حُبُّ عَلِیٍّ حَسَنَةٌ لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ ???

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حُبُّ عَلِیٍّ حَسَنَةٌ لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ ???

بسم الله الرحمن الرحیم


توضیح سؤال:‌
از رسول خدا صلى الله علیه وآله در باره امام على علیه السلام نقل شده‌است:
حُبُّ عَلِیٍّ حَسَنَةٌ لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ وَبُغْضُ عَلِیٍّ سَیِّئَةٌ لَا یَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة.
«دوستى على حسنه‏اى است که با داشتن آن، سیئه زیانى نمى‏رساند و دشمنى على سیئه‏اى است که با وجود آن حسنه سودى ندارد.»
خواهشمندیم پاسخ دهید:
اولاً: مقصود از این روایت که مى‌گوید:‌ با وجود عشق و محبت على علیه السلام هیچ گناهى ضرر نمى‌رساند، چیست؟
ثانیاً: آیا انسان بدون این‌که نماز و اعمال واجب دیگرى را انجام دهد و فقط محبت على علیه السلام را داشته باشد کافى است؟ اگر کار برد محبت على علیه السلام تا این حد است؛ پس ایمان به خدا و پیامبر و همه عقاید دینى و تکالیف و احکام شرعى ساقط است و غیر از دوستى على علیه السلام در شریعت اسلام چیزى دیگر باقى نمى‌ماند! یا مقصود چیزى دیگر است؟

نقد و بررسی
این شبهه در دو قسمت قابل بررسى است:
قسمت اول: تبیین مقصود روایت؛
قسمت دوم: عدم سقوط انجام بقیه تکالیف با وجود عشق و محبت على علیه السلام.
بررسی طرق نقل روایت
قبل از بررسى مطالب فوق، لازم است طرق این روایت را که از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل کرده‌اند؛‌ متذکر ‌شویم.
آیت الله العظمى مرعشى نجفى (ره) در شرح احقاق الحق، ج 7، ص258، این روایت را از سه طریق نقل کرده که در هر طریق، تعدادى از محدثان اهل سنت وجود دارد:
الف: از طریق معاذ بن جبل:
این روایت را شیخ منتجب الدین ابن بابویه در الأربعون حدیثا، ص 44، با این سند آورده است.
أنا أبو زرعة عبد الکریم بن إسحاق بن سهلویه ، بقراءتی علیه : أنا أبو القاسم عبد الرحمان بن الحسن بن علیک : أنا أبو سعد أحمد بن محمد بن حفص المالینی الحافظ . أخبرنا أبو الحسن أحمد بن علی بن أحمد الرفاء : نا أبو عروبة الحسین بن محمد بن مودود : نا المسیب بن واضح : نا نقبة بن الولید ، عن ثور بن یزید ، عن خالد بن معدان ، عن معاذ بن جبل قال رسول الله صلی الله علیه وآله: حُبُّ عَلِیٍّ حَسَنَةٌ لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ وَبُغْضُ عَلِیٍّ سَیِّئَةٌ لَا یَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة.
گروهى از محدثان این روایت را از معاذ نقل کرده‌اند:
1. علامه محمد صالح الکشفى الترمذى الحنفى، المناقب المرتضویة، ص 92 چاپ بمبئی)؛
2. علامه المناوى، محمد عبد الرؤوف بن على بن زین العابدین (متوفاى 1031هـ)، کنوز الحقائق فى حدیث خیر الخلائق ، ص 67 - 57 ؛
3. علامه منیر محمد البدخشى در مفتاح النجاة فى مناقب آل العباء ص 61 مخطوط؛
4. علامه القندوزى الحنفى ، الشیخ سلیمان بن إبراهیم (متوفاى1294هـ) ینابیع المودة لذوى القربى، ج 2 ص 292؛
5. علامه فاضل الدین محمد بن محمد بن إسحاق الحموینى الخراسانى در مناهج الفاضلین، ص 377 مخطوط؛
6. علامه الشیخ عبید الله الامرتسرى الحنفى در أرجح المطالب، ص 519 و 512 چاپ لاهور؛
7. علامه عبد الرحمن بن عبد السلام بن عبد الرحمن بن عثمان (متوفاى 894 هـ)، نزهة المجالس ومنتخب النفائس، ج 2، ص 207 چاپ قاهرة.
ایشان در آخر روایت به جاى کلمه (‌سیئة)‌ »معصیة» دارد.
ب: از طریق انس بن مالک:
از این طریق نیز جماعتى این روایت را نقل کرده‌اند:
1. علامه خطیب الخوارزمى، الموفق بن أحمد بن محمد المکى (متوفای568هـ) در المناقب، ج 1، ص 63 .
سلسه سند روایت طبق نقل خوارزمى اینگونه است:
قال: أنبأنی مهذب الأئمة أبو المظفر عبد الملک بن علی بن محمد الهمدانی، أخبرنی أحمد بن نصر بن أحمد، أخبرنی سلیمان بن أحمد الطبرانی، حدثنی عمرو بن حمرة أبو أسد القیسی، حدثنی خلف بن مهران، حدثنا أبو الربیع، عن أنس بن مالک قال: قال رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم: حُبُّ عَلِیٍّ حَسَنَةٌ لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ وَبُغْضُ عَلِیٍّ سَیِّئَةٌ لَا یَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة.
