غدير از نگاهي ديگر

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
غدير از نگاهي ديگر

بسم الله الرحمن الرحيم

- یک کاغذ دوات برایم بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که تا قیامت به دردتان بخورد و از گمراهی و ضلالت نجاتتان دهد...
_ کتاب خدا برای ما کافی است ای رسول خدا.... پیامبر خدا مریض هستند و دارند هذیان می گویند...
_ لعنت خدا بر شما باد ... از اینجا بیرون روید
این ها از آخرین مکالمات آخرین فرستاده حق با امت اسلامی بود...امت اسلامی که نه...بلکه کسانی که خود را جزو امت پیامبر(ص) جا زده بودند. کسانی که از همان اول اسلام آوردنشان ظاهری و مصنوعی بود.کسانیکه برای پست ومقام و غنائم جنگی به اسلام گرویدند.
چند جمله ی مکالمه ای بالا ، جملات پیامبر(ص) با خلیفه دوم است که در طی آن خلیفه دوم با بی شرمی بسیار بالا در روی پیامبر(ص) ایستاده و حرف ایشان را زیر پا می گذارد و به ایشان تهمت هذیان گویی می زند !!!
مخالفت از همان اول شروع شد. از همان زمانیکه رسول الله در غدیر اعلام کرد : (( هر که من مولای اویم ، پس علی مولای اوست))
بیاییم کمی از عقب تر شروع کنیم. جایی که پیامبر اکرم(ص) فرمودند : (( در همه جا اعلام کنید که پیامبر امسال آخرین حجش را به پا می دارد.))
همه و همه از همه جا در جوش و خروش بودند تا این آخرین حج پیامبر را با او باشند. در هر کوی و برزنی که این خبر اعلام می شد ، همه با خوشحالی و سرور هر طور که شده بود ، اسباب سفر را فرهم می آوردند و با رسول گرامی اسلام همسفر می شدند.
تا جایی که روایات اهل سنت و شیعه جمعیت حاجیان آن سال را بین 70،000 تا 120،000 نفر اعلام کردند.
در هر صورت حداقل 70،000 نفر جمعیت کمی نیست که بخواهد به چشم نیاید. از هر شهر و ولایتی که بر سر راه بود و یا نبود، همه به یکدیگر خبر می دادند که این آخرین حج پیامبر(ص) است.

وقتی پیامبر(ص) اعمال حج را انجام دادند ، به سوی مدینه رهسپار شدند.در بین راه سفیر حق ، جبرئیل امین(ع) بر رسول مکرم اسلام(ص) از طرف خداوند متعال نازل می شد و آیه تبلیغ را نازل می کرد.
((يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ))
ترجمه :
(( اى پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ كن و اگر نكنى پیامش را نرسانده‏اى و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى‏دارد آرى خدا گروه كافران را هدايت نمى‏كند ))
3 بار این آیه نازل شد تا که رسول گرامی اسلام(ص) دستور دادند تا به کسانی که جلوتر رفته اند ، بگویید تا باز گردند و سپس صبر کنید تا کسانی که عقب مانده اند برسند. آنگاه دستور دادند تا از جهاز شترهای کاروان منبری برایشان بسازند.
در اینجا ذکر این نکته لازم وضروری به نظر می رسد که در آیه شریفه 67 سوره مبارکه مائده واژه ((یعصمک من الناس)) به معنای در امان ماندن از مردم است.
در جاهای دیگر از قرآن کریم آمده است که هرگاه این واژه آمده است ، بلافاصله پس از آن هلاک شدن و کشته شدن نیز آمده است.
مثال :
غرق شدن پسر حضرت نوح که داستان آن در آیه شریفه 43 سوره مبارکه هود آمده است :
(( قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاء قَالَ لاَ عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاَّ مَن رَّحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ))
که در این داستان حضرت نوح(ع) به فرزندش می فرماید که بیا و با ما در کشتی سوار شو ولی کنعان در پاسخ پدر اینگونه می گوید که من به کوه بلندی می روم و از آب در امان می مانم.
حضرت نوح(ع) پاسخ می دهد که به امر خدا در این روز کسی نجات پیدا نمی کند.

