امامت و تقیه

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
امامت و تقیه

با عرض سلام

بنده این مقاله را روی اینترنت دیدم و برایم قابل ملاحظه بوده. لطفاً به شبهات این مقاله برای بنده پاسخ بدهید:

"فتح رباني در كشف شیخ رافضی جعفر سبحانی:

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

می دانیم که نه دهم دین امامیه با تقیه است وهرکس تقیه نکند اصلا شیعه نیست واین در کتب شان مانند کافی وبحار وغیره از قول معصومینشان ثابت شده است و شیعه رافضه هرجا که در جوابی عاجز مانده اند ویا نتوانستند عمل معصوم را توجیه کنند به او نسبت تقیه داده اند وخود را خلاص کرده اند که امام یا پیامبر از خوف کشته شدن یا اینکه آسیبی به او برسد تقیه کرده است

به عنوان مثال در باب متعه صیغه زنان
روى محمد بن أحمد بن يحيى عن أبي الجوزا عن الحسين بن علوان عن عمرو بن خالد عن زيد بن علي عن آبائه عن علي عليهم السلام قال : حرم رسول الله صلى الله عليه وآله لحوم الحمر الأهلية ونكاح المتعة .
فالوجه في هذه الرواية أن نحملها على التقية لأنها موافقة لمذاهب العامة والاخبار الأولة موافقة لظاهر الكتاب وإجماع الفرقة المحقة على موجبها فيجب أن يكون العمل بها دون هذه الرواية الشاذة. ]. انتهى
[ الاستبصار - الشيخ الطوسي - ج 3 - ص 142 – ح511 ].

در این روایت که سندش هم صحیح است زید بن علی از علی رضی الله عنهم اجمعین روایت می کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم خوردن گوشت الاغ خانگی و صیغه زنان را تحریم کرده است

طوسی در شرح این روایت می گوید ما باید این روایت را حمل بر تقیه امام بکنیم زیرا این روایت موافق مذهب عامه اهل سنت است و روایات بسیاری به ما رسیده است بر جواز صیغه واین یک روایت شاذ است وباید به روایات دیگر عمل کرد

حال جعفر سبحانی مرجع شیعه رافضی می گوید
كتاب العقيدة الاسلامية في ضوء مدرسة اهل البيت , ص 277) :
ولكن لا تجوز التقيّة مطلقاً في بيان معارف الدين وتعليم أحكام الاِسلام مثل أن يكتُبَ عالمٌ شيعيٌ كتاباً على أساس التقيّة، ويذكرَ فيه عقائدَ فاسدة، وأحكاماً منحرفة على أنّها عقائدُ الشيعة وأحكامُهم.
ولهذا فإننّا نرى علماءَ الشيعة أظهروا في أشدّ الظروف والاَحوال، عقائِدَهُمُ الحقَّة، ولم يحدُثْ طيلةَ التاريخ الشيعيّ ولا مرة واحدةً أن أقدَمَ علماءُ الشيعة على تأليف رسالةٍ أو كتابٍ على خلافِ عقائدِ مذهبهِم، بحجّة التقيّة، وبعبارة أُخرى: أن يقولوا شيئاً في الظاهر، ويقولُوا في الباطن شيئاً آخر ، ولو أن أحَداً فَعَلَ مِثلَ هذا العملِ وسَلَكَ مثلَ هذا المسلَكَ أُخرِجَ من مجموعةِ الشيعةِ الاِماميَّة.

ولکن جایز نیست تقیه در بیان احکام شرعی و معارف دین و احکام اسلامی مثل اینکه عالم شیعی کتابی بنویسد ودر آن تقیه کند وآرای فاسد واحکام منحرف را ترویج کند
وبه این دلیل است که ما می بینیم علمای شیعه در تمام مراحل حتی سخترین مراحل عقاید حقه خود را بدون ترس اظهار می کردند ودر تاریخ وجود ندارد عالمی از علما شیعه رساله یا کتابی را تالیف کرده باشد که مخالف عقاید مذاهب دیگر باشد ودر آن از تقیه استفاده کرده باشد به عبارتی دیگر در ظاهر چیزی بگوید ودر باطن چیز دیگر واگر شخص واحدی این عمل را انجام دهد و سالک این مسلک شود از مجموعه شیعه امامیه خارج شده

می گویم که مراجع وعلمای رافضه تقیه را برای خود نمی پذیرند وخود را شجاع می دانند
اما تقیه را برای ائمه ومعصومین خود در بسیاری از احکام شرعی وبیان دین می پذیرند ودائما آنها در حالت تقیه وخوف معرفی می کنند!!!!

می گویم یکی از دلایل بارزی که مشایخ رافضه به این عمل دست زده اند روایات وافعال صحیحی است که از معصومین سرزده که مخالف منهج رفضی است ولاجرم شیعه مجبور شده است که یا آنها را تضعیف کند ویا نسبت تقیه ونفاق به امام بدهد

ومن الله التوفیق"

آیا شبهات این مقاله درست هستند؟

christehrani;74797 نوشت:
با عرض سلام

بنده این مقاله را روی اینترنت دیدم و برایم قابل ملاحظه بوده. لطفاً به شبهات این مقاله برای بنده پاسخ بدهید:

christehrani;74797 نوشت:

"فتح رباني در كشف شیخ رافضی جعفر سبحانی:

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

می دانیم که نه دهم دین امامیه با تقیه است وهرکس تقیه نکند اصلا شیعه نیست واین در کتب شان مانند کافی وبحار وغیره از قول معصومینشان ثابت شده است و شیعه رافضه هرجا که در جوابی عاجز مانده اند ویا نتوانستند عمل معصوم را توجیه کنند به او نسبت تقیه داده اند وخود را خلاص کرده اند که امام یا پیامبر از خوف کشته شدن یا اینکه آسیبی به او برسد تقیه کرده است



حال جعفر سبحانی مرجع شیعه رافضی می گوید

كتاب العقيدة الاسلامية في ضوء مدرسة اهل البيت , ص 277) :

ولکن جایز نیست تقیه در بیان احکام شرعی و معارف دین و احکام اسلامی مثل اینکه عالم شیعی کتابی بنویسد ودر آن تقیه کند وآرای فاسد واحکام منحرف را ترویج کند


وبه این دلیل است که ما می بینیم علمای شیعه در تمام مراحل حتی سخترین مراحل عقاید حقه خود را بدون ترس اظهار می کردند ودر تاریخ وجود ندارد عالمی از علما شیعه رساله یا کتابی را تالیف کرده باشد که مخالف عقاید مذاهب دیگر باشد ودر آن از تقیه استفاده کرده باشد به عبارتی دیگر در ظاهر چیزی بگوید ودر باطن چیز دیگر واگر شخص واحدی این عمل را انجام دهد و سالک این مسلک شود از مجموعه شیعه امامیه خارج شده

می گویم که مراجع وعلمای رافضه تقیه را برای خود نمی پذیرند وخود را شجاع می دانند


اما تقیه را برای ائمه ومعصومین خود در بسیاری از احکام شرعی وبیان دین می پذیرند ودائما آنها در حالت تقیه وخوف معرفی می کنند!!!!