2. علامه فاضل الدین محمد بن محمد بن إسحاق الحموینى الخراسانى در مناهج الفاضلین ص 377 مخطوط؛
3. علامه قندوزى، الشیخ سلیمان بن إبراهیم (متوفاى1294هـ) در ینابیع المودة لذوى القربى، ج 1، ص 375

ج: از طریق ابن عباس:
از طریق ابن عباس نیز گروهى از محدثین روایت را نقل کرده‌اند؛ از جمله علامه موصلى حنفى که مشهور به ابن حسنویه است؛ در کتاب بحر المناقب، ص7 اینگونه آورده‌ است:
عن عبد الله بن عباس رضی الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم حُبُّ عَلِیٍّ حَسَنَةٌ لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ وَبُغْضُ عَلِیٍّ سَیِّئَةٌ لَا یَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة.
د: از طریق ابن عمر:
زین الدین على بن یوسف بن جبر از علماى قرن هفتم، طریق دیگرى را نیز براى این روایت ذکر کرده و تصریح نموده است که جماعتى این روایت را از عبد الله ابن عمر نقل کرده اند:
وجماعة عن ابن عمر قال: قال النبی علیه السلام : حب علی بن أبی طالب حسنة لا تضر معها سیئة ، وبغضه سیئة لا تنفع معها حسنة.
زین الدین علی بن یوسف بن جبر، (متوفای قرن هفتم)؛ نهج الإیمان، ص 449، تحقیق: السید أحمد الحسینی، ناشر: مجتمع إمام هادی (ع)ـ مشهد، الطبعة الأولى1418هـ
این ها طرقى بود که بزرگان گذشته از محدثان فریقین این روایت را نقل کرده‌اند و محدثان بعد از آنها نیز در جوامع روائى مفصل آورده‌اند.
بررسی اعتبار طرق این روایات:
اولاً: اگر روایتى به سندهاى متعدد نقل شد؛‌ تعدد سند، موجب استفاضه و اعتبار سند مى‌شود (حتى در باب الزامیات) و در نتیجه آن روایت معتبر است.
براى روشن شدن مسأله لازم است که در ابتدا خبر مستفیض را تعریف و سپس اعتبار روایت مستفیض را بررسى کنیم.
شهید ثانى در تعریف خبر مستفیض مى‌گوید:
ثم هو: أی خبر الواحد. مستفیض: إن ، زادت رواته عن ثلاثة فی کل مرتبة، أو زادت عن اثنین عند بعضهم.
خبر واحد در صورتى مستفیض است که در هر مرتبه راویانش از سه تا بیشتر باشد و بعضى گفته‌اند از دو تا بیشتر باشد.
العاملی، زین الدین بن علی بن أحمد الجبعی (متوفای965هـ) الرعایة فی علم الدرایة، ص 69، تحقیق : عبد الحسین محمد علی بقال، ناشر : مکتبة آیة الله العظمى المرعشی النجفی - قم، الطبعة الثانیة 1408
خبر مستفیض، در منابع دیگر درایة‌ الحدیث نیز همین گونه تعریف شده است به جهت رعایت اختصار از ذکر آنها خود دارى مى‌کنیم.
با توجه به تعریف فوق، این روایت در زمره‌ى خبر مستفیض است و طبق نظر بزرگان، احتیاح به بررسى سندى نیست.
آقاضیا عراقى در باره خبر مستفیض مى‌گوید:
استفاضتها کافیة فی الوثوق الاجمالی بصدور بعضها،
مستفیض بودن خبر در وثوق اجمالى به صدور بعض روایت کافى است.
العراقی، آقا ضیاء الدین (متوفای 1361هـ) تعلیقة على العروة، ص 215، تحقیق و ناشر: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین ـ قم المشرفة، الطبعة الأولى 1410
صاحب جواهر مى‌گوید:
... فلا ریب فی استفاضتها بحیث تستغنی عن ملاحظة السند کما هو واضح.

بدون شک، استفاضه‌ خبر، از بررسى سند انسان را بى نیاز مى‌کند و این مطلب روشن است.

النجفی، الشیخ محمد حسن (متوفاى1266هـ)، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج 10 ص 286، تحقیق: الشیخ عباس القوچانی، ناشر: دار الکتب الإسلامیة، طهران، الطبعة: الثالثة،‌ 1367ش.
آقا رضا همدانى در باره خبر مستفیض گفته است:
واستفاضة هذه الأخبار مغنیة عن البحث عن سندها ... .
الهمدانی، آقا رضا، (متوفای: 1322) مصباح الفقیه، ج 2، ص 375 ، ناشر: انتشارات مکتبة النجاح- طهران، توضیحات : طبعة حجریة.
بنابراین با توجه به تعدد طرق این روایت، حتى اگر فرض کنیم همه آن‌ها ضعیف باشند، بازهم طبق این قاعده نیازى به بررسى سندى ندارد و حجت مى‌شود .
ثانیاً: روایاتى که در باب مناقب و فضائل وارد مى‌شود نیازى به تصحیح و بررسى سند ندارد و حتى علماى اهل سنت و از جمله احمد بن حنبل گفته است: ما در باب فضائل صحابه سخت گیرى نمى‌کنیم. یعنى برفرض این که در باب مناقب روایت ضعیف هم باشد؛ طبق آن عمل مى‌شود.
مقدسى مى‌گوید :
فصل فی العمل بالحدیث الضعیف وروایته والتساهل فی أحادیث الفضائل دون ما تثبت به الأحکام والحلال والحرام والحاجة إلى السنة وکونها بیانا للقرآن یحب اتباعه.
ولأجل الآثار المذکورة فی الفصل قبل هذا ینبغی الإشارة إلى ذکر العمل بالحدیث الضعیف والذی قطع به غیر واحد ممن صنف فی علوم الحدیث حکایة عن العلماء أنه یعمل بالحدیث الضعیف فیما لیس فیه تحلیل ولا تحریم کالفضائل وعن الإمام أحمد ما یوافق هذا ...
