آیا خلفای دیگر مانند حضرت علی سخنان حکمت آمیز و کرامت داشتند؟

تب‌های اولیه

112 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا خلفای دیگر مانند حضرت علی سخنان حکمت آمیز و کرامت داشتند؟

آیا خلفای دیگر مانند حضرت علی سخنان حکمت آمیز و کرامت داشتند؟ این سخنان و حکمت ها در کدام کتاب هست؟ مثلا سخنان حضرت علی در نهج البلاغه هست. حکمتها و کرامات او در کتابهای زیادی هست. آیا ابوبکر و عم و عثمان هم سخنان حکیمانه داشتند؟ کرامت داشتند؟ اگر نداشتند چرا اهل سنت اصرار می کنند که از ایشان تبعیت کنند. خب اینها هم مثل بقیه مردم اند اگر این چیزها را نداشته باشند.

با سلام به دوستان

یکی از اساتید ما می فرمود یک وقتی عربستان تحت فشارهای زیاد قرار گرفت که چرا شیعیان اینقدر منابع قوی دارند و ما از خلفای به حق خود!!! هیچ نداریم لذا علمای آنها معجم هایی از خلفای خویش چاپ کردند استاد ما می فرمود من از آنجا که می دانستم به زودی اینها جمع می شود یک دوره از آن را تهیه کردم و برای خنده هر از گاهی آنها را می خواندم .

[="Blue"]عمر ابن خطاب در یک زمانی الاغ فروش بوده لذا کلمات گهربار زیادی در زمینه انواع الاغها دارد!!:Khandidan!:
و....[/]

[="Navy"]به علاوه این معجم ها به جزوه های کوچک بسیار شبیه تر بود تا کتاب خلفا !! مثلا کلمات عمر در حدود 50 صفحه بود که پس از چند ماهی با اعتراض برادران اهل تسنن همه آنها جمع آوری شد و حتی الان در کتابخانه های اهل تسنن هم پیدا نمی شود!!![/]

لولا علی لهلک عمر
این جمله ای است که به کرات از خود عمر نقل شده

[="PaleGreen"][="Lime"]یا مهدی ادرکنی:roz:[/][/]


بديهي است كه درمقابل درياي بيكران كرامات وفضايل اهل بيت مخالفان نيز براي بستن دهان طرفداران خودوشكستن انحصار فضايل مربوط به اهل بيت براي بزرگان خود فضيلت تراشي كنند ،مهم نيست كه ايافضايلي براي آنان نقل شده يانه بلكه مهم صحت وسقم اين فضايل است ،بيشتراين جعليات درزمان معاويه است اوابتدا به فضيلت تراشي درباره خلفاي ثلاثه اقدام كرد ولي پس ازاينكه ميدان رابازديد شروع به
جعل احاديث درمدح خودش ودرذم حضرت علي(ع) واولادش نمود ويکي ازنمونه هاي آن «ثمره بن جندب» است که معاويه چهارصدهزاردرهم ازبيت المال به او دادتادرميان مردم شام سخنراني کندو ضمن آن بگويد آيات:
وَ مِنَ النَّاسِ مَن ي عْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ يُشْهِدُاللّهَ عَلَى مَا فِيقَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ** وَ إِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الأَرْضِ لِيُفْسِد َفِيِهَا وَي ُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَاللّهُ لاَيُحِبّ ُالفَسَادَ (12) درباره حضرت علي نازلشده !
وآيه: وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ (13) درباره ابن ملجم نازل شده
لذاكراماتي براي خلفاي ثلاثه وخود معاويه نقل شده كه اگر ماشبيه آن رابراي اهل بيت بگويم متهم به غلو ميشويم
كرامات ابابكر:
شیخ عبدالرحمن صفوری، ازعلمای شافعی برجسته اهل سنت در کتاب نزهة المجالس در ج 2، ص 184 می گوید
عن أنس بن مالک قال: جاءت امرأة من الأنصار فقالت: یا رسول الله! رأیت فی المنام کأن النخلة
التی فی داری وقعت، وزوجی فی السفر. فقال: یجب علیک الصبرفلن تجتمعی به أبدا. فخرجت المرأة باکیة فرأت أبابکر، فأخبرته بمنامها و لم تذکر له قول النبی صلی الله علیه و سلم، فقال: إذهبی فإنک تجتمعین به فی هذه اللیلة. فدخلت إلی منزلها و هی متفکرة فی قول النبی صلی الله علیه و سلم و قول أبی بکر، فلما کان اللیل و إذا بزوجها قد أتی، فذهبت إلی النبی صلی الله علیه وسلم و أخبرته بزوجها، فنظر إلیها طویلا فجاءه جبرئیل و قال[=&quot]: [/]یا محمد! الذی قلته هو الحق، و لکن لما قال الصدیق إنک تجتمعین به فی هذه اللیلة استحیا الله منه أن یجری علی لسانه الکذب، لأنه صدیق فأحیاه[=&quot] . [/]
یک روز یک خانمی آمد پیش نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و عرض کرد که من دیشب خوابی دیدم وحشتناک: دیدم در حیاتمان یک درخت تنومند خرما هست و شکست و این افتاد در دامن من،‌ همسرم هم در سفر است و من نگرانم. رسول اکرم [=&quot]([/]صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تسلیت می گویم، همسرت در سفر از دنیا خواهد رفت و تو بیوه خواهی شد. این زن هم نالان و گریان آمد بیرون و در بین راه، جناب ابوبکر را دید. می گوید به او نگفتم که به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خوابم را تعریف کردم، گفتم جناب ابوبکر، همچنین خوابی دیدم. ایشان فرمود: امشب شوهرت به خانه تو خواهد آمد و با تو همبستر خواهد شد. زن آمد خانه و فکر کرد و سخن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را با سخن ابوبکر مقایسه کرد. یک موقع دید در می زنند و درب را باز کرد و دید که شوهرش است. می گوید فردا رفتم خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و گفتم شما در مورد خواب من اینگونه گفتید و ابوبکر اینگونه گفتند[=&quot]. [/]جبرئیل نازل شد و گفت ای محمد! آنچه که گفته بودی که او کشته می شود، حق بود و ایشان مرده بود، ولی وقتی جناب ابوبکر به آن زن گفت که شما با شوهرت در رختخواب خواهید خوابید و خداوند هم حیا کرد که سخن ابوبکر دروغ از آب درآید، چون او صدیق است و خداوند هم شوهرت را زنده کرده به احترام ابوبکر[=&quot]. [/]
صفوری در همان صفحه ، ( و جردانی در مصباح الظلام ج2 ص 25[=&quot]) [/]از نسفی نقل می کند که[=&quot] : [/]
ذکر النسفی إن رجلا مات بالمدینة فأراد النبی ( ص ) أن یصلی علیه فنزل جبریل وقال : یا محمد لا تصل علیه ، فامتنع فجاء أبو بکر فقال : یا نبی الله صل علیه فما علمت منه إلا خیرا ، فنزل جبریل وقال : یا محمد صل علیه ، فإن شهادة أبی بکر مقدمة علی شهادتی[=&quot].[/]
نسفی می گوید : مردی در مدینه فوت کرد . پیامبر خواستند که بر وی نماز بخوانند که جبرئیل نازل شد و فرمود : ای محمد ، بر او نماز نخوان !!! پیامبر هم از نماز خواندن امتناع کرد . سپس ابوبکر آمد و گفت : ای رسول خدا ، بر او نماز بخوان که من غیر از خوبی از او چیزی ندیدم. پس جبرئیل نازل شد و فرمود : ای محمد ، بر او نماز بخوان که شهادت ابی بکر بر شهادت من مقدم است[=&quot] .[/]
مطلب خود را در مورد جناب ابی بکر ، با بیان کرامتی از ایشان در هنگام مرگ ایشان ، به پایان می رسانم[=&quot].[/]

در برخی از کتب اهل سنت آمده است که[=&quot] :[/][=&quot][/]
فقد روی أن أبا بکر رضی الله عنه لما حضرتی الوفاة قال لمن حضره إذا أنامت وفرغتم من جهازی فاحملونی حتی تقفوا بباب البیت الذی فیه قبر النبی صلی الله علیه وسلم فقفوا بالباب وقولوا السلام علیک یا رسول الله هذا أبو بکر یستأذن فإن أذن لکم بأن فتح الباب وکان الباب مغلقا بقفل فأدخلونی وادفنونی وإن لم یفتح الباب فأخرجونی إلی البقیع وادفنونی به فلما وقفوا علی الباب وقالوا ما ذکر سقط القفل وانفتح الباب وسمع هاتف من داخل البیت أدخلوا الحبیب إلی الحبیب فإن الحبیب إلی الحبیب مشتاق[=&quot].[/][=&quot][/]
روایت شده که زمانی که ابابکر در حال احتضار بود ، به کسانی که در کنار وی بودند گفت : زمانی که من رحلت کردم و شما از انجام غسل و تکفین من فارغ شدید ، من را به سمت در خانه ای که رسول خدا ( صلی الله علیه[=&quot] ( [/]و آله [=&quot])[/]و سلم در آن دفن شده است بیرید . پس پشت در بایستید و بگویید : السلام علیک یا رسول الله . این ابابکر است که اجازه وارد شدن می خواهد. پس اگر به شما اجازه داده شد و قفل در باز شد ، پس من را وارد آنجا کنید و در آنجا دفن کنید . و اگر در باز نشد ، من را به بقیع ببرید و در آنجا دفن کنید[=&quot]. [/][=&quot][/]
زمانی که حاضرین ، پشت در ایستادند و همان جملات را گفتند ، قفل در باز شد و ندایی از درون خانه آمد که : حبیب[=&quot] ([/]ابابکر [=&quot]) [/]را به نزد حبیب[=&quot]([/]رسول الله[=&quot])[/]آوردید که حبیب[=&quot] ([/]رسول الله[=&quot]) [/]مشتاق دیدن حبیب[=&quot] ([/]ابابکر [=&quot]) [/]است[=&quot] .[/][=&quot][/]
تفسیر فخر رازی ج21 ص 87 ، السیره الحلبیه ج3 ص 493 ، تاریخ الخمیس ج2 ص 264 ، اخبار الدول ( هامش الکامل فی التاریخ ) ج1 ص 200 ، نزهه المجالس ج2 ص 198 ، کنزالعمال ج12ص 538 ، تاریخ مدینه الدمشق ج30 ص 436[=&quot].[/][=&quot][/]
کرامات عمر[=&quot][/]
در مورد کرامات جناب عمر در کتب اهل سنت ، می توان کتابی جداگانه تالیف کرد[=&quot] . [/][=&quot][/]
الغرض ما به اندک کراماتی در اینجا اکتفا می کنیم[=&quot] .[/][=&quot][/]
عمر بن خطاب در مدینه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه بود و آیات قرآن را می خواند؛ نا گهان سه مرتبه گفت: «یا ساریه الجبل»، همه متحیر ماندند که چه اتفاقی افتاده؛ بعد از نماز از او پرسیدند که چه شد وسط خطبه این چنین گفتی؟ گفت: در حین خطبه خواندن، نگاهی کردم به ملکوت زمین و زمان، دیدم لشکری را که برای فتح نهاوند فرستادیم، دشمنان از 4 طرف می خواهند محاصره کنند و آنها را از بین ببرند، فرمانده شان ساریه بود، او را صدا زدم که بیائید به طرف کوه و از یک طرف با دشمن بجنگید، تا آنها از 4 طرف حمله نکنند؛ آنها هم آمدند به سمت کوه و جنگیدند. بعد از 3 ماه که لشکر آمد به مدینه، سؤال کردیم که آیا این قضیه را شما هم دیدید؟ گفتند: بله، در فلان روز در بیابان نهاوند بودیم که صدای عمر در فضا طنین انداز شد و همه لشکر هم صدای او را شنیدند و او از مدینه صدا زد: «یا ساریه الجبل»، و اگر صدای عمر نبود، همه از بین رفته بودیم و این پیروزی هم نصیب اسلام نمی شد. [=&quot][/]
میزان اعتبار این روایت در نزد اهل سنت بسیار زیاد است به طوری که ابن حجر در الاصابه ج3 ص 5 در مورد این روایت می گوید : اسناده حسن .
و ابن تیمیه در دقائق التفسیر ج2 ص 140 در ضمن فضایل عمر بیان می کند و آن را قبول دارد .
این روایت ، جزء قطعیات اهل سنت است و ما به مدارکی مختصر از کتب اهل سنت درباره این روایت اشاره می کنیم.
کنزالعمال ج12 ص 571 ( روایت را صحیح می داند ) ، کشف الخفاء ج2 ص 380 - 381 ، تفسیر فخر رازی ج21 ص 88 ، تاریخ مدینه الدمشق ج 20 ص 24 و ج44 ص 336 ، اسدالغابه ج2 ص 224 ، البدایه و النهایه ج7 ص 147 ، المغنی ( ابن قدامه ) ج 10 ص 552.
رود نیل طغیان کرده بود و خانه های مردم در حال نابود شدن بود. به نزد عمر بن خطاب آمدند که : ای خلیفه رسول الله! به داد ما برس که خانه هایمان رفت. عمر بن خطاب گفت: یک سفالی برای من بیاورید؛ سریع برای او آوردند و با دست مبارکش بر روی آن سفال نوشت: ایها النیل! إن کنت تجری بأمرالله، فاجر؛ و إن کنت تجری بأمری فلا حاجة بنا إلیک. اگر به امر خداوند جاری می شوی، پس جاری شو و اگر به امر خودت جاری می شوی، ما کاری نداریم هر کاری می کنی بکن.
بعد از آن، این رودخانه دیگر طغیان نکرد و مردم از طغیان رود نیل راحت شدند.[=&quot][/]