می گویم یکی از دلایل بارزی که مشایخ رافضه به این عمل دست زده اند روایات وافعال صحیحی است که از معصومین سرزده که مخالف منهج رفضی است ولاجرم شیعه مجبور شده است که یا آنها را تضعیف کند ویا نسبت تقیه ونفاق به امام بدهد

ومن الله التوفیق"

آیا شبهات این مقاله درست هستند؟


با سلام و تشکر:Gol:

بحث حدیثی و روایی و صحت و سقم مطالب را بر عهدۀ کارشناسان محترم حدیث و دوستان دیگر که در مباحث حدیث خبره هستند می گذارم، از زاویه ای دیگر به مسألۀ تقیه در اسلام و خصوصاً در مکتب تشیع، بمنظور رفع اتهامات وارده می پردازم:



یحث در خصوص تقیه و خصوص در دفاع از تقیۀ رایج و متداول در مکتب اهل بیت و تشیع بسیار است، اما به اقتضای این فضا ناگزیر از اجمال هستیم هر چند این اجمال کمی مفصل باشد.

یکی از شبهاتی که وهابیت بصورت مستقیم در بسیاری از مسائل اعتقادی تشیع وارد می سازد و قصد تضعیف و تخریب جبهه تشیع را دارد، همین مسألۀ تقیه است، غافل از آنکه؛ مکتب اهل بیت و تشیع تقیه را بعنوان یک روش مبارزه معقول در برابر دستگاه حکومت ظلم و جور زمانه جامۀ عمل پوشاندند اما اهل سنت در طول تاریخ بعد رسول الله (ص) در عین حالیکه به حقانیت مکتب اهل بیت (ع) بنا به نقل و روایات متواتر اعتراف داشته اند اما از سر مصلحت جوئی و ترس جان و مال و ناموس و یا منفعت طلبی و ... در برابر خلفای غاصب و جور زمانه سر تسلیم فرود آورده و با خفت و خواری خلافت و حکومت غاصبان را تأیید نموده اند.

مخالفان مکتب اهل بیت (ع)، داعیه داران سنت، برای حفظ شأن و مقام و منزلت خلفاء و حاکمان جور، حاضرند حتی از شأن و منزلت نبی اکرم (ص) هزینه کنند، اهل بیت (ع) که ثقل اصغر، بمثل سفینۀ نوح، اهل بیت پیامبر (ص) هستند را فدای حاکمان جور کنند، اما به لباس ایشان (خلفاء و حاکمان) ذره ای گَردآلود نشود.

بنظر شما بیش از همه کدام گروه به سازش و تسلیم و عقب گرد از عقیده و حتی به نفاق و همراهی با سران ظلم و جور محکوم است؟

تقیه در اسلام، عبارت است از تاکتیک معقول به کاربردن در مبارزه برای حفظ بهتر و بیشتر نیروها. تقيه قبل از آنكه يك برنامه اسلامى باشد يك روش عقلانى و منطقى براى همه انسانهايى است كه در حال مبارزه با دشمن نيرومندى بوده و هستند.

در روايات اسلامى نيز مى خوانيم كه تقيه به يك سپر دفاعى، تشبيه شده است. امام صادق ع مى فرمايد: «التقية ترس المؤمن و التقية حرز المؤمن»: تقيه سپر مؤمن است، و تقيه وسيله حفظ مؤمن است.(1)

اسلام صريحا اجازه داده كه انسان در موردى كه جان يا مال و ناموس او در خطر است و اظهار حق، هيچگونه نتيجه و فايده مهمى ندارد موقتا از اظهار آن خوددارى كند و به وظيفه به طور پنهانى عمل نمايد. هیچوقت یک مسلمان واقعی ، یک مؤمن واقعی - تا چه رسد به مقام مقدس امام - امکان ندارد که با دستگاه ظلم و جور زمان خودش سازش کند و واقعا بسازد ، یعنی خودش را با آن منطبق کند ، بلکه همیشه با آنها مبارزه می کند.

سازش با ظلم هیچ زمانی و در هیچ مکانی و به هیچ شکلی جایز نیست، تفاوت در این است که شکل مبارزه فرق می کند. ممکن است مبارزه علنی باشد، ممکن است مخفیانه و زیر پرده و در استتار باشد. تاریخ ائمه اطهار عموما حکایت می کند که همیشه در حال مبارزه بوده اند. اگر می گویند مبارزه در حال تقیه ( مقصود سکون و بی تحرکی نیست).

در هیچ یک از گوشه گوشۀ تاریخ امامان معصوم (ع) علیرغم فشارهای گوناگون دستگاه حاکمه وقت، اگر مواردی از تقیه ایشان ذکر شده به معنای تسلیم و سازش با دستگاه ظلم و جور حاکم نبوده بلکه حتی در لوای تقیه نیز مخالفت خود را با اصل خلافت و حکومت غاصبان خلافت اعلام کرده اند.

ضمن آنکه تقیه " از ماده "وقی" است، مثل تقوا که از ماده "وقی" است. تقیه معنایش این است: در یک شکل مخفیانه ای، در یک حالت استتاری از خود دفاع کردن، و به عبارت دیگر سپر به کار بردن، هر چه بیشتر زدن و هر چه کمتر خوردن، نه دست از مبارزه برداشتن، حاشا و کلا.

روی این حساب است که ما می بینیم همه ائمه اطهار این افتخار را دارند که در زمان خودشان با هیچ خلیفه جوری سازش نکردند و همیشه در حال مبارزه بودند. شما امروز بعد از هزار و سیصد سال - و بیش از هزار و سیصد سال، یا برای بعضی از ائمه اندکی کمتر: هزار و دویست و پنجاه سال، هزار و دویست و شصت سال، هزار و دویست و هفتاد سال- می بینید خلفایی نظیر عبدالملک مروان ( از قبل از عبدالملک مروان تا عبدالملک مروان، اولاد عبدالملک، پسر عموهای عبدالملک، بنی العباس، منصور دوانیقی، ابوالعباس سفاح، هارون الرشید، مأمون و متوکل) از بدنام ترین افراد تاریخند. در میان ما شیعه ها که قضیه بسیار روشن است، حتی در میان اهل تسنن، اینها لجنمال شده اند. کی اینها را لجنمال کرده است؟

اگر مقاومت ائمه اطهار در مقابل اینها نبود، و اگر نبود که آنها فسقها و انحرافهای آنان را بر ملا می کردند و غاصب بودن و نالایق بودن آنها را به مردم گوشزد می نمودند، آری اگر این موضوع نبود، امروز ما هارون و مخصوصا مأمون را در ردیف قدیسین می شمردیم. اگر ائمه، باطن مأمون را آشکار نمی کردند و وی را معرفی کامل نمی نمودند، مسلم او یکی از قهرمانان بزرگ علم و دین در دنیا تلقی می شد.(2)

آیا تاریخ در بارۀ هر کدام، مکتب اهل بیت (ع) و عملکرد ایشان و جایگاه و عملکرد خلفاء و حاکمان بنی امیه و بنی العباس چه قضاوتی می کند؟ خودتان قضاوت کنید ...

ادامه دارد ...:Gol:

پاورقی_________________________________________
1.

مجمع البيان" جلد 8 صفحه 521.
2. پایگاه اینترنتی کتابخانه طهور، با کمی تغییر و اضافات.