قبل از بیان آثارى که در این فصل ذکر شده سزاوار است که به مسأله عمل به حدیث ضعیف اشاره شود. آنچه را که علماى علوم حدیث قطع دارند این است که به حدیث ضعیفى که در مورد حلال و حرام نباشد بر طبق آن عمل مى‌شود؛ مانند روایاتى که در باب فضائل است. و از امام احمد موافق این نظر نقل شده است.
المقدسی، الإمام أبی عبد الله محمد بن مفلح (متوفای 763هـ) ،الآداب الشرعیة والمنح المرعیة ج 2 ، ص 285، تحقیق : شعیب الأرنؤوط / عمر القیام، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بیروت ، الطبعة الثانیة 1417هـ - 1996م
علاء الدین مرداوى حنبلى نیز همین مطلب را در کتابش آورده است.
المرداوی المقدسی الحنبلی، علاء الدین أبو الحسن علی بن سلیمان بن احمد بن محمد (متوفای885 هـ)، التحبیر شرح التحریر فی أصول الفقه ، ج 4، ص 1944، تحقیق : د. عبد الرحمن الجبرین، د. عوض القرنی، د. أحمد السراح ، ناشر : مکتبة الرشد - السعودیة / الریاض ، الطبعة : الأولى ، 1421هـ ـ 2000م
نووى نیز مى‌گوید :
أهل العلم متفقون على العمل بالضعیف فی غیر الأحکام وأصول العقائد.
علماء در عمل به خبر ضعیفى که در باره احکام و اصول عقائد نباشد؛ اتفاق دارند.
النووی الشافعی، محیی الدین أبو زکریا یحیى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفای676 هـ)، المجموع، ج 5 ، ص 62، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، التکملة الثانیة.
و از آن جائى که این روایات یکى از مناقب امیر مؤمنان علیه السلام را بیان مى‌کند، طبق این قاعده حتى اگر همه آن‌ها هم ضعیف باشند ، حجت مى‌شوند.
نتیجه: روایاتى که ثابت مى‌کند : گناه و عصیان، با وجود محبت و دوستى امیرمؤمنان علیه السلام ضررى به شخص نمى‌رساند، قابل قبول هستند.

پاسخ قسمت اول:
مقصود از ضرر نرساندن سیئه با وجود محبت علی علیه السلام.
بزرگان علماء‌ شیعه این روایت را در جوامع حدیثى شان نقل کرده‌ و در ضمن توجیه و تفسیر هم کرده‌اند. ما هم پاسخ این سؤال را از زبان این بزرگان بیان مى‌کنیم:
1. مقصود از ضرر ، ضرر نسبی است
زین الدین على بن یوسف بن جبر در تأویل این روایت مى فرماید:
مقصود این است که دوستى امیرمؤمنان علیه السلام ایمان به خدا و دشمنى او کفر به خدا است؛ از این رو، محب على اگر مرتکب گناهى شد؛‌ فقط گرفتار کیفر مقطعى است که با شفاعت حل شدنى است؛ اما اگر کسى به جاى دوستى با امیرمؤمنان علیه السلام، دشمنى او را در دل داشته باشد و گرفتار گناه شود؛ چون ایمان کامل ندارد، مستحق عذاب دائمى است و روزنه‌اى از شفاعت هم براى او باز نیست.
بنابراین، گناه و عصیان با وجود محبت امیرمؤمنان علیه السلام، ضررش نسبت به کسى که هم دشمن آن حضرت است و هم گناه مى‌کند، کمتر و عقوبت آن نیز خفیف‌تر است ؛ تا آن جا که مى‌توان گفت با وجود شفاعت امیرمؤمنان علیه السلام هیچ ضررى ندارد.
زین الدین على بن یوسف بن جبر از علماى قرن هفتم شیعه در این باره مى‌نویسد:
تأویل الخبر: لما کان حبه هو الإیمان بالله تعالى وبغضه هو الکفر استحق محبه الثواب الدائم ومبغضه العذاب الدائم، فإن قارن هذه المحبة سیئة استحق بها عقابا منقطعا، ومع ذلک یرجى له عفو من الله تعالى أو شفاعة من الرسول علیه السلام. وکل شئ قل ضرره بإضافته إلى ما کثر ضرره، جاز أن یقال: إنه غیر ضار، کما یقال: لا ضرر على من یحب نفسه فی مهلکة وإن تلف ماله. فحبه علیه السلام یصحح العقیدة، وصحة العقیدة تمنع من الخلود، فلا تضر سیئته کل الضرر، وبغضه یفسدها وفسادها یوجب الخلود ویحبط کل حسنة.
چون محبت على علیه السلام ایمان به خدا و دشمنى او کفر به خداست؛‌ محبان او مستحق پاداش دائمى و دشمنان او مستحق عذاب دائمى است. اگر این محبت با سیئه‌اى همراه شد به خاطر آن مستحق کیفر مقطعى مى‌شود و امید بخشش خدا وشفاعت رسول خدا صلى الله علیه وآله در مورد اوست. بنا براین ،‌ هرچیزى را که ضررش کمتر باشد نسبت به آنچه که ضررش بیشتر است؛ مى‌توان گفت او غیر مضر است. چنانچه در باره کسى که دوست دارد جانش از مهلکه‌ى نجات یابد گرچه مالش تلف شود؛ ضرر نکرده‌است.
محبت و عشق على علیه السلام عقیده را درست مى‌کند و درستى عقیده مانع از خلود در آتش است پس سیئه با وجود این محبت ضررى ندارد اما از آن طرف، دشمنى باعلى علیه السلام عقیده را فاسد مى‌کند و فساد در عقیده باعث خلود در آتش و حبط و از بین بردن تمام حسنات است.

