(لقد کان فیما قبلکم من الا مم محدثون فان یکن فی أمتی احد فانه عمر)یعنی:در امتهای پیش از شما مردانی بودند که به آنها حقایقی الهام می شد، اگر در امت من چنین کسی باشد قطعاً او عمر خواهد بود.


با سلام

اين اهل سنت خودكشي مي كنند با مطالب انحرافي خودشان

بخوانيد اين مطالب ايمان 2010 را

عمر مردي بود كه الهام يافته

در ادامه ، حديث پيامبر را مي اورند كه اگر (دقت كنيد ) اگر درامت من مرداني بودند كه به انها الهام مي شد

مفهوم موافقه اين مطلب اين است كه در امت پيامبر چنين كساني نبودند (طبق اين حديث جعلي)

خب اكر در امت پيامبر چنين كساني نبودند يعني كه به عمر هم الهام نمي شده ديگه چون در امت پيامبر مرداني نيستند كه به انها الهام مي شده ..... مگه اين طور نيست


پس با اين حساب چرا مي فرماييد عمر مردي بود الهام يافته ؟؟!!!؟؟؟!!!

اهل سنت چاره اي نداشتيد جزء جعل احاديث براي خلفاي خود و اين اشتباهات كه كم هم نيستند از دستتان در رفته

توصيه به اهل سنت كه:
در جعل احاديث مراقبت هاي لازم را به عمل اورند

iman2010;74898 نوشت:
ـ حضرت عمر طرفدار حق بود،چنان که ابن ماجه و حاکم هر دو از رسول الله روایت کرده اند که فرموده اند:(ان الله وضع الحق علی لسان عمر یقول به) یعنی خدا حق را بر زبان عمر قرار داد تا حق بگوید» در روایت دیگر آمده است:(ان الله وضع الحق علی لسان عمر و قلبه).

با سلام

بي ز

حمت منابع اين احاديث جعلي رو هم لطف كنيد؟؟؟

iman2010;74898 نوشت:
فتوحاتی که در زمان حضرت عمر فاروق نصیب مسلمانان شد: دوران خلافت حضرت عمر فاروق رضی الله عنه پر از فتوحات بود، دو امپراطوری بزرگ آن زمان در مقابل لشکر اسلام به شکست مواجه شدند. مناطقی که در عهد ایشان فتح گردید بطور مختصر به آن اشاره می کنیم: سرزمین های بزرگ و وسیع شام، عراق، فارس، مصر.


هر چند اين مباحث بايد در تايپك ديگري بحث شود ولي چاره اي نيست جزء ذكر چند نكته:

-- حكومت اسلامي با امپراطوري هاي ديگر فرق دارد و ان هم اين كه كشورگشايي را فقط براي بيشتر كردن مناطق تحت سلطه خود انجام نمي دهد

-- در كشور گشايي هايي كه بعد از فتح ان كشورها ، قوانين اسلام در قلوب مردم جاي نگيرد نتيجه اش ان مي شود كه بعد از مردن هر خليفه اي هر كدام از استانداران علم شورش عليه حكومت مركزي بر مي افرازند و ادعاي خليفه مسلمين بودن داشتند نمونه اش بعد از فوت عثمان كه معاويه در شام چنين كاري كرد و ......

-- اسلام با كسترش دين خود و جهاني كردن ان موافق است و لي نه به هر قيمتي !!!!

-- عمر كشور كشايي مي كرد كه مناطق تحت نفوذ خود را بيشتر كند ولي هيچ وقت در اين انديشه نبود كه بايد قوانين اسلام در ان كشورها جاري شود

بايد حكمايي عالم به قوانين اسلام براي حكومت فرستاده شود
بايد مردم ايمان به اسلام و دستورات پيامبر خدا بياورند
بايد احكام اسلامي در جوامع فتح شده به اجرا در ايد ان هم به طور كامل و جامع
بايد مردمان سرزمين هاي فتح شده احكام و قوانين اسلام را مي اموختند و با جان و دل انها را قبول مي كردند
بايد معارف اسلامي با ارسال علما و خطبا و معلمين و ......به مردمان ان سرزمين ها تعليم داده مي شد
و........

ولي متاسفانه عمربه خاطر جهالت و از روي ناداني با كشوركشايي خود هيچ كدام از اين اعمال را انجام نداد و فقط و فقط
-- غنايم جنگي به پايتخت اسلام سرايز كرد

-- و امثال معاويه را به استانداري برگزيد

-- ومردم را با اسلام اشنا نكرد

-- ......هزاران كار ديگر را انجام نداد

كه بعد از خود امثال عثمان و طلحه و زبير و ديكر اصحاب از غنايم استفاده كنند و فربه شوند و در سر به فكر تاج و تخت و حكومت و امپراطوري كردن حكومت اسلامي باشند

بزرگوار اهل سنت
تاريخ صفحات تاريك و سراسر ننگ از خلفا به دل دارد كه اگر روي ان را با احاديث جعلي باز كنيد يعني كه خودكشي اهل سنت
نمي دانم اطلاعات شما در چه حد است ( اكر مثل ديكر كاربران اهل سنت باشيد كه با مدرك اول دبيرستان احساس وظيفه كرده بود كه در سايت از خلفا دفاع كند ولي چند روز بيشتر دوام نياورد ) و با كپي كردن اين مطالب از سايت هاي اهل سنت چه در سر درايد ؟؟

ولي بدانيد كه :
-- اگر عالمانه و بدون تعصب
-- و بدون اين كه بخواهيد اين همه شيعه را سني كنيد
-- وارد گود شويد به حقيقت مي رسيد

البته اگرمی گذاشتند وعلی علیه السلام به خلافت می رسید تمام دنیا راباتبلیغات اسلامی به اسلام دعوت می کرد نه اینکه بالشکر کشی وفتوحات بدون تبلیغ که ثمره ان ایجاد فتنه در داخل مملکت اسلامی باشدوازطرفی عده ای از غنایم مست شوند ایااین فتوحات با این تفسیر جای دفاع دارد؟

بیان یک سوال از برادران اهل سنت
طبق عقیده اهل سنت کتاب صحیح بخاری و مسلم اصح کتب بعد از کتاب الله اندو تمام روایات آن صحیح است وبررسی سندی نیز دررابطه با آنها معنایی ندارد وتمام رجال آنها نیز موثق اند.