با سلام به دوستان و اساتید محترم :Gol:
تقیه ائمه «ع»برای حفظ شیعه از خطرات بوده است ودر تمام روایات تقیه ای، روایات مخالف آن نیز موجود است ودر بحث تعارض دو خبر ائمه «ع» برای رفع تعارض فرموده اند که به حکمی عمل شود که مخالف عامه است.
اما بر فقیه که کار او استنباط صحیح احکام الهی است جایز نیست کتابی بنویسد بر اساس تقیه،چون مشخص است فقیه مجبور بر نوشتن کتاب نیست.
واگراحیانا شرایطی ایجاد شد که تقیه را ایجاب نمود فقیه باید جهت آنرا نیز متذکر شود که حکمی ثانوی و موقتی است که در این شرایط مصلحت عمل را دارا است نه در غیر این شرایط تا تصور حکم واقعی از آن نشود.
علاوه بر اینکه تقیه امری است که اختصاص به تشیع ندارد و در میان اهل سنت نیز دایره ای وسیع دارد.به این آدرسها مراجعه فرمایید.

www.ofoghhawzah.ir/showdata.aspx?dataid=917776
http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=4786&id=39525
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=136

بسم الله الرحمن الرحیم
تقیه از مبادی عملیه ای است که قران کریم آن را طرح کرده است و عین صریح آیه درجوازش آمده است.
لا یتخذ المومنون الکافرین اولیاء من دون الله ومن یفعل ذلک فلیس من الله فی شیی الاّ ان تتقوّا منهم تقاة و یحذرکم الله نفسهو الی الله المصیر؛ال عمران ،28.

من کفر بالله من بعد ایمانه الاّ من اکره و قلبه مطمئن بالایمان و لکن من شرح بالکفر صدرافعلیهم غضب من الله و لهم عذاب الیم؛
دو ایه فوق در باره تقیه است و معنای آن رابیان نموده است.
ایمان 3 رکن دارد: 1- اعتقاد قلبی ؛ 2- اظهار به زبان ؛3- عمل به جوارح. که درحالت عادی و طبیعی است.
اسلام شریعتی عملی است که در هر شرایطی طبیعی و غیر طبیعی کیفیت تعامل مکلفین راتوضیح میدهد هم چنانکه اگر بین مرگ یا حرج زیادی و دست کشیدن از بعضی مظاهر ایمانش مخیر شد این ایه نازل شده است بر اینکه اعتقاد قلبی که جوهره اصلی ایمان است در هیچ شرایطی از بین نمیرود و رکن خفی ایمان است. ولی رکن دوم و سوم طبق ایات فوق عدم تظاهر به اسلام را به شکل موقت که باعث دفع مرگ و حرج شدید شود، جایز شمرده است و این مسأله باعث از بین رفتن دین و ایمان نمیشود .
هم چنانکه این ایه در باره عماربن یاسراست،وقتی مشرکین اورا مجبور به سبّ رسولالله صلی الله علیه واله و دست کشیدن از ایمانش در زیر شکنجه شدید قرار دادند او به ظاهر از ایمانش دست کشید در حالی که ایمان قلبی به پیامبر صلی الله علیه واله و رسالتش داشت و کارش مورد تأیید پیامبر صلی الله علیه واله قرار گرفت.(مستدرک حاکم،2،357 و سنن ابن ماجه،1،150 وتفسیر ماوردی،3،192 و تفسیر رازی ،20،121)


علما مسلمین مشروعیت مبدأ تقیه را دو ایه فوق ذکر کرده اند . و تقیه از موراد نفاق به حساب نمیاید زیرا نفاق کتمان کفر است و اظهار ایمان و محبت است ولی تقیه کتمان ایمان و اظهار مخالف آن است. هم چنانکه خداوند این مطلب را مباح دانستهاست در باره مومن ال فرعون( و قال رجل من ال فرعون یکتم ایمانه؛ غافر،28)
و هم چنین همسر فر عون در حالیکه با فرعون زندگی میکرد ولی ایمانش را کتمان کرد و و مثلی برای مومنین قرار گرفت.

ادامه از قبل!!


تقیه با تسلیم در برابر ظلم و و کوتاه آمدن در امر دین اختلاف جوهری دارد،تسلیم وسازش، اعتراف به طرف مقابل و پایین آمدن از مبادی اعتقادی است در حالی که تقیه حفظ اجباری و عدم تظاهر به ایمان به طور موقت است به عبارتی تقیه تدبیر عقلانی است برای حفظ از خطر تسلیم و سازش در برابر دشمنی که دارای نیرو و قوة فعلی است.
اگر اندک مطالعه ای به سیره ائمّه معصومین علیهم السلام داشته باشیم . هیچ کدام از آنها سازش با حاکمین جور را نداشتند .تا به حال از خود پرسیدید چرا یکایک ائمّه علیهم السلام یا کشته و یا مسموم شدند ؟ اگر انها با حاکمین جور از سر سازش در می آمدند که حاکمین جور به فکر کشتن آنها نمی افتادند. هر یک از انها از شرایط موجود بهترین بهره برداری رابرای رسوا ساختن حاکمان جور و نشان دادن چهره کریه آنها و بالا بردن سطح شناخت مردم و افشاء حق و... انجام دادند.
بهترین نمونه، ظاهر کار امام حسن علیه السلام صلح با معاویه بود ولی در واقع یک جنگ فرسایشی علیه معاویه بود در جهت نشان دادن چهره نفاق معاویه وحقانیت امامت امام حسن علیه السلام بود. که معاویه بعدها به اشتباهش پی برد و موید این ادعا نیز مسموم کردن امام حسن علیه السلام به دست جعده به تحریک معاویه بود. اگر واقعا صلح امام حسن سازش با معاویه بود چرا دیگر به فکر کشتن حضرت بیفتند؟؟؟؟








ادامه از قبل!!


در مصادر اهل سنت نیز روایات متعددی در جواز تقیه و مشروعیت آن امده است که در ذیل بدانها اشاره میکنم:
صحیح بخاری،8،37. و 1،41 .
افروق،القراضی المالکی،4،236 باب مداراة مع الناس
المحلی ابن حزم،8،336
مستدرک الوسائل،12،261.
فتح الباری ،بن حجر عسقلانی،1،173.
شرح معانی الاثار ،الطحاوی،1،389.
کتاب الاموال ،ابوعبیدةالقاسم بن سلام،567.
الجامع لاحکام القران قرطبی،10،124.
کتاب الازکیا ،ابن جوزی،136.
تاریخ بغداد ،الخطیب بغدادی،12،168.
محاسن التأویل،4،82.



مبدأمشروعیت تقیه نزد شیعه:


اصول کافی،2،221.امام صادق علیه السلام:التقیةترس المومن والتقیةحرزالمومن.
وسایل الشیعه،16،213.امام صادق علیه السلام خطاب به مفضل: اذا عملت بالتقیة لم یقدروا فی ذلک علی حیلة و هو حصن الحصین و صار بینک و بین اعداءالله سدّا لا یستطیعون له نقبا؛
تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام ؛ 320، عن امیر المومنین علیه السلام: التقیة افضل اعمال المومن یصون بها نفسه و اخوانه عن الفاجرین.
اصول کافی،2،219. التقیة من دینی و دین ابائی؛ و اتّقوا علی دینکم فاحجبواه بالتقیة؛

با سلام مجدد:Gol:

علاوه بر مطالب قبلی و مطالبی که دوستان و همکاران عزیز فرمودند لازم به ذکر است:

خداوند در سوره آل عمران می فرماید:«لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ ءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ »: افراد با ايمان نبايد به جاى مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند، و هر كس چنين كند، هيچ رابطه اى با خدا ندارد (و پيوند او بكلى از خدا گسسته مى شود)، مگر اينكه از آنها به پرهيزيد (و به خاطر هدفهاى مهم ترى تقيه كنيد). خداوند شما را از (نافرمانى) خود، بر حذر مى دارد، و بازگشت (شما) به سوى خداست.