این دانشمند دینى پس از ارائه پاسخ فوق، روایتى را از ابن مردویه نقل مى‌کند که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرموده: کسى که ولایت على را ندارد، حتى بوى بهشت را استشمام نخواهد کرد.
وروى ابن مردویه بالإسناد عن زید بن علی عن أبیه عن جده قال: قال النبی صلى الله علیه وآله: یا علی لو أن عبدا عبد الله [مثل] ما قام نوح فی قومه، وکان له مثل أحد ذهبا فأنفقه فی سبیل الله، ومد فی عمره حتى حج ألف عام على قدمیه، ثم قتل بین الصفار والمروة مظلوما، ثم لم یوالک یا علی لم یشم ریح الجنة [ولم یدخلها]
رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود‌: اى علی! اگر بنده‌اى به مدت عمر حضرت نوح خدا را عبادت کند و همانند کوه احد طلا داشته باشد و او را در راه خدا انفاق کند و آن قدر عمرش طولانى شود که در این مدت هزار حج پیاده انجام دهد سپس بین صفا و مروه مظلوم کشته شود اما تو را دوست نداشته باشد و ولایت تو را نداشته باشد؛ بوى بهشت را استشمام نمى‌کند.
آنگاه در توضیح این روایت مى‌نویسد:
بیان: هذا الخبر [یدل على] أن العقیدة [ لو کانت ] غیر صحیحة، فکان عمله هباء منثورا، قال الله تعالى (وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ. عامِلَةٌ ناصِبَةٌ. تَصْلى‏ ناراً حامِیَة) وقال تعالى(وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً). والدلیل على أن العقیدة غیر صحیحة [ما] أثبتُّ فی هذا الکتاب من وجوب إمامته وحجته علیه السلام، فلما لم یأت المکلف بما وجب علیه من حق الإمامة فسدت عقیدة دینه فحبطت أعماله .
این روایت دلالت دارد بر اینکه اگر عقیده درست نبود عمل او همچون ذرات غبار پراکنده در هواست. خداوند فرموده است: در آن روز، چهره‏هایى زبونند، که تلاش کرده، رنج [بیهوده‏] برده‏اند. [ناچار] در آتشى سوزان درآیند.
و در جاى دیگر مى‌فرماید: و به هر گونه کارى که کرده‏اند مى‏پردازیم و آن را [چون‏] گَردى پراکنده مى‏سازیم.
دلیل بر این که عقیده دشمن على صحیح نیست و فاسد است آن چیزى است که در این کتاب وجوب امامت و حجت بودن على را اثبات کرده‌ام. بنا براین،‌ زمانیکه مکلف حق امامت را که برایش واجب است بجا نیاورد؛ عقیده دینى او فاسد و اعمالش باطل است

زین الدین علی بن یوسف بن جبر، (متوفای قرن هفتم)؛ نهج الإیمان، ص450 ، تحقیق: السید أحمد الحسینی، ناشر: مجتمع إمام هادی (ع)ـ مشهد، چاپ: الأولى1418هـ
توجیه ایشان (که با وجود محبت امیرمؤمنان علیه السلام، سیئه عذاب مقطعى و بدون محبت عقاب دائمى را به دنبال دارد) بر گرفته از روایت دیگر رسول خداست که به جاى «‌حب علی حسنة» تعبیر «ولایة‌ علی حسنة‌» دارد.
این روایت در ذیل آیه 80 سوره بقره از امام حسن عسکرى علیه السلام در تفسیر منسوب به ایشان ذکر شده و مرحوم مجلسى نیز در بحار نقل کرده‌است:
[تفسیر الإمام علیه السلام‏] فِی قَوْلِهِ تَعَالَى «وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً» قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: إِنَّ وَلَایَةَ عَلِیٍّ حَسَنَةٌ لَا تَضُرُّ مَعَهَا شَیْ‏ءٌ مِنَ السَّیِّئَاتِ وَإِنْ جَلَّتْ إِلَّا مَا یُصِیبُ أَهْلَهَا مِنَ التَّطْهِیرِ مِنْهَا بِمِحَنِ الدُّنْیَا وَبِبَعْضِ الْعَذَابِ فِی الْآخِرَةِ إِلَى أَنْ یَنْجُوا مِنْهَا بِشَفَاعَةِ مَوَالِیهِمُ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَإِنَّ وَلَایَةَ أَضْدَادِ عَلِیٍّ وَمُخَالَفَةَ عَلِیٍّ علیه السلام سَیِّئَةٌ لَا تَنْفَعُ مَعَهَا شَیْ‏ءٌ إِلَّا مَا یَنْفَعُهُمْ بِطَاعَاتِهِمْ فِی الدُّنْیَا بِالنِّعَمِ وَ الصِّحَّةِ وَالسَّعَةِ فَیَرِدُوا الْآخِرَةَ وَلَا یَکُونُ لَهُمْ إِلَّا دَائِمُ الْعَذَاب.
در ذیل آیه «وقالوا لن تمسنا النار إلا أیاما معدودة» (وگفتند جز روزهایى چند هرگز آتش به ما نخواهد رسید) فرمودند : رسول خدا (ص) فرموده‌اند که ولایت على ، حسنه‌اى است که هیچ بدى ، به همراه آن ضرر نخواهد زد ؛ حتى اگر بزرگ باشد ! جز این مصیبت که ممکن است در دنیا ، با سختى‌هاى دنیا پاک شود ، و یا با مقدارى عذاب در آخرت ، تا اینکه از آتش با شفاعت رهبران پاک و طاهرشان ، نجات پیدا کنند ؛ و ولایت دشمنان على ، و مخالفت با او ، بدى است ، که هیچ چیزى با آن سود نمى‌دهد ، مگر سودى که به خاطر عبادت در دنیا ، به صورت نعمت و سلامتى و گشایش به آنها داده شود ، و در آخرت در حالتى مى‌آیند که جز عذاب دائم ، براى آنان نیست !
المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 8 ، ص 352، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء، بیروت ـ لبنان، الطبعة الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.
بنابراین ، نخستین معنا که از روایات اهل بیت علیهم السلام به دست مى‌آید و در کلام علما نیز ذکر شده است ، این است که:
شخصى که ولایت حضرت امیر علیه السلام را دارد، در صورتى که گناه کند، در ابتدا پاکیزه شده و سپس به بهشت مى‌رود؛ اما اگر ولایت حضرت را نداشته باشد و حتى نیکوکار نیز باشد، در دنیا پاداش آن را مى‌گیرد و در قیامت عذاب دائم خواهد داشت.

ادامه دارد:Gol:

5. مقصود از «حب»، ولایت حقیقی است که سبب شفاعت می شود:
فخر الدین طریحى نیز دوستى امیرمؤمنان علیه السلام را به ایمان کامل تفسیر کرده که با وجود آن سیئه‌ ضرر نمى‌رساند؛‌ چون با وجود حب على، امید به بخشش گناه از طریق شفاعت وجود دارد؛ بنابراین، دوستى امیرمؤمنان علیه السلام حسنه مى‌شود:
الظاهر أن المراد بالحب الحب الکامل المضاف إلیه سائر الاعمال لأنه هو الایمان الکامل حقیقة وأما ما عداه فمجاز، وإذا کان حبه إیمانا وبغضه کفرا فلا یضر مع الایمان الکامل سیئة بل تغفر إکراما لعلی (علیه السلام) ولا تنفع مع عدمه حسنة إذ لا حسنة مع عدم الایمان. وقد سبق فی «عصى» کلام للزمخشری فی توجیه «لأدخل الجنة من أطاع علیا وإن عصانی» نافع فی هذا المقام.
مراد از «حب»‌،‌ همان حب و دوستى کامل على علیه السلام است که باعث انجام بقیه اعمال نیک است و این حقیقتاً‌ همان ایمان کامل است و محبتى که اینگونه نباشد دورغین و مجازى است. پس زمانى که حب على ایمان و بغض او کفر باشد با این ایمان کامل سیئه ضرر ندارد؛ بلکه به خاطر آن حضرت بخشیده مى‌شود و با نبود حب على، حسنه‌اى به درد نمى خورد؛ ‌زیرا با نبود ایمان کامل حسنه‌ى نیست. کلام زمخشرى در توجیه روایت قدسى «لأدخل الجنة من أطاع علیا وإن عصانی»، در بحث واژه «عصی» گذشت که این سخن را روشن مى‌کند.
الطریحی، فخر الدین (‌ متوفای1085)، مجمع البحرین ، ج ،1 ص 443 ، تحقیق: السید أحمد الحسینی، ناشر: مکتب النشر الثقافة الإسلامیه،‌ الطبعة الثانیة 1408 - 1367 ش
فخرالدین طریحى در ذیل واژه «عصی» مى‌گوید: زمخشرى در ذیل حدیث قدسى (لأدخل الجنة من أطاع علیا وإن عصانی وأدخل النار من عصاه وإن أطاعنی؛ کسى را که از على اطاعت نماید گرچه مرا عصیان کند؛‌ وارد بهشت مى نمایم و کسى را که او را عصیان کند گرچند مرا اطاعت کند؛ وارد آتش مى‌کنم) گفته است:
وهذا رمز حسن، وذلک ان حب علی (علیه السلام) هو الایمان الکامل والایمان الکامل لا تضر معه السیئات. قوله: (وإن عصانی) فانی أغفر له إکراما وأدخله الجنة بایمانه، فله الجنة بالایمان وله بحب علی العفو والغفران.
وقوله: (وأدخل النار من عصاه وان أطاعنی) وذلک لأنه إن لم یوال علیا فلا إیمان له وطاعته هناک مجاز لا حقیقة، لان طاعة الحقیقة هی المضاف إلیها سائر الاعمال، فمن أحب علیا فقد أطاع الله ومن أطاع الله نجا فمن أحب علیا نجا، فعلم أن حب علی هو الایمان وبغضه کفر، ولیس یوم القیامة إلا محب ومبغض، فمحبه لا سیئة له ولا حساب علیه ومن لا حساب علیه فالجنة داره، ومبغضه لا إیمان له ومن لا إیمان له لا ینظر الله إلیه بعین رحمته، وطاعته عین المعصیة وهو فی النار، فعدو علی هالک وإن جاء بحسنات العباد ومحبه ناج ولو کان فی الذنوب غارقا إلى شحمتی أذنیه وأین الذنوب مع الایمان المنیر أم أین من السیئات مع وجود الإکسیر؟ فمبغضه من العذاب لا یقال ومحبه لا یوقف ولا یقال فطوبى لأولیائه وسحقا لأعدائه.
این رمز نیکویى است که محبت على علیه السلام ایمان کامل است و با وجود ایمان کامل سیئات زیانى نمى‌زند. معناى گفته خداوند (‌وان عصانی) این است که من او را از جهت اکرام مى‌بخشم و با این ایمانى که دارد او را وارد بهشت مى‌نمایم. پس وارد شدن او در بهشت به خاطر ایمان و بخشیده شدنش به خاطر محبت على است.