تفسیر فخر رازی ج21 ص 88 ، کنز العمال ج12 ص 561 ، قتوح الشام ج2 ص 69 ، معجم البلدان ج5 ص 335 ، البدایه و النهایه ج1 ص 29 ، السیره الحلبیه ج3 ص 140 ، تاریخ الخلفا ( سیوطی ) فصل کرامات عمر ص 125 ، العظمه ( ابن حیان اصفهانی ) ج4 ص 1424 ، تاریخ المدینه ( ابن شبه ) پاورقی ج2 ص 753 ( تحقیق : فهیم محمد شلتوت ) .[=&quot][/]
فخر رازی در تفسیر خود ، برای عمر بن خطاب فضایلی دیگری هم نقل می کند :[=&quot][/]
وقعت الزلزلة فی المدینة فضرب عمر الدرة علی الأرض وقال : اسکنی بإذن الله فسکنت وما حدثت الزلزلة بالمدینة بعد ذلک.[=&quot][/]
روزی در مدینه زلزله شدیدی آمد ، عمر شلاق خود را بر زمین کوبید و گفت: أسکنی بإذن الله
[=&quot]. [/]آرام باش به اذن خدا، زمین هم آرام شد؛ بعد از آن،‌ در مدینه دیگر زلزله نیامد[=&quot].[/][=&quot][/]
تفسیر فخر رازی ج21 ص 88[=&quot][/]
و در ادامه می گوید :
وقعت النار فی بعض دور المدینة فکتب عمر علی خزفة : یا نار اسکنی بإذن الله فألقوها فی النار فانطفأت فی الحال.[=&quot][/]
یکی از خانه های مدینه آتش گرفت و سرایت کرد به بخش أعظمی از خانه های مدینه. عمر بر کوزه ای نوشت: یا نار أسکنی بإذن الله. ای آتش به اذن خدا ساکن و خاموش شو، و آن را انداخت در آتش و آتش در همان لحظه ساکت و خاموش شد
ولي از آنجا كه سخن حكمت آميز ديگر مثل كرامت تراشي نيست كه كسي مبلغي بگيرد وكرامتي بسازد لذادرايم ميدان يگر علي عليه السلام وديگر امامان يكه تاز ميدانند واين خود گواهي است براينكه كرامات اهل بيت مثل سخنان حكمت آميزاست وساختگي نيست وديگران اگركراماتشان ساختگي نيست پس سخنان حكمت آميزشان كجاست
[=&quot] [/]
[=&quot] [/]

با سلام

پس من هم يه چندتا فضيلتي بگم :khandeh!:


ابن حجر مکی (عالم متعصب سنی) در کتاب « صواعق المحرقة » آورده است که پیامبر (ص) فرمود:
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]انا مدینة العلم و ابوبکر اساسها و عمر حیطانها و عثمان سقفها و علی بابها
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]یعنی من شهر علم هستم و ابوبکر اساس آن٬ عمر دیوار آن٬ عثمان سقف آن و علی (ع) در آن است!

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif](نميدونم كدوم شهر ديوار و سقف داشته كه اين دوميش باشه ؟:ghash: )[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] در برخی کتب هم علمای اعلام به آن اضافه کرده اند که:
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و معاویة حلقتها !!!
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif](و معاویه حلقه در آن است).

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در حدیث دیگری آمده است که پیامبر (ص) فرمود: اگر علم عمر در یک کفه ترازو قرار گیرد و علم تمامی مردم روی زمین در کفه دیگر٬ علم عمر سنگین تر خواهد بود. :Moteajeb!:
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif](در يك حديث هم مي فرمايند اگر گناه تمام جن و انس رو در يك كفه ي ترازو بزارن و گناه اين دو نفر رو در يك كفه باز هم گناه اين دو بر گناه جميع مردم عالم سنگيني مي كنه )


[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ابن حــــــزم و ابن تیمیـــــه هم نوشتــند که:
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] « علمی که عمر بن خطاب داشت چند برابر علم علی علیه السلام بود و گفتار آنانکه علی را اعلم می دانند باطل است و کسی که در این مسأله با ما مخالفت کند یا جاهل است و یا بی حیا که دروغگویی و جهلش آشکار می باشد ». :Moteajeb!:
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]موسی جار الله هم نوشت که:
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]« عمر افقه اصحاب به قرآن و سنت نبوی است ».

(پس چرا اين همه ميگفت لولا علي لهلك عمر ؟؟ )


« أبوبكر وعمر سیدا كهول أهل الجنة»
ابوبكر و عمر سيد پيران اهل بهشت هستند .
(ظاهرا فراموش كردند كه بهشت پيرمرد نداره :Khandidan!: )
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]
[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]

چطور جرات می کنید به یاران رسول خدا توهین کنید . واقعا تا الان فکر کردید که این بزرگواران چه خدمات بزرگی برای اسلام و رسول خدا کرده اند؟
در تمام فرقه ها و مذاهب حتی در فرقه های شیطانی توهین و .... رد شده و نادرست است ( البته مثل اینکه شیعه این سخن در موردش صدق نمی کنه )
تا الان دیدید که یک مسلمان سنی به یکی از امامان شما توهین کند؟ دلیل آن احترام به اهل بیت رسول الله و .... است
شما هم تهمت زدن رو به گناهاتون اضافه نکنید
ختی اگر فرض رو بر بدی این اصحاب گذاریم باز هم چه سودی حاصل شما میشود؟
همیشه شه یه حداقل احترام رو قایل شید که تو اون دنیا پشیمون نشید
توهین صواب نداره پس پرهیز کنید از یه ضرر احتمالی
از مدیر سایت هم خواهش میشه اگر نیت بر اتحاد مسلمانان داره رسیدگی کنه وگرنه که بحثی نیست و نیت سایت از سازندگی خارج میشه

پس با این حساب زیارت عاشورا هم کلا باطله و هیچ ثوابی نداره چون کلا توهین به اصحاب پیامبره

لعنت خدا بر اولی و دومی و سومی

جددی می گید در مورد زیارت عاشورا؟ توش توهین کرده؟ به خدا من نمی دونستم
من تا الان فکر می کردم که یه موضوع دینی یا کلام الهی یا ... توشه که می خونید و گریه می کنید
عجب !!!
اگه اینطوره که شما میگید که خدارو شکر که تا الان این توهین ها رو نخوندم
حالا پس چرا موقع خوندنش با غم همراهش می کنید و جنبه ی روحانی .... بش میدید؟ خوب اصلا این چه کاریه کتاب و بزار زمین و هرچی فهش بلدید با هم هماهنگ کنید و لذتشو ببرید
الله اکبر

shela;72225 نوشت:
چطور جرات می کنید به یاران رسول خدا توهین کنید . واقعا تا الان فکر کردید که این بزرگواران چه خدمات بزرگی برای اسلام و رسول خدا کرده اند؟
در تمام فرقه ها و مذاهب حتی در فرقه های شیطانی توهین و .... رد شده و نادرست است ( البته مثل اینکه شیعه این سخن در موردش صدق نمی کنه )
تا الان دیدید که یک مسلمان سنی به یکی از امامان شما توهین کند؟ دلیل آن احترام به اهل بیت رسول الله و .... است
شما هم تهمت زدن رو به گناهاتون اضافه نکنید
ختی اگر فرض رو بر بدی این اصحاب گذاریم باز هم چه سودی حاصل شما میشود؟
همیشه شه یه حداقل احترام رو قایل شید که تو اون دنیا پشیمون نشید
توهین صواب نداره پس پرهیز کنید از یه ضرر احتمالی
از مدیر سایت هم خواهش میشه اگر نیت بر اتحاد مسلمانان داره رسیدگی کنه وگرنه که بحثی نیست و نیت سایت از سازندگی خارج میشه

کاربر عزیز سوء تفاهم نشه بین توهین و لعن تفاوت قائل شوید.

بله نباید توهین شود قران نیز اشاره کرده لا تسبّوا الذین یدعون من دون الله فیسبو الله عدوا بغیر علم ؛ انعام،108

دشنام ناسزا و توهین از دیدگاه قران مردود است و هیچ شیعه و سنی حق ندارد یکدیگر را دشنام و ناسزا دهند و توهین کنند.

ولی در قران مسأله ای به نام لعن داریم . لعن یعنی دوری از رحمت الهی؛
الا لعنةالله علی الظالمین؛ هود،18.

اولئک یلعنهم الله و .... بقره،159.

ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الاخره؛احزاب،57.


طبق آیات فوق و ایات دیگری که مجال آوردن همه انها در اینجا نیست . لعنت از سوی خدا، ملائکه و... به ظالمین ،کفار ، منافقین واذیت کنندگان پیامبر (ص) و ... صورت گرفته است.

آنچه در زیارت عاشورا میخوانید لعن ظالمین است و نه دشنام و توهین . حال هرکسی که میخواهد مصداق این ظلم باشد از رحمت الهی به دور باد. لعن نیز مورد تأیید قران است .

اگر لعن ظالمین نباشد انسان در دل کم کم فعل آنها در نظرش خوب جلوه میکند و به تدریج که منکر برایش معروف شد در عمل نیز مانند انها میگردد . و حتی نسبت به فعل ظالمین دیگر بی تفاوت میشود و این درست آن چیزی است شیطان به دنبال آنست و در صدد رواج آن در جامعه انسانی است.

بنابر این در لعن ظالمین و کفار اثرات تربیتی مهمی وجود دارد که نباید از آن غافل شد .و موضوع را بدون شناخت صحیح صرف یک احساس غلط بررسی کرد.

سلام علیکم
با زمزم عزیز و شیلا موافقم شما اصل کلام رو بگید قضاوت رو بعهده خواننده ها بگذارید توهین درست نیست البته امروز که دشمن دنبال تفرقه اس ما نباید به اسیاب دشمن اب بریزیم در زیارت عاشورا هم بر اولین و دومین و سومین ظالم بر حق محمد و ال محمد لعنت فرستاده شده که فکر میکنم شیلا و بقیه تو این فقره با ما هم نوا هستند چرا که خدا همه ظالمان رو لعنت کرده و از انها بیزاره
التماس دعا

آیت الله خامنه ای: توهین به نمادها و شخصیتهای اهل سنت حرام است

عصرایران - آیت الله خامنه ای با صدور فتوایی توهین به عایشه همسر پیامبر اسلام و هر یک از نمادهای اسلامی اهل تسنن را حرام اعلام کردند. این فتوا ، با استقبال گسترده در جهان اسلام مواجه شده است.

رهبر معظم انقلاب در پاسخ به استفتائی اعلام کردند: " اهانت به نمادهای برادران اهل سنت از جمله اتهام زنی به همسر پیامبر اسلام [عایشه] حرام است. این موضوع شامل زنان همه پیامبران و به ویژه سید الانبیاء پیامبر اعظم -حضرت محمد(ص) -می شود."

آیت الله خامنه ای این موضوع را در پاسخ به استفتائی مطرح کردند که در آن خواسته شده بود تا ایشان نظر خود را درباره "اهانت و استفاده از کلمات تحقیرآمیز و توهین به همسر پیامبر اسلام ام المومنین حضرت عایشه اعلام کنند."

این درخواست صدور فتوا از سوی جمعی از علما و فرهیختگان شیعه منطقه احساء عربستان سعودی ارائه شد.
استفتاء از آیت الله خامنه ای در پی توهین به عایشه توسط یاسر الحبیب روحانی شیعه کویتی صورت گرفت که با واکنش ها و مخالفت های بسیاری روبه رو شد. در شدیدترین این واکنش ها، کابینه کویت، این روحانی را سلب تابعیت کرد.

این موضوع باعث شد تا شیعیان کشورهای عربی حوزه خلیج فارس تحت فشارهای شدیدی قرار بگیرند.

خبرگزاری مهر وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی اولین رسانه ای بود که این فتوا را در بخش عربی خود منتشر کرده است.

خبرگزاری مهر در بخش عربی خود می نویسد:" حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی با صدور فتوایی، توهین به ام المومنین حضرت عایشه همسر پیامبر اکرم یا نمادها و شخصیت های اسلامی اهل سنت را حرام اعلام کردند."

این خبرگزاری ادامه می دهد:" فتوای رهبر انقلاب جدیدترین و بالاترین واکنش در سطح شیعیان در محکومیت توهین شیخ یاسر الحبیب به عایشه همسر پیامبر است. دهها نفر از شخصیت های دینی شیعه برجسته در عربستان سعودی، ایران و کشورهای حاشیه خلیج فارس توهین و اسائه ادب به عایشه یا هر یک از همسران پیامبراسلام را به شدت محکوم کرده اند."

پیش از این حجت الاسلام سيدعلي فضل الله فرزند ارشد علامه محمدحسين فضل الله نیز در گفت وگو با روزنامه کویتی الرای اسائه ادب به عایشه را منع کرده بود.

این خبر در رسانه های عربی به ویژه شبکه الجزیره بازتاب زیادی داشت. این شبکه ضمن تکرار این خبر در بخش های خبری مختلف ، در برنامه "ما وراء الخبر" با حضور این کارشناسان به بررسی فتوای رهبری انقلاب و نقش آن در وحدت و نزدیکی میان پیروان مذاهب مختلف اسلامی پرداخت.

محمد البحرانی خبرنگار الجزیره در تهران نیز در همین زمینه در گزارشی با نشان دادن جدیدترین کتاب استفتائات آیت الله خامنه ای گفت: رهبر ایران بارها بر وحدت میان مذاهب اسلامی تاکید کرده است.

وی اضافه کرد: آیت الله خامنه ای همچنین در جدیدترین فتوای خود بدگویی و اسائه ادب به عایشه همسر پیامبر و شخصیت های اسلامی مورد احترام اهل تسنن را حرام اعلام کرده اند.

البحرانی افزود: رهبری ایران پیش از این نیز با صدور فتواهایی ، اقامه نماز شیعیان به امامت فردی سنی مذهب یا مشارکت در نمازجماعت برادران اهل تسنن را بدون مانع دانسته بودند.

این فتوا در رسانه عربی بازتاب فراوانی داشت و از جمله روزنامه الانباء کویت، سایت پرمخاطب محیط، روزنامه های السفیر لبنان و الحیات چاپ لندن و سایت رادیو تلویزیون مصر به انعکاس آن پرداختند.
با این حال العربیه ، وابسته به افراطیون سعودی ، ترجیح داد در این باره سکوت کند!