حال یک سوال در رابطه با ولید بن عبدالله بن جمیع
ابن حزم می گوید او هالک و دروغگو است.آنجا که داستان عقبه را نقد رجالی می کند:
«وأما حديث حذيفة فساقط , لأنه من طريق الوليد بن جميع - وهو هالك - ولا نراه يعلم من وضع الحديث فإنه قد روى أخبارا فيها أن أبا بكر , وعمر , وعثمان , وطلحة , وسعد بن أبي وقاص - رضي الله عنهم - أرادوا قتل النبي صلى الله عليه وآله وسلم وإلقاءه من العقبة في تبوك - وهذا هو الكذب الموضوع الذي يطعن الله تعالى واضعه - فسقط التعلق به - والحمد لله رب العالمين»[1]

واین در حالی است که مسلم و ابوداود ،احمد ،دارقطنی،ابن ماجة،نسایی،ابن خزیمة،بیهقی،حاکم نیشابوری،طبرانی،ابن ابی شیبة،ابن اثیر،ابونعیم اصفهانی،سیوطی ودیگران از او روایت نقل می کنند.«علاوه بر توثیقات متعدد در کتب رجالی»
جالب این است که روایت مسلم در رابطه با همین عقبه است.توجه بفرمایید:

( 2779 ) حدثنا زهير بن حرب حدثنا أبو أحمد الكوفي حدثنا الوليد بن جميع حدثنا أبو الطفيل قال
كان بين رجل من أهل العقبة وبين حذيفة بعض ما يكون بين الناس فقال أنشدك بالله كم كان أصحاب العقبة ؟
قال فقال له القوم أخبره إذ سألك قال كنا نخبر أنهم أربعة عشر فإن كنت منهم فقد كان القوم خمسة عشر وأشهد بالله أن اثني عشر منهم حرب لله ولرسوله في الحياة الدنيا ويوم يقوم الأشهاد وعذر ثلاثة قالوا ما سمعنا منادي رسول الله صلى الله عليه و سلم ولا علمنا بما أراد القوم وقد كان في حرة فمشى فقال إن الماء قليل فلا يسبقني إليه أحد فوجد قوما قد سبقوه فلعنهم يومئذ. [2]

حال این قضیه از دو حال خارج نیست
1- یا داستان درست است و افراد ذکر شده در ترور پیامبر«صلی الله علیه وآله» شرکت نموده اند.
2- ویا اینکه در صحیح مسلم «وسنن دیگر»نیز راویان دروغگو وهالک یافت می شود واین با شرط آنها مغایرت دارد.
شما کدام یک را انتخاب می کنید؟

[=&quot][1] .المحلی،ج11ص221.224.

[2]. صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري،کتاب اوصاف
منافقین،ح2779؛ دار إحياء التراث العربي – بيروت .تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي

با سلام
قابل توجه
عبد الوهاب

ای بابا چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است.
حالا یه چیز توپ دیگه!
چرا عمر پیش پیامبر دفن کردن شاید پیامبر رازی نبوده پس میشه غصب. حتما جواب میدین که ارث دخترش که زن پیامبر بوده هس!که اینم رد هس چرا که فدک هم همینطور بود و عمر گفت کسی از پیامبر ارث نمیبره! حالا گیرم که ارث ببره اون یه وجب جا بین 9 تا زن پیامبر ارثیه میشه.عمر چطور تو یه وجب جا جاش شده!

راستی خوداییش یه همچین موردی برای امام علی پیدا کنن و بهمون بگن. علی علیه السلام حتی از حضرت عیسی نیز برتره. حضرت عیسی که پاک پاک به دنیا آمد. چرا چون حضرت عیسی زمان تولد مادرش رفت به بیابان و در آنجا به دنیا آمد ولی امام علی در بهترین جای دنیا تازه شکاف خورد در کعبه به دنیا آمد. حضرت عیسی وقتی بهش گفتن تو خدایی به اخرت واگذارشون کرد ولی امام علی همونجا در دم قصاصشون کرد.

سلام علیکم

ممنون از جناب رضا بخاطر این تاپیک

حدودا یک سال پیش با جناب استادکاوه بزرگوار طرحی ریختیم برای نسب شناسی خلفا خصوصا جناب عمر. اما بخاطر یک سری سیاست های مرکز کمی این مسله دیر انجام شد و متاسفانه از حضور جناب استادکاوه بی بهره ماندیم.

حالا که جناب رضا این تاپیک رو مستمرا احیا میکنند نکوست که منابعی و متونی که در آن از نسب عمر هم سخنی رانده بشه.