معناى فرموده خداوند: (وأدخل النار من عصاه وان أطاعنی) به خاطر این است کسى که على را دوست ندارد ایمانى ندارد و اطاعت او از من مجازى و دورغین است نه اطاعت حقیقى؛ زیرا اطاعت حقیقى در بقیه اعمال، به اضافه محبت و ولایت على است نه بدون آن. پس کسى که على را دوست داشته باشد خدا را اطاعت کرده و کسى که خدا را اطاعت کند نجات یافته است در نتیجه کسى که على را دوست دارد نجات یافته است. بنابر این دانسته شد که حب على علیه السلام ایمان و دشمنى او کفر است و روز قیامت، روز حشر دوست و دشمن است و محبان على چون گناهى ندارند حسابى ندارند و کسى که حساب ندارد جایگاهش در بهشت است. اما دشمنان على چون ایمان ندارند؛‌ خداوند به نظر رحمت به او نگاه نمى کند در این صورت اطاعت او عین معصیت است و جایگاه او در آتش خواهد بود پس دشمن على اگر چه به اندازه حسنات تمام بندگان حسنه داشت باشد هلاک شده و دوستان على اگرچه تا نرمى گوش غرق در گناه باشند؛ نجات یافته است. کجاست در قیامت خبر از گناه با این ایمان روشن و با وجود این اکسیر؟ پس در قیامت سخن دشمنان على در مقابل گناهشان شنیده نمى‌شود و دوستان او متوقف نمى‌شود و سخنى از گناه او نیست. پس خوشا به حال دوستان و بدا به حال دشمنان على علیه السلام.
الطریحی، فخر الدین (‌ متوفای1085)، مجمع البحرین ، ج 3 ، ص 198، تحقیق : السید أحمد الحسینی، ناشر: مکتب النشر الثقافة الإسلامیه،‌ الطبعة الثانیة 1408 - 1367 ش
در این معنا باید تمام شروطى که براى شفاعت گفته شده است، در نظر گرفته شود؛ یعنى ممکن است شفاعت بعد از ورود در آتش و چشیدن طعم عذاب باشد؛ و به معنى عدم عذاب نیست! همانطور که ممکن است در دنیا به خاطر سختى‌ها، گناه او پاک شده باشد و مستحق شفاعت قبل از ورود در آتش گردد .
نتیجه:
در مجموع از این تفاسیر، سه نتیجه به دست مى‌آید :
1. سیئه با وجود این ایمان که بزرگترین حسنه است سبب عقاب دائمى نمى‌شود؛ بلکه عقاب کسى که عشق و محبت امیرمؤمنان علیه السلام را دارد؛ اما گناه هم کرده‌است، مقطعى است و با شفاعت از میان خواهد رفت و به خاطر امیرمؤمنان علیه السلام بخشیده خواهد شد؛
2. این ایمان کامل (عشق و محبت امیرمؤمنان علیه السلام) منشأ توفیق براى توبه و یا پاک شدن گناه از پرونده اعمال دوستان آن حضرت در اثر ابتلا به انواع امتحان ها (‌در صورت عدم توفیق توبه) است؛
3. با وجود این ایمان کامل، محبان و عاشقان امیرمؤمنان علیه السلام، هرگز به طرف گناه نمى‌رود تا چه رسد به ارتکاب آن. که تحلیل شهید ثانى از روایت همین بود. در تفسیر ایشان، عشق و محبت على قوى ترین عامل باز دارنده از گناه است.
برابر این سه نتیجه، معناى روایت روشن است که دوستى و عشق به على علیه السلام حسنه است.. البته باید دقت کرد که منظور از حب، دوستى ظاهرى نیست؛‌ بلکه مراد از آن، حب قلبى است که منشأ این همه آثار عجیب انگیز است.

نکته مهم این است که از دیدگاه قرآن اگر کسى گناهى را که محیط بر اعمالش باشد مرتکب شود؛ در آتش جاودانه است و از طرف دیگر کسى که عمل صالح و حسنه‌ى انجام دهد در بهشت جاودانه است:
بَلى‏ مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ. وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ‏ (بقره/ 81- 82.)
آرى، کسى که بدى به دست آورد، و گناهش او را در میان گیرد، پس چنین کسانى اهل آتشند، و در آن ماندگار خواهند بود. و کسانى که ایمان آورده، و کارهاى شایسته کرده‏اند، آنان اهل بهشتند، و در آن جاودان خواهند ماند.
در روایت مورد بحث نیز، بغض على،‌ به «سیئه» تعبیر شده‌‌است؛ بنابراین، کسى که بغض على را دارد طبق این آیه،‌ گرفتار عذاب جاودانى است؛ زیرا طبق خود روایت بغض على سیئه‌ا‌ى است که هیچ حسنه‌ا‌ى با وجود آن منفعت ندارد.
پاسخ قسمت دوم:
عدم سقوط انجام بقیه تکالیف با وجود عشق علی علیه السلام.
قسمت دوم شبهه، این است که اگر کاربرد دوستى امیرمؤمنان علیه السلام تا این حد است که با وجود آن سیئه ضرر ندارد؛ پس ایمان به خدا و پیامبر و همه عقائد دینى و تکالیف و احکام شرعى ساقط است و غیر از دوستى امیرمؤمنان علیه السلام در شریعت اسلام چیزى دیگرى باقى نمى‌ماند و باید هر چه توان داریم براى به دست آوردن عشق آن حضرت بکوشیم. البته پاسخ این مطلب، از آنچه در بالا مطرح شد، مشخص مى‌شود؛ اما براى تکمیل بحث پاسخ را از زبان یکى از علماى معاصر بیان مى‌کنیم.
