◦☼◦ یادنامه شهید حسين علم الهدي و شهداي حماسه ساز هويزه ◦☼◦

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
◦☼◦ یادنامه شهید حسين علم الهدي و شهداي حماسه ساز هويزه ◦☼◦

حماسه خونين شهداي هويزه و شهادت دلاورمردان اسلام و فرمانده آنان شهيد "عَلَم ‏الهُدي"

در آذر 1359 ش پس از شكست بيش از دو گردان از نيروهاي عراقي در جنوب سوسنگرد به وسيله سربازان اسلام، يك گروهان از برادران سپاه اهواز جهت محافظت از هويزه به آن شهر اعزام شدند. در آن حال بني‏صدر، دستور تخليه هويزه از نيروهاي سپاهي را صادر و محافظت از آن شهر را به ارتش محوّل كرد كه با مخالفت و پيگيري محمدحسين علم‏الهدي فرمانده گروهان سپاه هويزه، اين دستور لغو گرديد. سرانجام هفته بعد، قرارِ عمليات مشترك ارتش و سپاه گذاشته شد كه با پيشروي‏ هايي همراه بود. اما به دليل نرسيدن مهمات و پاتك دشمن، نيروهاي خودي مجبور به عقب‏نشيني شدند. در اين ميان بيش از يكصدتن از برادران پاسدار، جهاد سازندگي و دانشجويان پيرو خط امام از جمله سيد محمد حسين علم ‏الهدي تا آخرين قطره خون به دفاع از ايران اسلامي پرداخته و به ديدار پروردگار خود نائل آمدند. اين رشادت‏ها بود كه حماسه هويزه را آفريد. به مناسبت حماسه غرورآفرين رزمندگان اسلام در حراست از اين شهر و به دليل حضور دانشجويانِ رزمنده در اين نبرد، اين روز با عنوان روز شهداي دانشجو نامگذاري شده است.




:Gol:شادی روح شهید علم الهدی و شهدای حماسه هویزه صلوات:Gol:


پیام مقام معظم رهبری برای شهدای هویزه

بسم الله الرحمن الرحیم

بخشی از این یادداشت هارا - که سرگذشت شور انگیز و عاشقانه جمعی از جوانان انقلابی مادر میدان نبرد با دشمن متجاوز است- مطالعه کردم. درسی که این خاطره حماسه آمیز و جانگداز می‌دهدپیام جاودانه‌ای برای همه ملتها و همه نسلها است. درس مقاومت مردانه انسانهای بزرگی است که اراده پولادین و قدرت والای بشری خود را به اراده الهی متصل ساختند و آگاهانه قدم در میدان فداکاری نهادند و صحنه نبرد با دشمن اسلام را با خون خود رنگین ساختند. دو روز پیش از این عشورای خونین، من خود در دل بیابانهای جنوبی و شرقی هویزه این عزیزان را دیدم که شجاعانه و عاشقانه به قلب عرصه جنگ و به سوی خط تماس پیش می‌رفتند. تجهیزات ابتدایی و کمبودهای تدارکاتی و حتی دلسوزیها و توصیه ها ، در همت بلند و عزم راسخ آنان فتوری پدید نمی‌آورد و دل مومن و مشتاق و خون گرم و جوشانشان همه سختی‌ها را بر آنان هموار می‌کرد. معجزه انقلاب وکوره های جنگ تحمیلی از جوانان خداجوی ، انسانهای بزرگی پدیدآورده است که توگل عارفان و متانتپیران را با امید جوانان و صفای کودکان در جمع کرده‌اند. سراسر دوران جنگ سرشار از ماجراهای رویا گونه این راهیان شب وشیران روز است ، و گروه شهیدان هویزه از برجسته‌ترین آنان‌اند. بی‌شک اگر لحظات پر معنا و پر ماجران هر یک از این شهادت‌ها ثبت می‌شد وچنانکه در این یادداشت ‌ها آمده- به چشم می‌آمد غنی برین میراث معنوی برای تاریخ به جا می‌ماند. افسوس که بدین مه8م،‌بقدری که باید، همت گماشته نمی‌شود. لذا این نوشته‌ها را که در نوع خود بییار کم نظیر است باید قدر دانست و کوشش فراهم ااورنده آن را ارج نهاد. از خداوند متعال توفیق همه این جوانان عزیز و پیروزی اسلام و مسلمین وحاکمیت و رواج ارزشهای والای قرانی را سیئلت می‌کنم.