جمله«مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ»اشاره به اين است كه در زندگى اجتماعى هر كس نياز به دوستان و ياورانى دارد، ولى افراد با ايمان بايد اولياى خود را از ميان افراد با ايمان انتخاب كنند و با وجود آنان چه نيازى به كفار بى رحم و ستمگر است، و تكيه بر وصف ايمان و كفر، اشاره به اين است كه اين دو از يكديگر بيگانه و آشتى ناپذيرند. جمله« فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ ءٍ»اشاره به اين است كه: افرادى كه با دشمنان خدا پيوند دوستى و همكارى برقرار سازند، ارتباطشان با خداوند و خدا پرستان گسسته مى شود. سپس به عنوان يك استثناء از اين قانون كلى مى فرمايد: "مگر اينكه از آنها به پرهيزيد" و تقيه كنيد (إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً). همان تقيه اى كه براى حفظ نيروها و جلوگيرى از هدر رفتن قوا و امكانات وسرانجام پيروزى بر دشمن است. در چنين موردى، جايز است كه مسلمانان با افراد بى ايمان، به خاطر حفظ جان خود و مانند آن ابراز دوستى كنند.

از اینرو می توان گفت: در حقیقت تقيه يك سپر دفاعى است و یا نوعی تغيير شكل در مبارزه است.

در تاريخ مبارزات مذهبى و اجتماعى و سياسى نیز گاهی پيش مى آيد كه مدافعان حقيقت اگر بخواهند به مبارزه آشكار دست بزنند هم خودشان و هم مكتبشان به دست نابودى سپرده مى شود و يا لااقل در معرض مخاطره قرار مى گيرد مانند وضع شيعيان على (ع) در زمان حكومت غاصب بنى اميه در چنين موقعى راه صحيح و عاقلانه اين است كه نيروهاى خود را به هدر ندهند و براى پيشبرد اهداف مقدس خود به مبارزات غير مستقيم و يا مخفيانه دست بزنند و در حقيقت تقيه براى اين گونه مكتبها و پيروان آنها در چنين لحظاتى يك نوع تغيير شكل مبارزه محسوب مى شود كه مى تواند آنها را از نابودى نجات دهد، و در ادامه مجاهدات خود پيروز گرداند.

ادامه دارد ...:Gol:

پاورقی_______________________________________________
1. آل عمران، آیه 28
2. برگرفته از پایگاه اینترنتی کتابخانۀ طهور با کمی تغییر.

با سلام :Gol:

در ادامه و تکمیل بحث، در خصوص دلایل تقیه از سوی امامان معصوم (ع) گفتنی است: "تقيه" يا "كتمان عقيده باطنى" بر خلاف آنچه بعضى مى پندارند به معناى ضعف و ترس و محافظه كارى نيست، بلكه غالبا به عنوان يك وسيله مؤثر براى مبارزه با زورمندان و جباران و ظالمان مورد استفاده قرار مى گيرد، كشف اسرار دشمن جز از طريق افرادى كه از روش تقيه استفاده مى كنند ممكن نيست. ضربات غافلگيرانه بر پيكره دشمن جز از طريق تقيه و كتمان نقشه ها و طرحهاى مبارزه صورت نمى گيرد.

ائمه (ع) در مسائل محدودی از روی اضطرار و ناچاری در مجالس عمومی با حاكمان وقت همسویی نشان می دادند و اضطرار مجوز این همسویی بود و اگر اعتراضی در این زمینه هست، باید به قرآن متوجه شود كه تقیه را تجویز كرده است زیرا وقتی این آیه «إلّا من أكره و قلبه مطمئن بالإیمان»(1) درمورد تقیه عمار نازل گردید پیامبر به عمار فرمود: «إن عادوا لك بمثل ذلك فعد لهم(2)؛ اگر باز هم گرفتار شدى و از تو خواستند آنچه مى خواهند بگو.»

مؤمن آل فرعون نيز تقيه اش براى خدمت به آئين موسى (ع) ذو دفاع از حيات او در لحظات سخت و بحرانى بود، چه چيز از اين بهتر كه انسان، فرد مؤمنى در دستگاه دشمن داشته باشد كه تا اعماق تشكيلات او نفوذ كند، و از همه چيز با خبر گردد و به موقع دوستان را در جريان بگذارد، و حتى در موقع لزوم در فكر جباران نفوذ كند و نقشه هاى آنها را دگرگون سازد؟! آيا اگر مؤمن آل فرعون از روش تقيه استفاده نمى كرد هرگز توانايى انجام اين خدمات را داشت؟

به همین جهت در حديثى از امام صادق ع آمده است:«التقية ديني و دين آبائي، و لا دين لمن لا تقية له، و التقية ترس اللَّه فى الأرض، لأن مؤمن آل فرعون لو أظهر الإسلام لقتل»: تقيه دين من و دين پدران من است، كسى كه تقيه ندارد دين ندارد، تقيه سپر خداوند در روى زمين است، چرا كه اگر مؤمن آل فرعون ايمان خود را اظهار داشته بود كشته مى شد. مخصوصا در زمانى كه جمعيت مؤمنان در منطقه اى در اقليت باشند و در چنگال اكثريتى بى منطق و بيرحم گرفتار شوند هيچ عقلى اجازه نمى دهد كه با اظهار ايمان جز در مورد ضرورت نيروهاى فعال خود را به هدر دهند، بلكه بايد در اين مقطع خاص با كتمان عقيده نيروها را متشكل و متمركز و براى قيام نهايى آماده سازند.

شخص پيامبر اسلام ع در آغاز قيامش در مدت چند سال دعوت پنهانى داشت و از همين روش استفاده مى كرد، و بعد از مدتى كه يارانش فزونى گرفتند و هسته بندى اصلى محكم شد اسلام را رسما اعلام نمود. در ميان پيامبران ديگر ابراهيم (ع) با تمام شجاعت و قهرمانى كه داشت به هنگام تصميم بر شكستن بتها از روش تقيه استفاده كرد و برنامه خود را از بت پرستان كتمان نمود، و گرنه هرگز موفق نمى شد. ابو طالب عموى پيامبر اسلام ص شايد تا آخر عمر روش تقيه را از دست نداد، تنها در مقطعهاى خاصى ايمان خود را آشكار ساخت، ولى در مواقع ديگر صريحا چيزى نمى گفت تا بتواند نقش مؤثر خود را در حفظ جان پيامبر(ص) در مقابل بت پرستان لجوج و بيرحم و كينه توز ايفا كند. امامان معصوم (ع) در موارد بسیاری بخاطر شرایط خفقان و ظلم حاکمان زمان، به یاران و دوستانشان روش تقیه و مخفی نگهداشتن اعتقادشان را سفارش می کردند. امام کاظم به یکی از یارانشان که در دستگاه خلافت هارون از موقعیت بالائی برخوردار بود بمنظور اطلاع یافتن از اقدامات حکومت علیه شیعیان و خدمت رسانی به شیعیان اجازه تقیه و حضور در دستگاه هارون را دادند.

به هر حال آنچه بعضى از جاهلان و ناآگاهان پنداشته اند كه تقيه مخصوص مذهب شيعه است، يا تقيه نشانه ضعف و زبونى است، كاملا بى اساس و دور از منطق است، تقيه در تمام مكتبها بدون استثنا وجود دارد.