امام خمینی و آیت الله خامنه ای همواره بر وحدت میان مسلمانان ، تاکید کرده اند.

دیر نیست روزی که آشکار شود آنچه وعده اش در قرآن مجید امده است

زمزم;72267 نوشت:
کاربر عزیز سوء تفاهم نشه بین توهین و لعن تفاوت قائل شوید. بله نباید توهین شود قران نیز اشاره کرده لا تسبّوا الذین یدعون من دون الله فیسبو الله عدوا بغیر علم ؛ انعام،108 دشنام ناسزا و توهین از دیدگاه قران مردود است و هیچ شیعه و سنی حق ندارد یکدیگر را دشنام و ناسزا دهند و توهین کنند. ولی در قران مسأله ای به نام لعن داریم . لعن یعنی دوری از رحمت الهی؛ الا لعنةالله علی الظالمین؛ هود،18. اولئک یلعنهم الله و .... بقره،159. ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الاخره؛احزاب،57. طبق آیات فوق و ایات دیگری که مجال آوردن همه انها در اینجا نیست . لعنت از سوی خدا، ملائکه و... به ظالمین ،کفار ، منافقین واذیت کنندگان پیامبر (ص) و ... صورت گرفته است. آنچه در زیارت عاشورا میخوانید لعن ظالمین است و نه دشنام و توهین . حال هرکسی که میخواهد مصداق این ظلم باشد از رحمت الهی به دور باد. لعن نیز مورد تأیید قران است . اگر لعن ظالمین نباشد انسان در دل کم کم فعل آنها در نظرش خوب جلوه میکند و به تدریج که منکر برایش معروف شد در عمل نیز مانند انها میگردد . و حتی نسبت به فعل ظالمین دیگر بی تفاوت میشود و این درست آن چیزی است شیطان به دنبال آنست و در صدد رواج آن در جامعه انسانی است. بنابر این در لعن ظالمین و کفار اثرات تربیتی مهمی وجود دارد که نباید از آن غافل شد .و موضوع را بدون شناخت صحیح صرف یک احساس غلط بررسی کرد.

با تشکر از شما زمزم جان
من پاسخ fagheer را با توجه به نحوه کلامش دادم .
ولی در مورد حرف شما
آیا با لعنت فرستادن به اشخاصی که عده ی زیادی از مسلمانان جهان قبولشون دارن به اون ها توهین نشده است؟
اگر این گونه است که در پست بعدی بدون تهین به کسی با لعن فرستادن از شرمندگی همه در خواهم آمد

شما می تونید این لعن فرستادن های شیرینتون رو در جمع های که فقط شیعیان در آن حضور دارند انجام بدید
البته اگر قصد شما ازین کاز مردم آزاری و توهین به سایر مسلمانان نیست

دوست محترم
1- البته بحث لعن بحثی اعتقادی است لذا با اینکه ما برخی مصادیق را مستحق آن می دانیم که آن نیز با اقامۀدلیل از«منابع فریقین» است دوست نداریم برادران اهل سنت ناراحت شوند چون به هر حال این افراد از نظر آنان محترمند و ناراحت شدن آنان نیز امری طبیعی است.
اما دوست عزیز ای کاش سایتهای اهل سنت را نیز ملاحظه بفرمایید که چگونه به شیعه و مقدسات آنان بی احترامی می کنندو آنان را مجوسی ،مشرک و...خطاب می کنند ودر این میان سایتهای عربی وابسته به سعودی پیشقدم هستند.
2- بحث لعن در قرآن وسنت آمده است لذا امری مشروع است و در سیرۀ رسول مکرم اسلام«صلی الله علیه وآله»نیزبا اینکه دارای خلق عظیم بودند بحث لعن آمده است.
حال یکی از مصادیق لعن شدگان کسانی اند که خدا و رسولش را اذیت نموده اند.قرآن کریم در این رابطه می فرماید:
«اِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً».[1]همانا كسانى كه خدا و رسولش را آزار مى‏دهند، خداوند در دنيا و آخرت آنان را لعنت مى‏كند، و براى آنان عذاب خوار كننده‏اى آماده كرده است.
بحث بر سر مصادیق است به عبارت دیگر «بحث صغروی» است نه کبروی و اثبات صغرای آن نیز از منابع در جه یک اهل سنت امری آسان است که اگر دوست داشتید بیان شود.

[1] .الاحزاب:57.

جالب شد . چرا پست و پاک می کنید؟؟
مگه نا سزا یا چیز بدی گفته بودم؟ یا نمی خواهید این قضیه عمر کشون لو بره؟؟؟

shela;72492 نوشت:
جالب شد . چرا پست و پاک می کنید؟؟
مگه نا سزا یا چیز بدی گفته بودم؟ یا نمی خواهید این قضیه عمر کشون لو بره؟؟؟

[=century gothic]با سلام
جناب شیلا سخنانتان را بدون توهین کردن و مستند بیان کنید!

[=century gothic]و از مطالبی که ارتباطی با تاپیک ندارد خوداری کنید

[=arial, helvetica, sans-serif]تب بیداد میکند رسول خدا (ص) در تب میسوزد. زهر زن یهودیه اثر کرده. کوره ای از آتش برادرم کجاست؟
[=arial, helvetica, sans-serif]علی(ع) آمده ودایع ولایت به علی(ع) سپرده شد.
[=arial, helvetica, sans-serif]رسول خدا(ص) میداند که غدیر را منافقین به سخره میگیرند و سست ایمانها فراموشش میکنند.
[=arial, helvetica, sans-serif]قلمی و کاغذی تا وصیت کنم. چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید.:Sham:
[=arial, helvetica, sans-serif]عمر میگوید: هذیان میگوید.:geryeh:
[=arial, helvetica, sans-serif]قلم شکست کاغذ پاره شد. بشکند دستی که قلم را شکست.
[=arial, helvetica, sans-serif]کوچه قباله فدک باز هم کاغدی پاره شد. فاطمه(س) نفرین کرد: خدا شکمت را پاره کند.
[=arial, helvetica, sans-serif]اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد(ص) و آل محمد(ص)

[=century gothic] با تشکر

شمایی که حتی برای فتوای مراجع تقلید خودتون مبنی بر توهین نکردن به صحابه ی پیامبر باز به کار خودتون ادامه می دید دیگه جای بحث کردن رو باقی نمی زارید

shela;72505 نوشت:
شمایی که حتی برای فتوای مراجع تقلید خودتون مبنی بر توهین نکردن به صحابه ی پیامبر باز به کار خودتون ادامه می دید دیگه جای بحث کردن رو باقی نمی زارید

[=Century Gothic]دوست گرامی شما فرق لعن و توهین را نمیدانید !
و به سخنان صدرای عزیز دقت نکردید

بحث لعن در قرآن وسنت آمده است لذا امری مشروع است و در سیرۀ رسول مکرم اسلام«صلی الله علیه وآله»نیزبا اینکه دارای خلق عظیم بودند بحث لعن آمده است.
حال یکی از مصادیق لعن شدگان کسانی اند که خدا و رسولش را اذیت نموده اند.قرآن کریم در این رابطه می فرماید:
«اِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً».[1]همانا كسانى كه خدا و رسولش را آزار مى‏دهند، خداوند در دنيا و آخرت آنان را لعنت مى‏كند، و براى آنان عذاب خوار كننده‏اى آماده كرده است.
بحث بر سر مصادیق است به عبارت دیگر «بحث صغروی» است نه کبروی و اثبات صغرای آن نیز از منابع در جه یک اهل سنت امری آسان است که اگر دوست داشتید بیان شود.

[1].الاحزاب:57.

بدعت عمر در نماز تراويح >نماز تراويح نمازهاى مستحبى است كه در شبهاى ماه رمضان خوانده مى‏شود. اين نماز در زمان رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ابوبكر و مدتى از خلافت عمر فرادى خوانده مى‏شد.
«شبى عمر وارد مسجد شد و چون ديد مردم به طور پراكنده نماز مى‏خوانند، گفت: اگر اينها را بر يك امام جمع كنيم بهتر است. لذا أبي بن كعب را به امامت برگزيد و چون شبى ديگر آنان را به جماعت ديد گفت: اين بدعت خوبى است»(1).
>لازم است بدانيم كه آيا رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كه از بدعت نهى كرده بدعت خوب را استثناء زده است؟ يا اينكه فرمود: هر بدعتى (چه به نظر ما خوب آيد و چه بد) گمراهى است. بدعت يعنى چيزى را كه شارع مقدس نياورده به عنوان امرى شرعى آن را جزء دستورات دين قرار دهيم. اين چيزى است كه در روايات متعددى از آن نهى شده است.
«... بهترين امور، كتاب خدا و بهترين هدايت، هدايت محمد بوده و بدترين امور، نوآورى (بدعت) و هر بدعتى گمراهى است».
«دو مطلب است (كه بايد توجه كنيد) كلام و هدايت. بهترين كلام، كلام خدا و بهترين هدايت، هدايت محمد است. پرهيز باد تو را از نوآورى در امور كه بدترين امور نوآورى بوده و هر نوآورى بدعت و هر بدعتى گمراهى است»(2).
>«هر كه در امر ما چيزى ايجاد كند كه در آن نيست بايد رد شود»(3). >«پرهيز باد از امور ايجاد شده كه همه آنها بدعت است و هر بدعتى گمراهى است»(4).
(1) صحيح بخارى، ج 3، ص 58، كتاب الصوم، باب فضل من قام رمضان.
متن قول عمر چنين است: «نعم البدعة هذه».
(2) سنن ابن ماجه، ج 1، ص 17 و 18، مقدمه باب 7، ح 45 و 46.
اينك متن حديث شماره 46: «... ألا واياكم ومحدثات الامور فان شر الامور محدثاتها وكل محدثة بدعة وكل بدعة ضلالة...».
(3) الف - صحيح بخارى، ج 3، ص 241، كتاب الشهادات، باب إذا اصطلحوا على صلح جور فالصلح مردود.
ب - صحيح مسلم، ج 3، ص 1343، كتاب الاقضية، باب 8، ح 17.
ج - سنن أبي داود، ج 4، ص 200، كتاب السنة، باب في لزوم السنة، ح 4606.
متن روايت بخارى چنين است: «... قال رسول اللّه: من أحدث في أمرنا هذا ما ليس فيه فهو ردّ».
(4) سنن أبي داود، ج 4، ص 201، ح 4607.
«... اياكم ومحدثات الامور فان كل محدثة بدعة وكل بدعة ضلالة».
(15) >«هر كس عملى انجام دهد كه امر ما در آن نباشد مردود است»(1). >نتيجه‏اى كه از مجموع اين روايات مى‏گيريم اين است كه بدعت هر چه باشد بد و مردود و گمراهى است و در تمامى صحاح روايتى نيست كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به آن استثناء زده و فرموده باشد كه اگر بدعتى خوب بود من آن را امضاء مى‏كنم ولذا اينكه عمر گفت: «اين بدعت خوبى است». بايد به او گفت كه اگر خوب بود خدا و رسولش از تو بهتر مى‏دانستند و مى‏توانستند دستور دهند كه مسلمانان نماز تراويح را به جماعت بخوانند. حال مى‏خواهيم بدانيم كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله درباره بدعت گذار چه فرموده است:
«خداوند از بدعت گذار نه روزه قبول مى‏كند نه نماز و نه صدقه و نه حج و نه عمره و نه جهاد و نه مال و عوضى. (چنين كس) از اسلام خارج مى‏شود همانگونه كه مو از خمير خارج مى‏گردد»(2).
>«... هر كه مردم را به گمراهى دعوت كند (توجه داشته باشيد كه هر بدعتى گمراهى است) گناه همه آنها كه از آن پيروى كردند گردن او است بدون آنكه از گناه آنان كم شود»(3). >البته اين شبهه‏اى است كه از مجموع روايات صحاح به ذهن مى‏رسد و از اهل سنت مى‏خواهيم پاسخ آن را بدهند و از آنها تقاضا داريم اگر نتوانستند پاسخ دهند شيعيان را به كفر و زندقه و ارتداد و امثال آن نسبت ندهند؛ زيرا اگر قرار باشد هر كس كه شبهه‏اى را مطرح كرد او را طرد كرده و تكفير نمايند، راه وصول به حق مسدود مى‏شود. البته اگر توهين به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و نسبت هذيان دادن به او دليل بر فقه عمر باشد، اين نيز مى‏تواند دليل ديگرى بر فقه او بوده و گفته شود كه اگر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله زنده بود آن را امضاء مى‏كرد. چنانچه موارد ديگرى هم كه از او گفتيم و خواهد آمد همه را با همين دليل مى‏توان توجيه كرد. قضاوت با اهل انصاف.
ایا اینها با بقیه داستانها تناقض نداره!؟

صحیح بخاری و مسلم معتبر ترین کتب هستند و این داستانها رو نقل کردن اما علمای اهل سنت سعی در پنهان کردن این واقعیت ها دارن و هروقت بحث سر این داستان ها میشه حرفی برای گفتن ندارن کلیپ های مباحثه ی علمای ما با اونها هم زیاده!
اینم از ولی عصر سخنان حضرت آیت الله قزوینی هست که خون اهل سنت رو به جوش اورده و مرتبا به ایشون توهین میکنن!