عشق و محبت علی (ع) موجب التزام به تکالیف الهی می‌شود
ابوطالب تجلیل تبریزى از علماى فرهیخته معاصر در پاسخ این شبهه مى‌نویسد:
اگر در مورد دوستى امیرمؤمنان علیه السلام‌‌‌‌ این همه سفارش شده، به خاطر این است که او ولى خدا،‌ وصى رسول خدا، پیشواى امت از جانب خدا و محبوب ترین مردم در نزد خدا بعد از رسول خدا است. عشق و محبت او به این معنا برگرفته از عشق به خدا و پیامبر است؛ بنا براین،‌ در قلب کسى که حب و عشق به خدا پا برجا و محکم شد، به اطاعت از احکام و تکالیف الهى ملتزم مى‌شود.
أقول: لیس المراد حب علی علیه السلام لأجل شکله ومظهره، أو لأجل کونه من قبیلة فلان، أو سائر الجهات الدنیویة فحسب، بل لأجل کونه ولی الله ووصی رسوله صلى الله علیه وآله وسلم، والإمام على الأمة من قبل الله، وأحب الناس إلیه بعد رسوله. وحبه بهذه المعانی إنما ینشأ من حب الله ورسوله، وتلک رشحة من رشحات حب الله، ومن ارتکز فی قلبه حب الله یلتزم بطاعة أحکامه وتکالیفه. ومن کان مدعیا لحب علی بهذا المعنى وکان غیر مبال بأحکام الله وتکالیفه فهو کاذب فی دعوى حب علی علیه السلام.
مراد از محبت على این نیست که او را به خاطر شکل ظاهرى، زیبایى، قبیله‌اى یا سائر جهات دنیوى دوست بدارید؛‌ بلکه محبت او به این جهت است که آن حضرت، ولى خدا ، جانشین رسول خدا صلى الله علیه وآله ، پیشواى امت اسلامى از جانب خداوند و محبوب ترین مردم بعد از رسول خدا صلى الله علیه وآله در نزد خدا است.
طبق این معنا،‌ حب على نشأت گرفته از حب خدا و پیامبر یا تراوش حب خداست و کسى که در دلش حب خدا ثابت و پا برجا شد به اطاعت از احکام و تکالیف الهى ملتزم مى‌شود؛ بنا براین،‌ کسى که حب على را به این معنا مدعى است؛ اما نسبت به احکام خدا و تکالیف او توجهى ندارد؛ او در این ادعا دروغگو است.
التجلیل التبریزی ، أبو طالب ،‌ تنزیه الشیعة الإثنی عشریة عن الشبهات الواهیة ، ج2، ص83
ایشان سخن خود را در مورد این که حب على علیه السلام التزام به تکالیف الهى را به دنبال دارد؛ به این روایت استناد کرده‌است:
أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ لِی یَا جَابِرُ أَیَکْتَفِی مَنِ انْتَحَلَ التَّشَیُّعَ أَنْ یَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَوَ اللَّهِ مَا شِیعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَأَطَاعَهُ وَمَا کَانُوا یُعْرَفُونَ یَا جَابِرُ إِلَّا بِالتَّوَاضُعِ وَالتَّخَشُّعِ وَالْأَمَانَةِ وَکَثْرَةِ ذِکْرِ اللَّهِ وَالصَّوْمِ وَالصَّلَاةِ وَالْبِرِّ بِالْوَالِدَیْنِ وَالتَّعَاهُدِ لِلْجِیرَانِ مِنَ الْفُقَرَاءِ وَأَهْلِ الْمَسْکَنَةِ وَالْغَارِمِینَ وَالْأَیْتَامِ وَصِدْقِ الْحَدِیثِ وَتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَکَفِّ الْأَلْسُنِ عَنِ النَّاسِ إِلَّا مِنْ خَیْرٍ وَکَانُوا أُمَنَاءَ عَشَائِرِهِمْ فِی الْأَشْیَاءِ قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا نَعْرِفُ الْیَوْمَ أَحَداً بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَقَالَ یَا جَابِرُ لَا تَذْهَبَنَّ بِکَ الْمَذَاهِبُ حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ یَقُولَ أُحِبُّ عَلِیّاً وَأَتَوَلَّاهُ ثُمَّ لَا یَکُونَ مَعَ ذَلِکَ فَعَّالًا فَلَوْ قَالَ إِنِّی أُحِبُّ رَسُولَ اللَّهِ- فَرَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله خَیْرٌ مِنْ عَلِیٍّ علیه السلام ثُمَّ لَا یَتَّبِعُ سِیرَتَهُ وَلَا یَعْمَلُ بِسُنَّتِهِ مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِیَّاهُ شَیْئاً فَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ اللَّهِ لَیْسَ بَیْنَ اللَّهِ وَبَیْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَأَکْرَمُهُمْ عَلَیْهِ أَتْقَاهُمْ وَأَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ یَا جَابِرُ وَاللَّهِ مَا یُتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَى إِلَّا بِالطَّاعَةِ وَمَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِنَ‏ النَّارِ وَلَا عَلَى اللَّهِ لِأَحَدٍ مِنْ حُجَّةٍ مَنْ کَانَ لِلَّهِ مُطِیعاً فَهُوَ لَنَا وَلِیٌّ وَمَنْ کَانَ لِلَّهِ عَاصِیاً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَمَا تُنَالُ وَلَایَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَالْوَرَع.‏
جابر گوید: امام باقر علیه السّلام به من فرمود: اى جابر! آیا کسى که ادعاى تشیع مى‌کند، او را بس است که از محبت ما خانواده دم زند؟ به خدا شیعه ما نیست، جز آنکه از خدا پروا کند و او را اطاعت نماید، اى جابر! ایشان شناخته نشوند، جز با فروتنى و خشوع و امانت و بسیارى یاد خدا و روزه و نماز و نیکى به پدر و مادر و مراعات همسایگان فقیر و مستمند و قرض‌داران و یتیمان و راستى گفتار و تلاوت قرآن و بازداشتن زبان از مردم، جز از نیکى آنها، و آنها امانت نگهدار فامیل خویش باشند.
