امامت ---- امامت به عنوان اصل دين

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
امامت ---- امامت به عنوان اصل دين

آگاهى ائمه از غيب


عده اى که تمايل وهابيگرى دارند ،به برخى آيات قرآن که «دانستن» غيب را نفى مى کند مى چسبند و مى گويند: قرآن مى گويد غيب را غير از خدا کسى نمى داند، پس اين حرفها چيست که شما به پيغمبر و امامها نسبت مى دهيد؟ خود پيغمبر گفته است. بعلاوه قرآن العياذ بالله تناقض که ندارد.

يک نويسنده عادى - العياذ بالله اگر بخواهيم مقايسه بکنيم - امکان ندارد که از اول تا آخر کتابش به اين صراحت حرف خلاف بگويد، از يک طرف بگويد که غيب را کسى نمى داند، صفحه بعدش بگويد عيسى بن مريم از غيب خبر مى داد.

«جواب اين است که» اگر اين آيه هم نبود باز ما مى دانستيم مقصود چيست. اين آيه تصريح مى کند يعنى بيان و روشن مى کند که «کسى غيب را نمى داند» يعنى از خود نمى داند، هر کسى ادعا کند که غيب را از خود مى داند او کذاب است، و غيب خدا را مى داند، اما کسى که خدا به او تعليم کرده است.

مگر خدا در قرآن گفته غيب را غير از خدا نمى داند و خدا غيب را به احدى تعليم نمى کند؟ بلکه عکسش را گفته است که خداوند غيب خود را به افرادى اطلاع مى دهد و افرادى را به آن غيب آگاه مى کند. اين است که فرمود: «عالم الغيب فلايظهر على غيبه احدا* الا من ارتضى من رسول؛ (او) داناى غيب است و کسى را بر غيب خود آگاه نمى کند مگر پيامبرى را که (براى اين امر) بپسندد.» (جن/ 27و26)

کلام على (ع)

در نهج البلاغه روايتى هست که اميرالمؤمنين على (ع) به شخصى فرمود: آيا مى خواهى من الآن به تو بگويم اين اسب تو که آبستن است کره اش ماده است يا نر؟ گفت: يا اميرالمؤمنين! اين که غيب است، شما مگر غيب مى دانيد؟

خنديد، فرمود اين که غيب نيست، تعلم من ذى علم؛ فراگرفته اى است از عالمى (پيامبر). (نهج البلاغه، خطبه 128) شاگردى است. يک نادانى از يک عالم آموخته.


آن عالم هم که پيغمبر باشد در ذات خودش نادانى بوده، از عالمى که علم ذاتش است (خدا) آموخته است. نه من غيب مى دانم نه پيغمبر. خدا غيب را مى داند، خدا به پيغمبرش گفته و پيغمبرش به ما گفته است. اين که غيب نيست، يعنى آن خبرهايى که انبيا مى دهند آنها تعلم است نه علم غيب.

علم غيب در اصطلاح قرآن يعنى يک کسى از ذات خود بدون تعلم غيب را بداند، او عالم الغيب است. خدا عالم الغيب است، پيغمبر و امام متعلم الغيب هستند. پس علم غيب يک مسئله است، تعلم غيب مسئله ديگرى است به نص خود قرآن که مى فرمايد: «عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا.

الا من ارتضى من رسول»؛ احدى را آگاه نمى کند مگر آنکه کسى از پيامبران و رسولان خودش را بپسندد که او را يظهر على غيبه مطلع مى کند، خودش او را بر غيب خودش مسلط مى کند يعنى آگاه مى کند، او را متعلم الغيب مى کند. (1)


پي نوشت:

1- آشنايى با قرآن ،استادمطهرى ،ص 236 تا 238

امامت به عنوان اصل دين

اما در اصطلاح علم كلام، امامت عبارت است از: رياست همگانى و فراگير بر جامعه اسلامى در همه امور دينى و دنيوى

و ذكر كلمه (دنيوى) براى تاكيد بر وسعت قلمرو امامت است، و گرنه تدبير امور دنيوى جامعه اسلامى، جزيى از دين اسلام است .

از ديدگاه شيعه، چنين رياستى هنگامى مشروع خواهد بود كه از طرف خداى متعال باشد، و كسى كه اصالهً (و نه به عنوان نيابت) داراى چنين مقامى باشد معصوم از خطا در بيان احكام و معارف اسلامى و يز مصون از گناهان خواهد بود.

و در واقع، امام معصوم همه منصب هاى پيامبر اكرم (ص) بجز نبوت و رسالت را دارد و هم سخنان او در تبيين حقايق و قوانين و معارف اسلام، حجت است و هم فرمانهاى وى در امور مختلف حكومتى، واجب الاطاعه مى باشد.

بدين ترتيب، اختلاف شيعه و سنى در موضوع امامت، در سه مساله ظاهر مى شود:
نخست آنكه امام بايد از طرف خداى متعال، نصب شود.
دوم آنكه بايد داراى علم خدادادى و مصون از خطا باشد.
سوم آنكه بايد معصوم از گناه باشد.

البته معصوم بودن، مساوى با امامت نيست زيرا باعتقاد شيعه حضرت فاطمه زهرا (س) هم معصوم بودند هر چند مقام امامت را نداشتند،

چنانكه حضرت مريم (س) نيز داراى مقام عصمت بوده اند و شايد در ميان اوليا خدا كسان ديگرى نيز چنين مقامى را داشته اند هر چند ما اطلاعى از آنان نداريم و اساساً شناختن شخص معصوم جز از طريق معرفى الهى، ميسر نيست.


الاعتقادات في دين الإمامية، ص122 ، الشيخ الصدوق


موضوع قفل شده است