شيطان از عمر فرار مى‏كند
مثل معروفي است كه مى‏گويند: «دزد ناشى به كاهدون مى‏زند!». جاعلان ناشى حديث، به جاى آنكه فقط رواياتى در فضائل افراد مورد نظر خود جعل كنند احاديثى نقل مى‏كنند كه در آن براى بالا بردن مقام آن افراد، مقام و منزلت رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را پايين مى‏آورند. به روايت زير دقت كنيد و ببينيد كه چگونه براى بالا بردن عمر، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را پايين آوردند:
«... عن سعد ابن أبي وقاص قال: استأذن عمر على رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم وعنده نساء من قريش يكلمنه ويستكثرنه

(1) الف - صحيح بخارى، ج 4 ص 211، حديث غار، باب اول (بى نام)، و ج 5 ص 15، باب مناقب عمر. (هر دو روايت از ابو هريرة مى‏باشد).
ب - صحيح مسلم، ج 4 ص 1864، كتاب فضائل الصحابة، باب 2، ح 23 (از عايشه).
ج - سنن ترمذى، ج 5 ص 581، كتاب المناقب، باب 18، ح 3693. (از عايشه).
(85) عالية اصواتهن فلما استأذن عمر قمن يبتدرن الحجاب. فاذن له رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم ورسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم يضحك فقال عمر: اضحك اللّه سنك يا رسول اللّه قال: عجبت من هؤلاء اللاتى كن عندى فلما سمعن صوتك ابتدرن الحجاب. قال عمر فانت يا رسول اللّه كنت احق أن يهبن ثمّ قال: أى عدوات انفسهن! اتهبننى ولا تهبن رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم قلن نعم، انت افظ واغلظ من رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم قال رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم : والذى نفسى بيده ما لقيك الشيطان قط سالكا فجا إلاّ سلك فجا غير فجك»(1). ترجمه: «پسر سعد از قول پدرش نقل مى‏كند كه گفت: عمر از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اجازه خواست (كه نزدش برود). نزد آن حضرت زنانى از قريش بودند كه (با حضرتش) صحبت كرده و پرگوئى مى‏نمودند در حالى كه صدايشان بلند بود. چون عمر اجازه خواست (با شنيدن صداى او) برخاسته و حجاب نمودند. رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به عمر اجازه داد (عمر داخل شد) در حالى كه آن حضرت مى‏خنديد. عمر گفت: هميشه خندان باشى (چه شده!) فرمود: من از اين زنان تعجب مى‏كنم كه چون صداى تو را شنيدند به حجاب مبادرت ورزيدند. عمر گفت: يا رسول اللّه! تو سزاوارترى كه به احترام تو چنين كنند. سپس (خطاب به زنها) گفت: اى دشمنان جان خود! آيا از من حساب مى‏بريد و از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نمى‏بريد؟ گفتند: آرى، زيرا تو مردى تندخو و خشن مى‏باشى (و رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چنين نيست). پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: قسم به آن كس كه جانم در دست او است هرگز شيطان تو را در راهى نمى‏بيند مگر آنكه راه ديگرى مى‏رود. راوى اين حديث پسر سعد است كه از قول پدرش روايت مى‏كند. حال پدرش در آنجا چه مى‏كرد نمى‏دانيم، شايد همراه عمر بود و شايد با زنها و شايد با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در همان جا نشسته بود!
اما بررسى روايت: از اينكه گفته است كه زنها مبادرت به حجاب كردند دو نكته از آن فهميده مى‏شود: اول آنكه اين جريان بعد از دستور به حجاب بود و دوم آنكه قبل از ورود عمر آنها در حجاب نبودند و اين يا به اين علت بود كه همه آنها با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله محرم بودند يا همه، و از جمله شخص پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كه به نامحرمان مى‏نگريست، گناهكار بودند. فرض اول كه همه با رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله محرم بودند نمى‏تواند صحيح باشد چه آنكه جواب زنها به عمر مى‏توانست اين باشد كه چون حضرتش با ما محرم بود حجاب لازم نبود نه آنكه بگويند كه تو چنين و چنانى. مى‏ماند فرض دوم كه بگوئيم همه بى حجاب نزد رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نشسته بودند كه اين را هم هيچ مسلمانى -چه شيعه و چه سنى- نمى‏تواند بپذيرد.
از اينكه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به عمر فرمود: كه شيطان از تو فرار مى‏كند برمى‏آيد كه در آن مجلس شيطان حضور داشت و به عبارت روشنتر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در مجلسى بود و شيطان هم بود و از حضرتش فرار نكرد ولى وقتى عمر وارد شد از او فرار كرد و معناى آن اين است كه شيطان از عمر بيشتر از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مى‏ترسد و اين نيز مطلبى است كه نه شيعه و نه سنى هرگز نمى‏تواند آن را بپذيرد.
از اينكه زنها به عمر گفتند: «أنت افظ واغلظ من رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله » معناى ظاهر آن اين است كه تو از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله تند خوتر و خشن‏ترى و چون اين معنى خلاف قرآن است ما آن را مطابق آنچه كه بعض از شارحين گفتند ترجمه

(1) الف - صحيح بخارى، ج 4 ص 153، كتاب بدأ الخلق، باب صفة ابليس وجنوده، و ج 5 ص 13، باب مناقب عمر، و ج 8 ص 28، كتاب الادب، باب التبسم والضحك.
ب - صحيح مسلم، ج 4 ص 1863، كتاب فضائل الصحابة، باب 2، ح 22.

ادامه
(86) كرديم. بنابراين زنهاى حاضر، كه از قريش هم بودند، عمر را خوب مى‏شناختند كه او مردى تندخو و خشن است. نتيجه اينكه اينان براى تعريف از عمر مرتكب چند خطا شدند:
1 - جلسه‏اى كه در حضور رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله تشكيل شد مجلسى شيطانى معرفى شد.
2 - شيطان از عمر مى‏گريزد ولى از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نمى‏گريزد.
3 - عمر مردى تندخو و خشن بود.
جالبتر از اين، دو روايت است كه ترمذى آن را در سنن خويش نقل كرده و هر دو را حسن و صحيح مى‏داند:
1 - «عن بريدة: خرج رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم في بعض مغازيه. فلما انصرف جاءت جارية‏سوداء فقالت يا رسول اللّه! انى كنت نذرت إن ردك اللّه صالحا أن أضرب بين يديك بالدف واتغنى. فقال رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم إن كنت نذرت فاضربى وإلاّ فلا. فجعلت تضرب. فدخل ابو بكر وهى تضرب ثمّ دخل على وهى تضرب ثمّ دخل عثمان وهى تضرب ثمّ دخل عمر فالقت الدف تحت استها ثمّ قعدت عليه. فقال رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم إنّ الشيطان ليخاف منك يا عمر. انى كنت جالسا وهى تضرب فدخل ابو بكر وهى تضرب ثمّ دخل على وهى تضرب ثمّ دخل عثمان وهى تضرب فلما دخلت أنت يا عمر القت الدف».
2 - «عن عايشه قالت: كان رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم جالسا فسمعنا لغطا وصوت صبيان فقام رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم فإذا حبشية تزفن والصبيان حولها. فقال يا عايشه تعالى فانظرى. فجئت فوضعت لحيى على منكب رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم فجعلت انظر اليها ما بين المنكب إلى رأسه. فقال لى: أما شبعت؟ أما شبعت؟ قالت: فجعلت أقول لا، لانظر منزلتى عنده، اذ طلع عمر. قال: فارفض الناس عنها. قالت: فقال رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏سلم : انى لانظر إلى شياطين الانس والجن قد فر وامن عمر. قالت: فرجعت»(1).
خلاصه ترجمه: 1 - «بريدة مى‏گويد: چون رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از يكى از جنگها برگشت زنى سياه پوست جلو آمد و گفت: يا رسول اللّه! من نذر كردم كه اگر خداوند تو را «صالح» (ظاهر بايد اين كلمه «سالم» باشد) برگرداند در مقابل شما دف بزنم و آواز بخوانم. رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: اگر نذر كردى بزن وإلاّ نه. (بگذريم از اينكه نذر در معصيت جايز نيست!) او شروع به نواختن كرد. ابو بكر آمد و او همچنان مى‏نواخت. على عليه‏السلام آمد و او مى‏زد. عثمان آمد و او مى‏زد. چون عمر آمد دف را زير پايش نهاد و بر آن نشست. رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: هر آينه شيطان از تو مى‏ترسد. من نشسته بودم او مى‏نواخت ابو بكر آمد او... چون تو آمدى دف را انداخت». 2 - «عايشه مى‏گويد: رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نشسته بود. ناگاه سر و صداى بچه‏ها را شنيديم. حضرتش برخاست زنى حبشى مى‏رقصيد و پاى مى‏كوبيد. گفت: اى عايشه بيا و نگاه كن. من آمدم و چانه‏ام را بر دوش رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نهادم و ما بين دوش و سر آن حضرت نگاه مى‏كردم. به من گفت: آيا سير نشدى؟ آيا سير نشدى؟ من مى‏گفتم نه تا منزلتم را نزد او بدانم. ناگهان عمر پيدا شد. مردم از دور و بر آن زن پراكنده شدند. آن حضرت فرمود: من مى‏بينم كه شياطين جن و انس از عمر فرار كردند. من نيز برگشتم».
نمى‏دانيم به اينگونه روايات بخنديم يا گريه كنيم كه چگونه براى ساختن مدحى از عمر، رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را در

(1) ج 5 سنن، ص 580، كتاب المناقب، باب 18، ح 3690 و 3691.
(87) مجلسى كه شياطين جن و انس در آن حاضرند مى‏نشانند آنگاه اينگونه لاطائلات را رواياتى صحيح به حساب مى‏آورند. كدام انسان عاقلى مى‏تواند بپذيرد كه شيطان از عمر مى‏گريزد ولى از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هيچ حسابى نمى‏برد؟ كدام مسلمانى مى‏پذيرد كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اجازه گناه و معصيت خدا را مى‏دهد و نه تنها خود به تماشاى گناه مى‏رود همسرش را هم شريك خود مى‏نمايد؟ آيا اهل سنت حاضرند كه ما چنين نسبتهائى را به يكى از بزرگان علماى آنها، نه، بلكه به يكى از شخصيتهاى آنها بدهيم؟ آيا مى‏پذيرند كه گفته شود امام جماعت مسجد النبى يا مسجد الحرام و پايين‏تر از آن دست به چنين عملى زد؟ آرى، اين است نمونه‏اى از روايات كتابى كه در ابتداى آن اين نوشته به چشم مى‏خورد: «من كان في بيته هذا الكتاب فكانما في بيته نبى يتكلم».
يعنى: هر كه در خانه‏اش اين كتاب (سنن ترمذى) باشد گوئيا پيامبرى در خانه‏اش تكلم مى‏كند! كدام پيامبر حاضر مى‏شود كه به رسول گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چنين افترائى بزند؟

نماز تراویح
یکی از مسائلی که اهل سنت توجه خاصی بدان داشته و اهمیت فراوانی به آن می‏دهند، نماز تراویح است. آنان در صددند که این مسئله و مشروعیت آن را به شریعت و صاحب آن نسبت دهند ولی در مقابل، شیعه امامیه به شدت با آن مقابله کرده و آن را نه تنها جزء شریعت نمی‏دانند، بلکه از بدعت‏های برخی از صحابه می‏شمارند.

ما در این بحث برآنیم که با بررسی این مسئله سرمنشأ آن را پیدا کنیم که آیا پیامبر اسلام به انجام دادن نمازهای مستحبّی به صورت جماعت در شب‏های ماه مبارک رمضان دستوری صادر کرده، یا آن که دیگران آن را جزء شریعت شمرده‏اند، و حکم این بدعت چیست؟
تراویح در لغت و اصطلاح
تراویح جمع «ترویحه» و در اصل اسم است برای مطلق نشستن، لکن در اصطلاح اطلاق می‏شود بر هر نشستن به جهت استراحت بعد از قرات چهار رکعت از نمازهای مستحبی در شب‏های ماه رمضان.[1]
پایه‏گذار کیست؟
مرحوم سید شرف الدین می‏فرماید: «از جمله مسائلی که عمر تشریع کرد و در مقابل نص اجتهاد نمود، نماز تراویح است. زیرا این نوع نماز را پیامبر(ص) نیاورده و در زمان ابی‏بکر نیز سابقه نداشت. خداوند متعال اجتماع را برای ادای نماز مستحبی به جز نماز باران نخواسته است و تنها نمازهای واجب است که بر جماعت خواندن آن، بسیار تأکید شده است.
پیامبر اکرم(ص) نمازهای مستحبّی ماه رمضان را فرادی به جای می‏آورد، و مردم را نیز تشویق می‏نمود که آن را به جماعت نخوانند.
در زمان ابوبکر نیز تا هنگامی که وی از دنیا رفت، اوضاع چنین بود و بعد از به خلافت رسیدن عمربن خطاب در سال اوّل خلافتش نیز وضع بر همین منوال بود؛ تا آن که وی در ماه رمضان سال چهاردهم هجری با گروهی از صحابه وارد مسجد شد و دید که مردم نمازهای مستحبی به جای می‏آورند، ولی عدّه‏ای در حال قیام، جمعی در حال رکوع، دسته‏ای در حال سجده و گروهی نیز نشسته بودند و جماعتی هم تسبیح می‏گفتند یا قرآن تلاوت می‏کردند...
عمر از دیدن این منظره ناخشنود شد، لذا تصمیم گرفت آن را سامان دهد. از همین رو برای آنان نماز تراویح را در اوایل شب‏های ماه رمضان قرار داد و اعلان عمومی کرد که همه در آن شرکت کنند. سپس به شهرها و کشورها بخشنامه کرد، و در مدینه دو نفر را قرار داد تا امام جماعت در نماز تراویح باشند: یکی، برای مردان و دیگری، برای زنان...».[2]
بخاری در صحیح به سندش از عبدالرحمن بن عبد قاری نقل می‏کند: «در یکی از شب‏های رمضان با عمر به مسجد رفتیم، دیدیم مردم دسته‏دسته و پراکنده هستند، هر کسی برای خود یا با گروه خود نماز می‏خواند، عمر گفت: به نظر من اگر اینان به یک امام اقتدا کنند بهتر است، لذا تصمیم خود را گرفته و دستور داد ابی‏بن کعب پیش‏نماز همه باشد. شبی دیگر با وی به مسجد رفتیم، دیدیم مردم نمازهای مستحبّی شب‏های رمضان را به جماعت می‏خوانند. آن‏گاه عمر گفت: این بدعت خوبی است!»[3]
تصریح به بدعت‏گزاری
قسطلانی در شرح خود بر صحیح بخاری در شرح و توضیح کلام عمر که گفت: «این بدعت خوبی است» می‏نویسد: «این که آن را بدعت دانست بدان علت است که پیامبر دستور نداده بود تا نمازهای مستحبّی ماه رمضان را به جماعت بخوانند، در زمان ابوبکر نیز سابقه نداشت، در اولِ شب هم نبود، و این تعداد رکعت هم نداشت.»[4]
شبیه همین توضیح در فتح الباری و عمدةالقاری و دیگر شروح صحیح بخاری نیز آمده است.

