◊╠⋱ منشق شده از نور «علیّ بن حسین» است ⋰╣◊ ویژه نامه اسک دین
تبهای اولیه
باقر العلوم به چه معناست؟ پیشوای پنجم حضرت امام محمد باقر علیه السلام چهل حديث گهربار از امام باقر عليه السلام
دانلود کتاب - یاباقرالعلوم علیه السلام
كتاب موبايل چهل حديث امام باقر علیه السلام
مولودی ولادت امام محمد باقر علیه السلام
هماره نامت بلند باد ای آسمانی مرد زمینی! تو از تبار نوری و تاریخ وامدار شعاع تباناک اندیشه توست.
ای تو سیراب از سرچشمه کلام خداوند! کامهایمان تشنه باران کلام توست. سخن بگو، تا نور کلامت بر ما ببارد و زمین و زمان سینه به سینه از عطر گل محمدی آکنده شود.
دانش، از نام تو آوازه گرفت، آنگاه که شکافته شد و شگفتی آفرید. ای اَبَرمردِ دانش و ای شکوه فرهنگ! تو در زمانهای که ابرهای سیاه، سایه تردید میگستردند، خورشیدوار تابیدی تا بذرهای یقین جوانه زند و یخهای یأس و تردید آب شود. ای امانتدارِ رسالت توحید و وارث تعلیمات محمدی و علوی! تو یادگار کربلا بودی و سند مظلومیت بقیع. اینک بقیع قلب ما روشن از نور توست. اینک خیل قاصدکها را بدرقه سلامی میکنیم که پیامبر(ص) بر تو فرستاد. سلام ما را نیز پذیرا باش!
پنجمین عشق، پلک به تابیدن می گشاید، هفتمین ستاره معصوم می درخشد.
ستاره ای آغاز می شود که از هر دوسو، نسلش به آخرین خورشید پیامبران می رسد. آمده است تا کوچه های تنگ ظلمت را در پرتو بی کران مهربانی و دانایی اش روشن کند.
آمده است تا شب های مدینه بی چراغ نماند.
خورشید است و ناگزیر از تابیدن. چگونه روشن نکند کوچه های تاریک ذهن جماعتی را که در شهر جدش، به نام اسلام، به سوی تاریکی می شتابند؟!
امروز آمده است تا چونان خورشید، تا ابد بر ما بتابد.
عباس محمدی
چرا آن حضرت را باقر لقب داده بودند؟
در فصول المهمة آمده است: آن حضرت را بدين لقب مىخواندند زيرا علوم را مىشكافت و باز مىكرد. در صحاح آمده است: «تبقر، يعنى توسع در علم». و در قاموس گفته شده است: محمد بن على بن حسين را باقر مىخواندند چون در علم تبحر داشت. در لسان العرب نيز ذكر شده است: آن حضرت را باقر مىخواندند چرا كه علم را مىشكافت و به اصل آن پى مىبرد و فروع علم را از آن استنباط مىكرد و دامنه علوم را مىشكافت و وسعت مىداد. ابن حجر در صواعق مىنويسد: «او را باقر مىخواندند و اين كلمه از«بقر الارض»اخذ شده است، يعنى آنكه زمين را مىشكافد و مكنونات آن را آشكار مىكند. زيرا او نيز گنجينههاى نهانى معارف و حقايق احكام و حكمتها و لطايف را كه جز از ديد كوته نظران و ناپاكان پنهان نبود، آشكار مىكرد. »از اين رو درباره وى گفته مىشد كه آن حضرت شكافنده علم و جامع آن و نيز آشكار كننده و بالا برنده علم و دانش است. در تذكرة الخواص نيز آمده است: او را باقر لقب داده بودند زيرا در اثر سجدههاى فراوان، پيشانىاش شكاف برداشته بود. برخى هم گويند چون آن حضرت از دانش بسيار برخوردار بود او را باقر مىخواندند. آنگاه به نقل سخن جوهرى در صحاح مىپردازد.
شيخ صدوق در علل الشرايع به نقل از عمرو بن شمر آورده است: از حابر جعفى پرسيدم چرا به امام پنجم، باقر مىگفتند؟گفت: «چون علم را مىشكافت و اسرار آن را آشكار مىكرد». در مناقب ابن شهر آشوب نوشته شده است: گفتهاند براى هيچ يك از فرزندان حسن و حسين (علیه السلام) اين اندازه از علوم، از قبيل تفسير و كلام و فتوا و احكام و حلال و حرام فراهم نشد كه براى امام باقر (علیه السلام). محمد بن مسلم نقل كرده است كه از آن حضرت سى هزار حديث پرسش كردم.
جابر جعفى گويد:«ابو جعفر هفتاد هزار حديث براى من روايت كرد». و محمد بن مسلم گويد: « هر مسئله كه در نظرم دشوار مىنمود از ابو جعفر(علیه السلام) مىپرسيدم تا جائيكه سى هزار حديث ازو سؤال كردم.» (مراة الجنان)
طبق نقل مورّخين از بين اصحاب آن حضرت كه از محضر علميش استفاده مى كردند در حدود 500 نفر به مقامهاى عظيم علمى نائل شدند و همينها بودند كه مكتب علمى اسلام را با تأ ليفات و تصنيفات خود در فقه ، حديث ، تفسير و ديگر شئون علمى ، رونق و شكوه دادند. زراره ، ابوبصير اسدى ، حمران بن اعين ، محمّد بن مسلم ، محمّد بن مروان ، اسماعيل بن فضل هاشمى ، ابوبصير و بسيارى ديگر، از جمله شخصيتهاى بارزى هستند كه از محضر امام عليه السلام استفاده كرده و در شئون علمى شهرتى جهانى و جاويد كسب كرده اند.
كثيرالذكر
1- ابن قداح از امام صادق (علیه السلام) نقل مىكند كه فرمود: پدرم (امام باقر) كثيرالذكر بود، خدا را بسيار ياد مىكرد، من در خدمت او راه مىرفتم مىديدم كه خدا را ذكر مىكند. با او به طعام خوردن مىنشستم، مىديدم كه زبانش به ذكر خدا گوياست. با مردم سخن مىگفت و اين كار او را از ذكر خدا مشغول نمىكرد.
من مرتب مىديدم كه زبانش به سقف دهانش چسبيده و مىگويد: «لاالهالاالله» او در خانه، ما راجمع مىكرد و مىفرمود تا طلوع خورشيد خدا را ذكر كنيم، هر كه قراءت قرآن مىتوانست امر به قراءت قرآن مىكرد و هر كه ت امر به نمىتوانست امر به ذكر خدا مىفرمود. (اصول كافى: ج 2 ص 449 ضمن حديث).