فرزندسالاری چه نشانهها و عوارضی دارد؟
تبهای اولیه
ارزش دادن و گرامی داشتن شخصیت فرزندان گرچه فراوان مورد تأکید واقع شده است و حتی در حدیثی که قبلاً ذکر کردیم ابتدا دستور اکرام و بزرگداشت شخصیت اولاد داده شده و آنگاه تربیت نیکو سفارش شده است، که خود حاوی نکته لطیفی در باب تربیت است و آن اینکه تنها راه توفیق کامل در تأدیب فرزندان و یگانه راه به ثمر نشستن و عمق بخشیدن به دادهها و مسایل تربیتی در جان و روان آنان، مهرورزی، احترام به شخصیت و اکرام آنها است.
بیگمان فرزندسالاری پدیدهای است نوظهور و از محصولات تمدن جدید و جوامع توسعهیافته و یا در حال رشد به شمار میرود و مشکل بتوان برای آن پیشینهای عمومی و رایج جستجو کرد. زیرا فرزندسالاری برآیند فرهنگی و اجتماعی این گونه جوامع است که پیش از این با این گستردگی، سابقهای نداشته است. و ما پیش از پرداختن به قسمت اصلی پاسخ، به برخی ریشههای مهم این پدیده در سطح خانوادهها، اشاره میکنیم.
ریشه های فرزندسالاری
در بین مردم کشورهای در حال رشد، معمولاً پدران و مادران یا بیسواد و یا کمسواداند، در حالی که به اقتضای توسعه و بروز اوضاع جدید، فرزندان آنها با شتاب، رویکرد به تحصیلات عالی و ارتقای معلومات و اطلاعات خود دارند، در نتیجه فرزندان با تکیه بر دانش بیشترشان، پدر و مادرها و نظرات آنان را چیزی به حساب نمیآورند و آنها نیز با توجه به معلومات اندکشان، تاب و مقاومت در برابر فرزندان تحصیلکرده خویش را رفته رفته از دست میدهند و یا اینکه اساسا خود آنها چون فرزندانشان را آگاهتر و زمانشناستر از خود میدانند در برابر خواست و امیال آنان تسلیم خواهند بود و برآمد هر یک از این دو، چیزی جز فرزندسالاری نیست.
این کار نیز به طور شایع و رایج آن، پدیدهای نوظهور است که والدین نسبت به برآوردن مطالبات و امیال فرزندان خود زیادهروی و افراط کنند، گرچه این گونه خواستهها غیر منطقی، بلندپروازانه و فراتر از توانایی و بنیه مالی خانواده و یا حتی بیرون از مرزها و حدود قانونی و دینی باشد. بدیهی است در پیش گرفتن چنین شیوهای به تدریج به فرزندسالاری و تحکم اولاد بر والدین خواهد انجامید.
نزاعها و مشاجرههای خانوادگی و بیتوجهی زن و شوهر نسبت به جهات و مسایل اخلاقی بین یکدیگر و بیاحترامی آنان به یکدیگر، به ویژه در حضور فرزندان، به شدت حرمت و شخصیت آن دو را در نظر آنان خوار و بیمقدار خواهد کرد و به جایگاه و اعتبار هر یک از آن دو آسیب و لطمه جدی وارد میکند، وقتی چنین اتفاقی بیفتد اولین ثمره تلخی که از آن به بار مینشیند بیتوجهی فرزندان نسبت به نظرات و مدیریت والدین و شانه خالی کردن از اجرای دستورات آنها است.
برخی فکر میکنند برای حفظ موقعیت خود نزد فرزندان باید طرف دیگر را از نظر آنان بیندازند و او را تحقیر کنند، غافل از اینکه در چنین فضایی هیچ یک سودی نخواهد برد. چون او نیز به نوبه خود سعی خواهد کرد از خویش واکنش نشان داده و به مقابله به مثل بپردازد، گذشته از اینکه چون فرزندان به هر یک از پدر و مادر خود علاقه دارند اگر ببینند که از سوی هر یک از آن دو نسبت به دیگری در حضورشان آزار و اهانتی وارد میشود، بر خلاف تصور فرد توهینکننده که به خاطر حفظ موقعیت خود نزد فرزندان دست به این کار میزند، کینه او را ناخودآگاه به دل میگیرند، و پیداست در این صورت متضرر واقعی مجموعه خانواده خواهد بود و فرزندان پس از این اعتنایی به نظرات و سخنان والدین خود نخواهند داشت، زیرا مدیریت کسی نزد دیگری وقتی پذیرفته میشود، که در نظر او دارای اعتبار و شخصیت قابل احترامی باشد.