ابوالولید محمد بن شحنه در حوادث سال 23 هجری می‏گوید: «... عمر نخستین کسی بود که دستور داد مردم نماز تراویح را به جماعت بخوانند.»
سیوطی نیز در تاریخ الخلفا از ابی‏هلال عسکری نقل می‏کند: «عمر نخستین کسی بود که در ماه رمضان دستور داد نماز تراویح را به جماعت بگزارند...».
هم‏چنین محمد بن سعد در جلد سوّم طبقات هنگامی که از عمر نام می‏برد، می‏گوید: «او نخستین کسی است که دستور داد نمازهای شب‏های ماه رمضان (تراویح) را به جماعت بگزارند و به شهرها و کشورها بخشنامه کرد، و این در ماه رمضان سال چهاردهم هجری بود.»
ابن عبدالبر در شرح حال عمر در الاستیعاب می‏نویسد: «اوست که ماه رمضان را با نماز مسحبّیِ دسته‏جمعی نورانی کرد».[5]
مخالفت با بدعت
ابن ابی‏شیبه از عبدالرزاق روایت کرده است: ابن عمر نماز تراویح را به جماعت نمی‏خوانده است.[6]
مجاهد می‏گوید: «کسی نزد ابن عمر آمد و گفت: آیا در ماه رمضان نماز تراویح را به جماعت بخوانم؟ عمر پرسید: آیا می‏توانی قرآن بخوانی؟ گفت: آری. گفت: آیا می‏خواهی چون درازگوش ساکت باشی؟ در خانه نماز بخوان.[7]
ربیع می‏گوید: «شافعی نماز تراویح را با مردم نمی‏خواند، بلکه در خانه خود به جای می‏آورد.»[8]
لبیب السعید می‏گوید: «مالک، ابویوسف و برخی شافعیان به جای آوردنِ نماز تراویح را به صورت فرادی و در خانه بهتر می‏دانستند.»[9]
نهیِ پیامبر(ص) از به جای آوردن نماز مستحبی به جماعت
از جمله اموری که دلالت بر بطلان بجای آوردن نماز تراویح به جماعت دارد، این‏که در روایات بسیاری پیامبر(ص) مردم را وادار نموده تا نماز قافله را در خانه به جای آورند، زیرا این امر به اخلاص و قبولی نزدیک‏تر است.
عبدالله‏بن مسعود از پیامبر(ص) سؤال نمود: نماز مستحبّی را در خانه به جای آوردن بهتر است یا در مسجد؟

حضرت فرمود: آیا نمی‏بینی که خانه من چقدر به مسجد نزدیک است، با این وصف من دوست دارم که نمازهایم را در خانه‏ام به جای آورم، مگر این که نمازهای واجب باشد.[10]
همچنین آن بزرگوار(ص) فرمود: «نماز واجب را باید در مسجد خواند و نماز مستحبی را در خانه.»[11]
همچنین آن بزرگوار(ص) فرمود: «بر شما باد به نماز در خانه‏هایتان، زیرا بهترین نماز انسان، نمازی است که در خانه خوانده شود، مگر نمازهای واجب.»[12]
نمی‏توان ادعا کرد ه این روایاتِ مطلقه، به دستور عمر بن خطاب در نماز تراویح تخصیص می‏خورد، زیرا تخصیص، به دلیل و سند شرعی از جانب معصوم احتیاج دارد، که چنین سندی وجود ندارد.
نماز تراویح از دیدگاه علمای شیعه امامیه
علمای امامیه بر بدعت بودن به جای آوردن نماز تراویح به جماعت اتفاق کرده و آن را حرام می‏دانند:
1ـ سید مرتضی(ره) می‏گوید: «شکی نیست که نماز تراویح بدعت است.»[13]
2ـ شیخ طوسی(ره) می‏فرماید: «نافله‏های ماه رمضان به فرادی خوانده می‏شود و جماعت در آن بدعت است.»
شافعی می‏گوید: فرادی خواندنِ آن برای من دوست داشتنی‏تر است. دلیل ما اجماع شیعه است در بین ایشان هیچ اختلافی نیست که جماعت در آن بدعت است.
هم‏چنین زید بن ثابت از رسول خدا(ص) روایت کرده است: نماز گزاردن در خانه بهتر است، جز در نمازهای واجب.[14]
3ـ شیخ علی بن محمّد قمی می‏گوید: «دلیل ما ]بر بدعت بودن آن[ اتفاق همه امّت اسلام است که رسول خدا(ص) در طول زندگی خود نافله رمضانی را که تراویح می‏نامند به جماعت نخواند؛ هم‏چنین اصحاب رسول خدا(ص) در طول خلافت ابوبکر آن را این گونه نخواندند، تا آن که عمر در عصر حکومتش دستور اقامه جماعت آن را داد و سنت همان است که رسول خدا(ص) پایه‏گذاری نموده، و در غیر این صورت بدعت است».[15]
4ـ علامه حلّی(ره) می‏فرماید: «جمهور «علمای عامه» جماعت در نماز تراویح را جایز دانسته‏اند، چون عمر مردم را وادار ساخت که آن را با «أبیّ» به جماعت بخوانند. ولی فعل او حجّت نیست، چون در دوره پیامبر(ص) و ابوبکر نبوده است؛ از همین رو عمر آن را بدعتی خوب معرفی نموده است و جماعت اهل سنّت آن را به وی نسبت داده‏اند، و اگر این کار سنت بود، بدعت نمی‏شد.»[16]
5ـ شیخ علی بن یونس عاملی می‏گوید: «به پا داشتن شب‏های ماه رمضان ]به نماز[ به طور فرادی نزد ما ثابت است، نه به جماعت.»[17]
6ـ شیخ جعفر کاشف الغطاء می‏گوید: «اجماع امّت است بر این که این عمل بدعت است، حتّی خود وی نیز گفت که این عمل بدعت است و بدعتِ خوبی است، حال آن که رسول خدا(ص) فرمود: «هر بدعتی گمراهی و گمراه در آتش است».[18]
7ـ محدّث بحرانی می‏گوید: «شکّی نیست نزد اصحاب ما که جماعت در این نافله حرام است و روایات زیادی در این زمینه وجود دارد».[19]
8ـ علامه مجلسی(ره) می‏نویسد: «قرار دادن عدد خاص در شریعت، و سنت جلوه دادن آن بدعت است، رسول خدا(ره) به آن دستور نداده و آن را به جای نیاورده است».[20]

نماز تراویح از دیدگاه امامان شیعه
1ـ امام رضا(ع) فرمود: «به پا داشتن تراویح به جماعت جایز نیست».[21]
2ـ زراره و محمّدن مسلم و فضیل از حضرت امام باقر و امام صادق(ع) درباره انجام دادن نافله‏های ماه رمضان به جماعت در شب‏های آن پرسیدند، آن دو بزرگوار فرمودند: «رسول خدا(ص) پس از انجام نماز عشاء به خانه می‏رفت، آن‏گاه آخر شب به مسجد می‏آمد و به نماز مشغول می‏گردید. شب اوّل ماه رمضان، طبق روال همیشگی به مسجد آمد، عده‏ای پشت سر آن حضرت به صف ایستادند، حضرت آن را رها ساخت و به خانه بازگشت. این روش تا سه شب تکرار گردید؛ در روز چهارم آن حضرت بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ای مردم! به جماعت خواندنِ نماز نافله در شب‏های ماه رمضان بدعت است. نماز ضحی بدعت است. آگاه باشید که در شب‏های ماه رمضان نماز شب را به جماعت نخوانید. نماز ضحی را نخوانید که آن نافرمانی خداست. آگاه باشید که هر بدعتی گمراهی است، و سرانجام هر گمراهی دوزخ خواهد بود! آن‏گاه حضرت از منبر پایین آمد، در حالی که می‏فرمود: انجام دادن سنّت گرچه کم باشد از بدعت فراوان بهتر است».[22]
3ـ امام صادق(ع) فرمود: «هنگامی که حضرت امیرمؤمنان(ع) به کوفه آمدند، به حسن بن علی(ع) دستور دادند که در بین مردم اعلام کنند که ادایِ نماز ]نافله[ در ماه رمضان با جماعت ممنوع است. مردم وقتی که این سخن را شنیدند، فریاد برآوردند: «وا عمراه، وا عمراه». امیرمؤمنان(ع) پرسید: این سر و صدا چیست؟ امام حسن(ع) عرض کرد: «ای امیر مؤمنان! فریاد "وا عمراه" سر داده‏اند. حضرت فرمود: به آنان بگو بخوانند».[23]
4ـ سلیم بن قیس از امیرالمؤمنین(ع) نقل می‏کند که فرمود: «... به خدا سوگند! دستور دادم که مردم در ماه رمضان جز بر نمازهای واجب، جماعتی را برپا نسازند، و به ایشان گفتم که ادای نافله‏ها به جماعت بدعت است؛ برخی از لشکریانم فریاد برآوردند که ای اهل اسلام! سنّت عمر تغییر کرد، او ما را از نمازهای نافله ماه رمضان باز می‏دارد، تا آن جا که ترسیدم در لشرگاه سر به شورش نهند».[24]
توجیهات اهل سنت
علمای اهل سنت هنگام مواجهه با این مسئله در صدد برآمده‏اند تا برای آن از هر طریق ممکن استدلال کنند که ما در این جا به برخی از ادلّه و جواب آنها اشاره می‏کنیم:
1ـ عایشه می‏گوید: «نیمه شبی رسول خدا(ص) از منزل خارج گردید و برای ادای نماز به مسجد رفت، عده‏ای به او اقتدا کردند. مردم ماجرا را در روز به دیگران بازگو نمودند، تا آن که سه شب گذشت و مسجد پر از جمعیت شد. در روز چهارم رسول خدا(ص) پس از ادایِ نماز صبح رو به مردم کرد و فرمود:
«... می‏ترسم که این کار بر شما واجب گردد و نتوانید. و رسول خدا در حالی از دنیا رفت که مسئله بر همان منوال باقی مانده بود».[25]
جواب:
الف) دلالت حدیث ناتمام است و معلوم نیست که جریان در ماه رمضان بوده باشد.
ب) بر فرض وقوعِ این امر در ماه مبارک رمضان، ماجرا پایانی دارد که در روایات اهل بیت(ع) آمده است، و آن عبارت از نهیِ رسول خدا(ص) و بدعت دانستن این کار است.[26]
ج) حدیث ضعف سند دارد، چون در طریق او یحیی بن بکیر است که مورد تضعیف واقع شده است.[27]
د) این احتمال با تعبیر عمر به «نعمت البدعة» سازگاری ندارد.
2ـ به حدیث ابن وهب از ابی‏هریره استدلال شده که رسول خدا(ص) وارد مسجد شد، دید مردم در ماه رمضان گوشه‏ای از مسجد مشغول خواندن نمازند. پرسید: چه نمازی است؟ عرض شد: گروهی هستند که به امامت ابیّ‏بن کعب نماز می‏خوانند. حضرت(ص) فرمود: به حقّ رسیده‏اند و کار خوبی انجام می‏دهند.[28]
جواب:
الف) در این حدیث، نوع نماز مشخص نشده است.
ب) ابن حجر بعد از نقل حدیث آن را از دو جهت تضعیف نموده است: جهت اول آن که در سند آن مسلم بن خالد است که تضعیف شده، و جهت دیگر این که در حدیث آمده که پیامبر(ص) مردم را بر ابی‏بن کعب جمع کرد، در حالی که معروف آن است که عمر این کار را کرده است.[29]
3ـ ممکن است کسی ادعا کند که استحباب به جماعت خواندن نماز تراویح را می‏توان با حدیث پیامبر(ص) ثابت نمود که فرمود: «علیکم بسنّتی و سنّة الخلفاء الراشدین بعدی، تمسّکوا بها و عضّوا علیها بالنواجد.[30] بر شما باد بر سنت من و سنت خلفای راشدین پس از من، و به آن چنگ زده و ثابت‏قدم باشید.»
جواب:
الف) این حدیث با تمام طُرقش ضعیف است؛ همان‏گونه که در جای خود به اثبات رسیده است.
ب) بر فرض صدور، سخن در مصداق خلفای راشدین است. خلفای راشدین کسانی هستند که به دستور خداوند و توسط پیامبر(ص) به مقام امامت و ولایت منصوب گردیدند، که همان دوازده امام(ع) می‏باشند، به خصوص آن که تعبیر خلفای راشدین بعد از پیامبر(ص) اصطلاح شد.
بدعت چیست؟
بدعت در لغت به معنای ایجاد چیزی تازه و جدید است. البته نوآوری لازمه زندگی بشری است و رشد و ترقی را فراهم می‏سازد؛ ولی در اصطلاح به معنای ورود عنصری غیردینی در مجموعه آموزه‏های الهی به نام دین می‏باشد. روشن است که بدعت حرام است. رسول خدا(ص) فرمود: «هر بدعتی گمراهی، و هر گمراهی در آتش است.»[31]
توضیح آن که: دست بشر از نوآوری در احکام الهی کوتاه است؛ به این دلیل که عبادات توقیفی است نه اختراعی، و کیفیت انجام دادن آن از جانب شارع مقدس صادر می‏گردد و اگر دست بشر در آن باز گردد دین خدا دستخوش انحراف قرار گرفته و دیری نمی‏گذرد که به تحریف گرفتار می‏آید.
سید مرتضی(ره) می‏گوید: «ما نمی‏توانیم بر اساس مصلحت سنجی، در دین نوآوری داشته باشیم، زیرا این کار بدون هیچ اختلافی جایز نبوده و حلال نیست.»[32]
عده‏ای از علمای اهل سنت بدعت در کلام عمر را به معنای لغوی آن گرفته‏اند. این توجیه صحیح نیست، زیرا دایره آن شامل احکام دین نمی‏شود، و بی‏شک نماز از عبادت‏های دینی است و هرگونه نوآوری در آن، بدعتِ اصطلاحی است.
دسته‏ای دیگر بدعت را به پنج قسم: حرام، مستحب، مباح، مکروه و حرام تقسیم کرده‏اند. بر این اساس، بدعت در نماز تراویح را بدعتِ حسن دانسته‏اند. این تقسیم نادرست است، زیرا در اصطلاح شرع، بدعت جز ابداع حکمی که بر مبنای شرع نیست، معنایی ندارد؛ چنین فعلی حرام و مبغوضِ شارع است. در این صورت چگونه می‏توان آن را بدعتِ حسن نامید؟
مرحوم شهید می‏فرماید: «بدعت در نزد ما جز بر قسم حرام استعمال نمی‏گردد».[33]
کلامی از شرف‏الدین
وی در آخر بحثِ تراویح می‏فرماید: «اینان چنین پنداشته‏اند که عمر با نماز تراویح‏اش آنچه را که خدا و پیامبر از حکمت آن غافل بوده‏اند، تدارک نموده است؛ در صورتی که خود سزاوارترند از حکمت خداوند در قوانین ونظاماتش غافل باشند. کافی است که در ردّ به جماعت گزاردن نمازهای مستحبّی ماه رمضان بگوییم: خداوند خواسته است بندگانش در دل شب‏ها با وی خلوت کنند و در پیشگاهش گریه و زاری نمایند و با مناجات و راز و نیاز با وی حوایج و گرفتاری‏های خود را عرض بدارند و چشم به رحمت و امید به مرحمت ذات اقدس او داشته باشند و بدانند که پناهگاهی جز او ندارند، و نجات‏دهنده ایشان خدای مهربان است.
به همین جهت، خداوند سبحان مستحبات را از قید جماعت رها ساخته است تا بندگان بتوانند به تنهایی آن طور که می‏خواهند به خدا نزدیک شوند و در پیشگاه وی بنالند...
دیگر این‏که، رهاساختن مستحبات از قید جماعت باعث می‏شود که خانه‏ها از برکت و شرافت نماز خواندن خالی نشود و لذت و نشاط تربیتی آن محفوظ بماند، تا از این راه فرزندان به پیروی از پدران و مادران و نیاکان خود راه دین‏داری و مسلمانی را بیاموزند...».[34]
شیعه‏شناسی و پاسخ به شبهات؛ علی اصغر رضوانی، ج 2، صص: 415ـ
425