با سلام

نَسبِ
عمر بن الخطاب
عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبد العزى بن ریاح بن عبد الله بلان قلارط
بن رزاح بن عدی بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن
کنانة. 1

عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبد العزى بن ریاح بن عبد الله بلان قلارط
بن زراح بن عدی بن کعب. 2

عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبد العزى بن ریاح بن عبد الله بلان قلارط
بن رزاح بن عدی بن کعب بن لؤی. 3

عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبد العزى بن ریاح بن عبد الله بلان قلارط
بن رزاح بن عدی بن کعب ویکنى أبا حفص. 4

1 الآحاد والمثانی الضحاک ج 2ص 222 ط دارالدرایة للطباعة والنشر والتوزیع
2 تفسیر الثعالبی الثعالبی ج 2 پاورقى ص 232 تاریخ مدینة دمش ابن عساکر ج 99 ص 22 الأربعین البلدانیلاة ابلان عسلااکر -
ص 90 الطبقات الکبرى محمد بن سعد ج 5 ص 25 دارصادر تاریخ مدینة دمش ابن عساکر ج 99 ص 8 مسند أبی داود الطیالسی
سلیمان بن داود الطیالسی ص 9 دارالمعرفة بیروت لبنان طبعة مزیدة بفهارس للأحادیث النبویة الشریفة معرفة السنن والآثار البیهقی
ج 5 ص 208 دار الکتب العلمیة
3 تاریخ مدینة دمش ابن عساکر ج 99 ص 22 دارالفکر ریاض الصالحین یحیى بن شرف النووی ص 55 الأربعین البلدانیلاة -
ابن عساکرص 90 مرکز جمعة الماجد للثقافة والتراث
4 التعدیل والتجریح سلیمان بن خلف الباجی ج 3 ص 2259 مشاهیر علماء الأمصار ابن حبان ص 23 دار الوفاء تاریخ مدینة -
دمش ابن عساکر ج 99 ص 22 المنتخب من ذیل المذیل الطبری ص 22 مؤسسة الأعلمی مجمع الزوائد الهیثمی ج 3 ص 52 دار
الکتب العلمیة المعجم الکبیر الطبرانی ج 2 ص 59 دار إحیاء التراث العربی

ممنون جناب رضا

مادر جناب عمر کی بودند؟ با توجه به اینکه معمولا قدیمی ها ارتباط فامیلی یا قبیله ای داشتند، پدر و مادر جناب عمر هم با هم نسبتی داشتند؟

با سلام
مادر وي
گروهی از روایات که بیانگر این هستند که او فرزند هاشم بن المغیره
بوده است.

"أمه حنتمة بنت هاشم بن المغیرة بن عبد الله بن عمر بن مخزوم استشهد بالمدینة
فی آخر سنة ثلاث وعشرین فی ذی الحجة یکنى أباحفص". 1
كنيه او
طب نقل مشهور بزرگان اهل سنت به ایشان کنیه
ابا حفص داده اند. 2

1- الاستیعاب ابن عبد البر ج 3 ص 2299 دارالجیل طبقات خلیفة بن خیاط العصفری ص 55 دار الفکرتاریخ مدینة دمشلا -
ابن عساکر ج 99 ص 22 فتح الباری ابن حجر ج 3 ص 290 دار المعرفة الآحاد والمثانی الضحاک ج 2 ص 35

2- تاریخ الخلفاء سیوطی ص 228 اسدالغابة ج 9 ص 238 دارالکتب العلمیه الاستیعاب فی معرفلاه الاصلاحاب ج 3 ص 235
دارالکتب العلمیه معرفه الاصحابه ج 2ص 53 دارالکتب العلمیه الاصابه ج 9 ص 985 دارالکتب العلمیه المعجم الکبیر ج 2 ص 59
المستدرک حاکم نیشابوری ج 3 ص 82 دارالمعرفه مجمع الزوائد ج 3 ص 52 دارالکتب العلمیه ریاض الصالحین ص 55 دارالفکر
مشاهیر علماء الامصار ص 23 دارالوفاء التعدیل و التجریح ج 3 ص 2259 وزاره الاوقاف و الشوون الاسلامیه مراکش

بسیار ممنونم از کارشناسان عزیز که با درایت و ادله کافی و مستند ، باعث روشن شدن و از بین رفتن شبهات میشوند

نمی دونم چرا اسم عمر رو که میشنوم یاد مولایم (( علی ع )) می افتم و اشک از چشمانم جاری میشه


دوست داشتم در این ارسال نام مبارک مولایم (( علی ع )) را با این شعر مزین کنم

بــرو ای گــدای مسکیـن در خــانه عـلی زن

چــو اسیـر تـوســت اکـنـون بــه اسیـر کـن مــدارا


به جـز از عـلی که گــوید به پسر که قاتل من

که عــلــم کـنــد بـه عالــم شـهــدای کـربـــلا را



به جــز از عــلی کـه آرد پسـری ابوالعجاعب

چــو عــلی کـه مـی تـوانـد که به سـر بـرد وفا را




صدرا;75395 نوشت:
بیان یک سوال از برادران اهل سنت
طبق عقیده اهل سنت کتاب صحیح بخاری و مسلم اصح کتب بعد از کتاب الله اندو تمام روایات آن صحیح است وبررسی سندی نیز دررابطه با آنها معنایی ندارد وتمام رجال آنها نیز موثق اند.

حال یک سوال در رابطه با ولید بن عبدالله بن جمیع
ابن حزم می گوید او هالک و دروغگو است.آنجا که داستان عقبه را نقد رجالی می کند:
«وأما حديث حذيفة فساقط , لأنه من طريق الوليد بن جميع - وهو هالك - ولا نراه يعلم من وضع الحديث فإنه قد روى أخبارا فيها أن أبا بكر , وعمر , وعثمان , وطلحة , وسعد بن أبي وقاص - رضي الله عنهم - أرادوا قتل النبي صلى الله عليه وآله وسلم وإلقاءه من العقبة في تبوك - وهذا هو الكذب الموضوع الذي يطعن الله تعالى واضعه - فسقط التعلق به - والحمد لله رب العالمين»[1]

واین در حالی است که مسلم و ابوداود ،احمد ،دارقطنی،ابن ماجة،نسایی،ابن خزیمة،بیهقی،حاکم نیشابوری،طبرانی،ابن ابی شیبة،ابن اثیر،ابونعیم اصفهانی،سیوطی ودیگران از او روایت نقل می کنند.«علاوه بر توثیقات متعدد در کتب رجالی»
جالب این است که روایت مسلم در رابطه با همین عقبه است.توجه بفرمایید:

( 2779 ) حدثنا زهير بن حرب حدثنا أبو أحمد الكوفي حدثنا الوليد بن جميع حدثنا أبو الطفيل قال
كان بين رجل من أهل العقبة وبين حذيفة بعض ما يكون بين الناس فقال أنشدك بالله كم كان أصحاب العقبة ؟
قال فقال له القوم أخبره إذ سألك قال كنا نخبر أنهم أربعة عشر فإن كنت منهم فقد كان القوم خمسة عشر وأشهد بالله أن اثني عشر منهم حرب لله ولرسوله في الحياة الدنيا ويوم يقوم الأشهاد وعذر ثلاثة قالوا ما سمعنا منادي رسول الله صلى الله عليه و سلم ولا علمنا بما أراد القوم وقد كان في حرة فمشى فقال إن الماء قليل فلا يسبقني إليه أحد فوجد قوما قد سبقوه فلعنهم يومئذ. [2]

حال این قضیه از دو حال خارج نیست
1- یا داستان درست است و افراد ذکر شده در ترور پیامبر«صلی الله علیه وآله» شرکت نموده اند.
2- ویا اینکه در صحیح مسلم «وسنن دیگر»نیز راویان دروغگو وهالک یافت می شود واین با شرط آنها مغایرت دارد.
شما کدام یک را انتخاب می کنید؟

[=&quot][1][/] .المحلی،ج11ص221.224.

[2]. صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري،کتاب اوصاف
منافقین،ح2779؛ دار إحياء التراث العربي – بيروت .تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي


این همه دروغ برای چیست
اگر شما می گویید چنین حدیثی وجود دارد بفرمایید سند انرا بیارید تا بررسی شود
حالا اگرحدیثی موضوع و جعلی هم باشه قبول داریم

عمربن علی;215747 نوشت:
این همه دروغ برای چیست
اگر شما می گویید چنین حدیثی وجود دارد بفرمایید سند انرا بیارید تا بررسی شود
حالا اگرحدیثی موضوع و جعلی هم باشه قبول داریم

سند آورده اند! کمی دقت کنید. شما سند برای حرفهایتان بیاورید.

کاش این فرد اهل تسنن (عمری) بین این همه دروغ هاش ، یه کم و فقط یه کم راست می نوشت!
به جناب مدیر هم پیشنهاد میکنم سایت رو یه آب بگیرن...سایتی که مذهبیه و فضایل اهل بیت و تبلیغ 14 معصوم در آن میشود ، زیاد جالب نیست که سخن از عمررررررر بیاد تو کار:Nishkhand:
درود بر جناب ابولولو کاشی...

راستی از تمام برادران و خواهران عزیز شیعه درخواست می کنم تا مولایمان حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) را فقط و فقط با نام امیر المومنین بخوانند
برای ما که شیعه ایم [="red"]و تنها یک امیر المومنین داریم[/] شایسته است که مولایمان را با نام امیر المومنین بنویسیم و بخوانیم...
در پناه مهدی عج...

monjigraphic;215797 نوشت:
به جناب مدیر هم پیشنهاد میکنم سایت رو یه آب بگیرن...سایتی که مذهبیه و فضایل اهل بیت و تبلیغ 14 معصوم در آن میشود ، زیاد جالب نیست که سخن از عمررررررر بیاد تو کار

اینجا انجمن گفتگو است، و مذاهب دیگر هم می توانند بیایند بحث کنند. به شرطی که به روش درست و علمی باشد.

با بحث کردن حقانیت خیلی مسائل باز میشه!

چشم نکته ی بسیار به جایی بود...
ولی نتونستم تحمل کنم یه سنی(عمری) بیاد به ترویج و تبلیغ نام قاتل حضرت صدیقه سلام الله علیها بپردازه و اون رو با نام های گنده تر از دهانش صدا بزنه...
[="Sienna"]حضرت فاروق!!!!؟!؟!؟!؟!![/]:no::no::no:

چی شد جناب صدرا سند حدیث را بیاورید نکنه بازم ..........

monjigraphic;215797 نوشت:
کاش این فرد اهل تسنن (عمری) بین این همه دروغ هاش ، یه کم و فقط یه کم راست می نوشت!
به جناب مدیر هم پیشنهاد میکنم سایت رو یه آب بگیرن...سایتی که مذهبیه و فضایل اهل بیت و تبلیغ 14 معصوم در آن میشود ، زیاد جالب نیست که سخن از عمررررررر بیاد تو کار:nishkhand:
درود بر جناب ابولولو کاشی...

میتونید اینجا پستهای ما را حذف کنید مشکل نیست
اما فردا که در جمعی با اهل تسنن روبرو شدید چکار میکنید
ظاهرا ابولولو مجوسی هم پیش شما قداست دارد
علاقه شما به مجوسیت و تنفر شما از امام عمر قابل درک است چون امام عمر دین را به ایران آورد

عمربن علی;215865 نوشت:
میتونید اینجا پستهای ما را حذف کنید مشکل نیست اما فردا که در جمعی با اهل تسنن روبرو شدید چکار میکنید ظاهرا ابولولو مجوسی هم پیش شما قداست دارد

سلام

در پستتون ادعا کردید
که پستاتون حذف شده است

لطفا سند نشان دهید

و اما ما می گوییم شما که فردا به دیدار خدا شتافتید و اشهد ان لا اله الا الله گویان و اشهدن محمدا رسول الله گویان را

عمربن علی;215865 نوشت:
علاقه شما به مجوسیت

این چنین خطاب کردید را چگونه پاسخ می دهید؟

با چه حجتی؟

هنگامی که خداوند ایه موده را گذاشت

شما با چه حجتی می خواهید بگویید مزد رسالت را داده اید؟

عمربن علی;215865 نوشت:
علاقه شما به مجوسیت و تنفر شما از امام عمر قابل درک است چون امام عمر دین را به ایران آورد

و اما شاید عمر دین اسلام را آورده باشد

اما ایمان را علی وارد قلب ایرانیان کرد و انان را شیعه کرد

و از اهل سنت انان که دوست نداشتن با بادیه نشینان هم نشین باشند را ایمان اموخت!!!