درست است كه گاهى انسان به خاطر هدفهاى عالى تر، به خاطر حفظ شرافت، و به خاطر تقويت حق و كوبيدن باطل حاضر است از جان عزيز خود نيز در اين راه بگذرد، ولى آيا هيچ عاقلى مى تواند بگويد جايز است انسان بدون هدف مهمى جان خود را به خطر اندازد؟ اسلام صريحا اجازه داده كه انسان در موردى كه جان يا مال و ناموس او در خطر است و اظهار حق، هيچگونه نتيجه و فايده مهمى ندارد موقتا از اظهار آن خوددارى كند و به وظيفه به طور پنهانى عمل نمايد. چنان كه قرآن در آيه فوق خاطر نشان ساخته و با تعبير ديگر در آيه 106 سوره نحل مى فرمايد:« إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ»، مگر كسى كه از روى اجبار چيزى بر خلاف ايمان اظهار مى كند و قلب او با ايمان مطمئن و آرام است.(3)

موفق باشید ... :Gol:

پی نوشت ها__________________________________________
1. نحل/106.
2. به تفاسیر فریقین مراجعه شود.
3. تفسیر نمونه، ج 20، ص 84 و 89، با کمی تغییر.

christehrani;74797 نوشت:
می دانیم که نه دهم دین امامیه با تقیه است وهرکس تقیه نکند اصلا شیعه نیست واین در کتب شان مانند کافی وبحار وغیره از قول معصومینشان ثابت شده است و شیعه رافضه هرجا که در جوابی عاجز مانده اند ویا نتوانستند عمل معصوم را توجیه کنند به او نسبت تقیه داده اند وخود را خلاص کرده اند که امام یا پیامبر از خوف کشته شدن یا اینکه آسیبی به او برسد تقیه کرده است به عنوان مثال در باب متعه صیغه زنان روى محمد بن أحمد بن يحيى عن أبي الجوزا عن الحسين بن علوان عن عمرو بن خالد عن زيد بن علي عن آبائه عن علي عليهم السلام قال : حرم رسول الله صلى الله عليه وآله لحوم الحمر الأهلية ونكاح المتعة . فالوجه في هذه الرواية أن نحملها على التقية لأنها موافقة لمذاهب العامة والاخبار الأولة موافقة لظاهر الكتاب وإجماع الفرقة المحقة على موجبها فيجب أن يكون العمل بها دون هذه الرواية الشاذة. ]. انتهى [ الاستبصار - الشيخ الطوسي - ج 3 - ص 142 – ح511 ]. در این روایت که سندش هم صحیح است زید بن علی از علی رضی الله عنهم اجمعین روایت می کند که رسول الله صلی الله علیه وسلم خوردن گوشت الاغ خانگی و صیغه زنان را تحریم کرده است طوسی در شرح این روایت می گوید ما باید این روایت را حمل بر تقیه امام بکنیم زیرا این روایت موافق مذهب عامه اهل سنت است و روایات بسیاری به ما رسیده است بر جواز صیغه واین یک روایت شاذ است وباید به روایات دیگر عمل کرد حال جعفر سبحانی مرجع شیعه رافضی می گوید كتاب العقيدة الاسلامية في ضوء مدرسة اهل البيت , ص 277) : ولكن لا تجوز التقيّة مطلقاً في بيان معارف الدين وتعليم أحكام الاِسلام مثل أن يكتُبَ عالمٌ شيعيٌ كتاباً على أساس التقيّة، ويذكرَ فيه عقائدَ فاسدة، وأحكاماً منحرفة على أنّها عقائدُ الشيعة وأحكامُهم. ولهذا فإننّا نرى علماءَ الشيعة أظهروا في أشدّ الظروف والاَحوال، عقائِدَهُمُ الحقَّة، ولم يحدُثْ طيلةَ التاريخ الشيعيّ ولا مرة واحدةً أن أقدَمَ علماءُ الشيعة على تأليف رسالةٍ أو كتابٍ على خلافِ عقائدِ مذهبهِم، بحجّة التقيّة، وبعبارة أُخرى: أن يقولوا شيئاً في الظاهر، ويقولُوا في الباطن شيئاً آخر ، ولو أن أحَداً فَعَلَ مِثلَ هذا العملِ وسَلَكَ مثلَ هذا المسلَكَ أُخرِجَ من مجموعةِ الشيعةِ الاِماميَّة. ولکن جایز نیست تقیه در بیان احکام شرعی و معارف دین و احکام اسلامی مثل اینکه عالم شیعی کتابی بنویسد ودر آن تقیه کند وآرای فاسد واحکام منحرف را ترویج کند وبه این دلیل است که ما می بینیم علمای شیعه در تمام مراحل حتی سخترین مراحل عقاید حقه خود را بدون ترس اظهار می کردند ودر تاریخ وجود ندارد عالمی از علما شیعه رساله یا کتابی را تالیف کرده باشد که مخالف عقاید مذاهب دیگر باشد ودر آن از تقیه استفاده کرده باشد به عبارتی دیگر در ظاهر چیزی بگوید ودر باطن چیز دیگر واگر شخص واحدی این عمل را انجام دهد و سالک این مسلک شود از مجموعه شیعه امامیه خارج شده می گویم که مراجع وعلمای رافضه تقیه را برای خود نمی پذیرند وخود را شجاع می دانند اما تقیه را برای ائمه ومعصومین خود در بسیاری از احکام شرعی وبیان دین می پذیرند ودائما آنها در حالت تقیه وخوف معرفی می کنند!!!! می گویم یکی از دلایل بارزی که مشایخ رافضه به این عمل دست زده اند روایات وافعال صحیحی است که از معصومین سرزده که مخالف منهج رفضی است ولاجرم شیعه مجبور شده است که یا آنها را تضعیف کند ویا نسبت تقیه ونفاق به امام بدهد

بسم الله الرحمن الرحيم




چند نكته را بايد در پاسخ مطالب بالا متذكر شد:‌


1- نه دهم دين اماميه ، تقيه نيست و اين ادعايي گزاف است بلكه تقيه يك حكم ثانوي است و در شرايط خاصي كه امكان عمل به احكام اوليه نباشد ، قابل اجراست و دين اماميه كه شامل احكام اوليه اسلام است با تقيه در يك جهت نيستند تا بتوان آنها را با هم مقايسه كرد .
اگر هم چنين ادعايي درست باشد باز هم مذمتي بر شيعه نيست اگر شيعه در نه دهم احكام خود نتوانسته باشد اساس دين خود يعني احكام اوليه را بيان كند ، خود نشانه بزرگي از مظلوميت شيعه است كه با وجود حقانيت نتوانسته است به نه دهم احكام خود عمل كند.