پی نوشت ها :

1 . المعجم الوسیط، ص 380؛ لسان العرب، ج 2، ص 462.
2 .اجتهاد در مقابل نص، ص 254ـ255.
3 . صحیح بخاری، ج 2، ص 252؛ موطأ مالک بن انس، ص 73، کنزالعمال، ج 8، ص 408.
4 . ارشاد الساری، ج 5، ص 4.
5 . ر.ک: سید شرف الدین، الاجتهاد و النص.
6 . المصنف، ج 5، ص 264، ح 7742.
7 . همان، ح 7743.
8 . تاریخ مدینة دمشق، ج 51، ص 384.
9 . التغنّی بالقرآن، ص 117.
10 . الترغیب و الترهیب، ج 1، ص 379، ح 4.
11 . کنزالعمال، ج 8، ص 384، ح 23363.
12 . صحیح مسلم با شرح نووی، ج 6، ص 39؛ فتح الباری، ج 4، ص 252 و التاج الجامع للاصول، ج 2، ص 67.
13 . الشافی فی الامامة، ج 4، ص 219.
14 . الخلاف، ج 1، ص 529.
15 . جامع الخلاف و الوفاق، ص 119.
16 .تذکرة الفقهاء، ج 2، ص 284.
17 . الصراط المستقیم، ج 3، ص 26.
18 . کشف الغطاء، ج 1، ص 18.
19 . الحدائق الناضرة، ج 10، ص 521.
20 . بحارالانوار، ج 31، ص 11.
21 . وسائل الشیعه، ج 8، ص 47.
22 . وسائل الشیعه، ج 8، ص 46، ح 10026.
23 . همان، ح 10063.
24 . همان، ح 10065.
25 . صحیح بخاری، ج 1، ص 343.
26 . وسائل الشیعه، ج 8، ص 48، ح 0062.
27 . تهذیب الکمال، ج 20، ص 40؛ سیر اعلام النبلاء، ج 10، ص 612.
28 . فتح الباری، ج 4، ص 252.
29 . همان.
30 . المعجم الکبیر، ج 18، ص 57.
31 . کافی، ج 1، ص 57.
32 . شرح نهج‏البلاغه، ج 71، ص 203.
33 . بحارالانوار، ج 71، ص 203.
24 . اجتهاد در مقابل نص، ص 257ـ258.

یا مهدی عج;72510 نوشت:
بدعت عمر در نماز تراويح >نماز تراويح نمازهاى مستحبى است كه در شبهاى ماه رمضان خوانده مى‏شود. اين نماز در زمان رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ابوبكر و مدتى از خلافت عمر فرادى خوانده مى‏شد.
«شبى عمر وارد مسجد شد و چون ديد مردم به طور پراكنده نماز مى‏خوانند، گفت: اگر اينها را بر يك امام جمع كنيم بهتر است. لذا أبي بن كعب را به امامت برگزيد و چون شبى ديگر آنان را به جماعت ديد گفت: اين بدعت خوبى است»(1).
>لازم است بدانيم كه آيا رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كه از بدعت نهى كرده بدعت خوب را استثناء زده است؟ يا اينكه فرمود: هر بدعتى (چه به نظر ما خوب آيد و چه بد) گمراهى است. بدعت يعنى چيزى را كه شارع مقدس نياورده به عنوان امرى شرعى آن را جزء دستورات دين قرار دهيم. اين چيزى است كه در روايات متعددى از آن نهى شده است.
«... بهترين امور، كتاب خدا و بهترين هدايت، هدايت محمد بوده و بدترين امور، نوآورى (بدعت) و هر بدعتى گمراهى است».
«دو مطلب است (كه بايد توجه كنيد) كلام و هدايت. بهترين كلام، كلام خدا و بهترين هدايت، هدايت محمد است. پرهيز باد تو را از نوآورى در امور كه بدترين امور نوآورى بوده و هر نوآورى بدعت و هر بدعتى گمراهى است»(2).
>«هر كه در امر ما چيزى ايجاد كند كه در آن نيست بايد رد شود»(3). >«پرهيز باد از امور ايجاد شده كه همه آنها بدعت است و هر بدعتى گمراهى است»(4).
(1) صحيح بخارى، ج 3، ص 58، كتاب الصوم، باب فضل من قام رمضان.
متن قول عمر چنين است: «نعم البدعة هذه».
(2) سنن ابن ماجه، ج 1، ص 17 و 18، مقدمه باب 7، ح 45 و 46.
اينك متن حديث شماره 46: «... ألا واياكم ومحدثات الامور فان شر الامور محدثاتها وكل محدثة بدعة وكل بدعة ضلالة...».
(3) الف - صحيح بخارى، ج 3، ص 241، كتاب الشهادات، باب إذا اصطلحوا على صلح جور فالصلح مردود.
ب - صحيح مسلم، ج 3، ص 1343، كتاب الاقضية، باب 8، ح 17.
ج - سنن أبي داود، ج 4، ص 200، كتاب السنة، باب في لزوم السنة، ح 4606.
متن روايت بخارى چنين است: «... قال رسول اللّه: من أحدث في أمرنا هذا ما ليس فيه فهو ردّ».
(4) سنن أبي داود، ج 4، ص 201، ح 4607.
«... اياكم ومحدثات الامور فان كل محدثة بدعة وكل بدعة ضلالة».
(15) >«هر كس عملى انجام دهد كه امر ما در آن نباشد مردود است»(1). >نتيجه‏اى كه از مجموع اين روايات مى‏گيريم اين است كه بدعت هر چه باشد بد و مردود و گمراهى است و در تمامى صحاح روايتى نيست كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به آن استثناء زده و فرموده باشد كه اگر بدعتى خوب بود من آن را امضاء مى‏كنم ولذا اينكه عمر گفت: «اين بدعت خوبى است». بايد به او گفت كه اگر خوب بود خدا و رسولش از تو بهتر مى‏دانستند و مى‏توانستند دستور دهند كه مسلمانان نماز تراويح را به جماعت بخوانند. حال مى‏خواهيم بدانيم كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله درباره بدعت گذار چه فرموده است:
«خداوند از بدعت گذار نه روزه قبول مى‏كند نه نماز و نه صدقه و نه حج و نه عمره و نه جهاد و نه مال و عوضى. (چنين كس) از اسلام خارج مى‏شود همانگونه كه مو از خمير خارج مى‏گردد»(2).
>«... هر كه مردم را به گمراهى دعوت كند (توجه داشته باشيد كه هر بدعتى گمراهى است) گناه همه آنها كه از آن پيروى كردند گردن او است بدون آنكه از گناه آنان كم شود»(3). >البته اين شبهه‏اى است كه از مجموع روايات صحاح به ذهن مى‏رسد و از اهل سنت مى‏خواهيم پاسخ آن را بدهند و از آنها تقاضا داريم اگر نتوانستند پاسخ دهند شيعيان را به كفر و زندقه و ارتداد و امثال آن نسبت ندهند؛ زيرا اگر قرار باشد هر كس كه شبهه‏اى را مطرح كرد او را طرد كرده و تكفير نمايند، راه وصول به حق مسدود مى‏شود. البته اگر توهين به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و نسبت هذيان دادن به او دليل بر فقه عمر باشد، اين نيز مى‏تواند دليل ديگرى بر فقه او بوده و گفته شود كه اگر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله زنده بود آن را امضاء مى‏كرد. چنانچه موارد ديگرى هم كه از او گفتيم و خواهد آمد همه را با همين دليل مى‏توان توجيه كرد. قضاوت با اهل انصاف.
ایا اینها با بقیه داستانها تناقض نداره!؟

دوست خوبم امامت بدعت نیست؟ از کجا اومد؟ چرا اومد؟ اگر دلیلی واسه اومدن داشت چرا رفت؟
نگو که خورشید پشت ابرو...... که خیلی کلیشه ای شده

shela;72516 نوشت:
دوست خوبم امامت بدعت نیست؟ از کجا اومد؟ چرا اومد؟ اگر دلیلی واسه اومدن داشت چرا رفت؟
نگو که خورشید پشت ابرو...... که خیلی کلیشه ای شده

ببخشید دوست عزیز که صراحتا این مطالب رو گفتم اما حالا نوبت شماست که جواب بدید.همونطور که قبلا هم ذکر کردم علمای شیعه و اهل تسنن باهم مباحثه میکنن و تا جایی که بحث به این جور مسائل میکشه علمای شما حرفی برای گفتن ندارن.حتی یکبار شخصا با یک سنی بحث کردم براش کلی منبع و دلیل آوردم از صحاح سته که خیلی برای شما اعتبار دارن میدونید ایشون چی گفت!؟والله اگر دروغ بگم ایشون به من گفت که ما همچین چیزی نداریم حتی بارها شده که توی بحث کتاب نشون دادیم و باز کردیم متن رو دیدن اما قبول نکردن.
حالا شما برین ببینید با چشمهاتون باور کنید بعد اگر جوابی هست برای ما بیارید:Gol:
در ضمن شما هنوز جواب ما رو ندادین قصد دارین بحث و سوال رو تغییر بدین!
اما راجب امامت :Mohabbat:دوست عزیز امامت بدعت نیست البته این با دلیل توضیح میدم و از منابع خودتون.
آجرکم الله دوست عزیز

دوست عزیز تمام این روایات از کتب معتبر شماست که بنده فقط چندین تا رو برای شما آوردم اگه اینا رو رد میکنید هنوز هم هست که البته باید بگم دو روایت اول بدون اختلاف و استثنا صحیح السند هستند و باید بگم اصلا قصد توهین و مجادله با شما رو ندارم فقط بحث.این ها در جواب امامت که فکر میکنین بدعت هست.لطفا پاسخ بدین که چی شده یهو حرف پیامبر ص عوض شده و شما میگین 4تا!؟پس این روایات چیه!؟یعنی پیامبر دروغ گفته نعوذ باالله؟یا این صحاح سته اشتباه هستن که بازم امکان نداره!؟پس چی!؟

متن روايت با تعابير مختلف

اين روايت در منابع اهل سنت با تعبير هاى متعددى نقل شده است:
1. تعبير «اثنا عشر خليفه»