ما مومنی هستیم که بنا به دستور خدا مزد رسالت را دوستی ال رسولش انتخاب کردیم

شما می خواهید دوستی عمر کجا قرار دهید؟

با کدام حجت؟

زیتون;215792 نوشت:
سند آورده اند! کمی دقت کنید. شما سند برای حرفهایتان بیاورید.

جناب زیتون اگر نمیدونید سند چیه بگید تا توضیح بدهیم

«وأما حديث حذيفة فساقط , لأنه من طريق الوليد بن جميع - وهو هالك - ولا نراه يعلم من وضع الحديث فإنه قد روى أخبارا فيها أن أبا بكر , وعمر , وعثمان , وطلحة , وسعد بن أبي وقاص - رضي الله عنهم - أرادوا قتل النبي صلى الله عليه وآله وسلم وإلقاءه من العقبة في تبوك - وهذا هو الكذب الموضوع الذي يطعن الله تعالى واضعه - فسقط التعلق به - والحمد لله رب العالمين
خوب بگید از چه کسانی روایت شده است سلسله سند آنرا بیارید

عمربن علی;215870 نوشت:
جناب زیتون اگر نمیدونید سند چیه بگید تا توضیح بدهیم «وأما حديث حذيفة فساقط , لأنه من طريق الوليد بن جميع - وهو هالك - ولا نراه يعلم من وضع الحديث فإنه قد روى أخبارا فيها أن أبا بكر , وعمر , وعثمان , وطلحة , وسعد بن أبي وقاص - رضي الله عنهم - أرادوا قتل النبي صلى الله عليه وآله وسلم وإلقاءه من العقبة في تبوك - وهذا هو الكذب الموضوع الذي يطعن الله تعالى واضعه - فسقط التعلق به - والحمد لله رب العالمين خوب بگید از چه کسانی روایت شده است سلسله سند آنرا بیارید

سلام

ایشان خانم هستند

سلسله سند با سند فرق دارد

این طور نیست؟

لطفا دوستان دقت کنید
و کلمات را درست ادا کنید:Gol:

لطفا به دور از بی احترامی منتظر پاسخگویی کارشناس بمانید.

زیتون;215876 نوشت:
لطفا به دور از بی احترامی منتظر پاسخگویی کارشناس بمانید.

چشم چه احتیاجی به بی احترامی هستند
همچنان منتظر میمانیم

عمربن علی;215870 نوشت:

جناب زیتون اگر نمیدونید سند چیه بگید تا توضیح بدهیم
«وأما حديث حذيفة فساقط , لأنه من طريق الوليد بن جميع - وهو هالك - ولا نراه يعلم من وضع الحديث فإنه قد روى أخبارا فيها أن أبا بكر , وعمر , وعثمان , وطلحة , وسعد بن أبي وقاص - رضي الله عنهم - أرادوا قتل النبي صلى الله عليه وآله وسلم وإلقاءه من العقبة في تبوك - وهذا هو الكذب الموضوع الذي يطعن الله تعالى واضعه - فسقط التعلق به - والحمد لله رب العالمين
خوب بگید از چه کسانی روایت شده است سلسله سند آنرا بیارید

با سلام به دوست عزیز
اگر دو سه صفحه قبل را مطالعه می کردید این جواب را می دیدید:

بیان یک سوال از برادران اهل سنت
طبق عقیده اهل سنت کتاب صحیح بخاری و مسلم اصح کتب بعد از کتاب الله اندو تمام روایات آن صحیح است وبررسی سندی نیز دررابطه با آنها معنایی ندارد وتمام رجال آنها نیز موثق اند.

حال یک سوال در رابطه با ولید بن عبدالله بن جمیع
ابن حزم می گوید او هالک و دروغگو است.آنجا که داستان عقبه را نقد رجالی می کند:
«وأما حديث حذيفة فساقط , لأنه من طريق الوليد بن جميع - وهو هالك - ولا نراه يعلم من وضع الحديث فإنه قد روى أخبارا فيها أن أبا بكر , وعمر , وعثمان , وطلحة , وسعد بن أبي وقاص - رضي الله عنهم - أرادوا قتل النبي صلى الله عليه وآله وسلم وإلقاءه من العقبة في تبوك - وهذا هو الكذب الموضوع الذي يطعن الله تعالى واضعه - فسقط التعلق به - والحمد لله رب العالمين»[1]

واین در حالی است که مسلم و ابوداود ،احمد ،دارقطنی،ابن ماجة،نسایی،ابن خزیمة،بیهقی،حاکم نیشابوری،طبرانی،ابن ابی شیبة،ابن اثیر،ابونعیم اصفهانی،سیوطی ودیگران از او روایت نقل می کنند.«علاوه بر توثیقات متعدد در کتب رجالی»
جالب این است که روایت مسلم در رابطه با همین عقبه است.توجه بفرمایید:

( 2779 ) حدثنا زهير بن حرب حدثنا أبو أحمد الكوفي حدثنا الوليد بن جميع حدثنا أبو الطفيل قال
كان بين رجل من أهل العقبة وبين حذيفة بعض ما يكون بين الناس فقال أنشدك بالله كم كان أصحاب العقبة ؟
قال فقال له القوم أخبره إذ سألك قال كنا نخبر أنهم أربعة عشر فإن كنت منهم فقد كان القوم خمسة عشر وأشهد بالله أن اثني عشر منهم حرب لله ولرسوله في الحياة الدنيا ويوم يقوم الأشهاد وعذر ثلاثة قالوا ما سمعنا منادي رسول الله صلى الله عليه و سلم ولا علمنا بما أراد القوم وقد كان في حرة فمشى فقال إن الماء قليل فلا يسبقني إليه أحد فوجد قوما قد سبقوه فلعنهم يومئذ. [2]

حال این قضیه از دو حال خارج نیست
1- یا داستان درست است و افراد ذکر شده در ترور پیامبر«صلی الله علیه وآله» شرکت نموده اند.
2- ویا اینکه در صحیح مسلم «وسنن دیگر»نیز راویان دروغگو وهالک یافت می شود واین با شرط آنها مغایرت دارد.
شما کدام یک را انتخاب می کنید؟

[=&quot][1] .المحلی،ج11ص221.224.