2- اصل تقيه در شيعه ثابت است همانطور كه در اهل سنت هم وجود دارد كه اساتيد معظم هم اشاره داشته اند و درست است كه فقهاي بزرگوار شيعه رواياتي را كه برخلاف ممشاي روايات متواتر باشد ، حمل بر تقيه مي كنند و اين مسئله اي طبيعي و منطقي است هر انساني كه اخبار موثقي درباره يك موضوع بشنود به خبر نادري كه بر خلاف آن موضوع به گوشش رسيده باشد ، اعتنا نمي كند و اين شيوه و سيره قطعي عقلاي جهان است كه فقهاي و حديث شناسان گرانقدر به همين روش عمل نموده اند و طبق همين مسلك عقلائيه ، شيخ طوسي ره هم حديث ياد شده را حمل بر تقيه نموده است .
لازم به ذكر است علاوه بر نكته اي كه گفته شد ، هيچ فقيهي نمي تواند بر اساس روايت ياد شده فتوا به حرمت نكاح متعه بدهد چرا كه:
اولا روايت بر خلاف گفته نويسنده ، صحيح السند نيست بلكه بخاطر وجود حسين بن علوان كلبي و عمرو بن خالد واسطي در سلسله سندش كه وثاقتشان در علم رجال ثابت نشده است ، جزء‌ احاديث ضعيف السند طبقه بندي مي شود .
ثانيا روايت بخاطر مخالفت با روايات متواتر در باب نكاح متعه ، از نظر فتوايي معرض عنه خواهد بود .

ادامه دارد ...



3- برخلاف آنچه نويسنده گفته است روند تقيه در ائمه اطهار عليهم السلام و فقهاء‌ با هم تفاوتي ندارد و نبايد هم تفاوت داشته باشد چرا كه فقهاء‌ دينشان را از ائمه اطهار عليهم صلوات المصلين گرفته اند .


براي روشن شدن اين مسئله بايد چنين بيان داشت كه تقيه از نظر فقهي ، احكام متفاوتي دارد گاهي واجب و گاهي جايز و گاهي هم حرام است يا به تعبير فقهي احكام خمسه در تقيه هم جاري است و شرايط و موارد مختلف ، حكم تقيه را متفاوت مي كند . از اين روست كه اگر با تقيه ، اهداف والاتري در خطر قرار گيرد ، تقيه حرام خواهد بود بنابر اين هر گاه تقيّه موجب تقويت ظلم و فساد، تزلزل در اركان اسلام، محو شعائر و از بين رفتن احكام حياتبخش آن گردد، شكستن آن واجب است. همان طور كه در چنين مواردى در كتاب جهاد ضرورت اقدام به جهاد پيش‏بينى شده است و تعبير به «و لو بلغ ما بلغ؛ به هر جا برسد» مربوط به همين قسمت است، البتّه شكّى نيست كه تشخيص چنين مواردى اغلب به وسيله افراد عادّى ممكن نيست و چون جنبه تخصّصى دارد، بايد به دست فقيه و حاكم شرع كه مى‏تواند مسائل مهمّ و اهمّ اسلامى را باهم مقايسه كرده و تشخيص دهد، روشن شود.


اين موضوع علاوه بر اين كه به حكم عقل قابل انكار نيست و قاعده عقليّه «اهمّ و مهم» پشتوانه آن مى ‏باشد، در احاديث اسلامى نيز به آن اشاره شده است. از امام صادق عليه السلام چنين نقل شده:


أَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَظْهَرَ الْإِيمَانَ ثُمَّ ظَهَرَ مِنْهُ مَا يَدُلُّ عَلَى نَقْضِهِ خَرَجَ مِمَّا وَصَفَ وَ أَظْهَرَ وَ كَانَ لَهُ نَاقِضاً إِلَّا أَنْ يَدَّعِيَ أَنَّهُ إِنَّمَا عَمِلَ ذَلِكَ تَقِيَّةً وَ مَعَ ذَلِكَ يُنْظَرُ فِيهِ فَإِنْ كَانَ لَيْسَ مِمَّا يُمْكِنُ أَنْ تَكُونَ التَّقِيَّةُ فِي مِثْلِهِ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ ذَلِكَ لِأَنَّ لِلتَّقِيَّةِ مَوَاضِعَ مَنْ أَزَالَهَا عَنْ مَوَاضِعِهَا لَمْ تَسْتَقِمْ لَهُ وَ تَفْسِيرُ مَا يُتَّقَى مِثْلُ أَنْ يَكُونَ قَوْمُ سَوْءٍ ظَاهِرُ حُكْمِهِمْ وَ فِعْلِهِمْ عَلَى غَيْرِ حُكْمِ الْحَقِّ وَ فِعْلِهِ فَكُلُّ شَيْ‏ءٍ يَعْمَلُ الْمُؤْمِنُ بَيْنَهُمْ لِمَكَانِ التَّقِيَّةِ مِمَّا لَا يُؤَدِّي إِلَى الْفَسَادِ فِي الدِّينِ فَإِنَّهُ جَائِزٌ



«فرد با ايمان هنگامى كه اظهار ايمان كرده و سپس آن را نقض كند، از دايره‏ ايمان بيرون مى ‏رود، و اگر اتّكا به تقيّه كند، امّا از مسائلى باشد كه تقيّه در آن جايز نيست، عذر او پذيرفته نخواهد شد؛ زيرا تقيّه مواضعى دارد كه اگر كسى از آن تجاوز نمايد پذيرفته نمى‏شود، مثل اين كه انسان در ميان جمعيّت بدكارى گرفتار شود و تقيّه كند، اگر اين تقيّه موجب از بين رفتن اصل دين و اهداف مقدس آن نباشد، جايز است». (1)


از ابو حمزه ثمالى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود:


« وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ دُعِيتُمْ لِتَنْصُرُونَا لَقُلْتُمْ لَا نَفْعَلُ إِنَّمَا نَتَّقِي وَ لَكَانَتِ التَّقِيَّةُ أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنْ آبَائِكُمْ وَ أُمَّهَاتِكُمْ وَ لَوْ قَدْ قَامَ الْقَائِمُ مَا احْتَاجَ إِلَى مُسَاءَلَتِكُمْ عَنْ ذَلِكَ وَ لَأَقَامَ فِي كَثِيرٍ مِنْكُمْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ حَدَّ اللَّهِ ». (2)


از اين روايت به خوبى استفاده مى‏شود كه تقيّه به هنگام لزومِ حمايت از حق نه تنها جايز نيست، بلكه مصداق بارز نفاق است و اگر حكومت عادلانه اسلام باشد، درباره اين گونه تقيّه كنندگان، اجراى حدّ منافق خواهد نمود.

ادامه دارد ....

در حديث ديگرى از «دُرُسْت بن ابى منصور» نقل شده كه مى ‏گويد:


خدمت امام موسى بن جعفر عليه السلام بودم و كميت، شاعر معروف در آن جا حضور داشت، امام به عنوان اعتراض به او فرمود: تويى كه (درباره بنى اميّه) چنين گفته ‏اى؟!


فَالْآنَ صِرتُ إلَى أُميَّةَ ---------------------------- وَ الأمُورُ لَهَا إلَى مَصائِر



قَالَ: قُلْتُ: ذَلِكَ وَ اللَّهِ مَا رَجَعْتُ عَنْ إيمَانِى وَ إنِّى لَكُمْ لَمُوَالٍ وَ لَعَدُّوكُمْ لَقَالٍ وَ لَكِنِّى قُلْتُهُ عَلَى التَّقِيَّةِ قَالَ: أمَّا لَئِنْ قُلْتَ ذَلِكَ إنَّ التَّقِيَّة تَجُوزُ فِى شُرْبِ الخَمْرِ؛


تويى كه درباره بنى اميّه با چنين شعري مدح كرده ‏اى؟



گفت: من هرگز از ايمان و دوستيم با شما برنگشته‏ام، اين را از روى تقيّه گفته‏ ام!