در صحيح مسلم اين روايت كه تعبير فوق را دارد، از طرق متعدد نقل شده است:
حدثنا قُتَيْبَةُ بن سَعِيدٍ حدثنا جَرِيرٌ عن حُصَيْنٍ عن جَابِرِ بن سَمُرَةَ قال: سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول وحدثنا رِفَاعَةُ بن الْهَيْثَمِ الْوَاسِطِيُّ واللفظ له حدثنا خَالِدٌ يَعْنِي بن عبد اللَّهِ الطَّحَّانَ عن حُصَيْنٍ عن جَابِرِ بن سَمُرَةَ قال: دَخَلْتُ مع أبي على النبي صلى الله عليه وسلم فَسَمِعْتُهُ يقول: إِنَّ هذا الْأَمْرَ لَا يَنْقَضِي حتى يَمْضِيَ فِيهِمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً. قال: ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلَامٍ خَفِيَ عَلَيَّ قال: فقلت لِأَبِي: ما قال؟ قال: كلهم من قُرَيْشٍ.
جابر بن سمره مى‌گويد: همراه پدرم بر رسول خدا (ص) وارد شديم، شنيديم كه حضرت مى‌فرمود: امر خلافت اسلامى به پايان نخواهد رسيد مگر اين كه دوازده جانشين در ميان آنها حكومت كند. سپس كلامى را فرمود كه برايم معلوم نشد، به پدرم گفتم: حضرت چه فرمود‌؟ پدرم گفت: حضرت فرمود: تمام اين دوازده خليفه از قريش هستند.
النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحيح مسلم، ج3، ص1452، ح1821، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
و مسلم در روايت ديگر نقل مى‌كند:
حدثنا قُتَيْبَةُ بن سَعِيدٍ وأبو بَكْرِ بن أبي شَيْبَةَ قالا حدثنا حَاتِمٌ وهو بن إسماعيل عن الْمُهَاجِرِ بن مِسْمَارٍ عن عَامِرِ بن سَعْدِ بن أبي وَقَّاصٍ قال كَتَبْتُ إلى جَابِرِ بن سَمُرَةَ مع غُلَامِي نَافِعٍ أَنْ أَخْبِرْنِي بِشَيْءٍ سَمِعْتَهُ من رسول اللَّهِ صلي الله عليه وآله قال فَكَتَبَ إلي سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يوم جُمُعَةٍ عَشِيَّةَ رُجِمَ الْأَسْلَمِيُّ يقول: لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِمًا حتى تَقُومَ السَّاعَةُ أو يَكُونَ عَلَيْكُمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً كلهم من قُرَيْشٍ.
عامر بن سعد بن ابى وقاص مى‌گويد: من همراه غلامم به جابر بن سمره نوشتيم تا چيزى را كه از رسول خدا(ص) شنيده براى ما بنويسد، جابر برايم نوشت،‌ روزجمعه شامگاهى كه اسلمى سنگسار شده بود از رسول خدا شنيد كه فرمود: همواره دين پا برجاست تا آن كه قيامت برپا شود و دوازده خليفه براى شما باشد كه همه آنان از قريش هستند.
النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحيح مسلم، ج3، ص1453، ح1822، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
جهت رعايت اختصار، روايت هاى بعدى را كه صفحه 1452، آمده با حدف سند آنها، ذيلاً‌ بيان مى‌كنيم:
... يقول لَا يَزَالُ الْإِسْلَامُ عَزِيزًا إلى اثنى عَشَرَ خَلِيفَةً.
رسول خدا فرمود: اسلام همواره عزيز است تا دوازده خليفه بر شما حكومت كند.
... لَا يَزَالُ هذا الْأَمْرُ عَزِيزًا إلى اثنى عَشَرَ خَلِيفَةً.
پوسته اين امر عزيز است تا دوازده خليفه بر مردم حكومت كند.
... لَا يَزَالُ هذا الدِّينُ عَزِيزًا مَنِيعًا إلى اثنى عَشَرَ خَلِيفَةً.
همواره اين دين عزيز و نيرومند است تا دوازده جانشين بر مردم حكومت كند.
... لَا يَزَالُ أَمْرُ الناس مَاضِيًا ما وَلِيَهُمْ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا.
كار مردم پيوسته پيش مى‏رود مادامى كه دوازده نفر بر آنها حكومت نمايد
النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحيح مسلم، ج3، ص1452، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

دوست بسیار گرامی من
واقعا خوشحال شدم که منطقی هستید بحث با یک همچین انسانی برای من شیرینه
اولا. بنده نه شیعه ام نه سنی
دوما. از نظر من و خدای من تنها منبعی که همیشه می شه بش رجوع کرد و تحریف نمی شه قرآن است
به نظر بنده حقیر اگه یه موضوع به عظمت و مهمی امامت وجود داشت و خواست خدا بود خدا اون رو از بنده هاش پنهان نمی کرد با سراحت در قرآن اون رو بیان می کرد که یه همچین طفرقه ی بزرگی درست نشه
من هروت جایی به مشکلی بر می خورم به سراغ تاریخ فلای و فلانی نمی رم . قرآن همیشه گره گشای منه
حالا اگه شما منبعی بالاتر از قرآن میشناسی معرفی کن من و از گمراهی درار

shela;72529 نوشت:
دوست بسیار گرامی من
واقعا خوشحال شدم که منطقی هستید بحث با یک همچین انسانی برای من شیرینه
اولا. بنده نه شیعه ام نه سنی
دوما. از نظر من و خدای من تنها منبعی که همیشه می شه بش رجوع کرد و تحریف نمی شه قرآن است
به نظر بنده حقیر اگه یه موضوع به عظمت و مهمی امامت وجود داشت و خواست خدا بود خدا اون رو از بنده هاش پنهان نمی کرد با سراحت در قرآن اون رو بیان می کرد که یه همچین طفرقه ی بزرگی درست نشه
من هروت جایی به مشکلی بر می خورم به سراغ تاریخ فلای و فلانی نمی رم . قرآن همیشه گره گشای منه
حالا اگه شما منبعی بالاتر از قرآن میشناسی معرفی کن من و از گمراهی درار

نظر لطفتون هست اما ای کاش زود تر میگفتید سنی نیستین بنده این همه مطلب نیارم:khandeh!:
ببخشید اگه قرار باشه بنده جوابی بدم که بدرد شما بخوره باید بدونم که اعتقادات شما در چه حده و چه چیزهایی رو قبول دارین! فقط خدا و قرآن؟!نماز چطوری میخونید!؟آخه داخل قرآن کلیات و اصول بیان شده و به مسائل فرعی اشاره ی ضعیف یا اشاره نشده!مثلا احکام دین
گفته نماز بخونید اما نگفته چطوری!؟و خیلی مسائل دیگه.
اول به بنده بگید به چه چیزهایی اعتقاد دارید تا بنده از موضع شما مطلع بشم و جواب بدم!

در ضمن قرآن آیات زیادی داره که میگه پیامبر و جانشینانش رو اطاعت کنید نظرتون راجب اونها چیه!؟


:Gol:

shela;72529 نوشت:

اولا. بنده نه شیعه ام نه سنی
دوما. از نظر من و خدای من تنها منبعی که همیشه می شه بش رجوع کرد و تحریف نمی شه قرآن است
به نظر بنده حقیر اگه یه موضوع به عظمت و مهمی امامت وجود داشت و خواست خدا بود خدا اون رو از بنده هاش پنهان نمی کرد با سراحت در قرآن اون رو بیان می کرد که یه همچین طفرقه ی بزرگی درست نشه
من هروت جایی به مشکلی بر می خورم به سراغ تاریخ فلای و فلانی نمی رم . قرآن همیشه گره گشای منه
حالا اگه شما منبعی بالاتر از قرآن میشناسی معرفی کن من و از گمراهی درار

[=Century Gothic]جناب شیلا من فکر میکنم شما آشنایی چندانی با قرآن و مطلب امامت ندارید!
در این تاپیک بنده اشاره به یکی از ایهای قرانی در مورد امامت در قرآن کردم و لینکی را در زیر همان آیه قرار دادم که برای ادامه دادن مطالب آنجا سخنی طرح کنید!!
اما جوابهایی از شما دریافت کردم که اصلا با موضوع ارتباطی ندارد!و از این شاخه به ان شاخه میپرد!بنده در همان تاپیک نقل قولی از امام باقرع در مورد امامت کردم !بنگرید شما چه جواب دادید !
لذا خواهش میکنم در جواب دادن مستند و در همان راستا سخن بگوید !
با تشکر

نیکوکار کیست؟

نظر من در رابطه با نماز و روزه و ..... اینه که اصل عمل مهمه که به یاد خدا بودن و سجده بر آفرننده ی بزرگی همچون خدا
اطاعت از دستوراتش مهمه.
به نظر من این اصلا مهم نیست که من مسح ( اگه املاش اشتباس شما به بزرگواری خودتون ببخشین ) سرمو از کجا بکشم چون منظور از وضو با پاکی نزد خدا حاضر شدنه . فکر نمی کنم خدا توی اون دنیا جلوی منو بگیره که چرا اینجوری وضو گرفتی

موسی و شبان
دید موسی یک شبانی را به راه
کو همی گفت ای خدا و ای اله
ای خدای من فدایت جان من
جمله فرزندان و خان ومان من
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم زنم شانه سرت
تو کجایی تا که خدمتها کنم
جامه ات را دوزم و بخیه زنم
دستکت بوسم بمالم پایکت
وقت خواب آید بروبم جایکت!

حضرت موسی(ع) از آن مرد میپرسد ای مرد با که اینگونه سخن میگویی؟! وچوپان در پاسخ:

گفت با آنکس که مارا آفرید
این زمین و چرخ از او آمد پدید
گفت موسی:های خیره سر شدی
خود مسلمان ناشده کافر شدی
این چه ژاژست این چه کفراست و فشار
پنبه ای اندر دهان خود فشار
گند کفر تو جهان را گنده کرد
کفر تو دیبای دین را ژنده کرد
گرنبندی زین سخن تو حلق را
آتشی آید بسوزد خلق را

چوپان چون این حرفها را از حضرت موسی(ع)شنید.ناراحت از کار خود:

گفت ای موسی دهانم دوختی
وزپشیمانی تو جانم سوختی
جامه را بدرید و آهی کرد وتفت
سرنهاد اندر بیابان و برفت.

موسی پس از آن برای مناجات به کوه طور رفت.از خدای بزرگ به او ندا آمد که ای موسی این چه کاری بود که کردی هر چه زودتر بروچوپان را بیاب و از او معذرت بخواه!

وحی آمد سوی موسی از خدا
بنده مارا ز ما کردی جدا
تو برای وصل کردن آمدی
نی برای فصل کردن آمدی
من نکردم خلق تا سودی کنم
بلکه تا بر بندگان جودی کنم

ما برون را ننگریم و قال را
ما درون را بنگریم و حال را


چونکه موسی این عتاب از حق شنید
در بیابان در پی چوپان دوید
عاقبت دریافت او را و بدید
گفت مژده ده که دستوری رسید
هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هرچه میخواهد دل تنگت بگو

در مورد اون آیاتی هم که فرمودیت در مورد جانشینی پیامبر است این تفسیر شما از این آیاته و نظر اهل سنت و من متفاوت با شما

او كسى است كه اين كتاب (آسمانى) را بر تو نازل كرد، كه قسمتى از آن، آيات «محكم‏» ( صريح و روشن) است؛ كه اساس اين كتاب مى‏باشد؛ (و هر گونه پيچيدگى در آيات ديگر، با مراجعه به اينها، برطرف مى‏گردد.) و قسمتى از آن، «متشابه‏» است ( آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات ديگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن مى‏رود؛ ولى با توجه به آيات محكم، تفسير آنها آشكار مى‏گردد.) اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‏انگيزى كنند (و مردم را گمراه سازند)؛ و تفسير (نادرستى) براى آن مى‏طلبند؛ در حالى كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى‏دانند. (آنها كه به دنبال فهم و درك اسرار همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهى) مى‏گويند: «ما به همه آن ايمان آورديم؛ همه از طرف پروردگار ماست.» و جز صاحبان عقل، متذكر نمى‏شوند (و اين حقيقت را درك نمى‏كنند). (7) آل عمران

shela;72555 نوشت:
در حالى كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى‏دانند.

سلام بر حسینیان
میشه بفرمایید راسخون در علم چه کسانی هستند تا ما بهشون رجوع کنیم و متشابهات قران رو بفهمیم؟

بشارت;72590 نوشت:
سلام بر حسینیان
میشه بفرمایید راسخون در علم چه کسانی هستند تا ما بهشون رجوع کنیم و متشابهات قران رو بفهمیم؟

واسه پیدا کردنشون زیاد سختی نکشید . آیه های همین کتاب بزرگ الهی اشخاص زیادی رو با صفاتی مثل دانایان و تقواداران و .... معرفی کرده . نیاز نیست که حتما منتظر شخص خاصی باشید و اگر اطرافیان خودتون رو با دقت بیشتری ببینید حتما به جواب می رسید
راسخون منقرض نشدن .
و من مطمینم که اون اشخاصی که شما فکر می کنید تنها شامل این قضیه نمی شن

shela;72595 نوشت:
واسه پیدا کردنشون زیاد سختی نکشید . آیه های همین کتاب بزرگ الهی اشخاص زیادی رو با صفاتی مثل دانایان و تقواداران و .... معرفی کرده

سلام بر عزیزان حسینی
شما لطف کنید یکیشون رو نام ببرید که مطمن باشی راسخ در علم ودانای به تفسیر ایات متشابه باشه فقط یکی کفایت میکنه لطفا

بشارت;72607 نوشت:
سلام بر عزیزان حسینی
شما لطف کنید یکیشون رو نام ببرید که مطمن باشی راسخ در علم ودانای به تفسیر ایات متشابه باشه فقط یکی کفایت میکنه لطفا

الراسخون في العلم جز محمد مصطفي واهل بيت گراميش ؛
ديگران .................ول معطليد كه دكان است وبس:khandeh!:

الله و اکبر
دوست عزیز من بیش از 1 نفر می شناسم ولی به دلایل شخصی نمی تونم نام ببرم البته شخصی که نه ام......