[2]. صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري،کتاب اوصاف
منافقین،ح2779؛ دار إحياء التراث العربي – بيروت .تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي

با سلام
جناب عشق عمر لطف کرده و تند و تند پست بی ارتباط نزنید که جواب شما داده شد ه
توضیحاتی بیشتر میخواهید اجازه دهید تا برایتان تا دلتان میخواهد سند بیاوریم

با سلام

أن
أبا بكر وعمر وعثمان وطلحة وسعد بن أبي وقاص رضي الله عنهم أرادوا قتل النبي صلى الله عليه وسلم وإلقاءه من العقبة في تبوك.
ترجمه: ابوبكر ، عمر ، عثمان ، طلحه ، سعد بن أبي وقاص ؛ قصد كشتن پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) را داشتند و مي‌خواستند آن حضرت را از گردنه‌اي در تبوك به پايين پرتاب كنند .
منبع : المحلى، ابن حزم، ج 11، ص 224، وفات: 456، ناشر: دار الفكر،

[=&quot] ابن حزم اندلسي كه از استوانه‌هاي علمي اهل سنت به شمار مي‌رود نام اين افراد را آوره است.
وي در كتاب المحلي مي‌نويسد:
[/] [=&quot]أَنَّ أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ وَطَلْحَةَ وَسَعْدَ بن أبي وَقَّاصٍ رضي الله عنهم أَرَادُوا قَتْلَ النبي صلى الله عليه وسلم وَإِلْقَاءَهُ من الْعَقَبَةِ في تَبُوكَ.[/]
[=&quot]ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، سعد بن أبي وقاص ؛ قصد كشتن پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم ) را داشتند و مي‌خواستند آن حضرت را از گردنه‌اي در تبوك به پايين پرتاب كنند.[/]
[=&quot]إبن حزم الأندلسي الظاهري، ابومحمد علي بن أحمد بن سعيد (متوفاي456هـ)، المحلي، ج 11، ص 224، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة [/][=&quot] بيروت؛ [/]
[=&quot]و دار الفكر، توضيحات: طبعة مصححة ومقابلة على عدة مخطوطات ونسخ معتمدة كما قوبلت على النسخة التي حققها الأستاذ الشيخ أحمد محمد شاكر.[/]

[=&quot]البته ابن حزم، وقتي اين حديث را نقل مي‌كند، تنها اشكالي كه به روايت دارد، وجود وليد بن عبد الله بن جميع در سلسله سند آن است و لذا مي‌گويد كه اين روايت موضوع و كذب است.[/]

[=&quot]ما در اين جا نظر علماي علم رجال و بزرگان اهل سنت را در باره وليد بن عبد الله نقل مي‌كنيم تا ببنيم كه نظر ابن حزم از نظر علمي چه ارزشي دارد و تا چه اندازه قابل قبول است.


[=&quot]وقتي به كتاب‌هاي رجالي اهل سنت مراجعه مي‌كنيم،‌ مي بينيم كه بسياري از علماي اهل سنت، وليد بن عبدالله بن جميع را توثيق كرده‌ و او را صدوق و ثقه خوانده‌اند ؛ :Narahat az:

چنانچه ابن حجر عسقلاني، حافظ علي الإطلاق اهل سنت و يكي ديگر از استوانه‌هاي علمي اهل سنت در تقريب التهذيب در باره او مي‌نويسد:

[=&quot]7459 - الوليد بن عبد الله بن جميع الزهري المكي نزيل الكوفة صدوق.:Sham:
[=&quot]تقريب التهذيب، ابن حجر، ج 2، ص 286، وفات: 852، دراسة وتحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، چاپ: الثانية، سال چاپ: 1415 - 1995 م، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان، توضيحات: طبعة مقابلة على نسخة بخط المؤلف وعلى تهذيب التهذيب وتهذيب الكمال.

[=&quot]و همچنين ابن سعد در الطبقات الكبري مي‌نويسد:
[=&quot]الوليد بن عبد الله بن جميع الخزاعي من أنفسهم وكان ثقة وله أحاديث.:Sham:
[=&quot]الطبقات الكبرى، محمد بن سعد، ج 6 - ص 354، وفات: 230، چاپخانه: دار صادر‌، بيروت، ناشر: دار صادر، بيروت.

[=&quot]و عجلي در معرفة الثقات خودش مي‌نويسد:
[=&quot]الوليد بن عبد الله بن جميع الزهري مكي ثقة.
[=&quot]معرفة الثقات، العجلي، ج 2 - ص 342، وفات: 261، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1405، ناشر: مكتبة الدار، المدينة المنورة.

[=&quot]و نيز رازي در كتاب الجرج و التعديل در باره او مي‌نويسد:
[=&quot]نا عبد الرحمن نا عبد الله بن أحمد بن محمد بن حنبل فيما كتب إلى قال قال أبى: الوليد بن جميع ليس به بأس. نا عبد الرحمن قال ذكره أبى عن إسحاق بن منصور عن يحيى بن معين أنه قال: الوليد ابن جميع ثقة. نا عبد الرحمن قال سئل أبى عن الوليد بن جميع فقال: صالح الحديث. نا عبد الرحمن قال سألت أبا زرعة عن الوليد بن جميع فقال: لا بأس به.
[=&quot]الجرح والتعديل، الرازي، ج 9، ص 8، وفات: 327، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1371 - 1952 م، چاپخانه: مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانية، بحيدر آباد الدكن، الهند، ناشر: دار إحياء التراث العربي، بيروت، توضيحات: عن النسخة المحفوظة في كوپريلي ( تحت رقم 278) وعن النسخة المحفوظة في مكتبة مراد ملا ( تحت رقم 1427) وعن النسخة المحفوظة في مكتبة دار الكتب المصرية ( تحت رقم 892).