برای آنانکه حماسه ساز هویزه شدند

رای پنجمین روز متوالی عبور تانگ‌های اربش از جاده هویزه- سوسنگرد ادامه داشت. از این جابجایی بوی حمله می‌آمد، حمله ای که همگی مدت ها در انتظارش بودیم. بچه‌ها نماز صبح را که خواندند مهیا شدند برای رفتن به خط مقدم. شب قبل هیچ اتفاق خاصی نیفتاد، بچه ‌ها حدود چهار کیلومتراز خط مقدم تا یک مدرسه روستایی عقب آمدند، نماز جماعت را به امامت حسین علمالهدی خواندند، قرارومدار دیده‌بان ونگنبان و کشیک را گداشتند و آنقدر خسته بودند که چیزی خورده و نخورده به خواب رفتند. سی کیلومتر پیاده روی و جنگ و گریز ، بچه‌های خط شکن را حسابی از پا در آورده بود. آنقدر خسته بودند که صدای بولدوزرها و تانک‌های ارتش که برای استحکام مواضع تلاش می کردند نمی توانست ‌آنها را از خواب منصرف کند، بخصوص که حسین علم الهدی گفته بود پیشروی تا ایستگاه حمید در پیش است و این خود یسرویی تازه می‌طلبید. اینجا آرین خاکریزی بود که شب گذشته بچه‌ها پیش رفته بودند ، ماشین از جاده به سمت چپ پیچید و پشت یک خاکریز بلند توقف کردف بجه ها پایین پریدند و حسین گفت: خوب بچه ها اینجا محل استقرار ماست، حمله از همینجا شروع می شه، مواظب باشین که تا قبل از حمله او نطرف خاکریز نرین ، سعی کنین بیشتر توی سنگر باشین ، آتش دشمن روی این منطقع بیشتره. بخوابین ، بخوابین. همینطور که حسین صحبت می‌کرد صدای انفجار کاتیوشا پشت سرمان همه مارا مجبورکرد که درازکش شویم . از گردو خاکی که بلند شد معل.م بود حدود دویست متر پشت سرما گلوله ها به زمین نشسته است، با این حال زمزمه ترکش بعضی از آنها نزدیک ما به گوش می‌رسید. حسین از جا بلند شد و گفت: ما باید اون طرف جاده مستقر بشیم .از این به بعد ارتباط با بی‌سیمه ، شما باید با تانکهایی که پشت سر تونه هماهنگ بشین ،‌قبل از اینکه دستور حمله داده بشه، همنیجا بوی سیگرتون می‌مونین اگه سوالی ندارین من می‌رم تا بقیه بچه ها رو مستقر کنم. دو هواپیمای عراقی که بالای سر بچه ها پدیدار شد، همه رادر جا میخکوت کرد، هیچکس انتظارش را نداشت، از شروع حمله این اولین بار بود که نیروی هوایی دشمن عمل می کرد. با ارتفاع پایین از بالای سر بچه ها رد شد و به عمق جبهه پیش رفت و چند لحظه بعد ناپدید شد معلوم بود که برای شناسایی آمده اند و حتما دوباره بر می گردند. بچه ها زیر آتش سنگین دشمن ناگزیر به عقب نشینی شدند،‌به خاکریزها رسیدیم ، همه به میگرها پناه بردند با از آتش بی‌رقفه دشمن در امام باشند، ولی خاکریزها حالت ساعت قبل را نداشت، خلوت خلوت شده بود،‌ نه یک تانک ، نه یک نفر بر، از هیچکدام!!از تجهیزاتی که تا ساعتی قبل پشت خاکریز بودند خبری نبود!. اوضاع مشکوک به نظر می رسید ، بدون اطلاع پشت بچه ها را خالی کرده بودند، واز همه مهمتر اینکه علاوه بر توپ و تانک صدای رگبار هم می‌آمد-از نزدیک-!گفتم : اگر به سمت جنوب شرقی خود مون حرکت کنیم امید این هست ک چند نفر سالم بمونن اینطور که معلومه گروه حسین علم الهدی دارن مقاومت می‌کنن، بیشترین فشار عراق هم از همون سمته ، در ست پشت سر ما سمت شمال غربی ، هر چند فاصله اونها کمه ولی اگر یک متر هم از دشمن دورتر بشیم غنیمته. باید حداکثر استفاده رو بکنیم. هنوز صدای تانکهای ان طرف جاده به گوش می‌رسید، بیراندازی لحظه ای قطع نمی‌شد اگر عراقی ها خودشان را به این سوی جاده می رساندند هیچ راه فراری نداشتیم، با اینکه می دانستیم امید برگشت نیست ولی فریضه رساندن آرپی جی به علم الهدی مارا مصمم به پیش می راند. به جاده که رسیدیم توانستیم تانگ ها را ببینیم، به جز چند تایی که در حال سوختن بودند بقیه غرش کنان پیش می‌آمدند. فکر کردیم بچه ها باید آن طرف خاکریز باشند، از جاده گذشتیم و پشت اولین خاکریز سنگر گرفتیم . چشمم به حسین که افتاد خستگی از تنم در آمد، آرپی جی بر دوشش بود و پشت خاکریز دراز کشیده بود. در امتداد خاکریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند، از همه گروه همین ده نفر مانده بودند، حتی یک جسد سالم بر زمین نمانده بود، پیدا بود که بچه ها با گلوله مستقیم تانک از پا در آمده اند. تانک های سالم از کنار تانک های سوخته عبور می‌کردند و به طرف خاکریز علم الهدی پیش می آمدند. غیر از حسین دو نفر دیگر که آرپی جی داشتند دو تانک دیگر را نشانه رفتند و هر دو را آتش زدند. چهار تانک دیگر به ده متری حسین رسیده بودند،‌حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رها کرد، سه تانک باقیمانده در یک زمان به طرف حسین شلیک کردند و خاکریزش را به هوا بردند. خودمان را به سرعت بالای سرش رساندیم؛ از خون های روی زمین پیدا بود که مسافت زیادی خودش را بر روی خاک کشانده است.