سلام:Gol:
:Sham:اساسا صدور حکمت و کرامت از کسانی که عمری در کفر و شرک بسر برده اند امری ممتنع است مگر در نوادری از آنها که این سه تن از آن نوادر نبوده اند .
:Sham:دیگر اینکه این سه تن از سابقین ایمان و یقین نبوده اند لذا دارای تقصیرات گوناگون از جمله فرار از جنگ بوده اند و صدور کرامت از اینگونه افراد ممکن نیست
:Sham:ناتوانی این سه تن در پاسخگویی به مسائل علمی بر همگان واضح و در کتب تاریخی ثبت و در کلماتشان عیان است
:Sham:البته بعید نیست که جناب معاویه زیرک برای ایشان اینگونه مسائل را با کیسه های زر خریداری کرده و در کتب اهل سنت باشد
موفق در پناه حق:Gol:

سلام:Gol:
:Sham:اساسا صدور حکمت و کرامت از کسانی که عمری در کفر و شرک بسر برده اند امری ممتنع است مگر در نوادری از آنها که این سه تن از آن نوادر نبوده اند .
:Sham:دیگر اینکه این سه تن از سابقین ایمان و یقین نبوده اند لذا دارای تقصیرات گوناگون از جمله فرار از جنگ بوده اند و صدور کرامت از اینگونه افراد ممکن نیست
:Sham:ناتوانی این سه تن در پاسخگویی به مسائل علمی بر همگان واضح و در کتب تاریخی ثبت و در کلماتشان عیان است
:Sham:البته بعید نیست که جناب معاویه زیرک برای ایشان اینگونه مسائل را با کیسه های زر خریداری کرده و در کتب اهل سنت باشد
موفق در پناه حق:Gol:

حامد;72627 نوشت:
ناتوانی این سه تن در پاسخگویی به مسائل علمی بر همگان واضح و در کتب تاریخی ثبت و در کلماتشان عیان است

حامد;72627 نوشت:
سلام اساسا صدور حکمت و کرامت از کسانی که عمری در کفر و شرک بسر برده اند امری ممتنع است مگر در نوادری از آنها که این سه تن از آن نوادر نبوده اند .
مرد مومن عمر 40امین نفریه که مسلمون شد بد نیست این ها رو هم به دانشت اضافه کنی
ابوبکر (به عربی: أبو بکر) ملقب به «ابوبکر صدیق»، از صحابه محمد پیامبر اسلام و از اولین افرادی بود که به اسلام گروید.[۱] در طول زندگی محمد، از وی به عنوان نزدیکترین دوست محمد یاد می‌شد.[۲][۳][۴] محمد برای اولین بار، لقب «صدیق» را به ابوبکر داد.[۵] http://fa.wikipedia.org
حامد;72627 نوشت:
دیگر اینکه این سه تن از سابقین ایمان و یقین نبوده اند لذا دارای تقصیرات گوناگون از جمله فرار از جنگ بوده اند و صدور کرامت از اینگونه افراد ممکن نیست

جدی ؟؟ پیمانه اندازه گیری ایمان و یقین شمایید؟
مومن خدا جزو اولین ایمان آورندگانند و سابقه ندارن؟
حامد;72627 نوشت:
ناتوانی این سه تن در پاسخگویی به مسائل علمی بر همگان واضح و در کتب تاریخی ثبت و در کلماتشان عیان است
برهمگان؟؟؟ نکنه این 15% مسلمونای جهان رو می گی؟ 85% دیگه چی می شه؟
کتب تاریخی ؟ کتابای خودتون رو می گی دیگه؟
با معاویه هم کاری ندارم خودش اون دنیا بات حساب میکنه

shela;72611 نوشت:
الله و اکبر دوست عزیز من بیش از 1 نفر می شناسم ولی به دلایل شخصی نمی تونم نام ببرم البته شخصی که نه ام......

سلام بر حسینیان زمان
ای ول !!!!!!! راسخونی که به هر دلیل نتونی اسمشونو بیاری بنظرت میتونه مرجع ایات متشابه باشه؟؟؟؟؟

جناب شیلا سلام
واما جواب :
:Sham:چهلمین نفر بودن در اسلام نقص کفر و شرک را که مانع صدور کرامت از انسان است بر نمی دارد
:Sham:واما دوست محمد بودن ابوبکر هم کمترین لقبی است که اهل سنت قائلند . همه این فضایل را معاویه برای خلفا اختراع کرد می توانی به تاریخ و نهضت جعل حدیث معاویه مراجعه کنی
:Sham:و اما بحث سبقت در ایمان و یقین که از سبقت در اسلام جداست . اسلام ظاهر است و ایمان و یقین باطن اگر سایق در ایمان و یقین بودند این همه گناه و خطا و نقص نداشتند به کتب خود اهل سنت هم که مراجعه کنید اینها را خواهی دید از فرار در جنگ گرفته تا مخالفت با پیامبر و غیره
با امید بینایی حقیقت جویان:Gol:

متأسفانه اهل تسنن بخاطر اینکه شیعیان حقایقی را در مورد خلیفه دوم بیان می کنند، به مقابله برخاسته اند و سعی می کنند که عمر را بلند مرتبه نشان دهند. اما مراجعه به برخی از کتب اهل تسنن، بسیار عجیب نشان می دهد.
بسیار جالب است که امام ذهبی در همان کتاب تاریخ الاسلام (الخلفاء) صفحه 267 عمر را شخصی کند ذهن و دیر فهم معرفی می کند. به گونه ای که عنوان می کند که عمر طی 12 سال سوره بقره را یاد گرفت و به شکرانه آن یک شتر قربانی کرد. «قال ابن عمر: تعلّم عمر البقرة فی اثنتی عشرة سنة، فلمّا تعلّمها نحر جزوراً.»
جالبتر اینکه در کتب کنزالعمال جلد11 صفحه 79، الدرالمنثور جلد2 صفحه249، احکام القران، جصاص حنفى جلد 2 صفحه 110 نیز بیان شده است: «عن سعید بن المسیب أن عمر سأل رسول الله: کیف یورث الکلالة؟ قال: اولیس قد بیّن الله ذلک ثم قرآ: و ان کان رجل یورث کلالة او امراة، الى آخر الایة، فکان عمر لم یفهم، فانزل الله... یستفتونک قل الله یفتیکم فى الکلالة» الى اخر الایه، فکان عمر لم یفهم، فقال لحفصة: اذا ارایت من رسول الله طیب نفس. فاسألیه عنها! فقال: أبوک ذکر لک هذا ما آرى اباک یعلمها ابداً! فکان یقول: ما أرانى اعلمها ابداً و قد قال رسول الله، ما قال.» منظور آن است که آیه کلالة را درک نمی کرد.
از نکات جالب توجه این است که عمر، حکم تیمم را نمی دانست. اگر کسى از او مى پرسید در صورت جنابت و نبودن آب تکلیف چیست؟ در جواب مى گفت: نماز را ترک کن تا آب پیدا شود! و اگر تا دو ماه هم آب نمى یافت حضرت خلیفه نماز نمى خواند!!!!!


امام نسائى در سنن نسائی جلد1 صفحه 168 چنین روایت مى کند: «کنا عند عمر فأتاه رجل، فقال: یا أمیر المؤمنین رُبّما نمکُثُ الشهر والشهرین ولا نجد الماء؟ فقال عمر: أمّا أنا فاذا لم أجد الماء لم أکن لأُصلی حتى أجدَ الماء..» امام بخارى همین حدیث را در صحیح بخارى جلد1صفحه 70 باب المتیمم هل ینفخ فیهما آورده ولى آنجا که عمر مى گوید: «اگر جنب باشم و آب یافت نشود نماز نمى خوانم» را به احترام آبروى عمر(رضی الله عنه)، حذف مى کند. تا مبادا متهم به ناآگاهى از احکام اسلام. و سبک شمردن نماز و ترک آن بشود.

عمر و فرزندش حتی از مسائل ساده اسلامی هم آگاهی نداشتند. به گونه ای که امام مالک در کتاب الموطا جلد1صفحه 60 بیان می کند که «عن عبداللّه بن دینار، قال: رأیت عبداللّه بن عمر یبول قائماً» یعنى عبداللّه بن عمر را دیدم که ایستاده بول مى کرد. امام ترمذى هم در سنن الترمذی جلد1صفحه18 مى گوید: عن عمر: رآنی النبی و أنا أبول قائماً فقال: یا عمر لا تبل قائماً...» یعنى هنگامى که پیامبر اکرمـ صلى الله علیه و سلّم ـ مرا دید که ایستاده بول مى کنم، فرمود: اى عمر، ایستاده بول نکن. و امام عسقلانى در توجیه کار عمر(رضی الله عنه) مى فرماید: البول قائماً أحفظ للدبر. یعنى ایستاده بول کردن براى حفظ نشیمن خوب است. و همو مى گوید: ثابت شده که عدّه اى از صحابه کرام پیامبرـ صلى الله علیه و سلّم ـ از جمله حضرت عمر بن الخطاب ایستاده بول مى کردند.

بسیار جالب است با این همه نادانی که از عمر دیدیم و شنیدیم و تمام آنها را کتب اهل سنت بیان نمودند، اهل تسنن ادعای فراتر از پیامبری برای عمر دارند و در این میان خودآگاه یا ناخودآگاه به ساحت مقدس پیامبر(ص) نیز توهین می کنند.
در صحیح بخارى کتاب التعبیرصفحه 2982 کتاب الانبیاء 3392 کتاب التفسیر 4953. الامام البخارى 142 بیان شده است که پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه و سلّم ـ هر زمان که آمدن وحى برایشان به تأخیر مى افتاد; یا قصد خودکشى مى کرد، و کراراً مى خواست خود را از فراز قلّه پرت کند و یا در نبوت خود به شک افتاده و گمان مى کرد که وحى به خانه عمر بن الخطاب(رضی الله عنه)انتقال یافته و ایشان از این پس پیامبر شده است!!!
امام بخارى مى گوید: «وفَتَر الوحی فترة، حتى حزن النبی فیما بلغنا حزناً غدا منه مراراً، کی یتردّى من رؤوس شواهق الجبال، فکلما اوفى بذروة جبل، لکی یلقی منه نفسه، تبدّى له جبرئیل فقال: یا محمد انک رسول اللّه حقاً. فیسکن لذلک جأشه، وتقَر نفسه، فیرجع فاِذا طالت علیه فترة الوحی غدا لمثل ذلک...» و نیز الارشاد: 319 ـ شرح نهج البلاغه جلد12صفحه 178 ـ ما أبطأ عنی جبرئیل إلاّ ظننتُ أنه بعث الى عمر بیان شده: به پیامبر ـ صلى الله علیه و سلّم ـ نسبت داده شد که فرمود: ما احتبس عنی الوحی قط إلا ظننته قد نزل على آل الخطاب!!!!
آیا به راستی کسی که این همه خطا و اشتباه داشته است، می توانسته پیامبری نماید؟؟؟ یعنی واقعاً اهل سنت، عمر را برتر از خاتم الانبیا می دانند؟ آیا این خود شک به رسالت پیامبر نیست که یک شخص پر اشتباه و خطاکار را بالاتر از پیامبر اسلام می دانند؟ آیا غیرمسلمانان چنین چیزی را بشنوند، به اسلام و پیامبرش با تعجب نگاه نخواهند کرد؟؟؟

جناب shela همانگونه که مشاهده میکنید دلایلی را با مدرک و ادرس از کتاب های اهل تسنن براتون اوردم

po0neh;72651 نوشت:
جناب shela همانگونه که مشاهده میکنید دلایلی را با مدرک و ادرس از کتاب های اهل تسنن براتون اوردم

شما اگه قصد در بیان حقیقت دارید خوب سخنانی را که در همین کتب در مورد امامان شما هست بیاورید . اگر خواستید بگویید که من نمونه هایی را برای شما بگذارم
در ضمن منظور شما رو از این حدیث ها نمی فهمم
من و امثال من به معصوم نبودن اون ها شکی نداریم . ما آنها را بزرگ وارانی می دونیم که یار پیامبر بودند و برای اسلام خدمات بسیار کردند
نه مانند شما از آن ها برای خود بت ساختیم و نه آن ها را ماورا بشر می دانیم
دوباره تکرار می کنم شما اگه قصد در بیان حقیقت دارید خوب سخنانی را که در همین کتب در مورد امامان شما هست بیاورید

سلام و درود :Gol:
بله هست اینها اعترافات بزرگان اهل تسنن است

خارزمی از علما اهل سنت در کتاب مناقب خود اورده:
لواجتمع الناس علی حب علی بن ابی طالب کما خلق الله النار
یعنی اگر مردم همگی در محبت حضرت علی(ع) اجتماع میکردند
خداوند اتش جهنم را به هیچ وجه خلق نمی کرد

و یا جمله ی معروف لولا علی لهلک عمر
اگر علی نبود عمر هلاک میشد
در جاهایی به ابابکر و عثمان هم اشاره شده

همین بزرگانی که شما میفرمایید کم به حضرت فاطمه (س) ظلم نکردن
مثلا هم از یاران پدر بزرگوارشون بودن

حضرت فاطمه ای که سخنان پیامبر درباره ی ایشان در کتب اهل سنت و شیعیان بسیار زیاد است
مثل فاطمه پاره ی تن من است
ام ابیها

حالا من سوال از شما دارم حضرت فاطمه که انقدر مقامش بالاهستش اینها چطوری جرات کردن بعد از پیامبر اینقدر به ایشان و خانواده شان ظلم کنن?
و و و

در مورد سایر تهمت هایی که به حضرت عمر روا داشتید لازم می دونم که بگم
عمر اولین مردی است که پیامبر بزرگ اسلام او را نابغه لقب دادند و فرمودند: لم از عبقر یا یفری فریه یعنی : من هیچ نابغه ای را ندیدم که قدرت انجام کارهای او را داشته باشد .
می دونی قضیه مثل چی میمونه؟
حتما می دونی که تبلیغات منفی چه بلا هایی میتونه سر یه شخص بیاره و شخصیت اون فرد رو طور دیگری نشون بده
قضیه مثل جریان حضرت علی است که وقتی به شهادت رسید عده ای می گفتند مگر علی هم نماز می خوند؟ پس تو مسجد چیکار می کرد؟
باید همیشه به عقل رجوع کرد

من تعجب میکنم که شما در حالیکه فقط قرآن رو قبول دارید از جناب ابوبکر بدون هیچ دلیل و مدرکی دفاع میکنید.بنده به اندازه ی کافی سند معتبر آوردم و اگر قصد دارید از خلفا دفاع کنید به اونها جواب بدین و بحث رو به بیراهه نکشونید.
در ضمن شما درست قرآن رو نفهمیدید چراکه میگین یاد خدا مهمه و نحوه ی وضو گرفتن یا ... مهم نیست!این چطوری ممکنه در حالی که در قرآن آیات بسیار زیادی درمورد حکم اجرای احکام الهی و ... داریم!نگفتید شما چطوری نماز میخونید!؟
به جز پیامبر چه کسان دیگه بعد پیامبر قبول دارید!؟نظرتون راجب آیاتی که صراحتا الله تعالی میفرماید اطاعت امر خدا کنید و ... چیه!؟

موضوع قفل شده است