جابر مى‌گوید: عرض کردم: یا ابن رسول اللَّه! ما امروز کسى را داراى این صفات نمى‌شناسیم، فرمود: اى جابر! مبادا فریفته راه‌هاى مختلف شوى ! آیا براى مرد کافى است که بگوید، من على را دوست دارم و از او پیروى مى‌کنم، و با وجود این فعالیت دینى نکند؟! پس اگر بگوید: من رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله را دوست دارم- در حالى که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله بهتر از على علیه السّلام است- سپس از رفتار او پیروى نکند و به سنتش عمل ننماید، محبت رسول خدا صلى الله علیه وآله برایش هیچ سودى ندهد، پس از خدا پروا کنید و براى آنچه نزد خداست عمل کنید، خدا با هیچکس خویشى ندارد، دوست ترین بندگان خداى عز و جل [و گرامى ترین شان نزد او] با تقوا ترین و مطیع ترین آنهاست.
اى جابر! به خدا جز با اطاعت از خداى تبارک و تعالى تقرب نمى‌توان جست. و همراه ما برات آزادى از دوزخ نیست و هیچ کس بر خدا حجت ندارد، هر که مطیع خدا باشد دوست ما و هر که نافرمانى خدا کند دشمن ماست، ولایت ما جز با عمل کردن به ورع به دست نیاید.
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای328 هـ)، الأصول من الکافی، ج‏2 ، ص 75، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
در این روایت حد اقل ده مورد از ویژگى شیعه و محبان امیرالمؤمنین علیه السلام بیان شده‌است و خود امام باقر علیه السلام فرموده که بین خدا و هیچ یکى از بنده قرابت و نسبتى نیست فقط وسیله این قرابت، اطاعت و تقواى الهى است ودر پایان تصریح نموده‌ که هرکه این تقواى الهى را نداشته باشد به ولایت و محبت ما دست پیدا نخواهد کرد.
نکته مهم در روایت این است که اگر کسى محبت رسول خدا صلى الله علیه وآله را که از نظر رتبه برتر از امیرمؤمنان علیه السلام است، داشته باشد؛ ولى در عمل به سنت و سیره او ملتزم نباشد‌؛‌ این محبت برایش نفعى ندارد؛ زیرا محبت او واقعى نیست؛ پس ادعاى محبت امیرمؤمنان علیه السلام نیز بدون انجام تکالیف دینى قطعاً کافى نخواهد بود.
نتیجه:
با توجه به این روایت، پاسخ این قسمت شبهه نیز روشن است و نتیجه مى‌گیریم که محبت و عشق به على علیه السلام باعث نمى‌شود که بقیه تکالیف الهى از انسان ساقط شود؛ بلکه با توجه به روایات، محبت و عشق آن حضرت باعث مى‌شود که بیشتر از گذشته به تکالیف خدا ملتزم شد؛ زیرا شخص محب و عاشق در پى کسب رضایت محبوب و دوست است و رضایت محبوب (امیرمؤمنان علیه السلام) در اطاعت از خدا و انجام تکالیف خداوند است. و اگر کسى، به دنبال اطاعت نباشد، در واقع محبت ندارد.
در قسمت گذشته ثابت شد که دوستى امیرمؤمنان علیه السلام برخواسته از عشق به خدا و رسول خدا صلى الله علیه وآله است، مى بایست این دوستى در برخوردها و اعمال خارجى انسان انعکاس داشته باشد و نخستین مظهر انعکاس آن، اطاعت از اوامر و اجتناب از نواهى خداوند است. از نظر عقلى هم به دور است کسى ادعاى محبت خدا و پیامبرش را داشته باشد اما بر خلاف دستورات عمل نماید.
قرآن کریم این مطلب را به صورت خیلى شفاف بیان کرده‌است :
قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ. (آل‏عمران/31)
بگو: «اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید، و خداوند آمرزنده مهربان است.
در پایان، با کلامى از امام صادق علیه السلام در توضیح این معنى، مقاله خویش را به پایان مى‌بریم.
شیخ مفید از علماى برجسته شیعه در امالى آورده‌است:
حدثنا محمد بن موسى بن المتوکل (رحمه الله)، قال: حدثنا علی بن إبراهیم، عن أبیه إبراهیم بن هاشم، عن محمد بن أَبِی عُمَیْرٍ عَمَّنْ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ مَا أَحَبَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ عَصَاهُ ثُمَّ تَمَثَّلَ فَقَالَ:
تَعْصِی الْإِلَهَ وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ هَذَا مُحَالٌ فِی الْفِعَالِ بَدِیعُ‏
لَوْ کَانَ حُبُّکَ صَادِقاً لَأَطَعْتَهُ إِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ یُحِبُّ مُطِیع‏
امام صادق علیه السلام فرمود: هر که خدا را نافرمانى کند او را دوست ندارد. سپس به این شعر مثل آورد : عصیان الهى با تظاهر حب خدا امر محال و کار بدیع است . اگر دوستى تو از راستى بود او را فرمان مى‌بردى؛ زیرا عاشق امر و گفتار محبوبش را اطاعت مى‌کند.
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری، البغدادی (متوفای413 هـ)، الأمالی، ص 578، تحقیق الحسین أستاد ولی - علی أکبر الغفاری، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع ـ بیروت، الطبعة الثانیة، 1414هـ - 1993 م.
منبع:موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر عجل الله تعالی

موضوع قفل شده است