زندگی نامه شهید علم الهدی



شهید سید حسین علم الهدی فرزند آیة الله حاج سید مرتضی علم الهدی(ره) به سال 1337 شمسی پا به عرصه گیتی نهاد. فرزندی پاک از شجره مبارکه رسالت بود که در مهد علم و تقوا پرورش می‌یافت. حسین این نور پرتو گرفته تا آفاق در کانون علم و عملی در رشد بود که تشنگان فقه و فقاهت و مردم تشنه هدایت گرداگردحریمش به اعتکاف بودند. شهید سید حسین پنج سال پیش از قیام 15 خرداد 42 متولد شد تا بعدها در مکتب قرآن ، کلام وحی آموزد و نیز بعدها در حین سپری کردن دبستان تلاوت کننده آیات الهی باشد و در سطح استان نغمه سرای و بلبل مترنم کننده لحن قران شود. صدای دلنشین او بود که صفحات زمان و قرون را به یکباره کنار میزد واین برگ ورق خورده را به برگ ایام هجرت پیوند می‌داد. صمیمیت او بود که علاوه بر شور و جذبه اش نقطه ای را بوجود آورده بودکه مغناطیس باشد برای رشد دیگران در تجمع های مسجد و مدرسه. در مساجد با تشکیل کتابخانه و جلسات سخترانی و در مدارس با تشکیل انجمنهای اسلامی و جلسات ارشاد و هدایت. گرچه هیچ قام و زبانی قادر بر تر سیم آن همه شور و عشق نیست ، لکن بر حسب وظیفه هاله ای از آنروح پاکباخته را در معرض تاریخ قرار می دهیم، باشد تا ره توشه ای برای فرزندان انقلاب گردد. و به تاریخ 17/10/1360 به شهادت رسیدند.