[=&quot]و مزي در تهذيب الكمال مي‌نويسد:
[=&quot]قال عبد الله بن أحمد بن حنبل عن أبيه، وأبو داود: ليس به بأس. وقال إسحاق بن منصور، عن يحيى بن معين: ثقة. وكذلك قال العجلي وقال أبو زرعة: لا بأس به وقال أبو حاتم: صالح الحديث.
[=&quot]تهذيب الكمال، المزي، ج 31، ص 36 – 37، وفات: 742، تحقيق: تحقيق وضبط وتعليق: الدكتور بشار عواد معروف، چاپ: الرابعة، سال چاپ: 1406 - 1985 م، ناشر: مؤسسة الرسالة، بيروت، لبنان.

[=&quot]و ذهبي از بزرگترين علماي رجال اهل سنت در ميزان الاعتدال در باره وليد بن جميع مي‌نويسد:
[=&quot]وثقه ابن معين، والعجلي[=&quot]. وقال أحمد وأبو زرعة: ليس به بأس. وقال أبو حاتم: صالح الحديث.
[=&quot]ميزان الاعتدال، الذهبي، ج 4، ص 337، وفات: 748، تحقيق: علي محمد البجاوي، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1382 - 1963 م، ناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر - بيروت – لبنان.

[=&quot]و از همۀ اين‌ها مهمتر اين‌كه مسلم نيشابوري در صحيح مسلم دو بار از وليد بن عبد الله بن جميع روايت نقل كرده است: يك بار در جلد 5، ص 177 ذيل باب الوفاء بالعهد،‌ و بار ديگر در ج8، ص 123 در كتاب صفات المنافقين و احكامهم. و اين نشان مي‌دهد كه وليد بن عبد الله از نظر ايشان موثق بوده است كه از او حديث نقل مي‌كند و گرنه نبايد نقل مي‌كرد.
[=&quot] و اگر كسي بخواهد وليد بن عبدالله را تضعيف كند، بايد نام صحيح را نيز از كتاب صحيح مسلم بردارد.:Sham:
[=&quot]در نتيجه وليد بن عبد الله بن جميع ثقه است و به تبع آن اين روايت نيز كاملا صحيحه است.:Sham:

[=&quot]

حالا جناب عشق عمر لطفا خیلی علمی ثابت کنید که این روایات جعلی و دروغ است !!علمی لطفا!!!با سند

ببینید سند یعنی این !!و پستهای بالا !!شلوغ کاری و داستان سرایی اینجا جایی ندارد


[=&quot]اين مطلب كه برخي از صحابه قصد داشته‌اند رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم را ترور كنند، از ديدگاه شيعه و سني قطعي است ؛ چنانچه در قرآن كريم آمده است:[/]
[=&quot]يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَليماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ. [/][=&quot]التوبه / 74.[/]
[=&quot]منافقان به نام خدا سوگند ياد مي‌كنند كه چيز بدى نگفتند (چنان نيست) آنان سخنان كفرآميز بر زبان آوردند و بعد از اسلام آوردن، كافر شدند و تصميماتى اتخاذ كردند كه موفق به انجام آنها نشدند (سوء قصد بجان رسول خدا) آن ها به جاى آن كه در برابر نعمت و ثروتى كه به فضل و بخشش خدا و پيامبرش نصيب آنها شده، سپاسگزار باشند، در مقام كينه و دشمنى بر آمدند، با اينحال اگر توبه كنند براى آنها بسيار بهتر است و اگر نافرمانى كنند، خدا آنها را در دنيا و آخرت به عذابى بس دردناك مجازات خواهند كرد و در روى زمين هيچ دوست و ياورى براى آنان نخواهد بود.[/]
[=&quot]بسياري از مفسرين اهل سنت در تفسير «وَهَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا» گفته‌اند كه مراد كساني هستند كه قصد داشتند در بازگشت از جنگ تبوك رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را ترور نمايند ؛
چنانچه بيهقي در دلائل النبوة و سيوطي در الدر المنثور مي‌نويسند:
[/]