از آموزههای مهم دین این است که باید در هر حال، احترام والدین را پاس داشت و از آزار و اذیت آنان پرهیز کرد و در حدود عقل و دین از دستورات و خواستههای آنان پیروی کرد. اگر فضای حاکم بر محیط خانواده از سلامت دینی و اعتقادی برخوردار نباشد و بیبند و باری و گناه در آن رایج باشد، نه چنین انگیزهای در فرزندان وجود دارد و نه والدین توانایی کنترل اخلاقی و تربیتی آنان را خواهند داشت و بدترین نوع فرزندسالاری در چنین زندگیهایی حاکم است، که پدر و مادر بیهیچ واهمهای، با میل و رغبت، عنان اختیار خود را به دست فرزندان فاسد خویش سپرده که به هر سو آنان را بکشانند تسلیم آنها هستند و چون تربیت دینی ندیدهاند، پاس حرمت والدین را نیز نخواهند داشت، به ویژه اگر زمانی آنها بخواهند در برابر خواستهای از فرزندان خود بایستند، با بدترین نوع برخورد و توهین و حتی ضرب و شتم، از سوی آنان مواجه خواهند شد.
آثار منفی فرزندسالاری
پدر و مادر نسبت به فرزند، دارای حقوقی هستند که خداوند بزرگ توجه به آن را در ردیف رعایت حقوق خویش دانسته است.
قرآن مجید میفرماید: «و قضی ربّک أن لا تعبدوا الاّ ایّاه و بالوالدین احسانا؛(1)
پروردگارت حکم کرد که جز او نپرستید و نسبت به پدر و مادر خود نیکی کنید.»
گویا این سیاق و ترکیب بیتناسب با جنبه خالقیت حق نباشد، زیرا خداوند، آفریدگار بشر و والدین واسطه آفرینش اویند.
در نظام حقوقی اسلام، گرچه اولاد نیز دارای حق بر عهده والدیناند، ولی نباید از یاد برد که حقوق پدر و مادر همچون اطاعت مشروع، احسان، تواضع و خاکساری و مانند آن، از اموریاند که ذاتا با فرزندسالاری دمسازی ندارند در حالی که حقوق فرزندان مانند کفالت، تربیت، تأمین مصالح و غیر آن، از اموری است که جز با فرمانبرداری از والدین و پذیرش مدیریت آنان به دست نمیآید و معمولاً در خانوادههای فرزندسالار حقوق والدین به فراموشی سپرده میشود و این نخستین نقطه انحراف و میوه تلخ این پدیده در درون خانواده است.
هر جامعهای به تناسب اوضاع فرهنگی، مذهبی، ملی، اجتماعی و حتی اقتصادی خود، دارای ویژگیها و خصوصیاتی است که مجموعه آن، هویت آن جامعه را در قبال سایر جوامع، متمایز و معین میسازد. این ارزشها اموریاند که هر ملتی آن را در گذار زمان و طول تاریخ حیات خویش فرهنگسازی کرده و سینه به سینه آن را از نسلی به نسل دیگر منتقل کرده است. بیتردید پاسداشت این ارزشها خود مهمترین عامل ثبات و امنیت همهجانبه آن ملت است و به ویژه عناصر کلیدی و اساسی آن، از عوامل عمده و توانمند حفظ وحدت و یکپارچگی جامعه در برابر انواع تهاجمات بیگانه به شمار میرود.
انتقال این ارزشها به طور شفاف و به دور از هر گونه خرافه و پیرایه منطقگریز، از مهمترین وظایف نسل پیش نسبت به نسل جدید و آیندهسازان جامعه است و بیتوجهی بدان، زیانهای بزرگی در پی خواهد داشت.
چنین وظیفهای در فضای فرزندسالاری غیر قابل تحقق است، بلکه به وضعیتی نیازمند است که در آن، والدین دارای جایگاهی برتر نسبت به فرزندان خویش باشند، تا زمینه این انتقال، بهتر فراهم گردد.
البته انجام این کار، تنها به آنچه گفتیم منوط نیست، ولی نقش اساسی و عمده آن در این خصوص غیر قابل انکار است.