هویزه یعنی قرآن زیر تانک، یعنی سیدحسین علم الهدی.

هویزه یعنی از همه طرف محاصره.

هویزه یعنی ایستادن تا آخرین نفس.

هویزه یعنی پلکان آسمان.

از علم الهدی گفتن کار سختی است. او را نمی شود نوشت، باید می دیدی. اما

آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید3

علم الهدی یعنی نماینده خدا روی زمین، مگر غیراز این است که انسان خلیفه خداست.

علم الهدی یعنی امید و شجاعت، یعنی شهامت و رشادت.

علم الهدی یعنی ایستادگی در برابر دشمن جلاد.

علم الهدی یعنی رعد و برق، یعنی صاعقه، یعنی تندباد، یعنی گردباد.

علم الهدی یعنی عدم سکون و سازش و تسلیم.

علم الهدی شکوه و عظمت، یعنی سربلندی، یعنی پایداری و استقامت.

علم الهدی یعنی آیات وحی در سینه، یعنی قرآن ناطق، یعنی حافظ سخنان محبوب.

علم الهدی یعنی پرواز، یعنی اوج.

علم الهدی یعنی مضمون این بیت شعر:

عشق یعنی استخوان و یک پلاک سال ها تنهای تنها زیر خاک

هر وقت می خواهم لب تر کنم و از مردانگی در عصر آهن و دود بنویسم نام زیبای علم الهدی به ذهنم خطور می کند و عطر نامش تمام وجودم را می گیرد.

هر وقت می خواهم از پرواز حرف بزنم علم الهدی سوژه خوبی می شود.
هر وقت می خواهم به چیزی فکر کنم او مهمان خلوتم می شود و فکر مرا مشغول می کند. او عصاره همه خوبی ها بود و هست.




هر وقت می خواهم گریه کنم او بهترین بهانه برای گریستن می شود.

هر وقت می خواهم مسافرت کنم او بهترین مقصد می وشد، نه تنها مقصد بلکه مبدأ، چرا که با نام خدا و با حس او حرکت می کنم.

وقتی می خواهم حماسی حرف بزنم او، وقتی می خواهم از استقامت و ایثار و شجاعت بگویم او نمونه خوبی است که می شود در موردش حرف زد.

وقتی وارد هویزه و بارگاه شهداء می شوی دلت خدایی می شود.

هویزه نام دیگرش گوچه های بنی هاشم است، نام دیگرش خانه فاطمه(س).
صدای شکسته شدن استخوان پهلو و سینه مساوی است با له شدن زیر شنی تانک، تکرار حادثه در است و دیوار. آنجا آتش بود و اینجا آتش، آنجا خون بود و دود و اینجا تکرار آنجا.

آنجا زهرا(س) بود و اینجا پسر زهرا(س)؛ سید حسین علم الهدی.

هر زمان کربلا تکرار می شود و هر زمان مدینه جاری در تاریخ می گردد و من و نو کجای این تراژدی و داستانیم؟! آیا در متن داستانیم یا در حاسیه داستان؟!

چه در متن داستان باشیم و چه در حاشیه، مهم این است که هستیم، متن و حاشیه برایمان مهم نیست، مهم این است که من و تو با «نیچه» که می گفت: اگر می خواهی نان داشته باشی آهن داشته باش، مخالفیم.

من و تو با «اقبال لاهوری» که می گفت: اگر می خواهی نان داشته باشی آهن باش، موافقیم.

من به این حدیث قدسی ایمان دارم:

«من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیته و من علی دیته فانادیته».

من به هویزه که سرشار و لبریز از خاطرات به یاد ماندنی شهداء است عشق می ورزم.