فرمود: اگر چنين باشد بايد تقيّه را در شرابخوارى نيز جايز بدانى»! «3»


از اين حديث بر مى ‏آيد كه حتّى «كميت» شاعر، كه مدافعاتش از حريم اهل بيت عليهم السلام و مبارزه با دستگاه جور و ستم معروف است و سرانجام جان خود را در همين راه از دست داده، هنگامى كه در مدح بنى‏اميّه رعايت تقيّه مى‏كند، مورد مؤاخذه و سرزنش قرار مى‏گيرد. (4)


از مباحثي كه گذشت به اين نتيجه مي رسيم كه در مذهب اماميه ، تقيه يك حكم اضطراري است و تنها در مواقع ضروري ، همانطور كه در روايت " التقيه في كل ضرورة " هم آمده است و به اندازه رفع ضرورت ، مجاز است .


شكي نيست كه نمي توان به اسم تقيه هر كاري را براي خود جايز دانست و نبايد مانند آن مرد بود که در کمال زیبایی می رقصید و انواع حرکات را از خود بروز می داد. وقتی به او اعتراض کردند که چرا چنین عملی را انجام دادی، در مقام عذرخواهی برآمد و گفت: مجبور بودم. به او گفتند: اگر مجبور بودی پس چرا چنین خوش رقصیدی؟ کسی که از هنر رقاصی تو خبر نداشت !


پس اينگونه نيست كه حتي در مواقع اضطراري هم كه تقيه جايز است ، بتوان هر عملي را به عنوان تقيه انجام داد اين نكته بسيار مهم است كه حكم اضطراري تقيه تا زماني پا برجاست كه ضرورت رفع شود و دين و اهداف اصولي آن در خطر قرار نگيرد .
از اين روست كه هيچ امام معصوم و هيچ فقيه و عالم شيعي نمي تواند به اسم تقيه كتابي بنويسد كه عقايد انحرافي و ضد دين را به نام تقيه در آن درج نمايد چرا كه تقيه به عنوان اصل مسلم اسلامي خود حدود معيني دارد كه تجاوز از آن حدود نه تنها گذر از مرزهاي ماهيتي تقيه به شمار مي آيد ، بلكه عمل حرامي است كه شيعه با سربلندي مي گويد تاريخ ، شاهدي بر چنين عملي از ائمه و علماي شيعه ندارد .
بنابر اين مطالب ، محتواي كلام استاد بزرگوارم جناب آيت الله سبحاني حفظه الله به خوبي روشن مي شود كه اگر نويسنده رعايت امانت را مي نمود و كلام ايشان را تقطيع نمي كرد ، به ذهن مخاطب چنين شبهه اي القاء‌ نمي شد حال براي واضح شدن مطلب براي مخاطب محترم ، عبارات استاد معظم را كه قبل و بعد از عبارت ياد شده بوده و در فهم معناي كلام ايشان كمك شاياني مي كند ، در پست بعدي نقل مي كنم :‌

ادامه دارد ...

الاَصلُ الخامسُ والعشرون بعد المائة: التقية واجبة في بعض الحالات فقط


إنّ التقيّة ـ حسبَ منطِقِ الشِيعَة ـ واجبة في ظروف خاصَة، إلاّ أنّها مُحرَّمةٌ في بعضِ الشروطِ أيضاً، ولا يجوز للاِنسانِ في مثل هذهِ الشُروط أنْ يَستخدمَ التقيّة بحجّة أنّه قد يتعرّض نفسُه، أو مالهُ أو عرضُه للخطر.


فَقَد يَتَصوَّرُ بعضٌ أنّ الشِيعة يوجبونَ التَقيّة دائماً وفي جميع الحالات والظروف والاَوضاع، والحال أنّ هذا تصوّرٌ خاطِىٌَ، فإنّ سيرةَ أئمّة أهلِ البيت: لم تكنْ هكذا، لاَنّهم، وبغية رعايةِ المصالحِ والمفاسِدِ كانوا يَسلكون في كلّ زمانٍ موقفاً خاصّاً، وأُسلوباً مناسباً ولهذا نجدُهم كانُوا تارةً يتّخذون مَسلَك التقيّة اُسلوباً، وتارة أُخرى كانوا يُضحُّون بأنفسِهم وأموالِهم في سبيلِ إظهارِ عَقيدتهم.


ومما لا شك فيه أنّ أئمَّةَ الشّيعَة استشهدوا بالسَيف أو السُّمّ على أيدي الاَعدْاء في حين أنّهم لو كانُوا يُصانِعُونَ حُكّام عصورهم ويجاروُنهم، لَمَنحهمْ أُولئِك الحكّام أعلى المناصب، وأسمَى المَراتب في حكوماتِهم ولكنهم كانُوا يَعلموُن أنّ التقيّة قبال أُولئك الحُكّام (كيزيد بن معاوية مثلاً) كان يؤدّي إلى زوال الدّين، وهلاك المذهب.


وفي مِثل هذهِ الشُروط أمام القادة الدينيّين المسلِمين نوعان من الوظيفة:
أن يسلكوا مَسلَك التقيّة في ظروف خاصَّة، وأنْ يحملوا حياتهم على أكفّهِمْ ويَستَقْبلوا الموتَ في ظروفٍ أُخرى، أي إذا وَجَدوا أساس الدِين في خطرٍ جدّيٍ.


وفي الخاتمة نذكّرُ بأنّ التقيّةَ أمرٌ شخصيٌ ويَرتبط بوضعِ الفرد، أو الاَفراد الضعفاء العاجزين في مقابل العدوّ الغاشِم. فإنّ مثل هؤلاءِ إذا لم يَعْمَلوا بالتقيّة فَقَدوا حياتهم مِن دون أن يترتب أثرٌ مفيدٌ على مقتَلِهِمْ.


ولكن لا تجوز التقيّة مطلقاً في بيان معارف الدين وتعليم أحكام الاِسلام مثل أن يكتُبَ عالمٌ شيعيٌ كتاباً على أساس التقيّة، ويذكرَ فيه عقائدَ فاسدة، وأحكاماً منحرفة على أنّها عقائدُ الشيعة وأحكامُهم.


ولهذا فإننّا نرى علماءَ الشيعة أظهروا في أشدّ الظروف والاَحوال، عقائِدَهُمُ الحقَّة، ولم يحدُثْ طيلةَ التاريخ الشيعيّ ولا مرة واحدةً أن أقدَمَ علماءُ الشيعة على تأليف رسالةٍ أو كتابٍ على خلافِ عقائدِ مذهبهِم، بحجّة التقيّة، وبعبارة أُخرى: أن يقولوا شيئاً في الظاهر، ويقولُوا في الباطن شيئاً آخر، ولو أن أحَداً فَعَلَ مِثلَ هذا العملِ وسَلَكَ مثلَ هذا المسلَكَ أُخرِجَ من مجموعةِ الشيعةِ الاِماميَّة.


وهنا نوصي الّذين يصعُب عليهم هضمُ مسألة التقيّة، وتقبُّل هذه الظاهرة، أوخَضَعُوا لِتأثير دعايات أعداءِ التشيُّع السيّئة، بأنْ يطالِعوا ـ ولو مرّةًـ تاريخَ الشيعة في ظلّ الحُكُومات أُموِيّةً، وعبّاسيّةً، وفي عصر الخلفاء العثمانيّين في الاناضول والشامات، لِيَعلَموا بَهاضةَ ما قَدَّمهُ هذا الفَريقُ من الثَمن للدّفاع عن العَقيدة وبِسَبب اتّباع أهلِ البَيت:، وجَسامةَ ما قدّموه من تضحياتٍ، وقرابين، وعظمةَ ما تحمّلوه من مصائبَ مرّة، حتى أنّهم ربّما هَجَرُوا بيوتهم ومنازلهم ولجأوا إلى الجبال.