پس از آیه شریفه 67 سوره مبارکه مائده اینگونه استنباط می شود که به هنگام ابلاغ فرمان ولایت امیرالمومنین علی بن ابی طالب(ع) امکان داشت که مردم به پیامبر(ص) حمله ور شده و ایشان را به قتل رسانند.
اما اراده الهی بر آن است که این اتفاق نیفتد.
تا آنجا که در شب ، خلیفه اول و دوم سوم ، عبدالرحمن بن عوف ، معاویه ، طلحه ، زبیر و... قصد داشتند که پیامبر(ص) را که همراه حذیفه بر سر تپه یا گردنه ای بودند ، به قتل رسانند. بدین ترتیب که شتر را هی کرده و یا هل دهند و پیامبر(ص) به قتل برسند.
اما در همان لحظه ، صاعقه ای در آسمان زده شد و پیامبر(ص) و حذیفه چهره عاملان این جنایت را دیدند.
در ادامه پیامبر به حذیفه سفارش کردند که این قضیه را تا آخر عمر به کسی نگو.
و حذیفه تا هنگام مرگ این قضیه را به کسی نگفت و در هنگام مرگ این قضیه را فاش کرد.
در ادامه پیامبر پس از حدود 4 ساعت خواندن خطبه غدیر ، دست امیر المومنین علی(ع) را بلند کرده و فرمودند که (( پس هر که من مولای اویم ، پس علی مولای اوست.))
و این جمله در همین جا ختم نمی شود. یعنی تمام اختیارات دینی پس از پیامبر اکرم(ص) به علی(ع) منتقل می شود. یعنی اطاعت از خدا و رسولش به اولی الامر که همان امیر المومنین و ائمه(علیهم السلام) منتقل می شود.

در تفاسیر قرآن اهل سنت ، در تفسیر فخر رازی ، در ذیل این آیه می خوانیم که : « اولی الامر یعنی کسی که همانند پیامبر(ص) معصوم از هرگونه گناه باشد. پس چون ما در حال کسی را پس از پیامبر(ص) به عنوان معصوم نمی شناسیم ، پس می توانیم بگوییم که اولی الامر در مجموع همه ی مسلمین هستند !!! »
در سایر تفسیر اهل سنت ذیل این آیه شریفه را با یکدیگر می خوانیم :
« اولی الامر را می توانیم هر کس را که به خلافت و حکومت رسید ، بنامیم !!! »
و واقعا خیانت خلفای ثلاثه بعد از پیامبر اکرم(ص) این جا مشخص می شود که عالمان اهل سنت این چنین به خود اجازه می دهند که این حرف ها را بزنند.
حال بر می گردیم به بحث غدیر ؛
پس از آنکه رسول الله(ص) لقب خاصه (( امیرالمومنین )) را به امام علی(ع) دادند ، چادرها برپا شد و همه از مرد و زن و پیر و جوان با امیرالمومنین(ع) بیعت کردند.
بدین گونه که مردان فوج فوج می آمدند و می گفتند : « بخم بخم یا امیرالمومنین »
یعنی مبارک باشد مبارک باشد ای امیر مومنان . این بدان معناست که اولی الامر شدن علی(ع) را با اشتیاق به حضرت علی(ع) تبریک می گفتند.
از جمله کسانی که با حضرت بیعت کردند و در ظاهر خود را بسیار مشعوف !!! نشان می دادند ، ابوبکر عمر و عثمان(لعنه الله علیهم اجمعین) بودند.
مرد ها با حضرت دست می دادند و برای بیعت زن ها نیز کاسه ای آب را در بین یک پرده قرار داده بودند به طوری که در یک طرف پرده امیر المومنین(ع) دست خود را در آب فرو می بردند و زن ها از طرف دیگر پرده دست خود را در آب فرو می بردند. به این ترتیب بانوان نیز با امیرالمومنین(ع) بیعت می کردند.
در طرف دیگر قضیه وقتی همه با امام علی(ع) بیعت کردند ، راه کاروان ها از هم جدا شد و همه به شهر و دیارشان بازگشتند.
نکته ای که در اینجا قابل ذکر می رسد ، این است که اعراب ، مقوله بیعت کردن برایشان بسیار مهم است.یعنی وقتی با کسی عهد می بندند یا نان و نمک می خورند ، حرمت او را نگه داشته و هزگز بیعت را نمی شکنند.