اما؛ هویزه! آمده ام تا با تو عهد ببندم که راه مردانت را ادامه می دهم.

آمده ام تا بدانی هنوز مردانی هستند که از تو و مرزها دفاع می کنند.

آمده ام تا از تو نیرو بگیرم، آمده ام تا شیوه استقامت را از تو بیاموزم. آمده ام تا استوار بودن را به من بیاموزی، چگونه مردن را و چگونه پر زدن را.

آمده ام تا دلم را خانه تکانی کنی. آمده ام تا عوض شوم، تا مثل شما پریدن را بیاموزم.

شهداء! قبول دارم که اشتباه کرده ام، اما دنیا که به آخر نرسیده است. هنوز هم می توانم بازگردم و گذشته هایم را قلم بکشم. کافی است دستم را بگیرید تا گم نشوم، تا فریب نخورم.

شهداء! مرا به مهمانی خدا دعوت کنید تا بزم عاشقانه را بیاموزم.

شهداء! دل مرا زیر و رو کنید؛ مرا آنچنان بسازید که هیچ کس نتواند خراب کند.

مرا با تمام وجودتان بهم بزنید که خودم هم حس کنم عوض شده ام و طرح وجود مرا روشن کنید.

کمک کنید تا آفتاب باشم، مثل شما که آفتابید و برای پرتوافشانی از کسی اذن و اجازه نمی گیرید. کمکم کنید تا همه جا را روشن کنم.

اینقدر دلم گرفته که آسمان برایم گریه می کند. دلم برای دیدن شما لک زده، شما در کدام سیاره زندگی می کنید؟! دورید یا نزدیک؟!

من اما شما را نزدیک تر از نزدیک حس می کنم.

من شما را لمس می کنم، حس می کنم و می بینم و می شنوم.

من شما را می فهمم و می دانم. شما نامرئی نیستید، خیالی نیستید، واقعیت دارید، من می دانم شما هر وقت اراده کنید می توانید در من و همه چیز دخل و تصرف کنید.

شهدا! من آمده ام، شما هم بیایید تا دست خالی برنگردم.

من خجالت می کشم از هویزه دست خالی بروم، برای شما هم بد می شود «فاما السائل فلا تنهر».

منبع : کتاب « سفر به سرزمین نور »، بهزاد پودات، ص 54

به نام خدا
دعای ندبه این هفته 16 دی ماه در محل یادمان این شهداء از خوزستان پخش شد
مداحی حاج رضا نبوی رو انشاءالله بتوانم در اسرع وقت بگذارم
خداوند ما را باشهدای عزیز محشور کند
آمین یارب العالمین

سلام علیکم :

:parandeh: :parandeh: :parandeh: :parandeh: :parandeh: :parandeh: :parandeh::parandeh: :parandeh: :parandeh: :parandeh: :parandeh: :parandeh: :parandeh:

امروز مصادف با حماسه بزرگ هویزه و شهادت سردار علم الهدی و حدود 100 نفر از همرزمانش بود . یادشان گرامی باد .
دوستان اگر دوست داشتید فاتحه ای قرائت کنید .


در روز سالگرد حماسه هویزه جا دارد از سردار سرافراز هویزه ،شهید حسین علم الهدی ،یاد کنیم .شهیدی که او پیکر او را تنها از قرآن جیبی او شناختند....
این آخرین نامه شهید است که خطاب به رهبر معظم انقلاب ،امام خامنه ای است که آن زمان مسئول جبهه غرب کشور بودند. حتم حتما توصیه میکنم وقت بگذارید و نامه را کامل بخوانید....


اشاره: متن زیر آخرین نامه شهید سیدحسین علم الهدی است. این نامه خطاب به آیت الله خامنه ای (نماینده امام در شورای عالی دفاع) در دی ماه 1359 پیش از تصرف هویزه توسط نیروهای عراقی نگاشته شده است.