[=&quot]عن عروة قال رجع رسول الله صلى الله عليه وسلم قافلا من تبوك إلى المدينة حتى إذا كان ببعض الطريق مكر برسول الله صلى الله عليه وسلم ناس من أصحابه فتآمروا أن يطرحوه من عقبة في الطريق فلما بلغوا العقبة أرادوا أن يسلكوها معه فلما غشيهم رسول الله صلى الله عليه وسلم أخبر خبرهم فقال من شاء منكم أن يأخذ بطن الوادي فإنه أوسع لكم وأخذ رسول الله صلى الله عليه وسلم العقبة وأخذ الناس ببطن الوادي الا النفر الذين مكروا برسول الله صلى الله عليه وسلم لما سمعوا ذلك استعدوا وتلثموا وقد هموا بأمر عظيم وأمر رسول الله صلى الله عليه وسلم حذيفة بن اليمان رضي الله عنه وعمار بن ياسر رضي الله عنه فمشيا معه مشيا فامر عمارا أن يأخذ بزمام الناقة وأمر حذيفة يسوقها فبينما هم يسيرون إذ سمعوا وكزة القوم من ورائهم قد غشوه فغضب رسول الله صلى الله عليه وسلم وأمر حذيفة أن يردهم وأبصر حذيفة رضي الله عنه غضب رسول الله صلى الله عليه وسلم فرجع ومعه محجن فاستقبل وجوه رواحلهم فضربها ضربا بالمحجن وأبصر القوم وهم متلثمون لا يشعروا انما ذلك فعل المسافر فرعبهم الله حين أبصروا حذيفة رضي الله عنه وظنوا ان مكرهم قد ظهر عليه فأسرعوا حتى خالطوا الناس وأقبل حذيفة رضي الله عنه حتى أدرك رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما أدركه قال اضرب الراحلة يا حذيفة وامش أنت يا عمار فأسرعوا حتى استووا بأعلاها فخرجوا من العقبة ينتظرون الناس فقال النبي صلى الله عليه وسلم لحذيفة هل عرفت يا حذيفة من هؤلاء الرهط أحدا قال حذيفة عرفت راحلة فلان وفلان وقال كانت ظلمة الليل وغشيتهم وهم متلثمون فقال النبي صلى الله عليه وسلم هل علمتم ما كان شأنهم وما أرادوا قالوا لا والله يا رسول الله قال فإنهم مكروا ليسيروا معي حتى إذا طلعت في العقبة طرحوني منها قالوا أفلا تأمر بهم يا رسول الله فنضرب أعناقهم قال أكره أن يتحدث الناس ويقولوا ان محمدا وضع يده في أصحابه فسماهم لهما وقال اكتماهم.[/]
[=&quot]بيهقى در دلائل النبوة از عروه روايت كرده كه او گفت: هنگامى كه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله با مسلمين از تبوك مراجعت مي كرد و در راه مدينه بسير خود ادامه مي‌داد، گروهى از اصحاب او اجتماعى كردند، و تصميم گرفتند كه آن جناب را در يكى از گردنه‏هاى بين راه به طور مخفيانه از بين ببرند، و در نظر داشتند كه با آن حضرت از راه عقبه حركت كنند.[/]
[=&quot]پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) از اين تصميم خائنانه مطلع شد و فرمود: هر كس ميل دارد از راه بيابان برود ؛ زيرا كه آن راه وسيع است و جمعيت به آسانى از آن مي گذرد، حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلم) هم از راه عقبه كه منطقه كوهستانى بود به راه خود ادامه داد، اما آن چند نفر كه اراده قتل پيغمبر را داشتند براى اين كار مهيا شدند، و صورت هاى خود را پوشانيدند و جلو راه را گرفتند. حضرت رسول امر فرمود، حذيفة بن يمان و عمار بن ياسر در خدمتش باشند، و به عمار فرمود: مهار شتر را بگيرد و حذيفه هم او را سوق دهد، در اين هنگام كه راه مي‌رفتند ناگهان صداى دويدن آن جماعت را شنيدند، كه از پشت سر حركت مي‌كنند و آنان حضرت رسول را در ميان گرفتند و در نظر داشتند قصد شوم خود را عملى كنند.[/]
[=&quot]پيغمبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) از اين جهت به غضب آمد، و به حذيفه امر كرد كه آن جماعت منافق را از آن جناب دور كند، حذيفه به طرف آن ها حمله كرد و با عصائى كه در دست داشت، بر صورت مركب‏هاى آنها زد و خود آنها را هم مضروب كرد، و آنها را شناخت، پس از اين جريان خداوند آنها را مرعوب نمود و آنها فهميدند كه حذيفه آنان را شناخته و مكرشان آشكار شده است، و با شتاب و عجله خودشان را به مسلمين رسانيدند و در ميان آنها داخل شدند.[/]
[=&quot]بعد از رفتن آنها حذيفه خدمت حضرت رسول رسيد، و پيغمبر فرمود: حركت كنيد، و با شتاب از عقبه خارج شدند، و منتظر بودند تا مردم برسند، پيغمبر اكرم فرمود: اى حذيفه شما اين افراد را شناختيد ؟
عرض كرد: مركب فلان و فلان را شناختم، و چون شب تاريك بود، و آن‏ها هم صورت‏هاى خود را پوشيده بودند، از تشخيص آنها عاجز شدم.[/]

[=&quot]حضرت فرمود: فهميديد كه اينها چه قصدى داشتند و در نظر داشتند چه عملى انجام دهند ؟
گفتند: مقصود آنان را ندانستيم، گفت: اين جماعت در نظر گرفته بودند از تاريكى شب استفاده كنند و مرا از كوه بزير اندازند، عرض كردند:[/]

[=&quot]يا رسول اللَّه ! امر كنيد تا مردم گردن آنها را بزنند، فرمود: من دوست ندارم مردم بگويند كه محمد اصحاب خود را متهم مي‌كند و آنها را مي‌كشد، سپس رسول خدا آن‌ها را معرفي كرد و فرمود: شما اين موضوع را نديده بگيريد و ابراز نكنيد.[/]
[=&quot]البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاي458هـ)، دلائل النبوة، دلائل النبوة ج 5، ص256، باب رجوع النبي من تبوك وأمره بهدم مسجد الضرار ومكر المنافقين به في الطريق وعصمة الله تعالى إياه وإطلاعه عليه وما ظهر في ذلك من آثار النبوة، طبق برنامه الجامع الكبير؛[/]
[=&quot]السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج 4، ص 243، ناشر: دار الفكر - بيروت [/]–[=&quot] 1993.[/]

هر روایتی با سلسله سند شناخته می شود
شما تنها به الولید بن عبدالله اشاره میکنید قبل از و لید و بعد از ولید چه کسانی وجود دارد

عمربن علی;215951 نوشت:
هر روایتی با سلسله سند شناخته می شود
شما تنها به الولید بن عبدالله اشاره میکنید قبل از و لید و بعد از ولید چه کسانی وجود دارد

با سلام
اصلا گیریم یک روایات صحیح وجود دارد !
همین کافی است !
زمانی میتوانید به ما سخنی را ثابت کنید که
ثقة بودن وليد بن عبدالله بن جميع زیر سوال ببرید در غیر این صورت جای سخنی نمیماند
یا علی ع

موضوع قفل شده است