اما در اینجا یک استثنا وجود دارد که چرا اعراب بیعت را شکستند؟ و در عرض تنها چندین هفته بیعت را شکسته و با دیگران بیعت کردند؟
در حالی که مولای متقیان در حال عزاداری برای پیامبر اکرم(ص) بودند ، عده ای دیگر در پی تعیین جانشین برای رسول خدا(ص) بودند.
اما بازمی گردیم به چند روز قبل از پایان زندگانی پیامبر اکرم(ص) ؛
در روزهای آخر زندگانی گهربار رسول الله(ص) ، ایشان اصرار داشتند که لشگری به فرماندهی اسامه بن زید ، جوانی که حدود 17 یا 18 سال سن داشت ، به سمت شمال کشور اسلامی و به جنگ با رومیان برود.
به همین علت فرمان تشکیل یک سپاه منظم و قدرتمند با حضور تمامی افراد سرشناس عرب از جمله : ابوبکر(عتیق) ، عمر بن خطاب ، ابوعبیده جراح ، سعد وقاص و... صادر شد و مقرر گردید که همه ی مهاجرین و انصار در این جنگ شرکت کنند.
رسول الله(ص) به دست خویش پرچمی را مهیا کرد و پس از نصب اسامه به فرماندهی لشگر ، آن را به وی سپرد و فرمود : (( به نام خدا و در راه خدا نبرد کن ، با دشمنان خدا پیکار نما ، سحرگاهان بر اهلی «انباء» حمله ببر و این مسافت را آنچنان سریع طی کن که قبل از رسیدن خبر به دشمن ، خود و سربازانت به آنجا رسیده باشید ! ))
انتصاب اسامه 18 ساله به فرماندهی لشگر ، موجب خشم و ناراحتی تعدادی از اصحاب شد و آنان زبان به طعن و اعتراض گشودند و اظهار داشتند : پیامبر(ص) جوانی کم سن و سال را به فرماندهی لشگر منصوب کرده است.
اما پیامبر(ص) به درستی قانون تقسیم کار ، براساس لیاقت را تفسیر نمود و اسامه را به لحاظ شجاعت ، کاردانی و لیاقت وی در مقام خود ابقا کرد ، و معترضان نیز به علت تمرد و نداشتن انضباط نظامی در مقابل فرمانده کل قوای اسلام ، مورد بی توجهی رسول خدا(ص) قرار گرفتند.

پیامبر با همان حالت تب و بیماری در حالی که دستمالی را به سر خود بسته بودند ، به مسجد آمدند و بر فراز منبر قرار گرفتند و آنگاه فرمودند : « ای مردم ! فرماندهی اسامه را بپذیری که سوگند به جان خودم ، اگر اکنون درباره فرماندهی او مناقشه می کنید ، پیش از این نیز درباره فرماندهی پدرش زید بن حارثه حرف ها می زدید و او شایسته فرماندهی است ، چنانچه پدرش لایق بود.»
سپس خطاب به افرادی که به ملاقات ایشان آمده بودند ، فرمودند :
((سپاه اسامه را حرکت دهید.))
و گاهی نیز جدا شوندگان از لشگر را نفرین می کرد.
بیماری رسول الله(ص) رو به وخامت نهاد به طوری که همین امر بهانه ای باشد برای به تاخیر انداختن حرکت لشگر. و نهایتا نیز آرزوی بزرگ پیامبر(ص) در اثر بی انضباطی برخی از سران سپاه اسلاتم در زمان حیاتشان تحقق نیابد. و این اشتباهی بزرگ بود از جانب کسانی که بعدها خود را خلیفه رسول خدا(ص) معرفی کردند !!!
همانطور که در بخش اول مقاله ذکر شد ، در آخرین ساعت عمر مبارکشان فرمودند : (( قلم و دواتی برای من بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که پس از آن گمراه نشوید ))
خلیفه دوم سکوت غم افزای خانه پیامبر(ص) را با لحن جسارت آمیز و بی ادبانه و بی شرمانه ای شکست و گفت : بیماری بر پیامبر غلبه کرده...قرآن نزد ماست... کتاب آسمانی برای ما کافی است.
گروهی با وی به مخالفت برخاستند و گروهی دیگر به حمایت از وی...
سخنان جسارت آمیز و بی شرمانه خلیفه دوم آنچنان بالا گرفت که خاطر رسول رحمت آزرده شد و ایشان فرمودند : ((برخیزید و خانه را ترک کنید))