به نظر من تنها دلیلی که دشمن تاکنون هویزه را تسخیر نکرده، این است که اگر دشمن سوسنگرد را تسخیر کند، هویزه طبعا در اختیارش خواهد بود. لذا دلیلی نمی بیند که نیرو صرف هویزه کند و هویزه را تابع سوسنگرد می داند، که هست، ولی اگر دشمن نتواند سوسنگرد را تسخیر کند، یقینا به هویزه در طول زمستان قناعت خواهد کرد. اگر به هویزه نرسیم و رسیدگی نشود، درست همانند محاصره سوسنگرد، تعدادی از برادران مومن را از دست خواهیم داد. شرایط فعلی هویزه دقیقا مشابه وضعیت سوسنگرد است، در فاصله زمانی محاصره اول و دوم سوسنگرد. البته من به عنوان فرمانده سپاه هویزه ، با 62 نفر پاسداری که 22 نفرشان غیرمسلحند: تا آخرین قطره خونمان با همان ژ،3 و کلاش دفاع خواهیم کرد.

البته مهمات ما 2 عدد آرپی جی (که یکیش خراب است) و یک عدد تیربار ژ،3 و 40 عدد کلاش و ژ،3 است .

نیازها:
1 ، 20 فبضه آر. پی . جی
2 ، 40 قبضه ژ،3
3 ، 2 قبضه خمپاره 120
4 ، 6 قبضه خمپاره 60
5 ، 6 قبضه خمپاره 81
6 ، 2 موشک دراگون
7 ، یک دستگاه بیل مکانیکی
8 ، یک دستگاه بلدوزر

پیشنهادات اینجانب سیدحسین علم الهدی، مسئول حفاظت جاده هویزه سوسنگرد و مسئول سپاه هویزه: ما باید یک خط آتش قوی با استفاده از انواع خمپاره ها و موشک دراگون در دو سمت شمال شرقی وجنوب شرقی هویزه قرار دهیم، به دو جهت:
الف: هنگامی که تانک های دشمن در زمان شکست درحال فرارند، توسط این آتش محاصره شوند.

مانند روز دوشنبه که تانک های دشمن درحال فرار از نزدیک هویزه عبور کردند، اما چون ما آرپی جی و خمپاره نداشتیم، نتوانستیم وارد عمل شویم.

ب: اگر دشمن بخواهد هویزه را تبدیل به پایگاه زمستانی خود کند و به سوی هویزه حمله ور شود، این آتش از هویزه دفاع خواهد کرد. اطراف هویزه نیاز به حفر کانال و خندق و سنگر دارد، جاده سوسنگرد هویزه باید کاملا حفاظت شود، خصوصا در قسمت غربی روستای ساریه... هویزه رابطه آن با سپاه مشخص گردد.

منبع:افسران


ماجرای دیدار مادرشهید علم الهدی با حضرت امام خمینی

مادر حسین علم الهدی که روزهای اول تنها برای بدست آوردن جسد گلگون کفن حسین بی تابی می کرد با یاد آوری مادران صدر اسلام گفت: همانطور که مادر یکی از مجاهدین صدر اسلام وقتی دشمن کافر سر بریده فرزندش را بسوی مادر پرتاب می کند و می گوید: من چیزی را که در راه خدا دادم پس نمی گیرم. و چون امام فرموده است جوانان ما مانند جوانان صدر اسلام هستند من نیز مانند مادران صدر اسلام جسد مطهر فرزند را هم به خدا هدیه می دهم. مادر شهید حسین می‌گوید: تنها از خدا می خواهم که این قربانی شهید را بپذیرد و قطره قطره خون پاک حسین سبب افزایش عمر امام عزیز و پیروزی انقلاب اسلامی گردد و اگر امام فرمان دهند من و همه فرزندانم به جبهه می رویم تا ضربه ای حتی به اندازه پرتاب یک سنگ به کفار بزنیم و از اسلام دفاع کنیم. حضرت امام من به همراه مادر همه شهدا تصمیم گرفته ایم که اگر اجازه فرمایید ما هم به جبهه برویم و لااقل یک سنگی به قلب دشمن کافر که حتی اجساد عزیزانمان را به ما ندادند پرتاب کنیم و ما هم مانند فرزندانمان شهید شویم . امام فرمودند نه همینکه شما اینچنین فرزندانی دارید این بالاترین اجر است شما باید صبر کنید و دعا کنید برای پیروزی اسلام. مادر حسین: حضرت امام، حسین امسال قرار بود از طرف سپاه به مکه مشرف گردد.
امام فرمودند که ناراحت نباشید حالا بالاتر از مکه رفته است.