در وظایف اساسی پدر و مادر نسبت به فرزند، تربیت و ادب نیکو است. حضرت موسی بنجعفر(ع) میفرمایند: «شخصی به محضر پیامبر اکرم(ص) شرفیاب شد و از آن حضرت در باره حق فرزند پرسید، پیامبر گرامی در پاسخ فرمودند:
اینکه نام نیکو برایش برگزینی و او را تربیت شایسته کنی و نیز او را در جایگاه مناسب و خوبی قرار بدهی.»
شاید مقصود از فراز آخر انتخاب همسری شایسته و نیک باشد.(2)
در حدیث دیگر حضرت صادق(ع) میفرمایند: «اکرموا اولادکم و احسنوا آدابهم یغفر لکم؛(3)
فرزندانتان را گرامی بدارید و آنان را نیکو ادب کنید تا مورد بخشش خداوند قرار گیرید.»
و بدیهی است تربیت و تأدیب اجتماعی و اخلاقی و نیز برگزیدن همسری پسندیده و مقبول برای فرزند از سوی پدر و مادر، جز با پذیرش جایگاه برتر آنان و قبول شایستگی بیشتر و صلاحیت افزونتر آنها در تشخیص مصلحت جوان خود، امکانپذیر نیست در حالی که در وضعیت فرزندسالاری چنین موقعیتی برای والدین پذیرفته نیست، بلکه در بسیاری از موارد، آنان هستند که مدعی انتخاب راه و روش برتر در زندگی برای والدین خود میشوند.
البته آنچه گفتیم منافاتی ندارد که برخی از فرزندان، با حفظ احترام و احسان به پدر و مادر، در اثر تحصیلات و آگاهیهای بیشتر، آنان را نسبت به بعضی امور و دانستنیهای لازم راهنمایی دهند و اشتباهاتشان را با زبانی نرم و فروتنانه تذکر دهند.
از ویژگیهای برجسته دوران نوجوانی و جوانی غلبه احساسات بر نیروی عقلانی است. این احساسات که بیشتر ریشه در تخیل دارد تا تعقّل، اگر با تدبیر و اندیشه مهار نگردد، نتایج زیانباری به بار خواهد آورد.
افراط در دوستیها و دشمنیها، بزرگنمایی و اهتمام بیش از حد به برخی امور و یا حوادث جزیی، غرور و خودخواهی، شاعرانه فکر کردن، میل به انزوا و پرهیز از درگیر شدن و برخورد با واقعیتهای زندگی و ... بخشی از عواطف و احساسات دوران بلوغ و نوجوانی را تشکیل میدهد. و به روشنی پیداست که زندگی را نمیتوان بر اساس آن پایهریزی کرد. و هر خانوادهای که بنیان خود را بر آن پیریزی کند، به شدت در معرض آسیبهای جدی و دستخوش تزلزل و بیثباتی خواهد بود. و از ویژگیهای خانواده فرزندسالار، مبنا قرار گرفتن احساسات در روابط و مناسبات درونی و بیرونی آن است.
برای نمونه، در بسیاری از زندگیهای فرزندسالار، والدین رفت و آمد و ایجاد ارتباط با خانوادهای را به مصلحت نمیدانند و به دلایل مختلف، آن را به زیان خود و فرزندان خویش احساس میکنند، در حالی که فرزند آنها، چون از آن خانواده به هر دلیلی خوشش میآید، اصرار میکند که این روابط برقرار گردد. و یا برعکس گاهی والدین آمد و شد با برخی را مفید، سالم و به صلاح مادی و معنوی خود و فرزندان تشخیص میدهند ولی فرزند، احساسی غیر آن دارد و در برابر مصلحتاندیشی والدین خود مقاومت و مخالفت میکند. در خانواده فرزندسالار، حاکمیت از اوست و پدر و مادر علیرغم میل و تشخیص خود که با ملاکها و معیارهای عقلی و دینی به آن رسیده است عمل میکند و به خواسته نوجوان و یا جوان خود تن میدهد. و نمونههایی دیگر از این قبیل.
اصلاح و تعدیل
به منظور پیشگیری و یا اصلاح این پدیده باید کوشید تا با آنچه در این پاسخنامه به عنوان ریشههای فرزندسالاری ذکر شده است مقابله شود و تا حد امکان ضعیف گردد.
بالا رفتن سطح معلومات و دانش والدین در حدی که بتوانند با فرزندان خود در مسایل درگیر، با منطق و استدلال سخن بگویند و حداقل یافتهها و نظرات تجربه شده خویش را با زبانی قابل قبول و مناسب با آنان در میان بگذارند، کمک بسیاری به تحکیم موقعیت آنان نزد فرزندان خواهد کرد.