رسول خدا(ص) در ساعات پایانی عمر مبارکشان فرمودند:
(( به همین زودی از میان شما می روم...))
آنگاه دست علی(ع) را بالا بردند و فرمودند :
(( علی با قرآن است ، و قرآن با علی ... و این دو از یکدیگر جدا نمی شوند))
و این اشاره ای به حدیث ثقلین نیز دارد و پاسخی به حرف های سفیهانه خلیفه دوم است که می گوید کتاب خدا برای ما کافی است....
آخر ای صحابی ! تو همان بادیه نشینی بودی که به جز خوردن و خوابیدن کار دیگری بلد نبودی ! همین پیامبر(ص) تو را از اعماق جهالت به حدی از زندگی رساند که توانستی سری در سرها در آوری ، آن وقت همین تو ، در برابر آن رسول سر بلند کرده و به ساحت مقدسش جسارت هم می کنی ؟ آیا تو از رسول رحمت که از جانب پروردگار متعال فرستاده شده ، بیشتر میدانی ؟ آیا تو صلاح کارت را می دانی یا پروردگاری که تو را از خون بسته آفرید و در تو روح دمید ؟
در هر حال سپاه اسامه حرکت نکرد و پس از آن جریان ثقیفه و افتضاحات پس از آن پیش آمد و امیرالمومنین علی(ع) در حدود 25 سال خانه نشین شدند و در طول این مدت به تعبیر خودشان خار در چشم و استخوان در گلو ، ظلم ستم این چند تن از صحابه که با جاه طلبی و سفاهت و زیر پا گذاشتن حرف رسول اکرم(ص) ، به خلافت رسیدند ، را تحمل کردند.

در حالیکه چند شب امیرمومنان علی (ع) به همراه دخت گرامی رسول اکرم(ص) به در خانه مهاجرین و انصار می رفتند و ماجرای غدیر را به یادشان می آوردند ، امام هرکس با بهانه ای واهی و غیر مستدل ایشان را رد می کرد.
پس ازاین داستان ، اسامه بن زید با امیرالمومنین علی(ع) بیعت نکرد و چیزی حدود 77 سال در این دنیا عمر کرد و با مرگی فلاکت بار از این دنیا رفت.
کسی که رسول اکرم(ص) او را به عنوان فرمانده سپاه اسلام ، منصوب کرده بود ، در عرض چند هفته زندگی آخرت خود را به فنا داد.
اما غدیر همچون عاشورا پس از گذشت حدود 1400 سال هنوز زنده است و ما هنوز هم فرصت داریم تا با حضرت بیعت کنیم و این بیعت ما به منزله اطاعت از فرزند صالح ایشان حضرت صاحب الامر امام مهدی(عج) است که می توان با آماده سازی زمینه ظهور آن حضرت ، همچون معدود افرادی که با امیرالمومنین علی (ع) بیعت کردند ، بیعت کنیم.
غدیر زنده است ، غدیر همچون درختی است که حتی اگر آن را از ریشه در آورند، ( که هرگز نمی توانند ) باز هم جوانه می زند و رشد می کند.

غدیر همچون عاشورا که یا خون شهیدان زنده ماند ، با غریو : (( من کنت مولاه ، فهذا علی مولاه )) زنده خواهد ماند.

http://www.aboutorab.com/index.php?option=com_content&view=article&id=1165:1389-04-05-12-02-02&catid=63:article-of-clients&Itemid=59

موضوع قفل شده است