اسم هویزه اومد دلم لرزید!:Ghamgin:
شاید حرفم به این تاپیک ربط نداشته باشه ولی من از این منطقه خاطرات دلچسبی دارم و فضاش منو یاده لحظه های شیرین اما کم عمری می ندازه!
الان که یادش افتادم گریه ام گرفت:geryeh:

اي هويزه عزيز ! شهر خاطرات من

آمدم ز راه دور لحظه اي بگو سخن

اي هويزه ! آمدم تا كه عقده وا كنم

تا كه درد غربت خويش را دوا كنم

اي هويزه عزيز ! روضه بهشت من !

آمدم كه عشق تو هست در سرشت من

ياد دارم آن زمان در شراره سوختي

با دلي شكسته و قلب پاره پاره سوختي

ياد دارم آن شبي كز تو خاك ماند و عشق

پيكر بدون سر چاك چاك ماند و عشق

غنچه هاي باغ تو تشنه باز مي شدند

عاشقان بی سرت در نماز می شدند

ياد دارم آن شهيد آن يگانه مرد مرد

مي شكفت مثل گل در نماز و در نبرد

رو به شعله رفت و رفت در دل غبار و گرد

هيچكس بجز خدا - هيچ - باورش نكرد

بر زمين به خون خويش مردهاي بي نظير

با غمي بزرگ و با دردهاي بي نظير

اي هويزه عزيز ! قبله اميد من !

در تو خفته سرافراز ياور شهيد من

بهترين عزيزها شاد در تو خفته اند

لاله هاي سرخ تو تشنه لب شكفته اند

لحظه اي سخن بگو اي فرات ملتهب

از حسين بي شكست از حسين تشنه لب

از سفر رسيده ام تا كه درد دل كنم

تا ز گريه هاي خويش دشت را خجل كنم

بوي كعبه مي دهد بارگاه پاك تو

مهر ساختم ببين باز هم خاك تو

باز هم پناه ده اين غريب خسته را

باز هم مرهمي بيار اين دل شكسته را

هویزه جائیه که عراقی ها تمام شهر را باخاک یکسان کردند ،نه فقط در حد تمثیل بلکه با تانک تمام شهر را صاف کردندو از روی اجساد هم رد شدند،به همین خاطر شهدا قابل شناسائی نبودن ، دل آدم آتیش میگیره،کنار یکی از نمادهای شهدای هویزه نشستم میخواستم باهاش درد و دل کنم ،ولی نتونستم به چشمای شهید نگاه کنم،خیلی جوون بود،چون واقعا اینقدر که اونا برای من از خود گذشتگی داشتن ،من جبران نکردم،بلندشدم و فکر کردم به تفاوت اهداف زندگی خودم و زندگی این شهدا و تفاوت بازگشت من و بازگشت اونها،ازشون خواستم اونا ما جوونا رو دعا کنن که ما هم مثل شهدا عاقبت به خیر بشیم.