بیگمان در عصری که تأثیر نیروی بدنی و زورگویی در کسب موقعیتها و مدیریتها رنگ باخته و بیشتر صلاحیتها و قابلیتهای علمی و دانش سرشار کارساز شده است، توجه به این امر از سوی والدین، از امور بایسته و از شرایط لازم در جهت ایجاد فضایی معقول در خانواده و در دست داشتن مهار زندگی است.
این نکته باید به فرزندان تفهیم شود که اگر آنان صلاحیتها و دانش خود را از والدین خود بیشتر میدانند در مقابل، پدر و مادر به جهت سن بیشتر و مواجهه فراوان با فراز و نشیبها، پیروزی و شکستها و پشت سر گذاشتن بسیاری از ناملایمات زندگی، بار سنگینی از تجارب مفید و آموختنی را همراه خود دارند که استفاده و به کارگیری آن میتواند برای فرزندان کارگشا و دستگیر باشد.
گذشته از اینکه هر موفقیت، پیشرفت و کامیابی که نصیب فرزندان میشود، عمدتا در نتیجه فداکاری، تلاش، زحمت و سرمایهگذاری والدین است و اگر مراقبت و حمایت آنان نبود، دستیابی به هر یک از آنها کاری بس دشوار و گاهی ناممکن بود.
و نیز همچنان که پیش از این گفتیم از ریشههای فرزندسالاری توجه بیش از حد به برآوردن خواستهها و امیال کودک و نوجوان از سوی پدر و مادر است. و لذا ایجاد تعادل و رویآوری به حد میانه در این باره بسیار اهمیت دارد.
ارزش دادن و گرامی داشتن شخصیت فرزندان گرچه فراوان مورد تأکید واقع شده است و حتی در حدیثی که قبلاً ذکر کردیم ابتدا دستور اکرام و بزرگداشت شخصیت اولاد داده شده و آنگاه تربیت نیکو سفارش شده است، که خود حاوی نکته لطیفی در باب تربیت است و آن اینکه تنها راه توفیق کامل در تأدیب فرزندان و یگانه راه به ثمر نشستن و عمق بخشیدن به دادهها و مسایل تربیتی در جان و روان آنان، مهرورزی، احترام به شخصیت و اکرام آنها است، و خشونت و اجبار و تحمیل حاصلی جز سرخوردگی و پس زدن این گونه آموزشها و تعلیمات نخواهد داشت، ولی در عین حال زیادهروی و افراط در این خصوص نتایج نامطلوبی به بار خواهد آورد، که نتیجه نهایی آن پیدایش فرزندسالاری در خانواده است.
برخی محبت و کسب رضایت اولاد خود را محوریترین اصل زندگی خود قرار دادهاند و حتی حاضرند دست به اقداماتی منافی شرع و قانون بزنند، تا خواهش فرزند خود را برآورده و میل نفسانی او را پاسخ دهند، در حالی که تجربه نشان میدهد که بسیاری از این گونه فرزندان که والدین برای به دست آوردن خشنودی و هوای دل آنها از دین و باورهای خود نیز مایه گذاشتند، سرانجام به پدر و مادر خود وفا نکردند و با کمال بیمهری و بیاعتنایی و حتی جفاکاری و ستمگری با آنان مقابله و رفتار کردند.
و در نهایت داشتن رفتار مسالمتآمیز و محترمانه والدین با هم و مهمتر از آن برنامهریزی جامع، صحیح و جاذب برای تربیت مذهبی و تقویت باورها و اعتقادات دینی فرزندان، راه را برای وصول به روابط و مناسباتی بر پایه حق و آموزههای عقلی و شرعی در درون خانواده همواره خواهد ساخت. 1ـ نابرابری سطح تحصیلات والدین با فرزندان 2ـ توجه بیش از حد به خواستهها و مطالبات اولاد 3ـ ضعف اخلاقی در درون خانواده 4ـ کمرنگ بودن آموزهها و اعتقادات دینی خانواده 3ـ اخلال در امر تربیت 4ـ غلبه احساسات بر تعقّل 1ـ تضییع حقوق و احترام والدین 2ـ تهدید شدن ارزشها و سنتهای مفید
پی نوشتها:
1 ـ سوره اسراء، آیه 23.
2 ـ وسایل الشیعه، ج15، ص198.
3 ـ حسن بنفضل طبری، مکارم الاخلاق، مؤسسة اعلمی، تهران، ص222.
پیام زن -> مرداد 1381، شماره 125