لقد كانَ الشيعة على هذه الحال مع ما كانوا عليه من التقيّة، فكيف إذا لم يُراعُوا هذا الاَصل..ترى هل كانَ يبقى من التَشيُّع اليومَ إذا لم يَتّقوا، أثرٌ أو خَبَرٌ؟


وأساساً لابُدَّ مِن الاِنتباه إلى نقطةٍ مهمّةٍ وهي أنّه إذا استوجَبَت التقيّة لَوماً فإنّ هذا اللومَ يجب أن يُوجَّهَ إلى من تَسبَّبَها، لاَنّ هؤلاء بَدَل إجراء العَدل ومراعاة الرأفةِ الاِسلاميّة أوجَدوا أصعَب ظروف الكَبت السياسي والمذهبي ضِدّ أتباع أهل البيت النبويّ، لا أن يُلامَ مَن لَجَأ إلى التقيّة اضطراراً وحفاظاً على نُفُوسهم وأموالِهِم وأَعراضِهِمْ.


والَعَجَبُ العجاب في المقام هو أن يتوجَّه البعضُ باللَّوم والنقد إلى العاملين بالتقيّة المظلومين ووصفهم بالنفاقِ بدل توجيه ذلك إلى مسبّبي التقيّة، أي الظالمين، هذا مضافاً إلى أنَّ «النفاق» يختلف عن «التقيّة» كاختلافِ المتناقضين، والبَونُ بينهما شاسع وبعيدٌ بُعدَ السَّماءِ عن الاَرض. (5)

ترجمه در پست بعدي

اصل يكصد و بيست و پنجم (تقيه)

بر اساس منطق شيعه،تقيه در شرايطى واجب، ولى در برخى شرايط نيز حرام است، و انسان در آن شرايط نبايد به بهانه اينكه جان و مال وى به خطر مى افتد تقيه كند. گروهى تصور مى كنند كه شيعه مطلقاً تقيه را واجب مى داند، در حاليكه اين تصور غلط بوده و روش پيشوايان شيعه هرگز چنين نبوده است. زيرا آنان با در نظر گرفتن شرايط و رعايت مصالح و مفاسد، در هر زمان راهى خاص و مناسب را انتخاب مى كردند و لذا مى بينيم كه گاه تقيه نكرده و جان ومال خود را در راه اظهار عقيده فدا مى كردند.

اصولاً پيشوايان معصوم شيعه غالباً به وسيله شمشير يا زهر جفاى دشمنان به شهادت رسيده اند، در حاليكه يقيناً اگر آنان به حاكمان عصر خويش چهره خوش و زبان شيرين نشان مى دادند، قدرتمندان حاكم چه بسا بزرگترين و عالى ترين مقامات را نيز در اختيار آنان مى نهادند; ولى آنها خوب مى دانستند كه تقيّه (فى المثل در برابر يزيد) مايه نابودى دين و محو مذهب است.

در شرايط كنونى نيز براى رهبران دينى مسلمين دو نوع تكليف وجود دارد: در شرايطى راه تقيه را در پيش گيرند; و در شرايط ديگر، كه اساس دين در خطر است، جان به كف گرفته به استقبال مرگ روند.

در پايان يادآور مى شويم كه تقيه يك امر شخصى و مربوط به وضع فرد يا افراد ضعيف و ناتوان در برابر دشمن قهار است، كه اگر تقيه نكند هم جانشان در خطر است و هم بر قتل آنها اثرى مترتب نيست. ولى در تعليم و تبيين معارف واحكام دينى،تقيّه موردى نخواهد داشت، مثلاً دانشمندى كتابى را بر اساس تقيه بنويسيد و عقايد انحرافى و خلاف را، به عنوان عقايد شيعه، درجامعه منتشر سازد! روى همين امر است كه مى بينيم در طول تاريخ شيعه، هيچ گاه كتابى در زمينه عقايد و احكام بر اساس تقيه نوشته نشده است، بلكه علماى شيعه در سخت ترين شرايط نيز عقيده حقّه خويش را اظهار داشته اند. البته ممكن است در ميان آنان پيرامون اصل يا مسئله اى خاص اختلاف نظر وجود داشته باشد، ولى هرگز در طول تاريخ يك بار هم اتفاق نيفتاده كه دانشمندان شيعه رساله يا كتابى را ـ به بهانه تقيه ـ بر خلاف آرا و عقايد مسلّم اين مذهب بنويسند، و به اصطلاح در بيرون چيزى بگويند و در خفا چيزى ديگر، و اگر كسى چنين روش داشته باشد از جرگه شيعه اماميه خارج است.

در اينجا، به كسانى كه فهم و هضم تقيه براى آنان سنگين بوده و تحت تأثير تبليغات سوء دشمنان تشيع قرار دارند، اكيداً توصيه مى كنيم كه يك دوره تاريخ شيعه را در عهد امويان و عباسيان، وحتى عثمانيها در تركيه و شامات، مطالعه كنند تا بدانند كه اين گروه براى دفاع از عقيده و پيروى از اهل بيت (عليهم السلام) چه بهاى گزافى را پرداخته اند، چه قربانيهايى داده، و چه مصايب تلخى را تحمل كرده اند، تا آنجا كه حتى از خانه و كاشانه خود به كوهها پناه برده اند. شيعيان، با وجود رعايت تقيه، چنين وضعى داشتند، حال اگر اين اصل را رعايت نمى كردند چه وضعى پيش مى آمد؟! و براستى آيا در آن صورت اثرى از تشيع در جهان باقى مى ماند؟!

اصولاً بايد توجه داشت كه، اگر نكوهشى در تقيّه هست در اصل متوجه مسبّبان آن است. كسانى مستوجب نكوهشند كه به جاى اجراى عدل و رأفت اسلامى، سخت ترين و كشنده ترين اختناقهاى سياسى و مذهبى را بر پيروان عترت نبوى (عليهم السلام) تحميل مى كردند، نه كسانى كه از روى ناچارى براى حفظ جان و مال و ناموس خويش به تقيه پناه مى بردند! و شگفت اينجاست كه برخى كسان، به جاى نكوهش مسبّبان تقيه يعنى ظالمان، تقيه كنندگان، يعنى مظلومان را نكوهش كرده و متهم به نفاق مى كنند! حال آنكه فاصله «نفاق» با «تقيه» از زمين تا آسمان است: منافق، كفر را در دل خويش پنهان كرده و در ظاهر ابراز ايمان مى كند، در حاليكه مسلمان در حال تقيه قلبى لبريز از ايمان دارد و صرفاً به علت ترس از آزار طاقت فرساى ظالم، اظهار خلاف مى نمايد. (6)


پي نوشت:‌
1. وسائل الشيعه، ج 16، ص 216
2. تهذيب ج 6 ص 172
3. وسائل الشيعه، ج 16، ص 217
4. آيت الله مكارم شيرازي ، پيدايش مذهب ص 83
5. آيت الله سبحاني ، العقيدة الإسلامية على ضوء مدرسة أهل البيت ص 276
6. آيت الله سبحاني ، منشور عقايد اماميه ص 218

موضوع قفل شده است