با نام خدا

حسین علم الهدی می‏گفت: هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا می‏توانیم به عراق ضربه بزنیم. شخصاً با بنی ‏صدر هم صحبت کرده بود.
وقتی که دید راه به جایی نمی‏برد، نامه‏ ای به آیت‏ الله خامنه ‏ای نوشت و گفت که تعداد اسلحه ‏های ما از تعداد نیروها هم کمتر است، ولی می‏مانیم! بیست تا سی نفر از جوانان با دست خالی، اما با دل استوار از ایمان و توکل، مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی کردند. هیچ کس زنده نماند!
عراقی‏ ها با تانک از روی اجساد مطهر شهدای هویزه گذشتند، طوری که هیچ اثری از شهدا نماند. بعدها جنازه ‏ها به سختی شناسایی شدند.
حسین را از قرآنی که در کنارش بود شناختند.
قرآنی با امضای امام خمینی(ره) و آیت‏ الله خامنه‏ ای. 16 دی ماه ، سالروز عروج عارفانه شهدای هویزه ، شهید، سیدحسین علم الهدى ویارانش گرامی باد .
شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا ، علی الخصوص شهدای هویزه صلوات

منبع : شهدای ایران

روز شهداي دانشجو (يادواره حماسه دانشجويانِ شهيدِ هويزه)

در آذر 1359 ش پس از شكست بيش از دو گردان از نيروهاي عراقي در جنوب سوسنگرد به وسيله سربازان اسلام، يك گروهان از برادران سپاه اهواز جهت محافظت از هويزه به آن شهر اعزام شدند. در آن حال بني‏ صدر، دستور تخليه هويزه از نيروهاي سپاهي را صادر و محافظت از آن شهر را به ارتش محوّل كرد كه با مخالفت و پيگيري محمدحسين علم ‏الهدي فرمانده گروهان سپاه هويزه، اين دستور لغو گرديد. سرانجام هفته بعد، قرارِ عمليات مشترك ارتش و سپاه گذاشته شد كه با پيشروي‏هايي همراه بود. اما به دليل نرسيدن مهمات و پاتك دشمن، نيروهاي خودي مجبور به عقب‏ نشيني شدند. در اين ميان بيش از يكصدتن از برادران پاسدار، جهاد سازندگي و دانشجويان پيرو خط امام از جمله سيدمحمد حسين علم‏ الهدي تا آخرين قطره خون به دفاع از ايران اسلامي پرداخته و به ديدار پروردگار خود نائل آمدند. اين رشادت‏ها بود كه حماسه هويزه را آفريد. به مناسبت حماسه غرورآفرين رزمندگان اسلام در حراست از اين شهر و به دليل حضور دانشجويانِ رزمنده در اين نبرد، اين روز با عنوان روز شهداي دانشجو نامگذاري شده است.

منبع: راسخون

روحشان شاد یادشادن گرامی
:Gol:شادی روح شهدا صلوات :Gol:

[="Arial"][="Green"]سالروز حماسه‌ی خونین هویزه و شهادت حسین علم‌الهدی
انتشار تصاویر حضور رهبر انقلاب در گلزار شهدای هویزه ۱۳۷۵/۱۲/۲۰

در انقلاب، ما با دست خالى به میدان آمدیم؛ اما با دلى سرشار از ایمان و عشق، با دستگاه تا دندان مسلح دشمن، جنگیدیم و بر او پیروز شدیم. در جنگ تحمیلى هم، حق با ما بود. اگرچه دشمن، متکى به امریکا و غرب و شرق بود و همه او را از لحاظ مادى کمک مى‌کردند، اما از لحاظ معنوى، دستش خالى بود. دست ملت ما، پر بود.دل او، از عشق و ایمانْ پر بود و پیروز شد.

امروز هم، امریکا و دستگاه استکبارى دنیا، مى‌خواهد با اسلام و با جمهورى اسلامى معارضه کند. اما امریکا بر باطل است. استکبار بر باطل است. ملت ایران حق است. جمهورى اسلامى حق است. ملت ایران و جمهورى اسلامى، مى‌ایستد، مبارزه مى‌کند و پیروز مى‌شود... هیچ دشمنى در سطح عالم، نمى‌تواند بر مردمى که حق در دست آنهاست، ایمان در دل آنهاست، قیام لله مى‌کنند و براى خدا کار مى‌کنند، غلبه کند؛ هر که باشد و هر چه باشد.
عکس / حضور رهبر انقلاب و سخنرانی در گلزار شهدای هویزه

[/]